پرونده ویژه
مساله زن، همیشه برای من خاص بوده است
تلاش خستگیناپذیر زنی در جنگ
لعیا زنگنه
بازیگر
در جریان عملیات مرصاد، زنی باردار به نام «ژاله» با بازی «لعیا زنگنه» برای یافتن همسرش، «یونس» که از سازمان منافقین بریده و به دام نیروهای سازمان افتاده، به غاری در کوهستان پناه میبرد. اما دهانه این غار که محل نگهبانی همسرش بوده، بهواسطه انفجار بسته میشود. «ژاله» تا پایان فیلم، سعی میکند هم جان خود و فرزندش را نجات دهد و هم از سرنوشت یونس باخبر شود.
بازی در نقش «ژاله» برای فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» بسیار سخت بود، اما به دو دلیل، این کار را پذیرفتم. اول متن و فیلمنامه اثر بود که پیش از ملاقات کارگردان آن را خواندم و خوشم آمد. دلیل دوم هم خود آقای «امیراطهر سهیلی» بود. او پیش از آنکه کارگردان خوبی باشد، یک انسان خوب است و پرانگیزه بودن او برایم جذاب بود.
انگیزه شخصیام از پذیرفتن بازی در فیلم این بود که مساله زن، همواره دور از هرگونه شعارزدگی، برایم خیلی خاص است. شاید چون مادر هستم، نمیتوانم شعارهای توخالی را بپذیرم.
من در این فیلم، به فیلمنامه متعهد بودم و با حس زنانه خود، همراه با فیلمنامه جلو رفتم و به آن نگاه کردم. این زن، باردار است و زن و زایمان از هم جدا نیستند. اینکه زخم دارد و بدنهای ما پر از زخم است. زن عشق دارد، عشق به فرزند، برادر و همسر. سروصدا و خطراتی که اطراف «ژاله» است، نشان میدهد انسانها همیشه در معرض خطرند.
این فیلم نتیجه فکر، احساس و اندیشه بازیگر، کارگردان، نویسنده و دیگر اعضای گروه است. البته نکتههایی در فیلمنامه بود که به من کمک میکرد.
معتقدم که زنان در میانه جنگ، میان دو فرد پادرمیانی و دعوت به تعقل و درایت میکنند. بهعنوان یک زن و یک مادر، معتقدم این وظیفه ماست که یاد بگیریم و با سبک زندگیمان به فرزندان یاد بدهیم.
فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» برای من معنای زیادی داشت. اینکه زنی محبوس و زخمخورده در غار، وقتی مار میبیند میترسد، اما بهخاطر بچهای که در شکم دارد، نمیترسد. من تمام حس، قدرت و تجربهام را برای این فیلم گذاشتم.
در مدت فیلمبرداری با اعضای گروه، همفکریها را دیدم. این فیلم با سرمایه محدود در مشهد و بدون بودجه و حمایتی ساخته شده است. کسانیکه فیلم «زنانی که با گرگها دویدهاند» را ساختند، بسیار زحمت کشیدند. همیشه با افتخار خواهم گفت که در این فیلم بازی کردهام. این فیلم، فیلمی نجیب و شریف است چون حاصل تلاش افرادی است که عاشقانه کار کردند.
در این فیلم آنچه عوامل را کنار یکدیگر تا پایان کار نگه داشت، صمیمیت و رفتار انسانی بود. اینکه همه در کنار هم مانند اعضای خانواده بودند.
اگر همواره یادمان باشد و با خودمان تکرار کنیم که عشق و رابطه بر دو عنصر استوار است که اولین آن، احترام و حرمت است، نسبت به یکدیگر رواداری بیشتری خواهیم داشت، چون مسئولیتپذیری و احترام، نشانه انسان بودن، عاشقی و بندگی است. زندگی اساسا جنگ نیست، بلکه زندگی، فهمیدن یکدیگر است.