ادب و هنر
مصاحبه با خانم سمیه عالمی نویسنده کتاب «باغهای معلق»
در تکاپوی تصویری شفاف از زن ایرانی
الهام قاسمی
نویسندگان زیادی در عرصه مقاومت و ادبیات پایداری قلم میزنند و روایتگر اتفاقهای تلخ و شیرین سرزمینهای دور و نزدیکاند. یکی از این نویسندگان سمیه عالمی، داستاننویس فعال ایرانی در سالهای اخیر و یکی از چهرههای شاخص ادبیات پایداری است که در کتاب «باغهای معلق» زندگی هفت زن سوری در شهر «نبل و الزهراء» را روایت میکند که چهار سال محاصره توسط تروریستها را تجربه کردهاند. این نویسنده که تجربه زندگی یک ساله در سوریه را داشته، در این کشور به آموزش روایتگری زنان سوری هم پرداخته که از نتایج این کارگاه آموزشی در تالیف کتاب باغهای معلق بهره برده است.
- «باغهای معلق» اولین مجموعه روایت به سردبیری شماست. چه انگیزهای سبب شد در اولین مجموعه روایت، به موضوع رابطه زنان و جنگ آن هم خارج از مرزهای ایران بپردازید؟
روایت، پا در امر واقع شدهای دارد که سهم مهمی از آن، تجربه زیستی نویسنده است. اولین گام در شکل گرفتن «باغهای معلق» احتمالا تلاش من در مدیریت خانه خودم و تصمیمم برای جمع کردن خانوادهام در دمشق بود. وقتی ساکن دمشق شدم، به روایت این سکونت فکر کردم. از معدود زنهای ایرانی بودم که این فرصت را پیدا کردم و نوشتن هم بلد بودم. به قاعده زن بودن، باید سراغ جهانی که میشناختم و بر آن متمرکز بودم، میرفتم. ضمن اینکه زن با سرزمین، نسبت نزدیکی دارد و این انتخاب معناهای ضمنی دیگری هم داشت. ما در منطقهای زندگی میکنیم در میانه جهان و در نقطه اتصال شرق به غرب. به قاعده این موقعیت راهبری، مدام در معرض جنگ بودهایم و هستیم و خواهیم بود. حالا سرد، گرم یا هر دو. در میانه جنگ، زنها معمولا روایت اصلی نیستند، نه در خبرها و نه در داستانها. قاعدتا صف اول چنین موقعیتی، ابزار، نقشه و موقعیتهای جنگی است که زنها و بچهها در آن حضور پررنگی ندارند، اما حاصلش شرایطی است که زنها باید در مدیریت آن، نقش مهمی داشته باشند. در ایران طول کشید تا روایتهای جنگ به این نقطه برسد که بخش بانوانه مقاومت را ثبت و ضبط کند. در منطقه شامات، چنان سرزمین درگیر التهاب است که بعید است حالاحالاها کسی فرصت کند سراغ روایتگری برود و قاعدتا بعد از روایت خط اول برسد به خط دوم که روایت از خانهها و زنان است. به نظرم آمد شاید بهعنوان زن ایرانی که توان نوشتن دارد و فرصت زندگی در شامات، میشود به این مسیر شتاب داد و تجربه ایران را به آنجا صادر کرد. شاید اینجا باید به مخاطبان این گفتوگو بگوییم که خندیدیم. به دلیل محدودیتهای امنیتی، خودم نتوانستم برای نوشتن روایتها به مساله زیاد نزدیک شوم، اما خودشان را مجاب کردم که بنویسند.
- چرا اتفاق تلخی مثل جنگ را باید از منظر زنان روایت کنیم؟
ما در میانه جهان به دنیا آمدهایم و خانه داریم. اینجا زندگی میکنیم و بچه به دنیا میآوریم، پس هرچه قاعدههای زندگی در این جغرافیا را یاد بگیریم، بهتر میتوانیم خاک را برای خودمان نگه داریم و در قمار استعمارگرها آن را نبازیم! نیمی از جمعیت هر جامعهای، زنان هستند که ازقضا اداره بخش نرمافزاری جامعه و سرزمین با آنهاست. چنین مهره موثری در زندگی در مواجهه با اتفاق مهمی مثل جنگ، چه کار کند تا همچنان جریان زندگی برقرار بماند و آن سلحشوری که دارد برای خاک میجنگد، شکست نخورد؟ بهترین راه برای رسیدن به پاسخ چنین سوالی احتمالا خواندن روایتهای این سرزمینهاست که تجربه و تکرار شده و جواب داده است. شخصیت زن میانجهانی که بهاصطلاح در یک عبارت استعماری خاورمیانهای خطاب میشود، از همین روایت و قصهها سینهبهسینه به او ارث رسیده و ساخته شده. خُب خواندن روایتهایی که سرنوشت مشترک دارند هم، میشود بخشی از همین راه باشد. باورم این است مردمی که با هم در یک منطقه تمدنی زندگی میکنند، همسرنوشتاند پس خواندن روایتهایشان دست همه ما و آنها را برای روزهای اینچنینی پر میکند. البته «باغهای معلق» یک سال و اندی پیش منتشر شد و حالا وضعیت منطقه ملتهبتر و عجیبتر از قبل هم شده است.
- مخاطب کتاب شما چه کسانی هستند؟ همه زنان و دختران یا زنانی که در ایران جنگ را تجربه کردهاند؟
همه مردمان همسرنوشت یک جغرافیای میانجهانی که اشتراکات تمدنی گسترده دارند و حتی کسانی دور از ما، که هیچ چیزی از قصههای ساکنان اینجا نمیدانند و شاید با این روایت چیزی به گوششان برسد.
- در جلسه نقد کتاب، گفتید سعی کردید در این اثر، مقایسهای بین زنان سوری و زنان شاهنامه داشته باشد. وجه مشترک این قیاس کجاست و به چه نتیجهای میخواستید برسید؟ آیا رسیدید؟
فکر میکنم اشتباهی در انتقال مفهوم یا برداشت اتفاق افتاده. عرضم این بوده که توجهم به زنان شاهنامه و مدیریت خاص آنها در جهانی که ساکناند، حواسم را تیز کرد تا به ظرفیتهای اینچنینی در زن میانجهانی چه سوری، چه ایرانی، عراقی، لبنانی و یمنی که در یک مساله مشترک که امر مقاومت است، توجه کنم. زنی که هم خانه و بچهها را بهعنوان آینده این شهر نگه میدارد و حمایت و حفاظت میکند و هم به وقت ضرورت مثل سیمرغی از خانه بیرون میزند و باری از شانه شهری برمیدارد که در خطر ویرانی است. همین که شهر را در وضعیت خطرناک برای نجات خودش ترک نمیکند که تصرف نشود، مساله مهمی است که به آن کمتوجهی شده. شهری که زنش آن را ترک میکند، بیصاحب میشود، چون صاحبان اصلی خانهها، آن را ترک کردهاند. با تجربه سفرهایی که به کشورهای منطقه داشتم، باقی زنهای این منطقه مهم، اغلب در مقدمات ماندهاند؛ در مسایل اولیهای که در نهایت به طفیلیهای بازاری سرمایهداری ختم میشود، ماندهاند.
- در مقدمه کتاب نوشتید من دنبال زنان متفاوت بودم و میخواستم با آنها صحبت کنم. این تفاوت در چه چیزهایی بود؟ و در کشف این تفاوتها دنبال چه چیزی بودید؟
دنبال روزمرگی که منجر به رویش و زایش نبود، نمیگشتم.
- میتوان اثر شما را یک مستند روایی دانست؟ مستندی که تمام وقایع آن براساس حقیقت است؟ یک مستند روایی از دیدگاه زنان سوری؟
نمیدانم. تمام سعی من فقط برای خلق کاری بود که در این سکوت بیروایتی، صدایی بشود؛ هرچند نحیف و کمجان. مهم این است که بالاخره این صدا هست و زمانی که مکتوب شود، برای همیشه میماند. این که فرمش چیست، گام بعدی است. بعد از نوشته شدن روایتها، اتفاقهای اصلی را که امر شخصی نبود، با دوستان منطقه مطرح کردم، با این هدف که به جهت تاریخی و امر واقع شده، کارم دچار اختلال نباشد.
- مجموعه روایت شما در شمار روایت جنگ قرار میگیرد و به حوادث جنگ، نگاه جدیدی دارد. بازخورد این نگاه جدید بین خوانندگان چه بود؟
تا اینجا بازخوردها همانی بوده که انتظارش را داشتم. اتصال روایتِ این مقاومت به روایتی که از آن ریشه گرفته در بازخوردها برایم جالب و دلچسب بود. شیعه از عاشورا و کربلا به بعد، با مقاومت آن روز در عصرها و زمانهای مختلف پیوند برقرار کرده و با همین گره خودش را حفظ کرده، حتی در کوهها و غارها. در آن مقاومت هم نقش زنان بسیار پررنگ است و به همین دلیل تاریخ نتوانسته نادیدهاش بگیرد. اینکه نسبت زن با این نوع از مقاومت هم از سمت مخاطب مورد اقبال واقع شده ضرورت توجه اینگونه به مساله را به من نویسنده هم یادآوری میکند.
- بهعنوان دبیر مجموعه، با کدام روایت بیش از بقیه ارتباط برقرار کردید؟
بهعنوان کسی که پابهپای خلق و نوشته شدن جملهبهجمله این روایتها بوده، نمیتوانم آنها را از هم سوا کنم، اما جاهایی که در آنها امر زنانه تجلی کرده و نجاتبخش شده، من را سر ذوق میآورد. مثل روایت خانم هلا از باغچهای که برای خانهاش میسازد یا روایتی که راوی، خودش را با زایش یک فرزند مقابل و همآورد تکفیریها میبیند، یا روایت خانم هناء از شستوشوی جنازهها برای سپردنشان به خاک و زندگی بعد از مرگ.
- برنامهای دارید برای اینکه این مجموعه روایت به عربی ترجمه کنید و به دست راویها و مخاطبهای سوری برسانید؟
بله. مجموعه متنهای اصلی هم ویرایش شدند. دنبال اضافه کردن بخشهایی هستم که راویها، شفاهی به من منتقل کردهاند و به روایت فارسی اضافه شدند. ضمن اینکه پیشنهاد ترجمه عربی و انگلیسی کتاب، مطرح شده است.
- در آینده شاهد مجموعه روایت دیگری از شما درباره زنان، خارج از مرزهای ایران هستیم. مثلا زنان فلسطینی یا لبنانی؟
دوستان فلسطینی و لبنانی زیاد دارم، اما همکلامی طولانی با آنها برای رسیدن به روایت، سخت است. از طرفی روایتنویس کردن آنها هم کار راحتی نیست و زمان میبرد. با توجه به شرایط منطقه، روایتگر شدن، اولویت ندارد. اما مجموعه روایتی دارم از مدت اقامتم در اردوگاه آوارگان فوعه و کفریا در «حسیاء». امیدوارم این کار به ثمر برسد تا شرایط منطقه اجازه کارهای جدید را بدهد. اما برایم مسلم است که این مسیر باید ادامه پیدا کند.
- این روزها مشغول فعالیت قلمی و پژوهشی هستید؟
کار بانو نجمه (س) مادر امام رضا (ع) را تمام کردم و مشغول بازنویسیام. مجموعه «سرای سیندخت» را که در پی اتصال به تراث فرهنگی ایران و پیدا کردن تصویر و نسبت زن با آنهاست را مدیریت میکنیم، تا بلکه از اینجا به بعد تصویر شفافتری از زن ایرانی ارایه شود، هم به خودش و هم به جهان!