نویسنده

گفتگویى مبسوط با آیت الله سید محمدحسین فضل الله
قسمت چهارم

 

 

حسد در روند دعوت
از آنچه[ که در باره موانع داخلى دعوتهاى الهى از جمله حسادت و کجمدارى افرادى از خانواده انبیإ و اولیإ نسبت به آنان] گفته آمد, مى توانیم تکلیف حقایق موجود در محیط خود را روشن کنیم. بنابراین باید بر این پایه تکیه کرد که عالمان و پدران مومن و راهنمایان شایسته, بر سر مسإله دعوت به خداى تعالى, نباید تسلیم فضاى ایمانى اى شوند که جامعه مومن ـ چه در درون خانه و چه در عرصه عمومى جامعه ـ در آن به سر مى برند. به گونه اى که بپندارند صرف وجود جوانان ـ دختر و پسر ـ در عرصه اجتماع که جامعه اى مومن را پدید مىآورد در ایجاد فضاى ایمانى ـ تربیتى اى که گامهاشان در راه صحیح و مستقیم جهت بدهد, کافى است. بلکه باید تلاش شود تا از شیوه هاى جهت بخشى و تربیتى اى استفاده شود که براى آنان تازگى و جاذبه داشته باشد تا آنان با رغبت در مسیر اخلاق گام بردارند. این کار باید با بهره گیرى از شیوه هاى متنوع و فضاهاى گوناگون انجام گیرد.
ما تصور مى کنیم گوناگونى شیوه ها و از سرگیرى آن و ایجاد فرصتهاى بیشتر براى حرکت کانون ایمانى در این جهت, فضاى جامعه مومن را از حالت یکنواختى اى که باعث مى شود مسایل مهم و حساس به ابتذال بیانجامد, بیرون مىآورد همان یکنواختى اى که موجب مى شود این مسایل همانند دیگر چیزهایى که روزمره از برابر آنها مى گذریم و به آنها نمى اندیشیم, به صورت امرى عادى درآید.
حسد, سودى ندارد
شاید نیاز به آن داریم تا از سوره یوسف این فضاى تربیتى را دریابیم. چرا که در داستان یوسف و برادرانش تإثیر حسد را در برانگیختن حس دشمنى در درون حسود نسبت به فرد مورد حسد واقع شده, درمى یابیم. ما مى بینیم هر چند برادران یوسف نسبت به او و برادرش[ بنیامین] رشگ مى بردند و براى کشتن یا تباه کردنش, نقشه کشیدند اما نتایج پایانى این داستان به نفع آنان نبود. هنگامى که یوسف به آنها احترام گذاشت و آنان را به نزد خود فرا خواند و وقتى که خداوند پدر و برادرانش را پس از غیبتى طولانى گرد هم آورد, با بزرگوارى تمام, آنان را در آغوش گرفت. پس از این, برادران یوسف دریافتند که او نظر به افقى بس وسیع دارد و رسیدن به چنین جایگاه و منصب بلندى او را دگرگون نمى کند و به بدرفتارى و مقابله به مثل نمى کشاند. بلکه به اقتضاى روحیه پیامبرانه اش آنان را به نزد خود فرا مى خواند و به درگاه خداوند سبحان دعا مى کند تا او و برادرانش را در بهترین حالات فراهم آورد.
لازم است انسانهایى که سعى مى کنند نسبت به افراد نیک و شایسته و کوشا ـ از نزدیکان خود یا بیگانگان ـ حسد بورزند, اندیشه کنند که مى توانند از آغاز به مدد روحیه چنین انسانى به نتایج مثبت و درستى که مى طلبند دست پیدا کنند.
ملاحظه مى کنیم اگر برادران یوسف برخوردى شفاف با او مى داشتند و با هم وارد گفتگو مى شدند, حتما مى توانستند این عنصر معنوى را که در شخصیت یوسف غناى کافى یافته بود, کشف کنند. همین امر سبب مى شد تا بسیارى از عقده هاى روانى آنان که در نتیجه مشاهده, توجه ویژه یعقوب به یوسف و برادرش[ بنیامین] به وجود آمد, گشوده گردد و یا اصلا پا نگیرد. درک این مطلب بر هر مومنى لازم است که حسد, نتیجه عملى اى برایشان ندارد و آرزویشان را که در تنگنا قرار گرفتن فرد مورد حسد واقع شده است, برآورده نمى کند. بویژه اگر نیروى ایمانش قوى باشد و بداند که خداوند سبحان فراتر از هر عاملى است و او است که در آدمیان تغییر و تحول ایجاد مى کند و او است که دلها را دگرگون مى سازد و امور را زیر و رو مى کند. بنابراین ممکن نیست حسد حاسدان به شکل منفى در دیگران اثر بگذارد, چنان که دشمنى اشان نیز که به اقدام بیانجامد, تا خداوند تعالى نخواهد, امکان ندارد به ثمر برسد. زیرا هیچ امرى جز به اذن و اراده خداوند ـ هر چند غیر مستقیم ـ تحقق نخواهد یافت.

ضرورت تإمل
چه نیکو است که رشگ برندگان (حسودان) در آنچه گفته بیاندیشند و به این نکته فکر کنند که خداوند سبحان مى تواند بىآنکه چیزى از نعمتهایى که به رشگ برده (محسود) بخشیده, کم کند همانند آن را به رشگ برنده ببخشد. چرا که دارایى و خزاین او گسترده و پایان ناپذیر است. پس بهتر است به جاى رشگ بردن غبطه خورد. غبطه یعنى اینکه انسان از خداوند بخواهد همانند یا بیشتر از آنچه که به فلان شخص عطا کرده است به او هم بدهد.
از این رو من فکر مى کنم که این قصه[ یوسف و برادران] شایسته است, نمونه اى زنده براى روشن شدن وجه فرق بین آغاز و پایان[ حسد] باشد. بویژه هنگامى که واکنش یوسف را در برابر[ خیانت] برادرانش مورد کاوش قرار مى دهیم و نیز وقتى که در این حقیقت دقت مى کنیم که چگونه خداوند, انسان ضعیفى همانند یوسف را که تا لبه پرتگاه مرگ به پیش رفت و نهایتا به فروش رسید, به مقام بزرگى رساند و بزرگى بخشید تا جایى که هم او حاکم مصر شد. یوسف(ع) به همین مطلب اشاره مى کند آنجا که مى گوید: ((رب قد آتیتنى الملک و علمتنى من تإویل الاحادیث فاطر السموات و الارض انت ولیى فى الدنیا و الاخره توفنى مسلما و الحقنى بالصالحین.))(1) ((پروردگارا تو به من دولت دادى و از تعبیر خوابها به من آموختى. اى پدیدآورنده آسمانها و زمین, تنها تو در دنیا و آخرت مولاى منى. مرا مسلمان بمیران و مرا به شایستگان ملحق فرما.)) و یوسف(ع) بدین گونه در تمام این امور فضل خداوند را احساس مى کند. انسان رشگ برنده (حسود) زمانى که قصد توطئه علیه رشگ برده (محسود) را دارد, مى تواند در این حادثه تإمل و اندیشه کند که خداوند سبحان, بى تردید مقام و رتبه انسان خالص و بااخلاص را به جایى خواهد رساند که او آرزو کند اى کاش آن فرد در همان حالت پیشین خود باقى مى ماند تا عقده هاى روانى شدیدترى که در اثر رفعت مقام آن شخص دامن گیر او شده, به وجود نمىآید.
بر تمام کسانى که در راه خدا گام مى زنند, چه عالمان و چه مومنانى که این خوى ناپسند را دارند لازم است, در مسیر تلاش مومنانه خود در راه خدا, فراخ اندیش و فراخ سینه باشند و به یاد داشته باشند که ((ان الحسد یإکل الایمان کما تإکل النار الحطب)) ((رشگ ورزى (حسد) ایمان را نابود مى کند چنان که آتش, هیزم را)).

ضعف
O برخى بر آنند که سبب رفتار[ نادرست] برادران یوسف ضعف آنان در فراگیرى مفاهیم[ رویا و]... بوده است در حالى که دیگران معتقدند این رفتار به دلیل خلا و پوچى روانى آنان بوده است.
آیت الله فضل الله: جنبه معنوى, جنبه اساسى این مسإله است, چه در حالت آگاهى کامل نسبت به مفاهیم, چه در حالت آگاهى ناقص. زیرا صرف آگاهى کامل حتى, در حرکت بخشى زندگى یک مسلمان به سمت گرایش صحیح, کفایت نمى کند, چون فعالیت و ترک انسان از جنبه روحى و معنوىاى نشإت مى گیرد که به او قدرت تحمل سختیها و محرومیتها را در رویارویى با مسایل مهم زندگى مى بخشد و همین جنبه معنوى و تعهد اخلاقى است که او را به اطاعت از تکالیف الهى وا مى دارد.
بنابراین من فکر مى کنم که بعد معنوى و روحى, پایه و اساس این مسإله است. از همین رو است که ما در ابتدا گفتیم که انسانهاى قرار گرفته در فضاى دینى, به حالت تقلیدى دینى خود به عنوان ((اثاثیه منزل)) مى نگرند. براى همین است که مى بینیم هنگامى که برخى از مردم به عالمان خود هشدار یا تذکرى مى دهند و به جنبه هاى منفى رفتارىاشان آگاه مى کنند, آنان برافروخته مى شوند و برمىآشوبند که: شما به ما یاد مى دهید در حالى که ما به شما مىآموزیم و ما شما را موعظه و هدایت مى کنیم؟!
اما واقع مطلب این است که گاه آنان از چنین عالمى بهتر مى فهمند اما متإسفانه آگاهى معنوىاشان در بعد عملى بیشتر از اینان نیست.

دوستى در فضایى مناسب
O در قرآن کریم مى خوانیم: الاخلإ یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین ... (2)
در آن روز دوستان ـ غیر از پرهیزگاران ـ دشمن یکدیگر هستند.))
با توجه به این آیه شریف, مسإله گزینش دوستان, براى جوانان در نهایت درجه اهمیت قرار دارد. شما چه بنیانهایى را براى این امر معین مى کنید؟
آیت الله فضل الله: هنگامى که در باره جوانان مومن سخن مى گوییم باید به این نکته توجه کنیم که هر انسان باایمانى باید فضا و محیطى را اختیار کند که در آن ایمانش, به تمام و کمال مجال رشد و بالندگى بیابد. درست همانند بذرى که اگر در محلى نامناسب کاشته شود, رشد طبیعى خود را نخواهد کرد حتى اگر بسیارى از ابزارهاى غیر طبیعى رشد به کار گرفته شود و این ابزار بتواند تناورى و امتداد آن را تإمین کند اما آنچه که این ابزارها قادر به برآوردن آن نیستند همانا جنبه معنوى و کیفیت آن است. از این رو است که مى بینیم نباتات رشد یافته در فضاهاى طبیعى و با وسایل طبیعى, ویژگیهایى دارند که در نباتات رشد یافته با وسایل غیر طبیعى و بالیده در فضاى غیر معمولى یافت نمى شود. بنابراین انسان مومن باید در پى فضا و زمینه اى طبیعى باشد که ایمانش در آن فرصت رشد و تعالى را بیابد.
در اینجا با تإکید اسلام روبه رو مى شویم که سفارش مى کند, مرد با دخترى دین باور و دختر با کسى که از دین و اخلاقش رضایت دارد, ازدواج کند, چرا که محیط دوستانه زناشویى آشیانه اى براى رشد ایمانى زن و شوى در زندگى مشترکشان است.
و نیز با تإکید اسلام به دورى از پیوند با ((خضرإ الدمن)) روبه رو مى شویم که در حدیث شریف نبوى آمده است: ((ایاکم و خضرإ الدمن ... قالوا: و ما خضرإ الدمن؟ قال: المرإه الحسنإ فى منبت السوء)) بپرهیزید از[ ازدواج با] سبزه هاى رسته بر مزبله ها ... گفتند: منظور از سبزه هاى رسته بر مزبله ها چیست؟ فرمود: زن زیبایى که در محیطى بد پرورش یافته است. این تإکید براى آن است که رویید نگاه بد, تإثیر منفى بر رشد طبیعى ایمان چنین زنى به جاى مى گذارد و بالطبع بر اخلاق او تإثیر ناخوشایند دارد, همانند گیاهى که در میان خاکى که در آن قرار دارد غذایش را از کثافات بگیرد.
در اینجا نقش حیاتى دوست و همنشین در رابطه عاطفى اى که دو انسان را به هم پیوند مى دهد, مطرح مى شود. مى دانیم که عاطفه در زندگى انسان تإثیرى بیش از فکر دارد. زیرا فکر به باورها مربوط مى شود و مشکل است کسى بتواند باورهایش را به فرد دیگرى تزریق کند, بىآنکه زمینه باورهایش را در او به وجود آورده باشد. در حالى که عاطفه گاه مى تواند بعد فکرى کسى را به نفع خویش مصادره کند و فردى را که تحت تإثیر دوستى قرار مى گیرد وامى دارد تا به اندیشه خود او گرایش پیدا کند.

نقش عواطف در روابط
بسیارى از جوانان را مى بینیم که به سبب وجود برخى وضعیتهاى عاطفى به حزبها و گروههایى گرایش پیدا مى کنند که با خط فکرى و دینى اشان همخوانى ندارند. این وضعیتها گاه در نتیجه برخى روابط دوستانه و گاه در ضمن روابط عاشقانه با جنس مخالف به وجود مىآید.
بسیارى از گروندگان به این احزاب و گروهها با تإمل در انگیزه خویش به خوبى دریافته اند که گرایششان تحت تإثیر عوامل عاطفى اى بوده است که از این دوست و آن همنشین پذیرفته اند.
بنابراین, بر انسان مومن لازم است دوستى را برگزیند که در عین رابطه با او, ایمان و اعتقادش نیز مجال رشد و بالندگى پیدا کند و اعتبارش افزون شود. از این رو نباید با ((نادان)) همنشینى کند. زیرا دوست نادان دیر یا زود او را با جهل خویش گمراه خواهد کرد و رفتار و کردار و گفتارش را با جهل آشتى خواهد داد. همچنین نباید با ((احمق)) که در امور زندگى تعادل و توازن نمى شناسد دوستى ورزد, زیرا چنین دوست نابخردى ـ چنان که در حدیث آمده است ـ ((یضرک فى الوقت الذى یرید ان ینفعک)) در همان حال که مى خواهد به تو سودى رساند زیان وارد مى کند. با انسان ((گناهآلوده)) (فاسق) نیز نباید طرح دوستى ریخت چرا که او دوست مومنش را با ایجاد زمینه و فضاى هم صحبتى و احساس خودمانى که انسان را وادار به نادیده گرفتن عادات زشت و آداب و افعال ناپسند او مى کند, به گناهآلوده مى کند.
انسان مومن با ((کافر)) نیز نباید دوستى گزیند و نباید دریچه ذهنش را به آسانى در برابر اندیشه هاى کفرآلودش بگشاید, طورى که در برابر او پاسخ و ردى نداشته باشد.
در مقابل لازم است, دوستى ((عاقل)) و ((آگاه)) و ((باایمان)) که ایمان به خدا در ژرفاى جانش راه یافته باشد, انتخاب کند تا با او در مسیر حیات, هماهنگ و همنوا باشد تا اصطکاکى بین مسیر زندگى او و مسیرى که دوستش با تإثیرات عمیق خود, پیش پاى او گذارد, پیش نیاید.

پرهیز از دوستان بد
خلاصه سخن آنکه دوست از طریق بعد احساس و عاطفه, بر دوستش تإثیر مثبت یا منفى مى گذارد. این مسإله سبب شده است تا اصل ((دوستى)) اصلى حیاتى و گره خورده با سرنوشت انسان باشد. این مطلب را در سخن خداوند سبحان در قرآن کریم نیز مى خوانیم, آنجا که از برخى وقایع قیامت که مرتبط با تجربه هاى انسان در دنیا است خبر مى دهد: ((و یوم یعض الظالم على یدیه, یقول یا لیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا, یا ویلتا لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا, لقد اضلنى عن الذکر بعد اذ جإنى, و کان الشیطان للانسان خذولا))(3) ((روزى که کافر, دستان خود را گزد و گوید: اى کاش راهى را که رسول در پیش گرفته بود, در پیش گرفته بودم, واى بر من! کاش فلان را دوست نمى گرفتم. با آنکه قرآن بر من نازل شده بود مرا از پیروىاش بازمى داشت و این شیطان همواره آدمى را تنها مى گذارد.)) اما در این نمونه که خداوند نشان مى دهد انسانى را مى نگریم که از کجروى و انحراف خود در دنیا حسرت مند و پشیمان است. علت گمراهى و بدبختى این انسان تإثیرپذیرى از دوستانى است که گمراهى و تباهى را در چشم وى آراستند و احساس و عاطفه اش را به زنجیر کشیدند. نتیجه آن شد که چنین انسانى از برخوردارى از رحمت خداوند سبحان محروم شود.

نمونه اى قرآنى
اگر بخواهیم در این مورد مثالى چند ذکر کنیم, مى بینیم قرآن کریم در باره پیروان و پیشوایان از عنوان عامى سخن مى گوید. چرا که این پیروى و پیشوایى گاه زمینه اى براى استکبار و استضعاف مى شود. از این دو عنوان, مى توانیم معنى جامع ترى بگیریم و در باره هر گونه تبعیتى حتى تبعیت دوست از دوست, شوهر از زن یا زن از شوهر ـ که همگى تحت تإثیر احساسات و عواطف متقابل صورت مى پذیرد ـ صادق بدانیم: اذ تبرإ الذین اتبعوا من الذین اتبعوا و رإوا العذاب و تقطعت بهم الاسباب و قال الذین اتبعوا لو ان لناکره فنتبرإ منهم کما تبروا منا, کذلک یریهم الله اعمالهم حسرات علیهم ما هم بخارجین من النار.(4) ((آنگاه که پیشوایان, عذاب را بنگرند و از فرمانبران خویش بیزارى جویند و پیوند میان ایشان گسسته گردد و آن پیروان گویند: کاش بار دیگر بازمى گشتیم تا آنچنان که از ما بیزارى جسته اند از آنها بیزارى مى جستیم. خداوند کارهاشان را اینچنین مایه حسرتشان سازد و آنان از آتش رهایى نیابند.))
مى بینیم قرآن تإکید مى کند بر اینکه پیروان, مسوول هستند اگر چه تحت فشار مادى یا فشار عاطفى اى بوده باشند که تبعیت از انحراف را بر آنها تحمیل کرده باشد, زیرا خداوند به انسانها سفارش مى کند این تجربه را به کار گیرند و پند بیاموزند و از فضایى که چنین فشارهایى را به آنان تحمیل مى کند خود را خلاص کنند. این مطلب را از آیه دیگرى از قرآن درمى یابیم: ان الذین توفاهم الملائکه ظالمى انفسهم قالوا فیم کنتم؟ قالوا: کنا مستضعفین فى الارض قالوا: ا لم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها اولئک مإواهم جهنم و سإت مصیرا(5) ((کسانى هستند که فرشتگان جانشان را مى ستانند در حالى که بر خویشتن ستم کرده بودند. از آنها مى پرسند در چه کارى بودید؟ گویند: ما در روى زمین مردمى بودیم زبون گشته. فرشتگان گویند: آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنید؟ مکان اینان جهنم است و سرانجامشان بد.)) بنابراین از آنجا که خداوند سبحان این مستضعفان را به خاطر انحرافشان و همراهى شان با مستکبران و همگامى با آنان مسوول مى داند, طبعا از آنان مى خواهد از فضاى انحراف به دور شوند تا تحت فشار محیط قرار نگیرند. این آیه به اشاره چنین دلالت مى کند که هر انسانى باید از قرار گرفتن در معرض فشار عاطفى و مادىاى که ممکن است او را به کجراهه بکشاند, بپرهیزد و اگر در معرض آن قرار گرفت بر او واجب است از چنین فضاى مسمومى بگریزد تا رهایى یابد.
قرآن کریم در باب روابط عام انسانها با یکدیگر و تإثیر و تإثر آنها از یکدیگر, چنین شیوه تربیتى اى را ارائه مى دهد و ضرورت استقلال اندیشه و پرهیز از تقلیدهاى کورکورانه و دورى از محیطهاى فشار و تلاش اساسى براى حفظ و صیانت ایمان را سفارش مى کند.

دوستان در ایستگاه آخرت
حال که بحث به اینجا رسید به یاد این آیه شریف مى افتیم: الاخلإ یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین(6) ((در آن روز, دوستان ـ غیر از پرهیزگاران ـ دشمن یکدیگر هستند)).
به اعتبار اینکه دوستیهایى که در این دنیا برقرار مى شود, در جهان آخرت مورد بازخواست قرار مى گیرد و در آنجا دوستانى که در دنیا, بر موضع لهو و بطالت و خیانت و انحراف و کفر با هم, همآوا و هم قدم شده بودند, نگاه داشته مى شوند و در برابر سرنوشت محتوم خود مى ایستند تا هر کدام بار مسوولیت گمراهى دیگرى را به دوش بکشد. طبعا انسانى که تحت تإثیر فضاى دوستانه, به خط انحراف کشیده شده, وقتى در آنجا پى مى برد که چنین دوستى در حقیقت دشمنى در پوستین دوست بوده است, به عداوت و ستیز با او برمى خیزد و آن دوستى گذشته به دشمنى بدل مى شود.
اما پارسایان که در دنیا در کارهاى نیک و تقوا با یکدیگر تعاون داشته اند و در برابر خداوند خشوع مى ورزیده اند و یکدیگر را سفارش به حق و سفارش به صبر مى نموده اند, طبعا دوستى اشان در آخرت هم پایدار مى ماند, زیرا پیوندشان در دنیا پیوندى شایسته است و به این جهان محدود نمى شود و تا قیامت تداوم مى یابد.

حقوق دوستان
در عرف اجتماع, مشهور است که ((الصدیق عند الضیق)) دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالى و درماندگى و یا ((فى الاسفار تعرف الاخوان)) ((دوستان را در سفر باید شناخت)), و از این قبیل امثال رایج است, بفرمایید یک دوست چه حقوقى بر دوست خود دارد؟
آیت الله فضل الله: دوستى و رفاقت در حقیقت نوعى یگانگى احساس و عاطفه دو دوست است. بنابراین وقتى که مردم از دوستى سخن مى گویند در واقع از وفا و ایثارگرى سخن مى گویند. شاید این مثل که مى گوید:
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالى و درماندگى
و یا ((دوستان را در سفر باید شناخت)) گویاى این حقیقت باشد که در این حالات است که جوهره آدمى آشکار مى گردد.
هنگامى که در باره دوستى که احساسى مرتبط با ایمان است, اندیشه مى کنیم مى بینیم اسلام بر انسان مومن تکلیف کرده است تا رابطه اى دوستانه با برادر مومنش داشته باشد و غمخوار او باشد و سختى اى را از او رفع کند و نیاز او را برآورده کند و در همه امور به یارىاش بشتابد و از جان و مال و آبرویش پاسدارى کند. بنابراین به حکم اخوت ایمانى که استحکام پیوند دوستى را دو چندان مى کندبرانسان مومن واجب است به یارى برادر مومنش بشتابد.

امر به نماز
O در کلام خداوند سبحان در قرآن آمده است: ((وإمر اهلک بالصلوه))(7) این چگونه دستورى است؟ به دیگر سخن, آیا نمازى که طبق دستور خوانده شود, آثار و نتایج مورد توقع از نماز را در پى خواهد داشت؟
آیت الله فضل الله: مقصود از امر در این آیه, امر به معنى لغوى و اصطلاحى کلمه نیست, بلکه مراد از امر, هر گونه اقدامى است که انسان به انگیزه وصول به هدف انجام مى دهد. هدف در اینجا آن است که اهل خانواده, خدا را اطاعت کنند و او را بپرستند. نماز, عنوان بارز عبادت خدا و اخلاص به او است. بنابراین انسان باید تمامى وسیله ها را براى ترویج این امر به کار گیرد. اگر گفتار سودى نبخشید گاه نیازمند تبلیغ عملى هستیم. این کار مى تواند به وسیله تشویق و یا تهدید انجام شود و گاه به وسیله فراهم آوردن فضا و زمینه مناسب یا با پرهیز دادن فرد از محیطهاى نامناسب و گاه با بکار بردن دیگر ابزارهاى طبیعى تربیتى.
کلمه امر در اینجا به معنى بکارگیرى تمامى وسایل ممکن در این جهت (ترویج نماز) است و طبیعى است که همه ابزارهایى که انسان براى اقناع انسان دیگرى به کار مى گیرد ـ همانند عمل و گفتار ـ همیشه نتیجه موفق صد در صد نمى دهد, زیرا انسان هر چند نبوغ زیادى داشته باشد و به اندیشه مورد نظر خود اخلاص و ایمان داشته باشد, اما یک جنبه موضوعى وجود دارد که انسان نصیحت شده را احاطه مى کند و همچنین طبیعت ویژگیهاى فکرى افراد در تإثیرپذیرى از سخن و عمل و نیز نقاط ضعف و قوت عوامل مثبت و منفى باید مورد توجه قرار گیرد.

مسوولیت دعوت کنندگان
اسلام مى خواهد به انسان دعوت کننده و مبلغ و مرشد و واعظ بگوید: تو باید از هر آنچه که ممکن است دیگران را هدایت کند و افکارشان را تغییر دهد و شیوه زندگى اشان را اصلاح کند, استفاده کنى و اگر چنین کنى مسوولیت خود را در این زمینه ادا کرده اى. در تفسیر آیه ((یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها الناس و الحجاره))(8) ((اى کسانى که ایمان آورده اید خود و خانواده خود را از آتشى که هیزم آن مردم و سنگها هستند نگه دارید.)) از یکى از امامان(ع) پرسیده شد: چگونه آنان را از آتش بازداریم؟
فرمود: آنان را امر و نهى کنید.
گفته شد: ما امر و نهى اشان مى کنیم ولى از ما اطاعت نمى کنند.
فرمود: اگر شما امر و نهى اشان کردید وظیفه خودتان را انجام داده اید.
امام(ع) در پاسخ آن شخص و در توضیح آیه, تنها امر و نهى به معنى ساده اشان را در نظر نگرفته اند که آن دو را به عنوان دو وسیله اى که گاه در گفتار و گاه در محیط و گاه در عمل نمود پیدا مى کنند در نظر داشته اند. بنابراین فرموده اند شما به وظیفه خود یعنى امر به واجبات و نهى از محرمات عمل کنید و هنگامى که این ابزارها را در حد توان خود به کار گرفتید, باکى بر شما نیست.
خداوند سبحان پیامبرش را نیز در حد توان او مسوول مى داند و به او اطمینان خاطر مى دهد که به بیش از این موظف نیست: ((انما انت منذر و لکل قوم هاد))(9) ((جز این نیست که تو بیم دهنده اى هستى و هر قومى را رهبرى است.)) و ((فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمسیطر))(10) ((پس پند ده که تو پنددهنده اى هستى. تو بر آنان فرمانروا نیستى)) و ((افانت تکره الناس حتى یکونوا مومنین))(11) ((آیا تو مردم را به اجبار وا مى دارى که ایمان بیاورند.))
تو تنها در حد طاقت خود مکلف به رویارویى به واقعیات هستى و وقتى توان خود را به کار گرفتى بیش از این تکلیف ندارى.
بر این اساس مى گوییم: مراد از امر در اینجا در حقیقت امرى است پویا. به این صورت که انسان از تمام وسایلى که به طور مستقیم یا غیر مستقیم در اختیار دارد بهره گیرد با علم به اینکه نسبت تإثیر بستگى به طبیعت خود این اوامر دارد, اما تحقق تإثیر به کسى که آن را دریافت مى کند بستگى دارد.
ادامه دارد.
1ـ یوسف, آیه 101.
2ـ زخرف, آیه 67.
3ـ فرقان, آیه 27.
4ـ بقره, آیه 166.
5ـ نسإ, آیه 97.
6ـ زخرف, آیه 67.
7ـ طه, آیه 131.
8ـ تحریم, آیه 6.
9ـ رعد, آیه 7.
10ـ غاشیه, آیه 21.
11ـ لقمان, آیه 15.