قصه هاى شما3

نویسنده


این شماره:
نسل شقایق ـ ؟ ـ قزوین
آرزوى خوشبختى ـ سیده فاطمه حیدرى یزدى ـ قم
بازگشت خوشبختى ـ نعمت الله نجفى ـ شهرضا

نسل شقایق
؟ ـ قزوین
نویسنده گرامى از خواندن متن شما خوشحال شدیم. شما با استفاده از توصیفات زیبا و نثر خوبتان هر آنچه را که در دل داشتید, نوشته اید; بدون اینکه قواعد داستان نویسى را در آن دخیل کنید, پس قبول نمایید که متن شما بیشتر قطعه ادبى است تا داستان.
براى اینکه نوشته شما به یک داستان تبدیل شود باید توصیفات زیادى را که در ابتدا و همچنین لابه لاى متن وجود دارد, حذف کنید و یا به صورت خلاصه در میان خاطره ها و گفتگوها بیاورید. به صورت حساب شده و منطقى دو شخصیت به کارتان اضافه کنید; اگر چه در متن حاضر, راوى با کسى درد دل مى کند و با او حرف مى زند ولى این اشخاص خیلى کمرنگ و حاشیه اى کار شده اند, در صورتى که ما باید در داستان شخصیت را نسبت به مکان و زمان خاص خودش تعریف کنیم و سنجیده او را به عمل وا داریم.
مطلب دیگرى که در امر داستان نویسى بسیار مهم است, ایجاد یک گره بر سر راه شخصیت است. یعنى ابتدا شخصیت اصلى به ما معرفى شود, با توجه به زاویه دید, راوى از او بگوید, از اینکه مثلا چطور بقیه مانع رفتنش به جبهه بودند و یا اینکه چرا مى خواست به جبهه برود; بعد آن حادثه و یا اتفاق مهم که داستان اصلا به خاطر آن نوشته شده است, اتفاق بیفتد. تازه بعد از این شما باید با دقت تمام این شخصیتها را در رابطه با مشکلشان شخصیت پردازى کنید و نشان دهید که آیا این شخص مى تواند با توجه به مشکلات موجود به خواسته و آرزویش برسد یا نه؟ در حال حاضر شخصیت روى یک خط صاف قدم برمى دارد و هیچ مسإله و مشکلى ندارد. این کار باعث مى شود تا متن عارى از جذابیت باشد و خواننده رغبتى به ادامه داستان نداشته باشد. پس بهتر است در امر داستان نویسى به نکات ذکر شده توجه کنید و در ضمن از گفتگو هم بیشتر استفاده کنید و در این صحبتها, کلى حرف و اطلاعات در مورد اشخاص بگنجانید و ما را بیشتر با آنها و مشکلاتشان آشنا کنید. با هم قسمتى از متن زیباى شما را مى خوانیم: ((آن ساعت چشمهایت آن برق عجیب را در خود داشت. دوست داشتى هر لحظه مى دیدیش و بعد از ساعتها که به خود مىآمدى, مى گریستى, مى خواهى برایت یک چیز را بگویم. خودت را از آن خلسه عجیب بیرون بیاور. بیرون بیا. او دیگر نیست, نیست تا اشک را بر دیدگانت جارى سازد و تو را از کرده ها پشیمان کند. مى خواهى برایت بگویم که چه بودند و که بودند که رفتند.
آرى تنها مردانى, مردند و رفتند که پاک بودند. تنها کسانى پرواز کردند و بر بالهاى خیس فرشتگان دست کشیدند و بوسه زدند و گلهاى یاس را بوییدند و رفتند که زمین برایشان تنگ بود.))
براى نویسنده شدن و داستان نوشتن باید سختیهاى زیادى را تحمل کنید پس به قول ((گرگورى مک دونالد)) یادتان باشد که براى نویسنده شدن باید از وجب به وجب جسم, روح, اندیشه, عاطفه و تجربیاتتان استفاده کنید و جرإت داشته باشید.
موفق و پیروز باشید.

در آرزوى خوشبختى
سیده فاطمه حیدرى یزدى ـ قم
خواهر عزیز متن شما را خواندیم. با یک خسته نباشید باید بى پرده خدمتتان عرض کنیم که نوشته شما یک طرح گسترده است و نه داستان. البته نطفه یک داستان خوب در این طرح موجود است که شما باید با افزایش و کاهش بعضى از نکات و پرداختى زیبا, طرح را تبدیل به داستان مى کردید و با استفاده از عنصر تخیل, این قسمت از زندگى واقعى خود و مادرتان را بهتر و جذابتر بازگو مى کردید.
((جمال میرصادقى)) در کتاب ((ادبیات داستانى)) مى گوید: ((اختلاف اساسى طرح با داستان در این است که طرح از اوضاع و احوال حرف مى زند و داستان از وقایع و موقعیتها. طرح تإکیدش بر چگونگى چیزى, مکانى و شخصیتى است و واقعه, صحنه و یا شخصیت واحدى را نشان مى دهد اما داستان بر آنچه وقوع یافته و یا وقوع خواهد یافت تإکید مى ورزد. از این رو طرح به طور مشخصى, جنبه توصیفى دارد ولى داستان خط یک واقعه را دنبال مى کند. طرح غالبا گرد محور صحنه اى مجرد و یا شخصیت مجردى مى گردد و خصوصیات آنها را ترسیم و توصیف مى کند.))
پس مى بینید که براى نوشتن یک داستان خوب, باید با تکنیکهاى داستان نویسى هم آشنا شوید تا بتوانید با روشى صحیح از مواد خام یک طرح استفاده کنید و یک داستان پخته و کامل بنویسید. مثلا یکى از اشکالات مطلب شما ورود و خروج بیجاى شخصیتهاى فرعى است. این اشخاص را که بود و نبودشان هیچ تإثیرى در داستان ندارد, توصیف کرده اید و در عوض چهره شخصیت اصلى را که داستان به خاطر او نوشته شده است, مخفى گذاشته اید و خواننده اطلاع دقیقى از شخصیت وجودى او ندارد.
بهتر است یک خط داستانى قوى و مشخص براى طرحتان انتخاب کنید و تمام حوادث و شخصیتهاى لازم را با شخصیت پردازى, گره افکنى, بحران, ... به موضوع اصلى مرتبط کنید, تا اینکه داستانتان کامل و بى نقص شود. موفقیت شما را در همه حال آرزومندیم.

بازگشت خوشبختى
نعمت الله نجفى ـ شهرضا
برادر گرامى! داستان شما را خواندیم و لذت بردیم. شما خیلى خوب حوادث را پشت سر هم آورده اید ولى عیب کارتان این است که حوادث را روایت کرده اید و آنها را به صورت عینى و آن طور که خودشان هستند به ما نشان نداده اید.
با استناد به کتاب ((در باره داستان نویسى)), در داستان بحثى داریم به نام ((تصادف)) و البته نه به معناى تصادف رانندگى بلکه تصادف, اتفاقى است که در داستان مى افتد و شخصیت در وقوع آن دستى ندارد. شما در تصادف مجید با ماشین معلمش, یک تصادف داستانى ایجاد کرده اید یعنى مجید بدون اینکه اختیار داشته باشد یک اتفاق غیر منتظره برایش مى افتد. این چنین تصادفهایى در داستان باعث ضعیف شدن کار مى شود. تصادف فقط وقتى مجاز است که به این وسیله, چیزى بر مشکلات و سختیهاى شخصیت اضافه شود نه اینکه به همین راحتى و بدون هیچ تلاشى تصادف باعث شود یک معلم تقریبا پولدار پیدا شود و زندگى مجید و خانواده اش را عوض کند و آنها را به سوى خوشبختى برگرداند: ((در اتاق باز شد و در شیشه پنجره, سایه اى را دید که چهار نفر داخل اتاق شدند. برگشت تا ببیند که این چهار نفر کیستند؟ دید مادر و مرضیه, آقاى معلم و مریم کوچولو, دختر آقاى معلم است. مادر مجید یکى از دستانش در دست مریم و دست دیگرش در دست مرضیه بود. آقاى معلم هم در یک دستش گل و شیرینى و دست دیگرش را به طرف مجید دراز کرده بود و منتظر بود تا به دست مجید دهد. مجید نگاهى به صورت مادر کرد که شادى در آن موج مى زد و بعد نگاه به انگشترى که در دست مادر بود کرد و همه ماجرا را فهمید ... چشمان آقاى معلم یعنى همان راننده اى که با مجید تصادف کرده بود, به او مى گفت که دیگر لازم نیست در آن خانه خرابه اجاره نشینى کند و دیگر لازم نیست فکر مریضى مادر و آینده مرضیه باشد. دیگر لازم نیست آن انگشترى را که مادر فروخت باز پس بگیرد و دیگر لازم نیست بعد از کلاس پنجم به مدرسه نرود.))
باید فکر مى کردید که اگر راننده ناشناس بود و ماشین متعلق به دیگرى بود و هر دو نفر سخت درگیر کارهاى خودشان بودند و با این تصادف کلى بر مشکلات مجید افزوده مى شد, آن موقع تکلیف این پسر چه بود و او چطور با ناملایمات زندگى مى جنگید؟
در ضمن شما مى توانستید با یک بازنویسى بهتر و پس و پیش کردن افعال و کلمات, نثر داستانتان را روانتر و خوشآهنگ تر کنید. همچنین گفتگوهایتان را به صورت محاوره بیاورید, یعنى همان طورى که آدمها با هم حرف مى زنند, همان طور هم بنویسید. پس بهتر است براى تمرین بیشتر به حرف زدن آدمهاى مختلف دقت کنید.
پیروز و موفق باشید.