پرونده ویژه
نابرابریهای اجتماعی و به حاشیه رفتن زنان جامعه
توسعه متوازن، نیازمند زنان قدرتمند
لیلی ارشد -
مددکار اجتماعی و فعال در حوزه زنان
قدرت در ظاهر نامریی است، اما اثرات خود را نشان میدهد و توانایی برهم زدن توازن را دارد. برهمزدن توازن میتواند در چند حوزه آسیب ایجاد کند و باعث ایجاد نابرابری اجتماعی، تبعیض جنسیتی و کاهش آثار چانهزنی شود. در شرایط عدم توازن و نابرابریهای اجتماعی، زنان جامعه به حاشیه رانده، طرد و دچار تبعیض میشوند. این عدم توازن میتواند شرایط را برای زنانی که فاقد قدرتاند، دشوار کند.
در این شرایط، زنان در وضعیتی قرار میگیرند که به فرصتهای برابر دسترسی ندارند یا بسیاری مواقع، به هیچ فرصتی امکان دسترسی ندارند. بنابراین، نابرابریها میتواند تبعیض جنسیتی و به دنبال آن، فقر زنان را رقم بزند. این روند باعث میشود تعدادی از زنانی که رانده و طرد میشوند، به سمت اعتیاد، تنفروشی، کارتنخوابی و سایر آسیبهای اجتماعی بروند.
مشاهداتی در طول 18سال کار با زنان تنفروش و آسیبدیده اجتماعی داشتهام که نشان میدهد همه آنها زنهای بیقدرتی بودند؛ یعنی ابزاری برای قدرت نداشتند یا نتوانستند برای بهبود شرایط خود کاری کنند. نابرابری، قدرت و تبعیض سبب میشد مشکلات این زنان بسیار زیاد شود و در بسیاری موارد، تجربههای تلخ و سهمگینی به دنبال داشت. مثلا پیمانکار شهرداری، زباله را از زنان کارتنخواب نمیخرید و آنها باید زباله را به قیمت ارزانتر به مردان می فروختند و همان زباله را مردان کارتنخواب با قیمت بیشتر میفروختند!
بیقدرتی زنان و جای خالی قوانین
از محدودیتهای حقوق اجتماعی میتوان به آزادی بیان، مراقبتهای بهداشتی، آموزش، مشارکت، بازار کار و منبع درآمد اشاره کرد. مراقبتهای بهداشتی هم یکی از محدودیتها و نابرابریهای اجتماعی است. در کشور، درمان و سلامت رایگان نیست و گروهی از مردم، بدون بهرهمندی از بهداشت و درمان، پشت درهای بسته میمانند و راهی برای دریافت آن ندارند. این نابرابری در درمان شامل مردان هم میشود، اما این زنان هستند که در این گروه سهم بیشتری دارند. یکی از دلایل فقر زنان، هزینههای بهداشت و درمان است. زنان بهدلیل قدرت باروری، ممکن است در طول سال نیاز به درمان یا پیشگیریهای بیشتری داشته باشند ،اما چون از امکان بیمه بهرهمند نیستند، از این خدمات محروم میمانند و این، نتیجه نابرابری اجتماعی و بیقدرتی آنهاست.
در زمینه آموزش هم در کشور ما آموزش رایگان وجود ندارد و آموزش یک امر هزینهبر است. در خانوادههایی که در دهکهای پایین قرار دارند، اولویت تحصیل، با فرزندان پسر است. بخش زیادی از این موضوع علاوهبر مسایل فرهنگی، مربوط به محدودیتهای اقتصادی است. همانطور که بعضی دختران از کودکی این تبعیض را تجربه میکنند و اجازه تحصیل و برابری با برادر خود را ندارند، تعداد زیادی از دختران هم تحصیل میکنند. آمار وزارت علوم برای ورود دختران به دانشگاه، رقم بالایی را نشان میدهد، اما آنها چه بهرهای از تحصیلات میبرند؟ طبق آمار، اشتغال زنان تحصیلکرده ۱۰ تا ۱۲درصد است. این عدم توازن و نابرابری در حوزه آموزش بهوضوح خود را نشان میدهد. متاسفانه هنوز فرزندان ما در کنار درس خواندن، مهارتهای اجتماعی و زندگی را آموزش نمیبینند. فرزندان، مهارتها را نمیآموزند، ارتباطات بینفردی را نمیشناسند، نمیدانند چهطور در مناسبات ورود کنند، چهطور چانهزنی کنند، چگونه خود را بشناسند و راههای حل مساله را یاد نمیگیرند.
در حوزه مشارکت باید گفت مشارکت، فقط اجتماعی نیست؛ بلکه مشارکت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را هم شامل میشود. اولین قدم برای یادگیری مشارکت و انجام آن، در خانواده و سپس در مدرسه اتفاق میافتد که برای تصمیمسازی و تصمیمگیری، اجرا و انجام وظایف در آینده است. این مسیر کمک میکند افراد برای نزدیک شدن به قدرت، مهارت کسب کنند. وقتی از مشارکت اجتماعی صحبت میکنیم، منظور این است که افراد بتوانند در سرنوشت خود مداخله کنند. اما گاهی اتفاقهایی رخ میدهد که این روند را با مشکل مواجه میکند.
مرحله بعد بازار کار است که باید براساس شایستگی، تجربه و تخصص باشد. اما چقدر این اتفاق در ایران رخ میدهد و دختران و زنان چقدر در این روند پذیرفته میشوند؟ آیا حقوقهای دریافتی مشاغل مناسب است؟ خدمات رفاهی در اختیار آنها قرار میگیرد؟ همه این شرایط ممکن است برای زنان و مردان باشد، اما محدودیتها برای زنان بیشتر است و معمولا مردان، زودتر انتخاب میشوند.
بحث بعدی، منبع درآمد است. سوال اینجاست که درآمدها چقدر با هزینه آموزش فرزندان یا بهداشت و درمان همخوانی دارد؟ زنان سرپرست خانوار همراه با فرزند، بهویژه در مناطق حاشیهای و شهرهای کوچک بهراحتی نمیتوانند مسکن اجارهای فراهم کنند. اما این کار برای مردها آسانتر است.
در حوزه خانواده هم بیقدرتی زنان به چشم میخورد. یعنی برای مشارکت و تصمیمگیری در مسایل کودکان و در موضوعهای مالی و مسکن، جامعه زنان مشارکت داده نمیشوند و مرد، نقش تصمیمگیری را بهعهده دارد. نهتنها حمایت قانونی از زنان نداریم، بلکه قوانین پشتیبان و تضمین اجرای آن را هم نداریم. این محرومیتها در خانوادههایی با مشکلات اقتصادی، به مراتب بیشتر است. محرومیتها باعث میشود برخی دختران و زنان در خانواده تحت فشار قرار گیرند و برای رهایی از مشکلات و فشارها، خانه را ترک کنند، اما خیلی زود متوجه میشوند که دنیای بیرون از خانواده، سیاهتر است.
راه دشوار زنان برای رسیدن به قدرت
در حوزه سیاست، خلأ قدرت زنان به مراتب بیشتر است. زنان امکان دسترسی به جایگاههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را ندارند. تعداد اندکی از زنان که به قدرت دسترسی دارند، بهنوعی به قدرت وصل هستند. آنها برای اینکه بخواهند به کاهش تبعیض جنسیتی و نابرابریهای اجتماعی بپردازند، تمایلی ندارند. حتی گروهی از زنان وابسته به قدرت، نهتنها برای این حقوق تلاش نمیکنند که در مقابل خواستههای افراد همجنس خود نیز میایستند. سیاستهای جامعه این امکان را به مردها میدهد تا برای خانواده و فرزندش تصمیم بگیرد.
دسترسی به قدرت در کشور، سلسله مراتب دارد. مثلا مذهب، جنسیت، قومیت، خویشاوندی و وابستگی میتواند فرد را به قدرت نزدیک کند. قدرت، مجموعهای چندلایه است که زنان از آن دورند. نزدیک شدن به قدرت و بهرهمندی از قدرت، برای زنان دشوار است.
زنان، تشکیلاتهای مستقل ندارند. درست است که تعدادی از آنها در مسایل سیاسی و حزبی مشارکت دارند، اما مشارکت آنها هم کاملا مستقل نیست و زیرمجموعه مردهایی است که تصمیم میگیرند. ایفای نقش سیاسی زنان بسیار دشوار است و زنان برای رسیدن به قدرت، راهی طولانی در پیش دارند. زیرا تصمیمسازی و تصمیمگیری میتواند موثر باشد و خلأ قدرت زنان را کاهش دهد. ذکر این نکته اهمیت دارد که راههای رسیدن به توسعه زمانی است که زنان، نقش موثر و تعیینکنندهای داشته باشند. امروز به توازن قدرت نیاز داریم. اینکه بتوانیم تشکلهای زنان منسجم، قوی و موثری داشته باشیم تا بتوانیم شاهد تغییرهای مثبت و سودمند در جامعه باشیم.