نویسنده

دلداده هاى مهاجر

بتول جعفرى

 

 

به کوچه هاى لبریز از بوى شهادت که مى رسى
آسمانش آبى ترین است و
دریایش صاف ترین.
از حریم سبز و سرخ خاطرات ایران که مى گذرى
جذبه اى دارد عجیب و ماندنى
حماسه روشن هفده شهریور
سالروز خون و عشق و علم.
و شهیدان ما ((رجایى)) و ((باهنر))
دو ستاره منظومه شهادتند
آنان که پا در رکاب صداقت و اخلاص و خدمات نهادند
و
طنین گامهایشان همواره در گوش
تاریخ خواهد ماند.
گاه; پاى حرفهاى دلداده هاى مهاجر که مى نشینى
مى بینى چقدر فاصله دارى
تا بى نهایت ((بودن))
تا غایت انسانیت, تا ((شهادت)).
آنان که بر سریر اندیشه و آرمان من و تو
جاودانه اند و عالمانه, زیباترین طریق را برگزیدند.
بر گوشه هاى خاک,
لاله هاى داغدیده, پا گرفته اند.
و در هنگامه شفق
بر سر و سینه مى کوبند و
اشک مى بارند, و عاشقى و آشفتگى را, هجا مى کند.
شعر امروز,
حکایت مردان دیروز میهن است.
آنان که زبان قاصر است از بیان بلندى و رشادتشان.
سر بر راه عشق
گام برداشتند و رفتند
آرام, سبکبال.
و فهماندند, که در آن سوى خزان هم
مى توان به زیبایى تمام,
پرپر شد و بود.
به خانه مهتاب,
درى گشودند و صادقانه,
التیام زخمهایشان را در هجرت یافتند.
هجرت به سمت ساده خانه معبود
و ما را,
جز اینکه مثل ابر بهار بباریم
دیگر چه مى ماند.
و روز حشر,
((خوشا به حال پرنده هاى بى بال پریده.))
و ما, در میان انبوه پرتلاطم زندگى
گاه, اسوه هاى زنده جارى را,
ناگاه گم مى کنیم.
و در حماسه ایران
یاد معلمان باهنر
که مثال پروانه سوختند,
تا قیام قیامت, بر صدر اندیشه هاى ناب,
خواهد درخشید و
خواهد ماند.