زهرا آکوچکیان
واقعیتها, مسائل و معضلاتى که دختران و به دنبال آن, زنان جامعه ما درگیر آنند, راهبردها و راهکارهایى که باید مورد توجه قرار گیرد, و در یک جمله فاصله اى که میان ((واقعیت موجود)) تا ((حقیقت مطلوب)) وجود دارد, نکات بسیارى را پیش پاى اولیإ تربیتى, متولیان فرهنگى و مدیران جامعه مى گذارد. آنچه مى خوانید بخشى از این نکات است که مى تواند ((درسها)) و ((عبرتها))ى خوبى را در خود داشته باشد. ان شإ الله.
در شرایط کنونى که مسإله توسعه در کشور ما مورد توجه قرار گرفته است, اگر به مسائل دختران و زنان کشور و نقش آنان در توسعه, توجه سزاوارى نداشته باشیم سخن گفتن از توسعه در همه زمینه ها, اجتماعى, اقتصادى یا سیاسى, داعیه اى گزاف است. زنان به سبب نقشهاى چندگانه خود, عناصر انسانى تإثیرگذار بر فرآیند تحول و توسعه در هر جامعه هستند. آنها هم به عنوان یک فرد تإثیرگذار بر روند کلى حرکتهاى جامعه خویش مطرح هستند و هم مى توانند هدایتگر یا تغییردهنده نگرشها و رفتارهاى جامعه باشند.
دختران در دوره نوجوانیشان, بخش عظیمى از نسل جوان کشور و جهت گیریها, انگیزشها و پاسخ این نسل به حرکتهاى سیاسى, اجتماعى جامعه را تشکیل مى دهند و در تحلیل حرکتها و خیزشهاى اجتماعى باید روى آنها حساب کرد.
نقش یک زن, در محیط خانواده, به عنوان همسر, مادر یا در نقشهاى اجتماعى خود, جهان بینى او (نگرش او به انسان و هستى و نقش و رسالت و مسوولیت آدمى در عرصه هستى), هر انتخاب او, شیوه زیستن, نگرش او نسبت به ارزشهاى والاى الهى ـ انسانى و برگزیدن هر هدفى در زندگى حتى شیوه خوردن و پوشیدن بدون تردید در نوع جهت گیرى و رفتار همسر و فرزندانش تإثیرى تام دارد. زنان غالبا مى توانند به عنوان یک هادى قوى در محیط خانواده عمل نمایند و جامعه نیز که از اجزایى همچون خانواده شکل گرفته, از این جریان بى تإثیر نخواهد ماند.
مسائل بانوان را بایستى در واقع در دو حیطه زمانى عمده مورد بررسى قرار داد. یکى مسائل مربوط به دوران جوانى و نوجوانى و دیگر مسائل برآمده و یا برانگیزنده وضعیت اجتماعى زنان در دوره حضور اجتماعى شان. به دلیل اهمیت نقش زنان در ابعاد چندگانه اش و تإثیر آنان بر وضعیت روانى و جسمى فرزندان و اعضاى خانواده خود, مانند زمینه هاى اقتصادى, اجتماعى, سیاسى, توجه و شناسایى معضلات و مسائل موثر در رشد روانى, اجتماعى زنان و ارائه راه حلهاى عملى و منطقى معضلات و مسائل یادشده و سیاستگذارى و برنامه ریزى و تحقق راه حلهاى یادشده این راهکارها از اهمیت بسزایى برخوردار است.
مسائل پیش روى دختران نوجوان و جوان
در دوران نوجوانى و بلوغ, عوامل پیچیده زیستى, روانى و اجتماعى به صورت عواملى تنش زا, دختر نوجوان را تحت تإثیر قرار داده و شرایطى بحرانى را براى وى ایجاد مى نماید. این دوره از مراحل حساس و بحرانى و آینده ساز رشد انسان به شمار رفته و در شکل گیرى شخصیت او نقش بسزا دارد. این دوره زیربنا و جهت دهنده دوره هاى بعدى زندگى زن یعنى, بزرگسالى و سالمندى او است و بى شک تإثیر مستقیم بر خانواده و کودکان او و به نوبه خود بر همه جامعه خواهد داشت.
دختران به خاطر ساختار فیزیکى و فیزیولوژیکى انسان و به دلایل متعدد فرهنگى و اجتماعى در مقایسه با پسران, آماج ضربات بیشترى بر پیکر روانى, زیستى, اجتماعى خویش مى باشند, لذا بیش از دیگران نیاز به توجه ویژه دارند. در این مقاله برخى از این معضلات به قرار زیر مى باشد:
1. تغییرات ساختارى:
O تغییرات عمده فیزیولوژیک در دوره نوجوانى و بلوغ و دوره ماهانه و بعدا باردارى و شیردهى و یائسگى ویژه دختران و زنان است که هر کدام به دلیل نوسانات هورمونى و تغییرات بیولوژیک, دختران را در معرض فشارهاى مداوم فیزیکى ـ زیستى, و مشکلات عاطفى ـ روانى و رفتارى ناشى از این فشارها قرار مى دهد. وجود این مسائل و بى توجهى اطرافیان به این خصیصه هاى زیستى دختران و زنان, و عدم عنایت به آنها و تعدیل میزان توقعات و انتظارات از آنان, منجر به این شده است که گروهى از بیماریها و اختلالات, نظیر اضطراب و افسردگى, در زنان بیشتر از مردان و گاه چندین برابر است. تحقیقات میدانى انجام پذیرفته از دیدگاه این قبیل شاخصه ها نیز حاکى از آن است که میزان اضطراب و ترسهاى موهوم در دختران راهنمایى و دبیرستان بیش از پسران مى باشد. همچنین مشخص شده است بسیارى از مسائل روانى ـ اجتماعى از جمله مشکلات تحصیلى و شغلى, بزهکارى, اعتیاد, خودکشى و حتى بى بند و باریهاى جنسى با اضطراب و افسردگى رابطه مستقیم دارد.
2. زمینه هاى اضطراب:
O رفتارهاى توإم با شرم و پنهان کارى والدین بخصوص مادر, نسبت به تغییرات طبیعى جسمى و عاطفى نوجوان موجب مى شود, دختر جوان هم متقابلا تغییراتى را که در خود کشف مى کند پنهان نماید. و سپس از این همه تحول در خود, دچار اضطراب شده و براى کنترل و کاهش این اضطراب ناراحت کننده, طرف مشورت خود را دوستانى همچون خود قرار دهد, که آنها هم معلوم نیست که بینش نسبت به زندگى و گرایشهاى ارزشى و اطلاعات خود را از چه منابعى به دست آورده اند.
تإثیرپذیرى از بینشهاى نادرست و گرایشهاى ناصواب و دریافت اطلاعات غلط و بعضا انحرافى مى تواند آثار نامطلوب روانى و نگرش منفى نوجوان نسبت به خود, ایجاد نموده یا مى تواند منجر به آثار سوء اخلاقى و رفتارى وى شود. در آینده نیز این آثار منفى مى تواند تعیین کننده رفتار جسمى او باشد. بنابراین آموزشهاى اولیه در باره بلوغ از اهمیت زیادى در بهبود بهداشت جسمى و روانى او داشته و سلامت رفتار جنسى او را در آینده تإمین مى کند.
3. رفتارهاى تبعیضآمیز:
O به دلیل سنتهاى غلط جاهلیت و رسمهاى رایج مردسالارى و گرایشهاى تبعیضآمیز حاکم بر جوامع, دختران و زنان در بیشتر دوره هاى تاریخ بشر مورد بى عدالتى و بى توجهى قرار گرفته اند.
فرهنگ مردسالارى از همان دوران کودکى و تولد نوزاد دختر و پسر, در تعلیم و تربیت و نحوه برخورد والدین, واگذارى امکانات, میدان ابراز وجود فرزندان و روابط دختر و پسر در محیط خانواده کم و بیش قابل رویت است. در محیط خانواده ها بیش از آنکه به تربیت و رشد فرزندان به عنوان انسان و آموزش مهارت برقرارى یک رابطه انسانى بین آنها اهتمام گردد, از همان ابتدا با فرزندان دختر و پسر ارتباط و رفتارى تبعیضآمیز برقرار مى شود و سیستم تربیتى مقبول خانواده ها بر اساس این روابط تبعیضآمیز شکل مى گیرد.
از همان ابتدا محرومیتها و محدودیتهاى بیش از حد و کنترل مفرط بر دختران اعمال شده و آزادیها و بى قیدیها براى پسران مجاز شمرده مى شود. در بعضى خانواده ها با این باور که دختر را مى توان در خانه نگه داشت و تحت نظر قرار داد, بسیارى از نیازهاى آنها فراموش مى شود و دختران از نگاه والدین تا اندازه زیادى محو مى شوند و بیشتر توجهات معطوف فرزندان ذکور خانواده مى شود.
تلاش خانواده عمدتا بر فراهم آوردن ابزارى براى سرگرمى یا افزایش مهارت و آموزش پسران متمرکز مى گردد. و در مورد دختران تنها محیط خانه را منبع اصلى براى رشد او مى دانند. در حالى که در چنین خانواده هایى آن گونه که باید شرایط تربیتى عادلانه و سزاوار فرزندان دختر فراهم نیست. این شیوه برخورد با دختران, منجر به احساس تبعیض و حقارت از زن بودن در آنان شده و به تبع آن, احساس عدم کفایت نفس و عدم اعتماد به نفس در وجود آنها مى نشیند که در آینده, پیشرفت و رشد آنها و نیز پذیرش مسوولیتهاى فردى یا اجتماعى آنها را دچار مشکل مى سازد و چه بسا در آنان احساس خشم و انزجار نیز نسبت به جنس مذکر شکل مى گیرد و همواره جماعت مردان را عامل محرومیت خود, از حقوق حقه اى که باید پاس داشته مى شد ولیکن از آنان دریغ شده است مى دانند. این همه که گذشت یقینا در آینده در نحوه برخورد آنان با همسر یا فرزندان ذکور تإثیر سوء خواهد داشت یا منجر به گریز از مردها خواهد گردید.
4. خشونت:
O خشونت علیه دختران یکى دیگر از واقعیات تلخ جوامع بشرى است. حتى جوامع غربى که داعیه دار آزادى زن از تبعیضات مرسوم طى قرنهاى گذشته هستند بیشترین آمار آزار جسمى یا جنسى نسبت به دختران و زنان را به خود اختصاص مى دهند. یکى از علل این برخوردها, اندیشه مردسالارانه حاکم بر بسیارى از جوامع است که خاستگاه این قبیل خشونتهاست. بر پایه این نحوه نگرش, مرد تصور مى کند مالک مطلق العنان همسر و دختر خود است و به هر شیوه که مایل باشد مجاز است با آنها رفتار کند; بزند, طرد کند یا بپذیرد. و با اقدام به چنین رفتارهایى, این فرهنگ منحط غیر انسانى را به فرزند ذکور خود مىآموزد و به ودیعه مى گذارد. دختران نیز مىآموزند که پذیرنده چنین رفتارى در زندگى آینده خود در کنار مردى دیگر, به عنوان همسر باشند و با احساس حقارت مفرط و عدم اعتماد به نفس رشد کنند. همیشه خود را محکوم ببیند و مقهور عناصر قویتر بپندارند, و حتى فکر اینکه خود قادر باشند در زندگى خود تغییرى ایجاد کنند یا تسلطى داشته باشند در مخیله شان نمى گنجد. و یا بالعکس به دلیل انزجار و نفرتى که نسبت به مردان پیدا مى کنند گرایشهاى مادرسالارانه در آنها شکل مى گیرد تا انتقام آن همه آزار را بگیرند. جامعه نیز به نوبه از این احساس حقارت با خشم و نفرت آنان در امان نخواهند بود چون آنان نیز مادرانى خواهند بود که یکى از این دو حالت را در فرزندان خود پرورش خواهند داد.
5. توقعات اضافى:
O خانواده ها غالبا از دختران خود انتظار دارند خواستهاى محدودتر داشته باشند یا به صورت فعالترى در امور خانه و قبول مسوولیت مشارکت کنند. در صورتى که حتى تا پایان سالهاى نوجوانى, از پسران چنین توقعى نیست و خانواده ها خود را موظف به انعطاف در مقابل آنان و کنار آمدن با آنان مى دانند و توقعى از او ندارند. در تنظیم روابط بین فرزندان نیز عموما از دختران انتظار مى رود که تسلیم خواستهاى برادران باشند و نظرات آنها در مقایسه با برادران در درجه دوم اهمیت قرار مى گیرد. در مقابل, برادران آنها هستند که کوتاه مىآیند و حتى اگر از نظر سنى بزرگتر از فرزندان پسر باشند, توقع هست که از ابراز وجود یا اظهار نظر در مقابل پسران خوددارى کنند. در برخوردهاى اجتماعى و بین فردى, محدودیت بیشتر و غیر منطقى ترى براى دختران قائل مى شوند, و این در حالى است که همزمان از فرزندان پسر, این انتظار کمتر بوده و حتى گاهى مواقع آزادى بى حسابى را براى پسران در نظر مى گیرند.
در این خانواده ها پسر مىآموزد متوقع باشد و دختر مىآموزد که باید کمتر بخواهد و تسلیم تر باشد! در واقع, در این نگرش غلط از دختران بیشتر انتظار هست که منفعل, پذیرا و مطیع باشند تا آنکه به صورتى فعال قادر به اظهار وجود و بیان خود باشند. حتى در برقرارى نظم اجتماعى و مسائل اخلاقى, دختران به خودنگه دارى بیشتر تشویق مى شوند تا پسران. این گونه برخورد با جنسیتهاى مختلف, باور اشتباهى را در ذهن نوجوانان, چه دختر و چه پسر شکل مى دهد. یعنى آنکه دیگر هیچ کدام نه به خود, نه به طرف مقابل, به عنوان یک انسان که مستحق برخورد بر اساس ارزشهاى انسانى است, نگاه نمى کنند و فردا فرزندانى بدتر از آنچه خود گرفتارش هستند تربیت خواهند کرد و در کنار آمدن با یکدیگر مشکل پیدا خواهند کرد.
6. ضعف آگاهى از زمینه هاى انحراف:
O ضعف شناخت و عدم آگاهى کافى نسبت به ابعاد مختف سوءاستفاده از دختران, جنسى یا عاطفى یا اقتصادى از دیگر مسائل مهم مربوط به دختران است. این عدم آگاهى یا پایین بودن اطلاع خانواده ها منجر به بروز مسائل متعددى در دخترانى که مظلوم چنین ظلمى قرار گرفته اند مى شود. و متإسفانه بى توجهى خانواده نسبت به این مسإله و عدم اقدام فورى براى جلوگیرى از آن یا مراقبت صحیح از دخترانشان, موجب آشفتگیهاى عاطفى و رفتارى پایا در آنان مى شود.
والدین با تصور آنکه تنها مسائل بیرون از مرزهاى خانه, منجر به بروز مشکل براى دختران مى شود, با محدودیت قایل شدن در روابط اجتماعى و بین فردى براى دختران و نگه داشتن آنها در محیط خانواده فکر مى کنند سلامت دخترشان را تضمین مى کنند و در این حال از مراقبتها و دقتهایى که لازم است حتى در نوع رابطه اعضاى خانواده و فامیل لحاظ شود, غفلت مى کنند. بعضا مشاهده مى شود که سوءاستفاده از دختران در خود خانه ها بیش از محیط اجتماعى است و عوارض آن مى تواند تا پایان عمر گریبانگیر آنان باشد. یکى از عوامل مهم چنین سوءاستفاده هایى, بى دقتى والدین بخصوص مادر مى باشد. در خانه هایى که مادر کم هوش یا منفعل یا بیشتر درگیر مسائل خود باشد تا فرزندانش, چنین مسائلى بیشتر رخ مى دهد.
7. ارزشیابى ناصحیح:
O عدم شناخت واقعى نسبت به دختران و ارزش آنها در خانواده یکى دیگر از معضلات عمده دختران است. چگونه مى توان پذیرفت نزد پیروان مکتبى که بهترین و بالاترین نگرش را نسبت به دختران دارد و دختر را ریحانه مى نامد و او را شکوفه اى که بایستى در مراقبت از آن جدیت نمود مى شمارد, او قربانى تعصبات قبیله اى و قومى و فرهنگى شود.
وقتى نقشى که یک دختر بایستى به عهده گیرد خوب تبیین نشود, و توانایى او در ساختن و شکل گیرى یک جامعه توسعه یافته, شناخته نشود یا انکار گردد, این دختر, نه براى فردا آماده است و نه نگرشى درست در ذهن پسران امروز که مردان فردا هستند و در کنار زنان فردا قرار مى گیرند, شکل مى گیرد, و آنها نیز قادر به شناخت یا ارزش گذارى مناسب براى همسر و دختران خود نخواهند بود.
8. مشکل هویت:
O یکى از مسائل مهم دوره نوجوانى و جوانى کسب هویت است; هویت شغلى, فردى, اجتماعى و سیاسى و ... . نوجوان یا جوان به دنبال هویتى است تا بتواند به خود یا دیگران بگوید, کى هست و چه مى خواهد بکند؟ جایش در این دنیا کجاست و کارش چیست؟ اگر در این دوران حساس عمر, نوجوان نتواند هویت مشخص و ثابتى براى خود بیابد دچار بحران شده و در سالهاى بعدى زندگى خویش دچار مشکل مى شود. و یک احساس سردرگمى, بى خودى و پوچى گریبانگیر او خواهد شد و براى اثبات حضور و وجود خود به هر دستآویزى چنگ خواهد زد. یکى از عواملى که مى تواند به کسب هویت مناسب و باثبات نوجوان کمک کند, توجه به الگوهاى شخصیتى و الگوبردارى از آنهاست. متإسفانه هم اکنون بسیارى از نوجوانان ما به دلیل عدم ارائه الگوهاى مناسب و عینى از طریق خانواده یا جامعه یا وسایل ارتباط جمعى از جمله صدا و سیما, در انتخاب الگوهاى مناسب براى انتخاب نقش و کمک به کسب هویت صحیح, دچار نوعى سردرگمى و تضاد شده اند. گاه ارزشهاى ارائه شده توسط خانواده با ارزشهاى ارائه شده در جامعه یا مدرسه با هم تضاد دارند, و از سویى دیگر یک سیستم ارتباط جمعى گسترده و موثر مثل صدا و سیما نیز الگوهاى شخصیتى و خانوادگى و رفتارى که عرضه مى کند, نه تنها قادر به کمک به نوجوان در رسیدن به هویتى مستقل و ثابت نیست, بلکه بسیارى اوقات با ارزشهاى مورد اعتقاد جامعه, چندان هم خوانى نداشته و بعضا منافات دارد. معضل دیگر این است که هویت مذهبى که قادر است براى نوجوان و جوان ما هویتى مستقل, قوى, باثبات و رشدیافته به ارمغان آورد, چندان صحیح و روشن تبیین نمى شود.
غالبا با کمى دقت در رسانه هاى گروهى مثل صدا و سیما و سینما مى بینیم الگوهاى شخصیتى ارائه شده, نه تنها قادر به هدایت مناسب دختران ما نیست, بلکه برخى مخرب نیز هست. مثلا وقتى قرار است زنى روشنفکر, امروزى, اجتماعى و تحصیل کرده, نمایش داده شود, وضع ظاهرى و آرایشى, پوشش و سبک زندگیش, چندان سنخیتى با کل جامعه ما ندارد. از تزیینات داخل منزل گرفته تا نوع لباس و مدل حجاب او. چنان که بسیارى از مدلهاى نه چندان مناسب پوششى را گاه نخست در فیلمهاى ارائه شده در تلویزیون یا سینما مشاهده مى نماییم و بعد در سطح جامعه. به این ترتیب ما با نشان دادن سبک زندگیهایى که دیگر چندان رنگ و بوى بومى و ملى ما را ندارد و ارزشهاى ملى و فرهنگى و مذهبى ما چندان در آنها نمایان نیست, تقاضاها و ایدهآلها و الگوهاى نوجوانانمان را رقم مى زنیم.
از سویى دیگر, نحوه تصویر کشیدن افراد مذهبى یا کسانى که حجاب چادر را برگزیده اند گاه تداعى کننده عامى گرى, بى فرهنگى, فقر و متحجر بودن است! چنان که چادر, لباس عزا براى خانمها در صحنه هاى فیلمها شده است یا پوششى براى خدمتکاران یا وسیله اى براى نشان دادن روستایى بودن زن است! اینها موجب بیزارى نوجوان خواهان پیشرفت و برترى و آرمان گرا از این گونه بودن مى شود.
9. ضعف آموزش:
O نبود آموزش صحیح به دختران در زمینه هاى مختلف مثل مهارتهاى اجتماعى, ایجاد روابط بین فردى مناسب, شناخت درست از خود به عنوان یک زن و شناخت مناسب تواناییها و استعدادهاى خود. آموزش مهارتهاى مدیریتى و عملکردى بخصوص در زمینه وظایفى که خواه نا خواه در آینده درگیر آنها مى شود; نقص بزرگ سیستمهاى آموزش و پرورش و آموزش عالى و خانواده هاست. در واقع آن گونه که باید هیچ کدام از این محیطها یا حتى منابع اطلاعاتى موجود در سطح جامعه و وسایل
ارتباط جمعى تا کنون در این زمینه موفقیت لازم را نداشته اند. اینها نتوانسته اند نقشهایى را که دخترها در خانه به عنوان یک دختر نزد پدر و مادر و خواهر براى خواهرها و برادران, در سطح جامعه و مدرسه به عنوان عنصر نوجوان و فعال و یا در آینده به عنوان کسى که نقش مادرى و همسرى و دیگر نقشهاى اجتماعى را به عهده مى گیرد, خوب تبیین کنند, و وظایفى را که در هر مورد بر عهده دارد به او آموزش دهند, تا در هر موقعیتى که قرار گرفت بتواند قوى, محکم و درست عمل کند و دچار سرخوردگى, یإس و عدم اعتماد به نفس نشود.
دختر نوجوان ما اگر در گذشته به طور تجربى حداقل اداره یک خانواده را, حداقل در حد برآورد نیازهاى روزمره افراد خانواده, مىآموخت و سپس اندوخته هایش را به صورت تجاربى باارزش در اختیار فرزندانش مى گذاشت, حالا دیگر بیشتر خانواده ها و نیز جامعه به انگیزه پیشرفت دختران, تنها به رشد جنبه هاى تحصیلى و شغلى آنها مى اندیشند. و چندان در پى آموزش مهارتهاى اجتماعى و وظایف متناسب با نقشهایى که در طول زندگى بر عهده مى گیرد نیستند و این جنبه ها در واقع از چشم مسوولین آموزش دختران (خانواده, سیستم ارتباط جمعى, مدرسه و دانشگاه) پنهان مانده و مورد بى توجهى قرار گرفته است.
نتیجه این بى توجهى آن است که دختران ما, اولا نقشهایى را که باید به عهده بگیرند نمى شناسند و از پذیرفتن آنها احساس حقارت مى کنند و فکر مى کنند پذیرش آن مسوولیتها حقیر شدن آنهاست. ثانیا, مهارتهایى که باید در هر نقش دارا باشند تا در کار خود موفق گردند, را نمىآموزند و فردا به عنوان یک همسر یا مادر, قادر به برخورد مناسب با اطرافیان و درک موقعیت خویش و تربیت شایسته فرزندان نخواهند بود. مهارت مفاهمه مناسب با نزدیکان, والدین یا همسر و فرزندان را نداشته و در زمینه این فعالیتها و فعالیتهاى اجتماعى خویش دچار شکست و ناکامى و افسردگى خواهند شد. البته در این مورد خاص, آموزش تنها خاص دختران نیست بلکه لازمه رشد و تربیت مناسب پسران نیز خواهد بود. زیرا وقتى آموزش دختران جوان در آینده کارساز و مثمرثمر مى باشد, که طرف مقابل آنها نیز بى بهره از شناخت و مهارت لازم در نقشهاى آینده اش نباشد.
10. تهاجم فرهنگى:
O تهاجم فرهنگى عمدتا متوجه دختران ماست و آنها را آماج حملات خویش قرار مى دهد. دختران نوجوان به دلیل همگام نشدن والدین, بخصوص مادر با آنان و برقرار نشدن یک مفاهمه و ارتباط مناسب بین آنها, عدم آموزش صحیح به دختران براى درک موقعیت ویژه خود و خشمى که دختر نوجوان به دنبال برخوردهاى نامناسب اطرافیان با خودش, نسبت به دیگران پیدا مى کند, و گاه با آزادى زیادى که بعضى خانواده ها با تفسیر غلط از شرایط پیشرفت دختران قایل مى شوند, دختران نوجوان و جوان ما بدون سلاحى قوى و محافظ در مقابل این تهاجم قرار مى گیرند و خیلى زود فریفته مى شوند و خود را مى بازند. در واقع باید گفت هم اکنون فرهنگ جوانان ما تهاجم پذیر شده است. مسوولین و متولیان آموزش نوجوانان ما نتوانسته اند فرهنگ مترقى اسلام را آن گونه که باید به دختران و پسران نوجوانمان تعلیم دهند و آنها را از نظر فکرى, ذهنى, شعور اجتماعى و سیاسى و حتى اقتصادى, اغنإ کنند و از این طریق راههاى نفوذ این هجوم را ببندند. مدارس ما به دلیل اهتمام بیشتر روى مباحث علمى ـ تجربى نیز نقش زیادى را در پرورش نوجوانان ما ایفا نکرده اند. خانواده ها نیز ناتوانتر از گذشته در انتقال فرهنگ خویش به فرزندانشان مانده اند که چه کنند. آنها خیلى وقتها خود گرفتار تضادهاى درونى نسبت به ارزشهاى جارى در جامعه اسلامى خود هستند و تربیت دینى را نمى شناسند. هیچ سازمان و مجموعه اى نیز به والدین نیاموخت که تربیت دینى چیست؟ آنها خود و آنچه از والدین خویش آموختند را گاه به فرزندان نوجوان و جوان خود آموخته اند که در این شرایط نیز این اطلاعات براى برخورد با نوجوان کافى نیست و او را اغنإ نمى کند. بخش غالب فرهنگ جامعه ما فرهنگ مذهبى است که مشخصا وام دار مفاهیم دین و سیره و سنت رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) مى باشد; آیا نوجوان ما چه میزان و به چه نسبت با این بخش اصلى فرهنگ ما آشنایى درست و روش بینانه دارد؟ چرا آموزش قرآن و مفاهیم دینى از همان ابتدا به صورت تفصیلى و کارآمد و زندگى ساز جزء سیستم آموزشى کودکان ما نیست؟
اگر پیامهاى قرآن از وراى قصه ها و اندرزهایش از همان ابتدا در درون فرزندان ما بخصوص در زمینه نگرش صحیح نسبت به زن یا مرد از دیدگاه اسلام, نهادینه شود, بسیارى از مسائل در سالهاى بعدى, نوجوانى, جوانى و بزرگسالى زندگى دختران ما پیش نخواهد آمد, یا اگر رخ دهد گذرا خواهد بود.
ما در انتقال فرهنگ قرآنى به دختران جوان و زنان خویش و درک آنها از هویت خود تلاش لازم نکرده ایم و بسیارى از آنها در طوفان تهاجمهاى فکرى, فرهنگى آسیب پذیرند.
11. تبعیض در امکانات:
O عدم توزیع عادلانه امکانات, اعم از امکانات تحصیلى, ورزشى, فرصتهایى جهت افزودن مهارتهاى اجتماعى, امکانات پژوهشى و رفاهى و ... .
این محدودیت در بسیارى از نقاط وجود داشته و منجر به محرومیت دختران و زنان از امکانات موجود در سطح کشور مى شود. به عنوان مثال برخى محدودیتها که در زمینه امکانات آموزشى در روستاها وجود دارد و یا یک پسر به راحتى مى تواند از امکانات رفاهى یا تفریحى جامعه بهره بگیرد ولى یک دختر مواجه با مشکلات فراوان مى شود و اگر هم موفق شود آرامش لازم را نخواهد داشت.
به دلیل چنین مسائلى که جاى گفتگو زیاد دارد, یک نوع تمایل به بودن در جنس مقابل مى تواند در ذهن دختر نوجوان, شکل بگیرد. وقتى خود پسر مورد توجه باشد, امکانات مختلف در اختیارش قرار گیرد و نحوه رفتار والدین با دوجنس, متفاوت و مردگرایانه باشد, باعث مى شود که یک نوع احساس نفرت از دختر بودن و علاقه به پسر بودن در ذهن دختر شکل گیرد. و وقتى رفتارهاى پسرانه مورد تإیید والدین قرار مى گیرد یا جسارت و توانایى مردانه یک زن یا دختر مورد تشویق اطرافیان و جامعه قرار گیرد مسلما دختر, این رفتار را ادامه خواهد داد و هیچ گاه تمایلى به درک و بیان هویت زنانگى خویش نشان نخواهد داد. و نهایتا این باور غلط و رایج مستقر مى شود که عدالت بین زن و مرد یعنى آنکه زن بتواند آنچه مردها مى کنند بکند, یا در مقامى قرار گیرد که بتواند با مردها رقابت کند, و متإسفانه این مسإله در جامعه ما نیز رایج شده است. یعنى دختر جوان ما وقتى احساس شخصیت, استقلال و اهمیت داشتن, مى کند که هر چه بیشتر از ماهیت زنانگى خویش فاصله گرفته و ماهیت مردانه بگیرد! شغلهایى را بتواند برگزیند که خاص مردان بوده یا رشته هاى تحصیلى را انتخاب کند که مردان بدان اهتمام داشته اند! و هر توانایى, مهارت, اشتغال و .. ., که بوى زنانگى بدهد مورد انزجار او قرار گیرد. البته با تبلیغاتى که در جامعه هست و با ایجاد این نگرانى کاذب که نکند از جامعه پیشرفته جهانى عقب بمانیم و به غلط و عجولانه در مقابل هجوم تبلیغاتى غرب به دفاعى ناشیانه از آرمانها و ایده هاى خویش که الهام گرفته از فرامین دین محمدى(ص) است مى پردازیم و ارزش گذارى به زنان را مساوى قرار دادن زنان در کنار مردان و در واقع به دنبال آنان, بیان مى کنیم, انتظار چه ساختار فکرى از دخترانمان در مورد هویت زنانگى شان داریم.
وقتى امکانات رشد براى خانمى به عنوان مهندسى صنایع در کارخانجات صنعتى فراهم است و او با دور شدن از طبع لطیف و حساس زنانه و مادرانه خویش, حتى بیش از بسیارى از مردان, توانمندیهاى عقلانى و فنى خویش را عرضه مى کند, آیا در زمینه هایى دیگر نیز اگر امکان رشد داشت قادر به پیشرفت نبود؟
وقتى در بزرگداشت روز زن فقط دوربین تلویزیون یا عکاسان مجلات به داخل بیمارستانها, کارخانه ها و کارگاهها و ... مى چرخد و اینها با تیتر درشت مورد تکریم واقع مى شوند (که البته به خاطر زحماتشان جاى تقدیر دارند اما به چه روش؟) و همیشه, مادرى که در محیط خانه خویش با نداشتنها, فقر, مشکلات همسر یا بیمارى جسمى یا روانى او, به مدیریت فرزندان و خانه خود مشغول است, یا فراموش مى شود یا نامش در حاشیه برده مى شود و تنها در تذکارهاى اخلاقى و دلسوزانه دفن مى گردد, دختر ما در مقابل این دو چهره کدام را برخواهد گزید. و زن ما که در محیط مقدس خانواده همچون سربازان گمنام سنگر جامعه را به دست دارد, چگونه انتخابى خواهد داشت!
12. ضعف حضور فعال در خانه:
O یکى از معضلات زنان ما همین عدم شناخت صحیح آنها از خودشان و قدر و قیمت آنها در زندگى اجتماعى و توسعه جامعه و عدم شناخت درست جامعه و همسرانشان نسبت به آنها مى باشد.
به خاطر آن تبلیغات موذیانه غرب و این دفاع ناشیانه, غیر مستقیم, زنانمان را براى آنکه به استقلال اجتماعى و مالى و رشد فکرى و عقلانى برسند, تشویق به خروج از خانه و قرار گرفتن در کنار مردان نموده و سنگر بنیانى و استراتژیک خانواده را بى دفاع مى گذاریم. با گذشت زمان تمایل زنان نسبت به جستجوى اشتغال خارج از خانه بیشتر مى شود که بسیارى از اینها, تنها هدفشان رسیدن به استقلال مالى و اقتصادى یا کمک به اقتصاد خانواده است و با کمال تإسف, فعالیتهاى اقتصادى که زنان در کانون خانواده انجام مى دادند, بدون آنکه امنیت این خانواده ها از دست بروند, امروز دیگر به دست فراموشى سپرده شده یا قربانى تحقیر و بى اعتنایى شده است.
به دلیل محدودیت در اطلاع رسانى و عدم رشد توانمندیهاى زنان, حتى بسیارى از زنان خانه دار نیز در واقع غایب از کانون خانواده هستند. اینها نه بازوى اقتصادى خانواده هستند, نه درک و مفاهمه درستى از همسران خود دارند و نه درک صحیحى از فرزندان و مهارت برقرارى رابطه با همسر و فرزندشان را دارند. این زنان به دلیل ضعف در ایجاد امکانات از طریق متولیان آن در جامعه, براى رشد توانمندیهاى خود یا تغییر سیستم زندگى خود, هیچ راهى ندارند جز آنکه محیط خانه را ترک کنند و ساعاتى جدا از آن باشند. هیچ مجموعه در خورى وجود ندارد که زنان ما را در محیط زندگى خانوادگیشان تحت پوشش بگیرد, آنها را به کسب مهارتها هدایت کند, یا باعث شود به دنبال پیدا کردن مهارتهاى کافى باشند که هم نیاز به ارزش اجتماعى داشتن, رشد استعدادها و آموختن مدیریت قوى براى اداره خانه و ... در آنان ارضا شود و هم براى برآورده ساختن این نیازها از سیستم خانواده حذف نشوند یا حضورشان کمرنگ نگردد.
ما هنوز در تبیین و ارائه عملى (نه نظرى) دیدگاه اسلام نسبت به وضعیت زن و توقعاتى که از او هست یا ارزش گذارى وظایف او موفق نبوده ایم و عوامل مخدوش کننده این تحلیل و تبیین و اجرإ آن به خوبى شناخته و رفع نشده اند.
13. تشویش و تضعیف نقش خانوادگى:
O وقتى یک زن به هر دلیل ناچار است بیرون از خانه به فعالیتى مشغول باشد, جامعه دیگر به عنوان یک زن و مطابق با نیاز روانى و جسمى اش با او عمل نمى کند و توقع خود را از او نمى کاهد. همه در هر موقعیت و موضعى که با او ارتباط دارند, از او انتظار دارند, در این نقشهاى چندگانه, بهترین عملکرد را داشته باشد.
از او انتظار مى رود هم کارمند خوب و فعالى در محیط کار و هم مادرى دلسوز و فداکار براى فرزندان و هم همسرى آرام و صبور در مقابل شوهر خود باشد. در هیچ کدام از این حیطه ها اطرافیان او حاضر به کم کردن انتظارات خود از او نیستند.
این زن ناچار است فشارهاى مضاعف را تحمل کند و پذیرا باشد. وقتى یک مرد در محیط کار خسته و عصبى مى شود براى جستن آرامش و لختى استراحت به خانه خود پناه مى برد تا همسرش با توجه و خوشآمدگویى به او خستگى را از تنش بزداید. اما زن شاغل هر چه خسته و رنجور از کار باشد, از وقتى پا به درون خانه مى گذارد, شیفت بدون استراحت کارى دیگرى را شروع مى کند که معلوم نیست اطرافیانش چقدر از آن راضى باشند و قدرشناس او! این وضعیت, منجر به تحلیل تدریجى قواى جسمانى و روانى زن مى شود. او همیشه دغدغه خوب رسیدن به بچه ها و همسرش را دارد. یا غصه اینکه هنگامى که سر کار مى رود فرزندانش را چه کند. ایرادهایى که اطرافیان بخصوص همسر براى هر کم و کسرى در زندگى به او مى گیرند به علاوه نگرانیهاى شغلى و توقعات محیط کار, همه او را آسیب پذیر و مستعد اضطرابى دائم یا تشویشى مستمر و افسردگى مى نماید. یا احساس گناه به دنبال شکایتهاى اعضإ خانواده در او ایجاد مى شود که خوب نتوانسته وظایف معمول خویش را به انجام برساند.
به دنبال کم شدن حضور زن در خانه (حضور کم فیزیکى و بخصوص حضور کمتر روانى و عاطفى او) پىآمدهاى آن مستقیم یا غیر مستقیم متوجه همسر و فرزندان او و در سطحى کلان, متوجه جامعه مى شود.
ثابت شده است وجود مادرى افسرده یا مضطرب بدون تردید در وضعیت روانى بقیه اعضإ خانواده موثر است. محیط خانه که مى توانست مکانى براى آرامش یافتن مرد و آمادگى دوباره او براى حضور در فعالیتهاى شغلى خود باشد, این توان را از دست داده و آرامشى که لازمه رشد جسمى و روانى فرزندان است از دست مى رود. کم رنگ شدن حضور مادر در خانه نقش تربیتى و معنوى او را محدودتر کرده و مسوولیت مراقبت از بچه ها به عهده دیگران مى افتد. این جانشینان مادر هر که باشند, یا وابستگان یا محیطهاى مهد کودک, ممکن است عملکرد تربیتى آنها با شیوه تربیتى خانواده تضاد داشته باشد یا آن امنیت و حمایتى را که کودک نیاز دارد برایش فراهم بنا شد و این امر مى تواند منجر به آشفتگیهاى رفتارى و روانى در کودک شود.
گاه به دلیل مشغولیتهاى زیاد مادر در بیرون یا درون خانه, درک بموقع نیازهاى فرزندان انجام نگرفته و باعث مى شود فرزندان بخصوص نوجوانان براى رفع این نیازها به منابع دیگر پناه ببرند که مى تواند سرآغازى براى خروج نوجوان از سیستم خانواده و آغازى براى آلودگى به آفتهاى موجود در جامعه باشد.
بسیارى از زنان ما یا فاقد مهارتهاى لازم و مکفى براى ایفاى نقشهاى چندگانه خویش هستند, یا اینکه بینش و نگرش درستى نسبت به این نقشها ندارند.
علت این ضعف بینش و یا ناتواناییها مى تواند ناشى از چند علت عمده باشد:
عدم آموزش کافى دختران در سالهاى قبل و آماده کردن آنها براى زندگى آینده شان, و عدم آموختن مهارتها و رفتارهایى که آنها را قادر به رفتار صحیح با کسانى که در آینده بایستى با آنها حشر و نشر داشته باشد, بنماید.
برخى از علل این امر, یا کوتاهى والدین آنها در آموزش و تقویت مهارتهاى لازم براى یک زندگى اجتماعى و خانوادگى به آنهاست, و یا نارسایى سیستمهاى آموزشى و پرورشى موجود در سطح جامعه و عدم سیاستگذارى و برنامه ریزى جهت بالا بردن سطح اطلاعات, بینش و مهارت زنان در زمینه هاى مختلف فرهنگى, اجتماعى, سیاسى و اقتصادى بدون بیرون کشیدن او از کانون خانواده مى باشد.
14. ضعف آگاهى نسبت به حقوق:
O عدم آگاهى زنان نسبت به حقوق خویش موجب مى شود, در جاى خود نتوانند براى اعاده حق خویش اقدام نموده یا از بروز ظلم نسبت به خود جلوگیرى نمایند و براحتى حقشان توسط همسر یا دیگران پایمال شده و مظلوم واقع مى شوند. هر چه آگاهى زنان بیشتر باشد احتمال بروز این مسإله کمتر مى شود و به حفظ قوام خانواده نیز کمک شایان شده و جلوى سوءاستفاده از بى اطلاعى زنان گرفته مى شود.
15. ضعف آگاهى در روابط همسرى:
O عدم آگاهى صحیح در مورد مسائل جنسى و وظایف زوجین نسبت به هم, قبل از ازدواج, معضل دیگرى است که سبب مى شود پاره اى موارد از همان ابتداى ازدواج زن و مرد نسبت به یکدیگر رفتار نامناسب داشته باشند و بخصوص خانمها با توجه به شرایط روحى خاص و عدم آگاهى کافى از این دست مسائل, دچار مشکل شوند, که یا به صورت مهار مفرط در رفتار جنسى بروز مى کند یا موجب بدرفتارى از طرف همسر مى شود. بسیارى از مراجعات به متخصصین زنان به دلیل نازایى یا مسائل دیگر در روابط زناشویى که نهایتا به سیستم مشاوره ارجاع مى گردد و علت جسمى ندارد, ناشى از عدم اطلاع خانمها از رفتار جنسى مناسب است یا ناشى از بدآموزیهایى است که آنها در طى دوران نوجوانى یا پس از آن از محیط, دوستان و یا ... پیدا کرده اند.
اگر برخورد صحیح, منطقى و علمى با این مشکلات نشود مى تواند منبعى براى ناسازگاریها و مسائل زناشویى زوجین در آینده باشد.
16. ضعف راهبردهاى عملى در دستیابى به حقوق:
O یکى دیگر از مسائلى که زنان درگیر آن هستند حقوق اقتصادى آنان است. هر چند قوانین و مصوباتى اخیرا به بعضى از جنبه هاى حقوق اقتصادى زنان اشاره داشته و زن را مورد حمایت قرار داده است و قوانین مترقى و بسیار خوبى است ولى متإسفانه هنوز بسیارى از زنان بویژه آنها که شاغل بوده و درآمد دارند, درگیر این مسإله هستند.
این مسإله که درآمد زن چگونه در زندگى مصرف شود یا همسر تا چه میزان حق دارد در آن تصرف نماید و یا زن چگونه مى تواند در اموال خویش تصرف نماید, هنوز به طور عملى و عینى در بیشتر خانواده ها تبیین و اجرا نمى شود. باید این امر را دقیقا مورد بررسى قرار داد که چرا با وجود تصویب قوانین عادلانه, هنوز در این باب با مشکلاتى مواجه هستیم.
نکته حائز اهمیت این است که اگر بهترین قوانین حقوقى نیز تدوین و تصویب شود تا در وجود عاملان اجراى آن نهادینه نگردد, ارزش عملى پیدا نمى کند.
اگر در تربیت, آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان امروز که زنان و مردان فردا هستند, حقوق و وظایفى که انسانها نسبت به یکدیگر دارند تعلیم داده شود و به طور عملى در رفتار والدینشان مشاهده نمایند, امید به نهادینه شدن این ارزشهاى اخلاقى و انسانى هست و گرنه بسیار مشکل است که در بزرگسالى بخواهیم چیزى را براى انسان امرى وجدانى کنیم و بدون آنکه اجبار و فشارى در کار باشد از او توقع انجام عمل را داشته باشیم.
یک زندگى خانوادگى باید محل امن و آرامش و احترام و صمیمیت و صدق و صفا باشد. محیط خانه یک دادگاه یا دارالوکاله نیست که با تذکر قوانین, هر کس را روى مرز خویش نگاه داشت. بسیارى از مشکلاتى که گریبانگیر جامعه ماست ناشى از کمرنگ بودن تربیت دینى و مشخص نبودن مولفه هاى آن است.
17. تحمیل مسوولیت دیگران:
O به دلیل آنکه بعد عاطفى زن بیش از ابعاد دیگر وجود او مطرح شده است, اذهان همگان را بر این باور استوار مى کند که در روابط بین فردى و انسانى, نقش زن عموما حمایت عاطفى و محبت کردن به دیگران است. او است که باید نیازهاى جسمى و عاطفى همسر و فرزندش را بموقع دریابد و پاسخگوى آن باشد, به اطرافیانش توجه نشان دهد, سنگ صبورشان و تسکینى بر دردها و رنجهایشان باشد. بعضى مواقع حتى بیشترین مسوولیتها از او خواسته مى شود و نقش فرزندان دریافت خدمات مادر و نقش شوهر تنها فردى که کار اقتصادى انجام مى دهد مى گردد.
مدیریت خانه, مراقبت فرزندان و انجام مسائل مربوط به آنان, همگى روى دوش زن قرار مى گیرد و شوهر چندان دخالتى نمى کند.
گاه این بى تفاوتى شوهر دامنه وسیعترى پیدا مى کند; به این علت که آدم بى توجه و کم عاطفه اى است یا فرد خونسرد و بى اعتنایى مى باشد یا به اسم آزادى دادن به زن هیچ اظهارنظر یا انتقاد یا توجهى به رفتار او نشان نمى دهد. در هر حال زن قربانى این بى مهرى قرار مى گیرد و اینجا دیگر اسم روابط افراد خانواده را نمى توان یک رابطه انسانى گذاشت. رابطه اى که بایستى تقابل و تعامل از اجزإ عمده آن باشد, تنها یک طرف گیرنده و طرف دیگر, دهنده مى شود.
در این صورت چند حالت رخ مى دهد. یا زن به دلیل مشغول بودن به امور خانه و فرزندان چندان فراغتى نمى یابد که به خود یا نیازهایش بیندیشد ولى بعد از بزرگتر شدن بچه ها و پیدا کردن فراغتى, احساس یإس, تلف شدن ایام جوانى, مورد ظلم واقع شدن به او دست خواهد داد و نیاز به مورد توجه بودن, عزیز بودن و مهرطلبى در او بیدار خواهد شد و به شکلهاى مختلف خود را نشان مى دهد; حتى به صورت دردهاى جسمى پراکنده, بیماریهاى روان تنى مثل بیماریهاى قلبى, گوارشى, مفاصل, سردردها و ... و البته در خانواده اى که همه عادت کرده اند به اینکه مادر بایستى در هر حال به آنها خدماتى را ارائه کند, درک ناتوانى و نیاز مادر به آنها برایشان مشکل است.
گاه زن در همان شور و حال جوانیش, به فکر خود مى افتد که بر من چه مى گذرد؟ نقش من در خانه چیست؟ اعتبارم چقدر است؟ چقدر همسر و فرزندان برایم بها قایلند؟ و چراهاى دیگر ... . حال علتش هر چه باشد خواه مقایسه زندگى و روابط خودش با دیگران, یا دیدن عاقبت زندگى دیگران که در جوانى مثل خودش بوده اند یا تذکر و هشدارهاى دیگران, به هر علت که باشد, این نغمه در درون او آغاز مى شود و متقابلا واکنشهاى عاطفى و رفتارى را در وى بروز مى دهد.
وقتى جنبه هاى اخلاقى و مذهبى در او قوى باشد و بى مهرى, بى تفاوتى و بى توجهى را بخصوص از همسر خویش مشاهده نماید, دچار افسردگى و سرخوردگى مى شود و یا نیازهاى عاطفى خود را در گسترش روابط اجتماعى خود با دیگران یا وابستگى عاطفى بیشتر به فرزندان جبران مى کند.
و اگر از نظر پایبندى اخلاقى یا مذهبى ضعیف باشد, نسبت به هر گونه لغزشى, آسیب پذیر خواهد شد و به تدریج براى رفع نیازهاى عاطفى و توجه طلبانه خود به روابط خارج از حیطه روابط زناشویى پناه مى برد و منابع دیگرى را براى جلب اقتدار مردانه یا ارضإ نیاز به محبت خود, جستجو مى کند. و این سرآغاز تلخى براى تخریب و از هم پاشیدگى کانون خانوادگى و تقدیم افرادى آشفته و سرخورده به دامن جامعه است. چنین مباد.