ترجمه: مجید مرادى رودپشتى
پیش سخن مترجم
((... یا بنى ارکب معنا و لا تکن مع الکافرین و قال سآوى الى جبل یعصمنى من المإ قال: لا عاصم الیوم من امر الله الا من رحم ...)) (هود ـ 42ـ43)
[ نوح گفت]:... اى پسر! با ما سوار شو و با کافران مباش. گفت من بر سر کوهى که مرا از آن نگه دارد, جا خواهم گرفت. گفت: امروز هیچ نگه دارنده اى از فرمان خدا نیست, مگر کسى که بر او رحم آورد.
مسإله ((جوان)) مهمترین نقطه اى است که سعادت و شقاوت جوامع را تعیین مى کند چرا که کارآمدترین و توانمندترین قشر هر جامعه نسل جوان آن است, و به عبارتى موتور محرک هر جامعه نسل جوان آن است. اهرم تغییرات مطلوب یا نامطلوب جوامع با سرانگشت عنصر جوان حرکت مى کند و از این رو حیاتى ترین مسإله هر جامعه با سرمایه گذارى بر روى نسل جوان تدارک و تدبیر مى شود. نسل جوان به سبب موقعیت ویژه اى که دارد در معرض آفات فراوانى است و به همین دلیل نیازمند مراقبت و حفاظت و هدایت است.
طبیعى است که هر مدعى نمى تواند دعوى باغبانى از این باغ سرزنده و شکوفان را داشته باشد که بسا ممکن است شکوفه اى را بخشکاند و خارى را بپرورد. و بدیهى است که گام نهادن در مسیر تربیت, آدابى و لوازمى دارد و نخستین شرط آن آگاهى کامل از شخصیت و موقعیت تربیت پذیرنده است.
بارى, سخن را کوتاه کرده و سر اصل مطلب مى رویم. آیت الله سید محمدحسن فضل الله که خوانندگان وفادار از چند سال پیش و در مدتى طولانى با نظرها و تإملات عمیقشان پیرامون زن و مسایل زنان از منظر اسلام آشنا شده اند, در کتابى که به تازگى از ایشان منتشر شده است, بر آن شد تا به پرسشهاى اساسى در باره شخصیت جوان و شیوه هاى تربیتى نسل جوان پاسخ گوید. بى تردید این کار نیز همانند آثار پیشین ایشان, نشانه روشنى از زمان شناسى و احساس مسوولیت این عالم شیعى است که با واقع بینى و تفکرى عقلانى با مسایل روبه رو مى شود و در عین وفادارى به مبانى اصیل تفکر دینى, نمونه اجتهادى پویا و عصرى را ارائه مى کند و با رژف اندیشى در متون دینى نکته هایى باریک و ظریف و در عین حال راهگشا و خردمندانه, عرضه مى دارد.
این کتاب که ((دنیا الشباب)) (دنیاى جوانان) نام گرفته است مجموعه اى است از چند گفتگو با آیت الله فضل الله که آقایان عادل القاضى و احمد احمد, مصاحبه گرى آن را با عهده گرفتند. این کتاب در سال گذشته و از سوى ((موسسه العارف للمطبوعات ـ لبنان)) چاپ و منتشر شده است. ((دنیا الشباب)) از تنوع یک مصاحبه برخوردار است و یکنواختى مقاله و نوشته هاى معمول را ندارد. اضافه بر این, هر کدام از مباحثى که در این کتاب به چشم مى خورد در پاسخ به نیازى فکرى و عقیدتى طرح شده است. آیت الله فضل الله در این کتاب مباحثى ارزشمند پیرامون جوان و شیوه هاى تربیتى نسل جوان عرضه کرده است که به عنوان برخى از این مباحث اشاره مى شود. در آغاز کتاب به بررسى مسإله جوان در پرتو قرآن مى پردازد و تربیت ابراهیمى را به عنوان سرمشق تربیت اسلامى تشریح مى کند و تجربه نوح(ع) و فرزندش را در مقابل تجربه ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) ارزیابى مى کند. بررسى قصه یوسف(ع) از ابعاد مختلف, و بررسى مسإله دوستى و دوستان خوب و بد در فصل نخست کتاب به چشم مى خورد. در فصلهاى دیگر که با عناوین جوانان و نقطه عطف, جوانان و مسوولیت تربیتى, جوانان و فعالیت سیاسى ـ اجتماعى از دید شرع, جوانان و تجربه علامه فضل الله, همراه است, با دهها موضوع فرعى که در عین حال اساسى اند برمى خوریم.
امید آنکه خوانندگان ارجمند و بویژه نسل جوان جامعه اسلامى و انقلابى ما از این مباحث بهره کافى ببرد.
پیش از ورود به مباحث کتاب مقدمه مصاحبه گران (عادل القاضى ـ احمد احمد) را که در ابتداى کتاب آورده اند و داراى نکات مفید و روشنگر است مرور مى کنیم. و آنگاه به اصل کتاب مى پردازیم.
مقدمه مصاحبه کنندگان:
((شما را به رفتار نیکى با جوانان سفارش مى کنم چرا که آنان دل نازک توند ...)) این جمله وصیت زیباى پیامبر اسلام است.
راستى چقدر از پدران و مربیان به این حدیث توجه داشته اند؟ و اگر عملا توجهى به این سخن داشته اند چه اندازه در برخورد با این قشر سنى که در پربارترین مرحله عمر خود قرار دارند, موفق بوده اند!
روان شناسان و دانشمندان علوم تربیتى و علوم اجتماعى در باره جوانى سخنها گفته اند.
روان شناسان دوره جوانى را دوره بحران روانى طولانى و درگیرى دورانى شدید بین محرکها و پاسخها مى دانند و با جزم به اینکه جوانان در فضایى آکنده از دلهره و حیرت و سردرگمى و دل پریشى و انفعال قرار دارند با آنان رفتار مى کنند.
دانشمندان علوم تربیتى معتقدند این بحران[ جوانى] ـ اگر وجود چنین بحرانى را اصلا بپذیریم ـ همان بحران پایه ریزى و رشد شخصیت است, بنابراین مسوولیت موسسات تربیتى است که به بالا بردن پایه هاى ساختمان شخصیت جوان و استحکام آن, همت گمارند.
عالمان علوم اجتماعى نیز به جوانان از زاویه اى مى نگرند که گویى آنان دچار بحران سازگارى, بحران دگرگونى و بحران رفتارى هستند.
آیا به راستى جوانان بحران هستند؟! ما را اعتقادى به این سخن نیست.
اگر اعتراف کنیم که در دوره جوانى مشکلى یا بحرانى هست, این بحران در خود جوانان نیست زیرا جوانان, پاکدل و نیک خمیر و زلال اندیش و مستعد تفاهم با عالم و آدم اند.
مشکل, مشکل ((جوان)) نیست و جوان و جوانى بحران نیستند, مشکل و بحران تنها مشکل و بحران درک آنان و رفتار آنان است.
آرى جوان ـ دختر یا پسر ـ ذاتا سرکش نیست و طبیعتى پریشان و ناآرام و سرشتى سخت و خشن ندارد. محیط و اجتماع ـ خانه یا مدرسه یا خیابان یا مرکز تربیتى ـ گاه به خوبى نمى دانند که چگونه باید طبع لطیف و نازک جوان را جهت بخشید و به سبب همین ناآگاهى و برخورد خشن, طبع او را به تندى و درشتى وادار مى کنند. همچنین گاه به کسى که از دوره طفولیت پا به مرحله رشد گذاشته است به غلط, چنان مى نگرند که گویى این شخص همان کودکى است که بوده و همچنان در مرحله کودکى گام برمى دارد و از آن نگذشته است. شاید زبان حال چنین افراد غیر واقع بین است که در این بیت شعر آمده است:
لم تزل لیلى بعینى طفله
لم تزد عن امسى الااصبعا
لیلى هم چنان در چشم من کودک خردسال[ دیروز]است.
که از دوشینه تاکنون بیش از اندازه انگشتى رشد نکرده است.
وقتى قیاسى چنین نا بجا صورت مى گیرد دیگر از چنین افرادى, انتظارى به جز افزایش فشار و جا انداختن ممنوعات و نیز کشیدن شمشیر حرامهاى عرفى غیر شرعى, نمى توان داشت. به عنوان نمونه شما پدران و مادران و مدرسان و مربیان و اصلاح جویان را توجه مى دهیم که به گوشه هاى مجله ها و نشریه ها, آن جا که عنوان ((راه حل مى خواهم)) یا ((مشکل و راه حل)) یا ((مشاوره)) به چشم مى خورد, نگاهى بیافکنید تا دریابید که مشکل بزرگتر, بدفهمى و بدرفتارى با جوانان است.
از چنین شرایطى چه نتیجه اى به دست مىآید؟
جوان ـ دختر یا پسر ـ[ پس از سرخوردگى از خانواده] به نزدیک ترین فرد به خود, که دوستان و رفیقان او باشند روى مىآورد. در این جاست که جوان با تجربه راه حلهاى اسفبار و خیالى و ناقصى همانند فیلم و رمان یا راه حلهاى پیشنهادى مجلات غیر اسلامى و منحرف روى مىآورد.
و گاه ممکن است دختر یا پسر جوان, در این حالات, سر در لاک خود فرو برد و با استدلال به وجود جو خفه کننده اى که با او بدفهمى و بدرفتارى کرده, ارتباط خود را با جهان بیرون از خود قطع کند و در دنیاى تنگ و تاریک خود با خیالات درونى و ذهنى و رویاهاى جنسى به سر برد, گاه با بالهاى رویا به سمت جهانى که در آن قابلیت ستایش شدن و درک شدن را مى باید به پرواز درآید و گاه به عنوان کمترین و ضعیف ترین عکس العمل به خشم و غضبى آتشین که حاکى از عزلت و ستیزه جویى و رمیدگى او است, روى آورد.
چرا ما جوانان را به اتخاذ موضعى منفى ناچار مى کنیم؟!
آیا شایسته تر آن نیست که ما سینه ها و چهره ها و زبان و عقل خود را در برابر آنان گشاده و فراخ بداریم و به زبانى که آنان بفهمند به آنان بگوییم: دوستتان داریم و به سرنوشتتان مى اندیشیم. ما دوست نداریم که شما تلخى خطاکارى و اشتباه را بچشید. بر اساس درکى درست از زمانتان زندگى کنید. اما کسى که مى خواهد راهى را بپیماید که پیش از آن نپیموده و از آن آگاهى ندارد, شایسته است بپرسد: راه کدام است؟ و اگر چنین نکند, گمراه و سرگردان و از راه دورتر خواهد شد. ما نمى خواهیم بر شما دیکته کنیم, نمى خواهیم تکلیفى تکلفآمیز بر شما بنهیم ... در نصیحتها و راهنمایى هاى خالصانه ما تدبیر کنید ... ما از هر چه که پیرامون شما را در برگرفته است به شما نزدیک تریم ... خوشبختى شما, خوشبختى ماست و بدبختى شما, بدبختى ما ... بیایید با هم دوستانه رفتار کنیم و ...
نقطه اى که مى توان در آن به تفاهم دست یازید همین نقطه است که گفته شود: ((بگذارید, دوستانه رفتار کنیم)). این نقطه شاه بیت غزل تربیت نسل جوان است که ما را به حل زلال و شفاف مشکلات از راه حکمت و موعظه نیک و نه برخورد چماقى, فرا مى خواند.
فهم و تفاهم, دو موضعى است که در هدایت نسل جوان, شایسته بحث و دقت است. آیا در محیط خانوادگى ما این شیوه رفتارى صمیمانه و دوستانه وجود دارد؟
اگر چنین است, ما و فرزندان ما, زندگى سعادتمندانه اى خواهیم داشت.
آیا در مدارس و انجمنها و مراکز فرهنگى ـ آموزشى ما شیوه برخورد باز و کریمانه با جوانان وجود دارد؟ جوانانى که امید و آرزو و تحرک و ایمان را مى طلبند.
اگر چنین است پس ما امانتهاى گرانبهایمان را به دستهاى مطمئن و پاکیزه و امانتدارى سپرده ایم. ما نمى خواهیم جوان ما بى پروا و بى بند و بار و تباه شد و گمراه باشد.
ما مى خواهیم جوان جامعه ما سرشار از تعهد و آگاهى به زمان باشد و در جهت سازندگى و آبادانى بکوشد و به آرمانها بیاندیشد و به سوى قطع ریشه ها و رشته هاى وابستگى و فساد گام بردارد, تا جایگاه و موقعیت شایسته خود را بیابد و عزت و سعادت خود را که تنها در سایه شناخت و آگاهى اسلامى به دست مىآید تضمین شده ببیند. آرى تنها آگاهى اسلامى است که گره هاى کور جامعه را حل مى کند و افقى روشن فرا روى انسانها مى گذارد.
بر اساس آنچه ما از دیدگاه اسلام مى فهمیم, مرحله جوانى در بین مراحل مختلف زندگى مرحله میانین است. این دوره, دوره رشد و آگاهى و ادراک است. و اگر دختر یا پسر جوان شایسته تحمل مسوولیت نمى بود, امکان نداشت که خداوند مسوولیت تکلیف شرعى را که متضمن تعقل و اطاعات و پاداش و عقوبت است, بر او تحمیل کند.
چه مسوولیتى بالاتر از این که او خلیفه خدا در روى زمین باشد و وظایف و تکالیف شرعى اش را همانند سایر مکلفان انجام بدهد و همانند آنها خود را در برابر خدا مسوول ببیند. چرا که در قیامت همه به طور مساوى در برابر خدا مسوولند و بر اساس اینکه این فرد جوان است و آن, پیر , در باره شان حکم نمى شود. بل به اعتبار اینکه همه آنها به طور مساوى مکلف بوده اند.
متإسفانه واقعیتى تلخ در روش تربیتى مسلمان وجود دارد و آن اینکه برخى از ما کودک را در هفت سال اول رها مى کنیم و در هفت سال دوم نیز همچنان وا مى گذاریم و در هفت سال سوم نیز به او مجال مى دهیم تا به یله گى خود ادامه دهد. بىآنکه مراحل زندگى اش را تقسیم بندى کنیم و بر اساس اقتضاى هر مرحله با او رفتار کنیم. به این ترتیب که در هفت سال دوم به او ادب بیاموزیم و در هفت سال سوم به رفاقت با او همراه شویم.
با این حال ما گاه از یاد مى بریم یا خود را به فراموشى مى زنیم که در مرحله پیش از بلوغ باید مقدمه و زمینه ورود آسان و روشن فرزند به عالم جوانى فراهم شود زیرا فرق بسیار است از کسى که چشم بسته وارد این فضا مى شود و طبعا همه چیز را بیگانه و نامإنوس مى یابد و تا, کسى که راه آشکار و پنهان ورود به این عالم را مى شناسد و آگاهى عمومى از آن دارد و آن گاه وارد آن مى شود.
این فرق, تفاوت کسى است که با فضایى هماهنگ و همساز است و کسى که براى اولین بار در آن گام مى زند. این مرحله[ پیش از بلوغ] شبیه مرحله آمادگى و بازى کودکان پیش از ورود به دبستان است.
شریعت اسلامى, عبادت بچه ممیز و پاداش گرفتن او بر این عبادت را پذیرفته است نه به لحاظ الزام و تکلیف,[ که او ملزم و مکلف نیست] بلکه از باب استحباب و نیز داوطلب شدن که استعداد قبول تکالیف سنگین را ـ زمانى که وقتش فرا برسد ـ در او پرورش مى دهد.
از جهتى باید اعتراف کنیم, مشکل تر بیت پسران جوان در یک جانب و مشکل تربیت دختران جوان در جانبى دیگر قرار دارد, متإسفانه در بسیارى از خانواده هاى مذهبى نیز, نگاه تحقیر آمیز به این موجود نازک و لطیف (دختر) است که تعیین کننده شیوه برخورد با او است, چنان که ترجیح و برترى دادن دختران و پسران حتى در شکستها و لغزشها, هم چنان در بعضى از خانه هایى لانه کرده است که از امکانات تکنولوژى مدرن برخوردار و از شیوه ارزشگذارى صحیح و برخورد عادلانه بین دختر و پسر, بى بهره است. براى یافتن راه حل براى مشکلاتى که گذشت و بسیارى مشکلات دیگر, به حضرت آیت الله سید محمدحسین فضل الله پیشنهاد گفتگویى ارائه دادیم که در آن رژفاى مشکلات جوانان کاویده شود. این اقدام ما از آن رو نبود که هیچ کس به این موضوع حیاتى نپرداخته است بلکه به این دلیل که تا آنجا که ما اطلاع داریم هیچ کدام, صراحت و رک گویى و جرإت و جسارت نداشته اند و البته صراحت, تاوانى و جرإت و جسارت پىآمدهایى دارد.
اما آیا حقیقت همچنان در صدف حلزونى اى پوشیده و بسته خواهد ماند و از آفتابى شدن بیمناک خواهد ماند؟! تا کى؟
ما معتقدیم, پوشاننده حقیقت با تحریف و بازى کردن با آن ـ چه کم و چه زیادش ـ جرمى مسلم است. کسانى که از طرح حقیقت در فضایى آزاد مى ترسند, نسل جوان را از ثبات قدم بر پایه اى استوار, که ورودشان را به آفاق گسترده میسرمى کند, محروم مى کنند. این آفاق گسترده را اسلام هیچ گاه نبسته است و گناه بر گردن کسانى است که به بهانه هاى گوناگون بر آن قفل زدند. خوشبختانه امروزه شجاعت کافى را در عالمان راستینى که اهمیت این مرحله را دریافته اند سراغ داریم. اینان آستین همت را بالا زده اند تا علم خود را به مردم عرضه و ابراز دارند. با[ علامه]فضل الله چهره به چهره در برابر حقیقتى ایستادیم که اگر چه دوره غیبتش طولانى بوده اما اینک تمام اصالت و گرماى صداقت و عظمت موضوعش آماده مطرح شدن به شکلى واقع بینانه است.
با[ علامه] فضل الله تومار بحث را گستردیم, تومار بحث از جوانانى که پیامبر اسلام(ص) درباره شام سفارش کرده است.
همراه ایشان در آیاتى از قرآن کریم که از جوانان در موقعیت ((پدر, فرزندى و پیامبرى, و موقعیت فرزندى و دوستى)) و ... سخن گفته است, سیر کردیم.
آنگاه با ایشان باب ((سن بلوغ و نوجوانى)) را با بررسى دقیق ترین و مفصل ترین ویژگیها و شوون آن گشودیم, حتى آنچه را که معمولا با حیا و شرم یا در گوشى و در جلسات خاص و محدود گفته مى شود, مطرح کردیم.
نظر ما این است که مسوولیت پرورش و ساختن ابعاد شخصیت جوانان, مسوولیتى مشترک است که همه تلاشها و تجربه ها را به هماهنگى فرامى خواند. ما در این گفتگو در باره مسایل ریشه اى تربیت جوانان, صحبت کردیم. از نقش معلم و مربى مسلمان شروع کردیم, از تقلید خودباختگى ـ پاداش و سزا, غرب زدگى و پرورش و فرهنگ جنسى سخن گفتیم.
در عین حال ما از بعد فعالیت سیاسى اجتماعى جوان غافل نبوده ایم و در یکى از نشستها نظر علامه فضل الله را در باره مسایل سیاسى, اجتماعى و دانشجویى جویا شدیم.
ما چنان حساب مى کردیم که بحث ما در چارچوبهاى عام و وسیع همچنان, ناقص خواهد بود; از این رو براى تکمیل بحث, مسیرى فقهى را در جوانب مختلف شریعت بویژه مسایل مربوط به جوانان, پیمودیم تا جوابهایى دریافت کنیم که مشکلات فراوانى را که محل جدل و مناقشه واقع شده است و بسیارى از آنها در نهایت حل نشده است, حل کند.
از آیت الله فضل الله در باره غنإ و موسیقى و مدل گرایى و آلات لهو و حتى فال گیرى با فنجان و ستاره ها و بسیارى از موارد ابتلاى جوانان که به ذهنمان خطور کرد, پرسیدیم. این گفتگو در فاصله اى دو ساله انجام شد و تقصیر کند بودن گامها از خود ماست.
از ایشان پرسیدیم: جوانى خود را چگونه گذارنیده اند و در جوانى خود را چگونه ساخته اند و شیوه تربیتى اى که در باره دختران و پسران جوان خود در پیش گرفته اند چه بوده است؟ با این سوالات مرحله اى دیگر از مراحلى که ادعاى استیفاى تمام و کمال آن را نداریم تکمیل مى شود.
هر چه تلاش کردیم تا نواقص را به طور کلى برطرف کنیم و نقاط ضعف را تماما به قوت بدل کنیم, نشد. این حقیقتى است که از گام نخست, خود را آماده اقرار و اعتراف بدان کرده ایم. از این رو بر آن شدیم تا پس از پایان هر مرحله اى از مراحل جذاب گفتگو, مجموعه اى از روایت مرتبط با موضوع بحث را به پیوست, به خوانندگان جوان تقدیم کنیم. در پایان کتاب نیز مجموعه اى از فتاواى جوانانه ـ اگر این تعبیر درست باشد ـ را که نظرهاى فقهى آیت الله فضل الله است, افزودیم ...
احمد احمد ـ عادل القاضى
((سخن)) ابزارى تربیتى
O با توجه به سفارشهاى لقمان که فرزند خود را پند مى دهد(1), به نظر شما تربیت مستقیم تا چه اندازه در راهنمایى, اصلاح و اندرزپذیرى فرد, ارزش و تإثیر دارد؟
آیت الله فضل الله: شاید مسإله تربیت از مسایلى است که عوامل تإثیرگذار آن, بر اساس گوناگونى ابعاد انسان, هنگام درک قضایا, متنوع است, خواه این مواقع, موقعیت اندیشیدن باشد خواه موقعیت احساس و عاطفه و یا موقعیت محیط و فضایى که انسان را احاطه کرده است. از این رو طبیعى است که(سخن) که وسیله تبادل اندیشه میان انسانهاست به سبب در برداشتن بار فکرى و معنوى و عملى, یکى از ابزارهاى بسیار مهم و حیاتى امر تربیت باشد. همچنین به علت طبیعت نوع سخن, که در تاریخ گفتگوى بشر معنایى را در ذهن تداعى مى کند که چه بسا (سخن) همان معانى را در زبان تداعى نمى کند, چرا که (سخن) داراى تداعی هاى گوناگونى است که گاه به معنا افقى گسترده تر و گاه افقى تنگ تر مى بخشد.
از این رو ((سخن)) ابزارى خدایى در امر تربیت است که خداوند بزرگ از طریق کتابهاى آسمانى اى که بر پیامبران خود نازل کرده است, آن را به کار مى گیرد. براى همین است که مى بینیم جریان تربیت انسانى, نشان دهنده مسیر بلند حیات ((سخن)) در طول تاریخ انسانى ـ در هر دو بعد منفى و مثبت ـ است.
اندرز با ((سخن))
از این میان مى توان برخى از چارچوبهایى را که ((سخن)) پویایى مضامین خود را در آنها حفظ مى کند, شناخت. در این جا به کلمه وعظ که در قرآن کریم به کار رفته است, برمى خوریم. آن جا که لقمان با فرزند خود گفتگو مى کند و مى کوشد تا ذهن افق او را به سمت بسیارى از مسایل عقیده و حرکت پویا در مسیر زندگى, بگشاید.
در این جا مى بینیم که کلمه وعظ بیان کننده بار فکرى است که در درون خود برخى جنبه هاى احساس را اندوخته دارد, به گونه اى که اندیشه انسان, تنها به سبب آگاهى او از طریق دانشى خشک به پویایى و تکاپو نمى افتد بلکه مى کوشد تا به نقاطى نیز که به احساس انسان مربوط است بپیوندد.
آمیزش عقل و عاطفه
با توجه به آنچه گذشت, موعظه, علاوه بر اندیشه, به نوعى محرک عاطفه و احساسات انسانى است. به عبارتى دیگر, موعظه مجموعه اى در هم آمیخته از عقل و احساس است و از این رو است که به عقل و دل انسان راه مى یابد.
هنگامى که عقل و عاطفه با هم آمیخت, فضایى براى انسان مىآفریند که هستى او را دگرگون مى کند و او را وا مى دارد اندیشه اش را بارور کند و بپرورد, چرا که اندیشه به سبب تنوع عناصرش جولانگاه گسترده اى براى ورود به هستى انسان مى گشاید. این امر را در تمامى اندرزهایى که جنبه عقلانى آن از جنبه احساسى دور یا جدا نیست, مى توان دریافت.
شاید این روش تنها روش موثر تربیتى است که مى تواند شخصیت انسان را متحول کند. اشتباهى که بسیارى از مردم با تکیه بر اندیشه صرف, مرتکب آن مى شوند, از آن رو است که اندیشه خود را با عقلانیت خشک آن بیان مى کنند, گویا که مسإله همانند معادلات جامد هندسى, تنها با عقل و فکر انسانى روبه رو است بىآنکه نیاز ابعاد دیگر شخصیت انسانى ـ همانند عاطفه و احساس ـ را پاسخ گوید.
برخى دیگر هم مسایل را به شکلى عاطفى مطرح مى کنند که این امر نیز انسان را از تفکر عمیق بازمى دارد و میان اندیشه و باور او فاصله مى اندازد. آرى بسیارى از مردم به آنچه فکر مى کنند باور ندارند, زیرا ایمان, که نقطه تحول اندیشه به حالت احساس است, در وجود آنان راه نیافته است.
ادامه دارد.
پى نوشت :
1ـ آیات 19ـ13 سوره لقمان: و لقمان به پسرش گفت ـ و او را اندرز مى داد ـ که: اى پسرک من, به خدا شرک میاور, زیرا شرک ستمى است بزرگ.(13)
آدمى را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش به او حامله شد و هر روز ناتوان تر مى شد و پس از دو سال از شیرش باز گرفت. و سفارش کردیم که: مرا و پدر و مادرت را شکرگوى که سرانجام تو نزد من است.(14)
اگر آن دو به کوشش از تو بخواهند تا چیزى را که نمى دانى چیست با من شریک گردانى, اطاعتشان مکن. در دنیا با آنها به وجهى پسندیده زندگى کن و خود راه کسانى را که به درگاه من باز مى گردند در پى گیر. بازگشت همه شما به سوى من است و من از کارهایى که مى کرده اید, آگاهتان مى کنم.(15) اى پسرک من, اگر عمل به قدر یک دانه خردل درون صخره اى یا در آسمانها یا در زمین باشد, خدا به حسابش مىآورد, که او ریزبین آگاه است.(16)
اى پسرک من, نماز بگذار و امر به معروف و نهى از منکر کن و بر هر چه به تو رسد صبر کن که این از کارهایى است که نباید سهلش انگاشت.(17)
به تکبر از مردم روى مگردان و به خودپسندى بر زمین راه مرو, زیرا خدا هیچ به نیاز خرامنده فخرفروشى را دوست ندارد.(18)
در رفتارت راه میانه را برگزین و آوازت را فرود آر, زیرا ناخوش ترین بانگها بانگ خران است.(19)