((قسمت اول))
اشاره:
هفتم تیرماه, شانزدهمین سال واقعه جانگداز شهادت هفتاد و دو تن از بهترین یاران انقلاب اسلامى را پشت سر مى گذاریم. حدیث حال سید و سالار این شهیدان, حضرت آیت الله سیدمحمدحسین بهشتى, حدیث مظلومیت انقلاب و امام و فرزندان اسلام ناب محمدى(ص) است که مورد ستم و جنایت پست ترین و جنایت کارترین موجودات قرار گرفتند. غم فقدان و فراق شهید مظلوم, بهشتى عزیز چیزى نیست که در خاطر فرزندان انقلاب کمرنگ شود. و این خود انگیزه اى بود که گفتگو با خواهر گرامى, خانم ملوک السادات بهشتى, فرزند محترم آن شهید عالى مقام را به انجام رسانیم. ضمن درود به ارواح شهداى هفتم تیر بویژه سرور و سالار آنان, و با سپاسگزارى از سرکار خانم بهشتى توجه شما را به اولین بخش این گفتگو جلب مى کنیم.((پیام زن))
پیام زن: براى درک فاجعه شهادت سید مظلوم, آیت الله محمدحسین بهشتى, بهتر است از زمانى که براى نهضت رهایى بخش حضرت امام خمینى(ره) در سالهاى 42 یا قبل از آن زمینه سازى مى کردند, شروع کنیم.
ـ به نام خداوند بخشنده مهربان. شهید مظلوم بهشتى, براى من نه تنها یک پدر مهربان و دلسوز بلکه یک استاد به تمام معنا بودند. روح آن بزرگوار و دیگر شهداى فاجعه انفجار دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى شاد باد و راهشان پررهرو. شهید بهشتى زمانى که طلبه جوان و ناشناخته اى بودند با سخنرانى که در میدان امام اصفهان علیه نظام کردند, براى ساواک مهره خطرناک و براى مردم ملجإیى شدند. سالهاى 1333 بود. ایشان در قم طلبه بودند و نکته جالب اینکه در آموزش و پرورش هم مشغول به کار و خدمت به مردم بودند. شهید بزرگوار در حال طى کردن تحصیلاتشان در حوزه علمیه قم, در تهران نیز دانشجو رشته معارف و فلسفه بودند.
اولین دستگیرى ایشان بعد از همان سخنرانى و ایجاد شور و علاقه به اسلام و مخالفت با رژیم بود. ارتباط نزدیکشان با حضرت امام(ره) و رهنمودهایى که از آن بزرگوار مى گرفتند سبب شده بود که پیش بینیهاى ژرفى نسبت به آینده نهضت پیدا کنند. یک روحانى که در آن سالها در آموزش و پرورش خدمت مى کرد و زبان انگلیسى تدریس مى کرد! با حال و هواى این زمان شاید ضرورى هم باشد اما در آن شرایط خیلیها گرایش طلبه ها را براى زبان خارجه کفر مى دانستند و شهید بهشتى, نه تنها در حدى زبان انگلیسى را فرا گرفته بودند که از آن استفاده کنند, بلکه در حد اینکه با معیارهاى آموزش و پرورش, بتوانند تدریس کنند, شده بود. از جمله اعتقادات ایشان این بود که طلابى که در حوزه علمیه تحصیل مى کنند باید در همه زمینه هاى سیاسى ـ اجتماعى تسلط و بینش و آگاهى کافى داشته باشند تا بتوانند حرف اول را بزنند و زمانى که کارهاى اجرایى مملکت را به دست گرفتند, کمبودى نداشته باشند. در همان سالها, قبل از قیام 15 خرداد 42, ایشان با همکارى همفکرانشان در قم دبیرستان ((دین و دانش)) را که هم از لحاظ دینى و پرورش اسلامى و هم از لحاظ علوم جدید کم و کسرى نداشت را تإسیس کردند و تربیت نیروى انسانى که بتواند زمام امور کشور را به دست بگیرد را آغاز کردند. برنامه ریزیهاى شهید بزرگوار در کلیه امور, نشان از بهره ورى در 30 ـ 20 سال بعد را مى داد. در همان دبیرستان, جوانان را براى دانشگاه تربیت مى کردند و بعد از آن کارهاى اجرایى کشور.
ـ همراهى ایشان با قیام 15 خرداد و بعد از آن چگونه بود؟
ـ سال 1342 نقطه عطفى براى انقلاب ما محسوب مى شود. در زمانى که رژیم شاه بعد از سخنرانیهاى حضرت امام به فیضیه حمله کردند و بعد از آن کشتار وحشیانه و حمله هوایى به قم و به شهادت رسیدن زنان و مردان مبارز, خانه تعدادى از مبارزین تحت نظر بود. بعد از تبعید حضرت امام به عراق, شهید بزرگوار را هم به تهران تبعید مى کنند با این تحلیل که کسى ایشان را در تهران نمى شناسد و حداقل تا مدتى به علت وحشت از ساواک نمى توانند فعالیتى داشته باشند. غافل از اینکه شهید بهشتى به علت رفت و آمدى که به واسطه دانشگاه به تهران انجام مى دادند, با تعدادى از مبارزین ارتباط داشتند و شهید بزرگوار, استاد مطهرى و استاد مفتح از دوستان ایشان بودند و بلافاصله بعد از تبعید به تهران توانستند با دوستان خود جمعى را تشکیل بدهند و با کسب تکلیف از حضرت امام در تبعید, روشن شد که ایشان شهید بهشتى و شهید مطهرى را به عنوان رهبران فکرى معرفى کرده اند و از همان وقت فعالیت و پى گیرى قیام 15 خرداد شکل جدىتر به خود گرفت. جلسات تفسیر قرآن, هر هفته در منزل یکى از مبارزین تشکیل مى شد و بحثهاى سیاسى و اجتماعى و اعلام رهنمودهاى حضرت امام خمینى(ره) را در بر داشت, این جلسات پرشور, در حقیقت سامان دهى فعالیتهاى مبارزین و جذب نیروهاى مخلص را در پى داشت. با اوج گرفتن و پرمحتوا شدن این جلسات, ساواک هم متوجه شد و دستگیریها و فشارها را آغاز کرد و به نوعى خلل در روند مبارزه ایجاد کرد.
ـ عکس العمل مبارزین بخصوص شهید بزرگوار دکتر بهشتى در این خصوص چه بود؟
ـ با یک وقفه کوتاه تعدادى از مبارزین به رهبرى استاد شهید مطهرى همان جلسات را پى گرفتند و شهید بهشتى به علت شناخته شدنشان توسط ساواک و با کسب تکلیف از حضرت امام خمینى(ره) مجبور به مهاجرت به هامبورگ شدند.
ـ آیا شما, یعنى خانواده ایشان هم در این هجرت همراهشان بودند؟
ـ نه تنها در این سفر, بلکه در کلیه مبارزات و جلسات و سفرهایشان سعى داشتند خانواده (مادر بزرگوارم و من که خردسال بودم و برادر بزرگترم) را همراه خود داشته باشند. ایشان معتقد بودند زن مسلمان باید در صحنه هاى مبارزاتى و اجتماع حضور آگاه و فعال داشته باشد. سال 43 به هامبورگ رفتیم. از همان لحظه ورود انگار برنامه ریزى دقیقى داشتند, آغاز به کار کردند, یک ساختمان نیمه ساز مرکز را تبدیل به یک مرکز فعالیت اسلامى بین المللى کردند. یعنى نه تنها دانشجویان و مسلمانان ایرانى را تحت پوشش برنامه ریزیهایشان قرار دادند, بلکه مسلمانان و دانشجویان خارجى را هم جذب فعالیتهاى مرکز کردند و با مراکز فرهنگى اروپایى هم در دیگر کشورها ارتباط برقرار نمودند و چون به زبان آلمانى تسلط کافى داشتند بدون نیاز به مترجم به همه شهرها مى رفتند و با بحث و تبلیغ براى اسلام شور و شوقى عجیب را ایجاد کرده بودند. حالا که فکر مى کنم, انگار براى آن فعالیتها در مرکز اسلامى هامبورگ سالها دوره دیده بودند! آن همه شور و شوق و علاقه و آگاهى براى تبلیغ اسلام عجیب بود. به سرعت تشکلهاى اسلامى را براى فعالیتهاى دانشجویان ایجاد کردند. در هر شهرى انجمنى پایه ریزى شد و هسته هایى را براى تبلیغ اسلام تشکیل دادند و اسلام ناشناخته را در قلب اروپا ترویج کردند و اصل هدفشان تإثیرگذارى بر قشر جوان و تحصیل کرده جامعه بود.
ـ از فعالیتهایشان در مسجد هامبورگ بگویید.
ـ مسجد هامبورگ را الگوى یک مسجد فعال اسلامى کردند. کتابخانه اى عظیم, بخش سمعى و بصرى پیشرفته و فعال, جلسات پرشور, بحث آزاد و حضور و جذب چشمگیر جوانان و نوجوانان قابل تإمل است.
نکته جالب اینکه جلسات هفتگى که در مسجد برگزار مى کردند, با حضور تمام افراد خانواده هاى شرکت کننده بود و با برنامه ریزى دقیقى که داشتند در مقاطع مختلف جلسه برگزار بود, زنان, نوجوانان, کودکان, دانشجویان و براى فرزندان آلمانیها که در جلسات شرکت داشتند خودشان جلسات را اداره مى کردند و با آنها آن قدر ارتباط قوى و خوبى برقرار کرده بودند که عامل شرکت خانواده شان در برنامه هاى مسجد شده بودند! و به همان دلیل مدارس مختلف آلمان خواهان بازدید ایشان و ارتباط با مسجد شده بودند. یعنى شهید مظلوم با این کارشان یعنى معرفى مسجد و اسلام و تسلطشان به زبان آلمانى با بینشهاى اسلامى توانستند دانشجویان و افراد مستعد و فطرتهاى پاک و خداجو را به اسلام معطوف کنند و على رغم همه ذهنیتهاى بد آن وقت, اسلام ناب محمدى(ص) را عرضه کنند. نکته دیگرى که از فعالیتهایشان در هامبورگ و کلا اروپا جاى تإمل دارد, استدلال قوى و روشن ایشان در مورد مسایل اسلامى بود. با آن چنان آرامش و استوارى مسایل را مطرح مى کردند که براى برخى از مخالفان قابل درک نبود. خاطرم هست در جلسه بحثى که کاردینال, اعظم اتریش از ایشان دعوت کرده بودند, آن چنان قوى و مستدل در مورد زمینه هاى اعتقادى اسلام بحث کردند و گفته ها همه مستند با قرآن و روشن بود که اواسط جلسه کاردینال به اعتراض جلسه را ترک کردند و مخالفین جلسه بحث را ادامه دادند, این گفتگوها تا نیمه شب ادامه پیدا کرد و چون شهید مظلوم معلوماتشان نسبت به اسلام جامع و تسلطشان به زبان قوى بود تا جایى که مخالفین کاملا خسته و متسإصل شده بودند و جلسه را ختم کردند اما بعد از پایان جلسه موقعى که ما همراه پدر به اقامتگاه برمى گشتیم, به هتاکى و فحش متوسل شدند و قصد صدمه زدن به پدر را داشتند!
ـ حضور ایشان در آلمان چگونه و با چه انگیزه اى خاتمه یافت؟
ـ سال 1347 به ایران بازگشتند, اگر چه مهاجرتشان خاتمه نیافت و باز هم در سفرهایى به آمریکا و کانادا, اسکاندیناوى و فرانسه, انگلستان, ایتالیا و ... براى رسیدگى به انجمنهاى اسلامى دانشجویان بازدید به عمل آوردند. ایشان بى واسطه در جریان مشکلات و مسایل گوناگون دانشجویان قرار مى گرفتند. ارتباطشان با این قشر جوان هیچ گاه قطع نشد. اما پس از بازگشت به ایران سر کارشان, به آموزش و پرورش برگشتند و در آن موقعیت به همراه شهید باهنر به تدوین کتب درسى پرداختند. آن زمان رژیم تحت هیچ شرایطى نمى خواست دین, وجهه اى نزد جوانان پیدا کند بلکه در صدد ضد ارزش کردن ارزشهاى دینى براى نوجوانان و جوانان این مرز و بوم بود. و آن دو بزرگوار در کتابهاى درسى دوران دبیرستان, خداشناسى, امامت, معاد و ... را جورى جا دادند که على رغم تمام دقتها و سانسورهایى که رژیم مى کرد نثر ساده و پرمحتوا و زیباى آن براى شناخت جوانان موثر, لازم و کافى بود. کار بعدى آن بزرگوار گذاشتن دوره اى در استانهاى مختلف و تهران براى دبیران آموزش و پرورش بود که مسوول تدریس این دروس بودند.
جلسات هفتگى شان, یعنى ادامه فعالیتهاى قبل از مهاجرت هم با قوت بیشترى ادامه پیدا کرد. کار دیگرشان تحقیق در زمینه هاى مختلف مباحث اسلامى شد. با توجه به صحبتهاى مهم حضرت امام خمینى(ره) در آن زمان پیرامون حکومت اسلامى, مشغول برنامه ریزى حکومت و تدوین قوانین اسلامى که بتواند کشورى را اداره کند, شدند.
ـ آیا گروه خاصى همراه ایشان به تدوین قوانین, بخصوص قانون اساسى, پرداختند؟
ـ بله; هسته اى با شرکت برخى بزرگواران که استاد شهید مرتضى مطهرى, شهید باهنر, شهید مفتح و بزرگوارانى مانند آیت الله آقاى موسوى اردبیلى, مقام معظم رهبرى, آیت الله خامنه اى و آقاى هاشمى رفسنجانى و تعدادى از علماى حوزه که مإموریت پیدا کرده بودند روى مسائل و موضوعات اسلامى که مربوط به حکومت اسلامى مى شد, تحقیقاتى انجام بدهند. و حاصل این تحقیقات را عده اى به علت تسلط به زبان عربى مسوولیت داشتند از اصل متون اسلامى به دست آورند و عده دیگرى با تسلط بر زبانهاى خارجى با متون قانونى دیگر کشورها مقایسه مى کردند و در جلسه اى نتیجه این استخراج و تحقیق را یکسان مى نمودند. لذا ما مى بینیم با پیروزى انقلاب در مجلس و قانونگذارى و جلسات مجلس خبرگان, علما, دست پر بودند. مثلا در مورد ولایت فقیه که آنقدر بحثها داغ و مخالفین پر هیاهو وارد شدند, شهید بهشتى به علت تحقیقاتى که در این زمینه داشتند آنگونه محکم و مستدل برخورد کردند و البته نه به خاطر روحیه تعصب. من امیدوارم نتیجه کامل این تحقیقات منتشر شود تا افرادى که مخالفتى با ولایت فقیه مطلقه دارند, جواب خودشان را که جواب اسلام است دریافت کنند. نمونه دیگر قصاص که آن هم بحث انگیز بود. ایشان و آقاى جوادى آملى بحثى را در تلویزیون آن زمان (اوایل انقلاب) داشتند که سوالهاى مخالفین را با اشاره به تمام مسائل جزئى پاسخ مى دادند. یعنى در زمانى که رژیم شاه این عزیزان را تحت نظر داشت و از سخنرانى و جلسات منع مى شدند, بیکار نمى نشستند, تحقیقاتشان را با جدیت و تبلیغات را با روشنگریها ادامه مى دادند.
ـ در اوج این فعالیتها و زمینه سازى براى انقلاب اسلامى, دستگیریها, فشارهاى ساواک و ..., خانواده چه نقش و حضورى داشت؟ خود شما در چه شرایط سنى و با چه توقعاتى بودید؟
ـ بینش وسیع ایشان که از اعتقادات واقعى شان نسبت به اسلام شکل مى گرفت, سبب شده بود, در همه زمینه ها همراه خانواده باشند, یعنى این حضور و فعالیت و تحقیق, جداى از مسائل خانواده و پاسخگویى به نیازهاى خانواده نبود, در اکثر یا به غیر از سفر به کانادا که به واسطه صرفه جویى سفر ایشان تنها صورت گرفت در همه سفرهاشان ما با هم بودیم. بسیار اصرار داشتند که در جلسات سخنرانى و جلسات تفسیر قرآنشان, مادر همراهشان باشند. زمانى که به آلمان رفتیم من حدود 10 سال بیشتر نداشتم. اما همه جا من را همراه خود مى بردند, در بازدیدهاشان از مراکز انجمن اسلامى در شهرهاى مختلف اروپا ما همراهشان بودیم. ایشان معتقد بودند زن مسلمان نباید از فعالیتها و حضور در اجتماع دور باشد. براى مسائل ریز و کوچک هم حتى با ما مشورت مى کردند, نظرخواهى مى کردند, به نظرات و مسائل ما احترام مى گذاشتند و در تصمیم گیرى, خانواده را هم در نظر داشتند. با وجود مشغله زیاد و مسوولیتهاى سنگین سیاسى, اجتماعى وقتى به خانه مى رسیدند با گشاده رویى با تک تک اعضا خانواده احوالپرسى مى کردند, سوالهاى ما را در مورد مسائل اجتماعى پاسخ مى دادند. در خانه کارها را بین اعضاى خانواده تقسیم مى کردند که مادر بیش از حد خسته نشوند. خودشان هم در کارهاى منزل کمک مى کردند. بین دختران و پسران فرق نمى گذاشتند. امکانات تحصیلى و تفریحى براى ما که 2 دختر بودیم و 2 برادر داشتیم, یکسان بود. البته خواهر کوچکترم که هم اکنون دانشجو هستند موقع شهادت ایشان بسیار کوچک بودند, اما بین من و دو برادر دیگرم تفاوت در امکانات قائل نبودند. برادر بزرگترم هم اکنون دکتراى فلسفه گرفته اند و برادر کوچکترم علیرضا در رشته فسلفه سیاسى دکترا دارند; من هم فوق لیسانس زبان شناسى. یعنى محیط خانه بسیار گرم و صمیمى بود و هر کدام ما شخصیتى مستقل کسب کرده بودیم و هیچ کدام بر دیگرى رجحان نداشتیم. و نکته قابل توجه اینکه احترام و علاقه به مادر و توجه خاصى که به دختران خانه داشتند, این فضا بعد از شهادت ایشان هم در خانه حاکم است. در خاطرم هست بعد از انقلاب اسلامى ما با همان توجیهات و ارزشهاى اسلامى مى خواستیم فعالیت و سازندگى بعد از انقلاب را پیش بگیریم. ایشان بسیار بسیار تإکید بر حفظ خانواده و رسیدگى به بچه ها که آن وقت کوچک بودند داشتند و یک بار که هم از طرف دوستان و هم خودم از ایشان براى شرکت در فعالیتهاى اجتماعى کسب تکلیف کردیم, گفتند: در حدى که بچه ها و تربیتشان لطمه نبیند, مى توانید حضور اجتماعى داشته باشید.
ـ از برخوردهایى که از همان زمان با اندیشه هاى این بزرگوار در ابعاد مختلف سیاسى ـ اجتماعى مى شد, بفرمایید.
ـ ایشان بواسطه توانایى بالا که در مدیریت و سازماندهى نیروهاى جوان و فعال جامعه داشتند, پس از پیروزى انقلاب به تشکیل حزب جمهورى اسلامى که بتواند در چارچوب آن تحت لواى ولایت فقیه فعالیت کند, پرداختند و تمام تلاششان جذب نیروهاى متعهد و مسلمان با سلیقه هاى مختلف براى اداره امور مملکت بود, و دیدگاهشان به معناى واقعى فراجناحى بود و هرگز شیوه برخورد حذفى با نیروهاى مخالف را که متإسفانه امروز در برخوردهاى سیاسى ـ اجتماعى جناحهاى گوناگون که مى بینیم, نداشتند. ایشان معتقد بودند که حکومت اسلامى در کشور ما نوپاست و بایستى تمام نیروهاى متخصص و متعهد به انقلاب اسلامى و پایبند به ارزشهاى انقلاب را در هر چه بهتر اداره کردن کشور به کار گمارد. البته هیچ گاه تخصص را بر تعهد ترجیح ندادند و این نکته بسیار ظریف است که در انتخاب مدیریتها باید بدان توجه وافر نمود. معتقد بودند آنکه متعهد به انقلاب است. هرگز حاضر نمى شود از منافع ملى چشم بپوشد و مى تواند در توسعه کشور و حفظ منافع ملى و استقلال ارضى کوشا باشد. این نوع تفکر در آن زمان مخالفتهایى را با ایشان سبب شد و تهمتها و اهانتهایى را به ایشان روا داشتند. مظلومیت ایشان شاید در همین جا نهفته باشد که حتى نیروهاى خودى هم آنچنان که شایسته و بایسته بود, ایشان را نشناختند. شهید بهشتى تنها براى رضاى خداوند متعال تلاش مى کردند و همواره در دعاهایشان رضاى بارىتعالى و رضایت ولى عصر(عج) را طلب مى نمودند ولى متإسفانه جو جامعه ما به جایى رسید که بیم آن مى رفت که ارزشهاى انقلاب زیر پا نهاده شود و سخنان حق این بزرگوار نیز کارساز نبود و تنها و تنها شهادت ایشان و دیگر بزرگواران توانست مردم را از خواب غفلت بیرون آورد و چراغ راه جوانان گردد.
ـ از ارتباطهاى سید مظلوم, شهید بهشتى با حضرت امام خمینى(ره) بفرمایید.
ـ امام بزرگوار براى ایشان استاد و مراد و راهنما بودند. ایشان از شاگردان خاص حضرت امام بودند. قبل از قیام 42 پاى درس ایشان مى رفتند و در بحثهاى فلسفى, فقهى, عرفانى امام شرکت فعال داشتند. و پس از تبعید امام هم از طرف ایشان مسوولیت رهبرى فکرى جامعه و مبارزان را به عهده گرفتند. بعد از مهاجرت به آلمان هم در سال 48 از طریق ترکیه مدتى را خدمت امام در تبعید به سر بردند و بعد از آن هم به مدتى به فرمان امام به لبنان, نزد امام موسى صدر رفتند.
ارتباط نزدیک بین آن دو عزیز از دست رفته را من این طور استنباط مى کنم که از همان سالها که حضرت امام پیش بینى حکومت اسلامى را کردند, شهید بهشتى براى پایه ریزى آن حکومت دست به تإسیس مدارس مذهبى, علمى زدند, اسلام را در قلب اروپا معرفى کردند, روى قشر جوان برنامه ریزى کردند تا سال 57 تمام هم و غمشان همین بود. و زمانى که طلیعه هاى پیروزى مى رفت که نمایان شود, به پاریس نزد حضرت امام رفتند و تا قبل از آن در واقع مشغول سازماندهى نیروهاى داخلى و ارتباط با تمامى شهرها براى انقلاب بودند. تظاهرات را سازماندهى مى کردند اما على رغم تمامى این فعالیتها, چهره ایشان در داخل کشور به درستى شناخته نشده بود ولى در مطبوعات خارجى با چاپ عکس ایشان صفحات اول روزنامه ها و مجلات سیاسى, ایشان را عنصر ساماندهى انقلاب معرفى کرده بودند. در مراسم استقبال از امام, تعیین محل اقامت ایشان و نظم بخشیدن به دیدارهاى عمومى و خصوصى, عاشقانه و مریدانه فعالیت مى کردند و نظم فکرى ایشان در بسیارى موارد راهگشا و مى شود گفت بى نظیر بود.
ـ مسوولیتهاى ایشان را پس از پیروزى انقلاب بفرمایید.
ـ عضو شوراى انقلاب بودند و سپس ریاست دیوان عالى کشور را به عهده داشتند و قبول مسوولیت سازماندهى قوه قضائیه که بسیار مشکل مى نمود و تنها و تنها به واسطه پیروى کامل از ولایت فقیه از سوى ایشان پذیرفته شد. اداره مجلس خبرگان که همواره جلسات و بحثهاى پر شور و هیجان و در مواردى با درگیریهاى شدید لفظى همراه بود نیز, بواسطه مدیریت صحیح ایشان به نتیجه رسید و در نهایت سبب شد مهمترین اصل قانون اساسى یعنى حاکمیت ولایت فقیه بر جامعه را به تصویب برساند.
ـ از تإلیفات ایشان بگویید و یکى از آثارشان را که خودشان علاقه خاصى به آن داشتند را ذکر کنید.
ـ ایشان تحقیقات فراوانى در زمینه هاى گوناگون سیاسى, اجتماعى, فرهنگى و فقهى داشته اند که بیشتر به صورت سخنرانى از جلسات مختلف هفتگى تفسیر قرآن, جلسات مربوط به پزشکان, مهندسین و جلسات دانشجویى باقى مانده است. هم اکنون شورایى مسوول تنظیم و نشر آنها مى باشد. از میان آن آثار ((خدا از دیدگاه قرآن)) که در زمان حیات ایشان به چاپ رسید و حالا هم تجدید چاپ شده و در واقع موضوع رساله دکتراى ایشان در زمینه برخورد آرإ فلسفى است, قابل تإمل و ذکر مى باشد.
پیام زن: در ادامه گفتگو ان شإالله به مسائل و اتفاقات بعد از پیروزى انقلاب و بعد از شهادت شهید بهشتى خواهیم پرداخت.