معاون قلابى هنوز هم فساد مى کند


معاون قلابى هنوز هم فساد مى کند!

 

 

مجله وزین پیام زن
با سلام,
مسإله اى را که مى خواهم با شما در میان بگذارم مشکلى است که بیش از یک سال است زندگى ما را به جهنمى سوزان تبدیل کرده است. در ابتدا و تا همین چند وقت پیش, ما این موضوع را یک مشکل فردى و خانوادگى تلقى نموده و آن را در همین حد پى گیرى مى کردیم. اما از وقتى که در جریان محاکمه فرد جنایتکارى که 9 زن و دختر بیگناه را به قتل رسانده است قرار گرفتیم, احساس کردیم که این موضوع یک مسإله اجتماعى است و چه بسا سکوت و تسامح ما شرعا و در پیش خدا پذیرفته نباشد و در روز قیامت به خاطر سهل انگارى و ساده گرفتن این مسإله و برخورد جدى نکردن با آن, شریک برخى جرمها و جنایتها محسوب شویم.
براى ما شنیدن این ماجرا بسیار هشدار دهنده بود که قاتل مزبور با نامهاى جعلى در طول سالهاى 1361 تا کنون انواع فساد و جرم و جنایت را مرتکب شده, بارها به اتهام سرقت, آدم ربایى, جعل اسناد و تجاوز, تحت پیگرد بوده است. در این فاصله نه تنها همسر خودش را طلاق داده بلکه به قول نامادرىاش تا کنون باعث متلاشى شدن چند زندگى شده است. او به اتفاق یکى از همدستانش در سال 1372 به اتهام آدم ربایى و تجاوز به عنف دستگیر شده, ولى در یک فرصت کوتاه از چنگ مإموران قانون گریخته و تنها, همدستش به دار مجازات آویخته شده است.
وى پس از فرار از چنگ قانون با هویتى مجعول مجددا به اتهام جاسوسى و سرقت خودرو, زندانى گردیده بدون اینکه سوابق و پرونده هاى قبلى او براى دستگاه قضایى روشن شود. و بالاخره از آغاز سال 76 به طور غیر منتظره اى فعالیت او شدت و اوج مى گیرد و بناگاه در طى مدت کوتاهى ـ حدود 3 ماه ـ حداقل 9 انسان بى گناه را به فجیع ترین صورت به قتل مى رساند.
پدر یکى از قربانیان در دادگاه گفته بود که اگر قاتل نمى توانست از چنگال قانون بگریزد و ضوابطى وجود داشت که اعمال وى را در همان سال 72 در نطفه خفه مى کرد, این همه جنایت شکل نمى گرفت و عزیزان ما اکنون زنده بودند. خانواده هاى مقتولان نیز در دادگاه یکصدا اعلام کرده بودند که چرا عکس قاتل را در سال 72 از تلویزیون پخش نکردند تا مردم او را شناسایى کنند و این جنایتها اتفاق نیفتد.
با توجه به این عبرت تلخ, من وظیفه خود مى دانم شخصى را به شما معرفى کنم که شیوه زندگى او مانند همین جنایتکار مذکور است. من و خانواده ام تصمیم گرفته ایم که حتى اگر به قیمت جانمان هم تمام شود براى حفظ جامعه, او را رسوا کنیم و جلوى مفاسدش را بگیریم. امیدواریم که با جلب توجه مسوولین, پرونده او مورد رسیدگى قرار گیرد تا خداى نخواسته روزى پیش نیاید که همه افسوس بخورند از اینکه چرا علاج واقعه قبل از وقوع نشده است.

این فرد, که در حال حاضر شغل بخصوصى جز شیادى و کلاهبردارى ندارد, در مدارک رسمى, شغل خود را آزاد ذکر مى کند و در تماس با مردم خود را مهندس و داراى مشاغل حساس جا مى زند. او سابقا کارمند شهردارى تهران بوده و قبل از پیروزى انقلاب, از آنجا اخراج شده است. او در حالى که حتى دیپلم هم ندارد خود را داراى 3 مدرک لیسانس معرفى نموده و براى خودش مدرک جعلى فوق لیسانس از دانشگاه نمازى شیراز تهیه کرده است. به خاطر سوءاستفاده از مال و ناموس دیگران از هر درى وارد مى شود و به بهانه هاى گوناگون پاى خود را به خانه مردم باز و در مسائل خانوادگى آنها دخالت مى کند. وقتى که خانواده ها متوجه و مانع فساد او مى شوند یا مى خواهند حق خودشان را از او بگیرند بلافاصله با تهدید به قتل و با بدنام و متهم ساختن آنها به سرقت و فحشا و ... برایشان پاپوش درست کرده و آنان را ساکت مى کند. او وقتى که احساس مى کند نسبت به او مشکوک شده اند, دعوا و شلوغى مصنوعى راه مى اندازد, بلافاصله به آگاهى زنگ مى زند, شکایت مى کند و با دست پیش گرفتن, غائله را به نفع خود تمام مى کند.
شگرد کار او این است که پرونده ها را در همان مراحل اولیه و در حد کلانترى لوث و پى گیرى ماجرا را در نطفه خفه مى کند. او با همدستى مادر و برادرش به جوسازى بر علیه طرف مقابل خود مى پردازد و در پى ایجاد رعب و وحشت با کمال جرإت و افتخار, با لحن بى ادبانه اى این معنا را اظهار مى دارد که ((من هر کارى بکنم از هیچ کس, حتى از بالاترین مقامها نیز در مقابلم کارى برنمىآید.)) مادرش همیشه به مردم مى گوید: ((بروید دنبال کارتان و با دم شیر بازى نکنید, پسرم به اندازه ده تا وکیل زرنگ است و مى تواند با نوک قلم پدر شما را دربیاورد.)) معمولا زرنگى و حقه بازى او از یک سو و تعلل و تسامح برخى مراجع قانونى از سوى دیگر و ترس مردم از جان و آبروى خود در مقابل تهدیدهاى او, و عدم امید نسبت به احقاق حق, موجب مى شود که افراد بالاخره دست بردارند و در نیمه راه از پى گیرى شکایات خود پشیمان شوند.
تا به حال کمتر کسى از شکایت کردن بر علیه او نتیجه گرفته است. شکایتهاى متعدد همسر سابقش هم بى نتیجه مانده است. او مى گوید که ((شوهرم مرا مکرر کتک مى زد که با من همکار باش و دم نزن. یک بار که از او به خاطر برقرارى ارتباط با زنى شوهردار به حوزه انتظامى ... شکایت کردم, شب که به خانه آمد 3 برگ شکوائیه من در دستش بود و به این خاطر مرا به شدت کتک زد و دنده ام را شکست! بار دیگر از او شکایت کردم, مإمورین به خانه ما آمدند و تعداد 20 نوار ویدئویى مبتذل, مشروبات الکى, عکس زنهاى غریبه, پرونده هاى قضایى مردم و یک تقویم سررسید که تلفن مقامات کشور را در آن نوشته بود را از منزل برداشته و او را به همراه خود بردند. به فاصله کمى به خانه برگشت و گفت: قضیه را در وسط راه با صد هزار تومان تمامش کردم!
او در انبار منکرات رخنه کرده و اجناس ضبط شده آنجا را به خانه مىآورد. اکثر مشروبها و نوارهایى که مىآورد داراى برچسب قوه قضائیه است. وى داراى یک اسلحه و بى سیم قلابى است که معمولا آن را در لاى روزنامه مى پیچد و با ژست مإمورین اطلاعاتى و امنیتى و به نام سران مملکت, اخاذى و کلاهبردارى مى کند. خود را معاون وزیر اطلاعات, معاون دادستان کل کشور, سرپرست زندانهاى قصر و کرج, ناظر اداره منکرات تهران, آخرین تإیید کننده احکام دادگاهها تا سطح دیوان عالى کشور و دوست و همکار رئیس بنیاد مستضعفان معرفى مى کند, و البته به هر کسى که اینها را مى گوید سفارش مى کند که به دلایل امنیتى و شغلى به کسى گفته نشود. او در زمان رژیم سابق نیز با همین شگرد کار مى کرده, خود را عضو ساواک معرفى نموده و با جعل احکامى به عنوان معاون شهردار پایتخت, جا مى زده است که خبر یکى از این موارد پس از دستگیرى, در روزنامه هاى حدود 7 ماه قبل از پیروزى انقلاب اسلامى چاپ شده است.
این فرد شیاد محل زندگى خود را به طور متوالى تغییر مى دهد و تا کنون شاید دهها نشانى متفاوت دارد. مثلا خانه اى را در کرج با 200 هزار تومان رهن و مبلغ ماهیانه پنج هزار تومان از یک پیرمرد اجاره کرد. در طى این مدت علاوه بر اینکه کرایه ها را نمى داد به عناوین مختلف صاحبخانه را اذیت مى کرد و نهایتا در زمان تخلیه, متن اجاره نامه را به کمک مادر و برادرش تغییر داد و به جاى 200 هزار تومان 500 هزار تومان از او گرفتند تا خانه اش را تخلیه کردند.
یک بار با خانواده اى مسیحى آشنا شد که پسر نوجوان آنها در زندان قصر به سر مى برد و محکوم به اعدام شده بود. او به بهانه آزاد کردن فرزندشان حدود 8 ماه به منزل آنها رفته, از دخترشان سوءاستفاده و حسابى آنها را سرکیسه کرده بود, بدون اینکه کارى برایشان انجام دهد, تا اینکه پسر آنها با کمک اسقف ارامنه آزاد شد. او در یکى دیگر از جرائمش با زن شوهردارى ارتباط نامشروع برقرار کرده بود و براى این منظور در خانه آنها آمپول والیوم داخل مشروب مى ریخت و به شوهرش مى داد و بعد او فساد مى کرد. با این همه یک روز از پاسگاه دستبند گرفته و به دست آن مرد زد و نزدیک بود زندگى آنها را با وجود سه بچه متلاشى کند.
او مرتبا به مقدسات مذهبى اهانت مى کند. مثلا در یکى از موارد با یک روحانى نماى خلع لباس شده رفت و آمد پیدا کرده بود که با هم تریاک و مشروب رد و بدل مى کردند و گاهى او را به منزل آورده و با هم مجالس عزادارى را به مسخره مى گرفته اند. خلاصه او به تعداد موهاى سرش فساد کرده است و روز و شبش به این گونه کارها مى گذرد, ولى معمولا شکایات و مراجعاتى که علیه او مى شود سودى نبخشیده و بى نتیجه مى ماند. این مسإله باعث شده است که حتى براى نزدیکترین افراد هم این توهم به وجود بیاید که شاید او کاره اى باشد و گرنه برخوردارى از این همه فرصت و حمایت براى یک فرد خلافکارى که دائما در حال شرارت و اذیت جامعه است باور کردنى نیست.

آغاز آشنایى:
شاید بپرسید که نحوه آشنایى خانواده ما با او چگونه بوده است. شوهر من جانباز 55% است که به دلیل صدماتى که در جبهه هاى دفاع مقدس دیده است, قدرت کار سنگین را ندارد, لذا در مغازه اى روبه روى منزلمان به شغل فروشندگى مشغول بود که به تدریج با این فرد به عنوان خریدار آشنا مى شود. او در خلال گفتگوها خودش را صاحب نفوذ در ادارات و دستگاههاى مختلف معرفى مى نماید. تا اینکه یک روز شوهرم مشکلى را که در روستاى زادگاهمان پیش آمده بود برایش تعریف مى کند و او که از جمله خود را معاون آبادانى وزارت کشور معرفى مى نمود ادعا مى کند که مى تواند این مشکلات را برطرف سازد. به این منظور با ما طى سفرى دسته جمعى به روستایمان مىآید و البته هیچ کار مفیدى هم صورت نمى دهد. مدتى بعد وقتى که مطلع مى شود که ما به دلیل سر و صداى زیاد خیابان اصلى قصد تعویض منزلمان را داریم خانه جدیدى را به ما پیشنهاد مى کند که پس از خرید و سکونت در آن متوجه شدیم که منزل مقابل آن را نیز براى خودش خریده است.
وى با چرب زبانى و با رفت و آمدهاى دوستانه کم کم پاى خودش را به خانه ما باز و پس از مدتى دخترمان را خواستگارى کرد. او چنان از همسر سابقش بدگویى مى کرد و خود را حق بجانب نشان مى داد که ما باورمان شد و على رغم فاصله زیاد سنى (22 سال) به خاطر اینکه دخترم به مقام و تحصیلات اهمیت مى داد بالاخره با این وصلت موافقت کردیم. به اصرار او صیغه محرمیت جارى و او عضوى از خانواده ما شد. بلافاصله به طور شتابزده به برقرارى ارتباطات فعال و ایفاى نقش در خانواده و فامیل ما پرداخت. رفت و آمد خود را با اکثر بستگان آغاز کرد و در این اثنا به جلب اعتماد و شناخت خصوصیات هر خانواده و نقاط ضعف هر یک مشغول شد. آن گاه به صورت مرموز و موذیانه اى همه را علیه هم شوراند و قهر و تفرقه شدیدى را در میان فامیل دامن زد.
از سوى دیگر طرحهایى را در درون خانواده ما به اجرا گذاشت. از جمله اینکه تا مطلع شد که مبلغى از بابت فروش اتومبیل و اضافه تعویض منزل در اختیار ماست یک روز پیشنهاد کرد که تعدادى از خودروهاى مربوط به دادستانى را به قیمت مناسب در معرض فروش گذاشته اند, بیایید یکى از آنها را برایتان بخرم. ما این کار را کردیم و البته اغلب اوقات ماشین زیر پاى خودش بود.
وقتى که به منزل ما مىآمد اکثرا یا از پشت بى سیم قلابى اش به صورت رمز گفتگو مى کرد و یا اینکه از طریق تلفن به صورت ظاهر با مسوولین عالى رتبه به مکالمات به اصطلاح شغلى و بعضا خصوصى و دوستانه مشغول بود. یک بار گوشى تلفن را به شوهرم داد و گفت آقاى رفیق دوست مى خواهد با شما صحبت کند. شخصى که پشت خط بود و خود را رئیس بنیاد جانبازان معرفى مى کرد گفت ویلاهایى در شمال در معرض فروش قرار گرفته و به ثلث قیمت در اختیار جانبازان قرار داده مى شود که یکى از آنها به شما تعلق مى گیرد. خلاصه پس از قطع تلفن ما را تشویق کرد که به هر زحمتى یک میلیون تومان تهیه کرده و در اختیار او قرار دهیم. ما را به همراه خود به آنجا برد و طى دست خطى که هنوز پیش خودش مانده است آنجا را به نام ما خرید و هیچ مدرکى در این مورد به دست ما نداد!
از آنجا که ما را خانواده اى داراى تعلقات مذهبى یافته بود روزى اظهار کرد که راه کربلا باز شده است شناسنامه هایتان را بدهید تا برایتان گذرنامه بگیرم. گذرنامه من و دو فرزندم هنوز در دست او است و معلوم نیست که با آن تا به حال چه کارهایى انجام داده است. او همیشه یک جفت دستکش در دست داشت و خود و دوستانش غالبا لباس مشکى مى پوشیدند. بیشتر وقتها بعد از نیمه شب به عنوان مإموریت از خانه بیرون مى رفت. صبحها اکثرا با لباس خاکآلود و بدن زخمى برمى گشت و در پاسخ سوالات ما مى گفت که در تعقیب متهمین بوده ایم. تعدادى کیفهاى خالى زنانه را به همراه مىآورد و ادعا مى کرد که اینها را از کیف قاپها گرفته ایم. ورقه ها و پوشه هایى با علامت قوه قضائیه همیشه همراهش بود و خانه اش پر بود از اوراق و پرونده هاى جوراجور. اشیإ مشکوک در محلهاى سکونتش فراوان یافت مى شد. کارتهاى شناسایى و احکام تایپ شده متعددى داشت که در معرفى او جاى هیچ شک و شبهه اى باقى نمى گذاشت. همچنین عکسهایى را نشان مى داد که دال بر عضویت او در ساواک زمان شاه بود.
او ثروت زیادى داشت و پولهایش را به برادر و خانواده اش و به راههاى مختلف پخش و پلا مى کرد. طلا و زینتآلات زنانه زیاد داشت و قبل از اینکه ما به ماهیت او پى ببریم چند روزى انبوهى از آنها را در خانه ما به امانت گذاشته بود. منزل مسکونى اش که تقریبا 140 متر است 5 خط تلفن دارد. شماره سه تاى آنها را به ما داده بود ولى دو تاى دیگر را ادعا مى کرد که با یکى مستقیما با خارج از کشور, مثل ترکیه, اسرائیل و انگلیس در تماس هستم! و از طریق دیگرى هم در داخل کشور و با مقامات! یک شب گفت که امر مهمى در فرودگاه مهرآباد پیش آمده و مإموریت آن به من محول شده است. فردا که بازگشت ادعا کرد که دیشب ده عدد ویدئو گرفتیم که دو تا از آنها را به خانه آورد و بقیه را به همراه یک موتور سیکلت که مى گفت از طرف اداره به من داده شده است به جاى دیگرى منتقل نمود.
او در جامعه به شایعه سازى و نشر اکاذیب مى پرداخت و تهمتهایى را به مسوولین و شخصیتها نسبت مى داد. وقتى که به وى اعتراض مى کردیم که چرا این دروغها را پخش مى کنى مى گفت: اینها را مى گویم تا عکس العمل مردم را ببینم و ضد انقلابها و منافقها را دستور بدهم بگیرند. هر جا ماشینهاى گشت نیروى انتظامى را مى دید جلو مى رفت و با آنها حرف مى زد و بعد مى گفت: اینها بچه هاى اکیپ خودمان و در حال مإموریت هستند. او مدعى بود سیانور و مواد مخدر به همراه دارد و به دخترم گفته بود چنانچه لازم داشته باشى به تو هم خواهم داد. گاهى وقتها ماجراى قتلهایى را براى ما تعریف مى کرد. همیشه به رادیوهاى بیگانه خصوصا رادیوى منافق گوش مى داد و مى گفت: اطلاعاتى را که من از دستگاههاى داخلى کشور دارم به محض تمایل, میلیونها پول به پایش مى ریزند. ادعا مى کرد که موساد مرا روى دست مى برد چون اطلاعات مملکت در دست من است. به دخترم گفته بود که شناسنامه ات را بردار تا به اسرائیل فرار کنیم و در آنجا زندگى عالى داشته باشیم. اظهار مى کرد که در ترکیه صاحب رستوران و اتوبوسهایى است و کلیه داراییهایش در بانکهاى آنجا است.
او دائما در حال اضطراب به سر مى برد و از اطراف خود نگران بود. براى خانه اش آژیر خطر گذاشته بود و تصمیم داشت روى دیوارهاى آن را با سیم خاردار بپوشاند. براى توجیه این حالت ابراز مى داشت که من دشمن زیاد دارم, زیرا تیر خلاص اعدامیها را من مى زنم. خودش مى گفت اگر مرا پیدا کنند حتما اعدامم مى کنند.
با مشاهده این گونه رفتارها به زودى براى ما روشن شد که او فرد سالمى نیست. بعد از این برخوردها تصمیم گرفتیم که از او سر در آوریم. همسر سابقش و بعضى از افراد دیگرى را که به شدت از او ضربه خورده اند پیدا کردیم. ولى هیچ یک از ترس او حاضر به طرح مسائل نشدند. دخترم هم که به بى صداقتى او پى برده بود به طور روزافزونى از وى متنفر مى شد. او که متوجه بى اعتمادى ما نسبت به خودش شده بود کم کم توطئه هایش را علنى کرد. روزى از منزلش به ما تلفن زد که افراد فامیل را براى آشتى کنان و براى حل و فصل قضایا دعوت کرده ام, شما هم بیایید. در همان مجلس مشاجره اى به پا کرد و با همسرم درگیر شد و وقتى که پسر 16 ساله ام براى جدا کردن آنها رفت او را با چاقو مضروب ساخت.
با تشکیل پرونده, خود و پدر و مادرش مرتب شوهرم را تهدید کردند که ما از دختر و همسرت مدارک و عکسهایى داریم که با آنها آبرویت را خواهیم برد, و همین کار را هم کردند. عکسهایى را که در میان خانواده ما و به عنوان داماد با ما گرفته بود به عنوان اسنادى که دال بر رابطه نامشروع است به این و آن نشان و مورد استناد قرار مى داد. نامه هاى شبهه برانگیز و پراتهامى را براى آشنایان ما در روستا مى فرستاد. در همین روزها مى گفت که دو نفر از مإمورین تجسس را با نارنجک در بام خانه ام گمارده ام تا اگر دست از پا خطا کنید خانه تان را منفجر کنند و آن را به عنوان خانه تیمى معرفى کنم.
پدر و مادرش با تهدید, به ما توصیه مى کردند که براى اینکه این کارها خاتمه پیدا کند ماشین را به نام پسرشان کنیم. خود او هم از طرف دیگر همین طرح را دنبال مى کرد. جالب این است که بعد از آن درگیرى که فرزندم را چاقو زد, او و پسرم را دستگیر کردند و فردا صبح 300 هزار تومان قرار براى ما صادر کردند و 100 هزار تومان براى او! در این شرایط بحرانى و در میان این همه آزار و تهدید, او که از نگرانى ما به خاطر ایجاد سوءپیشینه براى پسرمان مطلع بود مکررا در گوش ما مى خواند که اگر پول باشد مى شود پرونده او را محو کرد و کم کم این موضوع را مطرح کرد که ماشین را بدهید تا من خرج این کار کنم. آن قدر فشار آورد که بالاخره مجبور شدیم که سند ماشین را به صورت وکالتى به او منتقل کنیم و در عوض پدرش هم قول داد که عکسهاى ما را برگرداند ولى به قولش وفا نکرد.
مدتى بعد متوجه شدیم که وى به عنوان حل اختلاف در مشاجرات میان خواهرم و شوهرش دخالت کرده و نزاع آنها را تشدید نموده, به حدى که کار آنها را به طلاق کشانده است. او علاوه بر اینکه طى مدت قبل از طلاق که خواهرم از شوهرش جدا بود با وى رفت و آمد مى کرد, 20 روز بعد از طلاق هم او را در حال عده فریب داد و با خود به شمال برد. یکى دیگر از خواهرهایم مراتب را به مراجع انتظامى اطلاع داد و آنها هنگام بازگشت توسط مإمورین مستقر در فرودگاه بازداشت شدند. از همان موقع تهدیدها علیه خواهرم شروع شد. علاوه بر تلفنهاى تهدیدآمیزى که زده مى شد در مقابل منطقه انتظامى فرودگاه با ماشین قصد صدمه زدن به او را داشتند که مراتب توسط مإمورین صورت جلسه شد.
او هر بار که براى پى گیرى پرونده فرودگاه مىآمد یک نفر را همراه خود مىآورد که یکى از آنها که ما از طریق صدا شناسایى اش کردیم کسى بود که روز قبل به منزل ما تلفن زده و خود را به دروغ یکى از پیش کسوتان روحانیت معرفى نموده و تهدید کرده بود. او پس از اینکه از بازداشت آزاد شد از یک طرف به تهدید ما مى پرداخت و از طرف دیگر بین مردم شایع مى کرد که ما, در پرونده مقصر و محکوم شناخته شده ایم ولى فعلا با رضایت او پرونده مان بایگانى شده است.
بعد از این ماجرا به من تهمت دزدى زد و بر همین اساس, علیه من شکایت کرد و داستان را به گونه اى ساخت که در آن شبهه ناموسى هم مطرح باشد. خود و خانواده اش مرتبا در خیابان براى ما ایجاد مزاحمت مى کنند. وى دخترم را که با هزار زحمت موفق شدیم بعد از 2 ماه, عقد موقت وى را فسخ کنیم تهدید کرده است که پدرت را مى کشم و در گونى مى کنم, اسید به صورت مادرت مى پاشم, به حساب خودت هم خواهم رسید و به افراد اکیپم دستور مى دهم که تو را به جایى که باید, ببرند. افراد ناشناسى را سر راه ما قرار مى دهد که با بهانه جوییهاى واهى قصد ایجاد مشاجره و درگیرى دارند و از این طریق امنیت ما را سلب کرده اند.
تا به حال هر جا که مراجعه کرده ایم طرف او را گرفته اند. در به جریان افتادن پرونده ها اخلال مى کند به طورى که معمولا ما را سر مى دوانند و امروز و فردا مى کنند. خودش مى گوید شما حرف مى زنید ولى من پول خرج مى کنم. در بسیارى از جاها که به عنوان طرفین دعوى حضور پیدا مى کردیم او پیش مإمورین مى نشست و برایش چاى مىآوردند. خواهر یا برادر و سایر بستگانم اگر خواسته اند در پى گیرى پرونده ها به ما کمک کنند هم تلفنى تهدید به قتل شده اند و هم از کلانترى و آگاهى به آنها توصیه شده است که پایتان را از این قضیه بیرون بکشید و گرنه برایتان بد مى شود. گاهى خود ما را تهدید کرده اند که شما محکوم به اعدام خواهید شد, در حالى که ما هیچ جرمى جز سادگى نداشته ایم.
در پى گیریهاى قضایى وقتى که ما براى احضار او مإمور مى خواستیم, یک سرباز وظیفه به همراه ما مى فرستادند ولى او همیشه با همراهى سه درجه دار به دنبال ما مىآمد. یکى از این افراد معمولا هر موقع مىآمد ابتدا به منزل او مى رفت و بعد از مدتى بیرون مىآمد و با فریاد, اسم مرا در کوچه صدا مى زد, به درب و پنجره مى کوبید و ما را تهدید مى کرد که آقاى فلان از شما مدارک سنگین و مهمى دارد, به نفع شماست که مسإله را مسالمتآمیز و در همین جا فیصله دهید. وقتى که تهمت دزدى به من زده بود چند مإمور انتظامى با لباس شخصى ساعت 6/5 بعدازظهر جلوى منزل ما آمدند و گفتند که به دلیل اتهام سرقت باید همراه ما به کلانترى بیایید, ولى من به دلیل نداشتن حکم جلب با آنها نرفتم. بعد آنها گفتند به خانه او بیایید تا مشکل را به صورت مسالمتآمیز خاتمه بدهیم, باز هم به حرف آنها اعتماد نکردم. بعد خودشان با هم به خانه او رفتند و از طریق تلفن مرا تهدید کردند که ما مدارکى از شما داریم که اگر کوتاه نیایید شما و همسرتان کشته خواهید شد.
او فرد بسیار مرموز و روباه صفتى است. از آنجا که ما, در شمال به اهالى محل در مورد تصرفات غیر قانونى او در ویلا تذکر داده و سفارش کرده بودیم که مواظب او باشند روزى از طرف بسیج روستاى مذکور با ما تماس گرفتند که وى را به همراه یک زن و مرد دیگر با مقدارى مشروبات الکلى در آنجا دستگیر کرده اند. اما وقتى که به آنجا رفتیم متوجه شدیم که با حقه بازى و زبان بازى آنها را دست به سر کرده و نه تنها خودش را با وجود همه مدارک جرم آزاد کرده بلکه به آنها هشدار داده است که هفته آینده در این مکان مراسم عروسى خواهد داشت و خانواده فلان مسوول و دختر فلان شخصیت هم در آن شرکت خواهند داشت و لذا از آنها خواسته بود که بیش از پیش مراقب امنیت آنجا باشند! علاوه بر این به مردم و شوراى محل هم گفته بود که فرماندار رشت زیر نظر خودمان است, به او خواهم گفت که حتما کوچه هاى ده شما را آسفالت کند.
همیشه با چنین شیوه هایى خود را از گیر قانون رها مى کند. ما به دنبال پى گیریهایى که انجام داده ایم تا کنون به حداقل 6 بار سابقه دستگیرى و زندان او دست یافته ایم و شماره پرونده هاى آنها را در اختیار مراجع مربوطه قرار داده ایم, اما با وجود این جالب است که در حکمى که نسبت به یکى از جرایم وى و در پى شکایت یک خانم در اردیبهشت ماه سال جارى, یعنى پس از حداقل 20 سال زندگى مجرمانه و فسادآلود وى برایش صادر گردیده عنوان شده است که ((متهم چون معیل و فاقد پیشینه محکومیت کیفرى مى باشد!! بنابراین دادگاه وى را مستحق ارفاق تشخیص داده و به استناد ماده مرقوم در ماده 22 قانون مجازات اسلامى به تحمل 6 ماه حبس تعزیرى با احتساب ایام بازداشت گذشته محکوم مى نماید)) و در مورد نگهدارى مشروبات الکلى و همچنین جعل کارت شناسایى و اتخاذ سمت مجعول با وجود اینکه این جرایم نیز ثابت و قطعى بوده است معلوم نیست چرا این حکم, هر کدام را به صورتى نادیده گرفته و وى را تبرئه کرده است! که البته اجرا شدن همین مقدار هم با خدا است.
به همین دلیل معمولا کسى جرإت و امیدى در خود نمى بیند که علیه او اقدام کند. یکى از افرادى که از بسیارى از جرایم سنگین او خبردار است مى گوید اگر یک مرجع مطمئن بیابم و آنچه در باره وى مى دانم بگویم حتما او را اعدام خواهند کرد. از او خواستیم که گزارشى از کارهاى او را در اختیار مراجع انتظامى و قضایى قرار دهد ولى امتناع کرد و گفت: او در همه جا دست دارد و من جز به شخص رئیس قوه قضائیه جرإت نمى کنم چیزى بگویم. ملاقات با رئیس قوه قضائیه میسر نشد و او با اصرار ما گزارشى در 4 صفحه در اختیار دفتر دیدارهاى مردمى ایشان قرار داد. بعد از یک هفته که آن را دنبال کردیم گفتند که به مجتمع قضایى ... ارسال کرده ایم. به آنجا مراجعه کردیم گفتند نرسیده است. این نشان به آن نشان که مدت 80 روز این برگه ها گم بود و ما و وکیلمان هر چه مى گشتیم آنها را پیدا نمى کردیم. تا بالاخره بعد از این مدت که بنیاد جانبازان نیز به حمایت ما آمده بود, برگه ها روى پرونده مشاهده شد. ورقه انگشت نگارى فرودگاه هم به مدت 50 روز مفقود بود. چاقویى هم که پسرم را با آن مضروب ساخته بود از روى پرونده محو شد و ...
او شخصیت دخترم را زیر سوال برده و طورى رفتار کرده است که در جامعه به چشم یک زن بیوه به او نگاه مى کنند. از مراجع مربوطه تقاضا کردم که براى حصول اطمینان از دوشیزگى او و براى حفظ شرافت خانوادگى مان برگه اى براى مراجعه به پزشکى قانونى در اختیارمان قرار دهند ولى اعتنایى نکردند. علاوه بر مفاسدى که در ویلاى شمال انجام داده است به همسایگان آنجا هم تهمت دزدى زده و برایشان مسإله سازى کرده است. مسوول بسیج آنجا گفت که اگر استعلام بیاورید همه چیز را براى درج در پرونده مى نویسم ولى هر چه کردیم به ما استعلام ندادند.
بدون شک او تنها نیست و با همکارى یک باند گسترده مشغول فعالیت است. اینها گوشه اى از کارهاى او بود. ذکر همه آنچه را که ما مفصلا مى دانیم از حوصله شما خارج است تا چه رسد به کارهایى که تنها سرنخى از آنها در دست است و کارهایى که اصلا از آنها بى خبریم او در تمامى ساعات شبانه روزش هیچ مسوولیت خاصى ندارد فقط دائما به طور فعال در تلاش است و اینجا و آنجا فساد مى کند. او دخترانى را با وعده ازدواج اغفال کرده و آبرویشان را برده است, زندگیهاى فراوانى را دچار مشکل ساخته است. هر روز که مى گذرد موارد دیگرى از پرونده سیاه اعمال او آشکار مى شود. البته با این وقت کشیها مطمئنا او بسیارى از آثار جرم خود را محو مى کند و شاید دسترسى به او و اثبات جرایمش روز به روز مشکل تر شود.
اگر عکس او از طریق رسانه هاى عمومى مانند سیماى جمهورى اسلامى و مطبوعات منتشر شود و مردم از جان و مال و ناموس خود در مقابل او احساس امنیت کنند مطمئن باشید که خیل کثیرى از افرادى که از وى آسیب دیده اند و ما بسیارى از آنها را تا به حال شناسایى کرده ایم, همگى مراجعه خواهند کرد.
شاید شما من و شوهر و خانواده ام را به خاطر ساده لوحى و گول خوردنمان ملامت کنید. اما باید خودتان را به جاى ما بگذارید. وقتى که مجموع این اطلاعات در کنار هم قرار مى گیرد بسیارى از سخنان و حرکات او معنا پیدا مى کند و معماى آنها حل مى شود. و گرنه براى کسى که در ابتدا با او برخورد مى کند مشاهده باطن خبیث او از پشت آن ظاهر آراسته واقعا کار مشکلى است.
خلاصه, من به خاطر مبارزه با ظلم و به خاطر اینکه خدا دوست دارد که مظلومین آشکارا ستمگران را افشا کنند وظیفه خود را انجام دادم و با توکل به خداوند ادامه خواهم داد تا ان شإالله ریشه این پیکره متحرک فساد از جامعه ما کنده شود. شما هم لابد هر وظیفه اى را که تشخیص دهید انجام خواهید داد. از کمکها و راهنماییهاى شما استفاده خواهم کرد.
با تشکر ـ خواهر رنجدیده شما ـ ف.س


در حاشیه نامه خواهر ف.س

آنچه که از دست ما به عنوان یک نشریه برمىآید این است که واقعیات اجتماعى را در معرض دید و توجه مردم, مسوولین و صاحبنظران قرار دهیم تا ما و دیگران, هر یک به فراخور حال خود در مسیر طرح صحیح و تجزیه و تحلیل موضوعات و جستجوى راه کارهاى اساسى براى رفع معضلات و نارساییها گامى برداریم و ان شإالله زمینه عملى براى اصلاح هر چه بیشتر جامعه در تمامى ابعاد فرهم آید.
با توجه به این مسوولیت, نامه این خواهر گرامى را ـ پس از تإملى در مطابقت فى الجمله آن با واقع ـ منتشر ساختیم, باشد که با عنایت پروردگار حساسیت و توجه مسوولین قضایى و دستگاههایى را که عهده دار تإمین امنیت و نظم عمومى اند برانگیزاند تا با عزمى جدىتر براى احقاق حق ایشان و سایر کسانى که از این مجرا مورد ستم قرار گرفته اند اقدام نمایند.
چیزى که بیش از مجازات و تنبیه این گونه افراد اهمیت دارد یکى این است که چه عوامل و زمینه هایى موجب رشد شخصیتى با این مشخصات مى شود و دیگرى نگرانى جدى از سر بر آوردن ناگهانى تعداد بیشترى از این گونه افراد در گوشه و کنار جامعه است, زیرا متإسفانه عوامل تربیتى و اجتماعى فراوانى دست اندرکارند که سرانجام آنها و ترویج چنین روحیه و منشى در میان اشخاص مستعد خواهد بود و خداى ناخواسته در آینده نه چندان دور به طور غیر عادى, شاهد فعلیت یافتن و بروز این ویژگى در تعداد قابل توجهى از افراد خواهیم بود.
شرایط اجتماعى, فرهنگى, و اقتصادى خاصى که موجب رشد سرسامآور ثروتهاى بادآورده شده است, این طمع و اندیشه را در دل و در خیال افراد سست عنصر مى پروراند که آنها نیز بتوانند به زودى و بدون زحمت به چنین موقعیتى دست یابند. بى همتى, راحت طلبى, شتاب و عجله اى که براى یک شبه پیمودن راه صد ساله وجود دارد چاره اى جز روى آوردن به راههاى نامشروع باقى نمى گذارد.
فرهنگ سیاسى جامعه, اگر مسوولین را به عنوان خدمتگزار نشناسد و آنان را محکوم و ملتزم به قانون و پاسخگو نداند, زمینه و بستر مناسبى فراهم مىآورد تا علاقه و اشتیاق به جاه و مقام و انگیزه نفوذ و دست یافتن به موقعیتهاى بالاى شغلى در افراد بى هویت و ضعیف النفس فزونى یابد. شیوع پارتى بازى, باندبازى و توسل به هر ابزارى براى دست یافتن به مناصب عالى ادارى و سپس حفظ آن و در نهایت سوءاستفاده از قدرت محصول چنین طرز فکرى است. برخى از کسانى هم که شرایط حضور در این رقابت را ندارند و یا خود را در این مسابقه بازنده احساس مى کنند براى اشباع این خلا نفسانى به ظاهرسازى و بهره گیرى از ملزومات ریاست و تقلید از ژستهاى خاص صاحب منصبان روى مىآورند.
اصلا مى توان گفت که در هر جامعه اى ویژگیهاى ظاهرى و نحوه زندگى خصوصى و شغلى مدیران در رده هاى مختلف حاکى از نوع نگرش آن جامعه نسبت به قدرت و حاکمیت است. در صدر اسلام بین پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) با توده مردم تفاوت ظاهرى از جهت لباس, مسکن, مرکب, محیط کار و ... نبوده است به طورى که اگر کسى آنها را به چهره شان نمى شناخته نمى توانسته از طریق امکانات و ملزومات و شاخصه هاى ظاهرى ریاست, آنان را از سایر مردم تمیز دهد.
به هر حال براى رفع مفاسد ادارى و تبعات ناشى از آن چاره اى وجود ندارد جز تغییر باورهاى عمومى از طریق حاکمیت هر چه بیشتر قانون به جاى حاکمیت افراد و محدود کردن صد در صد مسوولان در چارچوب مقررات و قوانین. در این صورت خود مردم به جاى ترسیدن و حساب بردن بیجا از صاحب منصبان ـ اعم از واقعى و قلابى ـ آنان را در مقابل خطاهایشان مورد سوال و مواخذه قرار مى دهند و بهترین عامل براى جلوگیرى از فساد ادارى و حکومتى, همین حضور, مشارکت و نظارت مردمى است.
فرهنگ غلطى در جامعه وجود دارد که افراد صاحب منصب و صاحب نفوذ را به جاى دارا بودن مسوولیت و تعهد بیشتر, و بر دوش داشتن بار سنگین تر, به گونه اى معرفى مى کند که گویا صاحب اختیار و مسلط بر سرنوشت مردمند و از اجازه تصرف در قانون و مصونیت در برابر آن برخوردارند. این ذهنیت شربرانگیز, باید با قانون مدارى و قاطعیت مسوولان دلسوز نظام از ذهن جامعه پاک شود, زیرا این باور ناصواب اولا زمینه مقتضى براى فساد را در مدیران و مإموران دولتى فراهم مىآورد و ثانیا دورباشى که از ناحیه این طرز فکر به مردم داده مى شود موجب ترس و احتیاط آنان شده و مانع را از سر راه افراد خطاکار حذف مى کند, و بالاخره موجب مى شود که توده مردم فساد افراد را به پاى نظام و سران آن بگذارند.
این, نشان توسعه یافتگى سیاسى یک جامعه است که مرد عربى در روزهاى آخر عمر پیامبر(ص) و در آن فضاى عاطفى, به ادعاى صدور یک خطاى غیر عمدى از پیامبر, آزادانه اظهار مى دارد که مى خواهد از رهبر قدرتمند, بانفوذ و مقدس جامعه انتقام بگیرد و وى را قصاص کند, ولى در تاریخ ندیده ایم که خواسته این فرد و خود او, در فاصله نسبتا طولانى اى که از ابتدا تا انتهاى این ماجراى جالب به طول مى انجامد, مورد استبعاد و اعتراض و هجوم دیگران واقع شده باشد. حوادث دیگر تاریخى مانند اعلام ایستادگى قاطع ابوذر در مقابل احتمال تخلف خلیفه, نشانه رشد سیاسى جامعه, تحت تعالیم و تدابیر رسول گرامى اسلام است. جرإت ایستادگى در مقابل خطاى احتمالى خلیفه مسلمین کجا و ترسیدن از ادعا علیه مفاسد فردى که به ظاهر خود را مسوول یک اکیپ گشتى معرفى مى کند کجا؟!
در نظام ادارى اگر رابطه از چنان اقتدارى برخوردار باشد که به آسانى بتواند جایگزین ضابطه شده و روند سالم امور را دچار اختلال و وقفه سازد, راه سوءاستفاده براى افراد متجاوز و خطاکار باز مى شود و آفتهاى ناشى از فزون طلبى و طمع کارى آنان, قانون و دستگاه اجرایى آن را دچار آفت زدگى و پوسیدگى مى کند, به طورى که گاهى ماهیت یک سازمان عمدتا از جایگاه اصلى خود منقلب و به ضد خود تبدیل مى گردد. اما اگر ضابطه و اراده جدى بر مراعات آن وجود داشته باشد از دست صاحب منصبان حقیقى تخلف چندانى ساخته نخواهد بود تا چه رسد به شیادانى که در گوشه و کنار, مترصد فرصت براى سوءاستفاده اند.
دستگاههاى انتظامى و قضایى در باره رسیدگى به مواردى که به امنیت عمومى مربوط است باید پیشتاز بوده و محتاج پى گیرى و اصرار شاکیان خصوصى نباشند. مواردى در جامعه وجود دارد که بحق مى توان آنها را از مصادیق افساد فى الارض شمرد, و در یک جامعه اسلامى مردم انتظار حساسیت, سماجت, قاطعیت و سرعت بیشترى از سوى مراجع ذىربط براى ریشه کن کردن این گرفتاریها دارند. اسلام دین اجتماع است و حفظ شوون جامعه لااقل به اندازه حقوق افراد آن, از اهمیت برخوردار است. در اسلام بناى مدارا و نرمش در مقابل فساد وجود ندارد و اگر نهاد یا شخصیتى جرم خیز و مشکل ساز بوده و مکررا مرتکب خلاف شود, دلیلى بر آزاد گذاشتن و رها کردن او در جامعه به عنوان عاملى براى سلب امنیت و تجاوز به حقوق سایرین وجود ندارد. همه ما باید این خصیصه اسلامى را در میان خود تقویت کنیم که نسبت به ظلم و تعدى داراى روحیه اى سازش ناپذیر و غیر متحمل باشیم. هرگز نباید هیچ ستمى را کوچک و عادى شمرد و نباید براى اعتراض و افشا و مبارزه با ظلم, منتظر اجازه از سوى کسى بود.
براى جامعه انقلاب اسلامى بسیار زشت است که در آن مردى به خود اجازه داده که همسر نابینا و دو دختر دوقلوى 11 ساله اش را از بدو تولد آنها در شرایطى بدتر از حیوانات در خانه اش محبوس نموده و حتى از آب و غذاى کافى نیز براى آنها مضایقه کرده باشد. (روزنامه ایران روزهاى 11 و 12 مردادماه 1376) وقتى که مردم و همسایگان به مدت 13 سال این وضع را مشاهده کرده و گاهى از روى دیوار به آنها نان و آب رسانده ولى هیچ یک بر این اوضاع فریاد خشمى برنیاورده اند همه اینها نشانه این واقعیت دردناک است که ابتدایى ترین اصول انسانى در ذهن برخى از مردم دچار مسامحه و ابهام و تردید است. متإسفانه پس از انتشار این خبر در مطبوعات و رسانه هاى دیگر, هیچ آب از آب تکان نخورد و کسى آن را, حتى قابل یک ریشه یابى و تحلیل عادى هم ندانست. در حالى که امیرالمومنین(ع) در باره خبر باز کردن خلخال از پاى یک زن یهودى مى فرمایند اگر کسى به خاطر شنیدن این خبر از غصه جان دهد قابل ملامت نیست! بگذاریم و بگذریم. به هر حال این انتظار از مراجع رسمى که براى احقاق حق مظلومین و مبارزه با متعدیان به حقوق انسانها در همه سطوح از انگیزه قوىتر و عزم جدىتر و تدابیر بهترى برخوردار باشند, توقع بیجا و بى موردى نیست.
نکته دیگرى که متإسفانه به گسترش برخى مفاسد اعم از مالى, ادارى, اخلاقى و ... انجامیده است, اهمیت افراطى و بیش از حدى است که به حفظ ظواهر و موجه نشان دادن صورت ظاهرى همه امور داده مى شود. و این نیز از آفات نظام ادارى, اجرایى و تبلیغى ماست. تإکید برنشان دادن چهره اى عارى از هر گونه عیب و نقص و عادت کردن به ستایش از کارها و بزرگ نمایى آنها از یک سو و از سوى دیگر برخى واقعیتهاى تلخ را از مردم مخفى داشتن یا اخبار را به صورت افراطى از صافى مصلحتها گذراندن, از جمله امورى است که در جامعه ما نیازمند تعدیل مى باشد چرا که اگر در برابر نقصها و خرابیها بنا بر مسامحه و کوتاهى باشد, خواه ناخواه روزى بالاخره سر بر خواهند آورد و به صورت یک معضل, بزرگتر از روز اول خودنمایى خواهند کرد و اگر بنا است که اصلاح شوند قطعا با همفکرى و همراهى توده مردم بهتر و سریعتر مى توان به این هدف رسید. بویژه در مسائل مربوط به امنیت عمومى که باید این اعتماد را به طور کامل به مردم داشت.
مسإله دیگر ضرورت گسترش مراکز مشاوره روانى و مددکارى اجتماعى هم به شکل خصوصى و هم دولتى در کنار دستگاههاى امنیتى, انتظامى و قضایى است تا حتى الامکان در برخورد با ناهنجاریها بتوان شیوه پیشگیرى و درمان را جایگزین شیوه تنبیه و مجازات ساخت و به جاى برخوردهاى سطحى و مقطعى به ریشه یابى پیگیرانه جرایم پرداخت. برخى از خانواده ها به دلیل نارساییهاى ساختارى و یا مشکلات روحى و اخلاقى, از نهاد, فسادپرور و جرم خیزند. و لذا جز با اصلاح مبنایى از طریق کنترل و درمان مداوم هیچ راه چاره دیگرى براى آنها یافت نمى شود و در غیر این صورت به عنوان یک شجره خبیثه, شر و فساد را از نسلى به نسل دیگر منتقل مى سازند. تشکیلات روحانیت, مساجد, موسسات خیریه و مراکز خصوصى مى توانند در کنار مراکز دولتى با ضوابط و دستورالعملهاى مشخص کمک خوبى براى تإمین این هدف باشند.
ما ضمن جلب توجه دستگاههاى ذىربط, به نامه این خواهر دردمند, خواهان رسیدگى فورى و دقیق به این موضوع بوده و آمادگى خود را براى درج توضیحات و نتایج آن اعلام مى نماییم.