سیرى در محیط پرورشى و روابط خانوادگى حکیم فرزانه, مرحوم میرزا مهدى الهى قمشه اى ((قده))
اشاره:
مناسبت 25 اردیبهشت, سالروز درگذشت عالم فرزانه, مفسر قرآن و حکیم وارسته, مرحوم میرزا مهدى الهى قمشه اى, فرصتى بود که نگاهى به فضاى تربیتى, اخلاقى و روابط خانوادگى این روحانى بزرگوار افکنیم و توشه اى در فضایل معنوى و تربیتى او برگیریم. آنچه مى خوانید دومین قسمت این مقاله است که با درود به روح با عظمت آن عالم ربانى, تقدیم مى داریم.
در باغ سخنوران
یکى از الطافى که نصیب حکیم الهى قمشه اى گردید این بود که زبان و خامه او به جهان رازها و زیباییها و عوالم اخلاص و کمال آشنا گشت و به ترسیم و نمایش اسرار هوش رباى دنیاى پررمز و راز توانایى یافت تا اندوه جانکاه هستى را از چهره جان برگرفته و جهان پرشور معانى را در برگزیده ترین مضامین منظوم که شعر نام دارد, عرضه نماید.
او که از دوران نوجوانى با احساسات ظریف شاعرانه انس و الفت داشت در این بعد تواناییهاى خود را بروز داد و معارف دینى و باورهاى شیعى را با ذوق لطیف خویش مطرح ساخت و رگه هایى از کلام اسلامى و عرفان را در اشعارش به هم آمیخت و به جهان بینى وى رنگ و بوى حکمت عملى بخشید. قصاید او حاوى اندرز و حکمت است و در آنها مدایح و مراثى و مناقب اهل بیت(ع) کاملا مشهود است. در هر کدام از اشعارش مى توان نکته اى حکیمانه یافت یا پندى را ناظر بود که ناظم شعر به خواننده مى دهد و در مجموع تار و پود سروده هایش از منابع قرآنى و روایى تإثیر پذیرفته و با هدف انذار, هشدار یا تشویق و تهییج مخاطب, شعر را به عنوان مرکب اندیشه خود به کار گرفته است. در دیوانش حتى کلمه اى لغو یا سخنى هجوگونه یافت نمى شود و از فاتحه تا خاتمه همه شور و نوا و سوز و گداز است.(20)
جنبه هاى ذوقى و روح شاعرانه این حکیم و ارتباط بسیار قوى او با ادبا و برخى حکما بر اعضاى خانواده تإثیر بخشیده و شکوفایى استعداد آنان را در عرصه شعر و شاعرى سبب گشته بود و در واقع منزل او را به باغ سخنوران تبدیل کرده که باغبان آن حکیم الهى قمشه اى بود.
خانم طیبه الهى (تربتى) مى نویسد: یکى از افتخارات بزرگ کشور ما این است که سایه عنایت على بن موسى الرضا(ع) بر سر ماست که آستانش پناهگاه عارف و عامى است و از هر سو مشتاقان به زیارتش مى شتابند و بارگاه رحمتش همیشه باز است و هیچ جوینده اى از این در بى مقصود برنگردد. نگارنده شبى که در حرم مطهر بیتوته داشتم این شعر را به مقتضاى حال و مشاهده احوال سرودم:
به سوى روضه رضوان روان شدم شب دوش
مى م ز ساقى وحدت رسید و کردم نوش
عجب حریم و رواقى, چو روضه جنت
ز بوى مشک ختن در حرم شدم مدهوش
دلم به یاد رضا در حریم رضوان بود
هزار حیف که صد شب نگشت این شب دوش
یکى به ناله به درگاه شه به عجز و نیاز
یکى ز گریه و زارى همى برفت از هوش
یکى به پاى ضریحش چو طوق بر گردن
ببسته بند و فغان غریبش در گوش
ز ترک و هندى و افغانى و عرب به طواف
بهر دعا رسید آمینشان به بانگ سروش
شبى گذشت که تا صبح با دل بیدار
نشست ((طیبه)) در آن حریم قدس خموش
یادآور مى شود که حکیم الهى قمشه اى در اکثر تابستانها به شوق زیارت حضرت ثامن الحجج به مشهد مقدس مشرف مى گردید و در اغلب این سفرهاى زیارتى اهل خانه با وى همراه بودند. ایشان مدام مى گفت: هر وقت امام ما را طلبیده به مشهد رفته ایم و هنوز بى دعوت نرفته ایم; دعوت حضرت امام رضا(ع) هم به این صورت است که خواب مى بینم در رواق و ایوان آن حضرت هستم و این حالتها کارت دعوتم است.(21)
آیه الله سیدمحمدحسن لنگرودى مى گوید: یک وقت از ایشان در باره مسافرتهاى زیارتى که وقت و بى وقت مى رفتند سوال شد. فرمود: گاهى در عالم رویا مشاهده مى کنم که در حرم حضرت رضا(ع) یا حضرت فاطمه معصومه(س) هستم و چنین رویاى صادقانه را فراخوانى امام و یا خواهرش دانسته و اجابت آن را بر خویشتن فرض و لازم مى بینم. (22)
خانم طیبه الهى (تربتى) مى گوید: در صحراى ((بى بى زبیده)) لب جوى آبى نشسته بودیم. مرحوم الهى (قمشه اى) فرمودند: هر که غزلى بگوید, براى صفاى این منظره, در اجراى خواستشان این غزل را سرودم:
به فروردین رخ صحرا صفاى دیگرى دارد
کنار آب و طرف سبزه زیبامنظرى دارد
ببین نقاش قدرت را که بر اندام هر برگى
زمرد جامه برکرده و نیکوپیکرى دارد
نسیم خلد از هر سو روان و مى دهند پندى
که گویا یک خطیب خوش بیان بر منبرى دارد
به نهر آب خورشید زرافشان سایه افکنده
تو گویى از در رخشنده تابان گوهرى دارد
هوا خندان ولیکن چشم ابر تیره دل گریان
که گویى همچو عاشق در غمش چشم ترى دارد
ز صحبتهاىشیرین محفل بودمحفل گرم زیبایى
بیا بنشین ببین مجلس چه زیب و زیورى دارد
تو بشنو پند عارف را که تا جان دگر یابى
که ((طیب)) در درون خود یگانه دلبرى دارد(23)
مهدیه الهى قمشه اى, دختر آن حکیم تحت تإثیر ذوق ادبى و تواناییهاى شعرى پدر به سرودن اشعار روى آورد و در شعر, تخلص((آتش)) را براى خود برگزید. وى که در سرودن مضامین منظوم غیر از اینکه از شاعران کهن تإثیر پذیرفته, از اندیشه هاى پدر ملهم گردیده است, در یک رباعى مى گوید:
گریان به دیار خفتگان رفتم دوش
ناگاه ندایى آمد از بانگ سروش
نوبت به شما هم رسد اى بى خبران
با رفتن دیگران بیایید به هوش
و در غزلى زیبا چنین گفته است:
برخیز تا ز عالم خاکى سفر کنیم
با پاى شوق بر سر کویش گذر کنیم
برخیز تا که خیمه در اقلیم جان زنیم
وز فیض دوست دامن جان پرگهر کنیم
برخیز تا که همره آزادگان رویم
باشد که زادراهى از این رهگذر کنیم
دور افکنیم رشته اوهام چون و چند
خوش با شرار عشق جهان پرشرر کنیم
ترسم فریب عشوه دنیاى دون خورى
سودى نبرده, اى دل دانا ضرر کنیم
هر جا شراب و شاهد و شمع است و روى دوست
خوش عارفانه زمزمه عشق سر کنیم
حالى که نیست اهل دلى هم طریق عشق
((آتش)) بیا که قصه دل مختصر کنیم(24)
معرفت و عطوفت
استاد علامه حسن زاده آملى اظهار نموده اند: مرحوم آقاى قمشه اى, بعد از درس به ما نصیحت فرمود که فردوسى خیلى خوش گفته است: آنجا که مى گوید: رستم آمد با پدرش خداحافظى کند و به جنگ اسفندیار برود:
به رستم چنین گفت دستان, که کم
کن اى کوه بر زیردستان ستم
گرفتم تو را زیر دستان, بسى
فلک را در این زیردستان بسى
و باز جناب آقاى قمشه اى یک وقتى در باره انسان مى فرمود: انسان باید همیشه ادب داشته باشد و در آداب زندگیش بندگان خدا را احترام بگذارد. باز فردوسى را به مثل عنوان کردند و فرمودند: در واقعه ازدواج رستم با تهمینه همه حرفها را در عین ادب گفته, بدون اینکه عفت کلام را از دست بدهد و مراعات قلم را نکند.(25)
این عارف عالى قدر همان گونه که در اندیشه به این مسائل توجه داشت و در مضامین ادبى چنین نکته هایى را کشف مى کرد در برخورد با اهل خانواده و رفتار با فرزندان همان گونه بود که مى اندیشید و ادب زایدالوصف و ساده زیستى این فرزانه اندیشمند که حاکى از رفعت مقام و بزرگوارى روحش بود, در پارسایى و صیانت نفس و طهارت روان ریشه داشت. در ضمن آنکه غرق در معنویت و کسب معارف و نشر حکمت بود از کوچکترین وظایف فردى و اجتماعى غافل نبود. به فرزندانش علاقه داشت و ابراز محبت نسبت به آنان را جزو وظایف خویش مى دانست. حالات عاطفى این حکیم توسط اندیشه هاى والایش تحت نظارت و کنترل بود و با آگاهى از معیارها و موازین شرع مقدس اسلام, عواطف خویش را بروز مى داد و هیچ گاه در این بعد از حد اعتدال خارج نمى شد.
موقعى که یکى از فرزندانش (دکترحسین الهى) در دوران کودکى و در سن 18 ماهگى به شدت رنجور و مریض گشت و آتش تب او را از توان انداخته بود و شدت بیمارى کودک در آن حد بود که حتى پزشکان از درمانش مإیوس گشتند و حکیم الهى قمشه اى اضطراب و نگرانى همسرشان را در این خصوص ناظر و شاهد بود; به درگاه حى بى نیاز استغاثه کرد; که اگر طفل مریض از این وضع مهلک رهایى یابد, داستان کربلا و حماسه پرشکوه حضرت امام حسین(ع) و یاران باوفایش را به نظم درخواهد آورد. به محض آنکه ایشان چنین نذرى نمود کودک به هوش آمده و آب طلب مى کند. الهى قمشه اى در بخشى از اشعارى که به این مناسبت سروده, چنین گفته است:
طفل که از ضعف حیاتى نداشت
وز خطر مرگ نجاتى نداشت
آب طلب کرد و بسى نوش کرد
مرگ تو گویى که فراموش کرد
نفخه حق بر تن کودک دمید
جان من و مادرش از غم رهید(26)
یادآور مى شود که حکیم الهى قمشه اى به نذر خویش عمل کرد و تاریخ کربلا را در کتابى تحت عنوان ((نغمه حسینى)) به نظم درآورد که در لابه لاى متون منظوم آن, نکته هاى تاریخى موثق و مستند به شکل منثور دیده مى شود.
استاد حسن زادهآملى مى نویسد: فرزند برومندش نظام الدین الهى سخت به ضعف اعصاب مبتلا شده بود. مرحوم الهى او را تسلى مى داد که فرزندم در خرق این سفینه مصلحتى است و داستان خضر(ع) و موسى(ع) و سفینه را که در سوره کهف آمده است, برایش بازگو مى فرمود.(27)
همچنین در شعرى نسبتا طولانى فرزند خود کمال الدین را نصیحت کرده و در ابیاتى از آن گفته است:
کمالا دلت شاد و جانت توانا
به آئین مفرج به دانش معطر
تنت را سلامت, دلت را کرامت
کفت بحر پر در, لبت پر ز گوهر
سرت سبز اى طوطى خوش تکلم
دلت شاد اى بلبل باغ دلبر
بیاد خدا باش تا پاک یزدان
شود در دو عالم تو را یار و یاور
نماز خدا روزه قدسیان را
به جاى آور و بگزین ره شرع انور ...
با وجود آنکه فرزندانش را دوست داشت و به آنان عشق مى ورزید, ولى در هیچ شرایطى این عطوفت را به ارزشهاى دینى برترى نمى داد و در انجام مراسم عقد و عروسى براى آنان نهایت سادگى را رعایت مى کرد و علاقه به فرزندان سبب آن نمى شد که به اسراف و تبذیر و رفاه طلبى روى آورد و جشنهاى پرسر و صدا و توإم با مخارج زیاد را براى این برنامه اجرا کند.(28)
او وقتى یکى از فرزندانش را از دست داد, قصیده ((حسامیه)) را در فراق وى سرود که 45 بیت دارد و از تإثر شدید و اندوه جانگزاى ایشان حکایت دارد. در بخشى از این سروده چنین گفته است:
اى مرغ من از چه ز آشیان رفتى
استاره شدى بر آسمان رفتى
رخشنده ستاره سحر بودى
زود از بر منظر جهان رفتى
اى نوگل باغ عرشیان رویت
پژمرده عجب ز بوستان رفتى
اى غنچه دهان فغان به صد خوارى
خونین دل و زار و ناتوان رفتى
گل بودى و ناگهان خزان گشتى
جان بودى و سوى ملک جان رفتى ...(29)
در اشعار دیگرى به افراد خانواده اشاره کرده و عطوفت خویش را نسبت به آنان ابراز نموده که در بخشى از آن آمده است:
در این گیتى پس از مرگ دو فرزند
عطا گردید فرزندان دیگر
کمال است و نظام الدین محمد
نکو خلق و خوشآهنگ و موقر
همان مهدیه و قدسیه جانم
که نوشد شیر و ریزد شهد و شکر
همه جانند و باشد جان شیرین
حسین آن طفل عشق نازپرور(30)
البته این اشعار را حکیم الهى قمشه اى در سال 1362 ه$.ق و در حالى که 44 سال داشته سروده است. چنانکه در دنباله آن گفته است:
هزار و سیصد و شصت و دو سالى
گذشت از هجرت والا پیامبر
کنون از عمر من بارى به باطل
گذشته از چهل سالى فزونتر
سیه کردم بسى اوراق دانش
که ماند در جهان نقشى مصور
ز نظم و نثر در تفسیر و حکمت
مگر سودى دهد در روز محشر(31)
خلق و خوى ملکوتى
حکیم الهى قمشه اى به عبادت و انجام نوافل تقید خاصى داشت. همسرش مى گوید: نیمه شب از خواب برمى خاستند. پس از نوافل و نماز شب در صحن خانه قدم مى زدند. نگاه به سیارات مى نمودند و آنها را نشان مى دادند و مى فرمودند: اگر این دو ستاره به هم برسند, چقدر به صبح مى باشد. بدون تردید هوا که صاف بود, ساعت ایشان از دیدن سیارات تعیین مى شد. از مرگ هراس نداشتند, ناملایمات را تحمل مى کردند و مى فرمودند: بلاهاى این جهان همه از جانب حق است; و آنها را از جان و دل قبول مى کردند ... زاهد نبودند ولى عارف بودند. به غنى و فقیر به یک نحو نظر مى کردند. امر به معروف ایشان با ملایمت و دلسوزى توإم بود. روحشان شجاع بود. کینه کسى را در دل نداشتند و از مردم بدگویى نمى کردند و مى گفتند خوبى و صفات پسندیده افراد را بگویید. تإکید همیشگى ایشان به فرزندانشان این بود که: ((چشم ظاهر را برهم گذارید و با نور باطن خدا را مشاهده کنید.)) در نماز به قدرى در دریاى حیرت فرو مى رفتند که هیچ چیز را نمى دیدند و نمى شنیدند. ساعتها در خلوتخانه خود با حق مشغول تضرع و دعا بودند ... با آنکه حکیم الهى قمشه اى استاد دانشگاه بود و 35 سال به تدریس حکمت و فلسفه و تفسیر قرآن و ادبیات عرب در مدرسه شهید مطهرى کنونى و دانشگاه تهران مشغول بود, خیلى ساده و بدون تکلف زندگى مى کرد.
در دو وعده متوالى غذاى پختنى نمى خورد. اغلب نان را در دوغى ترید مى کرد و با اشتیاق تناول مى نمود.(32) در مسائل شخصى مى کوشید به اهل خانه و خصوصا همسر زحمتى وارد نشود و خصوصا در پذیرایى از مهمانان, این مورد را بیشتر مدنظر داشت. برخى از مواد و وسایل پذیرایى را خود تهیه مى کرد. علامه حسن زادهآملى مى گوید: در روز اول فروردین به حضورش شرفیاب شدیم. پس از طى تعارفات برخاست و به اندرون رفت و با فنجانى بیرون آمد. احتراما برخاستم و وى عادتا بنشست, با دست مبارکش فنجان را تسلیم ما کرد و ما تعظیم وى کردیم و سپس فرمود: این شربتى است خاص. ساخته دست من, بر آن آیات و ادعیه و اوراد دمیدم و این پیمانه را براى شما برگزیدم.(33)
همسرش خاطرنشان نموده است که حکیم الهى قمشه اى, در خانه به امور داخلى کمک مى کردند و به هیچ عنوان درس و بحث و تحقیق مانع این همکارى نمى شد و در برخورد با اهل خانه بشاش و خوش صحبت بودند و با موعظه و نصیحت و رفتارهاى پسندیده برخورد نموده و تبسم مدام بر لبانشان نقش بسته بود.(34)
در ایام, قحطى سالهاى قبل از 1320 ه$.ش که بیشتر مردم از نظر آذوقه در مشقت بودند, گاهى صبح هنگام مرحوم الهى به نانوایى رفته و حوالى ظهر با یک نان و در مواقعى دست خالى برمى گشتند. یکى از دوستان ایشان که در دستگاه دولت نفوذى داشت به وى پیشنهاد کرد; اگر اجازه دهند, یکى, دو خروار آرد براى ایشان به صورت خصوصى تدارک ببینند و چون آن زاهد متشرع نمى خواست ابراز محبت آن دوست را با صراحت رد کند فرمودند: فردا به شما خبر مى دهم و فردا وقتى آن دوست به دیدارشان آمد گفتند: در رویاى صادقانه اى سروش غیبى, ما را به توکل دعوت نمود و با این حساب انبارمان به مخزن حق وصل گردید و دیگر احتیاجى به آرد نداریم.(35)
از کمالات روحى این حکیم برخوردارى از توکل و امید بستن به خداوند در امور زندگى بود و در عین حالى که این روحیه و اعتماد به خداوند در وجودش بسیار قوى بود, وظیفه خویش را به بهترین نحو انجام مى داد و از تلاش و کوشش دست برنمى داشت. همسرش خاطرنشان نموده است: حکیم الهى قمشه اى سالى به مکه مشرف گردیدند. آن سفر شش ماه به درازا کشید. چندین بار برایشان نامه نوشتیم که امکان دارد دانشگاه, حقوق شما را قطع کند. جواب فرمودند: من شما را به حق سپرده ام نگران نباشید, روزى ما دست آنها نیست:
گر نهارى نیست, یا شامى چه غم
شادى لیل و نهار ما خوش است
و در قصیده آفاقیه سروده بود:
دل با توکل و صبر و تسلیم دار و مدار
اندیشه کم و بیش, اندوه فقر و غنا
از عمر یک دو سه روز میکوش و دل بفروز
خندان چو شمع بسوز در بزم اهل وفا
آیت الله علامه حسن زادهآملى به خاطره اى اشاره کرده و گفته است: یک وقتى بنده به حضور شریف جناب استاد علامه میرزامهدى الهى قمشه اى رضوان الله علیه در باره شعر و نظر شریفشان راجع به شعرإ سخن به میان آوردم. تعبیر ایشان این بود که تمام این دیوانها فداى دیوان چند تن که همه فداى اینها (ملاى رومى, نظامى, سعدى, حافظ و سنایى) و بعد فرمودند: همه گفته ها فداى این دو بیت باباطاهر عریان:
خوشا آنان که الله یارشان بى
به حمد قل و هوالله کارشان بى
خوشا آنان که دائم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بى
خودشان از این دوبیتى خاطرات خوشى داشتند و فرمودند آن سالى که به مکه مشرف شدم مسافرت به طول انجامید تا آنکه شبى در مکه خواب دیدم که این دوبیت باباطاهر را برایم این گونه مى خوانند:
خوشا آنان که الله یارشان بى
توکلت على الله کارشان بى
بعد بیدار شدم. چون معظم له به سبب عاطفه پدرى مضطرب عائله و اولادشان بودند به ایشان این طور تلقین کردند که ((توکلت على الله کارشان بى))(36)
از مظاهر عطوفت و لطافت روحى مرحوم الهى قمشه اى توجه به فقیران و افراد مستمند بود. یک روز از مسجد به خانه آمدند بدون لباس و در حالى که عبا را به دور خود پیچیده بودند. همسرش مى گوید وقتى این وضع را مشاهده کردم گفتم حاجآقا لباستان چه شد؟ فرمودند: در شبستان مسجد, فقیرى برهنه را دیدم لباسم را به او دادم. خانم طیبه الهى (تربتى) افزوده است تا آنجا که به یاد دارم در ایام زندگى مشترکى که داشتیم, سه بار شبیه این ماجرا تکرار شد. ایشان در جایى دیگر گفته است; بارها فقیرى به در خانه مىآمد و تقاضاى چیزى را مى کرد. مرحوم الهى, اثاثیه اى مانند ظرف مسى به او داده و مى گفتند: ببر بفروش و خرج زندگى خود کن.(37)
حکیم الهى قمشه اى به دلیل حالات معنوى و صفاى روحانى که از طریق عبادت و تهجد و پارسایى به دست آورده بود, از کرامت هم بى بهره نبود. همسرش اظهار داشته است: در یکى از تابستانها تب شدیدى بر ایشان عارض گشته و او را در بستر بیمارى افکنده بود. فرمودند: من مستحق ده دانه لیمو شیرین هستم. خدمتگزارى که در خانه بود گفت: آقا یا همسرتان یا بنده یکى باید براى تهیه این خواسته به شهر برود (خانه حکیم الهى قمشه اى آن زمان در یکى از کوچه باغهاى شمیران بود) و نسبت به تهیه این میوه و اجابت خواسته شما, اقدام کند وگرنه لیمویى در کار نیست! حکیم الهى قمشه اى گفتند: به این زحمت هیچ نیازى نیست! خدمتگزار گفت: آقا یادتان باشد که از آسمان هم لیموى شیرین نازل نمى شود! همسرش مى افزاید, لحظاتى بعد ملاحظه کردم پیرمردى با دستمال سفیدى که ده دانه لیمو شیرین در آن بود به عیادت آقا آمد و دستمال و لیموها را گذاشت و رفت.(38)
درگذشت حکیم فرزانه
حکیم الهى قمشه اى در حالى که دفتر و قلم در دستش بود و به اصلاح خلاصه التفاسیر خویش مشغول بود, در شب سه شنبه دوازدهم ربیع الثانى 1393 ه$.ق مطابق با 25 اردیبهشت 1352 ه$.ش به سوى ملکوت پر کشید و پیکر پاکش را از تهران به قم انتقال داده و در وادىالسلام, این کانون ولایت و فقاهت در جوار بارگاه مقدس حضرت فاطمه معصومه(س) به خاک سپردند. در مراسم به خاکسپارى وى شخصیتهایى چون آیه الله العظمى اراکى, علامه طباطبایى, آیه الله جوادى آملى و آیه الله حسن زاده آملى, حضور داشتند.
پى نوشت :
20- نامه ها, برنامه ها, ص81, 82.
21- همان مإخذ, ص83.
22- مجله حوزه, شماره مسلسل 55, فروردین و اردیبهشت 1372, ص61.
23- خوشه ها, ص172, 173.
24- همان, ص165 و 167.
25- میراث ماندگار, مجموعه مصاحبه هاى سال اول کیهان فرهنگى, ص70.
26- نغمه حسینى, ص5, 7.
27- نامه ها, برنامه ها, ص87.
28- مجله حوزه, شماره 55, ص60.
29- کلیات دیوان حکیم الهى قمشه اى, ص441.
30- نغمه حسینى, ص217.
31- همان مإخذ.
32- حکمت عملى یا اخلاق مرتضوى, علامه حسن زاده, ص37.
33- در آسمان معرفت.
34- خوشه ها, ص127, 128.
35- میراث ماندگار, ص69.
36- خوشه ها, ص127.
37- همان مإخذ, ص132, 133.
اشاره:
مناسبت 25 اردیبهشت, سالروز درگذشت عالم فرزانه, مفسر قرآن و حکیم وارسته, مرحوم میرزا مهدى الهى قمشه اى, فرصتى بود که نگاهى به فضاى تربیتى, اخلاقى و روابط خانوادگى این روحانى بزرگوار افکنیم و توشه اى در فضایل معنوى و تربیتى او برگیریم. آنچه مى خوانید دومین قسمت این مقاله است که با درود به روح با عظمت آن عالم ربانى, تقدیم مى داریم.
در باغ سخنوران
یکى از الطافى که نصیب حکیم الهى قمشه اى گردید این بود که زبان و خامه او به جهان رازها و زیباییها و عوالم اخلاص و کمال آشنا گشت و به ترسیم و نمایش اسرار هوش رباى دنیاى پررمز و راز توانایى یافت تا اندوه جانکاه هستى را از چهره جان برگرفته و جهان پرشور معانى را در برگزیده ترین مضامین منظوم که شعر نام دارد, عرضه نماید.
او که از دوران نوجوانى با احساسات ظریف شاعرانه انس و الفت داشت در این بعد تواناییهاى خود را بروز داد و معارف دینى و باورهاى شیعى را با ذوق لطیف خویش مطرح ساخت و رگه هایى از کلام اسلامى و عرفان را در اشعارش به هم آمیخت و به جهان بینى وى رنگ و بوى حکمت عملى بخشید. قصاید او حاوى اندرز و حکمت است و در آنها مدایح و مراثى و مناقب اهل بیت(ع) کاملا مشهود است. در هر کدام از اشعارش مى توان نکته اى حکیمانه یافت یا پندى را ناظر بود که ناظم شعر به خواننده مى دهد و در مجموع تار و پود سروده هایش از منابع قرآنى و روایى تإثیر پذیرفته و با هدف انذار, هشدار یا تشویق و تهییج مخاطب, شعر را به عنوان مرکب اندیشه خود به کار گرفته است. در دیوانش حتى کلمه اى لغو یا سخنى هجوگونه یافت نمى شود و از فاتحه تا خاتمه همه شور و نوا و سوز و گداز است.(20)
جنبه هاى ذوقى و روح شاعرانه این حکیم و ارتباط بسیار قوى او با ادبا و برخى حکما بر اعضاى خانواده تإثیر بخشیده و شکوفایى استعداد آنان را در عرصه شعر و شاعرى سبب گشته بود و در واقع منزل او را به باغ سخنوران تبدیل کرده که باغبان آن حکیم الهى قمشه اى بود.
خانم طیبه الهى (تربتى) مى نویسد: یکى از افتخارات بزرگ کشور ما این است که سایه عنایت على بن موسى الرضا(ع) بر سر ماست که آستانش پناهگاه عارف و عامى است و از هر سو مشتاقان به زیارتش مى شتابند و بارگاه رحمتش همیشه باز است و هیچ جوینده اى از این در بى مقصود برنگردد. نگارنده شبى که در حرم مطهر بیتوته داشتم این شعر را به مقتضاى حال و مشاهده احوال سرودم:
به سوى روضه رضوان روان شدم شب دوش
مى م ز ساقى وحدت رسید و کردم نوش
عجب حریم و رواقى, چو روضه جنت
ز بوى مشک ختن در حرم شدم مدهوش
دلم به یاد رضا در حریم رضوان بود
هزار حیف که صد شب نگشت این شب دوش
یکى به ناله به درگاه شه به عجز و نیاز
یکى ز گریه و زارى همى برفت از هوش
یکى به پاى ضریحش چو طوق بر گردن
ببسته بند و فغان غریبش در گوش
ز ترک و هندى و افغانى و عرب به طواف
بهر دعا رسید آمینشان به بانگ سروش
شبى گذشت که تا صبح با دل بیدار
نشست ((طیبه)) در آن حریم قدس خموش
یادآور مى شود که حکیم الهى قمشه اى در اکثر تابستانها به شوق زیارت حضرت ثامن الحجج به مشهد مقدس مشرف مى گردید و در اغلب این سفرهاى زیارتى اهل خانه با وى همراه بودند. ایشان مدام مى گفت: هر وقت امام ما را طلبیده به مشهد رفته ایم و هنوز بى دعوت نرفته ایم; دعوت حضرت امام رضا(ع) هم به این صورت است که خواب مى بینم در رواق و ایوان آن حضرت هستم و این حالتها کارت دعوتم است.(21)
آیه الله سیدمحمدحسن لنگرودى مى گوید: یک وقت از ایشان در باره مسافرتهاى زیارتى که وقت و بى وقت مى رفتند سوال شد. فرمود: گاهى در عالم رویا مشاهده مى کنم که در حرم حضرت رضا(ع) یا حضرت فاطمه معصومه(س) هستم و چنین رویاى صادقانه را فراخوانى امام و یا خواهرش دانسته و اجابت آن را بر خویشتن فرض و لازم مى بینم. (22)
خانم طیبه الهى (تربتى) مى گوید: در صحراى ((بى بى زبیده)) لب جوى آبى نشسته بودیم. مرحوم الهى (قمشه اى) فرمودند: هر که غزلى بگوید, براى صفاى این منظره, در اجراى خواستشان این غزل را سرودم:
به فروردین رخ صحرا صفاى دیگرى دارد
کنار آب و طرف سبزه زیبامنظرى دارد
ببین نقاش قدرت را که بر اندام هر برگى
زمرد جامه برکرده و نیکوپیکرى دارد
نسیم خلد از هر سو روان و مى دهند پندى
که گویا یک خطیب خوش بیان بر منبرى دارد
به نهر آب خورشید زرافشان سایه افکنده
تو گویى از در رخشنده تابان گوهرى دارد
هوا خندان ولیکن چشم ابر تیره دل گریان
که گویى همچو عاشق در غمش چشم ترى دارد
ز صحبتهاىشیرین محفل بودمحفل گرم زیبایى
بیا بنشین ببین مجلس چه زیب و زیورى دارد
تو بشنو پند عارف را که تا جان دگر یابى
که ((طیب)) در درون خود یگانه دلبرى دارد(23)
مهدیه الهى قمشه اى, دختر آن حکیم تحت تإثیر ذوق ادبى و تواناییهاى شعرى پدر به سرودن اشعار روى آورد و در شعر, تخلص((آتش)) را براى خود برگزید. وى که در سرودن مضامین منظوم غیر از اینکه از شاعران کهن تإثیر پذیرفته, از اندیشه هاى پدر ملهم گردیده است, در یک رباعى مى گوید:
گریان به دیار خفتگان رفتم دوش
ناگاه ندایى آمد از بانگ سروش
نوبت به شما هم رسد اى بى خبران
با رفتن دیگران بیایید به هوش
و در غزلى زیبا چنین گفته است:
برخیز تا ز عالم خاکى سفر کنیم
با پاى شوق بر سر کویش گذر کنیم
برخیز تا که خیمه در اقلیم جان زنیم
وز فیض دوست دامن جان پرگهر کنیم
برخیز تا که همره آزادگان رویم
باشد که زادراهى از این رهگذر کنیم
دور افکنیم رشته اوهام چون و چند
خوش با شرار عشق جهان پرشرر کنیم
ترسم فریب عشوه دنیاى دون خورى
سودى نبرده, اى دل دانا ضرر کنیم
هر جا شراب و شاهد و شمع است و روى دوست
خوش عارفانه زمزمه عشق سر کنیم
حالى که نیست اهل دلى هم طریق عشق
((آتش)) بیا که قصه دل مختصر کنیم(24)
معرفت و عطوفت
استاد علامه حسن زاده آملى اظهار نموده اند: مرحوم آقاى قمشه اى, بعد از درس به ما نصیحت فرمود که فردوسى خیلى خوش گفته است: آنجا که مى گوید: رستم آمد با پدرش خداحافظى کند و به جنگ اسفندیار برود:
به رستم چنین گفت دستان, که کم
کن اى کوه بر زیردستان ستم
گرفتم تو را زیر دستان, بسى
فلک را در این زیردستان بسى
و باز جناب آقاى قمشه اى یک وقتى در باره انسان مى فرمود: انسان باید همیشه ادب داشته باشد و در آداب زندگیش بندگان خدا را احترام بگذارد. باز فردوسى را به مثل عنوان کردند و فرمودند: در واقعه ازدواج رستم با تهمینه همه حرفها را در عین ادب گفته, بدون اینکه عفت کلام را از دست بدهد و مراعات قلم را نکند.(25)
این عارف عالى قدر همان گونه که در اندیشه به این مسائل توجه داشت و در مضامین ادبى چنین نکته هایى را کشف مى کرد در برخورد با اهل خانواده و رفتار با فرزندان همان گونه بود که مى اندیشید و ادب زایدالوصف و ساده زیستى این فرزانه اندیشمند که حاکى از رفعت مقام و بزرگوارى روحش بود, در پارسایى و صیانت نفس و طهارت روان ریشه داشت. در ضمن آنکه غرق در معنویت و کسب معارف و نشر حکمت بود از کوچکترین وظایف فردى و اجتماعى غافل نبود. به فرزندانش علاقه داشت و ابراز محبت نسبت به آنان را جزو وظایف خویش مى دانست. حالات عاطفى این حکیم توسط اندیشه هاى والایش تحت نظارت و کنترل بود و با آگاهى از معیارها و موازین شرع مقدس اسلام, عواطف خویش را بروز مى داد و هیچ گاه در این بعد از حد اعتدال خارج نمى شد.
موقعى که یکى از فرزندانش (دکترحسین الهى) در دوران کودکى و در سن 18 ماهگى به شدت رنجور و مریض گشت و آتش تب او را از توان انداخته بود و شدت بیمارى کودک در آن حد بود که حتى پزشکان از درمانش مإیوس گشتند و حکیم الهى قمشه اى اضطراب و نگرانى همسرشان را در این خصوص ناظر و شاهد بود; به درگاه حى بى نیاز استغاثه کرد; که اگر طفل مریض از این وضع مهلک رهایى یابد, داستان کربلا و حماسه پرشکوه حضرت امام حسین(ع) و یاران باوفایش را به نظم درخواهد آورد. به محض آنکه ایشان چنین نذرى نمود کودک به هوش آمده و آب طلب مى کند. الهى قمشه اى در بخشى از اشعارى که به این مناسبت سروده, چنین گفته است:
طفل که از ضعف حیاتى نداشت
وز خطر مرگ نجاتى نداشت
آب طلب کرد و بسى نوش کرد
مرگ تو گویى که فراموش کرد
نفخه حق بر تن کودک دمید
جان من و مادرش از غم رهید(26)
یادآور مى شود که حکیم الهى قمشه اى به نذر خویش عمل کرد و تاریخ کربلا را در کتابى تحت عنوان ((نغمه حسینى)) به نظم درآورد که در لابه لاى متون منظوم آن, نکته هاى تاریخى موثق و مستند به شکل منثور دیده مى شود.
استاد حسن زادهآملى مى نویسد: فرزند برومندش نظام الدین الهى سخت به ضعف اعصاب مبتلا شده بود. مرحوم الهى او را تسلى مى داد که فرزندم در خرق این سفینه مصلحتى است و داستان خضر(ع) و موسى(ع) و سفینه را که در سوره کهف آمده است, برایش بازگو مى فرمود.(27)
همچنین در شعرى نسبتا طولانى فرزند خود کمال الدین را نصیحت کرده و در ابیاتى از آن گفته است:
کمالا دلت شاد و جانت توانا
به آئین مفرج به دانش معطر
تنت را سلامت, دلت را کرامت
کفت بحر پر در, لبت پر ز گوهر
سرت سبز اى طوطى خوش تکلم
دلت شاد اى بلبل باغ دلبر
بیاد خدا باش تا پاک یزدان
شود در دو عالم تو را یار و یاور
نماز خدا روزه قدسیان را
به جاى آور و بگزین ره شرع انور ...
با وجود آنکه فرزندانش را دوست داشت و به آنان عشق مى ورزید, ولى در هیچ شرایطى این عطوفت را به ارزشهاى دینى برترى نمى داد و در انجام مراسم عقد و عروسى براى آنان نهایت سادگى را رعایت مى کرد و علاقه به فرزندان سبب آن نمى شد که به اسراف و تبذیر و رفاه طلبى روى آورد و جشنهاى پرسر و صدا و توإم با مخارج زیاد را براى این برنامه اجرا کند.(28)
او وقتى یکى از فرزندانش را از دست داد, قصیده ((حسامیه)) را در فراق وى سرود که 45 بیت دارد و از تإثر شدید و اندوه جانگزاى ایشان حکایت دارد. در بخشى از این سروده چنین گفته است:
اى مرغ من از چه ز آشیان رفتى
استاره شدى بر آسمان رفتى
رخشنده ستاره سحر بودى
زود از بر منظر جهان رفتى
اى نوگل باغ عرشیان رویت
پژمرده عجب ز بوستان رفتى
اى غنچه دهان فغان به صد خوارى
خونین دل و زار و ناتوان رفتى
گل بودى و ناگهان خزان گشتى
جان بودى و سوى ملک جان رفتى ...(29)
در اشعار دیگرى به افراد خانواده اشاره کرده و عطوفت خویش را نسبت به آنان ابراز نموده که در بخشى از آن آمده است:
در این گیتى پس از مرگ دو فرزند
عطا گردید فرزندان دیگر
کمال است و نظام الدین محمد
نکو خلق و خوشآهنگ و موقر
همان مهدیه و قدسیه جانم
که نوشد شیر و ریزد شهد و شکر
همه جانند و باشد جان شیرین
حسین آن طفل عشق نازپرور(30)
البته این اشعار را حکیم الهى قمشه اى در سال 1362 ه$.ق و در حالى که 44 سال داشته سروده است. چنانکه در دنباله آن گفته است:
هزار و سیصد و شصت و دو سالى
گذشت از هجرت والا پیامبر
کنون از عمر من بارى به باطل
گذشته از چهل سالى فزونتر
سیه کردم بسى اوراق دانش
که ماند در جهان نقشى مصور
ز نظم و نثر در تفسیر و حکمت
مگر سودى دهد در روز محشر(31)
خلق و خوى ملکوتى
حکیم الهى قمشه اى به عبادت و انجام نوافل تقید خاصى داشت. همسرش مى گوید: نیمه شب از خواب برمى خاستند. پس از نوافل و نماز شب در صحن خانه قدم مى زدند. نگاه به سیارات مى نمودند و آنها را نشان مى دادند و مى فرمودند: اگر این دو ستاره به هم برسند, چقدر به صبح مى باشد. بدون تردید هوا که صاف بود, ساعت ایشان از دیدن سیارات تعیین مى شد. از مرگ هراس نداشتند, ناملایمات را تحمل مى کردند و مى فرمودند: بلاهاى این جهان همه از جانب حق است; و آنها را از جان و دل قبول مى کردند ... زاهد نبودند ولى عارف بودند. به غنى و فقیر به یک نحو نظر مى کردند. امر به معروف ایشان با ملایمت و دلسوزى توإم بود. روحشان شجاع بود. کینه کسى را در دل نداشتند و از مردم بدگویى نمى کردند و مى گفتند خوبى و صفات پسندیده افراد را بگویید. تإکید همیشگى ایشان به فرزندانشان این بود که: ((چشم ظاهر را برهم گذارید و با نور باطن خدا را مشاهده کنید.)) در نماز به قدرى در دریاى حیرت فرو مى رفتند که هیچ چیز را نمى دیدند و نمى شنیدند. ساعتها در خلوتخانه خود با حق مشغول تضرع و دعا بودند ... با آنکه حکیم الهى قمشه اى استاد دانشگاه بود و 35 سال به تدریس حکمت و فلسفه و تفسیر قرآن و ادبیات عرب در مدرسه شهید مطهرى کنونى و دانشگاه تهران مشغول بود, خیلى ساده و بدون تکلف زندگى مى کرد.
در دو وعده متوالى غذاى پختنى نمى خورد. اغلب نان را در دوغى ترید مى کرد و با اشتیاق تناول مى نمود.(32) در مسائل شخصى مى کوشید به اهل خانه و خصوصا همسر زحمتى وارد نشود و خصوصا در پذیرایى از مهمانان, این مورد را بیشتر مدنظر داشت. برخى از مواد و وسایل پذیرایى را خود تهیه مى کرد. علامه حسن زادهآملى مى گوید: در روز اول فروردین به حضورش شرفیاب شدیم. پس از طى تعارفات برخاست و به اندرون رفت و با فنجانى بیرون آمد. احتراما برخاستم و وى عادتا بنشست, با دست مبارکش فنجان را تسلیم ما کرد و ما تعظیم وى کردیم و سپس فرمود: این شربتى است خاص. ساخته دست من, بر آن آیات و ادعیه و اوراد دمیدم و این پیمانه را براى شما برگزیدم.(33)
همسرش خاطرنشان نموده است که حکیم الهى قمشه اى, در خانه به امور داخلى کمک مى کردند و به هیچ عنوان درس و بحث و تحقیق مانع این همکارى نمى شد و در برخورد با اهل خانه بشاش و خوش صحبت بودند و با موعظه و نصیحت و رفتارهاى پسندیده برخورد نموده و تبسم مدام بر لبانشان نقش بسته بود.(34)
در ایام, قحطى سالهاى قبل از 1320 ه$.ش که بیشتر مردم از نظر آذوقه در مشقت بودند, گاهى صبح هنگام مرحوم الهى به نانوایى رفته و حوالى ظهر با یک نان و در مواقعى دست خالى برمى گشتند. یکى از دوستان ایشان که در دستگاه دولت نفوذى داشت به وى پیشنهاد کرد; اگر اجازه دهند, یکى, دو خروار آرد براى ایشان به صورت خصوصى تدارک ببینند و چون آن زاهد متشرع نمى خواست ابراز محبت آن دوست را با صراحت رد کند فرمودند: فردا به شما خبر مى دهم و فردا وقتى آن دوست به دیدارشان آمد گفتند: در رویاى صادقانه اى سروش غیبى, ما را به توکل دعوت نمود و با این حساب انبارمان به مخزن حق وصل گردید و دیگر احتیاجى به آرد نداریم.(35)
از کمالات روحى این حکیم برخوردارى از توکل و امید بستن به خداوند در امور زندگى بود و در عین حالى که این روحیه و اعتماد به خداوند در وجودش بسیار قوى بود, وظیفه خویش را به بهترین نحو انجام مى داد و از تلاش و کوشش دست برنمى داشت. همسرش خاطرنشان نموده است: حکیم الهى قمشه اى سالى به مکه مشرف گردیدند. آن سفر شش ماه به درازا کشید. چندین بار برایشان نامه نوشتیم که امکان دارد دانشگاه, حقوق شما را قطع کند. جواب فرمودند: من شما را به حق سپرده ام نگران نباشید, روزى ما دست آنها نیست:
گر نهارى نیست, یا شامى چه غم
شادى لیل و نهار ما خوش است
و در قصیده آفاقیه سروده بود:
دل با توکل و صبر و تسلیم دار و مدار
اندیشه کم و بیش, اندوه فقر و غنا
از عمر یک دو سه روز میکوش و دل بفروز
خندان چو شمع بسوز در بزم اهل وفا
آیت الله علامه حسن زادهآملى به خاطره اى اشاره کرده و گفته است: یک وقتى بنده به حضور شریف جناب استاد علامه میرزامهدى الهى قمشه اى رضوان الله علیه در باره شعر و نظر شریفشان راجع به شعرإ سخن به میان آوردم. تعبیر ایشان این بود که تمام این دیوانها فداى دیوان چند تن که همه فداى اینها (ملاى رومى, نظامى, سعدى, حافظ و سنایى) و بعد فرمودند: همه گفته ها فداى این دو بیت باباطاهر عریان:
خوشا آنان که الله یارشان بى
به حمد قل و هوالله کارشان بى
خوشا آنان که دائم در نمازند
بهشت جاودان بازارشان بى
خودشان از این دوبیتى خاطرات خوشى داشتند و فرمودند آن سالى که به مکه مشرف شدم مسافرت به طول انجامید تا آنکه شبى در مکه خواب دیدم که این دوبیت باباطاهر را برایم این گونه مى خوانند:
خوشا آنان که الله یارشان بى
توکلت على الله کارشان بى
بعد بیدار شدم. چون معظم له به سبب عاطفه پدرى مضطرب عائله و اولادشان بودند به ایشان این طور تلقین کردند که ((توکلت على الله کارشان بى))(36)
از مظاهر عطوفت و لطافت روحى مرحوم الهى قمشه اى توجه به فقیران و افراد مستمند بود. یک روز از مسجد به خانه آمدند بدون لباس و در حالى که عبا را به دور خود پیچیده بودند. همسرش مى گوید وقتى این وضع را مشاهده کردم گفتم حاجآقا لباستان چه شد؟ فرمودند: در شبستان مسجد, فقیرى برهنه را دیدم لباسم را به او دادم. خانم طیبه الهى (تربتى) افزوده است تا آنجا که به یاد دارم در ایام زندگى مشترکى که داشتیم, سه بار شبیه این ماجرا تکرار شد. ایشان در جایى دیگر گفته است; بارها فقیرى به در خانه مىآمد و تقاضاى چیزى را مى کرد. مرحوم الهى, اثاثیه اى مانند ظرف مسى به او داده و مى گفتند: ببر بفروش و خرج زندگى خود کن.(37)
حکیم الهى قمشه اى به دلیل حالات معنوى و صفاى روحانى که از طریق عبادت و تهجد و پارسایى به دست آورده بود, از کرامت هم بى بهره نبود. همسرش اظهار داشته است: در یکى از تابستانها تب شدیدى بر ایشان عارض گشته و او را در بستر بیمارى افکنده بود. فرمودند: من مستحق ده دانه لیمو شیرین هستم. خدمتگزارى که در خانه بود گفت: آقا یا همسرتان یا بنده یکى باید براى تهیه این خواسته به شهر برود (خانه حکیم الهى قمشه اى آن زمان در یکى از کوچه باغهاى شمیران بود) و نسبت به تهیه این میوه و اجابت خواسته شما, اقدام کند وگرنه لیمویى در کار نیست! حکیم الهى قمشه اى گفتند: به این زحمت هیچ نیازى نیست! خدمتگزار گفت: آقا یادتان باشد که از آسمان هم لیموى شیرین نازل نمى شود! همسرش مى افزاید, لحظاتى بعد ملاحظه کردم پیرمردى با دستمال سفیدى که ده دانه لیمو شیرین در آن بود به عیادت آقا آمد و دستمال و لیموها را گذاشت و رفت.(38)
درگذشت حکیم فرزانه
حکیم الهى قمشه اى در حالى که دفتر و قلم در دستش بود و به اصلاح خلاصه التفاسیر خویش مشغول بود, در شب سه شنبه دوازدهم ربیع الثانى 1393 ه$.ق مطابق با 25 اردیبهشت 1352 ه$.ش به سوى ملکوت پر کشید و پیکر پاکش را از تهران به قم انتقال داده و در وادىالسلام, این کانون ولایت و فقاهت در جوار بارگاه مقدس حضرت فاطمه معصومه(س) به خاک سپردند. در مراسم به خاکسپارى وى شخصیتهایى چون آیه الله العظمى اراکى, علامه طباطبایى, آیه الله جوادى آملى و آیه الله حسن زاده آملى, حضور داشتند.
پى نوشت :
20- نامه ها, برنامه ها, ص81, 82.
21- همان مإخذ, ص83.
22- مجله حوزه, شماره مسلسل 55, فروردین و اردیبهشت 1372, ص61.
23- خوشه ها, ص172, 173.
24- همان, ص165 و 167.
25- میراث ماندگار, مجموعه مصاحبه هاى سال اول کیهان فرهنگى, ص70.
26- نغمه حسینى, ص5, 7.
27- نامه ها, برنامه ها, ص87.
28- مجله حوزه, شماره 55, ص60.
29- کلیات دیوان حکیم الهى قمشه اى, ص441.
30- نغمه حسینى, ص217.
31- همان مإخذ.
32- حکمت عملى یا اخلاق مرتضوى, علامه حسن زاده, ص37.
33- در آسمان معرفت.
34- خوشه ها, ص127, 128.
35- میراث ماندگار, ص69.
36- خوشه ها, ص127.
37- همان مإخذ, ص132, 133.