در محضر خورشید


اشاره:
آنچه در نخستین قسمت آوردیم اشاره اى به انگیزه گزینش سوره مبارکه نور بود و سپس توضیح و تفسیر نخستین آیه سوره یعنى آغاز آن با نام خداوند رحمان و رحیم. چنان که روایاتى چند نیز به همین تناسب بازگو شد. در مقدمه این بحث یادآور شدیم که تلاش مى شود در شرح و بررسى آیات شریفه از برخى مباحث فنى و کاملا تخصصى اجتناب شود و بیشتر بر موضوعات عمومى تر آن تإکید گردد. با این همه, در توضیح برخى مفاهیم و واژه هاى موجود در آیات, چاره اى جز اشاره به برخى نکات لغوى و ادبى نیست.

آیه یکم:
((سوره انزلناها و فرضناها و إنزلنا فیها آیات بینات لعلکم تذکرون))
پس از آغاز سوره در نخستین آیه, اشاره اى کلى به خود سوره و جایگاه آن شده است با این مضمون که این سوره اى است که آن را فرستادیم و واجب گردانیدیم و آیاتى روشن را در آن آوردیم, به آن امید که مایه تذکر و یادآورى شما باشد.
((سوره)) به مجموعه اى از کلام گفته مى شود که هدف واحدى را دنبال مى کند, و کاربرد آن در این خصوص از ابتکارات قرآن کریم است و ظاهرا از ریشه ((سورالبلد)) به معناى حصار شهر, گرفته شده است. به این تناسب که همان گونه که حصار و دیوارهاى یک شهر, مجموعه آن شهر را در بر مى گیرد, یک سوره از قرآن نیز در بر گیرنده آیات آن و یا هدفى است که سوره به آن خاطر نازل شده است. احتمال دیگر آن است که ریشه لغوى آن ((سورالبنإ)) باشد که هم به معناى ارتفاع ساختمان است و هم به معناى پایه اى از پایه هاى آن. در این صورت اگر بر مجموعه اى از آیات الهى نیز نام ((سوره)) نهاده شده به علت رفعت و مقامى است که این مجموعه از آیات در اذهان دارد. و تناسب آن با معناى سوم این است که اگر مجموعه آیات قرآن را به ساختمانى تشبیه کنیم هر سوره بخشى و پایه اى از آن است.
به هر حال کاربرد لفظ ((سوره)) در خصوص مجموعه اى از آیات که از ابتکارات قرآن است, یا به خاطر احاطه سوره نسبت به آیات آن و یا هدف نزول آن سوره است و یا اشاره به جایگاه معنوى سوره دارد و یا اشاره به اینکه این دسته از آیات بخشى از مجموعه بزرگ آیات الهى است.
نزول قرآن
یکى دیگر از مفاهیم مورد توجه در شرح این آیه شریفه, موضوع نزول سوره و کلا نزول قرآن است. اینکه حقیقت ((انزال)) و ((نزول)) قرآن و آیات الهى چیست, امرى است که فهم آن دشوار بلکه براى ما ناممکن است. آنچه در بیان مفهوم لغوى نزول گفته مى شود این است که قرآن فرو فرستاده شده است و روشن است که نخست بر قلب مقدس پیامبر اکرم(ص) فرود آمده است اما اینکه نحوه این امر که جز با فهم حقیقت وحى نمى توان به آن پى برد چگونه بوده است و از چه جایگاهى نازل مى شده و کار فرشته وحى چگونه بوده است و پیامبر اکرم(ص) چگونه آن را دریافت مى کرده است و سوالاتى از این دست, پرسشهاى پر رمز و رازى است که ریشه در مهمترین حقایق هستى و نحوه رابطه خداوند و هستى از جمله انسان, دارد که نه تنها از حوصله این مباحث بیرون است بلکه از دایره درک و فهم عادى ما, فرسنگها فاصله دارد اما آنچه تردیدى در آن نیست این واقعیت است که نزول آیات الهى به معناى فرود آمدن از جایگاهى مادى نیست با این تصور که این آیات مثلا در یک آسمان مادى دیگرى بوده و از آنجا فرود آمده است و کار فرشته وحى این بوده که آیات را از جایگاهى دوردست به کره خاکى زمین آورده و بر پیامبر اکرم(ص) خوانده است! پرواضح است خداوند تعالى نیز چنین نیست که در جایگاه مادى خاصى و دور از دسترس بشر سکنى داشته باشد و از آنجا آیات خویش را توسط جبرئیل(ع) فرو فرستد. حقایق والا و دقیقى که در قالب همین تعبیرات و واژه هاى روزمره زندگى مادى ما مثل ((وحى)), ((نزول)), ((سماوات)), ((عرش)), ((کرسى)) و ((یدالله)) بیان شده است یا از باب تشبیه ((معقولات)) به ((محسوسات)) است تا اذهان بشر که به همین محسوسات و مادیات و مفاهیم مادى خو گرفته و در سطح درک او است بتواند تصورى هر چند ناقص و بسیار ناچیزى, نسبت به آن حقایق مجرد و عوالم معنوى داشته باشد, و یا این واژه ها از نظر معناى لغوى چنان عام و گسترده و جامع است که شامل مصادیق دیگرى که تنها در برخى جهات با قالبها و مفاهیم و مصادیق مادى شباهت دارند نیز مى گردد, و این چنین است که واژه ((نزول)) هم براى نزول باران به کار رفته است و هم براى نزول وحى و آیات الهى, در حالى که تنها نقطه مشترکى که میان این دو ((نزول)) مى توان ذکر کرد همین است که هر دو از جایگاهى بالا و دور از دسترس بشر فرستاده شده است اما فاصله میان واقعیت نزول باران و حقیقت نزول وحى, فاصله میان عالم ماده و عالم معنا, جهان مجردات و جهان مادیات است.
از این رو مى توان این نکته را پذیرفت که نازل شدن آیات الهى به این معناست که این آیات پیش از نزول آن از نظر فهم و درک آنها در جایگاهى چنان بالا بوده است که فهم و دریافت آن براى بشر ممکن نبوده است و با ((نزول)) آن براى بشر, قابل فهم شده است. همانند حقایق دشوارى که یک آموزگار به زبانى ساده و در سطح و حد فهم شاگردان پایین آورده و بازگو مى کند. و مى توان قلب مقدس پیامبر اکرم(ص) را به مانند آینه اى تشبیه کرد که در مقابل خورشیدى فروزان قرار مى گیرد و شعاعهایى از انوار آن را به فراخور ظرفیت و کشش افراد منعکس مى سازد. خورشیدى که هر کس قادر نیست مستقیما و بدون واسطه به آن نگاه کند و قلبى چون قلب پاک و باعظمت پیامبر اکرم(ص) لازم است تا بتواند آن نور واحد را از عالم معنا به جهان طبیعت و کثرت آورد و در منظر بشر قرار دهد.
موضوع نزول قرآن و مباحث مربوط به آن, خود بحثى بسیار فراگیر و گسترده است که بررسیهاى مستقلى را مى طلبد, چنان که در زمینه آن تاکنون مباحث بسیارى صورت گرفته و آثار زیادى نوشته شده است.
((فرض)) در کلمه ((فرضناها)) چنان که در لغت آمده است اصل آن به معناى قطع شى سخت و تإثیرگذارى در آن است مثل بریدن و شکاف دادن دو سر کمان براى بستن دو سر زه به آن. در اینجا به معناى ایجاب حکم است و گویا با توجه به اصل معناى آن, در ایجاب نیز چنین برش و قطعیتى صورت مى گیرد. بنابراین معنا چنین مى شود: این سوره اى است که آن را فرو فرستادیم و عمل به احکامى که در آن است را واجب گردانیدیم.
روشن است عمل به حکم در موارد ((وجوب)), همان انجام دادن آن است و در موارد ((حرمت)), دست کشیدن و اجتناب از آن مى باشد.
((و انزلنا فیها آیات بینات))
این فراز از آیه اشاره به آیاتى روشن دارد که در سوره آمده است. گفته شده است که منظور از ((آیات بینات)) ادله روشنى است که بر وحدانیت و کمال قدرت الهى, در این سوره ذکر شده است و برخى نیز ((آیات بینات)) را همان حدود و احکامى شمرده اند که در سوره آمده است ولى مرحوم علامه طباطبایى, صاحب تفسیر ارزشمند ((المیزان)), آن را اشاره به آیه نور و دنباله آن که حقیقت ایمان و کفر و توحید و شرک را بیان مى کند مى داند. بر این اساس, تعبیر ((فرضناها)) اشاره اى است اجمالى به احکام موجود در سوره و ((آیات بینات)) اشاره به سایر آیاتى دارد که معارف الهى و حقایقى چون ایمان و کفر و توحید و شرک را بیان مى کند. در حقیقت اولین آیه این سوره, اجمالى از هدف و مطالب آیات بعدى را مى رساند, با این تذکر که نزول سوره و آیات بینات و ایجاب
و الزام به آن, همه به هدف تذکر و یادآورى و بخود آمدن مومنان است; لذا در پایان مى فرماید: ((لعلکم تذکرون)), شاید شما متذکر شوید و به یاد آورید.
تعبیر ((لعل)) که در فارسى معادل آن را معمولا کلمه ((شاید)) مىآوریم معناى امید و رجإ را در بر دارد و لذا مى توان معادل آن را تعبیر ((بدان امید)) ذکر کرد ولى باید توجه داشت که حالت انفعالى امید و ترجى براى خداوند تعالى امرى بى معناست و نسبت این حالت به حضرت حق ناصحیح است و همانند کاربرد این واژه در باره دیگران نیست. در چنین مواردى که در باره خداى تبارک و تعالى, این واژه به کار مى رود در واقع این امید و رجإ در خود فعل و در جانب فاعل است نه قائل. گوینده که خداى متعال است حالت منتظره و انفعالى ندارد. اینک با توضیحاتى که گذشت مى توانیم آیه را این گونه ترجمه کنیم:
((سوره اى است که آن را فرو فرستادیم و احکام آن را لازم شمردیم و آیاتى روشن را در آن نازل کردیم بدان امید که شماها پند پذیرید و به خود آیید)).
ادامه دارد.