نوع مقاله : گفت‌وگو

10.22081/mow.2024.76105

چکیده تصویری

چرا تربیت فرزندان مادر محور است

موضوعات

 پرونده ویژه 

 

استاد ادبیات کودک درباره راه و رسم علاقه‌مند کردن کودکان به کتاب می‌گوید

چرا تربیت فرزندان، مادرمحور است؟

الهام قاسمی

پدر و مادرها به‌ویژه مادران آینه تمام‌نمای تربیت کودکان هستند؛ رفتار و گفتار والدین در ذهن کودک ثبت ‌و ضبط می‌شود. کودکان در سال‌های اولیه زندگی، الگویی در دسترس‌تر از پدر و مادر ندارند و زندگی را از این دو نفر یاد می‌گیرند. برای پرورش کودکانی اهل مطالعه در گام اول، باید والدین دست به کار شوند و خودشان اهل کتاب و مطالعه باشند.

مصطفی رحمان‌دوست، نویسنده دوست‌داشتنی و نام‌آشنای بچه‌های این سرزمین است و در گفت‌وگو با پیام زن انتقاد می‌کند از تربیت معلم‌محور و مادرمحور ایرانی‌ها. تربیت فرزند، فرآیند طولانی است که صبر و حوصله زیادی می‌طلبد و همراهی هم‌زمان پدر و مادر. یکی از راه‌های مطمئن برای پرورش صحیح بچه‌ها، آشنایی آن‌ها با کتاب از سن کودکی است. استاد رحمان‌دوست راهکارهای آزموده بسیار خوبی دارد که در ادامه می‌خوانید. کودکان را کتاب‌خوان بار بیاورید تا شاهد رشد و موفقیت فرزند‌تان در بزرگ‌سالی باشید.

 

  • چه‌طور می‌توان انسان‌ها را در سال‌های آغازین زندگی به مطالعه علاقه‌مند کرد؟

چیزی که عرض می‌کنم نظر شخصی من نیست، در خیلی از کشورها مطالعات آکادمیک مفصلی انجام دادند برای این‌که ببینند چگونه می‌توانند بچه‌ها را به مطالعه عادت دهند و تشویق کنند؛ کاری کنند که بچه‌ها از کتاب و مطالعه لذت ببرند.

حاصل مطالعه‌ جهانی در جاهای مختلف این اعتقاد را به‌وجود آورده که از بدو تولد، حتی از پیش از تولد باید برای بچه کتاب خواند و قصه گفت. زمانی فکر می‌کردیم قصه‌گویی یک رسانه‌ قدیمی است و مربوط به دورانی است که رسانه‌های تفریحی و ارتباطی جدید به‌وجود نیامده بود، ولی بعدا آرام‌آرام متوجه شدیم در نبود رسانه، قصه‌گویی یا کتاب خواندن برای مردم، یک رسانه‌ خوب بوده که در گذشته‌ها کارکرد مثبتی داشته است.

برای علاقه‌مند کردن بچه‌ها به مطالعه و لذت بردن از مطالعه، پدر و مادر باید وقت بگذارند، بچه حس کند دارند برای او وقت می‌گذارند و برایش کتاب می‌خوانند، به سوال‌هایش جواب می‌دهند، یا با او بازی کتاب می‌کنند. مقاله‌ای می‌خواندم که نوشته بود در 10سال آینده گردش مالی کتاب‌بازی 11برابر امروز خواهد شد. چرا؟ چون بازی با کتاب و مطالعه مخلوط می‌شود و مجموعه‌ چیزهایی که خانواده به بچه می‌دهد باعث می‌شود به مطالعه علاقه‌مند شوند. اگر پدر و مادری اهل کتاب خواندن نباشند و مدام سرشان در گوشی باشد، مسلما بچه هم سمت کتاب نمی‌رود.

 

  • نقش والدین و به‌خصوص مادر در ایجاد نیازی مثل مطالعه و قرار گرفتن کتاب در سبد نیازهای کودک چیست؟

من از کسانی نیستم که بگویم فقط مادر نقش دارد، گاهی پدر موثرتر است. این یک قاعده شده که خیلی از کارها را باید مادرها انجام دهند. نه، اگر پدر و مادر با هم از مطالعه لذت ببرند و لذت خودشان را نشان دهند، بچه‌ها شگفتی مطالعه را در چهره‌شان ببینند، آن اتفاقی که باید بیفتد، رخ می‌دهد.

پدرم خیلی آدم تنومند و قوی بود، همه این را می‌گفتند. ایشان پای کرسی می‌نشست و از روی دیوان صامت بروجردی (یکی از شاعران مذهبی و مدیحه‌سرایان قرن سیزدهم و چهاردهم ایران) مصیبت امام حسین‌علیه‌السلام را می‌خواند، بعد اشک ایشان جاری می‌شد، گریه می‌کرد و تکان می‌خورد. برای من خیلی شگفت‌انگیز بود که آن پدر قوی، چه چیزی در این کتاب می‌بیند که اشکش جاری می‌شود؟ همیشه دنبال این بودم که بتوانم آن کتاب را بخوانم. لذت بردن از مطالعه، لذت کشف کردن و... پدر و مادر نباید به خیلی از سوال‌های بچه‌ها جواب دهند. باید بگویند: ن«می‌دانیم. برویم کتابش را پیدا کنیم، با هم بخوانیم و با هم بفهمیم.» این‌ رفتار باعث می‌شود خواه‌ناخواه بچه بفهمد چیزی به نام کتاب وجود دارد که مشکل‌گشاست، که لذت‌بخش است، که پدر خسته را پای سخن گفتن ما با هم می‌نشاند و کتاب باعث می‌شود به من اهمیت دهند.

 

  • محیط‌های آموزشی مثل مهدکودک، کلاس‌های پیش‌دبستانی و مدرسه، در علاقه‌مند کردن کودک به مطالعه چقدر موثرند؟

الان هیچی! بیشتر مهدکودک‌ها به فکر سرگرم کردن و خواباندن بچه‌ها هستند. این لفظ بیشتر که به کار می‌برم به این خاطر است که مدیون خیلی از آن‌ها نشوم. آموزش و پرورش که متاسفانه اصلا در باغِ دادنِ لذتِ مطالعه به بچه‌ها نیست. با این‌که ظاهرا نمره از مدرسه‌ها حذف شده، اما معیار دانش بچه‌ها را رنگی کردند؛ قرمز، سبز، آبی، در حال تلاش هست یا نیاز به تلاش بیشتر دارد و ... زمانی که ما دانشجو بودیم، نمره‌هایمان A, B, C, D بود، حالا از صفر تا 20 شده، در مدرسه برعکس آن اتفاق افتاده که صفر تا 20 را ضعیف، در حال تلاش و این‌ها رتبه‌بندی کرده‌اند.

متاسفانه مدرسه‌ها هیچ برنامه‌ای برای علاقه‌مند کردن بچه‌ها به کتاب و گسترش مطالعه ندارند. البته مدرسه‌هایی هستند که برنامه‌های ویژه‌ای دارند، اما روش آن‌ها، برنامه‌ رسمی آموزش و پرورش مملکت ما نیست. شما به برنامه‌ مدرسه هم سر بزنید، متوجه می‌شوید که آموزش و پرورش هیچ برنامه‌ای برای گسترش مطالعه و دادنِ لذت مطالعه به بچه‌ها ندارد.

آموزش و پرورش ابتدا باید مسئله‌ پرورش را حل کند. آنچه ما امروز در کشور داریم «وزارت آموزش» است، نه «وزارت آموزش و پرورش»! آن هم وزارت آموزش برای رسیدن به کنکور و جواب دادن تست‌ها و نه حتی آموزش مواد مورد نیاز زندگی بچه، اصلا از پرورش خبری نیست! زمانی یک معاونت پرورشی هم درست کردند که آن‌قدر سیاسی و مذهبی شد که خودبه‌خود از حیّز انتفاع افتاد. حتی ورزش هم که به نوعی پرورش تن است، در مدرسه‌ها به رسمیت شناخته نمی‌شود و ترجیح می‌دهند ریاضی کار کنند تا بچه‌شان عقب نماند، تا مدرسه‌شان بین مدرسه‌های دیگر جلو بیفتد. این است که ما هیچ مورد و هیچ برنامه‌ای در آموزش و پرورش برای دادن لذت مطالعه به بچه‌ها نمی‌بینیم. به یاد داشته باشیم که مطالعه، ابتدا یک لذت است؛ اصلا آموختن و یادگیری نیست. ابتدا باید یک لذت باشد، به کام بچه مزه بدهد و بعد ادامه پیدا کند.

 

  • غیر از راهکاری که فرمودید، راهکارهای دیگری را هم در این حوزه دارید؟

مطالعه‌ای درباره‌ گسترش قصه‌گویی در کشورهای اروپایی و بعد بعضی کشورهای جهان سوم داشتم. 26سال پیش نخستین جشنواره‌ قصه‌گویی را در ایران راه انداختم. آن زمان کانون پیشنهاد کرد این کار را کنم. ابتدا فکر می‌کردم برنامه‌ای برای آموزش به مربیان کانون است، ولی بیشتر که جلو رفتم، دیدم در جهان، آکادمی‌های قصه‌گویی هست، جشنواره‌های بزرگ قصه‌گویی هست، مردم برنامه‌های زندگی‌شان را تعطیل می‌کنند، بلیت می‌خرند که بروند و قصه گوش دهند. بعد از آن خیلی کار کردم که قصه‌گویی در ایران گسترش پیدا کند، چون قصه‌گویی یکی از راه‌های تقویت علاقه‌مندی به خواندن است. حالا این قصه‌گویی فقط در خانه نیست، اگر در مهدکودک‌ها و مدرسه‌ها و حتی اگر تکنولوژی آموزش به طرف قصه‌گویی برود، خوب است. این اتفاق خوشبختانه 26سال است در کانون پرورش ادامه پیدا کرده و با این‌که مدیران کانون عوض شده‌اند، این جشنواره عوض نشده و بین‌المللی هم شده است. از این نظر خوشحالم.

زمانی که آن کار را شروع کردم، هیچ کتابی درباره‌ قصه‌گویی در ایران نبود و من کتاب بدی در این‌باره نوشتم، 3-4 بار هم تجدید چاپ شد، بعد گفتم جلوی آن را بگیرید و نباید چاپ شود. هم ایرانی‌ها تجربه‌های خودشان را نوشتند، هم از کشورهای خارجی کتاب‌های زیادی را آوردیم و دوستان ترجمه کردند. الان منابع قصه‌گویی زیاد است، قصه‌گویی فقط یک تفریح نیست، قصه‌گویی یک عنصر علاقه‌مند کردن به مطالعه است.

راهکار دیگر هم این است که در جاهای مختلف، برنامه‌های قصه‌گویی بگذاریم. چرا قصه‌ عاشورا را در محافل عاشورایی برای بچه‌ها نگوییم؟ چرا فقط نوحه بخوانیم؟ چرا در عیدها، داستان آن عید را برای بچه‌ها نگوییم؟ هم یاد می‌گیرند و هم علاقه‌مند می‌شوند.

راهکار بعدی، گسترش قصه‌گویی در تمام اوقات سال است، نه این‌که فقط در شب یلدا دور هم جمع شویم و کتابی بخوانیم. دائم شب یلدا بسازیم.

 

  • زمان قصه خواندن بین آموزش‌های ضمن قصه، صحبت کردن درباره‌ موضوع‌های مختلف و قصه‌ جذاب کتاب، باید تفکیک قائل شویم، یا آموزش به کودک باید در دل قصه‌ نهفته باشد؟

متاسفانه ما خیلی معلم‌محور و مادرمحور هستیم. در کلاس‌های قصه‌گویی، به محض این‌که کسی حرف می‌زند، به او می‌گویم تو مادر یا معلمی! به‌سرعت متوجه می‌شوم او مادر، یا معلم است. می‌خواهم از آن طرف بام بیفتم. می‌خواهم بگویم اصلا به فکر آموزش قصه نباشیم. چون وقتی ما تصمیم گرفتیم در قصه چیزی را بیاموزیم، در نهایت به دل‌مان نمی‌نشیند و می‌گوییم: فهمیدی چه شد؟ بچه می‌گوید: بله. می‌گوییم: پس نتیجه می‌گیریم که... این‌ها را رها کنید، این همه گفتیم «پس نتیجه می‌گیریم که...» بچه‌های ما به کجا رسیدند؟ باز هم تاکید می‌کنم اجازه دهیم بچه‌ها از خود قصه و از برنامه‌ قصه‌گویی لذت ببرند. اگر به‌صورت یک موج ناشناخته، پیامی در قصه‌ای باشد، مطمئن باشید بچه‌ها آن پیام را می‌گیرند، مثل شیرینی که در دل یک لیوان شربت کم‌رنگ حل شده؛ شیرینی آن را حس می‌کنند، اما اگر بپرسیم عزیزم فهمیدی شیرینی آن از عسل بود یا از قند و نبات؟ خب خراب می‌کنیم.

به همین دلیل تاکید می‌کنم اصلا روی پیام قصه، چه به‌صورت جداگانه و چه به‌صورت پایان‌بندی قصه و چه به‌عنوان آغاز قصه که می‌خواهم حرفی درباره‌ فلان موضوع بگویم، تاکید نشود.

 

  • چه بسا به‌واسطه‌ این سوال، ترسی در کودک ایجاد می‌شود، یا حتی حس رقابتی نسبت به هم‌نوع خودش به واسطه‌ این سوال‌ها ایجاد شود.

بچه‌ها خیلی زرنگ‌تر از این‌ها هستند. زمانی که معلم امورتربیتی‌ می‌پرسید پیام این کتاب چه بود؟ از روی دست هم تقلب می‌کردند، معلم را راضی می‌کردند و عشق خودشان را می‌کردند. چرا اجازه دهیم که این تفکیک بین ما و آن‌ها ایجاد شود؟

 

  • کودکان زیر 7سال بی‌قراری دارند، یعنی نمی‌نشینند کتاب بخوانند و کتاب خواندن نیاز به تمرکز و سکون دارد، ما چه کنیم که این کودکان علاقه‌مند شوند و بنشینند و کتاب بخوانند؟

مسلماً بچه‌های زیر 7 سال که خودشان نمی‌توانند بخوانند، ما باید برای آن‌ها بخوانیم. از محبت‌های جنبی باید استفاده کنیم. هیچ بچه‌ای نیست که حاضر باشد بغل مادرش را ترک کند، حتی اگر مجبور شود چرت و پرت گوش کند! همیشه ترجیح می‌دهد کنار مادرش بخوابد و به حرف‌های او گوش دهد، حتی اگر حرف‌های او بی‌معنا باشد.

در این‌باره هم تجربه‌ای دارم. من و دوستانم کتابی نوشتیم که خیلی هم روی آن زحمت کشیدیم، به نام «هیچ هیچ هیچانه». 52شعر آهنگین تقریبا بی‌معنی گذاشتیم، خیال‌انگیز است. دیدیم حتی آن شعرهای بی‌معنی وقتی عامل ارتباط بین فرزند و پدر و مادر می‌شود، خیلی تاثیرگذار است.

چند جلد کتاب دارم که بارها و در چند جا هم منتشر شده؛ به نام بازی با انگشت‌ها. در قدیم‌ ما می‌گفتیم: این یکی می‌گفت بیا بریم دزدی، این یکی می‌گفت چی بدزدیم؟ من بر آن اساس چند مجموعه شعری را چاپ کردم و در پایان یکی از جلدها نوشته‌ام که؛ من این حرف‌ها را زدم، شما دست بچه‌تان را گرفتید و 1، 2 و 3 کردید که اولی گفت، دومی گفت، سومی گفت، برای او شعر خواندید، برای او قصه خواندید، اتفاقا شعر بی‌معنی هم نیست و معنی دارد. اما این را رها کنید، شما بچه را کنار خودتان بنشانید، لمس اتفاق بیفتد، مادر یا پدر بچه‌ را لمس کنند، با انگشتانش بازی کند، هر چیزی هم که می‌توانند بگویند، بچه هم می‌فهمد که گاهی چرت و پرت می‌گویند، ولی می‌خندد. اما آن لمس کودک، کمک می‌کند بچه پای کار بنشیند.

برای این‌که بچه‌ زیر 7سال را بنشانیم، باید دو اتفاق بیفتد؛ یکی این‌که واقعا باید کتاب مورد نیاز و علاقه‌ا‌ش را انتخاب کنیم، نمی‌توان هر قصه و شعری را برای او انتخاب کرد. مورد بعدی این‌که باید چاشنی محبت کنار آن باشد. یکی از این چاشنی‌های محبت، لمس است. بازی کردن با موهای بچه‌ای که دارید برای او قصه می‌خوانید، برای بچه فراموش‌نشدنی است. از این چاشنی‌های لذتی باید استفاده کنیم.

 

  • می‌توانیم علاقه به مطالعه را در تمام کودکان ایجاد کنیم؟ یا کودکانی هستند که ذاتا علاقه‌ای به کتاب ندارند؟ چه راهکارهایی وجود دارد؟

هیچ چیزی ذاتی نیست. تنها چیزی که ذاتی است، فطرت پاک آدمی است. خداوند انسان را با فطرت پاک آفریده. دیگران در محیط‌هایی زندگی می‌کنند که یا آن‌ها را خراب می‌کند یا بهتر می‌کند. یکی از بخش‌های این فطرت، حس کنجکاوی است، یکی از بخش‌های این فطرت، علاقه‌مندی و جلب‌توجه است، جلب‌توجه بزرگ‌ترهاست. پس اگر بخواهیم در قصه‌ای به کنجکاوی آن‌ها پاسخ دهیم، جلب‌توجه هم کنیم، محبت هم کنیم، قصه هم برای او بخوانیم و قصه هم مناسب سن او باشد، دلیلی ندارد که بگوییم ذاتا گوش نمی‌دهد. بین خانواده‌هایی که اهل کتاب‌اند، بچه‌هایی هستند که اهل کتاب نیستند.

در این‌باره مطالعه ندارم و فقط نظر شخصی‌ام را می‌گویم، اگر احیانا راه‌های متفاوت علاقه‌مند کردن به کتاب را تجربه کنند، آن فطرت گُل می‌کند.

حدود 30سال پیش مطالعه‌ای روی یازده زن باردار انجام دادیم که حاضر شدند با ما همکاری کنند. برای بچه‌هایی که هنوز به دنیا نیامده‌اند، در طول 7ماه، بعد از ماه دوم، قصه و شعر می‌خواندیم. سنسورهایی روی شکم این خانم‌ها گذاشته بودند که ما بتوانیم واکنش‌های بچه‌ها را ثبت کنیم. برحسَب اتفاق من روزی در ترافیک گیر کردم و نرسدیم. با من تماس گرفتند و گفتند که این خانم‌ها اینجا حاضرند، چه کنیم؟ یکی از آقایانی که همیشه با خانمش می‌آمد و خیلی خوش‌صحبت بود، گفتم به او بگویید که قصه بگوید، یا شعر بخواند تا من بیایم. صدای کسی که می‌خواند، از بلندگو پخش می‌شد و آن شخص در اتاقی نبود که خانم‌ها نشسته بودند. چیزی که اتفاق افتاد، نکته‌ بسیار شگرفی شد و ما دیدیم بچه‌های دیگر که 3-4 نفر بودند، نسبت به صدای این آقا واکنشی مثل زمانی که من برای آن‌ها قصه یا شعر می‌خواندم، نشان داده بودند، اما واکنش بچه‌ خودش به‌شدت فرق کرد.

 

  • یعنی به‌خاطر رابطه‌ پدر و فرزندی؟

بله، به خاطر آشنا بودن صدای پدر. بعد، روی صدای مادر تجربه کردیم. دیدیم حتی اگر در دوره‌ بارداری هم برای بچه‌ها شعر و قصه خوانده شود و با صدای پدر و مادر باشد، بسیار تاثیرگذار است. ما نمی‌توانیم این‌ها را انجام ندهیم، خودمان در خانه کتاب نخوانیم و مدام کتاب بخریم، یا جایزه بدهیم. از آن جایزه دادن و از آن کتاب خریدن، شاید یک درصد اهل مطالعه بار بیایند، ولی اجازه دهید ما کار خودمان را کنیم، وظیفه‌ خودمان را انجام دهیم و بعد اگر بچه کتاب‌خوان نشد، می‌گوییم که ما انجام دادیم.

 

  • برای کودکانی که از بدو تولد، شرایط عادی ندارند و جزو کودکان استثنایی محسوب می‌شوند، راهکاری وجود دارد؟

این بچه‌ها، دنیای دیگری دارند. دنیای کودکان استثنائی، خیلی پیچیده و عجیب و غریب است. نمونه‌ای مثال می‌زنم؛ یکی از دوستان من بچه‌ای دارد که مبتلا به اوتیسم است. روزی با من صحبت می‌کرد و می‌گفت که نمی‌توانم کلمه‌ها را به او یاد دهم. همان‌جا به این فکر افتادم که باید برای بچه‌های اوتیسمی کاری کرد. عضو انجمن کودکان اوتیسمی شدم، مطالعات آن‌ها را خواندم. روی بچه‌هایی که مبتلا به اوتیسم بودند کار کردم؛ بین آن‌ها از بچه‌ 3-4 ساله تا فرد 23-24 ساله بود. دیدم هریک از آن‌ها دنیای مجزایی دارد. بعضی از قدرت اسکن مغزی عجیب دارند. مثلا نگاهی به این مجموعه می‌کند، در آن اتاق می‌نشیند و به او می‌گویید نمی‌دانم کلیدم را کجا گذاشتم، می‌گوید برو از فلان‌جا بردار. این‌قدر قدرت اسکن قوی دارند. بعضی از آن‌ها نسبت به صداها خیلی حساس‌اند. ولی همه‌ آن‌ها نسبت به محبت و آرامش، حساسیت مثبت دارند. برای هر گروه از بچه‌ها با ویژگی‌های متفاوت و توان‌خواه باید یک کار جداگانه انجام داد.

 

  • مادرها اجازه دارند سلیقه‌ مطالعاتی خودشان را به کودک تحمیل کنند و تعیین کنند کودک چه کتابی بخواند؟

تحمیل کتاب، بد است. اگر مادر فکر می‌کند دارد تحمیل می‌کند، کار بدی می‌کند. مثل بچه‌ شیرخواره‌ای است که به او چلوکباب بدهید. بچه در این سن، باید شیر بخورد. بعد هم اگر قرار باشد کباب بخورد، با یک ویژگی‌هایی بخورد که بتواند آن را هضم کند. تحمیل به هر حال بد است، بچه و بزرگ هم ندارد. هیچ‌کس از راه تحمیل به آنچه می‌خواهد، نرسیده. ممکن است تحمیل‌کننده قدرتمند باشد و در یک پروسه‌ زمانی به خواسته‌ خودش برسد، ولی وقتی فاصله می‌افتد و آن طرف‌تر می‌روید همه‌چیز فراموش می‌شود. این را بارها دیده‌ام.

معتقدم پدر و مادرند که بچه را تربیت می‌کنند، اگر اصول تربیتی و رعایت ویژگی‌ها و محدودیت‌ها و در عین حال گستردگی خیال بچه‌ها را بفهمند، به فکر تحمیل خواسته‌های خودشان نخواهند بود، یا خواسته‌ها را آن‌قدر کمرنگ در دل داستان‌ها قرار می‌دهند که دیگر تحمیل نیست. البته اگر پدر و مادری واقعا بتوانند داستان کودکان را بنویسند، خودشان می‌دانند که نباید این کار را کنند. اما معمولا به محض این‌که می‌بینیم شکلات‌هایی که در جایی مخفی کرده بودیم، بچه‌مان کشف کرده و زیاد خورده، برای او داستان فیلی را می‌گوییم که شکلات زیاد خورد و دندانش چه شد و وای وای! اما بچه هم دست ما را زود می‌خواند، در همان زمانی که برای او این داستان را می‌گوییم، به این مساله فکر می‌کند که تا دیروز شکلات‌ها را آنجا مخفی کرده بود، فردا فکر می‌کنی کجا مخفی کند؟ سرمان را کلاه می‌گذارد. ما این بچه‌ها را به این دنیا دعوت کرده‌ایم و مهمان ما هستند و باید ملاحظه‌ آن‌ها را کنیم.

 

  • گاهی پدر یا مادر ترس از این دارند که کودک به سمت آثاری برود و متونی را بخواند که مناسب سن او نیست، این ترس را چطور می‌توان برطرف کرد؟ چه‌طور می‌توان منابع مطالعاتی بچه‌ها را کنترل کرد؟

اگر پدر و مادر به‌خصوص مادر که بیشتر در خانه است، وقتش را با کتاب خوب و لذت مطالعه پر کند، خواه‌ناخواه بچه در طول زندگی نه فقط به سمت کتاب، بلکه به سمت جاهایی نمی‌رود که پدر و مادر مناسب نمی‌دانند. تنها چیزی که می‌تواند جلوی این‌ها را بگیرد، صحبت کردن جدی با بچه همراه با محبت است.

 

  • یعنی در قالب صحبت به‌صورت غیرمستقیم او را به سمت کتاب‌هایی ببرند که مناسب است؟

نه، حتی گاهی مستقیم هم هست. دیده‌ام که مثلا نوه‌ام از من می‌پرسد؛ من چه زمانی می‌توانم کتاب «هری پاتر» را بخوانم؟ می‌گویم 3سال دیگر. این را هم پذیرفته‌ایم.

 

  • خواندن داستان‌، شعر و متون کهن را برای بچه‌ها توصیه می‌کنید؟

من خواندن هر داستان و شعری را برای بچه‌ها توصیه می‌کنم. توصیه‌ من به این معناست که ویژگی‌های روان‌شناختی و سنی او رعایت شود و هرچه می‌خواهند، بخوانند.

 

  • این متون زبان خاصی دارند و یک متن ثقیل دارند، این متن ثقیل باعث پس‌زدگی آن کودک یا نوجوان نمی‌شود؟

قرار نیست شما چیزی را برای کودک و نوجوان بخوانید که متن ثقیلی دارد. مدام تاکید می‌کنم رعایت ویژگی‌های سنی مخاطب صورت بگیرد که یکی از آن‌ها، زبان است. دانش پایه‌ او هم مطرح است، قدرت تخیل او هم مطرح است، حوصله‌ او برای شنیدن و خواندن هم مطرح است. همه‌ این‌ها مهم است. مسلما اگر این‌ها را رعایت کنیم، اصلا ما متن کلاسیک و متون کهن را از متن اصلی برای بچه‌ها نمی‌خوانیم. در طول تاریخ ادبیات کودکان در تمام دنیا، ادبیات کودکان با ساده‌نویسی متون قدیمی و متون کلاسیک شروع شده، یعنی چه؟ یعنی این نیاز حس شده است. مرحوم آذری یزدی خدا رحمتش کند، «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» را نوشت و نسل‌ها آن را خواندند، چون ساده نوشته بود. الان هم یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌ها همان کتاب‌های قدیمی است که سعی شده به زبان امروز گفته شود. مسلما آن نثر کهنه و پر دست‌انداز به درد بچه‌ها نمی‌خورد.

 

  • مادرها برای ایجاد علاقه به مطالعه‌ فرزندان در کودکان‌شان چقدر باید صبر و حوصله به خرج دهند؟

اصلا مادری، صبر و حوصله می‌خواهد، پدری هم صبر و حوصله می‌خواهد؛ خیلی هم می‌خواهد. فقط خواندن نیست. از غذا خوردن و لذت بردن از غذا و... آیا تاکنون شنیده‌ایم مادری برای این‌که بچه‌اش از غذا خوردن لذت ببرد، صبر و حوصله و برنامه‌ای داشته باشد؟ همه می‌دانند اگر غذایی با لذت خورده شود، بسیار انرژی‌زاتر از ساندویچی است که گاز بزند تا سیر شود و بعد هم برود پی کارش. این خیلی تفاوت دارد.

مادر یعنی حوصله، یعنی لذت بردن از این‌که خدا به شما یک بچه داده. پدر هم همین است، یعنی لذت بردن از بچه‌ای که منتظر است تا تو به خانه برسی. اگر این حوصله و شوق را نداریم، بیخود بچه‌دار می‌شویم.

 

  • فرزند ما متوجه تفاوت زبان و دایره‌ واژگان در دوران‌های مختلف تاریخ می‌شود؟

نه. بچه‌های ما نمی‌فهمند که این لغات را امروز فهمیده‌اند و تا دیروز نمی‌فهمیدند، به‌خصوص تا اوایل دوران دبستان و سه سال اول دبستان این‌طور بودند. این ما هستیم که باید مطالعه کنیم و ببینیم آن‌ها با چه واژگانی حرف می‌زنند. بحث مهمی وجود دارد به نام «واژگان پایه». واژگان پایه بیرون آوردن متوسط لغت‌هایی است که بچه‌های یک گروه سنی معانی آن‌ها را می‌فهمند. مثلا بچه‌ 8 ساله‌ تاجر ممکن است سفته و چک برگشتی و چک صیادی و همه‌ این‌ها را بفهمد، ولی بچه‌ یک کارمند این‌ها را نمی‌فهمد. بچه‌ من ممکن است قسط و پایان ماه و هنوز حقوق نگرفتیم و حقوق واریز نشده را بفهمد که او نمی‌فهمد. این‌ها را مثال می‌زنم. نه این لغاتی که فقط بچه‌ من می‌فهمد، لغات پایه است و نه آن لغاتی که بچه‌ تاجر می‌فهمد، لغات پایه است. اما هر دوی این‌ها معنای نان، آب، بازی، گردش و خنده را می‌فهمند. ما باید با لغاتی حرف بزنیم که تمام مخاطبان آن گروه سنی، متوجه معنایش می‌شوند.

 

  • مهم‌ترین تجربه‌ شما از دنیای کتاب و مطالعه‌ کودکان چیست؟

نمی‌دانم. اصلا به این فکر نکرده‌ام که مهم‌ترین تجربه‌ام چیست. من هر روز به یک تجربه متفاوت و جدید می‌رسم. یک شوخی را بگویم؛ گاهی ناشران با خانم من تبانی می‌کنند تا بدانند به محض این‌که نوشته‌ام تمام شد، از زیر دست من درآورند و به ایشان بدهند. چون می‌دانند اگر این در دست من بماند، 5بار دیگر بازنویسی می‌کنم. مهم‌ترین تجربه‌ من این است که خدا به من لطف کرده بچه‌ها را دوست دارم و برای آن‌ها کتاب می‌نویسم و بیش از 400کتاب برای آن‌ها نوشته‌ام. الحمدلله آن‌ها هم مرا دوست دارند.

 

  • کودکی که به کتاب و مطالعه علاقه دارد، چه تفاوتی با کودکی دارد که این علاقه در او وجود ندارد؟

این را به راحتی می‌توانیم متوجه شویم. کودکی که در معرض کتاب قرار گرفته و اهل کتاب است، درک قوی‌تری از دنیای پیرامون دارد. بین عناصری که اطرافش می‌بیند، رابطه‌ علت و معلولی بیشتری می‌تواند ایجاد کند، واژه‌هایی که برای بیان خواسته‌هایش به کار می‌برد، بیشتر است. قدرت ارتباط‌گیری او با اطرافیانش بیشتر است. این تازه ابتدایی است. بعد همه‌ این‌ها پایه می‌شود برای این‌که در آینده بهتر بتواند نگاه کند.

 

  • یعنی نوع نگاه او به زندگی و جهان پیرامونش متفاوت می‌شود؟

مسلما همین‌طور است، چون شناختش بیشتر است.

 

  • به نهادهای فرهنگی چه توصیه‌ای دارید برای این‌که فرزندان بهتری برای آینده کشور تربیت کنند؟

اگر منظورتان نهادهای فرهنگی رسمی است، هیچ توصیه‌ای ندارم. وزیر آموزش و پرورش می‌گوید؛ «ما الگوی جهانی شده‌ایم و به زودی جهان از آموزش و پرورش ما تقلید خواهد کرد.» در حالی‌که ما 3 میلیون و 800 هزار نفر بازمانده از تحصیل داریم. این آماری است که خودشان ارایه می‌کنند. چه‌طور آموزش و پرورش کشور می‌تواند الگوی جهانی باشد، حتی اگر برنامه‌های آموزشی آن، در سطح عالی باشد، اما 3 میلیون و 800 هزار نفر بازمانده از تحصیل داشته باشد؟

برای آموزش و پرورش رسمی هیچ توصیه‌ای ندارم، چون اصلا فایده‌ای ندارد. آن‌ها خودشان را خیلی راه‌یافته به بهشت کودکان حساب می‌کنند و فکر می‌کنند بچه‌ای که تربیت می‌کنند، در دنیا بی‌نظیر خواهد بود. حتی به یک نسل قبل نگاه نمی‌کنند که آن‌ها هم همین حرف‌ها را می‌زنند و تربیت هم کردند، ولی هیچی نشدند. از هر جوان کنکوری‌ که می‌پرسید: چه آرزویی دارید؟ می‌گوید می‌خواهد به خارج بروند. بنابراین برای آموزش و پرورش رسمی هیچ توصیه‌ای ندارم، یعنی ناامیدتر از آنم که بخواهم توصیه‌ای کنم.

در زمان‌های گذشته وقتی مردم ما از آموزش و پرورش ناامید بودند، مثلا در دوره‌ قاجاریه می‌خواستند دختران‌شان به مدرسه نروند، به غلط یا درست فکر می‌کردند که نباید به مدرسه بروند، این‌طور هم نبود که بچه‌ها را رها کنند، در خانه به آن‌ها یاد می‌دادند. ما موظف هستیم فرزندمان را برای زندگی، حتی در خانه آماده کنیم. یکی از مسیرهای آمادگی برای آینده، مطالعه است. نباید به معلمی که با حقوق شندرغاز بچه‌ ما را روبه‌روی خودش می‌نشاند و آموزش و پرورشی که فقط ادعا می‌کند، دل ببندیم. بچه، هدیه‌ خدا به ماست و باید این هدیه را یک پله بهتر از آنچه به ما داده، تحویل دهیم. وگرنه ما مسئول و بدهکاریم. نمی‌توانیم بگوییم او را به فلان مدرسه‌ خیلی خوب غیرانتفاعی بردیم و فلان پول را هم دادم، لباس مارک هم برای او خریدم، ولی نمی‌دانم چرا این پدرسوخته این‌طور از آب درآمد! ما خواستیم که این‌طور از آب درآمده، خانواده خواستند.