این شماره:
خواهر ز.م ـ ؟
خواهر فاطمه ـ زرین شهر
برادر ع.ر.ص ـ قم
خواهر ر.ک ـ مریوان
خواهر ز.ش ـ فارس
خواهر م.ب ـ اصفهان
خواهر ر.چ.ر ـ زاهدان

مشاوران این شماره:
دکتر زهرا آکوچکیان
م . سعیدى

آیا مجبوریم همانند همسر برادرم باشیم؟
خواهر ز.م ـ ؟
مشاور: زهرا آکوچکیان

مدت 5 ماه است برادرم با دخترى از یک خانواده مذهبى عقد کرده است. همسر او دختر خوب و باایمانى است ولى از آن موقع تا کنون مرتبا برادرم به ما فشار مىآورد که دقیقا مثل همسر او لباس بپوشیم و حجابمان را حفظ کنیم, هر چه او مى خواهد بخواهیم, هر کار مى کند بکنیم, هر جا مى رود برویم یا اگر دوست ندارد جایى باشد ما نیز نخواهیم.
این رفتار برادرمان موجب بروز تشنج در خانواده و درگیریهاى مداوم شده است. با این وضع چگونه برخورد کنیم؟
خواهر گرامى!
ارتباط بین افراد و تماس با فرهنگهاى مختلف مى تواند هم موجب رشد ما باشد هم موجب رکود ما. وقتى نکات سودمندى در یک طرز تفکر یا فرهنگ مى یابیم آیا لازمه رشد و ترقى این است که همه آنچه را خود داریم دور بریزیم و دربست فرهنگ جدید را پذیرا باشیم. این بلایى است که همیشه جامعه ما با آن در ابعاد خرد و کلان روبه رو بوده است.
برادر محترم شما نیز جوانى است که با آرزوهاى بسیار, زندگى جدیدى را شروع کرده و احترام زیادى براى همسر خود قائل است و براى زندگى آینده خود نقشه هاى بسیار کشیده و ایدهآلهایى را در ذهن دارد و همسرش را مجرایى براى به واقعیت پیوستن آن ایدهآلها یافته است. او به دلیل محبت زیادى که به همسر خود دارد منش او را به عنوان منش برتر پذیرفته است. و تمایل دارد تمام جزئیاتى که ایشان به آن معتقدند را در زندگى خانواده خود هم پیاده کند. این نگرش, نگرش غلطى است که موجب زحمت خود و رنج دیگران شده است. البته یکى از آثار مهم ازدواج و پیوند یک دختر و پسر از دو فامیل این است که موجب گسترش روابط اجتماعى و افزایش اطلاعات اجتماعى و فرهنگى هر دو خانواده خواهد شد و این بسیار با ارزش و پسندیده است که خانواده ها سجایاى اخلاقى, مهارتهاى اجتماعى و فردى را از یکدیگر بیاموزند. على الخصوص زن و مرد جوانى که با هم پیوند زناشویى بسته اند. این امر یکى از اهداف ازدواج است. یعنى کامل شدن; زیرا یک زن و مرد هر دو نقایصى در وجود خود دارند و با یک پیوند الهى به نام ازدواج تلاش در جهت محو این نقایص و تکامل است و پختگى بیشتر شخصیت هر دو.
و اگر هر کدام از طرفین بخواهد طرف دیگر صددرصد مطابق با تمایلات او زندگى کند, بیندیشد یا رفتار کند, حتى احساسشان, احساس مشترکى باشد, طرز فکر و عقیده یکسان باشد, مشکل ایجاد مى شود و منشإ بسیارى از تنشها, درگیریها و سوءتفاهمها بین زن و شوهر خواهد شد.
و اگر بالعکس, یک نفر خود تمایل به انجام چنین رفتارى در مقابل همسر داشته باشد و بخواهد دقیقا مثل او باشد, این در واقع نفى خود است و انکار موجودیت خود فرد و شایسته یک فرد به هر عنوان یا همسر یا دوست نمى باشد و نشان دهنده رشد فرد نیست. چرا که در هر فرد فضایل و محسناتى وجود دارد و نقیصه هایى که در یک رابطه انسانى با دیگرى مى تواند آن نقایص را رفع و جبران کند و فضایل خود و تجارب مثبت در زندگیش را به دیگران منتقل نماید.
به هر حال شما مجبور نیستید که طبق خواست برادرتان و هماهنگ با همسر ایشان لباس بپوشید یا رفتار کنید البته حفظ حجاب و شوون اسلامى بر همه لازم است ولى آیا مثلا برادرتان مى پسندد که ملزم باشد همان گونه رفتار کند که شوهر خواهر او مى پسندد! به نظر مى رسد یک انگیزه او در چنین رفتارى نیز این باشد که مى خواهد به همسرش نشان دهد خانواده اش درست همانند او مقید هستند در حالى که هیچ نیازى به این تحمیلها نیست و به نظر نمى رسد که همسر محترم ایشان نیز چنین توقعى داشته باشند.
موفق باشید.

خواهر فاطمه ـ اصفهان ـ زرین شهر
مشاور: زهرا آکوچکیان
خواهر گرامى!
با توجه به شرایطى که دارید و توضیحى که از وضعیت خود داده اید به نظر مى رسد دچار افسردگى و وسواس فکرى در رابطه با بدن خود شده اید و حتما بایستى به پزشک متخصص (روانپزشک) مراجعه نمایید و ان شإالله به خوبى مى توانند کمکتان نمایند.
یعنى هم از طریق توصیه هاى رفتارى, روان درمانى و مشاوره و هم با مصرف دارو مى توان در زمینه مشکلات روحى و حتى نگرانیهاى جسمى که پیدا کرده اید به شما کمک کرد.
موفق باشید.

اهل معاشرت نیستم.
با عصبانیت زیاد چه کنم؟
برادر ع.ر.ص ـ قم
مشاور: زهرا آکوچکیان
مردى 28 ساله هستم و داراى همسر و یک فرزند مى باشم. من اهل رفت و آمد نیستم. تنها رابطه ام با پدر خانمم بود که متإسفانه او هم فوت کرده است. مشکل اصلى من عدم رفت و آمد با دیگران, عصبانیت زیاد و سردرد است.
برادر ارجمند!
شما علت امتناع خود از رفت و آمد را ذکر نکرده اید و توضیح بیشترى نداده اید تا ما بهتر بتوانیم راهنماییتان نماییم. بنابراین ما به طور کلى در این باب اشاراتى خواهیم داشت. نداشتن ارتباط با دیگران علل متفاوتى مى تواند داشته باشد. مثل بعضى از اختلالات شخصیتى همچون شخصیتهاى گوشه گیر و انزواطلب. این افراد در جمع احساس ناراحتى کرده و بیشتر تمایل به تنها بودن یا گذراندن وقت خود با افراد محدود آشنا مثل اعضاى خانواده دارند و در تنهایى احساس آرامش و لذت بیشترى مى کنند. این افراد هیچ گونه تمایلى براى برقرارى رابطه با دیگران ندارند و نسبت به انتقاد یا مسایل دیگران بى تفاوت هستند.
دسته دیگر شخصیتهاى دورىگزین هستند. این افراد تمایل به برقرارى رابطه با دیگران دارند ولى ترس از تحقیر شدن و ناتوانى از برخورد صحیح با دیگران و ترس از پذیرفته نشدن و ترس از طرد شدن, سبب اجتناب فرد از حضور در جمع و تماس با دیگران مى شود. این افراد با وجود تمایل به حضور در اجتماعات, وقتى در جمعى قرار مى گیرند و یا مجبور به برقرارى رابطه با کسى مى شوند, دچار اضطراب و ترس شدید مى شوند و براى رهایى از این اضطراب و تشویش مفرط ترجیح مى دهند از هرگونه رابطه و رفت و آمد با دیگران یا حضور در هر جمعى امتناع و اجتناب نمایند. دسته دیگر شخصیتهاى بدبین و شکاک هستند. این افراد به همه چیز و همه کس با بدبینى و تردید نگاه مى کنند. تحمل انتقاد یا حتى شوخى را نداشته و آن را حمل بر سوء نظر فرد مقابل مى نمایند. هر اشاره اى را متوجه خود مى دانند و از جانب دیگران احساس تهدید مى کنند. و به جز افراد نزدیک خانواده هیچ تمایلى براى برقرارى رابطه با دیگران ندارند.
یک دسته افراد هم هستند که از نظر شخصیتى بسیار وابسته به دیگران هستند و این وابستگى مربوط به افراد نزدیک خانواده مى باشد. اعتماد به نفس و اتکإ به نفس پایین دارند. در تصمیم گیریهاى مهم زندگى وابسته به نظر دیگران هستند. وقتى از افراد آشنا جدا شوند و بخواهند در جمع افراد دیگر قرار گیرند دچار اضطراب و ترس شدید مى شوند. آنها فردى را که به او اتکإ کرده اند منشإ تإمین نیازهاى اساسى خود و هر خیر و خوبى مى دانند و حتى قادر به تصور جدایى از او نیستند و احساس مى کنند بدون وجود فرد دیگر قادر به زندگى مستقل نخواهند بود و از برقرارى ارتباط با دیگران ناتوان هستند.
بعضى مواقع علت محدودیت رابطه با دیگران, اضطراب اجتماعى است. یعنى فرد وقتى در حضور جمع قرار مى گیرد دچار اضطراب شدید مى شود; به طورى که قادر به انجام هیچ کارى نیست. این اضطراب معمولا وقتى است که فرد در مقابل جمع مى خواهد کارى انجام دهد. مثل سخنرانى یا صحبت کردن در جمع. و گاهى این اضطراب به قدرى شدید مى شود که فرد قادر به انجام هیچ کارى در اماکن عمومى نیست مثلا غذا خوردن در رستوران یا صحبت کردن با فروشنده و ...
در این حالات با تمرینهاى رفتارى و حساسیت زدایى تدریجى, بهتر مى شود. یعنى قرار گرفتن در محیطهاى محدود و سپس در محیطهاى وسیعتر و انجام رفتارهایى که قبلا اگر در جمع انجام مى داد دچار اضطراب مى شد, تا به تدریج در مقابل اضطراب ناشى از انجام آن عمل در مقابل جمع, تحمل پیدا کند. این تمرینها و رفتار درمانى با مشاوره روانپزشک و روانشناس به طور مرتب انجام مى پذیرد. گاه به مقدار کمى دارو براى کنترل اضطراب نیاز هست که با توصیه پزشک و در موارد لزوم قابل مصرف مى باشد.
شما برادر گرامى از کم و کیف علل اجتناب خود از صله رحم یا روابط اجتماعى گسترده تر سخنى به میان نیاورده اید تا ما روشنتر در آن باب توضیح دهیم, ولى امیدواریم در این حد هم مفید واقع گردد.
موید باشید.

علاقه مندم شخصیت اجتماعى داشته باشم.
خواهر ر.ک ـ مریوان
مشاور: زهرا آکوچکیان
دخترى هفده ساله و در سال چهارم دبیرستان هستم. هر کارى مى کنم تا میان دوستان و اقوام شخصیتى اجتماعى داشته باشم نمى توانم. دوست دارم در زندگى طورى رفتار کنم تا کسى از دستم ناراحت نشود و شخصیتى داشته باشم که همه خواهان آن باشند. از طرف دیگر مشکلات خانوادگى و درگیریهاى دائمى پدر با برادرانم و وجود پدرسالارى در خانه ما, آرامش را از من سلب کرده است. حال چگونه مى توانم در چنین فضایى درس بخوانم و در کنکور قبول شوم.
خواهر عزیز!
نیاز به مورد قبول و مورد علاقه بودن چیزى است که همه خواهان آن هستند ولى اصرار بر آنکه همیشه مورد پذیرش قرار بگیرید و مطابق میل و خواسته دیگران باشید و مورد توجه آنان و اینکه همیشه همه از شما راضى باشند, خواسته معقول و صوابى نیست. چرا که در این صورت انسان باید همه انرژى و توان و استعداد خود را براى خوب جلوه کردن و تإیید گرفتن از دیگران به کار گیرد. یعنى دیگر شما براى خود زندگى نمى کنید, بلکه به خاطر دیگران مجبورید براى راضى نگه داشتنشان آن طور که آنها مى خواهند فکر کنید, حرف بزنید و زندگى کنید تا محبوبشان باشید. یعنى خودتان به واسطه این خواسته خود را برده دیگران مى کنید.
گاهى لازم است بعضى افراد از دست آدم ناراحت باشند. لزومى ندارد همیشه دیگران را راضى نگه دارید. مگر حضرت على(ع) نبودند که به خاطر عدالت و عدول نکردن از حق, حتى برادر خود را از خود رنجاندند.
هنر اصلى هر کس در خوب زیستن و درست رفتار کردن است. خوب زندگى کردن و حتى خوب مردن را تنها دیانت محمدى به ما عرضه مى کند. چنانکه در زیارت عاشورا مى خوانیم ((اللهم اجعل محیاى محیا محمد و آل محمد و مماتى ممات محمد و آل محمد)).
شما اگر پیش خدا عزیز باشید او خود در میان قوم و عشیره اتان عزیزتان خواهد گردانید و در چشم مردم بزرگ خواهید شد.
حال شخصیت واقعى شما چیست; که تا این حد از آن بیزارید. اصلا خودتان را مى شناسید که, کى هستید, چه هستید, چه مى کنید و براى چه زندگى مى کنید؟ به یک کلام ((شما کیستید))؟ آیا واقعا از ضعفها و ناتواناییها و قدرتها و تواناییهاى خود خبر دارید, یا همیشه فقط با عینک بدبینى به خود و پیرامون خود نگریسته اید.
یا اینکه دائما در حال مقایسه خود با دیگران هستید. وقتى دائما نگاهتان به دیگرى باشد دیگر فرصتى براى دیدن خود ندارید. وقتى دیگران در نظرتان زیبا و کامل جلوه کنند, شما دیگر نه زیبایى و نه ارزشى در خودتان مى بینید. این نگاه و این احساس در شما افسردگى, حزن و اضطراب ایجاد مى کند. در روایت است که اگر کسى به آنچه نزد دیگران است چشم بدوزد حزن او طولانى و افسوسش دائمى خواهد بود.
درگیریهاى خانوادگى موجود بین اعضاى خانواده مسإله اى نیست که تنها منحصر به شما باشد. اختلاف نظر و اختلاف سلیقه در هر خانواده اى وجود دارد. والدین با تحکم, تمایل به حفظ سیادت خود دارند و فرزندان تلاشى در جهت اثبات خود, و فى نفسه این امر بد نیست. اما وقتى تمایل هر دو طرف شکل غیر منطقى و نامعقول به خود مى گیرد و با لجاجت و یکدندگى همراه شود, ناهماهنگى و تشنج در محیط خانواده ایجاد مى کند.
اگر فردى در نزدیکان هست که مورد احترام پدر و برادران شما باشد, با او صحبت کنید و بخواهید در درجه اول با برادرانتان حرف بزند و آنها را به آرامش و حفظ حرمت دعوت پدر کند و همین طور پدرتان را به صبر و احترام به شخصیت فرزندان توصیه کند. شما نیز در مقابل برادران چنین موضعى داشته باشید زیرا پدرى که 60 ـ 50 سال از عمر خود را یک جور فکر کرده برایش عدول از این منش بسیار مشکل است. به تعبیر امام خمینى(ره) افراد پیر و مسن همچون ترکه خشکى هستند که با خم کردن آنها موجب شکستگى آنها مى شویم ولى جوانان ترکه هاى ترد و قابل انعطافى هستند که به هر صورت بخواهند درمىآیند. برادرانتان سعى کنند در مقابل پدر کمتر موضع بگیرند و کمتر تلاش کنند حقانیت خود را به او ثابت کنند. از برخوردها و توصیه هاى مستقیم بپرهیزند و بیشتر از طریق بزرگترهاى فامیل مثل عمو و یا پدربزرگ و یا ... اقدام نمایند.
با توجه به اینکه این مسایل مختص خانواده شما نیست و ان شإالله با گذشت و احترام کاهش یابد, زیاد ذهن خود را مشغول این مقوله ها نکنید و با رفتن به خانه دوستان یا اقوام نزدیک و آشنا و قابل اعتماد یا کتابخانه محل یا مسجد براى مطالعه دروس خود تا حدى از قیل و قال خانه, خود را دور کنید.
ان شإالله موفق باشید.

ازدواج چشم بسته
خواهر ز.ش ـ شیراز
مشاور: م.سعیدى
از وقتى که به یاد دارم تا اکنون که 25 پاییز را پشت سر گذاشته ام همیشه تنها بوده ام. غم با وجود من همراه بوده و سراسر عمرم هیچ بهارى نداشته است. از ابتدا در خانواده پدرم هرگز جایگاهى نداشتم زیرا مادرم و بقیه مى گفتند از قدم تو زندگى ما واژگون شد و پدرت دوباره زن گرفت. خلاصه, من نه تنها از محبت پدر بلکه از محبت سایر اعضاى خانواده نیز محروم بوده ام. در خانه جرإت حرف زدن نداشتم. باید هر بلایى که سرم مىآمد چیزى به زبان نمىآوردم. در دوران تحصیل به خاطر دوستان خوبم تنهایى را کمتر احساس مى کردم ولى از سن 14 سالگى که دیگر نگذاشتند به مدرسه بروم صرفا در خانه به غذا پختن, بچه دارى و کارهاى دیگر مشغول بودم.
همیشه از برادر و مادرم کتک مى خوردم و روزگار سختى را مى گذراندم. افراد مختلفى به خواستگارىام مىآمدند اما مادرم یا آنها را نمى پسندید و یا مى گفت نباید پایمان را از گلیم خودمان درازتر کنیم. تا اینکه بعد از چهار سال خواستگارى پیدا شد که باب میل مادرم بود. من جرإت حرف زدن و تصمیم گرفتن براى زندگى خود را نداشتم. به هر ترتیب مرا نامزد کردند و بعد از دو ماه, عقد رسمى نیز انجام شد و هشت ماه هم در حالت عقد بودیم. طى مدت هشت ماه دوران عقد از ترس برادرم نمى توانستم با نامزدم حرف بزنم تا او را به اندازه کافى بشناسم, زیرا برادرم مى گفت تا عروسى نکرده اید نباید با هم حرف بزنید. خلاصه بعد از این مدت تصمیم به عروسى گرفتند; و من چون در خانواده خودم سختیهاى زیادى کشیده بودم بعد از عروسى سعى کردم زندگى و شوهرم را دوست بدارم, ولى از همان ابتدا متوجه شدم که او آدمى دروغگو و مشروب خوار و اهل فساد است. او مردى رفیق باز و بى جنبه بود و به اتفاق دوستانش فیلمهاى مبتذل تماشا و توزیع مى کرد. او داراى خانواده اى بى اصل و فرهنگ بود و من باید در خانه اى که مادر و دو برادر متإهلش با 12 بچه و یک برادر معتاد و یک برادر دیگرش که دیوانه بود زندگى مى کردم و مى بایست هر روز شاهد دعواهاى خانوادگى آنها باشم.
زندگى من از ابتدایى ترین وسایل زندگى تشکیل شده بود ولى با وجود این, سعى مى کردم با استقامت خود, شوهرم را از کارهاى زشت خصوصا دروغگویى هایش باز دارم و او را با محبت, به زندگى علاقه مند کنم. با خود مى گفتم شاید اگر بچه اى وارد زندگى ما شود شوهرم به خاطر او از کارهایش دست برخواهد داشت, اما حضور بچه هم زندگى بى رنگ ما را تغییرى نداد. خلاصه در بد وضعى به سر مى برم. پنج سال از این ازدواج که سراسر رنگ نکبت داشته است مى گذرد. روز به روز زندگى ام بدتر مى شود و فریادرسى هم ندارم. هیچ کس به درددلهاى من توجهى ندارد; نه از خانواده خودم و نه از خانواده او. غریبه ها بیشتر از بستگانم دلشان برایم مى سوزد.
تا حالا چند بار به عنوان قهر به خانه مان رفته ام ولى آنها مى گویند ما آبرو داریم, برو و بساز. خیلى از نظر روحى ضعیف شده ام و دیگر تحمل ماندن ندارم. چند بار اقدام به خودکشى کرده ام ولى موفق نشده ام. حدود دو ماه پیش شوهرم براى طلاق اقدام کرد ولى الان پشیمان شده است, چون به او گفته اند که اگر تو اقدام به این کار کنى باید مهریه زنت را بدهى. از آن به بعد وقتى که به خانه مىآید دائم دعوا مى کند و مى گوید آن قدر به سرت بد مىآورم که خودت مهریه و همه چیز را رها کنى و طلاق بگیرى. نمى دانم چگونه از خودم دفاع کنم. مى ترسم که بچه ام هم مانند خودم بدبخت شود. از شما مى خواهم که مرا راهنمایى کنید.
خواهر گرامى!
مشکل شما همان طور که اشاره کرده اید ریشه در فرهنگ غلط و اعمال نادرست خانواده تان دارد. بى مهرى, تحقیر, ضرب و شتم, جلوگیرى از تحصیل و از همه بدتر وادار کردن شما به ازدواج با فردى که نه او را مى شناختید و نه قاعدتا مى توانستید به او علاقه اى داشته باشید, همه اینها از خطاهاى مسلم و آشکار خانواده تان محسوب مى شود. جاى تعجب و تإسف است که هنوز هم پس از آشکار شدن فساد و مشکلات اخلاقى شوهرتان, خانواده شما تنها نگران آبروى خود هستند و بس! باید از آنها پرسید که آیا خویشاوندى و وصلت با یک خانواده آلوده به انواع جرایم و پلیدیها, بیشتر باعث آبروریزى نخواهد بود؟! شما که به زور و اجبار دختر خود را به عقد کسى درآورده اید که او را نمى شناخته اید و فاصله هشت ماهه میان عقد و عروسى که بهترین موقعیت براى شناسایى بیشتر او بوده است را نیز به خاطر عقاید کاملا نادرست و غلط خود هدر داده اید چگونه فقط نگران آبروى خود هستید؟! و این در حالى است که زن و شوهر پس از انجام عقد کاملا به هم محرمند و هیچ منعى در معاشرت با هم ندارند و برادر شما هیچ گونه مجوز و حقى براى جلوگیرى از این معاشرت نداشته است.
اگر آنها این فرصت را از شما سلب نکرده بودند و شما زودتر متوجه اخلاق و رفتار همسرتان و خانواده اش مى شدید چه بسا حتى خود خانواده تان نیز به این وصلت رضایت نمى دادند و حالا شما مجبور نبودید تاوان ندانم کاریهاى آنها را بپردازید. اما اکنون که به واسطه بى فکرى و باورهاى غلط خانواده به این روز نشانده شده اید از آنها انتظار مى رود که در این مراحل تنهایتان نگذارند و همدردى و همکارى بیشترى با شما داشته باشند.
البته شما در باره پدرتان چیز زیادى ننوشته اید و به نظر مى رسد که مشکل اصلى, مادرتان بوده است و حتى شاید ازدواج مجدد پدرتان نیز به واسطه سوء رفتار او صورت گرفته باشد, که در این صورت مى توانید امید بیشترى به یارى پدرتان داشته باشید. به علاوه باید از هر فرد صالح دیگرى که مى تواند شما را راهنمایى کند یارى بگیرید و تا جایى که مى توانید زمینه ارتباط, این گونه افراد را با خانواده خودتان و همچنین خانواده همسرتان فراهم کنید. این ارتباط هم مى تواند روى آنها تإثیرات مثبتى داشته باشد و احیانا برخى عقاید و عادات غلط آنها را از میان بردارد و هم موجب مى شود که این افراد از نزدیک با مشکلاتتان آشنا شوند و راهنماییهاى بهتر و دقیقترى را به شما ارائه دهند.
اما در مورد طلاق و جدایى از همسرتان بهتر است که شما تا ضرورتى پیش نیامده است از اقدام به این کار خوددارى کنید. اگر شوهرتان نمى خواهد با شما زندگى کند باید خودش اقدام به طلاق نماید, و در صورتى که قصد داشته باشد که با آزار و اذیت, شما را مجبور به تقاضاى طلاق نماید مى توانید از او شکایت کنید. چنانچه از اصلاح او ناامید هستید سعى کنید با همت و اعتماد به نفس در برابر او بایستید, از حقتان دفاع کنید و هرگز به زانو درنیایید. از مراجع قضایى نیز با قاطعیت بخواهید که به کارتان رسیدگى کنند. باید با راهنمایى افراد باصلاحیت و دلسوز تمام عواملى را که مى تواند به شما در این زمینه کمک برساند فراهم کنید. اگر شوهرتان بنا داشته باشد که با اذیت و آزار عرصه را بر شما تنگ کند شما نیز باید از هر طریقى که مى توانید مقابله به مثل نمایید, مثلا سعى کنید بدون اینکه متوجه شود که کارى از ناحیه شما صورت گرفته است جلوى مفاسد وى را بگیرید و کارى کنید که اعمال خلاف وى موجب دردسر و گرفتارىاش شود. از یاد نبرید که شرط پیروزى در شرایط دشوار و شرط رسیدن به اهداف مهم و بزرگ, بعد از دقت و مطالعه و مشورت, شجاعت و استقامت و تلاش خستگى ناپذیر است.
نکته دیگرى که تذکر آن مفید خواهد بود این است که برخلاف باور اکثر افراد که داشتن بچه را در همه شرایط عامل موثرى در تقویت و استحکام خانواده مى دانند, همیشه این طور نیست. بلکه در صورت وجود اختلافات اساسى و یا مشکلات جدى اخلاقى و رفتارى در خانواده, آوردن فرزند قطعا کار را مشکل تر خواهد کرد و احتمالا کودک را نیز در معرض آسیبهاى روانى و اجتماعى قرار مى دهد. حضور بچه وقتى مى تواند باعث استحکام خانواده و آرامش آن شود که اختلاف میان زن و شوهر به خاطر تفاوت سلیقه هاى سطحى و جر و بحثهاى ناشى از بیکارى باشد, که در این صورت مشغول شدن به بچه, دو طرف را سرگرم کرده و به زندگى جدىتر مى نماید. لذا توصیه ما به شما خواهر گرامى این است که چنانچه به هر دلیلى زندگى با همسرتان ادامه پیدا کرد تا زمانى که به حسن همزیستى و داشتن یک رابطه سالم با او اطمینان پیدا نکرده اید از بچه دار شدن مجدد خوددارى کنید. ان شإالله با تربیت خوب فرزندى که دارید بتوانید از همفکرى و پشتیبانى او بهره مند شوید و براى جلوگیرى از رفتار ناپسند همسرتان و یا رفع مشکلات احتمالى دیگر از او کمک بگیرید. در صورت نیاز مى توانید باز هم با ما, در تماس باشید.
موفقیت و بهروزى شما را آرزومندیم.

دخالت فامیل در زندگى ما
خودم نیز خجالتى ام
خواهر م.ب ـ اصفهان
مشاور: زهرا آکوچکیان
دخترى 15 ساله هستم و پاره اى مشکلات خانوادگى آزارم مى دهد. خانواده ما آرام و متین هستند, ولى دایى و خاله من باعث برخوردهایى شده اند و این برخوردها, دیگر اعضاى فامیل را نسبت به ما بدبین کرده است و به دلیل رفتار آنها, ما هم مجبوریم مثل خودشان برخورد کنیم, آن وقت خانواده ما زودرنج و حساس و کم ظرفیت معرفى مى شود.
مشکل دیگر مربوط به خودم است. خجالتى و کم رو هستم. حرف دیگران سریع روى من اثر مى گذارد و هر کس قادر به فهم این مسإله است. و این مرا خیلى آزارم مى دهد که نقطه ضعف دست دیگران مى دهم. از برخورد و صحبت با دیگران مى ترسم و احساس مى کنم قادر به مصاحبت با دیگران نیستم. چه کنم؟ آیا باید گستاخ باشم و متانتم را از دست بدهم تا بتوانم رفتار اجتماعى مناسبى داشته باشم.
خواهر گرامى!
مسایل خانوادگى در همه فامیلها وجود دارد. مهم آن است که اگر بنا بر حسن نیت باشد و نیت بر استحکام روابط خانوادگى, اگر حتى یک طرف اختلاف سعى نکند مثل دیگرى رفتار کند و رفتارى عاقلانه و بزرگ منشانه اختیار نماید, از این طریق مى تواند با برخوردهاى ناهنجار طرف دیگر, مقابله کند و کذب حرفهاى او در مورد خودش را به دیگران اثبات نماید و متإسفانه خانواده محترم شما چنین برخوردى را پیشه نکرده اند. برخورد به مثل, نتیجه اى جز طولانى شدن درگیرى و حل نشدن مشکل ندارد در صورتى که همه خواهان حل مسإله هستند. گاهى وقتها موشکافى و باریک بینى بیش از حد نسبت به مسایل, سبب تداوم بحران خانوادگى و اختلافات مى شود. با کمى گذشت, بى اعتنایى و بى توجهى به حرفها و حرکات مى توان به بسیارى از این اختلاف نظرها پایان داد.
در مورد وضعیت خودتان باید بگوییم توانایى اعتماد به نفس و یا ابراز وجود با گستاخى, بسیار تفاوت دارد. اگر فردى بتواند با دیگران به راحتى ارتباط برقرار کند و قادر به بیان احساسات و افکار خود باشد, این یک توانایى شخصیتى باارزش محسوب مى شود.
براى برقرارى یک رابطه درست و پویا با دیگران نه لازم است انسان اقدام به خودشکنى و تحقیر خود بنماید و بیش از حد در مقابل دیگران تواضع نشان دهد و نه از ترس مغبون شدن در ارتباط با دیگران نیاز به جسارت و گستاخى زیاد است. آنچه مهم است رعایت اعتدال در برخوردها و معاشرتها است. یعنى شما باید تواناییهایى را در برخوردهاى اجتماعى کسب کنید و آن را بشناسید و در این برخوردها خودتان را باور کنید و به خود اعتماد داشته باشید. وقتى این اعتماد به دست آید, توانایى ابراز وجود را پیدا خواهید کرد.
پس شناخت مهارتها و تواناییهاى خود و کسب مهارتهاى جدید (در برخورد با افراد یا معاشرتهاى اجتماعى, خانوادگى, فامیل و دوستان مدرسه و ...) اعتماد به نفس (اعتماد و اعتقاد به خود) توانایى ابراز وجود و اظهار عقیده, اینها همه براى برقرارى یک رابطه سالم و پویا با دیگران ضرورى مى باشد. شما با مطالعه بیشتر در زمینه هاى مورد علاقه مى توانید دایره لغات خود را افزایش دهید. و صحبت کردن یا اظهار نظر در موارد خاصى که از آن اطلاعاتى دارید, در جمعهاى کوچک دوستانه, سپس در جمعهاى بزرگتر سبب افزایش جسارت و شجاعت ابراز وجود شما در مقابل دیگران خواهد شد. این نیاز به تمرین مکرر دارد و ان شإالله مى توانید موفق شده و بر اضطراب خود در جمع فائق آیید. مشکل مادرتان نیز به بخش مشاوره پزشکى ارجاع شد.
موید باشید.

پدرى خجالتى و خواستگارى قد کوتاه
خواهر ر.چ.ر ـ زاهدان
مشاور: زهرا آکوچکیان
دخترى 20 ساله و دانشجوى پرستارى هستم. پدرم فردى خجالتى و کم حرف است و فکر مى کنم اعتماد به نفس پایینى دارد. حالا فردى از اقوام پدرى به خواستگاریم آمده که مردى است سالم و اخلاقش هم فکر مى کنم خوب باشد. او دانشجوى علوم قرآنى است. مادرم براى ازدواج ما عجله دارد ولى من نمى دانم آیا جواب مثبت بدهم یا نه؟ آیا او مثل پدرم نخواهد بود. چون بعضى خصوصیات پدرم را در او مى بینم. آیا موارد بعدى بهتر از او نخواهد بود؟ در ضمن او قد بلندى ندارد و در حد 155 سانتى متر است؟ آیا این اندازه قد بعدا برایم مسإله ساز نخواهد بود. آیا مى شود فردى را عوض کرد؟
خواهر گرامى!
قبل از پاسخ به سوالات شما بایستى به همه خوانندگان بخش مشاور و عزیزانى که براى ما نامه مى نویسند عرض کنیم, ما وظیفه اصلى خود را راهنمایى و مشاوره مى دانیم نه آنکه به جاى شما فکر کنیم و تصمیم بگیریم. صلاح و صواب هر کار را بایستى خودتان که درگیر آن قضیه هستید برگزینید, منتها براى تصمیم گیرى صحیح و درست در هر کار باید به جوانب آن به خوبى دقت کرد و از زوایاى مختلف به آن نگریست تا بتوان احتمالات موجود را در نظر گرفت و نهایتا بهترین تصمیم را گرفت و روش احسن را انتخاب نمود.
شما خصوصیاتى را براى پدر خود برشمرده اید که به آن گونه نیست که بتوان کمى اعتماد به نفس به آن اطلاق نمود. گاهى بعضى افراد مزاجا و طبعا آرام و ساکت هستند. خیلى پرشر و شور و جنجالى نیستند ولى در زندگى اجتماعى قادر به حفظ حقوق خود و دفاع از آن هستند. آیا پدرتان این گونه نیست. آیا زندگیتان آن قوام و استوارى که باید داشته باشد را ندارد. آیا نیازهایى در زندگى داشته اید که پدرتان با وجود امکان دسترسى به آنها ناتوانى بارز نشان داده باشد. یا در تصمیم گیریهایش در زندگى همیشه متکى به دیگران است. یا براى اداره امور زندگى اجتماعى و خانوادگى خود به نحو احسن محتاج مداخله دیگران است. اگر پاسخ همه اینها بله باشد, احتمالا احساس اعتماد به نفس یا کفایت نفس او پایین است. حال نکته دیگرى لازم به ذکر است و آن اینکه اگر فردى از فامیل پدرى هم, کمى خجالتى و کم حرف باشد دلیلى ندارد خصوصیات شخصیتى او دقیقا مثل پدرتان باشد. ولى به هر جهت براى اطمینان خاطر در تصمیم گیرى در مورد او یا هر کس دیگر, ببینید فعالیت شغلى آن جوان چگونه است. در محیط کار یا خانواده با دیگران چگونه رفتار مى کند. تصمیم گیریهاى اصلى خود در زندگى را خود مستقلا و با مشاوره با دیگران مى گیرد یا دربست منتظر نظر دیگران است. آیا او قادر به درک مسایل و مشکلات و نیازهاى افراد نزدیک خود هست و اقدامى براى کمک به آنها مى کند یا خیر و آیا بى تفاوت نسبت به دیگران است. و خلاصه بسیارى مسایل رفتارى دیگر که مى توانید به آنها دقت کرده و تصمیم بگیرید. با اطلاع خانواده با خود او صحبت کنید و آنچه نسبت به خصوصیات یک مرد و انتظارات خود از یک مرد را لازم مى دانید از او سوال نمایید.
این مسإله را هم توجه داشته باشید هر انسان اگر شرایط خود را خوب ببیند و وضعیت خود را خوب درک کند, قادر به فهم کاستیهاى آن خواهد بود و انگیزه براى تغییر پیدا مى کند و این, خصیصه انسانى است که او را از دیگر موجودات جدا مى کند. این انسان است که قادر به درک خود و دیگران, درک شرایط و توان براى تغییر خود و محیط پیرامونش مى باشد. بنابراین با فراهم آوردن شرایط مناسب براى این فهم و درک و کمک نمودن به یک فرد براى تغییر نگرش و رفتارش مى توان روى او اثر گذاشت و کمکش نمود که حتى بسیارى از منشها و گرایشهاى خویش را تغییر دهد.
در مورد این فرد اگر شما خودتان قدى معمولى داشته باشید که هیچ جاى نگرانى نیست و در آینده در مورد فرزندان مشکلى نخواهید داشت. البته حتى اگر شما هم قدى کوتاه داشته باشید هیچ جاى نگرانى به این شدت نخواهد بود و بروز مشکل بستگى دارد که شما خود چه ملاکهایى داشته باشید و چقدر به این مسإله بها بدهید و البته این مسإله نکته مهمى نخواهد بود که محور تصمیم گیرى شما قرار گیرد. به هر جهت انتخاب با شما است. دقت کنید نه بى جهت فردى را رد کنید و نه بى جهت بپذیرید و در رإس همه شاخصها, اعتقاد واقعى و ایمان مذهبى فرد را در نظر بگیرید و اینکه این اعتقاد قلبى چقدر توانسته در رفتار و کردار و منش فرد تإثیر بگذارد. اگر در فردى چنین خصلتهایى را یافتید براى رد کردن او بیشتر تإمل نمایید. تحقیق را فراموش نکنید و در رإس همه کار توکل به خدا را از دست نگذارید.خوشبخت باشید.