در محضر خورشید


درسهایى از تفسیر سوره نور
((قسمت سوم))


((الزانیه و الزانى فاجلدوا کل واحد منهما مائه جلده و لا تإخذکم بهما رإفه فى دین الله ان کنتم تومنون بالله و الیوم الاخر و لیشهد عذابهما طائفه من المومنین))((آیه دوم))

نگاهى کلى
مرزبندى روابط زن و مرد از جمله مسایلى است که قرآن کریم با عنایت ویژه اى و از زوایاى مختلف به آن پرداخته است که اینک مجال پرداختن به همه این موارد نیست. آنچه در خصوص روابط نامشروع به معناى خاص آن مورد توجه قرار گرفته و نسبت به آن هشدار داده شده است آیاتى چند است که از جمله در همین سوره آمده است. چنان که در سوره ((اسرإ)) در ضمن برشمارى برخى از منکرات و بازداشتن از آنها به گونه اى هشدارآمیز مى فرماید:
((و لا تقربوا الزنا انه کان فاحشه و سإ سبیلا))(1) ((نزدیک زنا نشوید که این عملى بسیار زشت و راهى ناپسند است)). آیه هشدار مى دهد حتى نزدیک آن نیز نشوید چرا که این راهى بسیار زشت و ناپسند است و قدم گذاشتن در آن, سقوط در دره هولناکى را به دنبال دارد که سرانجامى جز آتش خشم الهى ندارد. در جاى دیگر اجتناب از زنا را به عنوان یکى از مواد بیعت با پیامبر(ص) توسط بانوان مسلمانى که قصد بیعت با حضرت(ص) را داشته اند برمى شمارد:
((یا ایها النبى اذا جإک المومنات یبایعنک على إن لا یشرکن بالله شیئا و لا یسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهن و لا یإتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن فبایعهن و استغفر لهن الله ان الله غفور رحیم))(2)
((اى پیامبر! آنگاه که زنان باایمان با تو پیمان مى بندند که به خداوند هیچ شرک نورزند و دزدى و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و مرتکب افترایى که از پیش خود ساخته اند نگردند, با آنان بیعت کن و برایشان از خداوند طلب مغفرت نما که خداوند بخشنده و مهربان است.))
در جاى دیگر در شرح حال بندگان خداوند (عباد الرحمن) از جمله به پرهیز از زنا اشاره مى کند با این هشدار که هر کس مرتکب چنین اعمال زشتى شود عذاب او در آخرت دو چندان است و به گونه اى حقارتآمیز در آتش خواهد ماند مگر اینکه توبه کند و با ایمان و عمل صالح خویش جبران نماید:
((والذین لا یدعون مع الله الها آخر و لا یقتلون النفس التى حرم الله الا بالحق و لا یزنون و من یفعل ذلک یلق اثاما, یضاعف له العذاب یوم القیمه و یخلد فیه مهانا, الا من تاب و امن و عمل عملا صالحا فإولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله غفورا رحیما(((3)
روشن است که زشتى و ناروایى این پدیده امرى نبوده است که نیاز چندانى به تإکید بر آن داشته باشد. این امرى بوده است که در نظر همه ملل و مذاهب اجمالا عملى ناپسند و نکوهیده است. قرآن هشدار داده است که کسى گرد آن نرود. همچون کشتن انسانهاى بى گناه که زشتى آن را همه قبول دارند. آنچه در آیه مورد بحث در سوره نور نیز آمده است دستور تإدیب و تنبیه کسانى است که مرتکب زنا شده اند; و تإکید بر این نکته که مومنین نباید در این خصوص عطوفت و دلسوزى بیجا نشان دهند.

شرح لغات
((زنا)) مفهومى روشن دارد ولى باید توجه داشت که به هر فعل حرامى در روابط زن و مرد عنوان ((زنا)) صدق نمى کند.
((فاجلدوا)) از ریشه ((جلد)) به معناى پوست, گرفته شده و زدن بر روى پوست بدن را مى رساند.
((عذاب)) معنایى عام دارد که مصداق آن در اینجا همان شلاق خوردن فرد زناکار مى باشد. ((طائفه)) در اصل به گروه هماهنگى گفته مى شود که با یکدیگر از جایى به جاى دیگر نقل مکان مى کنند ولى از نظر کاربردى گاه بر دو نفر نیز این لفظ اطلاق مى گردد.

شرح تفصیلى
((الزانیه و الزانى فاجلدوا کل واحد منهما مإئه جلده))
چنان که اشاره شد آیه مورد بحث دستورى در خصوص عقوبت زن و مرد زناکار است. چنان که مى دانید آیات قرآن, بیشتر, احکام کلى و عام را بیان مى کند و تبیین جزئیات و احکام فرعى و بیان لوازم و شرایط, نوعا توسط روایات و سنت پیامبر(ص) و ائمه(ع) صورت گرفته است. آنچه در بخش اول آیه بر آن تإکید شده است بیان یک حکم شرعى است که زن و مرد زناکار را هر یک یکصد تازیانه بزنید. همان گونه که در کتابهاى فقهى آمده است و با مراجعه به احادیث و ادله دیگر به خوبى معلوم مى گردد که این عقوبت مربوط به دسته اى از کسانى است که مرتکب این عمل زشت گردند چرا که از یک سو این عقوبت در خصوص بردگان و کنیزان همان گونه که در آیه 25 سوره نسإ آمده است به نصف کاهش مى یابد, و از سوى دیگر زن یا مرد اگر با داشتن همسر و دسترسى به او, به این کار روى آورده باشد با توجه به شرایطى که در مباحث فقهى آمده است عقوبت بسیار شدیدى در انتظار او مى باشد, که همان سنگسار نمودن است. چنان که ارتکاب به عنف یا نسبت به برخى بستگان, موجب حکم اعدام خواهد شد. در آیه اى دیگر سخن از حبس ابد زنان رفته و در برخى روایات موضوع تبعید نیز مطرح گشته است که البته حبس را حکمى موقتى دانسته اند که با آمدن دستور ((شلاق)) و ((سنگسار)) منسوخ گشته است.(4) و تبعیدنیز بسته به نظر حاکم است.(5)
قرآن آنگاه که عقوبت ((دزدى)) را بیان مى کند عنوان ((سارق)) را بر ((سارقه)) مقدم مى دارد(6) ولى در اینجا ((زانیه)) را که مونث است مقدم داشته است و این مى تواند به علت زشتى و قبح بیشترى باشد که در ارتکاب این کار توسط زن وجود دارد.
((و لا تإخذکم بهما رإفه فى دین الله ان کنتم تومنون بالله و الیوم الاخر))
اجراى حدود الهى نباید به خاطر مصلحت اندیشیهاى شخصى و یا عطوفت بیجا متوقف گردد. رإفت و مهربانى امرى پسندیده و انسانى است که حتى شخص مجرم نیز مى تواند از آن برخوردار گردد. اما آنگاه که همین مهربانى و عطوفت بخواهد مانعى در مقابل اجراى حدود و بسط قوانین الهى باشد دیگر نه تنها ارزشى نخواهد داشت و پسندیده نیست بلکه پدیده اى ضد ارزشى است و باید از ترتیب اثر دادن به آن خوددارى نمود. بنابراین هر چند در این فراز, از عطوفت به خرج دادن نسبت به زن و مرد مجرم نهى شده است اما آنچه در واقع مورد نهى است تعطیل کردن عقوبت و تنبیه مورد نظر در باره آن دو است و اگر از رإفت در باره آنان نیز نهى شده به این علت است که سبب تعطیلى و توقف حد شرعى خواهد شد و لذا بازداشتن از رإفت در باره آنان را به ((دین الله)) مقید ساخته است. یعنى شما در دین الهى که مصداق آن در اینجا همان اجراى حد است, عطوفت و مسامحه اى نشان ندهید. حد و مرز الهى و حرمت جامعه شکسته شده و روال صحیح مناسبات اجتماعى و روابط انسانى به هم خورده است و عطوفت نه تنها نوعا نمى تواند این خسارت را جبران کند بلکه زمینه حرمت شکنیها و ضایعات بعدى را نیز فراهم مى کند و این چنین است که ارزش و نفع اجراى یک حد الهى بر اساس تإکید برخى روایات از چهل روز بارش باران بیشتر است.(7)
آنچه به روابط و مناسبات اجتماعى و زندگى جمعى شکل صحیح مى بخشد به گونه اى که حرمت و حقوق انسانى و اجتماعى افراد حفظ شود, حدود و مقررات اجتماعى و پاىبندى به آنها است. امنیت اجتماعى به معناى عام آن جزء نخستین و ضرورىترین نیازهاى زندگى اجتماعى است. گناه که چیزى جز همان حرمت شکنى و زیر پا گذاشتن چارچوبهاى مقرر براى داشتن یک زندگى انسانى نیست, هر چند ممکن است در نگاه ابتدایى و در نگرشى فردى و جزئى, موضوعى کم اهمیت تلقى شود اما در نگاه کلى تر و در حوزه روابط اجتماعى و مناسبات درونى یک جامعه, به معناى ایجاد رخنه در مرزها و دیوارهایى است که امنیت اجتماعى انسان و حرمت ذاتى و شخصیتى او را فراهم مىآورد. اگر تلقى صحیحى از اهمیت این مرزها وجود نداشته باشد و اگر جلو چنین رخنه هایى گرفته نشود روشن است که زمینه شکافهاى بیشتر و گسترش گناه و در نتیجه موجبات سلب امنیت اجتماعى فراهم خواهد شد و این چنین است که عطوفت و رإفت در باره شخصى که یکى از بدیهى ترین چارچوبهاى اجتماعى را براى خواستهاى زودگذر خویش زیر پا گذاشته به معناى کمک به حرمت شکنى و سلب امنیت اجتماعى است. امنیتى که حتى خود شخص مجرم و بستگان او نیز نیازمند به آنند.
اگر به ارزش حیاتى امنیت اجتماعى و حفظ مقررات و چارچوبهایى که روابط اجتماعى افراد جامعه را تنظیم مى کند توجه کافى شود و اگر به آثار منفى و تبعات ناگوارى که پدیده زشت روابط نامشروع زن و مرد دارد به خوبى نگریسته شود, به فلسفه تإکیدى که در آیه مورد بحث در خصوص ضرورت اجراى حد و عدم کوتاهى در آن وجود دارد, پى خواهیم برد. ضربه هایى که بر بدن مجرم فرود مىآید هر چند که ممکن است برخى عواطف را متإثر سازد ولى جریحه دار شدن عواطف یک جامعه و حرمت شکنى نسبت به مقررات اجتماعى در این شکل فجیع و بسیار زشت آن, امرى بسیار بالاتر و پراهمیت تر است و این گونه است که آیه مى فرماید اگر واقعا ایمان به خداوند و روز قیامت دارید نباید نسبت به زن و مرد زناکار در اجراى حد الهى رإفتى به خرج دهید و باید آن را کاملا اجرا نمایید و از همین جا روشن مى شود که آیه شریفه, هم از رها ساختن مجرم و ترک کلى حد باز مى دارد و هم از تخفیف و اجراى ناقص آن. و خلاصه سخن آنکه لازمه ایمان به خداوند و اقرار به رستاخیز این است که در حدود و احکام الهى عطوفت بیجا اعمال نگردد.

((و لیشهد عذابهما طائفه من المومنین))
آیه شریفه پس از تإکید بر اجراى کامل حد و عدم مسامحه در آن, دستور مى دهد که هنگام اجراى حد جمعى از مسلمانان حاضر و ناظر باشند. این حضور علاوه بر اینکه مایه عبرت براى دیگران است, انتقال گزارش آن به سطح جامعه باعث هشدارى عمومى خواهد شد. هشدار و تنبیهى که جامعه معمولا به خاطر غفلت ناشى از اثر مرور زمان و فراموشى نسبت به تعهدات اخلاقى و اجتماعى, بدان نیازمند است. از طرف دیگر خود حضور دیگران براى مجرم, نوعا تنبیه بسیار سختى است که چه بسا از اصل تنبیه بدنى براى او دشوارتر است. علاوه اینکه این نظارت عامل خوبى در جهت جلوگیرى از متهم شدن دستگاه قضایى به مسائلى چون سهل انگارى, سازش, رشوه گیرى و تبعیض و یا افراط و تفریط در اجراى حد, خواهد بود. چنان که مى تواند از تبلیغات سوء بعدى مجرم و طرفدارانش جلوگیرى کند.
نکته قابل توجه اینکه آیه شریفه جمع حاضر را مقید مى کند که از مسلمانان باشند. علت آن, چنان که گفته شده است, مى تواند از جمله جلوگیرى از تإثیر منفى آن در پذیرش اسلام توسط کفار باشد چرا که ممکن است آمادگى لازم براى مشاهده کیفر را نداشته باشند و نیز از آینده خود بیمناک شوند و کراهت اجراى حد در سرزمینهاى مناطق غیر مسلمان نشین نیز به همین مسإله ارتباط داده شده است.(8)
در اینکه حداقل افراد شرکت کننده براى مشاهده اجراى حد چند نفر است اختلاف نظر وجود دارد و این اختلاف نوعا برگشت به تفاوت در برداشت از کلمه ((طائفه)) مى کند. ده نفر, چهار نفر, سه نفر, دو نفر و حتى یک نفر به عنوان حداقلهایى است که مطرح شده است و برخى نیز آن را موکول به نظر حاکم دانسته اند که از پرداختن تفصیلى به اینها خوددارى مى شود.(9)

مسوول اجراى حد کیست؟
یک نکته اساسى در فهم آیه شریفه پاسخ به این پرسش است که مسوول تنبیه و عقوبت کسى که حرمت شکنى نموده و مرتکب چنین کارى شده است کیست؟ آیه شریفه خطاب به کل جامعه اسلامى با تعبیر ((فاجلدوا)) که یک خطاب عام است, مسوولیت را متوجه همه مى کند; اما روشن است که چنین دستوراتى همانند دستور به نماز یا روزه نیست که خطاب به همه است و از همه نیز جداگانه انجام آن خواسته مى شود. هدف از این دست امور به عنوان ((واجب کفایى)) این است که آن کار جامه عمل پوشد نه اینکه همه آن را انجام دهند.
نمونه دیگر آن, دستورى است که در خصوص قطع دست دزد, خطاب به عموم صادر شده است. با اینکه روشن است انجام این کار توسط همه به صورت دسته جمعى یا تک تک, امرى بى معنا است. اینها و وظایفى از این دست که مسوول مشخصى در جامعه ندارد خود شاهدى گویا بر این است که جامعه اسلامى نیازمند مدیریت و رهبرى صالحى است که مسوولیت اداره جامعه, از جمله اجراى صحیح این امور را داشته باشد; و به عبارت دیگر حکومت صالح که تبلورى از خواست جامعه است به عنوان نماینده جامعه این مسوولیتها را بر عهده دارد و گام نخست در اجراى صحیح و کامل این امور, برپایى مدیریت و حکومتى صالح و مشروع و سازماندهى تشکیلاتى با کفایت به عنوان دستگاه و نظام اداره جامعه و حکومت است که بر عهده عموم مردم است. پشتیبانى و حمایت از نظام و حکومتى مشروع و نظارت بر آن نیز وظیفه اى عمومى است که در ادامه امکان اجراى صحیح حدود شرعى را فراهم مى سازد. به عبارت دیگر مسوولیت اجراى حدود و تنبیه مجرم از امورى نیست که همه خود مستقیما بتوانند متصدى انجام آن شوند. تنها راه آن تإسیس حکومتى صالح و پشتیبانى عملى از کسانى است که چنین صلاحیتهایى را دارا مى باشند. یعنى مسوولیت فراهم آوردن شرایط لازم براى حاکم اسلامى در جهت انجام وظایف از جمله اجراى حدود شرعى به عنوان تبلورى از اراده مردم مسلمان همان گونه که در جامعه اسلامى ما تحقق یافته است.

نگاهى به روایات
در زمینه پدیده زشت ((زنا)) روایات متعددى به گونه اى هشداردهنده وارد شده است که گزیده اى از آنها را ملاحظه مى کنید.
1ـ امام رضا(ع): ((حرم الزنا لما فیه من الفساد من قتل النفس و ذهاب الانساب و ترک التربیه للاطفال و فساد المواریث و ما إشبه ذلک من وجوه الفساد))(10)
((زنا حرام شده است به خاطر فسادهایى که به دنبال دارد, از جمله قتل نفس, از میان رفتن خویشاوندى, رها ساختن تربیت کودکان, از بین رفتن موارد ارث و فسادهایى از این قبیل)).
2ـ پیامبر اکرم(ص): ((اشتدت غضب الله عز و جل على امرإه ذات بعل ملات عینها من غیر زوجها او غیر ذى محرم منها, فانها ان فعلت ذلک احبط الله کل عمل عملته, فان اوطإت فراشه غیره کان حقا على الله ان یحرقها بالنار بعد إن یعذبها فى قبرها.))(11) ((خشم خداى عز و جل نسبت به زن شوهردارى که دیده خویش را غرق نگاه دیگرى کند شدید است, چرا که اگر چنین کند خداوند هر عمل خیرى را انجام دهد از میان مى برد و اگر دیگرى را به بستر همسرش راه دهد این حق خداوند است که او را پس از عذاب قبر در آتش بسوزاند.))
3ـ امام باقر(ع) به نقل از پیامبر اکرم(ص): ((اذا کثر الزنا من بعدى کثر موت الفجإه)).(12)
((پس از من هنگامى که زنا گسترش یابد, مرگ ناگهانى نیز زیاد خواهد شد.))
4ـ امام رضا(ع): ((عله ضرب الزانى على جسده بإشد الضرب لمباشره الزنا, و استلذاذ الجسد کله به, فجعل الضرب عقوبه له, و عبره لغیره, و هو إعظم الجنایات)).(13)
((علت اینکه شلاق به بدن شخص زناکار, آن هم با شدیدترین وجه, زده مى شود به خاطر این است که بدنش مباشرت به زنا داشته است و همه بدن او لذت برده است لذا کتک به عنوان کیفر او و عبرت براى دیگران قرار داده شده است و این عمل از بزرگترین جنایات مى باشد.))ادامه دارد.
پى نوشت:
1ـ اسرإ, آیه 32.
2ـ ممتحنه, آیه 12.
3ـ فرقان, آیه 70 ـ 68.
4ـ سوره نسإ, آیه 15 و 16 و کنزالعرفان فى فقه القرآن, ج 2, ص 338 ـ 340.
5ـ وسائل الشیعه, ج 18, ص 393, ابواب حد الزنا, باب 24.
6ـ و السارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما, سوره مائده, آیه 38.
7ـ وسائل الشیعه, ج 18, ابواب مقدمات الحدود, باب 1, ج 3 و نیز ج 2, ص 308.
8ـ کنزالعرفان فى فقه القرآن, ج 2, ص 342.
9ـ مسالک الافهام الى آیات الاحکام, ج 4, ص 196 و المیزان, ج 15, ص 83, و کنزالعرفان, ج 2, ص 342.
10ـ بحارالانوار, ج 79, ص 24.
11ـ همان, ج 76, ص 366.
12ـ همان, ج 79, ص 79.
13ـ همان, ص 37.