نوع مقاله : یاداداشت سردبیر

10.22081/mow.2024.76478

چکیده تصویری

قهرمانان مظلوم، نهادهای غافل

موضوعات

یادداشت سردبیر

قهرمانان مظلوم، نهادهای غافل

باورتان می‌شود هنوز هم هستند کسانی که می‌گویند پیاده‌روی اربعین، جای زن نیست؟ شاید باورتان نشود، اما هستند. کسانی‌که چنین نگاهی دارند، غافل‌اند از این‌که حرکت عظیم اربعین به نام یک زن در تاریخ ثبت شده؛ حضرت زینب علیها‌سلام. و برای تداومش گریزی از مشارکت و همراهی زنان نیست. مگر نه این‌که عزیزترین خانواده، اهل و عیال امام حسین علیه‌السلام بودند؟ مگر امام از ماجراهای غم‌انگیز عصر عاشورا خبر نداشت که عزیزترین کسان را یا دقیق‌تر بگویم نوامیسش را راهی جنگ با دشمنی کرد که گوش و چشمش به حرف حق بسته بود؟

ما هم چند دهه قبل، این جنگ و این حضور زنانه را تجربه کردیم. در سال‌‌های جنگ تحمیلی، زنان از زنانگی کم نگذاشتند و جای خالی خیلی چیزها را با حضورشان، پر کردند. همان زمان هم خشک‌مقدس‌ها می‌گفتند نیازی به حضور زن در جبهه نیست، اما زنان کوتاه نیامدند و مثل مادری که می‌داند فرزندش لج‌بازی می‌کند، به حرف کسی گوش نکردند و در جبهه‌ها با عناوین مختلف حضور پیدا کردند تا طبق معمولِ ماجراهایِ زنانه آن سال‌ها، امام مُهر تاییدی به حضور زنان زدند. بعد از این حمایت همه‌جانبه امام، جماعت رجال مجبور شدند خدمات بانوان را جدی بگیرند و راه خدمت آن‌ها را سد نکنند.

زنان بسیاری داشتیم که باید با اقوام‌شان به شهرهای امن غیرمرزی کوچ می‌کردند و تا پایان جنگ، کنار پیرمردها و بچه‌ها می‌ماندند، اما گزینه سخت‌تری را انتخاب کردند و در جبهه؛ کنار شوهر، برادر و پسر رزمنده‌شان ماندند. زنان بسیاری در فاصله کمی با خطوط مقدم نبرد، آشپزی می‌کردند. تمام تلاش آن‌ها این بود که غم غربت رزمنده‌های کم‌سن و سالِ دور از شهر و دیار را کم کنند. شاید خدمت آن‌ها در یک بشقاب غذا خلاصه می‌شد، اما اگر دست‌پخت زنی شبیه مادر ‌نوجوان رزمنده‌ای از آب درمی‌آمد، آن پسر در خط مقدم روحیه می‌گرفت و به کار طاقت‌فرسایش ادامه می‌داد.

عده‌ای از زنان، نقش پرستاری را پذیرفتند و لباس سفید پوشیدند و با دوره‌های بسیار کوتاه بهیاری، راهی جبهه شدند. رزمنده‌ای که خونین‌بدن و نالان وارد بیمارستان می‌شد، زن‌هایی را می‌دید که مثل مادر و خواهرش او را تیمار می‌کنند تا به محل امنی ببرند یا سرحال و سلامت دوباره راهی میدان جنگ کنند. تصویر چنین زنانی را در فیلم‌های بسیاری دیدیم؛ اولین تصور ما را از زن امدادگر، مرحوم رسول ملاقلی‌پور شکل داد با فیلم «سفر به چذابه» و بعدها کمال تبریزی در فیلم «شیدا» این تصویر را دقیق‌تر کرد، تا رسیدیم به «روزهای زندگی» پرویز شیخ‌طادی و زن و شوهر پزشکی که مدام مراقب هم هستند و نگران بچه‌های مردم!

شرح حال و روزگار زن‌های دیگری را هم خوانده‌ایم که مثل همسر شهید همت در یکی از خانه‌های حوالی خط مقدم ساکن می‌شود تا کنار همسرش باشد و به او دلگرمی دهد. و نمونه این رفتار را در فیلم «ویلایی‌ها» دیده‌ایم.

در فیلم «دسته دختران» با تمام نقدهایی که به آن وارد است، نمونه زن‌هایی را دیدیم که رزمنده بودند و در میدان جنگ حضور پیدا کردند و به حسب شرایط، جنگیدند.

این نمونه‌ها در روزگار جنگ بود. اما بالاخره با تدبیر و صلاح‌‌دید امام خمینی(ره) جنگ تمام شد و زمان درآوردن تیر و ترکش‌های نبرد از تن و جان مردم فرا رسید. در این برهه هم زنان بیش از قبل حضور داشتند، چون باید تیمار می‌‌کردند و دلجویی و پرستاری.

جنگ تمام شد و ما ماندیم و خیلی عظیمی از خانواده‌های داغ‌‌دار و زنان جوان بی‌آن‌که طعم زندگی واقعی را چشیده باشند، بیوه و تنها شده بودند. خانواده‌ها کم‌کم این زنان جوان را به سمت ازدواج مجدد سوق دادند. در مقابل، عده زیادی جانباز داشتیم که این‌ افراد هم به‌دلیل نقص‌عضو، امکان ازدواج عادی نداشتند. اینجا هم دختران فداکاری بودند که داوطلبانه مشتاق به ازدواج با جانبازهای جنگ شدند. این فداکاری‌ها به گوش امام رسید تا این‌که ایشان از شیرزنانی که با علم به مشکلات فراوان، به عقد جانبازان نابینا و معلول درآمدند.

کسی نمی‌داند ارزش یک پرس غذای گرم با دست‌پخت مامان‌ها در جبهه جنگ، چقدر است.

کسی نمی‌تواند ارزش بستن مدام زخم‌های رزمنده خسته‌ای را که از عملیات آمده، اندازه بگیرد.

هیچ‌کس نمی‌داند مادری که پتوهای خونی را می‌شسته و تکه‌های پیکر جوانان را از ملحفه جدا می‌کرده، در حالی‌که فرزند خودش مفقود بوده، چه حالی داشته! شاید هزار بار به خود گفته این انگشت پسر منه؟

کسی شوق و شرم زنی را درک نمی‌کند که حوالی جبهه آشیانه‌ای ساخته و همسرش گاهی به او سر می‌زند. از دل و جان خوشحال است که حبیبش را می‌بیند و شرمسار از زنان دیگر که از همسرشان بی‌خبرند.

اساسا تاثیر زن‌ها در زندگی در هر نقشی، با هیچ متر و معیاری قابل اندازه‌گیری نیست. نه‌این‌که کم‌اثر باشند یا تاثیر ناچیزی داشته باشند، خدمات زنان کیفی است، کمّی نیست که بتوان به عدد ساده‌ای تبدیل کرد تا همه متوجه شوند. ممکن است عده قلیلی از اهل حکمت آن را درک ‌کنند. متاسفانه یا خوشبختانه غیرقابل محاسبه است و فقط خداوند می‌داند و اجر می‌دهد.

در تمام سال‌های گذشته با تعصب به مساله حضور زنان در جبهه، نگاه کردیم و این حس کر و کور، باعث شده نتوانیم آمار دقیقی از شهدا، رزمنده‌ها، جانباز‌ان، امدادگران و آشپزهای زن حاضر در جبهه داشته باشیم. این تغافل در حالی است که جدی‌ترین مسایل و چالش‌های چند سال اخیر کشور با پررنگ جلوه دادن حقوق زنان کلید خورده است. امروز دختران نوجوان بسیاری در کشور، دچار ملال جنسیتی هستند و مدام از این‌که دختر زاده شدند، می‌نالند. می‌توانستیم از این زنان شجاع، قهرمان بسازیم. آن‌ها را قله‌هایی جلوه دهیم که هر دختر جوانی برای رسیدن به آن، خودش را به آب و آتش بزند، اما این کار را نکردیم. نهادهای نظامی و فرهنگی به کنش‌گران زن جنگ تحمیلی جفا کردند.

 

حالا حدود چهار دهه از روزگار ترس و وحشت جنگ رو در رو علیه ایران گذشته؛ اما رنج، ملال و دغدغه‌های زنان جنگ‌زده یا همسران شهدا و دختران یتیم از سویی و تبعات جنگ برای زندگی زنانه از سوی دیگر، دست از سر زنان ایران برنداشته است. بعضی آثار و تبعات جنگ‌ها اجتناب‌ناپذیر است و خاص کشور ما نیست، اما با برنامه‌ریزی دقیق می‌توانستیم آسیب‌ها را به حداقل برسانیم. متاسفانه متولیان این امور ترجیح دادند با همان تصویر حماسی و اسطوره‌ایِ بی‌عیب و نقص از انسان‌ها، پیش بروند و واقعیت‌ها را نبینند.

به مساله آسیب‌های روحی و جسمی زنانی که مشارکت مستقیم در جنگ داشتند، توجهی نکردیم. برای همسران جنبازان که چهار دهه به‌طور غیرمستقیم درگیر جنگ بوده و هستند و هر روز با تبعات ابدی آن دست به گریبان‌اند، برنامه حمایتی نداریم و به تبع تمام این کوتاهی‌ها، سیاست جامع و کاملی برای این قشر محترم و آسیب‌دیده، تدوین نکردیم. در تمام سال‌های گذشته، نهایت تلاش متولیان و مسئولان، ختم به تسکین مقطعی و حل بخشی از معضل‌های مادی شده است. بررسی وضعیت کنونی و چالش‌های آینده زنان و دختران آسیب‌دیده پدیده‌ای مثل جنگ، نیاز به برنامه‌های بلندمدت برای شناخت مساله و همت مضاعف برای حل مسایل دارد.