نوع مقاله : اجتماعی

10.22081/mow.2024.75597

چکیده تصویری

ویترین فریبنده و ناکارآمد جشنواره مد و لباس

موضوعات

اجتماعی

در تمام سال‌های پس از انقلاب، بین پوشیدگی و زیبایی هیچ توازنی برقرار نکرده‌ایم

ویترین فریبنده و ناکارآمد جشنواره مد و لباس

دکتر علیرضا حسین‌زاده- پژوهش‌گر حوزه سیاست‌های اجتماعی

آسیه سالم

مد و لباس از آن دسته مسایلی است که در کشور ما با چالش‌های جدی روبه‌روست. کارگروه «ساماندهی مد و لباس کشور» براساس قانون مصوب مجلس شورای اسلامی در سال1385 کار خود را آغاز کرد تا در این زمینه تحولی را ایجاد کند. اما با وجود گذشت بیش از 15سال از فعالیت این کارگروه با وجود تلاش‌های مدیران، کار ویژه‌ای در حوزه مد و لباس کشور، به‌خصوص مد و پوشاک ایرانی اسلامی به چشم نمی‌خورد. دکتر «علیرضا حسین‌زاده» اولین دبیر کارگروه مد و لباس کشور بود که سکان هدایت این مسیر را در سال1386 به دست گرفت. در ادامه گفت‌وگویی را می‌خوانید درباره این‌که در سال‌های گذشته مد و پوشاک ایرانی و اسلامی چه مسیری را کشورمان طی کرده و آیا در این مسیر موفق بوده یا نه!

 

  • در سال‌های گذشته در کارگروه مد و لباس فعال بودید، کارتان را چه‌طور شروع کردید و وظیفه شما چه بود؟

سال1385 مجلس شورای اسلامی، قانونی در زمینه مد و لباس به تصویب رساند و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را مکلف کرد که ساختار مدیریتی این قانون را در قالب کارگروهی پیگیری کند. بنابراین این کارگروه که از چند دستگاه اجرایی و با حضور نظارتی مجلس شورای اسلامی تشکیل شده بود، باید ساختاری برای اجرای قانون طراحی و پیشنهاد می‌کرد و به کار خود خاتمه می‌داد. سال1386 دبیر کارگروه مد و لباس کشور شدم و تا اواخر سال1389 که این مسئولیت را بر عهده داشتم، با همین درک از ماموریت کارگروه که البته مطابق با نص قانون بود، ساختاری را به مراجع مربوطه پیشنهاد کردم. تلقی من این بود که ما مامور به یک فعالیت ستادی چراغ خاموش در حوزه سیاستگذاری هستیم و در چارچوب سیاست‌هایی که اتخاذ می‌کنیم، باید ابتکار عمل را به بخش خصوصی بدهیم تا نتایج عینی در جریان عرضه و تقاضا آشکار شود. در همین راستا بیشتر انرژی من صرف مهندسی ساختار مدیریتی و زیرساخت‌های قانونی می‌شد. اما این رویکرد، در سطوح مدیریتی، محل اختلاف و دستخوش تعارض منافع بود. برخی مدیران از کارهای زیربنایی که قابلیت نمایش بیرونی ندارند، استقبال نمی‌کنند و بیشتر به کارهایی گرایش دارند که برای خود و حامیان سیاسی‌شان، بازدهی کوتاه‌مدت داشته باشد. روحیه من با این رویه سازگار نبود. مخالف ورود مستقیم کارگروه یا هر نهاد دولتی به اموری مثل طراحی لباس یا برگزاری نمایشگاه و جشنواره بودم و آن را کاری بی‌ثمر در مواجهه با واقعیت بازار و تجارت پوشاک می‌دانستم که علاوه بر بی‌فایده بودن، حداقل دو ضرر بزرگ داشت: یکی ارسال پیام منفی به جامعه ذی‌نفعان اعم از مصرف‌کننده و تامین‌کننده که حسب سوابق ذهنی و تجربی گذشته به نوع دخالت‌های حاکمیت در این مقوله خوش‌بین نیستند و دوم بی‌اعتبار شدن نهاد حکمرانی به خاطر ناکامی در تامین مطلوبیت‌های گفتمانی و سیاستی. البته مبتکر ضوابطی مثل دستورالعمل نمایشگاه‌های مد و لباس هم بودم. چون با یک‌جور ولنگاری در این عرصه مواجه بودیم که گاهی از برخی مداخله‌های غیرتخصصی و ماجراجویی‌های سلیقه‌ای برخی افراد صاحب نفوذ در چند دستگاه اجرایی ناشی می‌شد و گاهی برخی جریان‌های انحرافی و سودجو مسبب آن بودند و باید نظم و نسقی منطقی در این فضا برقرار می‌کردیم.

با همین رویکرد کار را پیش می‌بردم، اما با گذشت زمان و تغییر کابینه، نگاه مقابل که بیشتر دنبال عرض‌اندام‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای بود، غالب شد و مجالی برای ادامه مسیر قبلی باقی نماند. حتی پیشنهادی که با همکاری بدنه کارشناسی دبیرخانه کارگروه برای ساختار مدیریتی قانون تهیه شد و شخصا تقدیم مراجع ذی‌ربط کردم، متاسفانه کاملا تحریف شد و دستمایه همین رویکرد انحرافی برای ایجاد یک شخصیت حقوقی جدید زیرمجموعه معاونت هنری وزارت ارشاد قرار گرفت که هیچ ربطی به مضمون پیشنهاد اول به‌عنوان ساختار اجرایی قانون نداشت. به این ترتیب کم‌کم کارگروهی که قرار بود هندسه اجرایی قانون را طراحی کند و کار را به آن بسپارد و کنار برود، تبدیل شد به عنوانی بی‌مسما و ابزاری پوششی برای دخالت‌های مستقیم و غیر‌مستقیم سلیقه‌ای در حوزه پوشاک که به نظرم هرچه جلوتر آمد، بیشتر از هدفش دور شده است.

 

  • بعد از این‌که از کارگروه مد و لباس جدا شدید، با توجه به تجربه‌ای که به‌دست آورده بودید، در زمینه پوشاک فعالیت کردید؟

بله مدتی بعد، در سال1396 بنا به دعوت یکی از نهادها، برنامه‌ای را برای کمک به بازنمایی سبک ملی پوشش در قالب شخصیت‌های ممتاز و متمایز تجاری ارایه کردم که مورد قبول واقع شد. به پشتوانه حمایتی که صورت گرفت، برای اجرای بخش پیش‌ران آن برنامه، گروهی تشکیل دادیم و کارگاهی را در مقیاس یک مرکز خلاقیت ملی تجهیز کردیم. کار این مرکز خلاقیت، نمونه‌سازی برای سبک ایرانی‌ـ‌اسلامی و جلب اعتماد تولیدکنندگان به نمونه‌ها از طریق حضور در رقابت‌های فنی بین‌المللی بود. در مرحله اول، مفهوم ایرانی‌اسلامی باید به محصول آزمایشی تبدیل می‌شد و در مرحله دوم تولیدکنندگان صاحب‌نام باید قانع می‌شدند که محصول ارایه شده در قالب نمونه آزمایشی قابلیت تجاری شدن و تصاحب بازار دارد. مرحله سوم خرید نمونه‌ها و تولید آنها در مقیاس انبوه و صنعتی بود. این مرکز در مدت کوتاهی از زمان ایجاد با مدیریت فرآیند تولید محتوای خلاق و کار شبانه‌روزی و گروهی مجموعه‌هایی که در چارچوب فرآیند پیش‌بینی شده با هم همکاری می‌کردند، به تعداد قابل توجهی نمونه اولیه دست پیدا کرد و نمونه‌های برگزیده، در اولین حضور مرکز در یک رویداد معتبر بین‌المللی مورد استقبال ارزیابان فنی و منتقدین رسانه‌های صاحب‌نام صنعت فشن (سبک) قرار گرفتند. اما گویا شتاب حرکت ما با هاضمه بعضی نهادهای نظارتی، توازنی نداشت و به همین خاطر باوجود موفقیتی که به دست آمده بود، تجربه ارزشمند ما کاملا وارونه‌ نمایش داده شد و فرصت تکامل و بلوغ پیدا نکرد.

 

  • معیارهای مد و لباس از دیدگاه یک جامعه ایرانی اسلامی چیست؟

تمدن جایی شکل می‌گیرد که دو اتفاق توأمان بیفتد: تعریف متمایزی از نیاز مطرح باشد و پاسخ ممتازی برای آن ارایه شود. ما از یک خواستگاه هستی‌شناختی و انسان‌شناختی مستقل، تلاش می‌کنیم نیازهای انسان و جامعه را در چارچوب روایتی واقع‌گرایانه از انسان فهم و تعریف کنیم. مثل این‌که می‌گوییم لباس باید بدن انسان را طوری بپوشاند که با کرامت وجودی و منزلت اجتماعی او سازگار باشد. یعنی هم پوشاننده و هم زینت‌بخش باشد؛ با شاخص‌هایی که برای هریک از پوشش و زینت داریم. پس تعریف متمایز از نیاز را داریم، اما تا وقتی نتوانیم مطابق با این تعریف متمایز، پاسخ و پاسخ‌های ممتاز را ایجاد کنیم، با تمدن فاصله داریم. در مقام پاسخ باید ضمن حفظ توازن میان نیازهای مختلف در جهت تعالی انسان و تکامل تدریجی جامعه، پاسخی بدهیم که «جامعه» مطلوبیت آن را در مواجهه‌ اولیه و همچنین در جریان تجربه‌های مکرر بعدی تصدیق کند. پس یک‌طرف ماجرا توجه به اعتبارات شرعی یعنی حلال و حرام و مستحب و مکروه و مباح است و طرف دیگر توجه به اعتبارات اجتماعی و درک بین‌الاذهانی جامعه از زیبایی، کیفیت، کارآمدی و مطلوبیت است. اولی با رجوع به واقعیت، یافتنی است ولی دومی را در امتداد اولی باید ساخت. یعنی جامعه باید آن را بسازد. ما در تعریف متمایز خودمان متوقفیم و بدون این‌که پاسخی موجود باشد، بر رعایت تعریف متمایزمان پافشاری می‌کنیم. پاسخ دادن هم کار یک یا چند نهاد رسمی و قانونی نیست؛ نهاد حاکمیت باید شیب را به سمتی تنظیم کند که پاسخ‌های مناسب از جامعه بجوشد.

در تمام زیرمجموعه‌های تمدنی که همگی در تناظر با نیازهای انسان و جامعه شکل می‌گیرند، ماجرا همین است. هرجا نیازی با تعریف متفاوت و متمایز هست، اما مجموعه‌های صاحب‌سبکی با پاسخ‌های قابل رقابت در صحنه صنعت و تجارت، حاضر نیستند، یعنی مدعای ایرانی اسلامی ما، هنوز با عینیت تمدنی فاصله دارد. حالا این کاستی را چه‌طور قبول کنیم، در حالی‌که پیشینه تمدنی ما مملو از ابتکاراتی است که محصول دیالکتیک متوازن سنت و صنعت هستند؟

در پیشینه ما، پوشش اقوام مختلف را با انواع اسلوب‌ها و رنگ‌ها نگاه کنید. ببینید در مسیر حرکت طبیعی جامعه ایرانی اسلامی، چه تنوعی در عین هم‌سویی به نمایش درآمده. به معماریِ یک قرن پیش ایران نگاه کنید؛ از معماری اروپایی متاثر است، اما اروپایی نیست و همچنان هویت ایرانی دارد. این موازنه چرا به ضرر هویت و استقلال تمدنی ما شده؟ چون نقطه توازن میان کشف واقعیت (تعریف متمایز از نیاز) و ساخت واقعیت (پاسخ ممتاز به نیاز) را از دست داده‌ایم. در هر دوی اینها کار حاکمیت، ایجاد بستر دیالکتیک اجتماعی است و ابتکار عمل باید دست برگزیدگان جامعه باشد. اعم از برگزیدگان فکر و اندیشه تا برگزیدگان صنف و صنعت؛ اما این‌طور نیست.

 

  • به پوشش و زیبایی اشاره کردید، در سال‌های اول انقلاب ما پوشش را داشتیم، ولی مد به آن صورت نداشتیم و به آن توجه نمی‌شد. امروز شرایط تغییر کرده و به زیبایی در لباس‌ بیشتر توجه می‌شود و بُعد حجاب ذیل جنبه زیبایی قرار گرفته، چرا؟

این اتفاق ناشی از به‌هم خوردن همان توازن است. هم پوشیدگی نیاز است و هم زیبایی؛ تلاش برای تامین هریک با سرکوب آن یکی، مذبوحانه و نادیده انگاشتن یک واقعیت و یک حق است؛ چون هر نیازی، حدی و حقی دارد که باید رعایت شود. مگر قرآن نمی‌گوید: «همانا برای شما لباسی فرو فرستادیم تا هم شما را بپوشاند و هم زیور و زینتی برای‌تان باشد»؟ پس چه‌طور می‌شود زینت بودن و زیبایی را از لباس گرفت؟ درباره وجه اعتباری و اجتماعی لباس حرف می‌زنیم. یعنی پوشش بودن به جای خود، این یک نیاز حقیقی و وجودی برای ماست، اما زیبایی را جامعه باید تداعی کند. تداعی معانی با خیال کردن ممکن می‌شود. این زیبایی باید در خیال مشترک جامعه بازنمایی شود. این اتفاقی است که رابطه میان عرضه و تقاضا را شکل می‌دهد. پوشش مشروع مورد نظر ما با صرف استدلال، جامعه‌پذیر نمی‌شود. از مجرای روایت و خیال است که می‌توان حس مطلوبیت را در ذهنیت مشترک جامعه برانگیخت. اگر جامعه مجال خیال کردن در این‌باره را پیدا کند، خودش از یک چارچوب شرعی یا مفهوم معقول، صدها و هزاران محصول یا بازنمود شوق‌برانگیز خواهد ساخت و زیبایی و خوب بودن را به آن نسبت خواهد داد. اینجاست که عنصر زیبایی به شدت نقش‌آفرین می‌شود. این هیجان پیش‌برنده در سیاست‌گذاری‌های ما سرکوب می‌شود یا با ناشی‌گری‌هایی که می‌کنیم از خاصیت می‌افتد.

 

  • چرا نتیجه فعالیت‌های کارگروه مد و لباس را در جامعه نمی‌بینیم؟

برخی جریان‌های فکری از اول انقلاب فکر می‌کردند حالا که حکومت به پشتوانه مردم، اسلامی شده، با تبدیل اعتبارات شرعی به قوانین اجتماعی و آموزش عقاید، هنجارهای مطلوب در جامعه حاکم می‌شود. امروز هم که انتظار می‌رود پیچیدگی‌های ساخت اجتماعی فرهنگ را فهمیده باشیم، باز عمده تکیه ما بر باید و نبایدهای قانونی است و از هیجان ماجرا غافلیم. انگار پذیرفته‌ایم ما مسیر خودمان را برویم و بر ارزش‌های معقول تاکید کنیم، جامعه هم مسیر خودش را برود؛ درنهایت اگر به خطا رفت و از قانون تخطی کرد، او را تنبیه کنیم. این مسیری است که به‌صورت خطوط موازی امتداد پیدا کرده و همگرایی را مشکل می‌کند.

کارگروه ایجاد شده بود که بین هنجارهای معقول و مطلوبیت‌های اجتماعی، پل بزند. این کار مستلزم ایجاد زیرساخت‌های اجرایی قانون ساماندهی مد و لباس بود. آن هم با در نظر گرفتن ملاحظاتی که گفتم. این زیرساخت‌ها ایجاد نشد. یک قانون ماند که عملا روی کاغذ بود و یک کارگروه که چیزی بیشتر از یک اسم نیست.

باید بپذیریم کار را به کسانی می‌سپاریم که صرفا از نظر ما «قابل اعتماد» باشند، اما این یک‌طرف قضیه است، «کاربلد بودن» هم باید شرط باشد. افرادی که در این حوزه موثر، تصمیم‌گیر و مداخله‌گرند اساسا فوت و فن کار را نمی‌شناسند و جزییات را سرسری می‌گیرند. هر نابلدی هم کار را دست می‌گیرد، با فرض این‌که تعهد و استعداد داشته باشد تا کمی آشنایی حاصل می‌کند، در نیمه راه متوقف می‌شود و نابلد بعدی دوباره کار را از صفر شروع می‌کند. هریک اشتباهاتی را انجام می‌دهند و بعدی علاوه بر اشتباهات قبلی، اشتباهات جدیدی هم دارد. انگار اراده‌ای برای ادامه یک مسیر با حفظ دست‌آوردهای قبلی و اصلاح و تکمیل آن‌ وجود ندارد!

 

  • حجاب یک صنعت است یا پوشش؟

پوششی نیازی است که تامین‌کننده‌اش باید صنعت باشد و صنعت باید ابتکار عملش دست جامعه باشد. اگر پشت این پوشش، صنعتی نباشد یعنی جامعه آن را نپذیرفته و هنوز به یک نیاز واقعی تبدیل نشده. چون اگر نیاز، واقعی باشد پشت هر نیاز واقعی، تقاضای مصرف و بازار عرضه شکل می‌گیرد. این نکته اساسی است. سند مد و لباس دو سال گذشته در دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی در دست تدوین بود و نمی‌دانم چه سرنوشتی پیدا کرد! ما در این سند آوردیم که صنعت پوشاک، صنعتی فرهنگی و خلاق است که باید از تکنیک و هنر بهره‌ بگیرد. اگر روزی شما در کشور دیدید که حجاب به‌صورت یک صنعت درآمده و هنر و تکنیک را هم برای جلب اقبال عمومی و بازار جهانی به خدمت گرفته، می‌توانید امیدوار باشید که در این حوزه به یک تعیّن تمدنی نزدیک می‌شوید. اما هنوز یک چرخه صنعتی پشت این قضیه نیست. حتی چادر مشکی که نیاز خاص شماست، متناسب با نیاز مصرف‌کننده ایرانی نه نخ و پارچه‌ با حجم و کیفیت مطلوب داریم، نه محصول نهایی! به هرحال صنعت، پایانه تبدیل معنا به محصول در مقیاس انبوه است. صنعت که نباشد، تمدن هم ظهور عینی نخواهد داشت.

 

  • آیا دین اسلام با مد و زیبایی مخالف است؟

قطعا نه. اگر رهبری را به‌عنوان یک اسلام‌شناس قبول داریم، می‌دانیم ایشان اولین کسی هستند که باصراحت فرمود ما مُد خودمان را داریم و می‌توانیم داشته باشیم. مد به معنای صنعتی که بتواند نو به نو با سبک خودمان که یک سبک معقول و جهان‌شمول است، برای نیازها پاسخ تولید کند. نو به نو یعنی از شرایط متغیر زمانه عقب نماند. به‌هرحال با تغییرات سریعی که دنیا تجربه می‌کند، فن‌آوری‌های جدیدی که در دسترس بشر قرار می‌گیرد و تبادل لحظه‌ای اطلاعات میان فرهنگ‌های مختلف، انگاره اجتماعی از مطلوبیت هم در معرض تغییر و تبدیل است. لباسی که دیروز مناسب به نظر می‌رسید، امروز در مقایسه با انواع نمونه‌هایی که در تولید آنها از مواد اولیه بهتر، نخ نازک‌تر و منعطف‌تر و در عین حال پایدارتر یا دوخت ظریف‌تر و با کیفیت‌تر استفاده شده، یا سازگاری بیشتری با شرایط اقلیمی و ‌فرهنگی دارند، دیگر چنگی به دل نمی‌زند و حسی بر نمی‌انگیزد.

در عین حال این نوگرایی باید با اصل نیاز و غایت آن در تضاد قرار نگیرد. اصلی که همه نیازها در شعاع آن قرار دارند، تکامل وجودی و سعادت انسان و جامعه است. هیچ‌کس حق ندارد به بهانه رفع یک نیاز، وجود و سعادت خود و دیگران را به خطر بیندازد. این سعادت را هم حدود شرعی تضمین می‌کنند. بنابراین نوگرایی تا جایی که این حدود را نقض نکند آزاد است و این آزادی اگرچه حد و اندازه دارد، اما برخلاف تصوری که ساخته شده، اندازه‌اش نه‌تنها کم نیست، زیاد هم هست. در این به اصطلاح جشنواره‌هایی که نهادهای ما به اسم مد و لباس برگزار می‌کنند، اوج نوآوری که مجال بروز پیدا می‌کند، در یقه و جیب و سرآستین لباس‌هاست؛ الگو و ساختار کلی دست نمی‌خورد و همیشه همان است که بود! اما جایی مثل آیین حج را که اتفاقا قرار است تفاوت‌های ظاهری به حداقل ممکن برسد وقتی نگاه می‌کنید، می‌بینید در غیر حالت احرام، مسلمان‌ها از نقاط مختلف دنیا هریک با پوشش‌هایی با ساختارها و ترکیبات و طرح و رنگ‌های مناسب احوال خودشان می‌آیند و چه‌قدر زیباست! اساسا زیبایی جایی است که کثرتی باشد و به وحدت میل کند، وحدت در «کثرت» تماشایی است. حداقل در عالم ماده و دنیای محسوس این‌طور است. در فتاوای شرعی علما هم می‌بینید مجتهد ما در یک مساله واحد مثل سرمه کشیدن اگر بخواهد برای دو بانوی شیعه مثلا یکی در عراق و دیگری در ایران حکم کند، حکم متفاوت در نظر می‌گیرد؛ ممکن است یک‌جا بگوید مستحب یا مباح و جای دیگر بگوید مصداق لباس شهرت است. این یک مواجهه پویا و منعطف با مسایل برحسب شرایط زمان و مکان است. اما همیشه یک عده دین‌نشناس کاتولیک‌تر از پاپ داریم که خیلی از انگاره‌های ایجاد شده در جامعه درباره رنگ و تکثر و تنوع و امثال اینها، مبنایی جز برساخت ذهنی ناقص و ناجور آنها از حدود شرعی ندارد. بنابراین دین ما نه‌تنها از زیبایی منع نمی‌کند، بلکه اساسا به زیبایی دعوت می‌کند. منتها می‌گوید زیبایی در واقعیت است. هرچه روایتِ واقعیت، به خود واقعیت نزدیک‌تر باشد، زیباتر خواهد بود. طراحی لباس هم یک روایت است. هرچه این روایت به حقیقت نزدیک‌تر باشد، یعنی بازنمایی سازگارتر و هنرمندانه‌تری از واقعیت داشته باشد، زیباتر به نظر می‌رسد. چون واقعیت مطلق، غایت زیبایی است.

 

  • باتوجه به گسترش شبکه‌های اجتماعی و کسب و کار در این شبکه‌ها، افرادی هستند که به‌عنوان حجاب استایل، برای فروش کالای حجاب فعالیت می‌کنند. آیا این افراد نقشی در محجبه کردن بانوان دارند؟

امثال این فعالان دنیای مجازی، جزو حلقه‌های پایانی و اقماری از یک زنجیره صنعتی بزرگ هستند. زنجیره‌ای که در شعاع یک هسته تولید محتوای خلاق شکل می‌گیرد. همین بازار 80میلیونی خودمان را در نظر بگیرید. تامین نیاز یا پاسخ به تقاضای این بازار، چقدر پارچه و نخ و مواد اولیه می‌خواهد؟ چه مقیاسی از شبکه تامین و تولید و توزیع را درگیر می‌کند؟ این شبکه گسترده از یک تقسیم کار عظیم و دقیق جهانی حکایت دارد و البته رسانه یکی از ارکان آن است. حالا یک فعال شبکه‌های اجتماعی با دامنه دنبال‌کنندگانش، کجای این شبکه است؟ و حوزه اثرش تا کجاست؟ بله با سوار شدن بر یک جریان غالب رسانه‌ای می‌تواند به اندازه دنبال‌کننده‌هایش در یک حسی بدمد. اما بود و نبودش آن شبکه را تکان نمی‌دهد.

فرض کنید 20میلیون نفر را ترغیب کند تا یک نمونه خاص را بخرند و استفاده کنند، سوال اینجاست اگر همه آن 20میلیون نفر تحت‌تاثیر قرار گرفتند که چنین کنند، بدون در نظر گرفتن آن شبکه فعال با یک تمهید و تدارک برنامه‌ریزی شده، تامین خواست مشتریان تصادفی، شدنی است؟ یا اگر پای چنین عنصر بازار گرم‌کنی به زعم ما در میان نباشد، آن شبکه در کار خودش برای تصاحب یک بازار مصرف تشنه، درمی‌ماند؟ نباید صحنه را وارونه نمایش داد. در کشورهایی مثل فرانسه، انگلیس و ایتالیا ده‌ها شخصیت تجاری صاحب سبک با سوابق فعالیت نزدیک به یک قرن و بیشتر دست‌اندرکار طراحی و ارایه سبک کامل پوشش در سراسر دنیا هستند. این برندها چه سهمی از بازار دنیا دارند؟ حتما رسانه‌ها یکی از ابزارهای این بنگاه‌های عظیم تجاری‌اند. ما نمی‌توانیم جای خالی مجموعه‌های مولد قدرتمند را در کشورمان با محدود کردن یا به خط کردن تعدادی فعال شبکه‌های اجتماعی پر کنیم. بله، امروز هر بنگاه تولیدی متناسب با میزان تولیدی که دارد، برای تبلیغاتش هم هزینه می‌کند. اما وقتی شما بدانید صدر ماجرای تولید و ترویج سبک‌های هویتی پوشش (فشن‌) کجاست و باز هم چند فعال شبکه‌های اجتماعی را مسبب الگوی مصرف جامعه معرفی کنید، یعنی اصرار دارید آدرس غلط بدهید. مثلا چرا زبان و ادبیات فارسی در معرض خطر است؟ اصلا یک زبان وقتی برتری در تولید معنا داشته باشد، واژگانش از کاربرد می‌افتد؟ وقتی معنا به زبان ما تعلق ندارد، حالا هر معادل واژگانی خواستیم برایش جعل کنیم؛ زبان حفظ می‌شود؟ آیا در آن دوره‌ای که فارسی زبان یک قلمرو پهناور تمدنی بود، معنا بود که واژگان خود را ایجاد و ایجاب می‌کرد، یا واژه‌سازان قهاری داشتیم که مجال نفوذ واژگان بیگانه را نمی‌دادند؟ حالا هم هرجا مولد معنا باشیم، زبان ما حاکم می‌شود. چندان که ادبیات پایداری در دنیای امروز از آن ماست، اما ادبیات علم و فناوری هنوز نه!

جایی که باید احساس خطر کنیم، اما نمی‌کنیم، نداشتن کانون تولید محتوای خلاق و هسته‌های تولید معنا و تبدیل آن به سبک و محصول کاربردی است. آیا برای پاسخ به نیاز مصرف‌کننده داخلی، ساز و برگی را تجهیز کرده‌ایم که نمونه‌های متمایز و ممتاز ایرانی بتوانند در رقابت با نمونه‌های دیگر، حس رغبت مصرف‌کنندگان را جلب کنند؟ اگر این کار را کردیم فعالان شبکه‌های اجتماعی هم می‌شوند مبلّغان برندهای صاحب سبک خودمان.

پس آدرس‌های غلط ندهیم. عوامل فرعی را علت‌های اصلی معرفی نکنیم. گاهی برخی عناصر کم‌توان با این قبیل بزرگ‌نمایی‌ها تلاش می‌کنند ناتوانی‌های خودشان را بپوشانند. خود را از انجام کارهای اصلی ناتوان می‌بینند، کاری که نهایت توان‌شان باشد مثل محدود کردن چند فعال شبکه اجتماعی، به‌عنوان یک کار بزرگ معرفی می‌کنند. البته قبول دارم هر ساختارشکنی را باید به تمکین در برابر قانون ملزم کرد، اما نباید برای اینها وزن و تاثیر چندانی قائل شد که گویا قهرمان داستان غول‌های مهاجم اینها بودند.

اصل ماجرا در بحث پوشاک، ناکارآمدی ما و عمل نکردن دستگاه‌های مسئول به وظایف‌شان است. وظایف هم نه آن سیاهه باید و نبایدهایی که در مصوبات مختلف هربار برای دستگاه‌ها مشخص می‌کنیم، همان وظایف ذاتی که مقتضای ماموریت‌شان است. مکتبی که انقلاب اسلامی از آن برخاسته تفسیر و تعریف متفاوتی از نیاز دارد. حالا چه کسی باید متناسب با این چارچوب معرفتی زمینه تامین بهینه نیاز را فراهم کند؟ چه کسی باید صنعت و تجارت را به مجرای تعیّن این معنا در انواع محصولات تبدیل کند؟ کسی‌که چارچوب معرفتی متمایز انقلاب را برای تعریف نیازها قبول ندارد که هیچ؛ اما در برابر کسی که به این تمایز اذعان دارد، مطالبات صریح رهبری را پیوسته تکرار و تبیین می‌کند، اما با ندانم‌کاری و نابلدی، ابتکار عمل را از کاربلدها گرفته یا کار را برای آن سخت و سنگین کرده باید فریاد زد. چه‌طور وقتی نیاز حدود 80میلیون متری پارچه چادر مشکی بانوان محجبه ما هنوز روی زمین است، مدعی سامان دادن مد و لباس یک ملت سخت‌پسند و صاحب سلیقه با درک زیبایی‌شناختی خاص خود باشیم؟ چه‌طور با سهمی که پوشاک قاچاق از معادله بازار ما دارد، بدون تامین جایگزین قابل‌رقابت، صرفا به فکر تحت فشار گذاشتن شبکه توزیع باشیم؟

از ابتدای انقلاب کسی دارد فریاد می‌زند باید راه را برای فعالیت بخش خصوصی مردم‌نهاد در اقتصاد کشور باز کنیم و یک جریانی از همان اول با ترساندن صنعتگران و صاحبان سرمایه و فراری ‌دادن آنها از کشور، و به اسم عمومی کردن بنگاه‌های بزرگ، دنبال مصادره ثروت‌های حاضر و آماده بود. آن فریاد تا امروز بلند است و همچنان با نام‌گذاری سال‌ها، ابلاغ سیاست‌های کلی، توصیه و تاکید، نشاندن افراد مسئول پای درد دل کارآفرینان، تلاش می‌کند این قطار منحرف شده را به ریل برگرداند، اما باز چیزی که به سادگی در معرض تهدید است، امنیت روانی سرمایه‌گذار است. ضابطه‌های متعدد و متغیری که تصویب می‌شود به کنار، شاخص‌های نانوشته و موهوم، جرأت ورود به حوزه صنعت سبک‌سازی را به احدی از بخش خصوصی مردم‌نهاد نمی‌دهد. کسی‌که راه این خلاقیت و نوآوری را می‌بندد، مسئول همه ناکارآمدی‌ها و ناکامی‌ها در حوزه پوشاک است. چرا با کج سلیقگی و جمود، نمی‌گذارند معنای جهان‌شمول اسلامی، محور شکل‌گیری صنعت باشد؟ صنایع خلاق مثل پوشاک، هم مزیت رقابتی ماست و هم مزیت‌ فرهنگی و تمدنی ما. بهترین صادرکننده‌های انقلاب ما همین صنایع‌اند. چرا در این صنایع حرفی برای گفتن نداریم؟ هسته این صنایع، کانون‌های تولید محتوای خلاق‌اند. تولید محتوای خلاق، یعنی تولید فرهنگ و انتقال معنا. کسی‌که این راه را بسته باید جوابگو باشد؛ که البته یک فرد یا یک نهاد نیست، یک نگاه است. اتفاقا افراد گاهی در گوشه و کنار قدم‌های خوب و ارزشمندی برمی‌دارند که شایسته دیده شدن و تقدیر است، اما جریان اصلی در قبضه همان نگاه معیوب قرار دارد.

پشت میراث لباس ایرانی، یک تاریخ چندصد ساله وجود دارد، اما فرصتی به صنعت‌ نداده‌ایم و نمی‌دهیم که از این سرمایه معنوی بهره‌مند شود و من ندیدم کسی اشتباهاتش را در این زمینه قبول کند. چهل سال است که هر حرف سلبی در حوزه حجاب وضع را بدتر کرده و هیچ‌کس حاضر نیست اشتباهش را گردن بگیرد تا با رفع آنها، زمینه کار ایجابی خدا‌پسندانه و جامعه‌پذیر فراهم شود؛ یا جرأتش نیست، یا اساسا موضوع برخلاف ادعاهایی که می‌شود، اولویت ندارد. همه تکرار می‌کنند و فراوان اظهار دغدغه دارند ولی انگار اینها بیشتر کارکرد قشری و درون‌گفتمانی دارد و فقط می‌گویند که گفته باشند! در مقطع زمانی، موجی راه می‌اندازند و به‌زعم خودشان مدیریت بحران می‌کنند. رویداد‌های موسمی جشنواره‌ و نمایشگاه مد و لباس هم فقط ویترین است. اگر این جشنواره‌ها محل رقابت‌های جدی بودند، اول باید متخصصان صنعت پوشاک برای دیدن و ارزیابی آنها صف می‌کشیدند، اما برای جامعه صنعتی ما این اتفاق‌ها، بیشتر به یک طنز تلخ شبیه است.