پیرى زودتر از حساب سال و ماه در چهره اش جا خوش کرده بود. مى دانستم که گامهاى سست و مضطرب, دستهاى لرزان, چشمهاى بى حالت و لبخندى سرد و شرمآلود همه مایملک او از زندگى است.
این دومین بارى بود که براى شنیدن و نوشتن, پا به بند زنان زندان اوین مى گذاشتم و این بار مقصود گفتگو با زنانى بود که در قمار اعتیاد, آزادى روح خود را باخته بودند.
گفت: به دختران و زنان بیوه بگویید مواظب باشند که با مردان معتاد ازدواج نکنند. این عشق, آنها را به نابودى مى کشد.
... و بعد با شانه هایى افتاده, گویى بار غم یک زندگى بى حاصل و بى هدف آنها را در هم شکسته باشد, به آرامى از کنارم برخاست و رفت.
او دومین نفرى بود که برایم از یک زندگى بى هویت مى گفت.
رفت و نفر سوم دقایقى بعد آمد. نامش فاطمه بود و حدود 40 سال داشت, اما او هم بسیار شکسته تر از سنش مى نمود.
فاطمه برعکس دو نفر اول بهانه اى تحت عنوان ((شوهر معتاد)) نداشت. خودش مقصر بود و این را اعتراف مى کرد. اما به هر حال شوهر اولش آدم نابابى از آب درآمده بود.
ـ در 14 سالگى ازدواج کردم. شوهرم را نمى خواستم و در 18 سالگى در حالى که 2 بچه از او داشتم, طلاق گرفتم.
ـ چرا؟ به هر حال 2 بچه از او داشتى؟ یعنى اینقدر غیر قابل تحمل بود؟!
ـ مرد هرزى بود, اما توانست بچه هایم را بگیرد.
این را که مى گوید با آهى زیر لب تکرار مى کند: هیهات چه اشتباهاتى کردم!
ـ از بچه هایت خبر دارى؟
ـ بله, اونها را هفته اى یک بار مى دیدم. حالا دیگر 2 تا پسر 23 ساله و 27 ساله هستن.
ـ چه شد معتاد شدى؟
ـ بعد از طلاق چندتا دوست ناباب به تورم خورد. چندتا زن بودن که آنها هم از شوهرانشون طلاق گرفته بودن. با آنها مى رفتم و مىآمدم که معتاد شدم. سال 63 بود. خانواده ام خیلى خرجم کردن, خیلى تلاش کردن, اما هر بار بعد از ترک تا یکى از دوستانم را مى دیدم به اعتیاد کشیده مى شدم. اولین بار که پایم به زندان باز شد, مادرم معرفى ام کرد. دیگه از دستم خسته شده بود. یکى یکدانه خونه بودم و تحمل وضعم براى او خیلى سخت بود.
ـ بعد از زندان چه کردى؟
ـ وقتى توى زندان بودم, پدرم سکته کرد و مرد. طاقت اینکه به خونه برگردم, نداشتم. پیش دوستان قبلى و همین طور دوستانى که از زندان پیدا کرده بودم, مى رفتم.
ـ این هم اشتباه بعدىات بود. خرجت را از کجا مىآوردى؟
ـ آره, خرید و فروش مواد مخدر مى کردم.
ـ توى این سالها چندبار ترک کردى و دوباره معتاد شدى؟
ـ چهار بار.
ـ دوباره ازدواج نکردى؟
ـ چرا. بعد از اینکه سال 67 از آوارگى خسته شدم, با پاى خودم رفتم بهزیستى. بچه هام دیگه بزرگ شده بودن. شوهر اولم پیغام داد که پسر بزرگم مى خواهد زن بگیرد. خجالت کشیدم و براى ترک اقدام کردم. توى بهزیستى ترک کردم و طى یک مرخصى با آقایى آشنا شدم و پس از مدتى با هم ازدواج کردیم.
ـ شوهر دومت چطور آدمى از آب در آمد؟
ـ اون خیلى خوبه. من بدم. قبلا ازدواج کرده بود و از زن اولش یک دختر داشت که مثل بچه خودم دوستش دارم. مدتى خوب بودم. یک اتاق از خانه را مغازه کرد تا توى آن خرت و پرت بفروشم و حوصله ام سر نرود. اما پاى یکى دو زن ناباب به مغازه باز شد و یکیشون یک ذره تریاک به من داد که دوباره قصه اعتیادم شروع شد. کم کم همه اجناس مغازه پاى اعتیادم رفت. خانه نشین شدم, سکته کردم و صورتم کج شد.
ـ شوهرت چه عکس العملى نشان داد؟
ـ کمکم مى کرد تا شاید بتوانم ترک کنم. اما نمى شد. کم کم ترسیدم دامادم یعنى شوهر دخترى که بزرگش کردم و دوستش دارم, بفهمد. به خاطر همین یک روز به شوهرم گفتم مى خواهم به خانه پسرهایم بروم و مدتى آنجا بمانم. بعد یکراست آمدم خودم را معرفى کردم و 2 ماه بهم بازپرورى دادند.
ـ الان شوهرت مى داند اینجایى؟
ـ بله, با دامادم خیلى دنبالم گشتند تا پیدایم کردند. شوهرم آمد و گفت: همه دنیا را گشتیم, اما عیبى ندارد, ترک کن و بیا بیرون. خانه را مى فروشم و محله را عوض مى کنم.
ـ با داشتن چنین همسرى چرا دوباره به اعتیاد روآوردى؟
ـ آدم تا خودش به اشتباهاتش پى نبرد, نمى تواند این لعنتى را کنار بگذارد. اما این دفعه خودم آمدم. فکر کردم حداقل مرگم با آبرو باشد و فردا گوشه زندانها نمیرم. در ثانى بالاخره شوهرم هم خسته مى شد. راستش ترسیدم از دستش بدهم. ترا به خدا دعا کن از دستم خسته نشده باشد, دیگه نمى خواهم آواره بشم.
این را که مى گوید آثار تردید در چهره اش نمایان مى شود و چشمانش در نقطه اى بر روى دیوار ثابت مى ماند. گویى صحنه هاى آوارگى, بى پناهى, عصیان و لجبازى که عمرش را به باد داده از پیش چشمانش به سرعت مى گذرد و احساس خطر از تکرار آنها آزارش مى دهد.
ـ یعنى ممکنه شوهرت ترکت کند؟
ـ چه مى دونم. کمر مادرم را من شکستم, پدرم را با غصه هام کشتم. شوهر که دیگه از غیره, واسه چى تحمل کنه؟
ـ گفتى آمده دنبالت و گفته حتى خانه را براى رعایت حال تو عوض مى کند؟
ـ اما احساس کردم یقین نداشت. تردید را توى چشمهایش مى خواندم ... ترا به خدا برایم دعا کن ...
راضیه 30 ساله بود و اهل آمل. ده سالگى شوهرش داده بودند و با او به تهران آمده بود. صاحب 5 فرزند بود. از 6 ساله گرفته تا 17 ساله.
ـ بار چندمى است که به اینجا مىآیى؟
ـ بار اول. تازه معتاد شدم.
ـ یعنى چند وقته؟
ـ حدود شش ماه.
ـ با پنج تا بچه ریز و درشت, با این جوانى, چطور به اعتیاد کشیده شدى؟
ـ شوهرم که فوت کرد, تنها شدم. نه پدر و مادر خودم و نه پدر و مادر او نزدیکم نبودند, یعنى اصلا تهران نبودند و خیلى بهم سر نمى زدند. وضع مالى ام خوب نبود ...
ـ چى شد که شوهرت فوت کرد؟
ـ از چند سال پیش مریض شد و در 32 سالگى سکته قلبى کرد. یک شب خوابید و صبح از جایش بلند نشد. دکتر گفت: پنج دقیقه دیر آوردیش. من ماندم و پنج بچه. شوهم کارگر بود. فقط یک خانه دو اتافه داشتیم. یک اتاق را اجاره دادم. مستإجر هم خودش و هم زنش معتاد بودن. آنها معتادم کردند.
ـ چطور؟
ـ ناراحتى مى کردم, براى مرگ شوهرم و سختى زندگى. زن مستإجر بهم هروئین داد و گفت: این را بکش از ناراحتى درمىآى. دو بار که کشیدم دیگر نتوانستم ترک کنم. بعد از اون نصف همین چندرغاز اجاره رو بهم مى دادن و باقى اش رو پاى مواد حساب مى کردند.
ـ چطور دستگیر شدى؟
ـ مستإجرم خرید و فروش مى کرد, لو رفت, آمدند دستگیرش کنند. من هم چون معتاد بودم پایم وسط کشیده شد.
ـ الان بچه هایت کجا هستند و چه مى کنند؟
ـ دختر بزرگم که 17 ساله است و شوهر کرده, آمده از 4 تاى دیگه نگهدارى مى کنه, اما شوهرش سر ناسازگارى گذاشته که چرا مى روى پیش آنها و ول کرده و رفته. دخترم مانده با هزار بدبختى.
گویى خط سیر سیاه بدبختیهاى مادر از زندگى دختر مى گذرد و پس از آن به بچه هاى کوچکتر و کوچکتر ... راضیه سواد ندارد, اگرچه 30 ساله است, سخن گفتن و حرکاتش کمتر مى نماید و گویى از زندگى سالها عقب است. وقتى از دخترش صحبت مى کند به چهره اش دقت مى کنم. خود دخترى کم سن و سال به نظر مى رسد, دخترکى در اوج ناامیدى .. .
ـ راضیه, داشتن پنج بچه مسوولیت بزرگى است, چرا این همه ...
ـ شوهرم پسر مى خواست. 4 بچه اولم دختر بودند, پسرم پنجمى است که وقتى 2/5 ساله شد, شوهرم فوت کرد.
بعد از راضیه با چند زن دیگر ـ گرفتار آمده در دام اعتیاد ـ صحبت کردم. شرایط همه آنها کمابیش با یکدیگر مشابه بود. مهین تا یادش مىآمد مادرش کارگرى مى کرد, سایه پدر را هرگز بر سرش به یاد نداشت و کسى را نمى شناخت که راه را از بیراهه به او بشناساند. مرجان شوهر معتادى داشت که با اصرار از او مى خواست شریکش در خرید و فروش مواد مخدر بشود. نسرین لجباز بود و خودسر و با استفاده از آزادیهاى خارج از قاعده گرفتار دوستان ناباب شده بود و ... در زندگى همه آنها ((چراهاى)) زیادى وجود داشت که هاله اى از ابهام را پیرامونشان ترسیم مى کرد.
گفتگو با خانم دکتر نوابى نژاد
با سرکار خانم دکتر شکوه نوابى نژاد براى یافتن پاسخ این چراها به گفتگو نشستیم تا از زبان یک متخصص و کارشناس آگاه و باتجربه این هاله ابهام را بشکافیم.
علل گرایش و عوامل اعتیاد در زنان چیست؟ چرا زنان به میزان قابل توجهى کمتر از مردان به جرایم مختلف از جمله اعتیاد کشیده مى شوند؟ چرا معتادین مکررا بعد از ترک به مواد مخدر رو مىآورند؟ و چرا ...؟
خانم دکتر نوابى نژاد با اشاره به نتایج مطالعات, تحقیقات و آمارهاى جهانى که در کلیه جرائم و بزهکاریها از جمله اعتیاد, درصد ارتکاب زنان را در مقایسه با مردان از14 تا 115 در جوامع مختلف نشان مى دهد, تإکید کردند: در جامعه ما این وضعیت به دلیل بافت و ساختار قوى خانواده و ارزشهاى مذهبى و فرهنگى بارزتر است. آزاد گذاردن دختران به نسبت پسران بسیار محدودتر است و این موضوع که به عنوان یک ارزش تلقى مى شود دختران را به دلیل اهمیت جایگاه و نقش کلیدى و مهمى که در زندگى و خانواده بر عهده دارند, گویى از آسیبهاى اجتماعى حفظ مى کند.
در کشورهاى غربى نیز که با این اصول و با این باورها رشد نیافته اند, صرف نقش و حس مادرى زن به عنوان یک عامل بازدارنده, او را از این منجلابها در مقایسه با مردان محفوظ مى دارد.
دکتر نوابى نژاد با اشاره به علل گرایش زنان به اعتیاد گفتند:
به نظر من همان طور که شما هم اشاره کردید(1) در علل بنیادى, تشابه زیادى میان همه معتادین اعم از زنان و مردان هست. اما یک وجه تمایز بسیار چشمگیر که بین زن و مرد معتاد وجود دارد این است که اکثریت قریب به اتفاق زنان معتاد توسط مردان به اعتیاد کشیده مى شوند, در حالى که عکس آن صادق نیست. بنابراین مردان در جرم اعتیاد زنان شریکند و گزارش شما بهترین گواه این موضوع است.
ایشان علل عمده اعتیاد را به پنج دسته عامل ((شخصى و شخصیتى)), عامل ((خانوادگى)), ((ازدواج)), ((دوستان)) و عوامل ((اجتماعى)) تقسیم کردند و گفتند:
عوامل شخصى و شخصیتى مانند نداشتن سواد و تحصیلات, بیکارى و احساس حقارت با داشته ها و نداشته ها است. نداشته ها مى تواند مثل قیافه خوب, جسم سلامت و سایر چیزها باشد که هر کسى ممکن است از یکى از آنها محروم باشد اما به دلیل احساس حقارت درونى این افراد نعمتهایى را نیز که دارند نمى بینند و خود را در مقایسه با دیگران کم مى شمارند. این احساس حقارت ریشه بسیارى از ارتکاب جرائم از جمله اعتیاد است.
خانواده دومین ریشه و علت عمده اعتیاد است. امروزه روانشناسان معتقدند که بستر و زمینه بسیارى از رفتارها, عادات و خلق و خو, چه مثبت و مطلوب و چه منفى, خانواده است. این نهاد مى تواند زمینه هاى تربیتى و عادات متناسب را به وجود آورد و مسیر آینده انسان را ترسیم نماید.
پدر و مادر اولین الگوهاى تربیتى هستند و همان طور که قادرند خوبى, عبادت, صداقت و شرافت را به فرزندان خود یاد دهند متإسفانه این قدرت و توانایى را نیز دارند که عادت بد و هر گونه آلودگى به گناه مثل اعتیاد را نیز به آنها بیاموزند. دوستان نیز در سنین نوجوانى و جوانى نفوذ قابل توجهى بر روى یکدیگر دارند. قدرت دوست به عنوان یک منبع قوى, در مقابل خانواده مى ایستد و جوان به دلیل تشابهات سنى بیشتر مایل به تبعیت از آنها است. بنابراین اگر دوست نابابى در زندگى جوانى باشد, از آنجا که به گروه همسن و سال خود گرایش دارد, امکان انحراف برایش ایجاد مى شود.
ازدواج از دیگر عوامل ابتلإ به اعتیاد است. تإکیدات بسیار زیاد دین اسلام و مکاتب صحیح روانشناسى خانواده بر انتخاب صحیح همسر از همین رو است. بررسیها و مطالعات اولیه براى ازدواج و رعایت ضوابط و ملاکهاى اساسى در ازدواج, همه و همه به عنوان عوامل پیشگیرى کننده از نابسامانیهاى زندگى زناشویى است. قدرت و توان اداره خانواده مى تواند همسر و فرزندانش را در جهتى که خود مى خواهد بکشد و چنانچه شخصیت سالمى نداشته باشد, خانواده را از نظر رفتارى و اخلاقى به انحراف بکشاند. این انحراف اعم از هر گونه بزهکارى و جرم است که اعتیاد را هم در بر مى گیرد.
علت عمده دیگر اعتیاد زمینه هاى اجتماعى است در دسترس بودن مواد مخدر زمینه هاى انحراف, تبعیضهاى ناروا, وجود مکانهایى که بتوان به سهولت در آنجا مواد مخدر به دست آورد یا در مصرف آن آزادى نسبى برخوردار بود. عدم قوانین صحیح, عدم اجراى خوب قوانین و نبودن مراکز بازپرورى پس از زندان از جمله عوامل اجتماعى گرایش به اعتیاد است. همچنین اجتماعات فاسد, میهمانیهاى عارى از ارزشهاى صحیح و سالم, روابط نزدیک و نامشروع زن و مرد, مشاهده فیلمهاى ویدوئویى جنسى و انحرافى, همه همه شرایطى است که گرایش به اعتیاد را سهل مى کند. چرا؟ چون جرم, جرم مىآورد.
مثلا وقتى انحراف جنسى بود, پشت سر آن قتل یا اعتیاد هم هست. اساسا انحرافات و جرائم بویژه اعتیاد داراى دامنه و دایره معیوبى است که همچنان رو به گسترش مى باشد از مصرف مواد مخدر براى تسکین شروع مى شود, اعتیاد به وجود مىآورد و پس از آن خرید و فروش و قاچاق مواد مخدر و بعد طلاق و از هم پاشیدگى خانواده و بالاخره به فحشا مى انجامد.
خانم دکتر نوابى نژاد در مورد نحوه مقابله با مشکل اعتیاد گفتند: توصیه کلیدى من گسترش مراکز مشاوره است. خانواده ها باید جوانانشان را با هر تغییر حالتى و هر تغییر نگرشى, نزد این مراکز و افراد ذیصلاح ببرند تا از همان نقطه و قبل از آنکه مسإله حاد شود بدان رسیدگى شود. ایشان در پاسخ به این سوال که چرا اکثریت قریب به اتفاق معتادین پس از ترک, دوباره به استفاده از مواد مخدر روى مىآورند, گفتند: دلیل اینکه رهایى از این اعتیاد دشوار و گاه غیر ممکن به نظر مى رسد آن است که, اعتیاد هم وابستگى جسمانى و هم وابستگى روانى براى فرد معتاد بوجود مىآورد. بعد جسمانى ساده ترین بخش ترک اعتیاد است و فرد مى تواند ظرف یک هفته تا ده روز زیر نظر متخصص به این کار مبادرت ورزد, اما مشکل اساسى وضعیت روانى است که اگر از این نظر وابسته باشد, ترک اعتیاد مشکل است. مواردى را سراغ دارم که به دلیل اعتیاد مرد, کانون خانواده در خطر از هم پاشیدگى قرار گرفته و خانم وى تلاش زیادى براى ترک وى مى کنند. این فرد تاکنون 7 بار از نظر جسمانى اقدام به ترک کرده اما ترک اعتیاد به نتیجه نمى رسد. چرا؟ چون مى گوید وقتى از بیمارستان مىآیم تنها زنگ تلفنى که مى شنوم و در انتظار تنها چیزى که هستم, پیامى از سوى همان پاتوق همیشگى است که بگوید: بیا. در ایران مثل خیلى دیگر از کشورها افراد فقط براى ترک وابستگى جسمانى اقدام مى کنند, در حالى که ممکن است ترک وابستگى روانى نیاز به سالها تلاش و پیگیرى داشته باشد. به عبارت دیگر ترک اعتیاد نیاز به روان درمانى طولانى دارد.
پى نوشت :
1 ـ در شماره اول این گزارش به خصوصیات مشابه در معتادین که عبارتند از: عدم بلوغ عاطفى, عصیانگرى بویژه در مقابل خانواده, بى قرارى, داراى احساسات خصومت زا, عدم رشد اجتماعى, خود کم انگار, خاستار رفع فورى نیازها, گوشه گیر و مردم گریز اشاره شد.