نوع مقاله : معرفی

10.22081/mow.2024.76040

چکیده تصویری

چاشنی عشق، در روایت تاریخی

موضوعات

ادب و هنر 

هوشمندی نویسنده در انتخاب نثر رمان «یاس کبود»

چاشنی عشق، در روایت تاریخی

قاسمعلی فراست

همزمان با کتاب «یاس کبود»، کتاب دیگری با نام «روزگار سودابه» را می‌خواندم که برایم جالب بود. هر دو کتاب، یک دوره تاریخی را در نظر گرفته‌اند. یکی دیگر از نکات جالب، این بود که نویسنده کتاب «روزگار سودابه» سال‌هاست در ایران زندگی نمی‌کند، اما زبان تهران قدیم، جغرافیا و فرهنگ تهران قدیم را به‌گونه‌ای در داستان آورده که بسیار درخشان است. بعد از این‌که کتاب «یاس کبود» را خواندم، حس کردم قرابت جالبی با کتاب «روزگار سودابه» دارد. این دو کتاب، به‌صورت کاملا تصادفی از جهت منظره‌ها، رویکردها، تاریخ و فرهنگ به یکدیگر نزدیک است.

رمان «یاس کبود» از دو جهت قابل‌تأمل است. یکی این‌که خانم «راضیه تجار» همانند نویسنده کتاب «روزگار سودابه»، زبان دوره قاجار و اوایل پهلوی را بسیار خوب درآورده است. جغرافیای تهران قدیم را به‌گونه‌ای در داستان روایت کرده که مشخص است این کار بدون تحقیق و تأمل نبوده است. واضح است خانم تجار، تحقیق و پژوهش انجام داده و یادداشت‌برداری کرده تا توانسته این دوره از تاریخ را از کار درآورد.

کتاب «یاس کبود» دو نکته مهم دارد. اول این‌که نویسنده، تاریخ اوایل پهلوی و اواخر قاجار را کنکاش و جست‌وجو کرده و با زبان آن روزگار و جغرافیای مخصوص آن ایام آشنا بوده است. نویسنده کتاب «یاس کبود»، هوشمندی به خرج داده و به این نکته اندیشیده که بیان تاریخ برای یک رمان، ممکن است مخاطب را خسته کند و یک‌نواخت باشد. اگر روایت داستان طولانی شود خوانندگان رمان، دنبال تنوع و لایه‌های پنهان می‌گردند که نویسنده، عشق را هم به این روایت تاریخی اضافه کرده تا داستان یک‌نواخت نباشد. این انتخاب، هوشمندانه بوده است.

از نکات مثبت داستان باید به نکته دیگری هم اشاره کنم. دیالوگ‌هایی در داستان وجود دارد که نویسنده برای آن تفکر و تدبیر به خرج داده است؛ دیالوگ‌هایی که در ذهن مخاطب می‌ماند. مانند «دل بود که راه را نشان می‌داد، یا پا که دل را به دنبال می‌برد.» این‌ها دیالوگ‌هایی است که خواننده می‌پسندد و دوست دارد داستان را ادامه بدهد. برخی دیالوگ‌ها خواننده را هنگام خواندن، خسته نمی‌کند. این‌گونه دیالوگ‌ها به‌نوعی ماساژ روحی به مخاطب می‌دهد. انرژی و توان دوباره به خواننده می‌دهد.

«آنتون چخوف» داستانی دارد با این مضمون که فردی که تا حالا از شهر بیرون نیامده، وقتی بعد از سال‌ها قدم به شهر می‌گذارد و از بالای یک بلندی، شهر را نگاه می‌کند با تعجب می‌گوید شهر چقدر بزرگ شده! و غیرمستقیم می‌فهمد که شهر بزرگ نشده، او در شهر نبوده و به دلایلی نتوانسته جامعه را ببیند. از این دست دیالوگ‌ها، در داستان دیده می‌شود که خوشایند است.

کتاب‌های دیگری هم درباره موضوع حجاب نوشته شده است. ازجمله آنها می‌توان «جشن فرخنده» (جلال آل‌احمد)، «شوهر آهوخانم» (علی‌محمد افغانی)، «ای کاش گل سرخ نبود» (منیژه آرمین)، «پاریس پاریس» (سعید تشکری) را نام برد. این کتاب‌ها هم به‌نوعی به موضوع کشف حجاب پرداخته‌اند.

با وجود همه زیبایی‌هایی که در داستان وجود دارد، ذکر چند نکته ضروری است. در این کتاب، نفرت نویسنده از رضاخان به‌وضوح دیده می‌شود. در صورتی‌که ادبیات و داستان یک قالب غیرمستقیم است. یعنی خواننده باید با خواندن داستان، صفات شخصیت داستان را بشناسد و نتیجه بگیرد که این شخصیت مثبت یا منفی، دوست‌داشتنی یا نفرت‌انگیز است؛ بدون این‌که نویسنده در جایی از داستان گفته و با کلماتی مانند «اَه» و «وَه» اشاره کرده باشد. این نکته در جاهایی از داستان حس می‌شود و نویسنده به‌صورت مستقیم چند بار به صفات شخصیت اشاره کرده است. این‌ها شأن ادبیات و ظرفیت و قالب داستان را  زیرسوال می‌برد. نویسنده نباید از خودش ردپا به جا بگذارد.

نویسنده و هنرمند حرفه‌ای کسی است که خواننده بعد از خواندن داستانش، حس لازم را از لابه‌لای تصاویری دریافت کند که به مخاطب می‌دهد و زبان غیرمستقیمی که به کار می‌گیرد. در کتاب «یاس کبود» بیزاری از شخصیت داستان را مخاطب باید بگوید، نه نویسنده!