((قسمت ششم))
پیام زن: در ادامه گفتگوهایى که طى شماره هاى پیش در خدمتتان بودیم, بحث در باره حقوق انسانى زن بود. در اینجا مناسب است در این باره بحث کنیم که زن به عنوان یک انسان و از جهت انسان بودن چه حقوقى دارد؟
حضرت آیت الله امینى: با عرض سلام مجدد به خوانندگان محترم و عرض معذرت که توفیق نصیب نشد در طى چند شماره گذشته مجله در خدمتتان باشیم. البته الحمدالله تبدیل به احسن شد و در این فاصله از علمإ بزرگوار استفاده کردیم.
ما در بحثهاى گذشته این مطلب را عرض کردیم که اسلام بین زن و مرد از حیث انسان بودن هیچ تفاوتى قائل نیست و این اصل را به حدى مسلم مى داند که در آیات و روایات هیچ جایى لازم نمى بیند بر این موضوع صراحتا تإکید کند. بنابراین هر جا که در قرآن یا در احادیث خطاب به انسان دیده مى شود شامل زن و مرد هر دو است. در همان زمانها این مسإله حتى براى جوامع متمدن هم مطرح بود که آیا زن اصولا انسان است یا نه; یا نیمه انسان است, اما براى اسلام اصلا این مسإله مطرح نیست و این یک موضوع جانبى است.
پیام زن: وقتى که این دیدگاه در اسلام این قدر محرز و قطعى است, پس به چه دلیل بعضى از افراد بخصوص معدودى از صاحب نظران بزرگ در این مسإله تإمل و تردید داشته اند؟!
حضرت آیت الله امینى: این افکار گاهى مطالعه نکرده و تحت تإثیر اندیشه هاى غیر اسلامى و بیرون از دین قرار گرفته اند و البته بسیار نادر است. لکن این نکته نیز بى تإثیر نیست که مردهاى ما غالبا مردانه فکر مى کنند و شاید اگر بى طرفانه قضاوت مى کردند وضع ما خیلى با حالا فرق مى کرد. مردمحورى, خودمحورى و مرد را عالى تر دانستن, همه اینها از رسوماتى است که از سابق باقى مانده است. الان هم در همه جوامع افرادى هستند که زن را عقب تر و پایین تر از مرد مى دانند. اسلام با این افکار موافق نیست.
پیام زن: به عبارتى مى توان گفت که وجود این دیدگاههاى شاذ و نادر منافاتى با قطعیت و بداهت مطلب ندارد. همان طور که مثلا برخى از سوفسطائیان و ایدهآلیستها منکر یک امر بدیهى, یعنى اصل وجودند و همه چیز را ذهنى و خیالى مى دانند در عین حالى که وجود واقعیات متعدد خارج از ذهن به هیچ وجه قابل تردید و انکار نیست. به هر حال از بحث اصلى دور نشویم. سوال در باره حقوق انسانى زن بود.
حضرت آیت الله امینى: همان طور که مى دانید در حدود یک قرن مى باشد که موضوع حقوق بشر در سطح جهان مطرح است. البته اسلام از ابتدا در این قسمت بحث کرده و حقوقى را تعیین و امضا فرموده است. من مطلبى را که در این رابطه یعنى در باره حقوق زن عرض مى کنم همان حقوقى است که بعضا به عنوان حقوق بشر مطرح مى شود, و بین زن و مرد مشترک است و در اینجا به مهمترین آنها اشاره مى کنم;
1ـ حق حیات و زندگى:
انسان به عنوان یک موجود زنده این حق را دارد که حیاتش را ادامه دهد و کسى حق ندارد که بدون مجوز قانونى و شرعى این حق را از او سلب کند.
2ـ حق آزادى:
هر انسانى, چه زن و چه مرد, آزاد آفریده شده است و این آزادى در نهادش گذاشته شده است. کسى هم حق ندارد این آزادى را از او سلب کند مگر اینکه مزاحم آزادى دیگران یا مزاحم مصلحت خودش و جامعه شود.
3ـ حق استفاده از منابع طبیعى:
انسان در یک جهانى زندگى مى کند که نیازهاى خاصى دارد. نیاز به آب دارد, نیاز به هوا دارد, نیاز به غذا و لباس دارد. باید بتواند از غذا و آب و هوا و امثال اینها استفاده کند. منابعى مثل معادن, جنگلها و دریاها متعلق به مردم است و انسان طبعا حق دارد از اینها استفاده کند. کسى هم حق ندارد مانع او بشود. مگر اینکه استفاده از این حق, مزاحم حقوق دیگران شود. در مورد حق سکونت نیز همین طور است, از آنجا که انسان نیازمند به مسکن است, طبعا براى تهیه مسکن مجاز است که در محدوده کشور یا شهرش یا هر جاى دیگر براى خودش موطن و مسکنى انتخاب کند. البته طبیعى است که همه این موارد باید داراى نظام و ضوابط خاصى باشد که ضرورت زندگى اجتماعى و لازمه تإمین مصالح عمومى است.
پیام زن: در رابطه با حق آزادى و حق استفاده از منابع طبیعى به تزاحم حقوق اشاره فرمودید. ولى در حق اول یعنى حق حیات به تزاحم حقوق فرد با افراد دیگر یا با جامعه اشاره نشد.
حضرت آیت الله امینى: در همه این موارد بحث در این است که انسان به طبع انسانى خود و به عنوان اصول اولیه, داراى چنین حقوقى است و طبیعتا اگر بنا باشد که استفاده از این حقوق موجب تجاوز و تعدى به حقوق دیگران و جامعه باشد, قطعا محدود مى شود. مثلا اگر کسى متعرض حیات دیگران شده باشد یا امنیت جامعه را در معرض خطر قرار داده باشد, نمى توان گفت که باز هم حق حیاتش محترم و محفوظ است, بلکه در واقع خودش این حق را از خودش سلب کرده است و قوانین مدنى که رتبه اش بعد از حقوق انسانى و حقوق اساسى است, تکلیف او را روشن خواهد کرد.
4ـ حق بهداشت و درمان:
زن و مرد به عنوان انسان حق دارند که براى صیانت از حیات و سلامتى خود, از محیط سالم و بهداشتى بهره مند باشند و آنچه را که براى درمان و رفع بیمارى نیازمندند در اختیار داشته باشند و این حق طبیعى هر انسانى است که هیچ کس نباید مانع آن بشود.
5ـ حق اشتغال:
لازمه تإمین نیازهاى زندگى, کار کردن است. و لذا زن و مرد حق دارند که براى رفع احتیاجات خود به کار بپردازند و نتیجه کار هر کسى هم متعلق به خودش است. بنابراین هر کسى که براى دیگرى کار مى کند باید مزد عادلانه اى دریافت کند. مزد عادلانه یعنى مزدى که به اندازه کار است, با قطع نظر از اینکه نیروى کار, زن است یا مرد, سیاه است یا سفید. چرا که هر کسى در قبال کارى که انجام مى دهد حق دریافت مزد دارد. نمى شود به کسى گفت که چون تو زن هستى باید به ازاى کار مساوى, حقوق کمترى دریافت کنى. اسلام کاملا با این امر مخالف است. از نظر اسلام اگر زن در خانه یا در هر جاى دیگر کار کند همان حقوقى به او تعلق مى گیرد که به مرد تعلق مى گیرد. از این جهت به نظر من در جهان ما, به زنها ظلم مى شود, براى اینکه غالبا از نیاز زنها استفاده مى شود, آنها را به کار مى گیرند و به جاى مزد عادلانه حقوقى کمتر از مردها به آنها اختصاص مى دهند. در غرب هم متإسفانه این مطلب کاملا رواج دارد و از زن به عنوان کارگر ارزان و کارمند ارزان استفاده مى کنند. منظور از حقوق عادلانه که عرض کردم حقوق مساوى نیست. هر کس باید به اندازه ارزش کارش مزد بگیرد. یک کارگر زن ممکن است به اندازه یک کارگر مرد, یا بیشتر هم کار کند. باید به همین نسبت حقوق بگیرد. یعنى زن بودن نباید یک معیار باشد, خود کار و شرایط و بازده آن است.
6ـ حق تملک و تصرف در اموال خود:
هر انسانى وقتى که کار کرد, خودش مالک نتیجه کارش مى شود. این نتیجه به کس دیگرى تعلق ندارد. مثلا اگر یک زن کار کند و نتیجه کارش را شوهرش یا پدرش بردارد, این ستم است. البته اگر خودش بخواهد در زندگى مشترک خرج کند مسإله اى نیست, اما چون مال, متعلق به خودش است, از هر مجراى مشروعى که به دست آورده باشد, چه از طریق کار یا ارث یا بخشش و امثال آن, به هر حال حق تصرف در آن هم در اختیار خودش است و زن بودن هیچ گونه محدودیتى در حق کمک و در حق تصرف در اموال ایجاد نمى کند. اگر زن اموالى را پیدا کرد و خواست آن را به کسى ببخشد, خواست در تجارت بیندازد, خواست ذخیره کند یا در راه خدا بدهد در همه اینها, آزاد است. اما بعضى تصرفات را چه زن و چه مرد حق ندارند حتى در اموال خودشان انجام بدهند. مثل اینکه کسى بخواهد اموالش را آتش بزند یا در راه حرامى به کار بیندازد و در مسیرى استفاده کند که به حال جامعه مضر باشد, این گونه تصرفات ممنوع است و فرقى بین زن و مرد نیست.
7ـ حق امنیت:
انسانى که مى خواهد در اجتماع زندگى کند, چه زن و چه مرد, نیاز به امنیت دارد. یعنى باید محیطى باشد که در آن جان و مال و عرض و آبرویش در امان باشد و کسى متعرض حقوق و شوون و آزادیهاى مشروع وى نشود. امنیت, مهمترین و بزرگترین خواسته اى است که هر انسانى دارد. این نیاز براى زن, باید هم در خانه شوهر و هم در کل جامعه تإمین باشد و اگر امنیتش مورد تجاوز قرار بگیرد حق دارد براى گرفتن حقش به دادگاههاى صالحه مراجعه کند و اگر تزاحم و هرج و مرجى در جامعه پیش نمىآید مى تواند مستقیما از خودش دفاع کند و حقش را بگیرد. زن و مرد در این جهت تفاوتى ندارند. زن هم مى تواند شکایت کند, مى تواند مراحل تعقیب قانونى شکایت را ادامه دهد, وکیل بگیرد, خودش در دادگاه صحبت کند, خودش دفاع کند و اگر مسافرت یا هر اقدام دیگرى لازم دارد انجام دهد. و علاوه بر اینکه این حق طبیعى را اسلام نفى نکرده است مشاهده مى کنیم که سیره زنان صدر اسلام و بخصوص سیره حضرت فاطمه(س) هم آن را تإیید مى کند. حضرت فاطمه زهرا(س) براى گرفتن حق خودشان دفاع مى کنند, صحبت مى کنند, بحث و استدلال مى کنند, در مسجد پیغمبر در حضور اجتماع عظیم مردم سخن مى گویند و مسوولین را استیضاح مى کنند; براى اینکه حق خود را بگیرند. اینها مسایل روشن و واضحى است که در اسلام دیده مى شود, نه اینکه زن بگوید: خجالت مى کشم. یا اینکه مثلا بگویند: قبیح و زشت است که زن برود حق خودش را بگیرد! چرا زشت است؟! حتى دیگران باید در این قسمت کمک کنند تا زنها بهتر و راحت تر بتوانند براى احقاق حقشان قیام کنند.
8ـ حق جعل قانون و در سایه قانون زیستن:
وجود قانون از ضروریات زندگى اجتماعى انسان است. زن و مرد هر دو حق دارند که در قانونگذارى سهیم باشند و طبعا حق دارند که در سایه این قانون زندگى کنند و از مزایاى آن بهره مند شوند, کسى مجاز نیست که در این زمینه تبعیضى قایل شود و مثلا زن را از دخالت در قانونگذارى منع کند یا کسى را به خاطر زن بودن از حمایت قانون محروم نماید.
9ـ حق دخالت و مشارکت در حکومت:
اصل نیازمندى جامعه به حکومت یک امر قطعى و محرز است و لازمه اجراى قانون این است که حکومتى عهده دار ساماندهى نظام جامعه باشد. زن و مرد هر دو به عنوان شهروندانى که حق دخالت در تعیین سرنوشت خود را دارند مى توانند در حکومت و در تعیین آن سهیم باشند. طبعا حضور در مقدمات این کار نیز حق همه است, ایجاد تشکلهاى صنفى و سیاسى, شرکت در احزاب و گروهها, حضور در انتخابات و هر نوع فعالیت سیاسى, جزء حقوق مردم و از جمله زنان است. خانمها مى توانند تشکلهایى را به وجود بیاورند و از حقوق خود دفاع کنند, از حقوق کشورشان دفاع کنند, از حقوق مرد و زن دفاع کنند. من در جاى دیگرى هم عرض کرده ام که زنها نباید فقط به فکر امور خودشان باشند; باید به فکر حقوق مظلومین باشند. اگر به این فکر باشند خیلى موفق تر خواهند بود. نباید به تقابل و رمزبندیهاى بیهوده میان زن و مرد دامن زد. خانمها باید با حفظ موازین شرعى و ضوابط قانونى, براى کل جامعه و براى همه انسانها فعالیت کنند.
10ـ حق اختیار همسر:
همین طورى که مرد وقتى به سن ازدواج رسید حق دارد ازدواج کند و زن بگیرد, زن هم وقتى به سن ازدواج رسید حق دارد که شوهرى را براى خودش انتخاب کند. زن در انتخاب شوهر آزاد است و کسى نمى تواند او را به ازدواج یا ترک آن مجبور کند. هیچ کس نمى تواند دختر یا زنى را مجبور کند تو با این فرد ازدواج کن, نه پدر, نه برادر, نه مادر, نه خانواده و نه هیچ کس دیگرى حق ندارد او را به ازدواج تحمیلى وادار کند. انسان در انتخاب همسر کاملا آزاد آزاد است و کسى حق جبر و تحمیل ندارد.
11ـ حق داشتن و تربیت فرزند:
داشتن فرزند یک نیاز و یک حق طبیعى است و انسان وجود فرزند را ادامه بقاى خودش مى داند. همان طور که مرد حق دارد فرزند داشته باشد زن هم حق دارد بچه دار شود. یعنى اگر مردى به همسرش بگوید که من اصلا نمى خواهم بچه داشته باشم, از جهت خودش مى تواند بگوید اما حق زن در اینجا نباید نادیده گرفته شود. بنابراین قوانین مدنى باید به نحوى حقوق هر دو را حفظ کنند, که البته این بحث مربوط به جاى دیگرى است. در مورد تربیت نیز هر زن یا مردى حق دارد که فرزندان خودش را بر طبق دلخواهش تربیت کند, این یک خواسته طبیعى است و یک خواسته احساسى است که در درون هر زن و مردى هست, که این هم باز در محدوده حقوق خانواده بحث واضح ترى را مى طلبد.
12ـ حق اندیشیدن و عقیده داشتن:
زن عاقل است, مرد هم عاقل است. یعنى عقل داشتن و فکر کردن از خواص هر دو است. وقتى که خدا این نعمت را به کسى داده است او هم حق دارد که آن را به کار بیندازد و فکر کند, و طبیعى است که انسان در پى اندیشه هایش به یک عقیده اى مى رسد, حالا این عقیده یا نسبت به مسایل معنوى و اخروى و امثال اینهاست, یا در مورد مسایل اجتماعى و دنیوى. به هر حال عقیده انسان محترم است, از هر راهى که کسب کرده باشد. بله دیگران مى توانند به او توصیه کنند, و از او بخواهند که در عقیده اش تجدیدنظر کند. با او بحث کنند و عقیده اش را ابطال کنند اما نمى توانند بگویند که چرا این عقیده را دارى؟ مثلا کسى خدا را قبول دارد, یکى دیگر بگوید چرا تو خدا را قبول دارى؟ یا یک کسى فکر کرده و هنوز نتوانسته به وجود خدا پى ببرد. نمى شود توى سر کسى بزنند, محاکمه اش کنند, زندانى اش کنند که چرا تو نتوانسته اى یک عقیده اى پیدا کنى؟! خوب نتوانسته است پیدا کند. مى توانند بیایند برایش استدلال کنند, راهنمایى اش کنند. اقامه برهان کنند, بگویند این جور فکر کن تا اینکه عقیده ات درست شود. این کار را مى توانند بکنند. اما اگر در نهایت گفت: من به حرفى که شما مى گویید نرسیده ام, نمى شود به صرف اینکه به عقیده اى نرسیده است یا در آن شک دارد او را مجازات کرد.
پیام زن: بر همین اساس عده اى نسبت به حکم اسلام در باره مرتد اعتراض دارند و آن را با آزادى عقیده به عنوان یکى از حقوق طبیعى انسان در تضاد مى دانند; بدین معنا که اگر مسلمانى به هر دلیل حقانیت دین یا یکى از ضروریات آن برایش زیر سوال رفت و نتوانست آن را بپذیرد, شما چرا حق حیات را از او سلب مى کنید؟ آیا این نتیجه گیرى درست است؟
حضرت آیت الله امینى: بحث ارتداد یک مسإله عمیقى است که ابعاد متعدد آن احتیاج به بحث جداگانه دارد, اما به طور اجمال عرض مى کنم که این موضوع مربوط به حقوق طبیعى نیست بلکه به حقوق اجتماعى و سیاسى انسان برمى گردد. همان طورى که فرد حق دارد, جامعه هم حقوقى دارد که باید محفوظ بماند. مثلا گاهى در صدر اسلام بعضى از کفار به دوستانشان دستور مى دادند که ابتدا بیایید اسلام را قبول کنید و پس از اینکه به عنوان مسلمان شناخته شدید از اسلام بیزارى بجویید و آن را باطل وانمود کنید. این یک توطئه اى بود براى اینکه پایه هاى ایمان مردم را متزلزل کنند و به اجتماع مسلمین ضربه بزنند. یکى از انگیزه هاى این حکم همین جهت است و البته ابعاد عمیقترى هم دارد که ان شإالله در فرصتهاى دیگر باید به آن پرداخت.
به هر حال عرض کردم که کسى که عقیده اى پیدا کرده این عقیده برایش محترم است. زن و مرد هم فرقى نمى کند. اما اگر از حد داشتن اعتقاد فراتر رفته و به ابراز عقیده برسد, یعنى اگر بنا باشد کسى با اظهار عقیده شخصى اش به اعتقاد دیگران, که آنها هم عقیده شان محترم است, لطمه اى وارد کند, اینجا باید حقوق و قوانین اجتماعى حد و مرز آزادیها را تعیین کند و طبعا محدودیتها و مقررات خاصى را ایجاب خواهد کرد. همه حقوق انسانى این خصوصیت را دارند که وقتى به مرحله عینیت اجتماعى مى رسند, خواه ناخواه با تزاحمهایى روبه رو مى شوند که این تزاحمها اجازه نمى دهند که آنها به همین صورت بسیط تحقق پیدا کنند, بلکه به قالبها و مجارى خاصى نیازمندند و روح این اصول باید با حفظ مصالح عمومى در قالب قوانین اساسى و حقوق مدنى دمیده شود تا در سایه این قوانین همه بتوانند از حداکثر حقوق و آزادیهاى ممکن بهره مند شوند و آزادى کسى موجب سلب آزادى دیگرى نگردد.
از لوازم آزادى عقیده این است که اگر کسى به مقتضاى عقیده دینى اش, مراسم و مناسک خاصى را باید انجام دهد, این حق او است و کسى نباید مانع و مزاحمش بشود.
13ـ حق تحصیل علم:
یکى از حقوق انسانى حق تحصیل علم است که این را ما قبلا به طور مفصل بحث کردیم و عرض کردیم که زن در تحصیل علم آزاد است و دیگر نیازى به تکرار آن مباحث نیست.
14ـ حق تکامل روحى و معنوى:
از آنجا که انسان داراى استعداد و ظرفیت تکامل روحانى و پیشرفت عقلى است براى زن و مرد این حق وجود دارد که براى نیل به مقامات عالى معنوى تلاش کنند و به تعالى روحى و کمالات نفسانى نایل شوند و کسى حق ممانعت از این امر را ندارد.
اینها اجمالى بود از حقوقى که زن به عنوان انسان بودن دارد. همه ملزمند این حقوق را بپذیرند و نه تنها کارشکنى نکنند بلکه باید براى استیفاى آن همراهى و کمک هم بکنند. یعنى حکومت ضامن این حق است, دیگران ضامن این حقند و باید وسیله رسیدن به این حق را براى بانوان فراهم کنند.
پیام زن: منشإ این حقوق چیست؟ آیا اینها مبتنى بر نظام خلقت است و به خاطر استعدادها و طبیعت انسان یا اینکه ناشى از اعتبار و قرارداد است؟
حضرت آیت الله امینى: اسلام در واقع دو گونه حق براى انسانها قائل است. یکى حقوق طبیعى و دیگرى حقوق اکتسابى. یک سلسله حقوقى براى انسان هست به اعتبار انسان بودن او با قطع نظر از اینکه در اجتماع زندگى مى کند. یک حقوقى هم هست که به اعتبار اینکه انسان وارد اجتماع مى شود و استعدادهایش را کسب مى کند. اینها دو نوع حقوق متفاوت اند. قسم اول را ما حقوق طبیعى مى دانیم. حقوق طبیعى معنایش این است که انسان یک آفرینش مخصوصى دارد که با سایر موجودات متفاوت است. در هر دو بعد جسمى و روحى یک استعدادها و یک نیازهایى دارد. مبناى اسلام در حقوق, اینها هستند; یعنى همین انسان با فطرتش, با این آفرینش ویژه اش, با احتیاجات و استعدادهایش و با توجه به آن شرایطى که در آن زندگى مى کند. فرض بفرمایید که گفتیم انسان حق ازدواج دارد; براى اینکه مجهز به نیروى غریزه جنسى است و این غریزه نیاز به ارضا دارد. پس این حق, حق طبیعى او است و قانونى لازم نیست که بیاید و بگوید که انسان نیاز به ازدواج دارد.
پیام زن: پس یعنى این حقوق, اعتبارى و قراردادى نیست.
حضرت آیت الله امینى: یعنى قانونى لازم نیست که بیاید بگوید انسان حق ازدواج دارد. دلیل ازدواجش پیش خودش هست و ثابت است. این حق طبیعى است. مثلا در حقوق اجتماعى اگر انسان اجتماعى نبود دیگر حق حکومت هم نداشت چون نه نیازى داشت, نه امکان و نه استعدادش, همه اینها برگشتش به آن طبیعت و فطرت و خلقت انسان است. حتى انسانهاى اولیه هم که کسى برایشان جعل نکرده بود, آنها هم خودشان مى دانستند یک حقى دارند. کسى هم حق ندارد بیاید خلاف این را جعل کند. اما انسانها وقتى وارد اجتماع مى شوند و از حقوق طبیعى خود استفاده مى کنند, پس از آن, دیگر مساوى نیستند. براى اینکه انسانها وقتى مىآیند در اجتماع, همه حق کار کردن دارند ولى استعدادها یکسان نیست. یک کسى خیلى مى تواند کار کند, یک کسى کمتر. یک کسى مثلا کارهایش بسیار ارزشمند است, یک کسى کارهایش ارزشمند نیست. در اینجا ما نمى توانیم بگوییم که افراد چون استعداد کار کردن دارند پس بنابراین همه باید مساوى هم بهره بگیرند. مرحله عمل, یک میدان مسابقه است. در این میدان, افراد حقوق متفاوت پیدا مى کنند.
پیام زن: علاقه مندیم این بحث حقوق در محضر حضرت عالى ادامه پیدا کند و نیز توفیق بیابیم که دیگر محورها و پرسشهاى مورد نظر را نیز پى بگیریم. از لطف و سعه صدر حضرت عالى صمیمانه سپاسگزاریم.