غفلت آگاهانهای در مهندسی فرهنگی وجود دارد
تاثیر کمرنگ فیلمها و سریالها بر مخاطب
مجید شیخ انصاری
استاد دانشگاه هنر و تهیهکننده سینما
درباره واکاوی شکل، جایگاه و نقش خانواده در فیلمهای سینمایی باید به تهدیدها اشاره کنیم و بگوییم رهاشدگی که در عرصه سینما و تلویزیون به معنای کلان با آن مواجهیم، چه تبعاتی خواهد داشت.
شاید این تلاشی باشد برای اینکه مفهوم برنامهریزی در حوزههای مختلف، بهخصوص در حوزههایی که کمتر با سینما در ارتباطاند، موثر است. باید به جای تصمیمگیریهای ذوقی، به تصمیمگیریهایی متکی میشویم که با واژه علمی از آنها یاد میکنیم. یعنی دادههایی که مبتنی بر احساس و احوال ما نیست و دادههایی که میتوان از آنها دفاع کرد.
اگر این مبنا را بگذاریم با واقعیتی ترسناک مواجه میشویم که آن واقعیت ترسناک، بهطور مشخص نهاد خانواده را به عنوان بنیادیترین و تنها نقطهای که میتواند به هویت جمعی مفهوم ایرانی که از هویت جغرافیایی خود خارج شده، آسیب برساند و این غفلت آگاهانهای است که در عرصههای مختلف مهندسی فرهنگی وجود دارد.
از برخی کلیدواژههای علوم انسانی استفاده میکنم. فرض میکنیم بتوانیم از پایش رفتارهای بشر، تمایلها، انتظارها، اضطرابها و آسیبهایش را بشناسیم و متناسب با آن، رفتار کلان انجام دهیم. بشر به ناچار، نشانههایی از این مفاهیمی که گفته شد، در افعال خود میگذارد. مثلا کسی که فیلم سینمایی میسازد، میتوان منظور آن فیلم را خواند و از آن خوانش به درک درستتری از فرد دست پیدا کرد. در مخاطب هم همینطور است یعنی وقتی میبینید مخاطب به موضوعی علاقه نشان میدهد یا مدام دنبال ژانری است، میتواند معانی زیادی داشته باشد که با استخراج آن معانی و تحلیل آنها به برنامهریزی دقیقتری دست یافت.
این چرخه همیشه وجود داشته که آیا مخاطب، آثار را شکل میدهد یا آثار است که مخاطب را میسازد. توجه من بر آن قسمتی است که از طریق خوانش تمایلهای مخاطب متوجه شویم چه اتفاقی میافتد و آثاری که تولید میشوند، چه تاثیری روی مخاطب میگذارد.
تاثیری که در دهههای گذشته فیلمهای سینمایی روی مخاطب داشته، هم در ایران و هم در جهان کمرنگ شده است. در گذشته افراد به سینما میرفتند و با دیدن فیلم، فکر میکردند، اما حالا کمتر میتوان این انتظار را داشت. چون قبلا تماشای فیلم سینمایی در سبد خانواده وجود داشت، میشد انتظار داشت که فیلمها تاثیر مورد نظر را بگذارند. به نظر میآید این نقش، کمرنگ شده و جای آن را سریالهای تلویزیونی گرفتهاند. فیلمهای سینمایی و تئاتر بهمثابه «تکجلسههایی» کمرنگ، تاثیرگذارند و جای خود را به سریالها میدهند، چون تعداد جلسههای بیشتری دارد و حجم حضور آن در مقایسه با نشستهای تکجلسهای بیشتر است.
خلأهای سینمایی و سریالی، تهدیدی است که از منابع بومی خودمان تغذیه نمیشوند و جایشان را فیلمها و سریالهای خارجی، پر کردهاند. برخلاف تصور، این ما نیستیم که کنداکتور سبد سرگرمی مخاطب را میبندیم. این باور در تماشاگر وجود دارد که خودش کانالهای تلویزیون را انتخاب و فیلم مورد علاقهاش را تماشا میکند.
اگر بخواهیم درباره تهدیدها صحبت کنیم، باید توجه کنیم بسامد موضوعها و نکاتی که در سریالها دیده میشود از سریالهایی که در حوزه آمریکای شمالی و اروپا تولید میشود و سریالهای که در مشرقزمین مثل سریالهای کرهای ساخته میشوند، چیست و چرا؟
یک جامعه برای رفع مشکلات و غلبه بر اضطرابهایش مجبور است آرمانگرایی نکند و عملگرایی را انتخاب کند. بنابراین اگر سریالهای تلویزیونی مثلا در انگلستان یا اروپا با ترویج یا مشروعیت بخشیدن به خانواده تکوالد، کارشان را پیش میبرند معنی منفی ندارد، اینها نمیخواهند ساحت خانواده را خراب کنند، بلکه مجبورند به جای بیخانوادگی، مفهوم خانواده را به خانواده تکوالدی تقلیل دهند و این حکایت از واقعیت جامعهشان دارد. اینگونه فیلمها حتی خانواده را بر بیخانواده بودن ترجیح میدهد؛ یا حتی ما شاهد بازنگری در مفهوم هویت جنسی در فیلمهای سینمایی و سریالهای آنها هستیم.
آنچه باید نگران بود، بازنگری در مفهوم هویت جنسی است که بهشدت در آثار و به اجبار بسامد دارد. ازجمله مسایلی که میتوان بسامدش را در سریالهای خارجی زیاد دید، این است که در سریال This is us، که پرببیندهترین سریال چند سال گذشته در غرب بود، یکی از اعضای خانواده دچار مشکل هویت جنسی میشود و باوجود برافروختگی پدر، عقلشان را وسط میگذارند و این واقعیت را میپذیرند و مشکل در خانواده حل میشود.
یکی از مسایل مهم این است که شدت آسیب دیدن ما یعنی خانواده و جامعه ایرانی از هجوم چنین مفاهیمی به چه میزان میتواند مخرب باشد که بهتر است مخرب بودن را آسیبپذیری بهدلیل عدم آمادگی بنامیم. مانند اینکه وقتی سیل میآید، همهچیز را خراب میکند. بنابراین دیر یا زود طلیعه از هم گسیختگی را میتوانیم ببینیم که بهدلیل رهاشدگی این فضا به وجود آمده است. مهمترین قسمت هویت بخش که مفهوم خانواده است، تحتتاثیر قرار میدهد و ما نه آمادگی برای آن داریم و نه دلیلی برایش داریم. شاید به جای اینکه نگاه کنیم سینمای ایران در گذشته چگونه بوده، باید بررسی کنیم سینمای ایران در آینده حداقل از نظر حجم چگونه خواهد بود. فکر میکنم بخشهای زیادی که متولی این امر هستند، تولید را تعطیل کردهاند. شیوه حمایتهایی که از تولید میشود، به این صورت است که فیلمهای امروز شبیه مانیفست نهاد یا یک مجموعه هستند و کاری ندارند که فیلم امکان تغییر گفتمانی، یا تغییر در سبکزندگی افراد را دارد و بیشتر مانیفست هستند.
پژوهشی داشتم که سوال اصلیاش این بود در کدامیک از فیلمهای ایرانی پربیننده و پرفروش، یک زن، نامش توسط زن دیگری صدا میشود؟ فیلمها باوجود اینکه زنانه به نظر میرسند، اما زنها درباره مردها و مشکلات مردها صحبت میکنند. در پایان پژوهش به این نتیجه رسیدیم که در تمام فیلمهای ایرانی 40سال گذشته، دو تا زن با نام، فقط زیر یک دقیقه، درباره مسایل مربوط به خودشان در فیلم صحبت کردهاند که وحشتناک است!
متاسفانه چون این پایشها وجود ندارد، متوجه نیستیم چه اتفاقی در حال وقوع است. شما حتما با آمارهایی که در حوزه تجرد قطعی وجود دارد، مواجهاید که احتمالا تا چند سال آینده به یک بحران جدی تبدیل میشود. آیا میتوانید یک فیلم یا سریال درباره تجرد قطعی پیدا کنید؟ وقتی سن از چهل سالگی میگذرد و امید تشکیل زندگی ندارید، آمارها رو به افزایش است و کسی متوجه این ماجرا نیست. در صورتی که باید با ساخت این مدل سریالها و فیلمها جامعه را آماده کرد که تجرد قطعی اشکالی ندارد.
نکتهای که وجود دارد این است که یک لایه معرفتشناسانه یا گفتمانی، از مفهوم هویت حراست میکرد، که نامش را سنت و مرام میگذاریم. این لایه در سبکزندگی در حال کمرنگ شدن است و چیزهای دیگری جای آن را میگیرد و ما داریم دچار خلأ در این زمینه میشویم.
فیلمها یا آثار تلویزیونی، آینهای است که در آن آینه میتوان مشکلات را دید. یکی از نگرانیها باید این باشد که پژوهشکدهها مراقب باشند تا پایشها مبتنی بر یک رفتار علمی باشد و از این آینه مراقبت شود. این آینه باید وضعیت را بهدقت نشان دهد اگر ناخوشایند است، ناخوشایند است و باید با آن مواجه شد.
باید مراقب آینهها باشیم و با خوانش اطلاعات درون آینهها برای حل مشکلات راهکار پیدا کنیم. اجازه بدهیم آینهها هشدارهای لازم را بدهند!