یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الى احسن الحال
نوروز بزرگترین و قدیمى ترین جشن ملى ایرانیان است. البته پس از ورود اسلام به ایران, دو عید بزرگ ((قربان)) (اصنمى) که به مناسبت مراسم حج سالیانه در دهمین روز دوازدهمین ماه سال قمرى (ذىالحجه) برگزار مى شود و عید روزه گشایى (فطر) که به مناسبت پایان روزه واجب یک ماهه اسلامى در اولین روز از نهمین ماه قمرى (شوال) انجام مى یابد در میان ایرانیان مسلمان ارج و احترام و شرافت ویژه اى داشته اند.
گذشته از اعیاد قربان و فطر, دو عید دیگر بیشتر مورد توجه و اشتیاق مردم قرار داشته و با تشریفات ویژه اى اجرإ مى شده است. یکى عید بعثت (برانگیخته شدن پیامبر خدا(ص) به رسالت) که در بیست و هفتم ماه رجب گرفته مى شد و دیگرى عید اعلام جانشینى داماد و پسرعم رسول خدا(ص) على بن ابى طالب(ع) در محلى به نام غدیر خم که به همین نام (عید غدیر خم) خوانده مى شود. چهار عیدى که برشمرده شد بالطبع پس از اسلام و در بین مسلمین گرفته مى شده و در ایران نیز اهل اسلام و تشییع بدان توجه داشته اند.
واژه ((عید))
عید به جشن سالانه اى گفته مى شود که هر سال با بازگشت خود, سرور و نشاط را به قوم, نژاد یا ملتى باز مى گرداند.
اما غیر از این, عید معناى برترى مى تواند داشته باشد و آن بازگشت انسان به ریشه آسمانى خویش و رجعت روحى و معنوى به مبدإى است که او را آفریده و از او پیمان گرفته است شإن بندگى و اطاعت را رعایت کند. آداب مذهبى و معنوى همانند غسل و نماز و روزه مستحبى نوروز به همین مطلب توجه مى دهد که عید را فرصتى براى غفلت از خدا و غرق شدن در بازیهاى دنیا نپنداریم.
جشن حقیقى انسان زمانى است که او بتواند شیطان را از حریم روح خویش براند و با این کار بازگشتى درونى (انابه) به سوى خداى خویش بنماید. از این رو است که على(ع) فرمود:
((کل یوم لا یعصى الله فیه فهو عید))(1)
هر روزى که در آن معصیت خدا, روى ندهد[ براى انسان] عید است.
جایگاه نوروز
چنان که مى دانیم عید نوروز یک عید ملى, کهن و عام ایرانى است. این عید که همزمان با نخستین روز نخستین ماه سال شمسى است, طولانى ترین و پرمعنى ترین تشریفات را در بر دارد و در میان همه ایرانیان از هر نژاد و زبان و دینى که باشند جایگاه واحد و مشابهى دارد. و ایرانیان براى آن احترام و ارجى مشترک و تقریبا یکسان قائلند.
نوروز, روز اول فروردین است که رسیدن آفتاب به برج ((حمل)) است و ابتداى بهار است و این به گفته رشیدى, در فرهنگ لغات, نوروز کوچک و نوروز عامه است. او ششم فروردین ماه را نوروز بزرگ و نوروز خاصه خوانده است.
این امر شاید متإثر از اعتقادات اسلامى باشد چنان که در قرآن آمده است, خداوند جهان را در شش روز آفرید. ((و هو الذى خلق السموات و الارض فى سته ایام)) (هود 7)
و گویند آن شش روز به روزهاى آن جهان بود که هر روزى به مقیاس روزهاى این جهان هزار سال است.(2)
براى پى بردن به جایگاه نوروز بهتر است بین این عید و اعیاد دیگر ایرانى مقایسه اى کنیم.
غیر از نوروز جشنهاى دیگرى از ایران باستان تا بعدهاى دور جریان داشته که در بین ایرانیان ارجى همطراز با نوروز داشته است.
از جمله جشن پاییزى مهرگان که بعد از نوروز, مهمترین جشن ایران باستان بوده و از روز شانزدهم تا بیست و یکم مهرماه به مدت پنج روز, طى مراسم خاصى برگزار مى شده است.
جشن مهرگان نزد جنوبى ها از نوروز مهمتر برگزار مى شد. عده اى معتقد بودند که سال از فصل سرد آغاز مى شد. و حتى در دوره هخامنشى مهرماه, آغاز سال بوده است. اهمیت مهرگان که بنا بر این روایت در اول سال هم بوده, بیشتر به دلیل تعلق آن به فرشته بزرگ مهر و نیز به این دلیل بوده است که هنگام برداشت محصول برپا مى شده است. این جشن تا مدتها پس از اسلام هم از بین نرفت و از مسمط منوچهرى به مطلع:
شاد باشید که جشن مهرگان آمد
بانگ و آواى دراى کاروان آمد(3)
برمىآید که در عهد مسعود غزنوى (جلوس سال 421ه$) جشن مزبور معمول بوده و طى مراسمى برپا داشته مى شده است.
علاوه بر مهرگان, جشن تابستانى ((تیرگان)) که به آبانگان و آبریزان و تیرگان فرس و نیز جشن آب پاشى معروف است, تداول داشته که در سیزدهم تیرماه و به مناسبت ستایش دو ایزد عمده آب ((تیر)) و ((ناهید)) برپا مى شده است. یکى از وجوه تسمیه و امتیاز این روز را تیر انداختن آرش براى تعیین مرز ایران و توران دانسته اند که مردم به افتخار این پیروزى هر سال جشن مى گرفتند. در این جشن به اصل ستایش و بزرگداشت عنصر آب و ایزدان آن توجه مى شده است.(4)
جشن دیگرى که در بین ایرانیان باستان معمول بود عید سده است. جشن سده جشنى بود که در شب دهم بهمن ماه با برافروختن آتش طى مراسم به خصوصى انجام مى گرفت. به عقیده ایرانیان باستان در این روز اهریمن بدکنش سرما را به شدت خود مى رساند تا به آفریدگان اورمزد گزند برساند و نیروى اورمزدى در این روز آتش را براى مقابله با سرما مىآفریند.
ابوریحان بیرونى نوشته است: در این روز, جهنم از زمستان به دنیا بیرون مىآید. از این رو آتش مى افروزند تا شر آن برطرف گردد.
روشن است که جشن سده ریشه در عقاید زرتشت و زرتشتیان دارد, اگر چه مورد توجه عموم پادشاهان پس از اسلام در ایران بوده است.
سده جشن ملوک نامدار است
ز افریدون و از جم یادگار است(5)
از پى تهنیت روز نو آمد بر شاه
سده فرخ روز دهم بهمن ماه(6)
بارى این چند جشن که نام برده شد جشنهاى ملى ایرانیان است. این جشنها در دوران پس از ورود اسلام به ایران نه تنها عمومیت و آوازه نوروز را نیافتند, که رفته رفته کم رنگ تر شده و تدریجا برخى از آداب آنها در نوروز حل شد و خود عملا منحل شدند.
تنها و تنها نوروز, توانست به عنوان یک عید مطلق در بین ایرانیان جایگاه گذشته خود را حفظ کند و بلکه به سبب همزمانى با مناسبتهاى مذهبى مسلمانان, نوعى تقدس و تبرک نیز بیابد.
((اسلام که همه رنگهاى قومیت را زدود و سنتها را دگرگون کرد, نوروز را جلاى بیشترى داد, شیرازه بست و آن را با پشتوانه اى استوار, از خطر زوال در دوران مسلمانى ایرانیان مصون داشت, انتخاب على[ع] به خلافت و نیز انتخاب على[ع] به وصایت در غدیر خم هر دو در این هنگام بوده است و چه تصادف شگفتى! آن همه خلوص و ایمان و عشقى که ایرانیان در اسلام به على[ع] و حکومت على[ع] داشتند پشتوانه نوروز شد. نوروز که با جان ملیت زنده بود روح مذهب نیز گرفت, سنت ملى و نژادى با ایمان مذهبى و عشق نیرومند تازه اى که در دلهاى مردم این سرزمین برپا شده بود پیوند خورد و محکم گشت و مقدس شد و در دوران صفویه ((رسما)) یک شعار شیعى گردید, مملو از اخلاص و ایمان و همراه با دعاها و اوراد ویژه خویش. آن چنان که یک سال نوروز و عاشورا در یک روز افتاد و پادشاه صفوى, آن روز را روز عاشورا گرفت و روز بعد را نوروز.))(7)
در باره روز انتخاب على(ع) به وصایت, نوشته اند: ((روز غدیر خم سال دهم هجرى که حضرت محمد(ص) حضرت على(ع) را به جانشینى خود به مسلمانان معرفى کرد مطابق بود با 29 حوت و روز چهارم از خمسه مسترقه و بنابراین اولین روز امامت آن حضرت برابر مى افتد با روز اول فروردین.))(8)
نوروز در روایات
1
معلى بن خنیس روایت مى کند: روز نوروز به محضر امام صادق(ع) وارد شدم. امام از من پرسید: آیا مى دانى امروز چه روزى است؟ عرض کردم: فدایتان شوم این, روزى است که ایرانیان آن را بزرگ مى دارند و به یکدیگر هدیه مى دهند. امام صادق(ع) فرمود: قسم به خانه عتیقى که در مکه قرار دارد این بزرگداشت, علتى و سببى در زمانهاى دور دارد که براى تو شرح مى دهم تا بدانى. عرض کردم: سرورم! اگر این موضوع را از شما فرا گیرم براى من خوشتر است از اینکه مردگان خانواده ام زنده شوند و دشمنانم هلاک شوند. آنگاه فرمود: اى معلى, روز نوروز, روزى است که خداوند از بندگانش پیمان گرفت که تنها او را بپرستند و شرک نورزند و به پیامبران و امامان و حجتهایش ایمان بیاورند و این روز اولین روزى است که در آن خورشید دمید و بادهاى بارورکننده بر درختان وزید و گلها و شکوفه هاى زمین آفریده شد. این روز روزى است که کشتى نوح پس از طوفان بر کوه جودى نشست ... . این روز روزى است که جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شد و نیز روزى است که پیامبر اکرم على(ع) را بر دوش خود سوار کرد تا همچون ابراهیم(ع) بتهاى عرب را درهم بکوبد و به زیر افکند. در این روز پیامبر(ص) على(ع) را به وادى جن فرستاد تا از آنان براى پیامبر(ص) بیعت بگیرد. این روز روزى است که براى بار دوم براى على(ع) بیعت گرفته شد. در این روز على(ع) بر اهل نهروان پیروز شد و مرد صاحب پستان (ذوالثدیه) را کشت. نوروز روزى است که قائم ما و صاحبان امر ظهور مى کنند و در این روز بر دجال چیره مى شود و او را در کنار کوفه به دار مى زند. هیچ نوروزى نمى رسد مگر اینکه ما در آن منتظر فرج هستیم زیرا نوروز از روزهاى ما و شیعیان ما است که عجم آن را حفظ نمود و شما اعراب ضایعش کردید. امام(ع) در ادامه فرمود: پیامبرى از خداوند پرسید چگونه مردگان را زنده مى کند؟ خداوند به او وحى کرد که بر گورهایشان در روز نوروز که اولین روز سال پارسیان است, آب بپاشد. آن مردگان که سى هزار نفر بودند, زنده شدند و به زندگى ادامه دادند. از این رو آب پاشى در این روز, سنت است ...(9)
2
در روایتى دیگر که باز معلى بن خنیس از امام صادق(ع) نقل مى کند علاوه بر موارد یاد شده بالا آمده است: ((و هو الیوم الذى کسر ابراهیم علیه السلام اصنام قومه)) در این روز (نوروز) ابراهیم(ع) بتهاى قوم خود را شکست.(10)
3
امام صادق(ع) فرمود: براى على(ع) هدیه نوروزى آوردند. امام فرمود: این چیست؟ گفتند: یا امیرالمومنین, امروز نوروز است. امام فرمود: پس هر روز ما را نوروز کنید!(11)
نوروز, با بهار
اى غزال دشتهاى شور و شعر!
اى عروس فصلهاى سال
اى بهار!
مى رسد, به احترام تو درختها قیام مى کنند
بوته هاى منتظر به تو سلام مى کنند
مى نشینى و زمان درنگ مى کند
پلک مى زنى و چشم خاک باز مى شود
خنده مى کنى زمین پر از نیاز مى شود
راه مى روى نسیم مى وزد میان شاخه ها
دست مى کشى به روى شاخه هاى سبز و باصفا
عشوه مى کنى و شور و شعر زاده مى شود
عشق در نگاه روشن حیات, ساده مى شود ...
آه چیستى مگر
که باد و خاک و آب را پرنده مى کنى؟!
اى بهار!
اى شکوه سبزه زار(12)
نوروز دیباچه کتاب سبز بهار است و بهار مجال گرم شکوفایى طبیعت و تنفس سبز زمین و جوش سر برآوردن برگهاى نورسته بر اندام گیاه و درخت.
نوروز سرفصل کتاب سبز آفرینش است که هر سال با تجدید مطلع خود شور حیات را در گوش جان هستى با ترنمى دلنشین مى نوازد.
نوروز آغاز است, آغاز بهار و آغاز حیات, آغازى که درختان با زبانى سبز و به بانگى بلند اعلام مى کنند.
نوروز برهان رستاخیز است. طبیعت, حیات خود را وامدار بهار است که در طول بهار به بلوغ و رشد مى رسد و در تابستان به ثمر مى رسد و به بار مى نشیند و با آغاز پاییز پا به سن کهولت مى گذارد و در زمستان مى میرد, گویى هیچ گاه سبز و سرزنده نبوده است, اما به گواهى نوروز چنین نیست. دوباره صور اسرافیلى نوروز در ناى طبیعت دمیده مى شود و درختان و گیاهان دوباره, طعم زندگى را مى چشند که:
این بهار نو ز بعد برگ ریز
هست برهان بر وجود رستخیز
نوروز, عید طبیعت است و عید انسانها و
مجالى است براى بازگشت و رجعت به اصل شکفتن و سبز برخاستن.
نوروز فرصت آشتى انسانها است با طبیعت پس از چشیدن سوز زمهریر.
در نوروز, آفتاب, ملایمت و مهربانى اش را بر سر طبیعت مى پاشد و دریغ نمى ورزد.
نوروز نماد وحدت و یگانگى ملتى بزرگ در بستر تاریخ سرافرازى او است. نوروز, روزى است که ما در آن, زبان بر همدلى مى گشاییم.
نوروز فرصت زدودن کینه ها از سینه ها است. نوروز آبشار مهر است که در جان ما سرازیر مى شود.
نوروز در ذهن زمین و زمان تداعى پاکیزگى و طهارت است.
((نوروز تقاضاى سبز شدن است
یا مقلب القلوب))(13)
1ـ نهج البلاغه, فیض الاسلام, ص 1218, حکمت 420.
2ـ ابوعلى محمد بن محمد بن بلعمى, تاریخ بلعمى, به تصحیح محمدتقى بهار و به کوشش محمد پروین گنابادى, چاپ 2, تهران, زوار 1353, ج 1, ص 29.
3ـ دیوان منوچهرى دامغانى, به کوشش محمد دبیرسیاقى, تهران, زوار, 1347, ص 197.
4ـ محمدجعفر یاحقى, فرهنگ اساطیر و اشارات داستانى در ادبیات فارسى, تهران, سروش, ص 152.
5ـ دیوان عنصرى, به اهتمام دکتر یحیى قریب, تهران, 1323, ص 14.
6ـ دیوان فرخى سیستانى, به اهتمام محمد دبیرسیاقى, تهران 1335, ص 354.
7ـ على شریعتى, هبوط در کویر, تهران, پژمان 1367, ص 505 ـ 504.
8ـ مجله هنر و مردم, از انتشارات وزارت فرهنگ و هنر, سال دوازدهم, شماره صد و سى و هشتم. مقاله: مقدمه اى بر شناخت نوروز, مرتضى هنرى, ص 61 به نقل از مجله کاوه, سال اول شماره 5 و 6, ص 3.
9ـ محمدباقر مجلسى, بحارالانوار, بیروت, دار احیإ التراث العربى, ج 56, ص 93ـ92.
10ـ همان, ص 120.
11ـ ابى جعفر صدوق محمد بن على بن حسین بن بابویه قمى, من لایحضره الفقیه, به تحقیق و تعلیق سیدحسن موسوى فرسان, تهران, دارالکتب اسلامیه, ج 3, ص 191.
12ـ از شاعر معاصر تقى متقى.
13ـ شاعر فقیه معاصر, سلمان هراتى.