نویسنده

گفتگویى کوتاه با چند تن از بانوان شرکت کننده در کنگره بزرگداشت سرداران شهید


از زخم برداشتن تا ستاره شدن به اندازه یک پرواز فاصله بود و از عشق تا شهادت به قدر یک عروج. با یک بال هم مى شد پرواز کرد, بدون چشم, بدون پا, حتى بدون سر.
باران سرخ از آسمان مى بارید تا قدر ((خون)) را بهتر بدانیم. گلها از شرم روى ((شهید)), رخ پنهان مى کردند, تا دگربار باغ دلمان یاد کربلا کند.
و آنها بودند که حیا و نجابت از نگاهشان جارى بود و شمشیر ظلم در تهاجم دیدگانشان محصور. وقتى که در صندوقچه چوبین شجاعت و وقار بر شانه هاى ما فرود مىآمدند, و همسرانشان راهبر عشق مى شدند تا ترنم وصیت را در گوش فرزندان جارى کنند.
مادران و همسران در جشن آفتابى آب, بر گرد مدار نور مى چرخیدند و گنجینه شان را پاس مى داشتند که ((گنجینه قبیله ما عشق است.)) و عطر هواى بقیع در سینه هاى ما و شور کربلا در وجودمان.
و اما ما ماندیم نه آنکه راه رفتن بسته باشد. دیگر لیاقت نداشتیم که آنگونه برویم.
نه معصومیت کبوترهاى عاشق را داشتیم, نه شوق پرستوهاى مهاجر را. نه حتى براى ما مینى, ترکشى, چیزى نگهداشته بودند, گرچه هنوز خورشید آیینه ماست و در طلوع هر, سپیده راز نور را مى گوید. و هنوز طوفانى شدن دلها آرزویمان. آرام نشستن براى ما گناه است و شهادت بزرگترین آرزو. اما گویا هیچ وجودى تاب راز عشق را ندارد.
... این روزها شهر در تب و تاب شهیدان مى سوزد. خانه شهدا چراغانى شده است تا راهنماى ما در ظلمت دیدگانمان باشد و داغ شهیدان را در دلهامان تازه نگاه دارد. همسر شهیدى مى گوید: ((گرچه مصیبتهاى زیادى بر ما وارد شده است, اما هنوز بزرگترین مصیبت ما مصیب
وارده بر امام حسین(ع) و خاندان مکرم او است.
خون على اکبر حسین(ع) سرخ ترین خون عالم
چهره زهرا(س) گلگونه ترین گونه عالم
و صداى زینب(س) رساترین آواى دنیاست.))(1)

اشک فرزند شهید هنوز جارى است و از درد مى گوید:
((درد من درد امام است. درد آقایى است که اگر یاران صدیق داشت ظهور مى کرد. درد من درد دیدن سرگردانیها بر مدار نفس است. درد من درد بى هویتى نسل جوان است . ..))(2)
در این روزها چهره شهر به همت کنگره بزرگداشت سرداران شهید سپاه و سى و شش هزار شهید استان تهران تغییر کرده است و همین بهانه اى است تا بارى دیگر به دیدار تنى چند از خواهران عزیز حاضر در کنگره برویم و با آنها به گفتگو بنشینیم.

ـ ضمن معرفى خودتان بفرمایید برنامه هاى کنگره را چگونه دیدید؟
ـ من همسر جانباز مفتاحى هستم. به نظر من تإثیر این برنامه ها زیاد است. چرا که یادآور روزهایى هستند که نباید فراموش شوند. روزهاى حماسه, روزهاى
انتظار ... روزهایى که منتظر بودیم خبر سلامتى از جبهه برسد, ...

ـ نظر شما در مورد الگوسازى شهیدان براى نسل آینده چیست؟
ـ من یک دختر 20 ساله و یک پسر 16 ساله دارم. وقتى شهیدان و افرادى که از سر جان گذشتند و در این راه به لقإالله رسیدند و براى آنها الگو باشند, آن وقت من مى توانم نفس راحتى بکشم که الگوى مطمئنى در اختیار آنها است و از صراط مستقیم جدا نمى شوند و عاقبت آنها ختم به خیر خواهد شد.

ـ نقش کنگره بزرگداشت شهیدان را در مقابله با تهاجم فرهنگى چگونه مى بینید؟
ـ این بسیار مهم است که در مقابله و حتى شکست تهاجم فرهنگى, اسوه هاى خودمان را زنده نگهداریم تا جوانان ما فریب وسوسه هاى شیطانى را نخورند.
مهمترین اسوه هاى ما شهدا هستند. در هر کوچه و خیابانى یک یا چند نمونه از آنها هست. آنها هم سن فرزندان ما بودند که رفتند و شهید شدند. برخى از آنها روحیاتى داشتند که واقعا الگو است و باید سرمشق جوانان ما شود. مثلا همسر شهید غلامرضا صادق زاده با شهید قرار گذاشته بودند که براى خودسازى نماز شب بخوانند و در نامه ها تإکید بر این مسإله داشتند. از همان اول عقد ازدواج که پیش امام رفتند قرار براى تکامل و خودسازى گذاشتند. یعنى ازدواج در واقع راهى است براى تکامل و خودسازى و نه فقط ارضإ انگیزه هاى نفسانى. این خیلى مهم است. وقتى جوان ما این مسإله را درک کند, دیگر به دنبال مسائل مادى در ازدواج نمى رود.

- آیا کنگره توانسته است این نقش را ایفا کند؟
ـ به نظر من در این کار موفق بوده است اما تداوم این مسإله نیز خیلى مهم و ضرورى است.

همسر سردار سرتیپ پاسدار مسیحآبادى در این زمینه مى گوید:
ـ متإسفانه کارهاى کمى در زمینه الگوسازى براى نسل جوان صورت گرفته است. من چه بگویم تا فرزندم که مدت کمى حضور پدر را درک کرده است, عقیده او, روح او, ... را بفهمد. هر چه از پدرش صحبت کنم فایده ندارد. باید درک کند افرادى که مثل او بودند و مثل او شهید شدند چگونه در مسیر زندگى قدم برمى داشتند. فرزندم باید مدیریتها, اخلاقها و منش شهداى بزرگ را بفهمد تا به وصیت پدرش عمل کند. البته مدرسه براى رشد آنها خوب عمل کرده است. اما کارهاى فرهنگى دیگر خیلى ضعیف بوده است.
اصل کنگره براى خانواده ها خیلى جالب و مفید است چرا که فرزندان را با مسإله شهادت به شکل گسترده آشنا مى کند. این مسإله که یادآور آن روزهاى عاشورایى در جامعه است مهم مى باشد. اما بهتر بود فرزندان شهدا بالاخص فرزندان پسر را در این مراسم دعوت مى کردند. هماهنگى براى شرکت آنها در مراسم افتتاحیه و اختتامیه خیلى خوب بود صورت مى گرفت.

خانم نبئى که در مراسم افتتاحیه, کنگره شعر, شب شعر, خاطره و مراسم بزرگداشت شهداى محور کنگره شرکت کرده بود گفت:
مراسم افتتاحیه و مراسم بزرگداشت و تجلیل از شهدا خیلى خوب و سازنده بود. بزرگترین تإثیر کنگره در مورد شناخت شهدا, روحیات و مدیریت آنها در خانه و جبهه و شناخت روحیه عرفانى آنها بوده است. این روزها براى ما حال و هواى جنگ را زنده مى کرد. معنویت خاصى در مراسم حاکم بود که انسان فکر مى کرد شهدا در آنجا حضور دارند, به خصوص مراسم افتتاحیه در ورزشگاه آزادى. پیام فرزندان شهدا خیلى جالب و سازنده بود.

ـ نظر شما در مورد الگوسازى شهیدان براى نسل آینده چیست؟
ـ براى افرادى که در مراسم شرکت کرده بودند خیلى موثر بود. دختر من در مراسم بزرگداشت شهید همت و شهید بروجردى شرکت کرده بود و خیلى از آنها تعریف مى کرد, اینکه آنها چگونه فکر مى کردند و چگونه عمل مى کردند براى او جالب بود. مثلا در خاطره اى که برادر شهید همت از ایشان تعریف کرده بود که یک بار فرماندهى عملیات, طرح حمله را تصویب کرده بود, نیروها آماده حمله بودند, امکانات زرهى و مهندسى آماده شده بود, اما از قرارگاه پیغام آوردند که حمله باید به تعویق بیفتد. شهید همت خیلى درهم شد. بنابراین به همراه برادرش با ماشین به سوى قرارگاه رفتند تا مسوولین را راضى بر انجام حمله کنند و یا دلایل آنها را بشنوند و خود راضى شوند. در ماشین به رادیو گوش مى دادند که پیام امام را پخش مى کرده است. اما در صحبتهاى خود اشاره به آیه ((لا یکلف الله نفسا الا وسعها)) داشته است که ایشان را دگرگون مى کند.
برادر شهید همت تعریف مى کردند که حاجى این آیه را 10 مرتبه تکرار کرد و آرام شد و گفت: هر چه قرارگاه بگوید به آن عمل مى کنیم. سرسپردگى یک فرمانده لشگر در برابر دستورات مافوق و احساس آرامشى که بعد از خواندن قرآن به شهید همت دست داد براى او خیلى جالب بود.
ـ او در پاسخ به این پرسش که ((نقش کنگره بزرگداشت شهدا در برابر تهاجم فرهنگى)) چیست؟ مى گوید:
متإسفانه آنها رفتند براى آنکه اهداف بماند, ساده زیستى بماند. اما برخى کارها که در کنگره صورت مى گیرد, پیش از آنکه رسالت شهدا, را نشان دهد چیزهاى دیگرى را تجلى مى کند. مثلا در برنامه گردهمایى خانواده هاى شهدا مردم مى خواستند از بازگویى خاطرات استفاده کنند و پخش دو سرود که نه ارجحیت داشت و نه کیفیت, با توجه به وقت تلف شده قبل و بعد از آن, وقت مفید برنامه را گرفت به قسمى که براى بازگویى خاطرات وقت چندانى باقى نماند.
اما در برابر تهاجم فرهنگى به نظر من ضعیف عمل شده است. گرچه برخى برنامه هاى کنگره مثل برنامه بزرگداشت شهدا در فرهنگسراى سرو خیلى مفید و جالب و گویا بود.

خواهر اعظم کیا از بسیج شهررى مى گوید:
شهدا براى ما الگو هستند تا بتوانیم فرزندانمان را در همان مسیرى که آنها طى کردند راهنمایى کنیم. البته فرزندان من در این زمینه مشکلى ندارند اما من همیشه از فعالیتهاى فرهنگى گله دارم. فرزندان ما افراد پاکى هستند, آنها را مى توان با نصیحت و صحبت به راه آورد, اما تنها صحبت کردن فایده ندارد. لازم است نمونه هایى براى آنها باشد که راه کمال را طى کرده اند. تبلیغات عظیم و گسترده مى خواهد و نیز تإکید بر کتب سازنده و مفید مثل کتابهاى استاد مطهرى ... که متإسفانه اهمال کارى وجود دارد و نمى توانند جوانان را به خوبى جذب کنند.

خانمى که خود را دبیر آموزش و پرورش معرفى کرد گفت:
رسالت کنگره بزرگداشت شهدا علاوه بر آنکه تکریم و بزرگداشت مقام شهدا است مى بایست پیام شهیدان را به جامعه ابلاغ کند تا نسل جوان ما با آنها آشنا شوند. روحیه ایثار و فداکارى که در شهدا دیده مى شد, روحیه مقاومت, روحیه فرمانبردارى از امام, ... که اگر در حال حاضر در جوانان ما وجود داشته باشد ما نباید غم فرداى جامعه و تهاجم فرهنگى را داشته باشیم.
هر شهید یک درس تازه است. رفتار با همسر, رفتار با مادر, رفتار با فرزند, ... که هر کدام از شهدا طریق خاصى داشت. شهید ((دستواره)) در عین اینکه بسیار به فرزندش علاقه داشت, اما وقتى کمى با او بازى مى کرد, او را پیش مادرش مى برد و مى گفت: ((مامان بهتر بازى مى کند, مامان خوبتر است, ...)) تا فرزند به او دلبستگى پیدا نکند و مادرش را محور قرار دهد.
این یک درس است. ظریف ترین و زیباترین نکته تربیتى ((عدم وابستگى و عدم وابسته کردن)) را در آن مى بینى. شهید بروجردى در حالى که مسوولیتهاى مهم و زیادى داشت اما همیشه در همه جا, خانواده اش با او همراه بودند, همسر شهید وجود او را هنوز در خانواده حس مى کند.
همه اینها براى جوانان ما درس است. الگوى زندگى است. وظیفه ما و وظیفه کنگره, شناسایى این الگو و نشان دادن آن به مردم و نسل جوان است.
وقتى مادر شهیدى در تشییع جنازه دو فرزندش اعلام مى کند: ((کاش جنازه علیرضا برنمى گشت تا من شرمنده مادرانى که پسران مفقودالاثر دارند نمى شدم)), این سخن یک درس است. این سخن براى چشم و هم چشمى گفته نشده است. کدام مادر مى خواهد چشم انتظار بماند. این حرف از عمق دل است. در کدام کلاس درس مى توانید مفهوم ایثار را به این خوبى نشان دهید.
هیچ معلمى قادر نیست شهید فهمیده را همان طور که بود و همان طور که شهید شد, بیان کند.
هیچ معلمى قادر نیست تمام ابعاد روحیه ایثار و فداکارى شهید فهمیده را بازگو کند!
اما وظیفه داریم بگوییم. وظیفه داریم ایثار, رفتار, عملکرد, مدیریت, ... آنها را بیان کنیم و آنها را به عنوان یک درس عنوان کنیم. اگر جوانان ما اینها را درک کنند و بفهمند دیگر به دنبال هوى و متال و رپ و امثالهم نمى روند.
ما تا به حال خیلى کم از این فعالیتها داشتیم. اما الحمدالله این کنگره فتح بابى شد تا ما شهدا را بهتر بشناسیم و آنها را بهتر نشان دهیم تا جوانان ما, فرزندان ما از آنها الهام بگیرند.

1ـ پیام همسر سردار شهید ناصر کاظمى در مراسم افتتاحیه کنگره.
2 ـ پیام دختر شهید علیرضا نورى در مراسم افتتاحیه کنگره.