غلامرضا صدیق اورعى
اشاره
نوشتار حاضر در صدد است که در چارچوب بینش جامعه شناختى, به بررسى امنیت و ناامنى اجتماعى زنان در جامعه کنونى ایران و عمدتا در اجتماعات شهرى کنونى بپردازد.
نگارنده قبلا نیز در این زمینه اندیشیده است و مقالاتى را منتشر کرده است که تعدادى از آنها در چندین شماره از مجله پیام زن چاپ شده است. در این مقاله سعى شده است مطالب صرفا در محور عنوان مطرح شده تدوین شود و نیز تا حد ممکن مطالب آورده شده در مقالات منتشر شده قبلى, ذکر نشود.
شروع مقاله با ارائه چارچوب مفهومى آغاز مى شود و سپس مفهوم امنیت و ناامنى, بررسى مى شود و سوالات اصلى مورد بررسى ارائه شده است. از اینکه چارچوب مفهومى در برخى مقالات قبلى تکرار شده است, پوزش مى طلبیم. انگیزه آن, کامل بودن ساختار مقاله حاضر مى باشد. در این مقاله فرصت پرداختن تفصیلى به راه حلها نبوده است. امیدواریم بعدا این مهم میسور شود. اما براى خالى نبودن عریضه, به مطالعه دو مقاله در این باره که توسط نگارنده منتشر شده است, سفارش مى کنم:
1ـ راههاى کاهش ناامنى اجتماعى زنان.
2ـ ضرورت برقرارى قانون عقد تشکیل سازمان خانواده.
این دو مقاله در کتابى با مشخصات زیر آمده است:
صدیق اورعى, غلامرضا ـ ((جامعه شناسى مسائل اجتماعى جوانان)) ـ انتشارات جهاد دانشگاهى مشهد ـ 1374.
چارچوب مفهومى جامعه و گروههاى اجتماعى
ما در جامعه زندگى مى کنیم. عضو خانواده پدرى هستیم و اغلب با ازدواج کردن, عضو خانواده همسرى نیز مى شویم. عضویت در گروههاى دوستى, عضویت در گروههاى فکرى, عضویت در گروههاى هنرى, عضویت در گروههاى خویشاوندى, عضویت در گروههاى شغلى, عضویت در گروههاى محلى, نژادى, ملى و ... بخشى از زندگى اجتماعى ما است. تمامى موارد یاد شده گروه اجتماعى هستند.
گروه اجتماعى یعنى افرادى که داراى عمل متقابل مستمر هستند و نسبت به یکدیگر احساس پیوستگى مى کنند. گروه مى تواند از دو نفر یا بیشتر تشکیل شود.
اگر در درون گروه افراد نسبت به یکدیگر وضع متفاوتى به خود بگیرند و یا تقسیم کار صورت گیرد, ((موقعیت))هایى به وجود مىآید که احرازکننده هر موقعیت, باید کارهاى معینى را انجام دهد.
اگر گروه در عین احساس پیوستگى داراى تقسیم کار و موقعیتهاى اجتماعى مختلف براى اعضإ خود باشد, داراى ترتیب و نظم است. به گروه نظم یافته ـ وقتى به نظم یافتگى آن توجه داریم ـ سازمان اجتماعى مى گویند. به عبارت دیگر, گروه اجتماعى داراى چند موقعیت اجتماعى متمایز سازمان اجتماعى است. تک موقعیتى ـ است. به مجموعه اى مرتبط (شبکه اى) از موقعیتهاى اجتماعى که در یک گروه اجتماعى موجود باشد, نظام اجتماعى مى گویند. با توجه به تعریف نظام اجتماعى مى توان مجددا سازمان اجتماعى را تعریف کرد: سازمان اجتماعى, گروه اجتماعى داراى نظام اجتماعى است.
سازمان اجتماعى مى تواند کوچک یا بزرگ باشد. گروه اجتماعى دونفره تا گروه اجتماعى ملى که همان جامعه است, مى توانند داراى نظام اجتماعى باشند. بنابراین سازمان اجتماعى مى تواند گروهى با حداقل دو موقعیت باشد; مانند خانواده زن و شوهرى و کارگاه داراى یک استاد و یک شاگرد. و نیز سازمان اجتماعى مى تواند داراى نظام اجتماعى گسترده و چندین موقعیتى باشد.
نکته قابل توجهى وجود دارد و آن اینکه: تعداد موقعیتهاى سازنده نظام اجتماعى, با تعداد افراد سازنده گروه اجتماعى ـ که حامل نظام اجتماعى است ـ همیشه برابر نیستند. گروه دونفره تشکیل دهنده خانواده همسرى, داراى نظام اجتماعى دوموقعیتى شوهرى ـ بانویى هستند. در چنین حالتى تعداد افراد گروه با تعداد موقعیتهاى نظام اجتماعى آن برابر است: دو نفر و دو موقعیت.
اما اگر همین دو نفر, فرزندى پیدا کنند; وضع مرد خانه به فرزند, موقعیت پدرى است و وضع زن خانه به فرزند, موقعیت مادرى است و کودک نسبت به افراد بالغ یادشده وضعى دارد که موقعیت فرزندى است. در چنین حالتى گروه 3 نفره داراى نظام اجتماعى 5 موقعیتى است.
از سوى دیگر ممکن است تعداد افراد گروه از تعداد موقعیتهاى نظام اجتماعى موجود در آن بیشتر باشد. مثلا در یک گروه اجتماعى کلاس درس, که 30 نفر دانشآموز و یک معلم وجود دارد, 3 موقعیت وجود دارد: موقعیت معلمى, موقعیت دانشآموزى و موقعیت همکلاسى. و اگر یکى از دانشآموزان مبصر باشد, نظام اجتماعى کلاس 4 موقعیتى مى شود, هر چند تعداد افراد گروهى که داراى چنین نظام اجتماعى است, 31 نفر است. در هر گروه اجتماعى و سازمان اجتماعى, عملهایى طبق الگوهاى معین انجام مى گیرد. به عبارت دیگر اگر بنا باشد بین عده اى به طور مستمر, عمل متقابل برقرار باشد, عملها باید به گونه اى باشند که اعضإ و طرفین تعامل, حاضر به ادامه آن باشند و عکس العمل مربوط به عمل, مشخص باشد; و به عبارت دیگر: ((انتظارات)) افراد از یکدیگر باید معین و براى طرفین شناخته شده و پذیرفته شده باشد.
به الگوى معین و مورد توافق براى عمل, ((هنجار)) مى گوییم. هنجارها برخى عام و همگانى و برخى خاص هستند. مثلا اگر در یک گروه اجتماعى یا سازمان, پذیرفته شده باشد که ((باید با لباس کامل نزد دیگران حاضر شد)); این هنجار, عام و همگانى است. یعنى همه اعضإ گروه باید آن را انجام دهند. اما هنجارهایى هم هست که مخصوص به احرازکننده یک موقعیت معین است. مثلا اگر در یک سازمان ((موقعیت ریاست)) وجود دارد, براى احرازکننده این موقعیت ـ یعنى رئیس ـ الگوهاى خاص عمل وجود دارد که معاونان او یا اعضإ عادى لازم نیست از آن الگوها پیروى کنند.
با توضیحاتى که در باره هنجار ـ الگوى عمل ـ و تقسیم آن به هنجارهاى عام و هنجارهاى خاص براى هر موقعیت, ارائه شد; مفهوم جدیدى را مى توانیم معرفى کنیم:
((نقش)) عبارت است از هنجار ـ الگو ـ هاى خاص عمل براى احرازکننده یک موقعیت اجتماعى معین. پس موقعیت, جایگاهى و وضعیتى در سازمان اجتماعى است و نقش مربوط به موقعیت, شرح وظایف و دستورالعملهاى احرازکننده آن موقعیت است.
مفهوم پایگاه اجتماعى
هنجارها از لحاظ درجه عام و خاص بودن و از لحاظ درجه کلى و جزئى بودن متفاوتند. حیطه مورد توجه هنجارها نیز تفاوت دارند. برخى هنجارها تعیین کننده تقسیم کار و موقعیتها هستند. برخى هنجارها تعیین کننده وظایف هر موقعیت اند که به مجموعه هایى از آن نقش گفته مى شود. برخى هنجارها نیز هستند که پاداشها و مزایاى احرازکننده یک موقعیت اجتماعى را ـ صرف نظر از شخص احرازکننده آن موقعیت ـ تعیین مى کنند. هنجارهاى تعیین کننده مزایا و پاداشها و برخورداریهاى یک موقعیت اجتماعى از ارزشهاى اجتماعى ـ دارایى, احترام, اقتدار, ارتباطات و اطلاعات ـ را پایگاه اجتماعى مى گویند. به عبارت دیگر: میزان استاندارد برخورداریهاى یک موقعیت اجتماعى از دارایى, احترام, اقتدار, ارتباطات و اطلاعات; پایگاه اجتماعى نامیده مى شود.
اکنون مفهوم نظام اجتماعى را مجددا تعریف مى کنیم:
((نظام اجتماعى)) شبکه اى از موقعیتها است که براى هر موقعیت نقشى و پایگاهى وجود دارد. تفاوت گروه و نظام اجتماعى در این است که گروه نامى است براى افراد داراى تعامل مستمر با احساس پیوستگى; ولى نظام اجتماعى به سیستم و ترتیب و نظم و نسق یک مجموعه نظر دارد و مى تواند قبل از اینکه افراد به یکدیگر بپیوندند, نظام آن را طراحى کرد.
وقتى مى گوییم کلاس درس یا خانواده داراى نظام اجتماعى است, یعنى در آن تقسیم کار شده است و موقعیتهایى مشخص گردیده است. هر موقعیتى نیز از شرح وظایف و دستورالعملهایى خاص به خود برخوردار است; یعنى به ازاى هر موقعیتى, نقشى مقرر شده است. و نیز هر موقعیتى از شرح مزایا و پاداشهاى معینى برخوردار است; یعنى به ازاى هر موقعیتى پایگاهى مقرر شده است.
گروه اجتماعى و پیوستگى
در هر سازمان اجتماعى, گروه اجتماعى و نظام اجتماعى وجود دارد. گروه اجتماعى که حامل نظام اجتماعى است; سازمان اجتماعى نامیده مى شود. همان طور که قبلا گفته شد, پیوستگى اعضإ سازمان ریشه در گروه بودن آنها دارد. اگر افراد داراى تعامل مستمر, احساس پیوستگى نداشته باشند; گروه اجتماعى نیستند. مانند فردى که بیست سال است با فلان مغازه دار در فلان کوچه در تعامل خرید اجناس است ولى چون احساس پیوستگى بین مشترى و فروشنده نیست, گروه اجتماعى نیستند; پس منشإ پیوستگى اعضإ گروه بودن آنها است.
نظام اجتماعى و تمایز
نظام اجتماعى به طور ذاتى مشحون از تمایز است. اگر موقعیتهاى متمایز و شرح وظایف هر موقعیت به طور متمایز از نقش موقعیتهاى دیگر و پایگاه اجتماعى هر موقعیت متمایز از شرح مزایاى موقعیتهاى دیگر وجود نداشته باشد, نظام اجتماعى وجود نخواهد داشت. با دقت در مطالب قبل, به آسانى تصدیق خواهیم کرد که: ((تمایز, ذاتى نظام اجتماعى است)).
توافق در گروه اجتماعى
اعضإ سازمان اجتماعى در واقع اعضإ گروهى هستند که داراى نظام اجتماعى است. گروه اجتماعى افراد داراى تعامل مستمر با احساس پیوند, هستند. تعامل مستمر بدون توافق بر چگونگى تعامل و میزان آن میسر نیست. چون اگر دو نفر به تعامل بپردازند و تعاملى که انجام شد حداقل براى یکى از دو طرف ناراحت کننده و غیر قابل قبول باشد ـ در حالت اختیار ـ استمرار نخواهد یافت.
همان طور که در نمودار فوق دیده مى شود تعامل چند سرانجام دارد: انقطاع, توافق و یا تداوم غیر اختیارى. پس استمرار اختیارى تعامل, مستلزم توافق بر شکل و اندازه تعامل است. و معلوم است که افراد داراى تعامل مستمر, همراه با توافق ممکن است احساس پیوند پیدا کنند و گروه اجتماعى شوند. پس احساس پیوند و توافق بر تعامل با استمرار تعامل در ارتباط است و هنجارها شکل مورد توافق عمل هستند.
توافق در سازمان اجتماعى
قبلا گفتیم سازمان اجتماعى گروه اجتماعى داراى نظام اجتماعى است. و نیز گفتیم استمرار اختیارى تعامل از آثار توافق بر تعامل است و چون گروه اجتماعى افرادى هستند که داراى تعامل مستمر و احساس پیوند هستند, پس داراى توافق بر تعامل هستند. پس همان طور که قبلا گفتیم: خاستگاه احساس پیوند, گروه اجتماعى است; اکنون اضافه مى کنیم که خاستگاه توافق نیز گروه اجتماعى است. و هر سازمان اجتماعى نیز چون یک گروه اجتماعى داراى توافق است.
توافق بر تمایز
هر سازمان اجتماعى, گروه اجتماعى حامل نظام اجتماعى مخصوص به خود است. تمایز, ذاتى نظام اجتماعى است. پس هر سازمان ذاتا داراى تمایز است و گرنه نظام اجتماعى ندارد و سازمان نیست. از سوى دیگر هر سازمان اجتماعى گروه اجتماعى است و اساس گروه اجتماعى, احساس پیوستگى اعضإ است که اساس این پیوند نیز توافق بر تعامل و توافق بر پیوند است. پس بدون توافق, تعامل مستمر و پیوستگى وجود نخواهد داشت. پس همان طور که سازمان ـ از حیث دارا بودن نظام اجتماعى ـ ذاتا داراى تمایز است; از حیث گروه بودن نیز ذاتا داراى توافق است. و توافق اعضإ سازمان بر تمایزهاى نظام اجتماعى همان سازمان است. پس عامل تداوم وجود هر سازمان اجتماعى, توافق بر تمایز است و اینکه ((اگوست کنت)) گفته است: ((اساس هر نظم اجتماعى وفاق جمعى است)); اشاره به همین معنى است.
تمایز و تنازع
گاهى تمایزهاى موجود در یک سازمان اجتماعى براى برخى اعضإ قابل قبول نیست و این حالت منجر به تنازع ـ آشکار یا پنهان, خشن یا مسالمت جویانه ـ مى گردد.
توافق و تنازع در سازمان اجتماعى
چون هر سازمان اجتماعى, گروه اجتماعى و داراى نظام اجتماعى است, پس ذاتا داراى توافق و ذاتا داراى تمایز است ولى چون هر تمایزى الزاما به کشمکش منجر نمى شود, نمى توان گفت: ((سازمان اجتماعى ذاتا داراى تنازع است)) اما تنازع بر تمایزها نیز واقعیت دارد. لذا در یک سازمان مواردى از توافق بر تمایز و مواردى از تنازع بر تمایز قابل مشاهده است.
خلط تمایز و کشمکش
برخى از جامعه شناسان اولیه مانند کارل مارکس و پیروان بعدى آنها تمایز را با تضاد و کشمکش خلط کرده و یکى انگاشته اند و بنابراین, واقعیت ((تمایز ذاتى نظام اجتماعى و سازمان اجتماعى است)) را به صورت ((کشمکش ذاتى نظام اجتماعى و سازمان اجتماعى است)); بیان کرده اند و اصطلاحا ((مکتب تضاد)) را به وجود آورده اند و خود را در مقابل ((مکتب وفاق)) دانسته اند. اما همان طور که معلوم شد تمایز و توافق, ذاتى سازمان است و کشمکش در سازمان ممکن الوقوع است.
تضاد بر کدام تمایز؟
در توضیح نظام اجتماعى گفتیم که موقعیتهاى متمایز به وجود مىآیند و سپس شرح وظایف هر موقعیت به طور متمایز از موقعیتهاى دیگر مطرح مى شود و نقشهاى متمایز به وجود مىآیند و سپس پاداشهاى متمایز براى موقعیتها و نقشهاى متمایز مطرح مى شود و پایگاههاى متمایز به وجود مىآیند. پس نظام اجتماعى موقعیتهاى داراى نقش و پایگاه اجتماعى متمایز هستند. اکنون باید دید آیا موقعیتهاى متمایز موجب تضاد مى شود یا نقشهاى متمایز و یا پایگاههاى متمایز و یا هر سه و یا دو مورد از سه مورد با هم؟
جامعه شناسان موقعیتهاى متمایز و نقشهاى متمایز را که گاهى به همه آنها روى هم تقسیم کار گویند, منشإ کشمکش نمى دانند و اصولا آن را قابل حذف نمى شناسند. و در نتیجه تضاد و تنازع مربوط به تمایز پایگاهها یا تمایز در برخورداریها است. توضیح اینکه: مى دانیم انسانها نیازهاى جسمى و روحى دارند و این نیازها به وسیله امورى ارضإ مى شوند که امور ارضإکننده, خواستنى و دوست داشتنى و مفید و خوب و ارزش شمرده مى شوند و همینها عناصر سازنده محتواى پایگاه اجتماعى هستند. و اگر کشمکشى هست بر سر همین امور خواستنى است نه بر انجام وظایف. و اگر مى بینیم کسانى بر کسب موقعیتى و قبول شرح وظایفى با دیگرى رقابت یا مبارزه مى کنند, براى خود موقعیت و نقش نیست بلکه براى پاداشهاى مترتب بر آنها است. شغل را مى خواهند براى مزایایش و با تغییر مزایاى مشاغل محبوبیت مشاغل تغییر مى کند. پس تضاد بر تمایز پایگاهها است.
ارزش اساسى در پایگاه اجتماعى
بعد از اینکه معلوم شد هر جا تضادى هست تضاد بر تمایز پایگاههاى اجتماعى است نه نقش و موقعیت; اکنون این سوال مطرح مى شود که: پایگاه اجتماعى میزان استاندارد برخورداریهاى هر موقعیت از دارایى, احترام, اقتدار, اطلاعات و ارتباطات است. آیا در میان ارزشهاى موجود در هر پایگاه اجتماعى, برخى نسبت به سایر ارزشها جنبه اصلى و پایه اى ندارند؟ آیا تضاد به طور اساسى مربوط به تمایز در یکى از آنها نیست؟
جامعه شناسان به طور معمول به این سوال پاسخ مثبت داده اند. کارل مارکس معتقد شد که ارزش پایه اى, دارایى است و تمایز در دارایى, اساس تضاد در سازمان اجتماعى است و براى حل تضاد اجتماعى, پیشنهاد برابرى در دارایى و رفع تمایز در دارایى را ارائه کرد. یعنى هر یک سازمان اجتماعى کوچک یا بزرگ موقعیتهاى گوناگون و نقشهاى گوناگون (تقسیم کار) باشد و پایگاههاى گوناگون نباشد و چون اساس تمایز پایگاهها, تمایز در دارایى است و اقتدار و احترام نیز دنباله و اثر دارایى است, پس تمایز در تقسیم کار باشد ولى همراه با برابرى دارایى. و اگر داراییها برابر شوند, اقتدار و احترام نیز برابر مى شود و اگر هم اندکى نابرابرى در اقتدار و احترام باقى ماند, چون اساسى نیست, منجر به تضاد نمى شود.
تضاد بر اساس تمایز در اقتدار
دارندورف از جامعه شناسان معاصر مکتب تضاد, با طرح انتقاداتى بر نظر مارکس معتقد است که تمایز اساسى در پیدایش تضاد, تمایز در اقتدار است و با اقتدار است که دارایى هم کنترل مى شود. و چه بسیار سازمانهایى که در آن, دارایى توزیع نمى شود ولى تمایز و نابرابرى اقتدار وجود دارد. محمد غزالى در بخش مذمت دنیا در کتاب احیإ علوم الدین نیز همین نظر را دارد و مى گوید: ((الولایه على العاقل توجب الخصومه کولایه الزوج على الزوجه و ولایه الاب على الابن)). اقتدار بر انسان موجب کشمکش مى شود همانند ولایت و اقتدار شوهر بر زن, و ولایت پدر بر پسر.
مفهوم امنیت و ناامنى
ناامنى حالتى است تهدیدآمیز و در معرض خطر و امنیت عبارت است از حالت فاقد تهدید و خطر. خطر ـ یا همان عاملى که وجودش سلب کننده امنیت است ـ هر عامل یا وضعى است که مخل به وجود و کمالات آن باشد و نیازها و کمبودها و نقصانها و اختلالها را افزایش دهد یا از اساس ایجاد کند. گرسنگى مفرط, تشنگى متصل, سرماى شدید و امثال اینها خطرند و حیات این جهانى انسان را تهدید مى کنند و مى توانند موجب مرگ شوند. خطر ناشى از حملات حیوانات درنده یا عوامل بیمارىزا یا خطر دشمن مسلح نیز از آن جهت خطر است که موجب جراحات شدید یا مرگ و اختلال در حیات فیزیولوژیک انسان مى شود. پس ناامنى حالتى است همراه با خطر و خطر عاملى است بر هم زننده تعادل حیاتى و روانى و اجتماعى براى شخص یا گروه یا جامعه. خطر عاملى است که داراییهاى انسان و گروه و جامعه را از آنها سلب مى کند. و کمالات و تواناییهاى آنها را نابود مى کند, یا حداقل کاهش مى دهد.
سطوح اجتماعى امنیت و ناامنى
با توجه به مطلب گفته شده, هم فرد, و هم گروه و سازمان, و هم جامعه و نظام اجتماعى, در سطوح سه گانه خرد, میانه و کلان, مى توانند در معرض خطر قرار گیرند و دچار ناامنى شوند و یا بالعکس داراى امنیت باشند. بنابراین بحث و بررسى در باره امنیت اجتماعى در سه سطح انجام مى گیرد و باید در هر بررسى سطح بحث در ابتدا روشن باشد و اختلاط سطوح پیش نیاید.
ارتباط سطوح اجتماعى با امنیت اجتماعى هر سطح
باید توجه شود که عامل ایجاد ناامنى براى یک سطح معین, ممکن است سطح دیگرى از واقعیت اجتماعى باشد. به عبارت دیگر: امنیت نظام اجتماعى یا جامعه (سطح کلان) ممکن است توسط گروه یا سازمانى به مخاطره بیفتد (سطح میانه) و یا توسط فردى تهدید شود (سطح خرد)ویاتوسطجامعه اىدیگر(سطح کلان).
امنیت اجتماعى یک گروه یا سازمان اجتماعى ممکن است توسط جامعه یا نظام اجتماعى مربوط به آن (سطح کلان) و یا توسط گروهى دیگر (سطح میانه) و یا توسط فردى (سطح خرد) به مخاطره بیفتد. امنیت اجتماعى یک شخص نیز چنین است و ممکن است توسط شخص دیگر یا گروهى و یا جامعه اى تهدید شود. پس باید در هر مقطع از بحث روشن شود که: امنیت کدام سطح از واقعیت اجتماعى توسط کدام سطح از واقعیت اجتماعى دچار تهدید یا مخاطره شده است و واضح است که راههاى پیشگیرى آن نیز با توجه به سطوح واقعیت اجتماعى دچار ناامنى و سطح واقعیت اجتماعى ناامن کننده, قابل شناسایى است.
پس بحث امنیت اجتماعى اشخاص, امنیت اجتماعى سازمانها و نهادها و امنیت اجتماعى جامعه و نظام اجتماعى و ناامنى هر کدام از اینها توسط دیگرى, قلمرو بحث حاضر است. به عنوان مثال: بیکارى مى تواند در یک سطح براى شخص ایجاد ناامنى کند و در سطحى دیگر بیکارى مى تواند امنیت گروهها و سازمانها را به خطر بیندازد و در سطحى فراتر بیکارى مى تواند جامعه و نظام اجتماعى را با خطر روبه رو سازد.
امنیت اجتماعى شخص
امنیت اجتماعى شخص به معنى امنیت بعد اجتماعى شخص نیست بلکه به معنى امنیت جان و مال و آبرو و موقعیت اجتماعى شخص از جانب عوامل اجتماعى است. یعنى از جانب اشخاص دیگر, گروههاى دیگر و حکومت و قانون, جان و مال و آبرو و موقعیت اجتماعى شخص دچار تهدید و خطر نباشد.
امنیت اجتماعى سازمانها و گروههاى اجتماعى
امنیت اجتماعى گروهها و سازمانهاى اجتماعى عبارت است از اینکه: وجود گروه یا سازمان و قلمرو فعالیت آن و تواناییها و داراییها و مقبولیتهاى آن از جانب اشخاص, سایر سازمانهاى اجتماعى داخلى یا خارجى, قواى سه گانه حکومت, آداب و رسوم و فرهنگ جامعه خودى یا جوامع دیگر دچار تهدید و خطر نباشد.
لازم به تذکر است که نظام سیاسى در یک جامعه به معنى تمام آن جامعه نیست بلکه در دیدگاه جامعه شناختى, نظام سیاسى, یک خرده نظام و زیرمجموعه اى از کل نظام اجتماعى است و بحث از امنیت یا ناامنى نظام سیاسى یا سازمانهاى آن, مانند دولت و مجلس در سطح میانه باید مورد تحلیل قرار گیرد و نباید دولت و جامعه را یکى فرض کرد. هر چند در یک نگاه اولیه فراگیرى نظام سیاسى نسبت به بسیارى از سازمانهاى اجتماعى, مانع این توجه مى گردد.
امنیت جامعه و ملت
امنیت ملت در سطح کلان قرار مى گیرد و هر گاه ملتى مورد تهاجم خارجى قرار گیرد و یا توسط یک حکومت دیکتاتورى خشن, قاطبه مردم یک ملت از ابعادى یا به طور همه جانبه ـ اقتصادى, فرهنگى, جانى و غیره ـ مورد تهدید قرار گیرند; سطح کلان موضوع ناامنى است.
موضوع این نوشتار
در این نوشتار ناامنى اجتماعى زن مورد بررسى است. زن گاهى به عنوان شخص است و گاهى قشر اجتماعى زنان مورد بررسى است. مى دانیم که قشر اجتماعى یا هر دسته اجتماعى, گروه اجتماعى طبیعى نیست و در نتیجه به معنى هزاران شخص داراى تشابه در داراییها و تواناییها است. به نظر ما و اغلب جامعه شناسان, دسته هاى اجتماعى یا هر گونه طبقه بندى آمارى در مورد انسانها سطح تحلیل را از سطح خرد, ارتقإ نمى دهد و بحث در سطح میانه قرار نمى گیرد. البته عامل ناامن کننده داراییها و تواناییهاى زنان مى تواند اشخاص یا گروهها و سازمانها و یا نظام اجتماعى و هنجارها و جامعه باشد.
پرسشهاى اصلى
با توجه به چارچوب مفهومى و نیز با در نظر داشتن مفهوم امنیت و ناامنى اجتماعى, پرسشهاى اصلى این نوشتار عبارتند از:
1ـ زنان در برخوردارى از فرصتها و در کسب صلاحیتها با چه مواردى از تهدید خطر ـ یا به عبارت دیگر: با چه مواردى از ناامنى ـ روبه رو هستند؟
2ـ آیا در احراز موقعیتهاى اجتماعى متناسب با صلاحیتهاى احرازشده, زنان با ناامنى روبه رو هستند؟
3ـ آیا زنان در کسب مزایاى ناشى از احراز موقعیتهاى گوناگون و حفظ دستاوردهاى خود دچار ناامنى هستند؟
پرسش یکم:
زنان در برخوردارى از فرصتها با چه مواردى از تهدید و خطر (ناامنى) روبه رو هستند؟
مى دانیم که یک بعد مهم در مفهوم عدالت اجتماعى برابرى در فرصتها است. مثلا شرایط تحصیل یک فرصت است و برابرى فرصتهاى تحصیلى براى کودکان جامعه, یعنى زمینه ها و شرایط تحصیل براى همه کودکان کشور مستقل از منطقه مسکونى یا جنس یا قومیت یا وضع اقتصادى پدر, مساوى باشد. به برابرى فرصتها به عنوان یک بعد مهم از ابعاد عدالت اجتماعى اشاره کردیم تا ببینیم آیا عارى از تهدید بودن در برخوردارى از فرصتها یا همان امنیت در برخوردارى از فرصتها با عدالت اجتماعى یکى است یا دو امر متمایزند؟
از یک طرف مى دانیم که: ناامنى براى غیر مجرمین در مورد جرمشان, مصداقى از بى عدالتى است و در حالت کلى یکى از ابعاد و نیز مصادیق عدالت اجتماعى, امنیت است. ولى از طرف دوم آیا نمى توان گفت برابرى در فرصتها مساوى است با عدم تهدید در استفاده از فرصتها؟ به نظر مى رسد جواب مثبت باشد. زیرا اگر دو نفر را در نظر بگیریم که یکى براى استفاده از فرصت حرفهآموزى با هیچ خطرى روبه رو نیست و نفر دوم براى استفاده از این فرصت با خطر و تهدید روبه رو است, به تعبیر نظریه مبادله اجتماعى; شخص دوم براى استفاده از این فرصت, هزینه هاى بیشترى را باید پذیرا شود و این امر به معنى نابرابرى در فرصتها است. چون اگر هزینه کارى براى دو نفر نامساوى باشد, یکى از مصادیق نابرابرى در فرصتها است.
اکنون با روشن شدن این مطلب که ناامنى در استفاده از فرصتها در حالت کلى براى زنان در زمینه هایى که براى مردان چنین تهدیدى وجود نداشته باشد; مصداق ناعدالتى است; به بررسى این مطلب مى پردازیم:
در ابتدا اشاره کنیم که بر اساس مصالح کلیه اجتماع بشرى, برخى تفاوتها و محدودیتها براى افراد و قشرها ممکن است وجود داشته باشد. تا جایى که این تفاوتها و محدودیتها, طبق مصالح کلیه افراد و اجتماع باشد; عین عدل است و بحث تفصیلى آن در کتابهاى مربوط آمده است. بنابراین برخى فرصتها یا موقعیتها ممکن است براى زنان فراهم نشده باشد; چنین مواردى بى عدالتى نیست و نباید آن را نابرابرى فرصتها به طور کلى دانست. مثلا اگر نظر خداوند این باشد که زن نباید امام مومنین باشد, مسلم است که در این صورت, این امر جلوه اى از عدل است نه بى عدالتى. بنا بر همین مطلب به این نکته در بحث توجه خواهیم داشت:
فرصتهایى که افراد اجتماع مى توانند از آن برخوردار شوند چیست تا بر اساس آن ببینیم زنان در مورد دسترسى به کدام یک از آن فرصتها با تهدید روبه رویند؟
فرصت آموزش شاید اولین فرصت پس از فرصت زندگى و عضویت عادى در جامعه باشد. آنان که دختر مى کشتند, فرصت حیات و زندگى را به دختر نمى دادند, و آنان که دختر را هر چند زنده مى گذاشتند, ولى او را از حضور در اجتماع به عنوان عضوى از اجتماع منع مى کردند; فرصت عضویت اجتماعى را از او دریغ مى کردند. اما اگر در جامعه اى زن مثل مرد, فرصت زندگى و عضویت در اجتماع را داشته باشد, آنگاه شاید فرصت مهم بعدى, فرصت آموزش باشد: آموزش خط, آموزش حرفه و مهارت, آموزش هنر و آموزش معارف فلسفى, اخلاقى, حقوقى و دانش تجربى.
در برخى جوامع, فرصت آموزش براى همه مردان نیز برابر نبوده است چه رسد براى زنان. در برخى جوامع فرصت آموزش براى مردان و زنان وجود داشته و دارد ولى هزینه هاى استفاده از فرصتهاى آموزشى نابرابر است. مثلا اگر زن براى برخوردارى از فرصتهاى آموزشى لازم باشد شرایط بیشترى را کسب کند یا لازم باشد مسیر طولانى ترى را برود یا پول و وقت بیشترى صرف کند و ... در چنین حالتى نابرابرى فرصت, وجود دارد. الان در شهرهاى ما فرصتهاى آموزشى براى زن و مرد مساوى به نظر مى رسد. هر چند براى فقیر و غنى این فرصتها مساوى نیست. لذا نباید مشکلات یک دختر فقیر را با یک پسر معمولى مقایسه کرد. ولى در زمینه کسب مهارتهاى ورزشى, فرصت زنان و مردان نامساوى است و باید در این زمینه تلاش کرد که فرصتهاى ورزشى و آموزش مهارتهاى آن برابر شود.
پس از فرصت آموزشى, فرصت اظهار وجود مطرح است. فرصت اظهار وجود در زمینه هاى پژوهشى, آموزشى, براى زنان و مردان مساوى است. فرصت اظهار وجود در زمینه هاى گوناگون هنرى ـ غیر از آوازخوانى ـ نیز براى مردان و زنان مساوى است و نمایشگاههاى هنرى شاهد این مطلب است. تذکر بدهیم که برابرى فرصت به معنى برابرى تعداد هنرمندان و دانشمندان یا تعداد کارهاى ارائه شده نیست. چون این امر علاوه بر فرصت, به عوامل دیگرى نیز بستگى دارد.
محور دیگر در فرصتها, فرصت حضور و تجربهآموزى عملى در میادین اجتماعى و سیاسى است. به نظر نگارنده بر اساس تجربه مستقیم, فرصتهاى سیاسى و اجتماعى نیز براى زنان فراهم است و زنان برجسته زیادى در این امور فعال هستند. تنها نکته اى که ممکن است به ذهن برسد این است که تعهدات ((بانویى)) ممکن است با دسترسى به فرصتهاى حضور اجتماعى و سیاسى مانند فرصتهاى علمى و هنرى در مواردى تزاحم پیدا کند و زن در استفاده از این فرصتها با مانع روبه رو شود. جواب این است که تعهدات ((شوهرى)) نیز مى تواند چنین محدودیتهایى را ایجاد کند. نگارنده فردى را مى شناسد که براى حضور در میادین سیاسى و فرهنگى با موانعى از ناحیه تعهدات شوهرى و پدرى که حداقل آن تإمین معاش طبق حد متعارف سبک زندگى بانو و خویشاوندان است روبه رو است. اما راه حلى هم دارد: هر مرد یا زنى اگر تمایل به حضور در میادین سیاسى و فرهنگى و ... را دارد باید به هنگام ازدواج آن را شرط کند و آن میزان از تعهدات بانویى را بپذیرد که مزاحم با دسترسى به فرصتهاى یاد شده نباشد. نگارنده در این باره مقاله اى تحت عنوان: ((حضانت, برابرى و نابرابرى)) در مجله پیام زن شماره به چاپ رسانده ام که نیاز به تکرار نیست.
نتیجه اینکه به نظر نگارنده در زمان حاضر در جامعه شهرى ایران ـ مستقل از تإثیر فقر و غنا یا آداب ویژه قومى و محلى ـ از طریق نظام اجتماعى و هنجارهاى قانونى یا سازمانهاى ذىنفوذ براى استفاده از فرصتهاى برابر توسط زنان مانند مردان در زمینه هاى آموزشى, هنرى, علمى و اجتماعى و سیاسى, عامل بازدارنده یا افزایش دهنده هزینه ها یا کاهش دهنده تواناییها و داراییها (ناامنى) وجود ندارد و تنها امر قابل توجه, محدودیتهاى خانوادگى است که باید به هنگام ازدواج مورد توجه زنان قرار بگیرد و به آن به نحو قانونى و مکتوب تصریح شود. و اگر کسى تعهدى را پذیرفت که مزاحم حق دیگر خودش باشد, نباید از کسى گلایه کند که اصولا: قبول هر تعهدى محدود کردن حقوق خود مى باشد. و این امر ناامنى در دسترسى به فرصتها نیست.
پرسش دوم:
آیا زنان در احراز موقعیتهاى اجتماعى متناسب با صلاحیتهاى احراز شده, با ناامنى روبه رویند؟
منظور این است که آیا دو نفر, یکى زن و یکى مرد با صلاحیت اخلاقى, علمى, تجربى مساوى در به دست گرفتن یک مسوولیت علمى, اجرایى, سیاسى و ... مساوى هستند یا کارشکنیها و مزاحمتها و مخالفتها براى زن یادشده وجود دارد؟
به نظر مى رسد که در جامعه کنونى ما در سطح موقعیتهاى بالاى سیاسى و مدیریتى غیر از چند موقعیت مانند رهبرى, مرجعیت تقلید, قضاوت, نابرابرى اصولى در احراز موقعیت توسط زنان داراى صلاحیتهاى اکتسابى وجود ندارد. البته اینکه سابقه تاریخى جامعه موجب شده است فعلا زنان داراى صلاحیتهاى اکتسابى بسیار برجسته به تعداد مردان این چنینى نباشند, امرى تاریخى است که ما با آثار آن روبه رو هستیم. از سوى دیگر همان طور که در مقاله حضانت, برابرى و نابرابرى, توضیح داده ایم; زنانى که مایل به نیل به چنین صلاحیتهایى هستند باید در قبول تعهدات بانویى و مادرى به حداقل اکتفا کنند; زیرا بسیارى از صلاحیتهاى مورد بحث, به سالها ممارست و تجربه اندوزى نیاز دارد و نابرده رنج, گنج میسر نمى شود.
پرسش سوم:
آیا زنان در کسب مزایاى ناشى از احراز موقعیتها و حفظ دستاوردهاى خود دچار ناامنى هستند؟
ناامنى جانى
چون سخن از امنیت و ناامنى زنان در اجتماع و زندگى اجتماعى است, در حد اشاره به ناامنى جانى دختران در دوران جاهلیت عرب و نیز کشتن دختر دوم و بعد از آن در برخى نواحى هندوستان, قبل از تسلط انگلیسیها اشاره کنیم. تن دادن به مرگ پس از فوت شوهر در برخى نواحى هند در گذشته نیز از این موارد است.
ناامنى جنسى
در گذشته ها و بیش از این در جوامع کنونى غربى براى زنان و دختران, ناامنى جنسى وجود دارد و موارد تجاوز به عنف را اکثر زنان, حداقل یک بار در طول عمر با آن روبه رو مى شوند. در جامعه از این جنبه میزان امنیت بسیار زیاد است اما چون میزان توجه به این امر در فرهنگ ما بسیار زیاد است, همان احتمال یک در چند هزار آن ترس و احتیاط ایجاد مى کند و زنان و دختران جامعه ما ملاحظات زیادى را در رفت و آمدها و ساعات حضور در خیابانها و استفاده از وسایل نقلیه عمومى و ... رعایت مى کنند. یکى از جلوه هاى قابل مشاهده احساس ناامنى, هیجان ترس و رفتار پرهیز است; هر چند ممکن است احساس ناامنى با ناامنى موجود برابر و متوازن نباشد. در هر حال, احساس ناامنى ـ در کسى که آن را احساس مى کند ـ آثار مواجهه با خطر را دارد و نمى توان آن را ندیده گرفت.
ناامنى مالى
همان طور که در چارچوب مفهومى و بحث در باره مفهوم امنیت گفتیم: هر عاملى که بتواند داراییها یا تواناییهاى شخص یا گروه یا جامعه اى را بر هم زند, عامل خطر و ناامنى است و بحث ما در این نوشتار که ناامنى شخص زن است; موضوع مورد خطر, داراییها و تواناییهاى بالقوه و بالفعل زنان است. یکى از مزایاى اجتماعى که به طرق گوناگون نصیب اشخاص مى شود, دارایى و مال است و همین دارایى و مال مى تواند مورد خطر و موضوع ناامنى قرار گیرد.
براى بررسى ناامنى مالى زنان, بهتر است, ابتدا به منابع مالى زنان توجه شود و سپس به خطرهایى که این اموال را تهدید مى کند; توجه کنیم:
ارث
اولین گروهى که زن عضو آن مى شود خانواده پدرى است. اجتماع طبیعى خانواده با عضویت طبیعى دختر نوزاد مورد نظر است. در تداوم این عضویت و در پایان راه این اجتماع کوچک با فوت پدر یا مادر یا هر دو, اموال این اعضإ بین سایر اعضإ با مقررات خاص و نسبتهاى معین تقسیم مى شود که به آن ارث مى گویند. زنان نیز از پدر و مادر خود ارث مى برند. این حق پیرو عضویت در گروه خانواده پدرى و به ازإ احراز موقعیت دخترى به زن تعلق مى گیرد. اکنون ببینیم نسبت به این حق مالى چه تهدیدهایى وجود دارد؟ البته مى دانیم میزان خطر در هر امرى اندازه خاصى را دارد و میزان امنیت در هر امر و میزان ناامنى در آن امر روى همدیگر صد در صد خواهند شد.
راههاى تهدید سهم الارث دختران:
1ـ تقسیم سرمایه پدر بین پسران قبل از فوت:
یکى از راههاى تهدید سهم الارث دختران این است که قبل از فوت پدر یا مادر, کالاهاى سرمایه اى مثل کارگاه, زمین زراعى و ... بین پسران تقسیم مى گردد. البته این عمل خلاف قانون یا احکام فقهى نیست, چون مالک حق تصرفات قانونى و مباح در اموال خود را دارد و هبه اموال به دیگران در حالتهاى معمولى یکى از آنها است. اما در برخى نواحى کشور ما و در بسیارى از مناطق دیگر, تقسیم اموال سرمایه اى پدر بین پسران قبل از فوت به قصد دور کردن دختر از این اموال انجام مى شود.
2ـ تقسیم کالاهاى سرمایه اى پدر بین پسران بعد از فوت:
در برخى نواحى کشور ما عرفى وجود دارد ـ برخلاف شرع و قانون ـ که دختران از زمین زراعى پدر ارث نمى برند. مثلا در برخى نواحى روستایى استانهاى گیلان و مازندران بدون اینکه قبل از فوت پدر زمین زراعى او به پسرانش هبه یا فروخته شود, پس از فوت پدر این زمینها بین پسران تقسیم مى شود و فشار کنترلهاى اجتماعى از نوع ارزشى و عاطفى بر دختر در این مورد آن قدر شدید است که دختر به خود اجازه ابراز درخواست حق را نمى دهد چه رسد به طرح دعوا در دادگاه!
شاید انگیزه پایه اى در این دو مورد این باشد که دختر را ـ هر چند عضو خانواده پدرى مى دانند ـ عضو دائمى و عامل تداوم خانواده پدرى نمى دانند. بنابراین انتقال اموال غیر منقول و سرمایه اى خانواده به دختر, انتقال اموال خانواده به خانواده دیگر تلقى مى شود و سعى مى کنند چنین انتقالى صورت نگیرد. قرینه دال بر این معنى, احساس تداوم نسل توسط فرزندان پسر است. کسى که پسر ندارد یا پسرش داراى فرزند پسر نیست احساس مى کند که نسلش دوام ندارد. تعیین نام خانوادگى فرزندان با نام پدر نیز این موضوع را تشدید مى کند. مثلا کسى که محمد ایرانى نام دارد, اگر پسر یا پسر پسر نداشته باشد به راحتى مشاهده مى کند که در نسل دوم یا سوم دیگر کسانى نخواهند بود که در شناسنامه آنها نام خانوادگى ((ایرانى)) ثبت شود و نوادگان دخترىاش با نام خانوادگى مردان دیگر به زندگى اجتماعى ادامه خواهند داد. از لحاظ سنتى نیز سادات که شجره نسب خود را حفظ کرده اند همگى به تداوم افراد مذکر توجه داشته اند و حتى افرادى که به واسطه شخص مونث به خاندان پیامبر(ص) متصل باشند در جامعه نمى توانند خود را ((سید)) معرفى کنند و از علائم سیادت مانند عمامه مشکى در میان روحانیون ـ طبق عرف معمول و جارى ـ استفاده کنند. این در حالى است که انتساب دوازده امام معصوم(ع) به پیامبر(ص) و خطاب ((یابن رسول الله)) به آنان, از طریق مادرشان حضرت زهرا(س) است. (1)
3ـ تصاحب سهم الارث دختر توسط شوهر:
در دو مورد قبل پدر و برادران در باره سهم الارث دختر تصمیم مى گرفتند و براى جلوگیرى از انتقال اموال خانوادگى به خانواده دیگر, دختر را از ارث برى از کالاهاى سرمایه اى محروم مى کردند. اما در اکثر مناطق کشور ما, کلیه اموال پدر یا مادر پس از فوت طبق نسبتهاى شرعى و قانونى بین کلیه فرزندان, از آن جمله دختران تقسیم مى شود و پدر قبل از فوت یا برادران بعد از فوت این سهم را مورد طمع و تهدید قرار نمى دهند; اما در عوض شوهر زن, خود را مالک على الاطلاق آن مى شمارد و در تصاحب آن همانند مالک واقعى عمل مى کند و حتى با بانوى خود که مالک واقعى سهم الارث است مشورت نمى کند و نظر او را رعایت نمى کند. به عنوان مثال, مردى فوت مى کند و منزلى به جاى مى گذارد. همسر مرد متوفى در همین منزل زندگى مى کند. در مواردى دیده مى شود که داماد این بانو فشار مىآورد که هر چه زودتر خانه را بفروشید و سهم ما را بدهید و آن چنان برخورد مى کند که دختر این خانواده که مالک سهم الارث است جرإت مخالفت نمى کند هر چند شاید در بسیارى از موارد تمایل قلبى اش حفظ خانه و سکونت مادر در آن خانه باشد. یا اینکه بدون چنین برخوردهایى وقتى سهم الارث زن داده مى شود, شوهرش آنها را گرفته و مانند سایر اموال در آنها تصرف کرده و به فروش و تبدیل آنها اقدام مى کند و جزء اموال شوهر ثبت مى شود. البته موارد حاکى از همدلى و اشتراک مساعى منظور ما نیست.
مهریه
مهریه معمولا مالى است که شوهر به هنگام عقد نکاح اهدإ آن را به بانو تعهد مى کند و شرعا و قانونا لازم است پرداخت شود. مهریه از مزایاى مالى زن در قبال احراز موقعیت بانویى در سازمان خانواده همسرى است.
راههاى تهدید مهریه:
1ـ شرط استطاعت در پرداخت مهریه
بسیارى از عقدکنندگان زوجین به هنگام گرفتن وکالت از زن براى عقد نکاح و به هنگام جارى کردن صیغه عقد, مهریه را ذکر مى کنند و مى افزایند که ((عندالاستطاعه)) آن را به بانو پرداخت خواهد کرد. و بدهى اى که عندالاستطاعه باید پرداخت شود معمولا زمان پرداخت آن طولانى خواهد بود و آثار اموال معین و مشخص را براى صاحبش ندارد و مالک نمى تواند از آن استفاده کند. همان طور که مشهود است اکثر بانوان در جامعه ما مهریه خود را مورد استفاده قرار نداده اند.
2ـ ایجاد فشار اجتماعى مبنى بر لزوم هبه و بخشش مهریه
در برخى نواحى کشور عرفى ایجاد شده است که زن خوب آن است که مهریه اش را به شوهرش ببخشد و به طور مکرر توسط زنان خانواده شوهر پیگیرى مى شود که بانو مهریه خود را بخشیده است یا نه؟ بانو که حتى در صورت نبخشیدن مهریه به آن دسترسى ندارد, تحت این فشار عاطفى شدید, اعلام بخشش مهریه را مى کند و دهان به دهان گفته مى شود و دیگران مطلع مى شوند که البته از لحاظ حقوقى نیز عنداللزوم نسبت به این امر شهادت خواهند داد و این امر قطعى و غیر قابل انکار مى شود.
3ـ ایجاد عرف مبنى بر مطالبه نکردن مهریه
در بسیارى از نواحى کشور ما, عرف عمومى این است که بانوى خوب و سازگار مهریه خود را هیچگاه مطالبه نخواهد کرد و اگر بانویى در ضمن زندگى زناشویى و بدون وجود نزاع جدى بین بانو و شوهر تقاضاى جدى دریافت مهریه خود را مطرح کند نزد افکار عمومى بانوى بدى تلقى خواهد شد. این عرف موجب مى شود که حتى در مواردى که شرط شده است که مهریه عندالمطالبه قابل دریافت است و فشارى هم براى بخشش مهریه وجود ندارد, زن نتواند به راحتى از این مال استفاده کند. ضرب المثل ((مهریه را کى داده و کى گرفته؟)) به همین واقعیت عرفى اشاره دارد.
4ـ تعیین مهریه به پول و کاهش ارزش پول
در دهه هاى گذشته مهریه را با مبلغى پول تعیین مى کرده اند که در تمام این دوره, کاهش تدریجى ارزش پول, تهدید جدى براى برخوردارى بانو از مهریه خود بوده است. کسى که در سال 1320 ه$ .ش مهریه اش دو تومان بوده است و طبق عرف یا باید ببخشد و یا باید منتظر توانایى مالى شوهر شود و یا باید براى اثبات سازگارى خود مطالبه نکند, حداقل بیست سال بعد دیگر انگیزه اى ندارد که نام مهریه را ببرد زیرا بعد از بیست سال دو تومان, مال قابل توجهى نبوده است. این موضوع اخیرا در مجلس شوراى اسلامى مورد بررسى قرار گرفت تا مشکل رفع شود.
محور مشترک راههاى یاد شده:
محور مشترک چهار راه یاد شده غیر ملکى بودن مهریه و نسیه بودن آن است. بنابراین اگر مهریه به طور نقد پراخت شود و یا یک ملک مشخص به عنوان مهریه تعیین شود; بخش وسیعى از این تهدیدهاى مالى کاهش مى یابد. در گذشته پرداخت نقدى مهریه معمول بوده است و در آن زمان که قسمت مهم ثروت شوهر و خانواده او به صورت زمین و باغ و خانه بوده است, معمولا پرداخت نقد مهریه به صورت واگذارى قسمتى از زمین یا باغ یا خانه به بانو انجام مى شده است. به عنوان نمونه همه مطلع شدیم که امام خمینى(رض) قسمتى از منزلشان را مهریه همسرشان قرار داده بودند.
نفقه
یکى دیگر از مزایاى مالى که به زن, به خاطر احراز موقعیت بانویى, تعلق مى گیرد, نفقه است. نفقه, مجموعه اى از مزایاى اقتصادى است که طبق عرف و با توجه به سبک زندگى زن در خانواده پدرى براى گذراندن معمولى زندگى به او تعلق مى گیرد و شامل هزینه هاى خوراک, پوشاک, مسکن و موارد امثال آن مى شود. معمول است که براى حد نفقه بانو مبلغ مشخصى را به هنگام عقد تعیین کنند که اگر مناقشه اى پیش آمد و کار به دادگاه کشیده شد, قاضى در الزام شوهر به پرداخت نفقه با یک قرارداد معین روبه رو باشد.
راههاى تهدید حق نفقه
اولین تهدید ناآشکار نسبت به نفقه بانو, یک سنت و عرف معمول است که بانو را به تحمل فقر شوهر وا مى دارد. چون این عرف از جهات دیگرى حائز اهمیت است نمى توان به آن تاخت. راههاى دیگر نیز با تهدید اموال دیگر زن ممزوج است که بهتر است در ضمن آنها مطرح گردد; مانند اموال زن ناشى از کار در بیرون منزل, اموال زن ناشى از کار در داخل منزل, اموال زن از طریق هبه والدین و خویشان و ...
اموال ناشى از هبه والدین و خویشاوندان
یکى از منابع دسترسى زنان به اموال, اموال ناشى از هبه والدین و خویشاوندان است که به خاطر احراز موقعیت فرزندى یا خویشاوندى به زن تعلق مى گیرد. این اموال نیز معمولا با ناامنى و خطر و عدم امکان استفاده کامل زن از آنها روبه رو است. مهمترین این نوع اموال را مى توان جهیزیه دختر دانست که از حجم وسیعى برخوردار است.
راههاى تهدید هدایاى زن
چون عمده زنان ازدواج کرده بانو نیز هستند و عمده هدایاى داده شده به آنان در کانون خانواده همسرى مورد تهدید قرار مى گیرد راههاى عمده آن را مطرح مى کنیم:
1ـ جایگزینى اموال اهدایى به بانو به جاى نفقه
رایج ترین راه تهدید مالکیت بانو نسبت به اموال اهدایى به او, جایگزین شدن این اموال به جاى نفقه است. حق بانو استفاده از مسکن, وسایل معمول زندگى, پوشاک و خوراک است. عمده ترین هدیه به بانو توسط والدینش جهیزیه است. بانو از این مال اهدایى استفاده اختصاصى نمى کند بلکه شوهر با وجود جهیزیه بانو, از تإمین وسایل زندگى مانند فرش, وسایل خوراکى, وسایل لباسشویى, وسایل استحمام, رختخواب و ... سرباز مى زند و نه تنها به اداى حق زن در این زمینه ها نمى پردازد که نیاز خود به این وسایل را نیز توسط اموال بانو رفع مى کند. برخورد با سایر اموال اهدایى به بانو نیز چنین است. در واقع اموال زن به جاى اموال شوهر مصرف مى گردد و همان طور که در بحث راههاى تهدید نفقه گفته شد; شوهر از این راه از دادن نفقه واقعى طفره مى رود و بلکه خود نیز از اموال بانو استفاده مى کند. با وجود پوشاک اهدایى براى بانو به اندازه متعارف لباس نمى خرد و ...
2ـ فروش و تصاحب ما بازإ اموال اهدایى به بانو
راه دومى که وجود دارد ـ البته با میزان کمتر ـ فروش اموال بانو و تصاحب قیمت آن توسط شوهر است. به راحتى مى توان موارد زیادى را یافت که شوهر قالى جهیزیه بانو و زیورآلات و طلاى بانو و ... را فروخته و صرف خوراک یا خرید وسیله نقلیه یا خرید زمین و ساختمان یا پرداخت پیش پرداخت اجاره مسکن و ... کرده است و اگر اموال بانو به ملکى تبدیل شده است به نام شوهر ثبت شده است.
اموال ناشى از کار در بیرون منزل
تعدادى از زنان داراى شوهر در قدیم و اکنون در بیرون از منزل اقدام به کارى داراى مزد کرده و مى کنند و از این طریق صاحب اموال مى شوند. این اموال مزایاى ناشى از احراز یک موقعیت اقتصادى در جامعه است.
اموال ناشى از کار در منزل براى فروش
برخى بانوان و زنان در منزل کار مى کنند ولى این کار براى گرفتن دستمزد است و کارفرما یا خریدار آن پدر یا شوهر نیست بلکه یک شخص یا موسسه اى در بیرون منزل است: از کارهاى ساده دستى سنتى مانند ریسیدن پشم تا کارهاى علمى و هنرى.
راههاى تهدید اموال ناشى از کار بانو
براى اختصار به اشاره مى گوییم که تهدید اموال زنان که بر اثر کار براى کارفرما یا خریدار کسب شده است, مانند اموال اهدایى به بانو است; یعنى:
1ـ شوهر بر اثر نپرداختن یا کم پرداختن نفقه در عمل بانو را وادار مى کند که براى تکمیل و تإمین نفقه خود و فرزندان خود از درآمد خود صرف کند. (در اینجا باید یادآورى کرد که برخى مردها در ابتداى خواستگارى, به دنبال زن کارمند مى روند و شرط مى کنند که درآمد بانو نیز براى مخارج خانواده مصرف شود. شاید بتوان گفت که اینها در واقع شرط مى کنند که بانو نفقه نداشته باشد یا نفقه خود را به شوهر هبه کند.)
2ـ شوهر به طور آشکار اقدام به تصاحب درآمد بانو مى کند. به یک مورد مشاهده در شهرستان فریمان توجه کنید: مردى که بانوى معلمى دارد, دسته چک حقوق بانو را در دست خود گرفته است و هر ماه کل مبلغ دریافتى خانم معلم را طى یک فقره چک در وجه حامل با امضإ بانو از بانک دریافت مى کند. وقتى به این شوهر اعتراض شد در جواب گفت: همه همین طورى عمل مى کنند. خواهر همسرم در منزل قالى مى بافد و پس از اتمام قالى, شوهرش قالى را برداشته و به مشهد برده و در بازار مى فروشد و پولش را هم برمى دارد. خواهر همان زن, همسر من است و همسر من هم کار مى کند و درآمد دارد و من درآمدش را مى گیرم. تازه, اگرمن اجازه ندهم که نمى تواند سر کار برود و وقتى سر کار مى رود در منزل کمتر کار مى کند. پس اگر درآمدش را به من ندهد, باید در خانه بماند و بیشتر به کارهاى منزل برسد.
مثال دیگرى را از هفتاد سال قبل ارائه مى کنیم: زن پیرى در توصیف زندگى خود توضیح داد که اواخر قرن سیزدهم هجرى شمسى, در زمان قاجاریه در سن 10 سالگى ازدواج کردم. شوهرم هجده ساله بود. در 14 سالگى فرزند آوردم و در 21 سالگى شوهرم را بر اثر فوت از دست دادم. آن وقت رسم بود که زن علاوه بر خانه دارى, پشم ریسى یا پارچه بافى یا ... کند و درآمد آن را جمع کند.
خرید پارچه براى لباده شوهر و دوخت آن و نیز استفاده از قسمتهاى سالم لباده قبلى شوهر براى دوختن لباده براى پسربچه که وظیفه بانو بود, از این پول انجام مى شد و اگر بانویى کار نمى کرد یا پول کارش را جمع نمى کرد یا صرف کار دیگرى مى کرد و عید نوروز, شوهرش لباده نو نداشت, همه این بانو را سرزنش مى کردند. این رسم نوع سومى براى تصاحب درآمد بانو بوده است که مى توان آن را ((ایجاد وظیفه تهیه برخى از مایحتاج زندگى توسط بانو)) نامید.
درآمد بانو ناشى از مزد استحقاقى براى کار در منزل
همه مى دانیم که در عقد نکاح انجام خدمات خانه وظیفه بانو نیست و انجام کارهاى متعدد یک منزل به طور کامل مستلزم حداقل روزانه هشت ساعت کار است و شوهر یا باید خود این کارها را انجام دهد و یا خدمتگزار استخدام کند و یا از بانو بخواهد که به ازإ مزد, آن کارها را انجام دهد و یا بانو بدون قصد اجرت آن کارها را انجام دهد. حال اگر منزل خانه روستایى باشد که دامدارى و تهیه لبنیات و کمک در زراعت و باغدارى را هم به وظایف بانو اضافه مى کنند; آنگاه ارزش افزوده کار زن در منزل را محاسبه کنید. در برخى مناطق وقتى تعداد دامهاى مرد بیشتر مى شود, زن دوم اختیار مى کند. یعنى نیاز به کارگر دوم که پیدا شد, زن دوم مى گیرد. مثلا در قسمتى از روستاهاى بندرعباس.
تهدید مزد استحقاقى بانو در قبال انجام کارهاى منزل
با توجه به اینکه ارزش افزوده کار بانو در منزل براحتى قابل محاسبه است (مثلا از مقایسه قیمت پلوخورشت براى چهار نفر در بازار با حذف سهم اجاره محل از قیمت غذا با قیمت مواد اولیه همان غذا, مزد بانو براى پختن پلوخورشت براى چهار نفر به دست مىآید) عرف به نحوى تنظیم و مستقر شده است که بانو خوراک پزى, دوختن بخشى از لباسها, شستن لباسها, نظافت محیط, بچه دارى و ... را انجام دهد و در قبال آن ـ که حداقل مزد کامل یک کارگر ماهر را دارد ـ هیچ وجهى دریافت نکند و از این راه موجب افزایش ارزش افزوده اقتصادى در واحد خانوار شود ولى این ارزش افزوده به دو صورت به تملک شوهر درمىآید:
1ـ بخشى از آن جبران بخشى از نفقه بانو را مى کند و هزینه هاى آشکار شوهر را پایین مىآورد.
2ـ بخشى از آن موجب پس انداز مبلغى از درآمد شوهر مى شود.
اما مى دانیم که معمولا پس اندازها ملک شوهر تلقى مى شود در حالى که آنها تبلور ارزش افزوده کار زن در پخت غذا و دوخت لباس و انجام دادن نظافت و ... است که توسط شوهر تصاحب مى شود. به عنوان مثال, به نکته اى از توصیف زندگى پیرزنى که قبلا ذکرش رفت اشاره مى کنیم: این پیرزن مى گفت: تهیه لباس شوهر و فرزند بر عهده بانو بود. تهیه لباس بانو که به طریق اولى وظیفه بانو بود; من در 11 سال زندگى زناشویى علاوه بر کار منزل, پشم ریسى مى کردم; مثل سایر زنهاى هم محلى خودم و از پول آن براى خود و شوهر و فرزندم لباس تهیه مى کردم. به تدریج تعدادى پیراهن و چادر داشتم و مقدارى ملحفه و رختخواب براى مهمان هم تهیه کرده بودم. وقتى شوهرم فوت کرد, پدرشوهرم آمد و گفت: منزل شوهر که به والدین و پسرش ارث مى رسد و البته سهم بانو از ارث هم هست که بر اساس تعیین قیمت منزل و کل وسایل موجود در منزل حتى لباسهاى من, سهم الارث بانو تعیین شد و کلیه لباسهایم و رختخواب و ملحفه هایى که درست کرده بودم و اثاثیه منزل ـ که بسیارى را خودم به تدریج خریده بودم ـ را قیمت گذاشتند و به عنوان ارث من از شوهرم به من دادند و همه افراد هم این کار را صحیح دانستند. چون حاصل کار مرا مال شوهر مى دانستند.
در پایان بحث ناامنى مالى زنان باید تصریح کرد که عمدتا ناامنى مالى ((بانو)) در خانواده همسرى و توسط شوهر اتفاق مى افتد. و اگر زنى تصمیم بگیرد از ابتداى عقد نکاح بر جلوگیرى از هر گونه بهره بردارى اقتصادى شوهر از اموال بانو تصریح کند, به احتمال 95 درصد, شوهر پیدا نخواهد کرد یعنى خواستگاران و خانواده آنها مى گویند: برویم سراغ دختران دیگر که طبق عرف, اموالشان را به تملک شوهر درمىآورند و ادعایى هم ندارند. مثلا دخترى مطرح کند که جهیزیه ندارم و اگر جهیزیه دارم آن را به صورتى غیر از رسم موجود مورد استفاده قرار مى دهم و شوهر باید وسایل منزل را در حد توان خود و شإن من و عرف موجود فراهم کند و نیز اگر در منزل کار کنم مزد مى گیرم و اگر در بیرون درآمدى, دارم آن را مستقلا مورد استفاده قرار مى دهم و مخارجم باید از درآمد شوهر تإمین شود. آیا شما, آقا یا خانمى که این نوشته را مى خوانید حاضرید آن دختر را به همسرى براى برادر یا پسرتان انتخاب کنید؟! یا به سراغ دختر دیگرى مى روید که ...
ناامنى مالى زنان در محیطهاى حرفه اى و در اجتماع
نگارنده در باره ناامنى مالى زنان در محیطهاى حرفه اى و در اجتماع دقت کرده و موارد ادعا شده را بررسى کرده است. به نظر نگارنده در این دو قلمرو زنان به طور ویژه دچار ناامنى نیستند. مسائل ناشى از عرضه نیروى کار یا تحلیل هزینه, مزایاى استخدام کارکنان زن یا مرد و تصمیم گیرى در این باره توسط کارفرما و مواردى مانند اینها ناامنى محسوب نمى شود.
آیا ترس زن از طلاق جلوه ناامنى است؟
قبلا گفتیم که ترس جلوه تهدید و مواجهه با خطر است و به عبارت دیگر ترس جلوه ناامنى است و مى توان از وجود ترس به ناامنى احتمالى پى برد. یکى از موارد ترس زنان, ترس از طلاق است. بنابراین باید در بحث ناامنى اجتماعى زنان به این موضوع توجه کنیم که آیا این ترس نیز جلوه ناامنى است؟
در جامعه ما در گذشته طلاق براى زن بزرگترین بدبختى شمرده مى شد و در نتیجه از آن به هر قیمت پرهیز مى شد. این موضع گیرى به این صورت بیان مى گردید که: ((دختر با لباس سفید عروسى وارد خانه شوهر مى شود و با کفن سفید خارج.)) یعنى طلاق وجود ندارد و فقط مرگ باعث خروج از خانه شوهر مى گردد. البته مى توان توجه به دوام و استحکام خانواده را نیز در این ضرب المثل ملاحظه کرد ولى هر دو جنبه وجود داشته است. اکنون بیندیشیم که در واقعیت روابط اجتماعى جامعه ما ((طلاق)) براى زنان چه مشکلاتى را فراهم مى کرده است؟
1ـ تإمین معاش زن در جامعه سنتى ایران بر عهده خانواده زن بوده است و در واقع به لحاظ حقوقى زن عهده دار تإمین معاش خود نبوده است; یا پدرش معاش او را تإمین مى کرده است و یا شوهرش و در شرایط خاصى که پدر یا شوهر فوت مى کرد, برادر یا فرزند پسر یعنى جانشینهاى پدر و شوهر این امر را به عهده مى گرفتند. و زن بى سرپرست, زنى بوده است که ناچار به تإمین معاش خود مى شده و در این راه با مشکلات طاقت فرسایى روبه رو بوده است. پس طلاق, زن را بى سرپرست مى کرده است و در مواردى که زن به فرزندان توجه خاص داشته و شوهرش به امر کودکان بى توجه بوده است, طلاق به معنى حذف مرد از اقتصاد خانه و تحمیل بار مخارج زن و فرزندانش بر دوش زن بوده است. بنابراین, اینکه طلاق را براى زن سیاه بختى بشمارند; موجه به نظر مى رسیده است.
2ـ زن مطلقه, بى سامان مى شده است. زنى که چند سال پس از ازدواج مطلقه مى شد یا باید راهى منزل پدر و در صورت فوت یا ناتوانى پدر, راهى منزل برادر و زیردست زن برادر شود و اگر تصمیم مى گرفت در اتاقى اجاره اى ساکن شود, تإمین اجاره بهإ بر مشکل تإمین معاش افزوده مى شد و از سوى دیگر, مورد اتهام قرار مى گرفت و از جانب دیگر گاهى مورد هوس نااهلان واقع مى شد.
3ـ نکات یادشده به علاوه تإثیرى که طلاق زن بر احوال فرزندانش مى گذاشت روى هم رفته, باعث کاهش منزلت و احترام زن مطلقه نزد دیگران مى شد و طلاق هیولاى تهدیدکننده اى شمرده مى شد که براى پرهیز از آن به زندگى با مرد بداخلاق تن درمى دادند.
اگر دقت کنیم و از خود بپرسیم که طلاق, چه دارایى و کدام توانایى زن را با خطر روبه رو مى سازد؟ به چه پاسخى مى رسیم:
1ـ زن ازدواج کرده احترامى دارد که بخشى از آن از زن مطلقه دریغ مى شود. پس بانو در صورت طلاق مقدارى از احترامى را که اکنون دارد, از دست مى دهد.
2ـ همان طور که گذشت, بانو بر اثر طلاق حق نفقه را از دست مى دهد و حقى که در حالت بانویى دارد, از بین مى رود. آیا مى توان عدم برخوردارى زن مطلقه از حق نفقه را خطر و ناامنى دانست؟ این مورد مانند این است که کارگرى که اکنون کار مى کند و مزد دریافت مى کند در صورت اخراج از کار از دریافت مزد نیز محروم مى شود. آیا بیکارى کارگر را باید ناامنى براى او بشماریم؟
واقعیت این است که در اندیشه مردمان روزگار ما بیکار شدن کارگر نوعى ناامنى است لذا سندیکاهاى کارگرى با اخراج کارگران از کارخانه ها مبارزه مى کنند. و طلاق نیز براى زنان ناامنى مالى محسوب مى شود; علاوه بر ابعاد دیگر.
از سوى دیگر مى دانیم که فقدان طلاق در روابط زناشویى نیز براى برخى زنان ناامنى تلقى مى شود و به همین خاطر امروزه مرسوم است که به هنگام ازدواج زنان شرط مى کنند که در موارد معینى از جانب شوهر وکیل بلاعزل باشند که خود را مطلقه کنند یعنى تداوم رابطه بانویى ـ شوهرى براى آنان ناراحت کننده و تهدیدکننده است و یکى از تهدیدهایى که مردان به زنانشان مى کنند, طلاق دادن است و به همین مقدار نیز یکى از تهدیدهایى که مردان به زنانشان مى کنند; طلاق ندادن است. عبارت مشهور ((آن قدر بمان تا موهایت مثل دندانهایت سفید شود.)) یا ((طلاقت در شکم من است.)) همین امر را حکایت مى کند. پس, هم طلاق دادن زن براى زن ناامنى محسوب مى شود و هم طلاق ندادن زن ناامنى محسوب مى شود. چرا چنین است؟
مغالطه ((کنه)) و ((وجه))
در منطق, یکى از مغالطه هاى شناخته شده, مغالطه کنه با وجه است; به این معنى که اگر کسى یکى از ویژگیهاى موجودى را به جاى تمام ماهیت آن موجود قرار دهد و بنابراین استدلال کند و نتیجه بگیرد; مغالطه کنه با وجه را مرتکب شده و به نتایج ناصحیح هم رسیده است. به نظر نگارنده در فرهنگ جامعه ما در باره زنان چنین مغالطه اى صورت گرفته است.
مغالطه زن و بانو
مغالطه اى که گفته شد عبارت است از: مغالطه زن و بانو. ماهیت زن, زن بودن است و ((بانویى)), یکى از موقعیتهایى است که ممکن است اکثر زنان در مدتى از عمر آن را احراز کنند. دقیقا مانند مرد بودن و شوهر بودن. اما در ذهنیت جامعه ما زن بودن و بانو بودن یکى گرفته شده است و حتى در صحبت کردن نیز این مغالطه خودنمایى مى کند. اکثرا به جاى اینکه بگویند فلانى شوهر فاطمه خانم است و فاطمه بانوى فلانى است; مى گویند: فاطمه خانم زن فلانى است. یا مى گویند: ((رابطه زن و شوهرى)). در حالى که صحیح آن, ((رابطه بانویى و شوهرى)) است, زیرا زن در مقابل مرد است و بانویى در مقابل شوهرى است.
این مغالطه فقط در نامیدن و سخن و نوشته نیست بلکه این مغالطه در اندیشه اجتماعى در باره زن حضور دارد و به برداشتهاى ناصحیحى انجامیده است. اگر ما زن را ((زن)) بدانیم که یکى از شوون او این است که در قسمتى از عمر مى تواند ((بانو)) هم باشد همان طور که ((دختر)) هست, ((شهروند)) هست, ((مادر)) هست, ((همسایه)) هست, ((شاغل)) به شغلى هست مثلا کارمند است, معلم است, فروشنده لباس است و ... آنگاه اگر از ابتدا ازدواج نکرد و بانو نشد, فکر نمى کنیم ((بختش بسته بود)) و اگر ازدواج کرد و پس از مثلا ده سال طلاق گرفت و ((بانویى)) را رها کرد, اما سایر موقعیتهاى اجتماعى خود را مانند فرزند بودن, شهروند بودن, همسایه بودن, دوست بودن, شاغل در فلان شغل بودن و ... حفظ کرد; فکر نمى کنیم ((بیچاره)) و ((بدبخت)) شد. و دیگر اصولا فکر نمى کنیم که زن یعنى بانو و اگر بانو نبود ماهیتش مورد تهدید قرار گرفته است.
ازدواج یا تشکیل شرکت چندمنظوره؟
علامه سیدمحمدحسین طباطبایى در تفسیر المیزان به این بحث توجه کرده اند و فرموده اند که ازدواج باید محدود به ازدواج و نکاح باشد و اگر کسانى در ازدواج به جاى عقد نکاح دنبال تشکیل شرکت چندمنظوره باشند که از لحاظ تولید ثروت, از لحاظ همکارى علمى, از لحاظ کسب پرستیژ اجتماعى معین و ... کاملا سازمانى مناسب و کارآمد باشند; به احتمال زیاد یا در تإمین اهداف گوناگون یادشده موفق نمى شوند و یا این ازدواج در مقصد اصلى نکاح که رابطه عاطفى و جنسى و تولیدمثل است, ناکارآمد است. علامه طباطبایى در ادامه این بحث ابراز عقیده مى کنند که: براى اینکه ازدواج بتواند کارآیى اصلى خود را به خوبى محقق کند, باید به کارکرد عاطفى, جنسى و تولیدمثل آن توجه داشت و کارکردهاى اقتصادى و علمى و هنرى و سیاسى و ... را در مقاصد ازدواج قرار نداد.
اگر توصیه ناشى از تحلیل اصل ازدواج و خانواده را که از علامه طباطبایى نقل کردیم, در نظر بگیریم, به مغالطه ((زن)) و ((بانو)) بیشتر پى مى بریم. بانو یعنى زنى که موقعیت بانویى را از طریق شرکت در یک ازدواج کسب کرده است و مقاصد شرکت در عقد نکاح باید صرفا عاطفى, جنسى و تولید مثل باشد. البته زن طبق شرع و قانون به خاطر قبول موقعیت و وظایف بانویى و تولیدمثل از حق مالى مهریه و نفقه بهره مند مى شود ولى نباید همه هویت زن بودن را با بانو بودن یکى گرفت. البته اگر مغالطه ((زن مساوى است با بانو)) از بین برود, بسیارى ناامنیهاى مالى زن در خانواده شوهرى نیز از بین خواهد رفت. اگر زن در نظر داشته باشد و آن را صریحا اعلام کند و در گفتگوى ازدواج هم به عنوان شرطهاى ازدواج بیان کند که ((بانویى)) جنبه اى از زندگى اجتماعى من است و من ابعاد سیاسى, علمى, هنرى, خانوادگى و خویشاوندى, اقتصادى, شغلى و ... خود را حفظ خواهم کرد و نباید ((بانویى)) مانع جدى براى موقعیتهاى دیگر باشد; همان طور که سایر موقعیتها هم نباید مزاحم وظایف اصلى بانویى باشد. اگر زن عبارت باشد از دختر فلانى, بانوى فلانى و مادر فلانى و خودش موقعیت جداگانه اى در جامعه احراز نکند, آنگاه زن مساوى است با بانو که در ادامه آن و در چارچوب آن ((مادر)) هم مى شود و قبلا هم ((دختر)) کسى بوده است. البته زن, ((دختر)) است و در صورت ازدواج ((بانو)) هم هست و در صورت تولیدمثل ((مادر)) هم هست اما زن تماما این نیست. اینها هست به علاوه سایر موقعیتهاى گوناگونى که کسب مى کند.
اگر دیدگاه ما در جامعه در باره زن و نسبت بانویى و مادرى با زن بودن اصلاح شود, آنگاه طلاق به این اندازه براى زن ایجاد ناامنى نمى کند. چون زنى که بانو هم بوده است پس از طلاق اولا مى تواند در ازدواج دیگرى مجددا بانو باشد و از این گذشته زنى که بانو بوده است در قبال ((بانویى)) وظایفى را قبول کرده بوده است و از نفقه برخوردار شده است و در صورت طلاق, همان طور که از نفقه محروم مى شود, از انجام وظایف هم آزاد مى شود و مى تواند با صرف وقت در موقعیت دیگرى جبران مالى آن را بکند. البته بعد عاطفى طلاق, غیر قابل انکار است و ما نمى خواهیم وانمود کنیم که طلاق براى زوجین خسارت عاطفى ندارد و یا اثر طلاق فقط اقتصادى است, اما مى خواهیم بگوییم که رویکرد ما مى تواند مانند صدر اسلام باشد و طلاق مثل امروز خسارت همه جانبه و نابودکننده تلقى نشود; هر چند تحقق طلاق هم آسان نیست. و ثانیا بدانیم که نکاح نامناسب موجب طلاق است. هر چه در ازدواج بیشتر دقت کنیم کمتر با طلاق مواجه خواهیم شد.
ناامنى احترام زنان
یکى از آثار کسب موقعیتهاى گوناگون در اجتماع برخوردارى از میزانى از احترام و حرمت و کرامت است. اصل انسان بودن حائز میزانى از احترام و اکرام است و موقعیت شهروندى, فرزندى, خویشاوندى, بانویى, مادرى, شغلى و ... همگى به اندازه خود, میزان معینى احترام مىآورند. حال اگر این میزان احترام از جانبى مخدوش شود و با خطر مواجه گردد; آنگاه زن با ناامنى احترام روبه رو مى شود.
در افکار عمومى مردم سده هاى گذشته, احترام زن کمتر از حد واقعى در نظر گرفته شده است و بخشى از آن در ادبیات نیز منعکس شده است. سوءظن نیز یکى از تهدیدهایى است که احترام زن را مورد خطر قرار داده است. در برخى نوشته هاى قدیمى, سوءظن به قاطبه زنان بروز کرده است. البته امروزه اهل اندیشه چنین برخوردى با منزلت زن ندارند, ولى پاکسازى ذهنیت همگان و پاکسازى تعابیر زبانى و عرف و عادات از این امر, ضرورت دارد و بیش از دیگران و پیش از دیگران خود زنان باید ذهن خود را پاکسازى کنند که احترام زن را کمتر از مرد ندانند و خود را از صحنه ها کنار نکشند. البته اکتساب مهارتها و ارزشها و صلاحیتها, مستلزم رنج کشیدن و سرمایه گذارى است که نابرده رنج گنج میسر نمى شود. دخترانى که با توجه به آماده بودن ازدواج براى خود, از زحمت آمادگى براى ورود به دبیرستان یا دانشگاه یا تقبل زحمات رسیدن به یک موقعیت هنرى, علمى, اجتماعى, سیاسى و ... شانه خالى مى کنند و از بسیارى موقعیتهاى اکتسابى, خود را محروم مى سازند, باید بدانند که از مزایاى احترام و اقتدار و مالى و اطلاعاتى و ارتباطاتى آن موقعیتها نیز, محروم خواهند بود و با هیچ فرمولى نمى توان زحمت نکشیده و اکتساب نکرده, برخوردار شد.
البته همین جا تذکر بدهیم که براى به کرسى نشاندن مزایاى مادرى در جامعه باید تلاش فراوان کرد. چون اولین و بهترین شغل یک زن, مادرى است که در صورت موفقیت در آن باید از احترام و اقتدار و سایر مزایا به تناسب برخوردار گردد. مى توان پیشنهاد کرد که ((جشنواره انتخاب مادران برجسته)) توسط سازمانهاى مربوط به زنان ایجاد و به طور سالانه برگزار شود اما یادآورى کنیم که در انتخاب مادر برجسته نباید به بانوى برجسته, زن دانشمند, زن هنرمند, زن مبتکر و ... توجه شود; بلکه صرفا به مادرى توجه شود مستقل از سایر شوون. و براى این امر ابتدا باید شاخصهایى تعیین شود و مقیاسهاى اندازه گیرى ساخته شود که فقط و فقط مادرى را بسنجد و میزان موفقیت در آن را نشان دهد. البته باید کارى کرد که در مزایاى مادرى جنبه مالى نیز به طور صریح گنجانیده شود. کسى که در مهد کودک به طور سطحى از پانزده کودک براى مدت پنج ساعت در روز نگهدارى مى کند, از احترام و درآمد مالى برخوردار مى شود. اما زن دیگرى که حداقل براى مدت ده ساعت در شبانه روز و براى مثلا سه فرزند آن هم در ابعاد گوناگون تربیتى, تغذیه اى, نظافتى, و ... تلاش مى کند, مزایاى ویژه و معینى قرار داده نمى شود. جامعه شناسان در جاى خود نشان داده اند که بهترین نظم اجتماعى آن است که در آن مزایاى گوناگون بتوانند براحتى به یکدیگر تبدیل شوند و حالت سیلان و تحرک در میان آنها براحتى و آسانى برقرار باشد. اگر چنین باشد بسیارى از زنان مادرى را به عنوان شغل اول با کمال اختیار و علاقه مى پذیرند و افتخار مى کنند و برخى احساسات که اکنون در برخى مادران (اصطلاحا زنان خانه دار) وجود دارد, پدید نخواهد آمد.
ناامنى حیثیتى زنان
در برخى جوامع و نیز در ایران دوران ستمشاهى, سعى شد تا اندازه اى زن ملعبه مرد شود. این واقعیت تهدید جدى حیثیت زن بود. امام خمینى(ره) در این باره چنین مى فرمایند:
((مع الاسف زن در دو مرحله مظلوم بوده است: یکى در جاهلیت, در جاهلیت زن مظلوم بود و اسلام منت گذاشت بر انسان, زن را از آن مظلومیتى که در جاهیت داشت بیرون کشید. مرحله جاهلیت, مرحله اى بود که زن را مثل حیوانات بلکه پایین تر از او, زن در جاهلیت مظلوم بود, اسلام زن را از لجنزار جاهلیت بیرون کشید. در یک موقع دیگر در ایران ما, زن مظلوم شد و آن دوره شاه سابق بود و شاه لاحق بود با اسم اینکه زن را مى خواهند آزاد کنند; ظلم کردند به زن ... زن را از آن مقام معنویت که داشت, شىء کردند ... آزادى را از زن و مرد سلب کردند. زنها و جوانان ما را فاسدالاخلاق کردند ... زن را مثل یک عروسک درست کردند.)) ((بانوان حیثیت خودشان را پیش مردان از دست داده بودند.))
((در این نیم قرن سیاه اسارت بار, عصرننگین پهلوى, زن را به منزله کالایى خواستند درآورند.))
((بانوان مار را ملبعه کردند, بانوان ما را مثل عروسکها کردند.)) اضافه مى کنند: ((کوشش کنید در مقابل آن جنایاتى که بر شما وارد شد عکس العمل نشان بدهید.)) ((اسلام خواسته است که زن ملعبه دست مرد نباشد.))
ناامنیهاى عام اجتماعى زنان در گذشته
در گذشته شرایط اجتماعى براى زنان به نحوى طراحى شده بود که زنان نمى توانستند به برخى حقوق عام بشرى خود به طور کامل و بدون تحمل لطمات برسند. یکى از این زمینه ها عرصه علم و دانش است. ناامنى جنسى و ناامنى حیثیتى براى زنان و نیز برخى تضییقات خانوادگى موجب مى شده است که اغلب زنان براى حفظ کرامت خود نتوانند در مراکز علمى زمان خود حاضر شوند. اطلاع از مسائل سیاسى و اجتماعى جامعه نیز مستلزم حضور در مجامع و مطالعات متناسب است. در این زمینه نیز زنان با همان مشکلات و تضییقات روبه رو بوده اند.
در این موارد نیز کلام را با عباراتى از امام خمینى(ره) زینت مى بخشیم: ((در علم و تقوا کوشش کنید که علم به هیچ کس انحصار ندارد. علم مال همه است. تقوا مال همه است.))
((دستهاى جنایتکار ... همه قشرهاى ملت را از امور اجتماعى و سیاسى کنار گذاشته بود, مسائل سیاسى در پیش بانوان اصلا مطرح نبود.)) ((خواهرهایى که تاکنون داخل در مسائل سیاسى نبودند ...)) و سپس به وضع امروز زن ایرانى اشاره مى کنند:
((امروز به برکت نهضت اسلامى, زن عضو موثر جامعه تا حدودى مقام خود را یافته است.)) ((در بین بانوان ایران هم بینش دینى هست و هم بینش سیاسى و از آن چیزى که شما را بازمى داشت از اینکه فعالیت سیاسى و دینى بکنید, آن موانع مرتفع شد. ))
.1 لازم به یادآورى است که موضوع ((سیادت)) که یک امر تکوینى است با احکام سیادت که موضوعى اعتبارى و قراردادى است تفاوت دارد. آنچه مورد نظر نویسنده محترم, جناب آقاى اورعى است و محدودیتى که به آن اشاره کرده اند را باید تنها در رابطه با احکام سیادت و عمدتا در باب مسائل خمس و زکات دانست. و روشن است که آن احکام نیز اختصاص به فرزندان فاطمه زهرا(س) یعنى سادات فاطمى ندارد و شامل دیگر سادات هاشمى نیز مى گردد. البته در خصوص محدوده شمول این احکام در فقه احتمالات و نظراتى مطرح شده است. و بهر حال اصل اطلاق عنوان ((سیادت)) بدون جریان احکام خاص آن موضوعى است که برخى از فقهإ نیز پذیرفته اند; از جمله حضرت آیت الله خامنه اى دام ظله. البته موضوع مقاله بیشتر صفحه اجتماعى دارد تا حقوقى و فقهى. ((پیام زن))