نویسنده

کوثر, محبوبه امت

سید جواد ورعى

 

 

اهل بیت(ع) مظاهر رحمت الهى اند و اسماى حسناى حق, و صدیقه طاهره(س) گلواژه آفرینش و خنکاى آیات الهى. شخصیت دست نایافتنى و الهى حضرت فاطمه(س) از منظر وحى, یکى از مهمترین سرفصلهاى زندگى و شخصیت آن وجود مطهر است. آنچه در مقاله ((کوثر, محبوبه امت)) در پانزده عنوان مى خوانید نگاهى است به برخى آیات که در باره آن حضرت(س) نازل گشته و یا بر آن حضرت(س) تفسیر و تطبیق شده است; نگاهى کوتاه ولى عالمانه.
سیماى فاطمه زهرا, سلام الله علیها, در قرآن)) موضوع این نوشتار است. گذشته از تفاسیر گوناگون قرآن که به تناسب, در ذیل آیات شریفه و با استناد به احادیث, شخصیت والاى آن حضرت را نمایان ساخته اند; آثار و تإلیفات مستقلى نیز از سوى دانشمندان در این زمینه نگارش یافته است, اما قبل از ورود به بحث نکاتى را یادآور مى شویم:
1ـ چون هدف نشان دادن نمایى از شخصیت آن حضرت در کلام وحى است, پرداختن به مباحث جزئى و فنى ادبى, تفسیرى و فقهى در همه موارد, این نوشتار را از حد یک مقاله خارج مى کند, لذا در این زمینه به حداقل اکتفا شده است.
2ـ در نقل احادیث در تفسیر آیات, بیش از آنکه به احادیثى که در منابع شیعه نقل شده, عنایت داشته باشیم, به احادیثى که از طرق اهل سنت و در منابع آنان و حتى در بعضى از موارد از سوى دشمنان اهل بیت نقل شده, اهتمام ورزیده ایم تا شخصیت والاى دخت گرامى رسول خدا(ص) از نگاه شیعه و سنى و حتى دشمن آشکارتر شود.
3ـ دلالت همه آیات مورد بحث یکسان نیست. بر برخى از آیات, گذشته از ظاهر کلام, روایات متواتر از طریق شیعه و سنى دلالت دارد; مانند پنج آیه اول که با تفصیل بیشترى مورد بحث قرار گرفته است. برخى دیگر تفسیر باطنى محسوب مى شوند چرا که قرآن به حسب روایات هفت یا هفتاد ((بطن)) دارد که به تعبیر قرآن ((راسخان در علم)) از آن آگاهند.
از این رو برخى از آیات علاوه بر معنا و تفسیر ظاهرى, به حکم تفسیر باطنى بر آن حضرت منطبق است,همانند آیات هشتم و پانزدهم. چنانچه برخى از آنها از قبیل بیان یکى از مصادیق آیه و بلکه کاملترین مصداق و به اصطلاح مفسران از باب تطبیق است نه تفسیر. و شاهد این مطلب آن است که ظاهر آیه معناى دیگرى دارد و یا انبیإ و اولیإ دیگر را هم شامل مى شود. آیات نهم, دهم و آیه شریفه نور از این قبیل است. از این رو روایاتى که در ذیل آنها وارد شده گاهى با یکدیگر متفاوت است.
در ذیل آیه دهم بعضى از روایات, فاطمه زهرا(س) را (عنصر الشجره) خوانده و در بعضى (غصن الشجره) و در ذیل آیه نور در بعضى از روایات (مشکوه) بر آن حضرت منطبق شده و در برخى (کوکب درى). بنابر این آیات مورد بحث اعم از تفسیر ظاهرى, باطنى و جرى و تطبیق است.
4ـ بعضى از آیات تنها بر شخصیت حضرت زهرا(س) دلالت دارد و بعضى ناظر به مقام و منزلت اهل بیت رسول خداست که زهراى مرضیه(س) از جمله آنهاست. البته آیات, منحصر به آیاتى که در این نوشتار آمده نیست و بسى بیشتر است.
5ـ ممکن است مباحث نقلى در این نوشتار که طبیعت موضوع اقتضا مى کند, قدرى بر خوانندگان محترم ملالآور باشد, اما حوصله و تحمل, زمینه آشنایى بیشتر با سیماى فاطمه زهرا(س) را در کلام وحى فراهم مى سازد. مقامى که در میان زنان اختصاص به آن حضرت دارد, (سیده نسإ العالمین), و کدام شخصیت بالاتر و والاتر از او است که بتواند الگوى زنان و مردان باشد؟!

1 . کوثر
انا اعطیناک الکوثر فصل لربک و انحر ان شانئک هو الابتر(1)
این سوره که کوتاهترین سوره قرآن کریم مى باشد, در مکه نازل شده است.زمانى که رسول خدا(ص) دو تن از فرزندان خود به نامهاى عبدالله و قاسم را از دست داد, و دشمنان آن حضرت براى تضعیف روحیه او زبان به طعن و شماتتش گشودند, عاص بن وائل او را ((ابتر)) خواند(2) که در لغت عرب به ((مقطوع الذنب)) یعنى دم بریده و ((الذى لا عقب له)) یعنى شخصى که نسلش منقطع شده باشد, اطلاق مى شود.(3)خداى سبحان بدین وسیله پیامبرش را خشنود نمود و فرمود:
((ما کوثر را به تو عطا کردیم, پس به شکرانه این نعمت, براى پروردگارت نماز بگذار و شتر قربانى کن, همانا که دشمن تو ابتر و مقطوع النسل است.))
((کوثر)) از ریشه ((کثرت)) است و بر چیزى اطلاق مى شود که شإنیت کثرت در او باشد: (هو الشىء الذى من شإنه الکثره) و مراد از کوثر, خیر فراوان است.(4) براى کلمه ((الکوثر)) در این سوره بیش از بیست و پنج معنا و احتمال مطرح کرده اند(5) که از جمله آنها مى توان به ((چشمه اى در بهشت)) و ((حوض کوثر)) که در روایات شیعه و سنى به چشم مى خورد, اشاره کرد.(6) قرطبى مفسر بنام اهل سنت, على رغم آنکه بین این دو معنا و آیات دیگر سوره تناسبى را نمى بیند و بدان اعتراف دارد, معذلک چون براى معانى دیگر کوثر مویدى از روایات نیافته, همین دو معنا و احتمال را برگزیده است.(7)
مناسبترین معنا از دیدگاه مفسر عالیقدر شیعه, علامه سید محمدحسین طباطبایى(ره) با توجه به معناى آخرین آیه که دشمن آن حضرت را ابتر معرفى کرده و مایه دلگرمى و آرامش خاطر رسول خدا(ص) شده و طبعا وجود آن لغو و بى فایده نمى باشد, فقط ((کثرت ذریه پیامبر اکرم(ص))) است. اگر ((خیر کثیر)) هم مراد باشد یقینا یکى از مصادیق آن, فراوانى نسل آن حضرت است.(8) شإن نزول سوره نیز که روایات فراوانى (مستفیضه) بر آن دلالت دارد, گواه دیگرى بر این تفسیر است. بنابراین معنا, نوید اعطإ فرزندان فاطمه(س) به عنوان ذریه رسول خدا(ص) به آن حضرت داده مى شود.
در راستاى تإیید و تکمیل این معنا مى توان افزود که آوردن فعل ماضى (اعطیناک) گواه بر آن است که مراد از ((کوثر)) فاطمه(س) است نه فرزندان فراوانى که او منشإ آن است و این معنا با معناى لغوى کوثر که صاحب تفسیر المیزان نیز در ابتداى سخن خویش نقل کرده (الشىء الذى من شإنه الکثره) مناسبتر است یعنى موجودى که شإنیت کثرت در او باشد.
پیامبر اکرم(ص) مإمور مى شود که به شکرانه این نعمت بزرگ, در پیشگاه باعظمت پروردگار سر تعظیم فرود آورد, نماز بگذارد و قربانى کند. براى ((وانحر)) معناى دیگرى نیز در روایات شیعه و سنى به چشم مى خورد و آن عبارت است از بلند کردن دستها تا مقابل گوشها به هنگام تکبیر گفتن در نماز.
امیرالمومنین على بن ابى طالب(ع) مى فرماید: پیامبر اکرم(ص) هنگام نزول سوره کوثر به جبرئیل فرمود: ما هذه النحیره التى امرنى بها ربى؟ این قربانى که پروردگارم مرا مإمور بدان فرموده چیست؟ جبرئیل پاسخ داد: قربانى نیست, بلکه به تو امر مى کند, هنگامى که احرام نماز بستى ـ یعنى با گفتن تکبیره الاحرام وارد نماز شدى ـ هنگام تکبیر آغاز نماز و تکبیر قبل از رکوع و نیز تکبیر بعد از رکوع, دستانت را (تا برابر گوشها) بلند کنى که نماز ما و نماز فرشتگان در آسمانهاى هفتگانه چنین است. براى هر چیزى زینتى است و زینت نماز بلند کردن دستها هنگام گفتن هر تکبیر است که این عمل نشانه آرامش و طمإنینه است.(9)
البته برخى از مفسران که ((نحر)) را قربانى معنا کرده اند, به قرینه آن مراد از نماز را هم, نماز عید قربان دانسته اند.(10)
در پایان سوره خداوند متعال, هم براى دلجویى از پیامبرش و هم براى کوبیدن دشمنان آن حضرت, فرد عیبجو و کینه توزى که پیامبر را ((ابتر)) خوانده بود, ((ابتر)) معرفى مى کند و بر آن تإکید مى ورزد: ان شانئک هوالابتر.
اما نکاتى چند در خاتمه این بخش:
1ـ کثرت نسل پیامبر اکرم(ص) از طریق دخت گرامى اش, حضرت فاطمه زهرا(س), به گواه تاریخ یکى از اخبار غیبى قرآن کریم است. به طورى که امام فخر رازى مفسر بنام و متعصب اهل سنت, بر این واقعیت به عنوان یکى از معانى احتمالى ((کوثر)) معترف است و مى گوید:
((مراد از کوثر, فرزندان پیامبر است. چون این سوره در رد کسى که بر پیامبر اکرم طعن زد که فرزند ندارد, نازل شد, لذا معناى کوثر آن است که خداوند نسلى را به او عطا فرمود که در گذر زمان باقى ماندند. ملاحظه کن! چقدر از اهل بیت به قتل رسیدند, در عین حال جهان پر از فرزندان پیغمبر است, در حالى که از بنى امیه, فرد قابل اعتنایى باقى نمانده است. ببین که چه میزان در میان آنان از علماى بزرگ به چشم مى خورد مثل باقر و صادق و کاظم و رضا (علیهم السلام) و نفس زکیه و امثال آنان)).(11)
چنانچه انقطاع نسل عاص بن وائل طعن زننده به رسول خدا(ص) نیز از اخبار غیبى قرآن به شمار مى رود. سخن امام مجتبى(ع) به عمرو بن العاص وزیر و مشاور حیله گر معاویه نیز, هم گواه بر این انقطاع نسل است و هم رد دیدگاه راویانى که فردى غیر از عاص بن وائل را مراد سوره شمرده اند. حضرت به او فرمود:
((تو در بستر مشترک متولد شدى. در باره تو مردان قریش همچون ابوسفیان بن حرب, ولید بن مغیره, عثمان بن حارث, نصر بن حارث بن کلاه و عاص بن وائل به نزاع برخاستند و هر کدام گمان کردند که فرزند اویى, تا آنکه در بین قریش آنکه از همه پست تر و بى حسب و نسب تر و ستمکارتر و زناکارتر بود, بر سایران غلبه کرد و تو را به خود ملحق نمود)).(12)
2ـ گسترش اسلام که منشإ خیرات و برکات فراوانى در طول تاریخ بوده, مى تواند مصداق کوثر و خیر کثیر باشد و اتفاقا این برکات از جانشینان پیامبر خدا(ص) که همگى از فاطمه زهرا(س) نشإت مى گیرند, مى باشد. امروز پس از گذشت چهارده قرن در حالى که خداوند چنین افتخارى را در جهان به پیامبرش عطا فرموده, به طورى که صدها میلیون انسان یا پیرو دین اویند و یا علاقه مند به شخصیت والاى او; دشمنانش در زباله دان تاریخ دفن شده اند.
3ـ آخرین آیه این سوره وعده نصرتى به رسول خدا(ص) است تا او را در تداوم رسالتش دلگرم و امیدوار سازد و به یقین بداند که آثار و برکات وجودى او دوام خواهد یافت و از دشمنانش اثرى باقى نخواهد ماند. و این وعده لااقل در این سوره نتیجه عیبجویى یکى از مشرکان نسبت به پیامبر الهى است و نشانگر این واقعیت است که درافتادن با حق و حقیقت و بندگان برگزیده خدا, سبب سقوط و خذلان ابدى انسان است.
4ـ این سوره با آنکه کوچکترین سوره قرآن است, اما به حکم تحدى قرآن که مى فرماید: ((ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فإتوا بسوره من مثله و ادعوا شهدإکم من دون الله ان کنتم صادقین))(13) ((اگر در آنچه که ما بر بنده خود نازل کردیم, شک دارید, یک سوره مانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر از خدا دعوت کنید اگر راست مى گویید.)) بسیار با عظمت است; به طورى که در طول تاریخ, دشمنان اسلام که از هیچ تلاشى فروگذار نکردند, از آوردن سوره کوچکى مانند این سوره عاجز ماندند.
5ـ حسن ختام این بخش آنکه, نزول چنین سوره اى و چنین تعبیر بلندى (کوثر) در باره فاطمه(س), در عهد جاهلیت عربى که ((زن)) نه تنها از کمترین حقوق انسانى برخوردار نبود, بلکه تولد دختر مایه ننگ و سرافکندگى بود و دختران مظلوم زنده زنده در خاک دفن مى شدند, نشانگر جایگاه ارزشمند زن در مکتب حیاتبخش اسلام است. موجودى که مى تواند منشإ این مقدار خیر و برکت در تاریخ بشریت باشد. موجودى که بنده برگزیده خدا و اشرف مخلوقات عالم, باید به شکرانه برخوردارى از آن, در برابر پروردگارش سر بر خاک بساید. در کدامین مکتب مى توان چنین قرب و منزلتى براى زن یافت؟
شخصیتى که دختر رسول خدا(ص) در مکتب اسلام دارد و قرآن کریم پشتوانه آن است و مقامى که زنان با الگوگیرى از او مى توانند به دست آورند, در هیچ مکتبى یافت نمى شود.

2 . مطهره
انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.(14)
خداوند اراده کرده که هر گونه رجس و پلیدى را از شما اهل بیت پیامبر بزداید و شما را از هر عیبى پاک و منزه نماید.
این آیه مانند آیات ((مباهله)), ((مودت)) و ((ابرار)) که خواهد آمد, از براهین قطعى در فضیلت خاندان پیامبر(ص) است; بلکه یکى از ادله عصمت آنان محسوب مى شود. شإن نزول آیه از زبان ام سلمه که در منابع اهل سنت و شیعه نقل شده, چنین است, او مى گوید:
این آیه در خانه من نازل شد در حالى که على و فاطمه و حسن و حسین آنجا بودند. سپس پیامبر آنان را جمع کرد و عبایى را بر سر آنان کشید و عرضه داشت: اللهم ان لکل نبى اهلا و ثقلا و هولإ اهل بیتى و ثقلى. خدایا! هر پیامبرى را اهلى و ثقلى است. اینها اهل بیت و سرمایه و ثقل من هستند.
عرض کردم: اى رسول خدا! آیا من از اهل تو نیستم؟ فرمود: تو خوبى, ولى اینان خاندان (و ثقل) من هستند.(15)
این مضمون در بیش از هفتاد روایت که در میان آنها راویان سنى بیش از راویان شیعى هستند, آمده است. اهل سنت از ام سلمه, عایشه, ابى سعید خدرى, سعد, وائله بن اسقع, ابى الحمرإ, ابن عباس, ثوبان آزاده شده رسول خدا, عبدالله بن جعفر, على بن ابى طالب و حسن بن على (علیهماالسلام), و شیعیان نیز از حضرت على, امام سجاد, امام باقر, امام صادق و امام رضا (علیهم السلام), ام سلمه, ابوذر, ابولیلى, ابوالاسود دئلى, عمرو بن میمون الاودى و سعد بن ابى وقاص نقل کرده اند.(16) تنها به ذکر دو نمونه از روایات از منابع اهل سنت بسنده مى کنیم:
ـ احمد بن حنبل از رسول خدا(ص) نقل کرده که حضرت فرمود: این آیه در باره پنج نفر نازل شده, در باره من و على و حسن و حسین و فاطمه.(17)
ـ فخررازى, مفسر متعصب اهل سنت, در جریان مباهله پیامبر با علماى نجران حدیثى را که مورد اتفاق اکثر اهل حدیث و تفسیر است, نقل نموده و در پایان آن افزوده است که پیامبر اکرم(ص) پس از بازگشت, آیه تطهیر را در حق على, فاطمه, حسن و حسین (رضى الله عنهم) تلاوت مى کند.(18)
نکته مهمى که در خصوص این آیه به چشم مى خورد, آن است که رسول خدا(ص) پس از نزول آیه در طى چند ماه بارها چنین صحنه اى را به نمایش مى گذارد تا بدین وسیله منزلت اهل بیت (اهل کسإ) را در نظر مردم تثبیت نماید. مدت شش ماه که همه روزه از مقابل خانه فاطمه(س) عبور مى کرد و راهى مسجد مى شد, مقابل در خانه دخترش مى ایستاد و مى فرمود: ((الصلوه اهل البیت)). سپس آیه تطهیر را تلاوت مى فرمود.(19) اختصاص ((اهل البیت)) در آیه شریفه به این بزرگواران به قدرى واضح است که امیرالمومنین على بن ابى طالب(ع) در احتجاج با خلفا, به این آیه استناد مى جوید و آنان بدون درنگ استشهاد آن حضرت را تصدیق مى کنند.(20)
تنها ایرادى که بر استدلال به آیه شریفه مطرح شده, آن است که آیه در سیاق آیات مربوط به همسران پیغمبر(ص) است و وحدت سیاق اقتضا مى کند که این آیه نیز اختصاص به آنان داشته باشد.(21) یا لااقل چنانچه بعضى مدعى شده اند همسران پیغمبر نیز مشمول آیه شریفه باشند و عنوان ((اهل بیت)) آنان را هم در بر بگیرد. قرآن خطاب به همسران پیغمبر مى فرماید:
((یا نسإ النبى لستن کاحد من النسإ ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض و قلن قولا معروفا و قرن بیوتکن و لا تبرجن تبرج الجاهلیه الاولى و اقمن الصلوه و اتین الزکوه و اطعن الله و رسوله انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا و اذ کرن ما یتلى فى بیوتکن من آیات الله و الحکمه ان الله کان لطیفا خبیرا)).(22)
اما پاسخ این استدلال از زبان مفسران:
1ـ با توجه به وجود روایات متواتر مبنى بر اختصاص آیه مورد بحث به پنج تن آل عبا, این سخن, اجتهاد در برابر نص است. بخصوص آن بخش از روایات که پیامبر(ص) ام سلمه را از ورود به جمع خویش باز مى دارد.
2ـ آیات قبلى و بعدى خطاب به همسران پیامبر از ضمیر (کن) که براى ((جمع مونث)) به کار مى رود, استفاده شده, ولى در آیه مورد بحث از ضمیر (کم) که مخصوص ((جمع مذکر)) مى باشد, استفاده گردیده است.
3ـ بیان مطلبى به صورت یک جمله معترضه در آیات قرآن, امرى رایج و متعارف است; نظیر آیه شریفه ((الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا ...)).(23) که در لابه لاى آیات مربوط به خوردنیهاى حرام آمده است.(24) چنانچه در کلمات اهل فصاحت و بلاغت و شعراى عرب نیز به وفور یافت مى شود.(25)
4ـ ترتیب سور به ترتیب نزول نیست و این مسإله مورد اتفاق فرق گوناگون اسلامى است. و گواه بر این مطلب آن است که در هیچ یک از روایاتى که در تفسیر این آیه نقل شده, آن را در زمره آیات مربوط به همسران پیامبر ذکر نکرده اند.
از این رو, استدلال به سیاق آیات در مواردى که دلیل قطعى بر خلاف آن باشد, روا نیست. به علاوه, اگر آیه مورد بحث به همراه آیات مربوط به همسران پیامبر(ص) نازل شده باشد, با تمسک به دلائل قطعى از سیاق آیات دست برمى داریم.(26)

3 . محبوبه امت
((قل لا اسإلکم علیه اجرا الا الموده فى القربى و من یقترف حسنه نزدله فیها حسنا ان الله غفور شکور ام یقولون افترى على الله کذبا ...))(27)
((بگو من جز مودت و دوستى خویشاوندانم, اجر و پاداشى از شما نمى خواهم و هر که کار نیکو انجام دهد, ما بر نیکویى او مى افزاییم که خدا بسیار آمرزنده و پذیرنده شکر بندگان است بلکه (مردم نادان) خواهند گفت: محمد(ص) بر خدا دروغ بست (که محبت اهل بیت را بر مردم واجب کرد.)))
ابن عباس در باره شإن نزول آیات فوق که به آیات مودت شهرت یافته مى گوید: چون اسلام, پس از هجرت پیامبر به مدینه, استحکام یافت, انصار گفتند: نزد پیامبر برویم و بگوییم در گرفتاریهایى که پیش مىآید, اموال ما در اختیار تو است و مى توانى در جهت پیشبرد دین از آنها استفاده کنى. آیه شریفه نازل شد و پیامبر آن را در پاسخ آنان تلاوت فرمود. منافقان مانند همیشه که در صدد تضعیف رسول خدا(ص) بودند, اظهار داشتند: او در همان مجلس این سخن را ساخت تا ما را پس از خود نزد خویشانش ذلیل و خوار گرداند. آنگاه آیه دوم نازل شد که آیا بر خداوند دروغ و افترا مى زنید؟!(28)
گرچه در تفسیر آیه احتمالات دیگرى نیز مطرح شده, اما با توجه به شإن نزول آیه و روایات متعددى که از طریق شیعه و سنى نقل شده, پیامبر بر اساس رسالتش, پاداشى جز دوستى و محبت اهل بیتش نطلبیده است. از نظر ادبى نیز تفاوتى بین اینکه استثنإ در آیه (الا الموده فى القربى) متصل باشد یا منقطع, وجود ندارد.(29) اگر استثنإ متصل باشد بدین معناست که ((من پاداشى از شما نمى خواهم جز دوستى اهل بیتم)) و اگر منقطع باشد(30) بدین معناست که دوستى اهل بیت پیامبر اجرى براى پیامبر نیست, چرا که بهره این دوستى نصیب مسلمانان و دوستداران اهل بیت آن حضرت است و بدین وسیله چنین خواسته اى از سوى رسول خدا(ص) در راستاى دعوت مردم به دین است. به بیانى از علامه طباطبایى در این باره توجه نمایید:
((دقت کافى در روایات متواترى که از طریق شیعه و سنى از پیامبر(ص) نقل شده و مردم را در فهم قرآن و معارف دین و اصول و فروع و حقایق آن به اهل بیت(ع) ارجاع داده مانند حدیث ثقلین و حدیث سفینه و امثال آنها, نشانگر آن است که بدون شک, واجب نمودن دوستى اهل بیت پیامبر و آن را پاداش رسالت قرار دادن, تنها وسیله اى است براى آنکه مردم به عنوان رهبر دینى به آنان مراجعه کنند. بنابراین محبت و دوستى آنها حتى اگر به عنوان پاداش رسالت مطرح باشد, امرى فراتر از دعوت به دین با هدف بقإ, و استمرار آن نیست, پس آیه شریفه با آیات دیگرى که پاداش خواستن براى رسالت را از سوى پیامبر نفى مى کند, منافاتى ندارد.))(31)
با این بیان روشنگرانه, ایراد بعضى از مفسران بر این تفسیر از آیه که ((مناسب با شإن نبوت نیست و پیامبر را در معرض اتهام قرار مى دهد چرا که اهل دنیا و رهبران دنیوى چنین درخواستى از مردم مى کنند تا پس از خود, سود و بهره اى نصیب فرزندانشان گردد))(32) پاسخ داده مى شود.
عارف نامدار محى الدین بن عربى در تفسیر آیه بیانى لطیف دارد, مى گوید:
((معناى آیه به طور کلى نفى پاداش خواستن است, زیرا ثمره دوستى و محبت اهل بیت نصیب دوستداران آنان است زیرا همین محبت سبب نجات آنهاست. روشن است که محبت اقتضاى تناسب و سنخیت روحانى بین محب و محبوب دارد و سبب حشر آنان با یکدیگر است. چنانچه پیامبر اسلام صلوات خدا بر او باد فرمود: (المرء یحشر مع من إحب) انسان با کسى که دوستش دارد, محشور مى شود. پس سزاوار نیست که محبت اهل بیت را پاداش رسالت پیامبر قرار دهیم. کسى که روحش مکدر باشد و با آنان فاصله داشته باشد, نمى تواند حقیقتا آنان را دوست بدارد, چنانچه ممکن نیست اهل توحید که روحشان منور است و اهل معرفت و محبت به خدا هستند, آنان را دوست نداشته باشند, چرا که آنان خاندان پیغمبر و معادن ولایت و فتوت اند.
بنابراین دوستدار آنان جز کسى که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند, نیست. چرا که اگر محبوب خدا نبودند, رسول الله هم آنان را دوست نمى داشت. مراد از اهل بیت نیز همان چهار نفرى هستند که در روایت نقل شده است.))(33)
سپس روایتى را که از ابن عباس نقل خواهیم کرد, ذکر مى کند.
اینک نمونه هایى از روایاتى که این تفسیر را تإیید مى کند, براى شما خوانندگان محترم نقل مى کنیم:
ابن عباس مى گوید: هنگامى که این آیه نازل شد به رسول خدا(ص) عرض کردند: اى رسول خدا! قربى (نزدیکان), همانهایى که دوستى شان بر ما واجب شده چه کسانى هستند؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزندش.(34)
((طبرسى)) صاحب تفسیر معروف ((مجمع البیان)) حدیثى مسند را از ابوامامه باهلى نقل مى کند که رسول خدا(ص) فرمودند:
((خداوند پیامبران را از درختان مختلفى آفرید و من و على از یک درخت آفریده شدیم. من ساقه درختم و على شاخه آن. فاطمه شکوفه آن و حسن و حسین میوه هاى آن و پیروان ما برگهاى آنند. پس هر کس به شاخه اى از شاخه هاى آن دست گیرد, نجات بیابد و آن کس که از آن انحراف پیدا کند, سقوط خواهد کرد. حتى اگر بنده اى هزار سال عبادت خدا را بجا آورد و پس از آن هزار سال دیگر خدا را عبادت کند و باز هم هزار سال دیگر عبادت نماید, به طورى که از (شدت عبادت) چون مشک کهنه گردد, ولى ما را دوست نداشته باشد, خداوند او را با سر در آتش مى افکند.)) سپس آیه مودت را تلاوت فرمود.(35)
علاوه بر آن ائمه اطهار(ع) نیز در مواردى بدین آیه استشهاد نموده و خود را از مصادیق آن معرفى کرده اند.(36)
کمیت اسدى شاعر بنام عرب نیز با استناد به همین روایات اظهار مى دارد:
وجدنا لکم فى آل حم آیه
تإولها منا تقى و معرب(37)
در باره شما در سوره آل حم آیه اى را یافتیم که هم افرادى که با تقیه سخن مى گفتند و هم کسانى که به طور علنى اظهار نظر مى نمودند, آن را تإویل کردند (و بر شما منطبق نمودند و خلاصه هیچ کس دلالت آن آیه را در باره شما انکار نکرد).
در برخى از روایات بر اساس این تفسیر, ((حسنه)) نیز در آیه شریفه, ((مودت و دوستى اهل بیت پیامبر)) تفسیر شده است. جملاتى از سخنرانى امام حسن مجتبى(ع) را زینت بخش این قسمت قرار مى دهیم, فرمود:
((انا من اهل البیت الذین افترض الله مودتهم على کل مسلم فقال: ((قل لا اسإلکم علیه اجرا الا الموده فى القربى و من یقترف حسنه نزدله فیها حسنإ فاقتراف الحسنه مودتنا اهل البیت))(38)
ما از خاندان رسول خدا هستیم, از کسانى که خداوند دوستى شان را بر هر مسلمانى واجب شمرده است و فرموده بگو من جز مودت و دوستى نزدیکانم اجر و پاداشى از شما نمى خواهم و کسى که کار نیکو انجام دهد, نیکى را در حق او افزایش مى دهیم. پس انجام کار نیک, دوستى و محبت ما خاندان پیغمبر است.
اما دو نکته از زبان مفسران:
1ـ اینکه آیه با تعبیر ((الموده فى القربى)) آمده, نه ((موده القربى)) یا ((الموده للقربى)) براى آن است که در تعبیر اول, نوعى مبالغه نهفته است, و به عبارت دیگر براى محبت و دوستى, مقر و مکانى قرار داده است. از نظر ادبى کلمه ((فى القربى)) مربوط به محذوف است و نه مربوط به ((مودت))(39) و در واقع چنین است: (الا الموده ثابته فى القربى و متمکنه فیها)
2ـ برخى از مفسران اظهار داشته اند که سخن پیامبر در این آیه با مشرکین مکه است که من از شما پاداشى نمى خواهم, فقط به خاطر خویشاوندى, مرا دوست بدارید و آزارم ندهید. در حالى که:
اولا: آیه شریفه هر چند در سوره اى است که مکى است, اما این آیات, مدنى مى باشد و مربوط به انصار است و شإن نزول نیز شاهد آن است و این نکته که ترتیب فعلى سور و آیات به ترتیب نزول نیست از واضحات است. چنانچه تنظیم مجموعه اى از آیات در یک سوره به معناى نزول همه آنها در مکه یا مدینه نمى باشد. مکى بودن یک سوره نیز دلیل بر آن است که اکثر آیات آن سوره در مکه نازل شده, همچنین مدنى بودن سوره.
ثانیا: پاداش خواستن از مشرکین توسط پیامبر امر معقولى نیست تا پیامبر با چنین آیه اى آن تصور را ابطال کند.
ثالثا: این معنا مخالف روایات معتبر فراوانى است که نمونه هایى از آن گذشت.
رابعا: منشإ این سخن در میان بعضى از مفسران, ((عکرمه)) است که از دشمنان اهل بیت و مزدوران بنى امیه و از خوارج و محدثان دروغپرداز مى باشد.(40)

4 . بر
ان الابرار یشربون من کإس کان مزاجها کافورا عینا یشرب بها عبادالله یفجرونها تفجیرا یوفون بالنذر و یخافون یوما کان شره مستطیرا و یطعمون الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا ...(41)
((نیکوکاران در بهشت از شرابى نوشند که طبعش کافور است. از سرچشمه گوارایى آن بندگان خاص مى نوشند که هر کجا بخواهند, جارى مى شود. به عهد و نذر خود وفا مى کنند و از قهر خدا در روزى که دشوارىاش اهل محشر را فرا گیرد, مى ترسند و هم بر دوستى خدا به فقیر و اسیر و طفل یتیم طعام مى دهند.))
سوره دهر و یا لااقل هیجده آیه اول آن در مدینه منوره بر پیامبر اکرم(ص) نازل شده است و شإن نزول آن, که بسیارى از مفسران شیعه و سنى بر آن اتفاق نظر دارند, گواه بر این مطلب است.
ابن عباس مى گوید: حسنین(ع) بیمار شدند. پیامبر اکرم(ص) با گروهى از یاران خویش به عیادت آنان آمد و خطاب به حضرت على(ع) فرمود: اى اباالحسن! خوب بود براى شفاى فرزندانت نذر مى کردى. على, فاطمه (و بنا به نقلى حسنین ((علیهم السلام))) و فضه, نذر کردند که اگر آن دو شفا یافتند سه روز روزه بگیرند. پس از مدتى کوتاه آن دو بزرگوار شفا یافتند و به نذر خویش وفا کردند. چون در خانه چیزى نداشتند, على(ع) سه من نان جو قرض گرفت. فاطمه(س) ثلث آن را آسیاب کرد و به تعداد اعضاى خانواده پنج قرص نان پخت و آن را در سفره افطار نهاد. قبل از تناول سائلى به در خانه آمد و صدا کرد: سلام بر شما! اى اهل بیت محمد! مسکینى از مساکین مسلمانم; اطعامم کنید که خدایتان از مائده هاى بهشتى اطعام کند. آنان همگى او را بر خود مقدم داشتند و غذاى خود را به او دادند و با آب افطار کردند. فردا نیز روزه گرفتند. بار دیگر هنگام افطار, یتیمى بر در خانه آمد, باز هم ایثار کرده و هر کدام قرص نان خود را به او دادند و با آب افطار کردند. روز سوم نیز اسیرى نزد آنان آمد و باز هم به همین رسم عمل کردند. روز بعد هنگام صبح على(ع) در حالى که دست فرزندانش حسن و حسین را به دست داشت, نزد رسول خدا(ص) رفت. چشم پیامبر که بر آنان افتاد دید که از شدت گرسنگى بر خود مى لرزند, فرمود: چقدر ناراحت مى شوم که شما را اینچنین مى بینم. برخاست و به همراه آنان به خانه دخترش آمد. فاطمه را در حالى که شکمش از شدت گرسنگى به پشت چسبیده و چشمانش گود رفته بود, در محراب عبادت دید و ناراحت شد. در این حال جبرئیل نازل شد و گفت: بگیر اى محمد! خداوند تو را در باره خاندانت تبریک مى گوید, سپس آن حضرت را به خواندن این سوره وا داشت.
این ماجرا از نظر شیعه مسلم است و بسیارى از مفسران اهل سنت آن را نقل کرده اند. علامه بزرگوار امینى نام سى و چهار تن از آنان را که در شإن نزول این سوره, این داستان را با تفاوتهاى اندکى نقل کرده اند, در اثر گرانقدر خویش ((الغدیر)) نقل کرده است.(42)
خداوند تعالى در این سوره اقسام نعمتهاى بهشتى را که (ابرار) از آن بهره مند خواهند شد, یادآورى مى کند.
((ابرار)) جمع ((بر)) است که از ریشه ((بر)) به معناى احسان و نیکى مى باشد. (43) ((بر)) کسى است که نیکى را به خاطر حسنش انجام مى دهد نه به خاطر آنکه سودى عائدش شود. بلکه ممکن است انجام این عمل به ضرر او باشد ولى به خاطر خیر بودنش انجام دهد, مانند وفاى به نذر. و چه بسا که نفعش به دیگران برسد مانند اطعام طعام به بندگان خدا. گرچه کلمه جمع وقتى با ((الف و لام)) بکار رود بر عموم دلالت دارد و وعده هاى خداوند در این سوره نصیب همه ابرار خواهد شد, اما اطلاق آن بر اهل بیت پیامبر به خاطر آن است که آنان مصداق اکمل ابرارند.(44)
از جمله نعمتهاى بهشتى که در این سوره نوید آن داده شده, عبارتند از:
ـ با جامى که با عطر خوشى آمیخته است, از چشمه بندگان خاص خدا مى نوشند.
ـ لباسهاى حریر بهشتى بر تن مى کنند.
ـ بر تختهاى زیبا تکیه مى زنند, در حالى که نه گرماى آفتابى هست نه سرمایى.
ـ درختان بر آنان سایه مى افکنند و میوه هایشان در دسترس آنهاست.
ـ گرداگرد آنان ظروفى از نقره و قدحهایى بلورین مى گردانند.
ـ از جامهاى لبریز از شراب طهور که با زنجبیل آمیخته, سیراب مى شوند.
ـ از چشمه اى به نام سلسبیل مى نوشند.
ـ نوجوانانى همچون مروارید براى پذیرایى بر گرد آنان مى چرخند.
ـ لباسهایى از حریر نازک سبزرنگ و دیباى ضخیم با دستبندهایى از نقره بر تن دارند.
ـ بالاتر از همه پروردگارشان ((شراب طهور)) به آنان مى نوشاند. (سوره دهر, آیات 5 تا 21)
در این مختصر مجال پرداختن به دقایق تفسیرى و جزئیات آنچه در این سوره آمده, نیست و تنها به ذکر چند نکته اکتفا مى شود:
1ـ ابن عباس مى گوید: ((هنگامى که اهل بهشت غرق در نعمات الهى هستند, نورى مانند نور خورشید را مشاهده مى کنند که بهشت را روشن مى کند. به رضوان (مإمور بهشت) مى گویند: این نور چیست؟ در حالى که خداوند فرموده است: ((لا یرون فیها شمسا و لا زمهریرا)) پاسخ مى دهد: این نور خورشید و ماه نیست, بلکه على و فاطمه ـ علیهماالسلام ـ خندیدند و بهشت از نور دندانهاى آنان روشن شد.))(45)
2ـ آلوسى, مفسر معروف اهل سنت, نکته لطیفى را در بیان نعمات بهشتى در این سوره متذکر شده و آن اینکه در این سوره سخنى از ((حورالعین)) که در سوره هاى دیگر از آن به عنوان یکى از نعمتهاى بهشتى یاد شده, به میان نیامده است و چه بسا این ناگفتن, به حرمت نور چشم رسول خدا(ص), حضرت فاطمه زهرا(س) باشد که سوره در فضیلت او و خانواده اش و نعمتهایى که در بهشت از آن بهره مند خواهند شد, نازل شده است.(46)
3ـ بالاترین نعمتى که در این سوره بدان وعده داده شده آن است که خداوند ((شراب طهورى)) به آنان مى نوشاند (و سقاهم ربهم شرابا طهورا).
((طهور)) به چیزى گفته مى شود که هم طاهر (پاک) باشد و هم مطهر (پاک کننده). امام صادق(ع) در تفسیر این آیه شریفه مى فرماید: ((یطهرهم عن کل شىء سوى الله اذ لا طاهر من تدنس شىء من اکوان الا الله))
خداوند آنان را از هر چیزى غیر از خدا پاک مى کند, زیرا هیچ راهى براى پاک شدن از آلودگى جز خداوند نیست.(47)
این آیه از روشن ترین شواهدى است که نشان مى دهد معارفى که در آثار اهل معرفت و عرفان به چشم مى خورد و با اصطلاحات مخصوصى بیان شده, برگرفته از قرآن و احادیث و ادعیه مإثوره است. حضرت امام خمینى, سلام الله علیه, در این باره مى فرمایند:
((به جان دوست قسم که کلمات نوع آنها (اهل معرفت) شرح بیانات قرآن و حدیث است. تفکر کن در این حدیث شریف که از حضرت صادق(ع) در باره قلب سلیم وارد شد. (در باره آیه شریفه الا من إتى الله بقلب سلیم مى فرماید: السلیم الذى یلقى ربه و لیس فیه احد سواه و کل قلب فیه شک او شرک فهو ساقط ...) ببین آیا غیر از فناى ذاتى و ترک خودى و خودیت و انیت و انانیت که در لسان اهل معرفت است, به چیز دیگرى قابل حمل است؟ ...))(48)
چنانچه ابن عربى در تفسیر این آیه مى گوید: ((سقاهم ربهم شرابا طهورا من لذه محبه الذات و العشق الحقیقى الصرف الصافى عن کدر الغیریه اثنینیه الصفات الطاهر عن دنس ظهور الانانیه و التقید))(49) و این بیان جز توضیح کلام نورانى امام صادق(ع) نیست, در ادامه مى افزاید:
((و این پاداش براى شما به خاطر قیامتان براى متجلى ساختن صفات الهى و تلاشتان در جهت اعمال قلبى همچون خشیت از تجلى عظمت پروردگار, خضوع و انس با او و اخلاص در طلب تجلى وحدت و امثال آن است.))(50)

5 . سیده النسإ
فمن حاجک فیه من بعد ما جإک من العلم فقل تعالوا ندع ابنإنا و ابنإکم و نسإنا و نسإکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله على الکاذبین(51)
((هر کس با تو در مقام احتجاج و جدل برآید در باره عیسى, بعد از آنکه از طریق وحى به احوال او آگاهى یافتى, بگو بیایید ما و شما, با فرزندان و زنان خود, با هم به مباهله برخیزیم (یعنى در حق یکدیگر نفرین کنیم و از خدا بخواهیم) تا دروغگو و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.))
آیه مبارکه در باره مسیحیان نجران نازل شده است, آنان که عیسى را فرزند خدا مى دانستند و تولد فرزندى بدون پدر را باور نمى کردند و به سخنان پیامبر اسلام(ص) در باره تولد حضرت عیسى(ع) اعتراض مى کردند. خداوند که داستان حضرت عیسى(ع) را به پیامبرش آموخته بود, او را به حادثه اى غریبتر که خلقت حضرت آدم(ع) بود, تشبیه نموده و در قرآن کریم مى فرماید: ((چگونه آدم ابوالبشر بدون پدر و مادر متولد شد؟)) این سخن, گذشته از وحى بودنش بر برهان مبتنى است.از این رو اگر کسى در وحى بودنش تردید نماید, عقل سلیم مى تواند او را به امکان تولد حضرت مسیح(ع) بدون پدر راهنمایى نماید)).(52)
پس از لجاجت و نپذیرفتن استدلال پیامبر(ص) و به قول فخر رازى, پس از به پایان رسیدن مرحله سخن, دستور مباهله نازل شد. بدین معنا که پیامبر(ص) به مسیحیان نجران فرمود: طرفین, دست به سوى آسمان بلند کنیم و از خداوند بخواهیم که جبهه حق را پیروز گرداند و جبهه باطل و دروغگو را ریشه کن نماید.
چنین دعوتى از سوى پیامبر(ص) آن هم به همراه عزیزترین افرادش, دلالت بر اطمینان آن حضرت به حقانیت خویش و پیروزى در این هماورد دارد. پس از قرار مباهله, اسقف نجران به نمایندگان خود گفت: ((اگر مشاهده کردید که محمد تنها با فرزندان و اهل بیتش آمده, از مباهله با او خوددارى کنید.))
روز موعود که در محل مورد نظر و در بیابان حاضر شدند, دست على(ع) را در دست پیامبر(ص) و حسن(ع) و حسین(ع) را در حالى که مقابل آن حضرت حرکت مى کردند و فاطمه(س) را که پشت سرشان حرکت مى کرد, مشاهده کردند.(53) پیامبر(ص) عرض کرد: ((اللهم هولإ اهلى)).(54) پروردگارا اینان اهل بیت من هستند. پس رو به آنان کرده, فرمود: ((چون من دعا کردم شما آمین بگویید.))(55)
هنگامى که همراهان پیامبر(ص) به رئیس گروه علماى نجران معرفى شدند, ترس سراسر وجودش را فرا گرفت و چون آن حضرت را به شیوه پیامبران در مجلس مباهله یافت(56), به همراهان خود گفت: ((اى جماعت نصرانیان! صورتهایى را مى بینم که اگر از خدا بخواهد, کوهى را از زمین برکند, به دعاى آنان برمى کند. با اینان مباهله مکنید که هلاک خواهید شد و تا روز قیامت دیگر نصرانى در روى زمین باقى نخواهد ماند.))
فخر رازى ضمن نقل این ماجرا مى گوید: ((مفسران در صحت این حدیث اتفاق نظر دارند.))(57)
پس از امتناع اهل نجران از مباهله, مصالحه اى مبنى بر پرداخت خراج از سوى آنان به پیامبر اسلام(ص) انجام گرفت.(58)
مفسران شیعه و سنى در اینکه مراد از ((انفسنا)) على بن ابى طالب(ع) و ((ابنإنا)) فقط حسنین(ع) و ((نسإنا)) فقط حضرت فاطمه زهرا(س) است, اتفاق نظر دارند.(59) زیرا کسى حضور غیر از این افراد را به همراه پیامبر(ص) نقل نکرده است. گرچه برخى براى نادیده گرفتن فضایل اهل بیت پیامبر(ص) سخنان غریبى بر زبان رانده اند, مثل اینکه مراد از (انفسنا) رسول خدا(ص) است, در حالى که به قول فخر رازى:
((مراد از ((انفسنا)) نفس محمد(ص) نتواند بود, زیرا انسان خود را دعوت نمى کند, بلکه مراد کس دیگر است و اجماع بر این است که على بن ابى طالب(رضى الله عنه) مراد بوده است. پس آیه دلالت دارد که نفس على, نفس محمد(ص) است.))(60)
نکته مهم آن است که دعوت آیه شریفه, همه فرزندان و زنان و جانها را فرا مى گیرد. چنانچه علماى علم بیان, بر این مطلب گواهند که کلمه جمع (ابنإ, نسإ, انفس) اگر حالت اضافه داشته باشد (که در اینجا به ضمیر ((نا)) افزوده شده اند) شامل تمامى افراد مى شود. در عین حال پیامبر(ص) فقط این چهار تن را به همراه خویش به مجلس مباهله مىآورد و این عمل دلیل برابرى بلکه برترى آنان بر همه امت است.(61)
به علاوه گرچه ((نسإنا)) به صورت جمع آورده شده, ولى از نظر تاریخ و شإن نزول تنها یک فرد داشته و این سبک در قرآن کریم امرى متعارف و رایج است.(62) از همین آیه, سر تعبیر ((سیده نسإ هذه الامه)) و بالاتر از آن ((سیده نسإ العالمین)) در باره حضرت زهرا(س) از سوى پیامبر اکرم(ص) روشن مى شود.
در پایان بحث از این آیه نیز نکاتى را یادآور مى شویم:
1ـ پیامبر اکرم(ص) با آوردن حضرت زهرا(س) در این واقعه مهم اجتماعى, به خصوص با توجه به وضعیت اسفبار زنان در میان اعراب, بر حضور زنان در صحنه هاى مهم اجتماعى صحه مى نهد.(63)
2ـ نفرین پیامبر(ص) و نزول عذاب الهى پس از طى مراحلى از تبلیغ دین, موعظه و اقامه دلیل و برهان انجام مى گیرد. چنانچه آیات دیگر قرآن بر این واقعیت در تبلیغ ادیان الهى دلالت دارد.
3ـ استدلال پیامبر(ص) با مخالفان پس از تعلیم از جانب خداوند صورت مى گیرد و پیامبر(ص) بدون تعلیم الهى چیزى از خود ندارد. چنانچه در آیه شریفه مى فرماید: ((و علمک ما لم تکن تعلم))(64) آنچه را که نمى دانستى, خداوند به تو آموخت.
4ـ این آیه یکى از دلایلى است که اثبات مى کند امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) هر چند از ناحیه دختر به پیامبر(ص) منتسبند, اما فرزندان آن حضرت محسوب مى شوند, چنانچه از آیه شریفه ((و وهبنا له اسحق و یعقوب کلا هدینا و نوحا هدینا من قبل و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هرون و کذلک نجزى المحسنین و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس کل من الصالحین))(65) استفاده مى شود که حضرت عیسى(ع) از ناحیه مادر به ابراهیم(ع) منتسب است نه پدر(66) و در عین حال قرآن او را از ذریه ابراهیم مى شمارد. از این رو اشکالى که برخى از مخالفان اهل بیت پیامبر(ص) مطرح کرده اند که چرا حسنین(ع) را فرزند پیامبر(ص) مى خوانید, پاسخ داده مى شود.
5ـ برخى از علماى شیعه با استدلال به این آیه که على(ع) را نفس پیامبر(ص) شمرده, گفته اند که این امر اقتضاى تساوى در جمیع جهات را دارد, مگر آنکه دلیل صریحى بر نفى بعضى از موارد وجود داشته باشد. مثل نبوت که اختصاص به رسول خدا(ص) دارد, و از طرفى چون پیامبر اسلام(ص) از همه پیامبران الهى افضل است, على(ع) نیز برتر از سایر انبیاى الهى است. چنانچه روایات مورد قبول شیعه و سنى نیز بر این معنا دلالت دارد, و به همین بیان برترى آن حضرت از صحابه دیگر پیامبر اثبات مى شود.(67)
فخر رازى که این سخن را نقل کرده, گویا پاسخى قویتر از اینکه ((مسلمانان اتفاق نظر دارند که نبى بر غیر نبى برترى دارد و نیز اتفاق دارند که على(رضى الله عنه) پیامبر نبوده, پس نتیجه مى گیریم که ظاهر آیه همچنان که پیامبر اسلام(ص) را شامل مى شود, سایر پیامبران را نیز شامل مى شود.)) نداشته است, چنانچه قسمت اخیر استدلال علماى شیعه را نیز بى پاسخ رها کرده است و به احتمال قوى برترى على(ع) را بر سایر اصحاب پیامبر(ص) پذیرفته است.

6 . صراط مستقیم
این تعبیر در آیات مختلفى از قرآن کریم به چشم مى خورد. ((اهدنا الصراط المستقیم))(68), ((و من یعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقیم))(69), ((و هدیناهم الى صراط مستقیم))(70) و ... ابن عباس مى گوید: معناى ((اهدنا الصراط المستقیم)) این است که اى مردم! بگویید: خداوندا! ما را به راه راست هدایت کن. یعنى به ولایت محمد و اهل بیت او (علیهم السلام).(71)
على بن ابراهیم قمى در تفسیر خود روایتى را در تفسیر آیه شریفه ((صراط الذین انعمت علیهم)) نقل کرده که مراد از آن امیرالمومنین على بن ابى طالب(ع) است(72) و طبرسى هم با استشهاد به آیه شریفه ((فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین))(73) آن را بر پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) تفسیر نموده است.(74)
کلماتى که به صورت متواتر از پیامبر اکرم(ص) در عدم جدایى قرآن و عترت نقل شده همچون حدیث ثقلین, صحت این تفسیر را تإیید مى کند زیرا صراط مستقیمى که انسان را به کمال نهایى مى رساند, همان راهى است که از طریق وحى و رسول خدا(ص) به انسان نشان داده شود.
چنانچه بیان امام هادى(ع) در زیارت جامعه خطاب به اهل بیت پیامبر به ((انتم الصراط الاقوم)) و ((ضل من فارقکم و فاز من تمسک بکم)) موید دیگرى بر این تفسیر است.

7 . حبل الله
طبرسى در تفسیر آیه شریفه ((واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا))(75) با استناد به روایتى از ابى سعید خدرى از رسول خدا(ص) نقل کرده که مراد از ((حبل الله)), کتاب خدا و عترت پیامبر است و منظور از ((جمیعا)) نیز تمسک به هر دو آنهاست(76), چنانچه حدیث ثقلین بر این مضمون دلالت دارد.
شیخ مفید, فقیه و متکلم قرن چهارم نیز از امام سجاد(ع) نقل نموده که آن حضرت تفسیر ((حبل)) به ((امیرالمومنین)) را از پیامبر اکرم(ص) نقل فرموده است.(77)
شیخ عباس قمى نیز روایتى را از عالمى معتزلى با سند از رسول خدا(ص) نقل کرده که حضرت فرمود:
((فاطمه بهجه قلبى و ابناها ثمره فوادى و بعلها نور بصرى و الائمه من ولدها امنإ ربى, حبل محدود بینه و بین الخلق, من اعتصم بهم نجا و من تخلف عنهم هوى))(78)
فاطمه سرور قلبم و دو فرزندش میوه دلم و همسرش نور چشم من است و امامان از فرزندان او, امینان پروردگارم, ریسمان پیوسته بین او و بندگان هستند, هر کس به آنان تمسک جوید, نجات خواهد یافت و هر کس از آنان سرپیچى کند.
روشن است که هر چند ممکن است ذیل کلام حضرت, مربوط به ائمه اى باشد که فرزندان فاطمه(س) هستند, اما یقینا تنها آنان داراى چنین خصلتى نیستند و خود آن حضرت و همسرش على(ع) نیز همان ریسمان بین خدا و بندگان او هستند. سپس براى جلوگیرى از تفرقه, وضع گذشته آنان را ـ که به قول بعضى از مفسران خطاب به دو قبیله اوس و خزرج در مدینه است که دهها سال با هم نزاع و خصومت داشتند(79) ـ یادآورى نموده و تحولى را که به برکت هدایت الهى از سوى پیامبر اکرم(ص) نصیب آنان گردیده, گوشزد مى فرماید:
واذکروا نعمه الله علیکم اذ کنتم اعدإ فالف بین قلوبکم فاصحبتم بنعمته اخوانا و کنتم على شفا حفره من النار فإنقذکم منها کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون.
خداى سبحان, وضعیت گذشته آنان را که در آستانه سقوط در آتش بودند, متذکر مى شود که به وسیله پیامبر اکرم(ص) نجات یافتند.(80) آنگاه فلسفه تبیین آیات خود را ـ و از آن جمله, یادآورى گذشته آنان و نجاتشان به دست فرستاده خدا ـ هدایت مردم ذکر مى کند که هدف ما از این یادآوریها, خارج کردن شما از غفلت و جهالت و مشاهده نعمتهاى بیکران الهى و شکر آنهاست.

8 . لیله مبارکه
کلینى روایت مفصلى را از یعقوب بن جعفر بن ابراهیم در باره شرفیابى عالمى نصرانى به محضر امام کاظم(ع) نقل مى کند که از سفر طولانى خود براى آنکه آن حضرت را ببیند و حقایقى را از زبانش بشنود, سخن مى گفت. او پس از مطالعه تورات, انجیل و مزامیر داود و قرآن, با راهنمایى عالمى دیگر به مدینه آمده بود تا از کسى که عالم به تعالیم همه انبیاست, سوالاتى را بپرسد. حضرت با مهر و عطوفت او را پذیرفت و در پاسخ سوال او پیرامون قرآن, سوره دخان را تلاوت فرمود:
((بسم الله الرحمن الرحیم حم و الکتاب المبین انا انزلناه فى لیله مبارکه انا کنا منذرین فیها یفرق کل امر حکیم))
آن گاه عالم نصرانى از باطن این کلمات پرسید و حضرت پاسخ فرمود: ((حم)) محمد(ص) است که در کتاب هود که منقوص الحروف بوده, آمده است, و اما ((الکتاب المبین)) امیرالمومنین على(ع) است و اما ((اللیله)) فاطمه(س) و اما ((یفرق کل امر حکیم)) یعنى خیر فراوانى از آن شب نشإت مى گیرد.
گفتگوى نصرانى با حضرت به درازا کشید و حضرت, مسیح(ع) و مریم(س) را از زبان قرآن توصیف نمود و در نهایت مرد نصرانى مسلمان شد.(81)
روایت دیگرى در تفسیر فرات کوفى که در قرن سوم نگاشته شده, با ذکر سند از امام صادق(ع) نقل گردیده که حضرت در تفسیر ((انا انزلناه فى لیله القدر)) فرمودند: ((لیله)) فاطمه و ((القدر)) الله است. سپس افزودند:
((فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر و انما سمیت لان الخلق فطموا عن معرفتها))(82)
((پس هر کسى که فاطمه را به درستى و کما هو حقه بشناسد, لیله القدر را درک کرده است و فاطمه به این نام, نامگذارى شده, به خاطر آنکه مردم از شناخت او عاجزند.))
ارباب معرفت نیز در بعضى از تفاسیر, این روایت را نقل کرده و آن را پذیرفته اند(83) و بر اساس مبانى عرفان اسلامى ((لیله القدر)) یا ((لیله مبارکه)) را انسان کامل تفسیر نموده اند. انسان کامل در این مکتب جایگاه محورى دارد. قرآن کریم بر انسان کاملى همچون رسول خدا(ص) نازل گردید, چنانچه معارف فراوانى بر حجج الهى, وحى و الهام مى شود و فاطمه زهرا(س) در این زمینه مقام والایى دارد. از نظر روایات مسلم است که جبرئیل امین بر فاطمه(س) نازل مى شد(84), در حالى که جبرئیل امین حتى بر ائمه(ع) نیز نازل نمى شد, هر چند فرشتگان دیگر به محضر آنان بار مى یافتند.
حضرت امام خمینى(س) نزول فرشته وحى پروردگار را از بالاترین فضایل آن حضرت مى شمارند و مى فرمایند:
((نزول مکرر جبرئیل بر حضرت زهرا(س) در طى هفتاد و پنج روز زندگى اش پس از رحلت رسول خدا(ص) در باره ائمه هم وارد نشده, تناسبى بین روح شخص با جبرئیل لازم است تا جبرئیل نازل شود. این از بالاترین فضائل آن حضرت است و از مختصات آن حضرت. ))(85)
((مصحف فاطمه)) که همان اخبار غیبى است که توسط على بن ابى طالب(ع) نوشته مى شد(86), محصول شرفیابى فرشته وحى الهى بر حضرت زهراست و از افتخارات تشیع شمرده مى شود. بر همین اساس بود که حضرت امام خمینى در باره حضرت زهرا معتقد بودند:
((تمام ابعادى که براى زن متصور است و براى یک انسان متصور است در فاطمه زهرا((سلام الله علیها)) جلوه کرده و بوده است ... زنى که تمام خاصه هاى انبیا در اوست, زنى که اگر مرد بود, نبى بود. زنى که اگر مرد بود به جاى رسول الله بود. ))(87)

9 . صادق
علامه بحرانى از ابن شهر آشوب, روایتى را از طریق اهل سنت نقل مى کند که عبدالله بن عمر اظهار داشت: اینکه خداوند متعال مى فرماید: ((یا ایها الذین امنوا اتقوا الله)), اصحاب پیامبر را به ترس از خدا فرا مى خواند و مرادش از اینکه مى فرماید: ((و کونوا مع الصادقین))(88) این است که با محمد و خاندان او همراه باشید.(89)
با آنکه نافع بن ازرق که این سخن را از عبدالله بن عمر روایت کرده, از سخت ترین دشمنان اهل بیت پیامبر است, مع ذلک خداوند چنین سخن حقى را بر زبانش جارى ساخته است. اهمیت این نقل با توجه به مثل معروف ((الفضل ما شهد به الاعدإ)) بیشتر نمایان مى شود.
ابوهارون عبدى مى گوید: با ابن عمر نشسته بودم که نافع آمد و گفت: به خدا سوگند من با على دشمن هستم. ابن عمر به او گفت: خداوند تو را دشمن دارد. آیا بغض کسى را در دل دارى که سوابق او بهتر از دنیا و مافیهاست؟!(90)

10 . عنصر الشجره
سلام خثعمى مى گوید: ((بر حضرت جعفر بن محمد بن على وارد شده, عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! معناى کلام خداوند که مى فرماید ((الم تر کیف ضرب الله مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فى السمإ))(91) چیست؟ فرمود: اى سلام! اصل درخت, محمد است, فرع آن على و میوه آن حسن و حسین, شاخه آن فاطمه و شاخه هاى فرعى آن فرزندان فاطمه و امامان هستند و برگ آن پیروان و دوستداران ما خاندان هستند. هر گاه فردى از شیعیان ما از دنیا مى رود, از این درخت برگى فرو مى افتد و هر گاه فرزندى از دوستداران ما به دنیا مىآید, برگ دیگرى به جاى آن برگ مى روید.))(92)
شبیه این روایت را با اندک تفاوتى راویان دیگرى همچون ابن عقده از امام باقر(ع) نقل کرده اند; با این تفاوت که حضرت فاطمه(س) را ((عنصر الشجره)) و پیروان اهل بیت را ((شاخه ها و برگهاى درخت)) شمرده است. چنانچه از ابن عباس نیز نظیر این بیان از جبرئیل امین خطاب به رسول خدا(ص) نقل گردیده است.(93)

11 . ذاالقربى
ابوسعید خدرى مى گوید: هنگامى که آیه شریفه ((وآت ذاالقربى حقه ...))(94) بر پیامبر اکرم نازل شد, دخترش فاطمه را خواست و سرزمین فدک را به او عطا فرمود. در برخى از نقلها افزوده اند که حضرت فرمود: این سهم تو و فرزندان تو است که خداوند تقسیم کرده است.(95)
علاوه بر روایت فوق که توسط علماى اهل سنت نقل گردیده, در تاریخ پس از حادثه عاشورا نیز در خصوص گفتگوى امام سجاد(ع), با پیرمرد شامى, نقل شده که حضرتش از پیرمرد شامى پرسید: آیا قرآن خوانده اى؟ عرض کرد: بله. فرمود: نخوانده اى آیه ((وآت ذاالقربى حقه)) را؟ گفت: مگر شما آن بستگان هستید که خداوند دستور داده که حقشان را ادا کنیم؟ فرمود: بله.(96)
طبرسى نیز ماجراى دیگرى را نقل مى کند که موید روایات یادشده است. عبدالرحمن بن صالح مى گوید: مإمون به عبدالله بن موسى نامه نوشت و از او در باره فدک سوال کرد. او در پاسخ به این آیه استناد جست. مإمون نیز فدک را به فرزندان حضرت زهرا(س) واگذار نمود.(97)
البته تفسیر ((ذاالقربى)) به حضرت زهرا(س) اختصاص به این آیه مبارکه ندارد, بلکه حضرت امام جعفر صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه ((ان الله یإمر بالعدل و الاحسان و ایتإ ذى القربى)) نیز ((ذى القربى)) را به حضرت فاطمه(س) و اولاد او تفسیر نموده است.(98)

12 . ذریه
ابوسعید خدرى از پیامبر خدا(ص) در معناى آیه شریفه ((والذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین واجعلنا للمتقین اماما))(99) نقل نموده که حضرت فرمود: مراد از ((ازواجنا)) خدیجه, ((ذریاتنا)) فاطمه, ((قره اعین)) حسنین و ((امام)) على است.(100)
در حدیث دیگرى مصداق آیه شریفه را امیرالمومین(ع) شمرده چرا که آن حضرت چنین درخواستى از خداوند نمود که ((پروردگارا! از همسران ما فرزندانى مرحمت فرما که خلف صالح و مایه روشنى چشم ما باشند و ما را پیشواى پرهیزکاران قرار ده)) و دعایش مستجاب شد.(101) البته بنا بر این معنا از آیه شریفه, ((ازواجنا)) بر حضرت زهرا(س) منطبق خواهد بود.

13 و 14 . مشکوه, کوکب درى
از دو امام بزرگوار جعفر بن محمد, صادق آل محمد و ابوالحسن((علیهماالسلام)) به دو طریق شیعه و سنى در ذیل آیه شریفه نور ((الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوه فیها مصباح المصباح فى زجاجه الزجاجه کانها کوکب درى یوقد من شجره مبارکه زیتونه لا شرقیه و لا غربیه یکاد زیتها یضىء و لو لم تمسسه نار نور على نور ...))(102) ((مشکوه)) به فاطمه زهرا(س) منطبق گردیده, و آن حضرت ستاره درخشانى در آسمان زنان دنیا, زنان بهشت و زنان دو عالم ((کوکب درى بین نسإالعالمین)) شمرده شده است(103) و جالب آنکه برترین تعبیر در روایتى است که از طریق اهل سنت نقل شده و تنها به ذکر این نقل از امام(ع) اکتفا مى کنیم:
ابن المغازلى شافعى از طریق اهل سنت از اباالحسن(ع) نقل مى کند که فرمود: ((الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوه)) یعنى فاطمه ((فیها مصباح)) یعنى حسن و حسین ((فى زجاجه و الزجاجه کانها کوکب درى)) فاطمه ستاره درخشان زنان دو عالم است ((یوقد من شجره مبارکه)) ابراهیم(ع) ((لا شرقیه و لا غربیه)) یعنى نه یهودى و نه نصرانى ((یکاد زیتها یضىء)) یعنى نزدیک است که علم از آن بجوشد ((و لم تمسسه نار نور على نور)) یعنى امامى بعد از امام دیگر ((یهدى الله لنوره من یشإ)) یعنى(104) خداوند هر کس را که بخواهد به ولایت ما هدایت مى کند.

15 . بحر
علامه بحرانى دوازده روایت که بعضى از آنها از طریق اهل سنت نقل شده, ذکر مى کند که مراد از ((بحرین)) در آیه شریفه ((مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان))(105) على و فاطمه(علیهماالسلام) هستند که هیچ گاه بر یکدیگر بغى و سرکشى نمى کنند.(106) در بعضى از این روایات ((برزخ)) بر پیامبر اکرم(ص) تفسیر شده است; بدین معنا که آن حضرت, مانع سرکشى آنهاست ولى روشن است که چنین معنایى با شخصیت والاى آن دو بزرگوار که معصومند, سازگار نیست. از این رو در تفسیرى که از ابن عباس نقل شده, برزخ میان آن دو, مهر و محبتى دانسته شده که از بین رفتنى نیست و همین مهر و محبت مانع سرکشى هر کدام نسبت به دیگرى است, چنانچه بعضى از روایات ((بحرین)) را دو دریاى علم على(ع) و حلم زهرا(س) تفسیر نموده اند.(107)

.1 سوره کوثر, آیات 1 تا 3.
.2 اسباب النزول, ابوالحسن على بن احمد الواحدى النیشابورى, ص;307 و الدر المنثور, جلال الدین سیوطى, ج6, ص402, طبع دارالمعرفه.
.3 مفردات, راغب اصفهانى, ص36.
.4 مجمع البیان, امین الاسلام طبرسى, ج5, ص549, تصحیح و تحقیق سید هاشم رسولى محلاتى, طبع دارالاحیإ التراث العربى. .5 الدر المنثور, جلال الدین سیوطى, ج6, ص;403 المیزان, علامه سید محمدحسین طباطبایى, ج20, ص370, طبع اسماعیلیان.
.6 تإویل الایات الظاهره فى فضائل العتره الطاهره, سید شرف الدین على الحسینى الاسترآبادى, ص822, موسسه النشر الاسلامى.
.7 الجامع لاحکام القرآن, ابوعبدالله محمد بن احمد الانصارى القرطبى, ج20, ص218, طبع موسسه التاریخ العربى.
.8 المیزان, ج7, ص370.
.9 الدر المنثور, ج6, ص403 از ابن ابى حاتم و حاکم و ابن مردویه نقل شده و بیهقى در سنن خود نقل کرده است.
.10 تفسیر مراغى, احمد مصطفى مراغى, ج30, ص253, طبع دارالاحیإ التراث العربى.
.11 تفسیر کبیر, فخررازى, ج32, ص122.
.12 تفسیر نورالثقلین, علامه حویزى, ج5, ص864, طبع مطبعه الحکمه. المیزان, ج20, ص372.
.13 سوره بقره, آیه 21.
.14 سوره احزاب, آیه 33.
.15 البرهان, علامه سید هاشم حسینى بحرانى, ج3, ص309. موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان, طبع رحلى.
.16 ر.ک به المیزان, ج16, ص300.
.17 الصواعق المحرقه, ابن حجر, ص50.
.18 تفسیر کبیر, ج8, ص85.
.19 انساب الاشراف, بلاذرى, ج2, ص104. مراغى در تفسیر خود آن را نه ماه ذکر مى کند (ج22, ص7) و نافع بن ابى الحمرإ, مدت آن را هیجده ماه نقل کرده با این تفاوت که رسول خدا(ص) پس از درود فرستادن بر اهل بیت و فرا خواندن آنان به نماز, آیه شریفه را تلاوت مى فرمود. (الال, ابن خالویه به نقل از ((المجالس السنیه فى مناقب العتره الطاهره)), علامه سید محسن امین).
.20 البرهان, ج3, ص212.
.21 کشف الاسرار و عده الابرار, رشیدالدین میبدى, ج8, ص46, به اهتمام على اصغر حکمت.
.22 سوره احزاب, آیات 32 تا 43.
.23 مائده, آیه 3.
.24 المیزان, ج16, ص312. .25 مجمع البیان, ج4, ص 357.
.26 ر.ک به الکلمه الغرإ فى تفضیل الزهرا, علامه سید عبدالحسین شرف الدین, ترجمه محسن بیدارفر, ص64 تا 67, انتشارات الزهرإ.
.27 شورى, آیات 23 و 24.
.28 کشاف, زمخشرى, ج4, ص;230 نشرالبلاغه, قم. نیز اسباب النزول, واحدى, ص;251 و تفسیر على بن ابراهیم قمى به نقل از محمد بن مسلم, ذیل آیه شریفه.
.29 الکلمه الغرإ فى تفضیل الزهرا, ص73.
.30 کشاف, ج4, ص;219 تفسیر القرآن الکریم, محى الدین ابن عربى, ج2, ص432.
.31 المیزان, ج18, ص46.
.32 روح المعانى, علامه آلوسى بغدادى, ج25, ص;33 دارالاحیإ التراث العربى.
.33 تفسیر القرآن الکریم, ج2, ص433.
.34 کشاف, ج4, ص;219 نیز الصواعق المحرقه, باب11, فصل1, احمد بن حنبل, طبرانى, حاکم نیشابورى و ابن ابى حاتم راویان حدیث هستند.
.35 مجمع البیان, ج5, ص29.
.36 همان.
.37 همان.
.38 همان.
.39 کشاف, ج4, ص219. تفسیرالقرآن الکریم, ابن عربى ج2, ص432.
.40 ر.ک به ((الکلمه الغرإ فى تفضیل الزهرا)), ص80 و 81.
.41 سوره دهر, آیات 5 به بعد.
.42 الغدیر, علامه امینى, ج3, ص107 به بعد.
.43 الکلمه الغرإ فى تفضیل الزهرا, ص92, البته راغب در المفردات, ص41, ((ابرار)) راجع بار و ((برره)) را جمع بر و بلیغ تر از آن مى شمارد.
.44 الکلمه الغرإ فى تفضیل الزهرا, ص93.
.45 روح المعانى, ج29, ص159.
.46 روح المعانى, ج29, ص157.
.47 مجمع البیان, ج5, ص412.
.48 سر الصلوه, حضرت امام خمینى, ص38, طبع موسسه تنظیم و نشر آثار اسلامى.
.49 تفسیر القرآن الکریم, ج2, ص745. ((ان هذا المذکور من الجنه و الاوانى والولدان و الشراب ((کان لکم جزإ)) لقیامکم بحق تجلیات الصفات ((و کان سعیکم)) من الاعمال القلبیه فى مقامها کالخشیه و الهیبه عند تجلى العظمه و الخضوع و الانس عند تجلى صفه الرحمه و الاخلاص فى طلب تجلى الوحده و امثال ذلک ((مشکورا)) بهذا الجزإ.
.50 همان.
.51 سوره آل عمران, آیه 61.
.52 المیزان, ج3, ص222.
.53 مجمع البیان, ج1, ص762. اسباب النزول, ص67.
.54 تفسیر البرهان, ج1, ص290.
.55 تفسیر جلالین, جلال الدین سیوطى و جلال الدین محمد بن احمد, ص77, دارالمعرفه, بیروت.
.56 مجمع البیان, ج1, ص762.
.57 تفسیر کبیر, ج8, ص85.
.58 تفسیر البرهان, ج1, ص292.
.59 ر.ک به تفسیر البرهان, ج1, ص286 تا 291 و نور الثقلین, ج1, ص349, ح163.
.60 تفسیر کبیر, ج8, ص85.
.61 الکلمه الغرإ فى تفضیل الزهرا, ص44.
.62 سوره مجادله, آیات 2 و 3, آل عمران, آیه 81 و بقره, آیه 219.
.63 تفسیر راهنما, اکبر هاشمى رفسنجانى, ج3, ص471.
.64 سوره نسإ, آیه 113.
.65 انعام, آیات 84 و 85.
.66 تفسیر کبیر, ج8, ص86.
.67 همان.
.68 سوره حمد, آیه 6.
.69 سوره آل عمران, آیه 101.
.70 انعام, آیه 87.
.71 تفسیر البرهان, ج1, ص52. در ((شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فى الایات النازله فى اهل البیت)) تإلیف حاکم حسکانى با سند از ابى بریده نقل مى کند که معناى ((صراط مستقیم)), صراط محمد و آل محمد است. ج1, ص74, تحقیق محمدباقر بهبودى, چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
.72 تفسیر قمى, على بن ابراهیم قمى, ج1, ص28.
.73 سوره نسإ, آیه 69.
.74 مجمع البیان, ج1, ص30.
.75 سوره آل عمران, آیه 103.
.76 مجمع البیان, ج2, ص483.
.77 تإویل الایات الظاهره, ص123, به نقل از غیبت نغمانى, باب 2.
.78 سفینه البحار, شیخ عباس قمى, ج1, ص193.
.79 تفسیر قمى, ج1, ص108.
.80 تفسیر البرهان, ج1, ص307.
.81 همان, ج4, ص157 تا 159.
.82 تفسیر فرات کوفى, ص582, طبع حیدریه نجف اشرف.
.83 تعلیقات حکیم مولى على نورى بر تفسیر صدرالمتإهلین شیرازى, ج6, ص358.
.84 مسند فاطمه زهرا(س), شیخ عزیزالله عطاردى, ص281, (به نقل از کافى).
.85 صحیفه نور, ج19, ص278, سخنرانى مورخه 64/12/11.
.86 در مسند فاطمه الزهرا(س) روایاتى از کافى در این باره از امام صادق(ع) نقل شده است. ص282 به بعد.
.87 صحیفه نور, ج6, ص185, سخنرانى مورخه 58/2/26.
.88 سوره توبه, آیه 119.
.89 فاطمه الزهرا فى القرآن, سید صادق حسینى شیرازى, ص102, طبع موسسه الفکر الاسلامى (به نقل از غایه المرام).
.90 شواهد التنزیل, ج1, ص163.
.91 سوره ابراهیم, آیه 24.
.92 شواهد التنزیل, ج 1, ص406.
.93 ر.ک به تفسیر قمى, ج1, ص369 و تفسیر مجمع البیان, ج3, ص312.
.94 سوره اسرإ, آیه 26.
.95 شواهدالتنزیل, ج1, ص441.
.96 فاطمه الزهرا فى القرآن, ج1, ص135, (به نقل از غایه المرام).
.97 مجمع البیان, ج3, ص411.
.98 تفسیر فرات, ص82.
.99 سوره فرقان, آیه 74.
.100 شواهدالتنزیل, ج1, ص539.
.101 تإویل الایات الظاهره, ص381.
.102 سوره نور, آیه 35.
.103 تفسیر البرهان, ج3, ص136.
.104 همان مدرک, حدیث 15.
.105 سوره الرحمن, آیات 19 و 20.
.106 تفسیر البرهان, ج4, ص265.
.107 همان.