سخن سردبیر

10.22081/mow.2024.76390

چکیده تصویری

اربعین هرچه زنانه‌تر، باشکوه‌تر

کلیدواژه‌ها

موضوعات

سرمقاله

 

چند روایت معتبر درباره سفر به آینده

اربعین هرچه زنانه‌تر، باشکوه‌تر

یک- مسافران اتوبوس کلافه شدند از انتظار دو مسافری که هنوز به ترمینال نرسیده‌اند. همه به راننده و شاگرد شوفر غر می‌زنند؛ خانمی با بلوز و دامن چین‌دار سفید بیش از همه ناله می‌کند که دیگر نمی‌تواند صبر کند. بالاخره دو دختر جوان با کوله پشتی‌های رنگی سوار اتوبوس ایلام می‌شوند و زیر بار رگباری از غرولند، یکی از آن‌ها که میگرن دارد، سردرد می‌گیرد و سرش را با شال مشکی می‌بندد. زیر پای زنی که سفید پوشیده، یک قفس است و همستری که دائم پنجه به کف قفس می‌کشد. شب از نیمه می‌گذرد که اتوبوس می‌ایستد برای استراحت و شام. خانم سفیدپوش جلو می‌رود و از دخترها می‌پرسد که مسافر اربعین‌اند؟ دخترها باز عذرخواهی می‌کنند و می‌گویند بله. زن از آن‌ها می‌خواهد برایش دعا کنند و به امام حسین بگویند که او را از بلاتکلیفی دربیاورد!

دو- خانمی در دهه هفتم زندگی است و چند بار به زیارت امام حسین رفته، اما این بار از فرزندانش قول گرفته که او را در ایام اربعین به کربلا ببرند و زحمت مراقبت او را به‌عهده بگیرند. از روزی که این قول و قرار محکم شده، انرژی مضاعفی پیدا کرده، یا درد پایش را پنهان می‌کند که کسی او را جا نگذارد.

سه- به نقطه صفر رسیدیم، یکی از خانم‌ها دست و بالش مثل بید می‌لرزد، همه فکر می‌کنند گرمازده شده و از همراهش می‌خواهند که او را ببرد به چادر هلال احمر، اما همراهش می‌گوید چیزی نیست، از مرز رد شود، خودش خوب می‌شود! همه تعجب می‌کنند، اما کسی چیزی نمی‌گوید. سرباز ایرانی از زل زدن و دقت کردن در چهره خانم‌ها به‌خصوص جوان‌ترها، حیا می‌کند. همین‌که مُهر را می‌زند، زن جوان رد می‌شود و به اولین دیوار تکیه می‌دهد تا حالش جا بیاید. گیت ورودی عراق را هم رد می‌کند و وسط راه می‌نشیند به های‌های گریه کردن. بغضی که مدت‌هاست او را فشرده سر، باز کرده. خانم جوان چند سال است که در پروسه طلاق گیر کرده و همسرش او را ممنوع‌الخروج کرده. آرزوی زیارت اربعین به دل داشته که پاسپورت خواهرش را برمی‌دارد و راه می‌افتد و از گیت که رد می‌شود، خود را در آغوش امام حسین می‌بیند.

پنج- زن جوانی همین‌که در ون مسیر مهران تا نجف می‌نشیند، بغضش باز می‌شود و چند دقیقه بی‌امان گریه می‌کند، بچه شیرخوار دارد و او را رها کرده و آمده. دلش هوای فرزندش را کرده، ولی حبّ بزرگ‌تری او را از فرزندش جدا کرده. همسرش دلداری می‌دهد که غصه نخور امشب میرسیم نجف، زیارت می‌کنیم و فردا هم کربلا و برمی‌گردیم ایران. زن در جواب می‌گوید: یاد روضه خانم رباب افتادم و از مسافران هرکس این پچ‌پچ را می‌شنود، گریه می‌کند. راننده که جسته گریخته چیزهایی شنیده، با صدای بلند می‌گوید «رحم‌الله علی من صل علی سیده زینب.» همه صلوات می‌فرستند و راه می‌افتد.

 

 

سه- خانم چهل و چند ساله‌ای بیماری ام‌اس دارد و مرد جوانی او را با ویلچر جابه‌جا می‌کند. چهره جوانی دارد و اصلا به صورتش نمی‌آید که این مرد جوان پسرش باشد. محمد سال آخر دبیرستان است، اما چهره‌اش پخته و مردانه است. منزل به منزل مادر را جا‌به‌جا می‌کند و هر چند عمود یک‌بار، همسرش به آن‌ها سر می‌زند و احوال‌پرسی می‌کند و جویای وضعیت جسمی می‌شود و با عجله می‌رود. انگار اینجا در مشایه، مسئولیتی بر عهده دارد.

چهار- مادر و دختر نوجوانی روز و شب، پر انرژی و بی‌امان راه می‌روند. دختر، خسته که می‌شود، روی زمین می‌نشیند. مادر از این کارهای تارا عکس می‌گیرد که وقتی برگشتند تهران و دختر وسواسی‌اش به کاری یا چیزی ایراد گرفت، با سند و مدرک یادآوری کند که کف خیابان و بیابان نشسته!

از وقتی مُهر ورود عراق به گذرنامه می‌خورد، تجربه دنیای جدید آغاز می‌شود. انگار در زمان سفر کرده‌ایم، نه مکان. سفر از مبادی مختلف به مقصد کربلا نیست. سفر، از دوران معاصر است به زمانی پس از ظهور حضرت حجت، به زمانی که مومنین در روح و جسم واحد، زندگی می‌کنند.

شاید بپرسید چرا؟ چون سرباز عراقی، سلام و احوالپرسی می‌کند و خوش‌آمد می‌گوید و شما کاملا متوجه می‌شوید. با راننده‌ها درباره تعداد مسافرها و مسیر صحبت می‌کنید، درحالی‌که او فارسی نمی‌داند و شما عربی.

راننده در موکب‌های سرپایی جاده توقف می‌کند و می‌گوید: آب بنوشید و چیزی بخورید و دو قدم راه بروید. هیچ‌کس عربی بلد نیست، ولی همه همان کاری را می‌کنند که او گفته.

هر مسافری پیاده می‌شود، بیش از نیازش خوراکی می‌آورد، برای دیگرانی که یک ساعت قبل آن‌ها را دیده و اصلا نمی‌شناسد.

کافی‌است کسی قرصی یا دارویی بخواهد، تمام ده دوازده نفر، جیب‌های کوله‌های‌شان را می‌گردند تا حاجت دوست تازه‌‌شان را رفع کنند.

پنج _ زن عراقی جلوی ون را می‌گیرد و راننده را قسم می‌دهد به سیدالشهدا که همه را پیاده کند. غذا پخته، نه وقت شام است و نه ناهار. این روزها زنان عراقی تا وقتی جان دارند و سرپا هستند، غذا می‌پزند، به ساعت و طلوع و غروب، کاری ندارند.

شش_ صلات ظهر نفس‌بریده و ناتوان در خانه‌ای را می‌زنیم، پیرمردی در را باز می‌کند، چهره‌ها را که می‌بیند، حمام و دستشویی و اتاق پذیرایی را نشان می‌دهد، هرنفر از این گروه به سمتی می‌رود و پناه می‌برد به سایه و آب و محبت صاحب‌خانه. زن‌ها خدمت می‌کنند بی‌حرف و سخن، فقط لبخند می‌زنند و سر تکان می‌دهند. فکر کردیم رسم این روستاست که زن‌ها حرف نزنند. چند ساعت که از بیتوته گذشت، متوجه شدیم دو زنی که اول آمدند، کر و لال هستند. در این ایام و در این سرزمین، زبان به هر گویشی، به کار نمی‌آید.

هفت_ سفر، طولانی می‌شود و قرص فشارخون ته می‌کشد، غلاف قرص را به پزشک داروخانه نشان می‌دهیم، رفته که بیاورد. شلوغ است، پیرزنی به زبان فارسی، دارو می‌خواهد، زن تنومند عراقی از راه می‌رسد و با دکتر داروخانه صحبت می‌کند، کم مانده پیرزن ایرانی اعتراض کند که نوبتی راه بینداز، زن عرب اشاره می‌کند پول را در کیفت بگذار، مهمانی!

هشت_ در مسیر مشایه، هر خوراکی پیدا می‌شود، هرچه بچه‌های یک خانه هوس می‌کنند. زنان عراقی، از مادری و مهمان‌داری کم نمی‌گذارند.

***

سفر اربعین، سفری در دل زمان است، آن هم نه زمان گذشته، بلکه تجربه آینده و جامعه بی‌غل و غش مهدوی. دنیایی پر از اعتماد به هر در گشوده‌ای، به هر مرکب آماده، به هر لقمه پیچیده و...

متاسفانه در سال‌های گذشته نتوانستیم آغازگر یک حرکت اجتماعی باشیم، حداقل بیاییم مهندسی معکوس کنیم، یعنی به بحران‌های جدی سال‌های اخیر نگاه کنیم، یا به فرموده آن شهید بزرگوار ببینیم دشمن کجا را می‌زند، بی‌شک توپخانه و مرکز فرماندهی ما همان‌جاست. مگر در سال‌های اخیر، بحران جهانی روابط انسانی را به بهانه حمایت از زن و جنسیت، رقم نزدند؟ ما هم بیاییم با زن‌ها یک سرمایه‌گذاری عظیم را مشارکت کنیم. همراهی و ساماندهی و تسهیل از حاکمیت، اصلاح نسل فعلی و تربیت نسل آینده با زنان. مشارکت پر سود و برکتی است.

ما فکر می‌کنیم، محور جامعه آینده و خروج از بحران، فهم زن، توان‌مندی‌های زنانه و کنش‌گری زن در جامعه اربعینی و مهدوی است.

این گزاره را باور کنید و برایش برنامه‌ریزی کنید و نتایج زودبازده و پرثمرش را ببینید.  

این تجربه را ما زیسته‌ایم که اربعین هرچه زنانه‌تر، با‌شکوه‌تر و هرچه زنانه‌تر، زینبی‌تر و عنیق‌تر. اربعین، هرچه زنانه‌تر برنامه‌ریزی و برگزار شود، درگیری تمام اعضا خانواده با سیدالشهدا (ع) بیشتر خواهد شد. این‌طور نیست؟