ادب و هنر
گفتوگو با آزاده جهاناحمدی درباره سختیهای گردآوری یک مجموعه روایت
طلاق، با خود رهایی میآورد یا تلخی؟
الهام قاسمی
«مرثیهای بر یک رهایی» روایت انسانهایی است که با طلاق، مرگ و عشق را رقم زده و آن را با تمام وجود حس کردهاند. روایت کسانی است که روزگاری با هزار امید و آرزو به هم پیوند خوردند؛ اما زندگیشان به جایی رسید که مجبور شدند تیشه بردارند و ریشه پیوند خورده را از هم جدا کنند، تا رها شوند. «مرثیهای بر یک رهایی» کتابی است که تلاش میکند با نگاهی واقعی، از منظر ۱۰نویسنده به منفورترین حلال اسلام بپردازد. نویسندگانی که خود بهطور مستقیم درگیر این فرایند ناخوشآیند بودند، یا غیرمستقیم، این اتفاق تلخ را در زندگی نزدیکترین دوستان و عزیزانشان تجربه کردهاند.
روایت طلاق از دیدگاه دو جنس زنانه و مردانه بررسی و نقل شده و اسامی بخشی از نویسندگان کتاب، نام مستعار است. این مجموعه روایت با دبیری آزاده جهاناحمدی در انتشارات مهرستان منتشر شده است.
- «مرثیهای بر یک رهایی» اولین مجموعه روایت به سردبیری شماست. چه انگیزه و هدفی سبب شد بعد از قلمزدن در حوزه تاریخ و پرداختن به زندگی علما، سراغ جمعآوری مجموعه روایت با موضوع طلاق بروید؟
پیش از پیشنهاد این مجموعه از سمت نشر مهرستان و آقای محمد امیریهنزایی مدیر واحد ادبیات این نشر، با آقای امیری درباره فرم روایت و شلختگی موجود در کتابهای منتشر شده از نشرهای مختلف، مفصل گفتوگو کردیم؛ گفتوگوهایی دامنهدار، همراه با جزییات. تا جایی که آقای امیری این کار را پیشنهاد کردند. من هم با توجه به نقدی که به فضای آشفته اینگونه ادبیات داشتم، کار را پذیرفتم. در واقع دنبال فرصتی بودم تا حرفهای جدی را در این زمینه بزنم.
- کتاب «مرثیهای بر یک رهایی» ایده جالبی دارد. از کجا چنین فرمی به ذهنتان رسید؟
نشر مهرستان تصمیم گرفته بود وارد مقوله روایت شود. چند موضوع را هم در گفتوگو با آقای امیری نهایی کردیم. ایده این کتاب، در همان گفتوگوها بهدست آمد. بنا بود چند موضوع کار شود که «طلاق» به عهده من گذاشته شد. موضوعی مهم که در حال گسترش است و ابعاد پیچیدهای دارد.
- روند نگارش کتاب به چه صورت بود و چقدر طول کشید؟
بعد از توافق با نویسندگان، ابتدا با توضیح مفهوم روایت از آنها خواستم به سوژه نگاه کنند و اتود اولیه از کار بزنند و برایم بفرستند. من هم با خواندن متن اولیه، روی آن نظر میدادم و کمک میکردم بتوانند این نسخه را کامل کنند و بسط عرضی و طولی در متن رخ بدهد. البته در این دامنه ما دو نوع نویسنده داشتیم؛ نویسندگانی که تجربه طلاق خودشان را نوشتند و نویسندگانی که تجربه یکی از نزدیکان را روایت کردند.
- انتخاب نویسندها بر چه اساس بود؟
انتخاب نویسندهها، کاری بود که من انجام دادم. به تناسب جنسیتی این ماجرا، خیلی حساس بودم. به گمانم باید از نگاه زنان و مردان به این موضوع نگاه شود. از جانب دیگر، نگاه به سابقه کارهایی که از این دوستان سراغ داشتم و قابلیتهایی که در آنها میدیدم، سراغشان رفتم. دو نفر در ابتدای مسیر حذف شدند و یک نفر هم در پایان مسیر و نویسندگان دیگری جایگزین شدند. یک روایتـجستار فوقالعاده از خانم دکتر فاطمه علمدار داشتیم که حذف شد؛ بنا به برخی ملاحظاتی که از سمت نشر وجود داشت. بقیه نویسندگان با صبوری و سعه صدر رفت و برگشت چندباره، متنها را پذیرفتند.
- نقش شما در این کتاب چه بوده؟ جمعآوری روایتها یا یکدست کردن متنها؟
خطایی که در ادبیات ایران بسیار رواج پیدا کرده، حضور شخصیت بلاتکلیفی با عنوان ویراستار ادبی است. دقیقا کار این ویراستار چیست؟ حدود عملکردش تا کجاست؟ آیا نویسنده میتواند نظرات او را نپذیرد؟ این سوالهای بیپاسخ و متعدد، ناشی از فریب بزرگ ویراستار ادبی است. ویراستار بعد از نگارش متن، آن را میخواند و از نظر زبانی پیراسته میکند. اما در این میان، برخی نشرها با استخدام و استفاده از عدهای، اصطلاحی جعل کردهاند بهعنوان ویراستار ادبی! ما در روند نگارش کتاب راهبری داریم نه ویراستار ادبی. راهبر که معادل Mentor است. فردی مسلط به مسیر و محتوا، کنار نویسنده قرار میگیرد تا نویسنده در مسیر نگارش از هدایت او در زمینه فرم و محتوا بهره ببرد. این هدایت به شکل رابطه استاد و شاگردی و نگاه از بالا به پایین نیست. بلکه این راهبری از دل گفتوگوی مدام راهبر و نویسنده شکل میگیرد. راهبر در این هدایت بهدلیل تجربه بیشتر و تسلط به مسیر، یک گام بالاتر از نویسنده ایستاده و با تاباندن نور به مسیر نویسنده، به او کمک میکند تا بهتر بنویسد. من در این کتاب «مرثیهای بر یک رهایی» راهبر نویسندگان محترم بودم که آنها را راهنمایی میکردم و درنهایت درباره متن با روند مستمر گفتوگو به نقطه پایانی میرسیدیم.
- چرا اتفاق تلخی مثل طلاق را باید از منظر افراد مختلف روایت کنیم؟ این کار چه نفعی برای افراد جامعه دارد؟
ما به تعداد آدمهای روی زمین نسبت به امور مختلف ازجمله طلاق نظرگاه داریم. طلاق تلخ و سخت است، اما پایان راه نیست. میشود دست به یک جدایی اشتباه زد و تاوانش را پس داد، از سویی دیگر میتوان با یک تصمیم درست و شجاعانه، یک جدایی خردمندانه را رقم زد. مناظر متعدد و متکثر به یک امر سخت و درشت مانند گشودن پنجرههایی متعدد است به یک رخداد. این پنجرههای متعدد، امکانی هستند برای مخاطب تا با انواع رویکردها و عواقب و علل طلاق روبهرو شود.
- مخاطب این کتاب چه کسانی هستند؟ زنان؟ مردان؟ یا کسانی که طلاق را تجربه کردهاند؟
متارکه مثل گذشته دیگر خیلی قبیح به نظر نمیرسد. در گذشتهای که خیلی هم دور نیست در برخی خانوادههای سنتی، طلاق به تعداد شماره انگشتهای یک دست هم رخ نمیداد، اما با توجه به عدم تربیت صحیح و آموزش مناسب در رسانه و خانواده و آموزش عالی و تغییر سبکزندگی، ما با رشد فزاینده این موضوع روبهروییم. گویی خانواده و جامعه با این اتفاق کنار آمده است. از اینرو به نظر میرسد این پدیده بیخ گوش همه خانوادههای ایرانی است. برای همین خوشحالم «مرثیهای بر یک رهایی» برای همه ایرانیهاست؛ فارغ از سن و تجرد و تأهل و جنسیتشان. به نظرم تمام کسانی که ازدواج کردهاند با خواندن این کتاب و نگاه عبرت به روایتها قطعا خودشان را مصون خواهند کرد و برای کسانی که در مسیر جدایی قرار گرفتند، میتواند راهگشا باشد و برای کسانی که جدایی را تجربه کردهاند، تسکیندهنده است.
- این کتاب مستندنگاری است؟ یعنی تمام وقایع، اتفاق افتاده یا داستانپردازی و خیالپردازی هم شده است؟
در مقدمه این کتاب مفصل توضیح دادم روایت چیست؟ ما از کلمه روایت، برای فریب مخاطب استفاده میکنیم. روایت به معنای narraitiv اشاره به داستان دارد. به معنایnonfiction اشاره به غیرداستان دارد. حال ما وقتی میگوییم روایت، مرادمان کدام است؟ اصطلاح مستندنگاری هم ناشی از همین شلختگی فرمی و ساختاری است. ما ادبیاتی داریم که شامل گونههای مختلف نگارشی است. قاعدتا این کتاب حول محور این تعریف شکل گرفته است. پس داستان و داستانپردازی نداریم. اما درباره اصطلاح مستندنگاری باید بگویم این اصطلاح خودش یک جعل زمخت و بیاعتبار است. مستندنگاری در زمینه تصویر رسمیت دارد. مستندنگاری گونهای نوشتاری نیست.
- یکی از کارهای ادبیات واقعیتمحور و نیز یکی از شروط روایت، روبهرو شدن بیواسطه نویسنده با واقعیت است یعنی خود نویسنده و راوی در آن واقعه حضور داشته و آن را تجربه کرده باشد. اما بیش از نیمی از روایتهای این مجموعه، تجربه فرد دیگری است که نویسنده آنها را روایت کرده است. چه توضیحی در اینباره دارید؟
پیش از پاسخ به پرسش شما، لازم است بپرسم این شرط را چه کسی بیان کرده؟ در کدامیک از منابع دست اول چنین موضوعی طرح شده؟ این خطاهای شناختی ناشی از همان ندانستن و گمان به دانستن است. باز هم باید شما را ارجاع بدهم به مقدمه روایتهای طلاق. کسی میتواند روایت خلق کند که از منظری بالاتر از سطح زندگی به انسان در بستر زندگی و شیوه مواجهه او با امور و پدیدهها روبهرو شود. چه خودش تجربه زیسته داشته باشد، چه ناظر تجربههای زیسته دیگران باشد. مولد روایت به معنای اصطلاحی آن نه تجربه خود فرد، که نگاه ما به پدیدههاست. نگاهی که زندگیساز باشد و به ما معنا و هویتی مستقل بدهد. چهبسا فردی در متن حادثه و رخدادی باشد، اما آنقدر درگیر جزییات باشد که نتواند به یک نگاه کلان از آن وضعیت برسد و چهبسا فرد دیگری از دور بتواند نگاه عمیقی از رخداد ارایه کند. بیش از تجربه عینی یک اتفاق آنچه روایتساز است، نگاه فرد به زندگی و انسان در بستر آن است.
- در برخی روایتها پرداختن بیش از حد به جزییات، روایت را به مرز داستان کوتاه نزدیک میکند. برای انتخاب این فرم نگارشی، تعمد داشتید؟
روایت، برشی از زندگی است و زندگی مملو از جزییات است. انتخاب یک نویسنده این است که همین جزییات را وارد متنش کند و انتخاب نویسنده دیگری این است که از این جزییات چیزی نگوید. من بهعنوان راهبر این اثر موظفم نویسنده را بهسمت بیان دقیق سوژه سوق دهم. در ضمن این هدایت، به انتخابهایش در بیان، احترام میگذارم. حداکثر فقط میتوان پیشنهاد داد.
- بعضی روایتها مثل «دالان سیاه» خیلی تلخ و سیاه است و گاه از باورپذیری خارج میشود، این حجم از اتفاقهای تلخ حقیقت دارد؟ فکر نمیکردید ممکن باشد مخاطب باور نکند؟
مگر ما در این دنیا و در همین کشور خودمان، زندگی تلخ و تکاندهنده کم داریم؟ مخاطب من میتواند هر فکری کند و درباره روایتها هر نظری داشته باشد. من مسئول برداشت آنها از متن نیستم. وظیفه من ارایه کتابی درباره طلاق است. تمرکز من روی کارم است، نه روی برداشت مخاطب. به تعداد مخاطبان میتوانیم برداشت داشته باشیم. جالبتر میشود اگر بدانید این، یک روایت از طرحی پژوهشی بود که خانم مهدیان با سوژه مصاحبه مفصل کرده بود. این روایت بسیار تلختر از چیزی بود که در کتاب میبینید. تازه ما آن را تعدیل شد. اما متاسفانه این وسط متن خانم مهدیان، گرفتار تیغ سانسور شد. به گمان دوستان، اگر چشممان را ببنیدم و نبینیم، مساله حل میشود. بخشهای مهمی از این متن بهدلیل برخورد سلیقهای حذف شد. وقتی ترس از عیان کردن درد داریم ژست درمان، اطواری باورنکردنی است!
- شیوه روایت کتاب، یکدست نیست. بیشتر بخشهای کتاب، بهصورت داستانی روایت شده، اما مثلا روایت حسام آبنوس، متنی میانه مقاله روانشناسی و داستان است. این را قبول دارید؟
وقتی شما با ده نویسنده مواجهید، قاعدتا نمیتوانید توقع یکدستی داشته باشید. هرکس از منظر خودش و با شیوه منحصر خودش روایت را نوشته است. متن آقای آبنوس مقاله نیست، بلکه بین جستار و روایت در حال رفت و آمد است. پیش از این گفتم در همین مجموعه، ما یک متن بسیار عالی داشتیم از خانم دکتر فاطمه علمدار که یک روایتـجستار فوقالعاده درباره طلاق خودشان نوشتند. متاسفانه منتشر نشد، به دلیل برخی معذورات و ملاحظات که در نشر مهرستان وجود داشت. خاطره و زندگینامه، جستار و واقعه و بحراننگاری همگی گونههایی از ادبیات واقعیتمحور هستند.
- بهعنوان دبیر مجموعه، با کدام روایت بیش از بقیه ارتباط برقرار کردید؟
برای من همه این روایتها، محصول یک تلاش سنگین سخت از جانب خودم، آقای امیری و نویسندگان محترم بود. انتخاب بین آنها را منصفانه و عاقلانه نمیدانم. به هر یک که نگاه میکنم بیش از محصول نهایی، آن روند پرفراز و نشیب و طولانی خلق اثر برایم تداعی میشود.
- بهعنوان اولین دبیر یک مجموعه روایت، چقدر از این کتاب، راضی هستید؟
رضایت من، نسبی است. در این مجموعه با کمک ده نویسنده محترم، ده متن واقعیتمحور درباره طلاق ارایه کردم. همین! نگاه واقعبینانه به امکانات، محدودیتها و اقتضائات این مسیر دارم. چند جا دیدم عدهای نوشتهاند با توجه به مقدمه تخصصی، روایتها توقع ما را برآورده نکرده است. باید توجه کنیم بضاعت ادبیات ایران بیش از این نیست. متاسفانه با نویسندگانی روبهروییم که فرصت و امکان سفرهای زیاد در ایران و خارج از ایران ندارند، مطالعه جدی ندارند و در پی آموختن نیستند. لاجرم آدمی که درگیر سطح و روزمرگی زندگی است، میتواند روایت خلق کند؟ من به همه این امور توجه دارم و سپاسگزارم از نویسندگانی که همراهم بودند.
- در آینده شاهد مجموعه روایت دیگری به سردبیری شما خواهیم بود؟
بله انشاءالله به زودی شاهد یک مجموعه روایت از دختران مجرد خواهیم بود.
- پس از رونمایی کتاب «مرثیهای بر یک رهایی» در نمایشگاه کتاب امسال، انتقادها و هجمههای عجیبی شک گرفت؛ ماجرا چه بود و چرا این کتاب حساسیت عدهای را برانگیخت؟
قبل از پاسخ به این سوال، یادآوری دو نکته ضروری است؛ یکی اینکه بهواسطه سالها حضور در فضای نقد و ارزیابی مدام آثار پیش از انتشار در نشرهای مختلف و بعد از انتشار در قالب نقد، خودم بیش از دیگران به نقاط ضعف و قوت این اثر آگاهم و اتفاقا از برکت این روحیه نقادی است که میدانم هر نویسنده برای نگارش اثر، محدودیتها، امکانات، اقتضائات و شرایط خاصی دارد. مجموعهای از عوامل برای نویسنده «امکان نوشتن» را شکل میدهد. بر همین اساس است که اثر به نگارش میرسد و مورد ارزیابی قرار میگیرد. من به تکتک این عوامل برای نویسندگان این مجموعه روایت، آگاه بودم و میدانم کدام مطلب چرا این نقاط ضعف و قوت را دارد.
نکته دوم اینکه من در فضای ادبیات بهعنوان یک منتقد سختگیر و بدون تعارف شناخته میشوم، پس میدانم هر نقدی که انجام میدهم، برایم هزینه ایجاد میکند. برای همین است که مثلا یک خبرنگار حوزه کتاب بدون اینکه تعریف روایت را بداند، عامدانه دو سه مطلب خاص از این کتاب را انتخاب کرد و ناشایانه از ادبیات خودم برای آسیب زدن به این کتاب استفاده میکند. چرا میگویم زدن، چون نسبت به چند روایت عالی از این کتاب سکوت کرده! حداقل میدانم نقد، یعنی ارزیابی وجوه مثبت و منفی یک کتاب و وقتی چشمت را روی وجوه مثبت میبندی، نمیتوانم بپذیرم این اثر را حرفهای ارزیابی میکنی!
یا یک نویسنده خانم بدون آوردن حتی یک علت! به یک جمله بسنده کرده این کتاب، خوب نیست! توقعات را برآورده نکرده!
البته من هنوز ناامید نیستم. چون زمان زیادی از انتشار این کتاب نگذشته؛ منتظرم به امید خدا هم کتاب خوانده شود و مسیر خودش را برود و هم عدهای با مبنای علمی، این کتاب را ارزیابی کنند.