نوع مقاله : ادب و هنر

10.22081/mow.2024.75602

چکیده تصویری

فلسطین، دغدغه‌ همیشگی من

موضوعات

ادب و هنر 

گفت‌وگو با مریم مقانی نویسنده کتاب «چشم‌هایم در اورشلیم»

فلسطین، دغدغه‌ همیشگی من

مینا سالم

«مریم مقانی» متولد سال ۱۳۵۸ در تهران به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی را با آرزوی نویسندگی و مطالعه آثار کلاسیک جهان سپری کرد. در دانشگاه، رشته علوم آزمایشگاهی خواند، اما نوشتن را به‌طور جدی از سال۱۳۸۱ آغاز کرد. سرانجام اولین داستان بلندش با نام «عشق آبی» را در سال 1388 نوشت که از سوی انتشارات انجمن قلم ایران به چاپ رسید. «چشم‌هایم در اورشلیم» دومین کتاب از سه گانه‌ «مریم مقانی» با محوریت مقاومت و مساله فلسطین است که توسط نشر معارف منتشر شده. با او درباره این کتاب گفت‌وگو کردیم.

 

  • روند نگارش «چشم‌هایم در اورشلیم» چه‌طور بود؟

این کتاب را در سال 1388 نوشتم و جلد دوم از یک کتاب دیگر است که آن کتاب، در سال1388 در طرح نوقلمان انجمن قلم به دست ناشر سپرده شد. این دو کتاب پشت سر هم نوشته شد و آن اثر در جشنواره پروین اعتصامی شایسته تقدیر در بخش رمان بزرگ‌سال شد. من بلافاصله این داستان را نوشتم. این اثر را سال1392، انتشارات تکا، چاپ کرد که آن را ندیدم. چون انتشارات تکا، کتاب‌ها را به کتابخانه‌های عمومب کشور می‌فرستد و این کار باعث شد کتاب به‌خوبی دیده نشود.

بعد از سال‌ها نشر معارف که در جریان چاپ و نشر این کتاب بود از من خواست کتاب دوم را چاپ کنیم. اشتباهم این بود که بدون معرفی کتاب اول، کتاب دوم را چاپ کردم. در اصل این دو کتاب از هم مجزاست، اما بخشی از شخصیت‌ها در کتاب اول معرفی شده است. کتاب اول نیاز به بازنویسی داشت و کتاب دوم چاپ شد، بدون این‌که جلد اولش چاپ شده باشد. در اصل این دو کتاب با هم نوشته شد، اما یکی جا ماند و یکی بعد از 15سال چاپ شد. چون من هم‌زمان این دو کتاب را نوشتم در ذهن من جزییات باقی ماند که در کتاب دوم تکرار نکردم. متاسفانه این اتفاق موجب شده کمی طول بکشد تا خواننده‌ها، شخصیت‌های داستان را پیدا کنند و این، نقطه ضعف بزرگ کتاب است.

 

  • نمی‌توانستید هر دو را با هم چاپ کنید؟

هر یک از کتاب‌ها وحدت موضوعی دارد. البته قصد دارم جلد اول را بازنویسی کنم. قرار بود این کتاب به‌صورت سه‌گانه باشد که یک‌سری اتفاق‌ها در جلد دوم هنوز هم باقی مانده و قبول دارم که حق کتاب اول تضییع شد.

 

  • وقتی داستان را می‌خوانیم متوجه می‌شویم روایت داستان مربوط به سال2035 است. شما اجباری داشتید که این تاریخ را انتخاب کردید؟

جلد اول کتاب در سال2031 اتفاق افتاده است. زمانی‌که این کتاب را می‌نوشتم یعنی 15سال پیش، درباره تکنولوژی‌هایی نوشتم که آن موقع مثل الان نبود. مثلا تاچ روی میز، کاشت و ایمپلنت و ماشین خودران در آن زمان مانند امروز نبود. خیلی زودتر از آنچه من فکر می‌کردم عادی شده و آن موقع اتفاق نیفتاده بود چون این داستان را 15سال پیش نوشتم، به نظرم جای دفاع دارد چون در آن سال‌ها، چیزهایی که در کتاب است، عادی نبود و نمی‌توان بعد از 15سال کتاب را تغییر داد. فقط بازنویسی کوچکی درباره علاقه شخصیت اصلی داستان به «حاج قاسم» داشتم و نکات ریزی را تغییر دادم و بقیه داستان دست نخورده باقی ماند.

 

  • اصرار داشتید که فاصله روایت دو داستان چهار سال یعنی از 2031 تا 2035 باشد؟

بله. یک سری اتفاق‌ها در طول چهار سال افتاده بود و باید این زمان را رعایت می‌کردم.

 

  • نمی‌توانستید این فاصله را بیشتر کنید؟

نه. در کتاب اول، ماجراهایی اتفاق افتاده بود که باید این فاصله رعایت می‌شد. در اصل نام کتاب اول« Bluelove»، اسم رمز سارا بود و سارا، جاسوسی بود که دنبال «میکله فابریانو» که همان «بنجامین راحیل» کتاب دوم باشد به ایتالیا آمده بود که متاسفانه در زمان چاپ بدون اجازه من نام کتاب به «عشق آبی» تغییر کرد و اینجا مفهومی نداشت و نباید ترجمه می‌شد و اگر به من می‌گفتند، اسم دیگری را انتخاب می‌کردم و ماجرا از آنجا شروع می‌شود که سارا از طرف «سیا» (سازمان جاسوسی آمریکا) برای دستگیری بنجامین راحیل می‌آید که اینجا به نام میکله فابریانو چند سال است در تشکیلات مافیای ایتالیا کار می‌کند. لنزی در چشم ساراست که مانند آن در چشم بنجامین هم وجود دارد و کشمکشی بین این دو شخصیت وجود دارد که سارا متوجه می‌شود بنجامین از سال‌های قبل وقتی که جوان بوده پدر سارا را می‌شناخته و بعد از این‌که پدر سارا حذف فیزیکی می‌شود، چون او هم جزو ماموران سیا بوده که برای آمریکا جاسوسی می‌کرده که متحول می‌شود و این ماجرا وارونه می‌شود، بنابراین حذف فیزیکی می‌شود. بنجامین راحیل می‌گوید من مانند پدر از تو محافظت می‌کنم و نقش پدر و فرزندی در این داستان خود را نشان می‌دهد و این ماجرا به کتاب دوم هم کشیده می‌شود. شاید برای خواننده پذیرفتنش سخت باشد که چرا ناگهان وارد این ماجرا شده، در حالی‌که این، ادامه یک داستان دیگر است.

 

  • چرا این مسیر سخت را انتخاب کردید برای یک موضوع و سوژه‌ای که به اندازه کافی در آن جذابیت وجود دارد؟

این اثر و داستان قبلی آن اولین رمان‌های من هستند، یعنی با کتاب «عشق آبی» وارد دنیای ادبیات شدم. خودم خواننده داستان‌های علمی‌ـ‌تخیلی هستم و از دوران نوجوانی به آن علاقه دارم. وقتی شروع به نوشتن کردم، می‌خواستم داستانی بنویسم که آینده‌نگر و معمایی باشد. دلیل دیگر این‌که فلسطین، دغدغه من است، می‌خواستم در داستان به این مقوله هم اشاره کنم. فکر می‌کنم وقتی این داستان را نوشتم، نویسنده ایرانی که در این ژانر بنویسد نمی‌شناختم. درباره موضوع فلسطین که همیشه دغدغه‌ام بوده و با نگاهی که امام خمینی رحمت الله علیه داشتند که موضوع فلسطین مساله ماست، اینها در ذهنم بود تا بتوانم این داستان را بنویسم؛ حالا این‌که چقدر توانستم کار را انجام دهم، نمی‌دانم.

 

  • چرا موضوع فلسطین را انتخاب کردید؟

از نوجوانی دغدغه‌ام فلسطین بود و این اثر سال پیش ما را با خود به بیروت برد. برایم جالب بود که بعد از این همه سال، کتاب دیده شد. گویا در دو سه سال اخیر کتابی در زمینه فلسطین نوشته نشده بود و اگر هم بوده داستان کوتاه بوده است.

 

  • با نوشتن این کتاب چه پیامی برای مخاطب دارید؟

این‌که اسراییل آینده‌ای ندارد و دو سه سال بعد از نوشته من، این موضوع باب شد و بعد از فرمایش مقام معظم رهبری مبنی بر این‌که اسراییل 25سال آینده را نمی‌بیند. آن روزها فکر می‌کردم چه‌طور باید این مطلب را بگویم که اسراییل آینده‌ای ندارد و درباره‌اش بنویسم. من تجربه زیست درباره اسراییل و فلسطین نداشتم، همین باعث شد یک زمان تاریخی برای داستان انتخاب کنم که دستم باز باشد برای این‌که به بهانه نوشتن داستان آینده‌نگرانه یا علمی‌ـ‌تخیلی بتوانم حرف‌هایم را بزنم. اما نظرم این بود زمانی را انتخاب کنم که سال‌ها از من دور باشد و دستم باز باشد.