فرزند آفتاب

نویسنده


مدینه امروز, حالى دیگرگونه دارد. اضطرابى شیرین و احساسى سرشار از پریشانى. در پناه نگاه روشن رسول اکرم(ص), آرام, زمین را مى فشاند در هزار موج نور.
فرزند آفتاب, آیینه صبر و تیغه برنده کفر, بر جهان خاکى, نور رضوان مى پراکند و مىآید.
مىآید;
تا حدیث سرخ و خونین شهادت را هجى کند.
غریبى و تشنگى و در اوج پیروزى بودن را توإمان بنمایاند.
و پیروزى و سربلندى شهید را به نظاره بگذارد.
رسول راستین, در گوش تاریخ, در گوش ابدیت, اذان و اقامه تلاوت مى کند و او در پوششى سپید چه آهسته مى ماند.
جبرئیل امین از پروردگار ندا مىآورد:
((او را حسین نام کن.))
و حال آنکه حسین نیز از آنان است, از مقربین. از ماندگارترین انسانهاى زمین. از آنها که ((تا قیام قیامت سر بر خاکشان داریم و دل به راهشان ...))
و اشک, از دیدگان رسول اکرم(ص) مى بارد.
و احساس او, درد عظیم و به خون نشسته عاشوراست.
((فاطمه نباید هیچ بداند)) و او تنها مى بارد و در دل مى گرید.
و گاه ناله و نارى که:
این فرزند منور, به دست گروهى که از شفاعت من بى نصیب خواهند بود, کشته خواهند شد و آنان از کفار خواهند بود.
و حسین(ع), عصاره خون پیامبر(ص), در پرتو پرورش پاک على و فاطمه(س), مردى شد; ((شهید)) و ((شهیر)) در جوانمردى و آزادگى.
و سرمنشإ قیام عاشورا, از جد بزرگوارش بارها شنیده است که:
((هر کس مرا دوست دارد و ایشان را و پدر و مادر ایشان را, در قیامت با من در بهشت خواهد بود.))
و پروردگارا ((انى مستجیر بالله و بهما))
و الحمدالله که چنان پشتیبان و شفیعى داریم.

صحراست و بوى ریگهاى داغ و تفتیده.
همه چیز امروز رنگ پریده و عزادار به نگاه مى رسد.
فرات, آهسته مى خشکد.
و آفتاب, نم نم در یک غم غریب بر سر و سینه مى کوبد.
در این عهد داغ;
یک موسیقى سرخ, همراه با باد مىآید و مى رود.
((گاه پاورچین و گاه دامن مى پراکند در فضاى غمگین دشت.))
صداى غوغاى درون;
از قدمهاى خونهاى دونده در رگها به گوش مى رسد
و ناله نى, که از حجم ((حنجره))ها تا اوج برنده ((خنجر))ها مى دود.
دریچه ذهن, شعرها سروده و برون تراویده
اما دریغ از یک قاب که قالب عاشورا را هضم کند.
که بفهمد, غریبى و شهادت حسین را.
و علمدار را و مشعل را که دست به دست مى گردد تا قائم آل محمد(ص).
بوى خیمه هاى خونین,
عطر پرواز پرنده هاى عاشق,
شیونهاى عاشقانه مداوم;
که دامن کشان مى روند به عرش
و صداى بریده بریده اسبى بى سوار
و دشتى که در خون مى تپد و سکوتى عزادار.
و التهاب تاریخ
که چگونه شهادت و رشادت این مردان بزرگ را در سینه جاى دهد.
و خورشید که همه را مى بیند و سر به زیر مى افکند,
((تنها شاهدى که هنوز هم در آن غم عظیم مى سوزد.))
و مشکى زخمى, و حکایت پیکر تکه تکه سقایش.
و طوفان و ((صداى به هم خوردن پلکهاى ملائک که بر این غم مى گریند.))
((بسم رب الشهدإ و الصدیقین))
((و به نام محرم, به نام سرلوحه عشق.))
عاشورا,
همیشه, قیامت شهدا خواهد بود.