دفاع از حقوق زن, نگاهى از این سو رسول جعفریان رویاروئى دو فرهنگ خودى و بیگانه سبب ایجاد گرایشات فکرى معارضى در هر زمینه شده است, دیدگاههایى که برداشتهاى تازه حتى با حفظ اصول و چارچوبها را برنمى تابد و نمى تواند تغییر و تحولات اجتماعى را همراهى کند, و دیدگاههایى که بى توجه به مبانى ارزشى و اصول پذیرفته شده, حتى قطعى ترین مرزها و حدود را نیز یکباره نادیده مى گیرد و یا به تإویل و توجیه غیرمنطقى مى پردازد, همه و همه نشان دهنده فقدان ادبیات مشترکى است که این تلاشها در آن چارچوب بتواند در انتقال از جامعه سنتى به دنیاى مدرن, ((صراط مستقیم)) را طى کند, دین را دین زندگى بنمایاند, اصول و ارزشهاى پذیرفته شده دینى و شرعى را پاسدارى کند, شکل گیرى ساختار جامعه اسلامى در دنیاى نو و همراهى باتحولات جدید را دقیقا در چارچوب شریعت مقدس بدون تإویلهاى تحمیلى و برداشتهاى بى ریشه, پى بگیرد. برخى ایستادگیهاى بیجا و عقب گردهاى غیرمنطقى و نیز پاره اى تازه گوییها و بافته هاى بى ریشه در باره مسإله زن, راه را براى یافتن و ارائه طریق مستقیم دشوار مى کند و فضا را غبارآلود. آنچه نویسنده محترم در این مقاله آورده علاوه بر بسیارى نکات بایسته, در مجموع هشدارى را در پى دارد براى آنان که خود را بى نیاز از فهم ادبیات فقه و دین, و با نگاه به آن سوى مرزها در پس مسایل زنانند و یا با خروج از مرزهاى شناخته شده و گرفتار آمدن به تإویلهاى کاملا ذوقى و سلیقه اى, تلاش مى کنند اسلام و شریعت را پاسخگوى خواست و نیازهاى خودساخته برخى روشنفکران معرفى کنند. روشن است طرح مقاله لزوما به معناى پذیرش همه دیدگاهها و مسائل مطرح شده در آن نیست و پرونده بحث براى ما و دیگران باز است.
بحث دفاع از حقوق زن در سالهاى اخیر, دامنه بیشترى یافته و به پیروى از حرکتهاى مشابه در غرب, در کشور ما نیز داغتر و تندتر شده است. افزون بر برخى مجلات تخصصى, برخى از روزنامه ها و مجلات غیر تخصصى نیز توجه ویژه اى به این بحث داشته و دارند. فضاى حاکم بر این مبحث, دفاع از حقوق زن است; و لازمه آن اینکه تا کنون این حقوق پایمال شده و اکنون باید بدان رسیدگى شود! آنچه روشن نیست تعریف این حقوق و تحدید مبانى آن است. ترسیمى از وضعیت گذشته یک سوى ماجراست و تحدید و تعریف وضعیت مطلوب, سوى دیگر آن. در این میان جوسازى کلى بیش از هر چیز خودنمایى کرده و تنها در حد کار در بیرون خانه و احیانا چند مسإله خانوادگى مانند حق طلاق و ... جلوه دیگرى ندارد. با این حال فشار تبلیغاتى قضیه و بهره برداریهاى فرهنگى و سیاسى از آن, بیش از حد متعارف و بالاتر از نمونه هاى ارائه شده بوده و نشان از آن دارد که ماجرا به این سادگى پایان نخواهد یافت. در این میان یک چیز روشن است و آن تحت فشار قرار گرفتن فقه اسلامى در زمینه حقوق خانواده, آن هم براى تغییر است; تغییر در راستاى نگرشهاى عصر جدید و بر پایه تعریف جدیدى که در دنیاى جدید از زن به دست داده مى شود. به هر روى و در حال حاضر, دفاع از حقوق زن گاه به صورت یک ابزار سیاسى در دست گروهها و جریانهاى مختلف درآمده و با انگیزه خیرخواهانه یا جز آن, به این بحث دامن زده مى شود.
سوال این است: زن مسلمان به دنبال چیست؟ چه چیز را در جامعه گذشته فاقد آن بوده که اکنون در پى تحصیل آن است؟ آیا آنچه را داشته یا نداشته بر اساس مبانى درستى بوده یا نه؟ و آیا تغییرى که در انتظار آن است بر اساس همان مبانى درست است یا نه؟ البته به طور مداوم وعده حفظ سنتها و شخصیت اسلامى زن مسلمان داده مى شود اما افق نامعلوم این حرکت و تحول, و ناپیدایى آینده تعریف ناشده, انسان را به شک مى اندازد. این فشارها که بیشتر از سوى نوگراها دامن زده مى شود با توجه به فضاى ذهنى آنها, منشإ اندیشه هاى نوى آنها و سمت گیرى فرهنگى آنها در پذیرش حقوق بشر جدید, شک انسان را بیشتر مى کند.
پرسش دیگر آن است: پایان این حرکت کجاست و ماجرا به کجا خاتمه خواهد یافت؟ به نظر مى رسد اگر پاسخ را از نوگراها بخواهیم, برخى خواهند گفت: اندکى صبر کنید تا ببینیم از دنیاى جدید چه خبر تازه اى و چه اندیشه نوینى مى رسد.
بى راه نخواهد بود اگر به زمینه این مسإله نگاهى بیفکنیم. بى تردید باید گفت: طرح این مسإله, یک طرح غربى است نه اسلامى. و ما ناخواسته در دام آن افتاده ایم. این مطلب نیازمند شرح مختصرى است:
در حال حاضر مهمترین مسإله در توسعه که امروز به یک شعار غیر قابل تردید درآمده, رویکردى است که ما به تحولات غرب داشته ایم; بویژه به اندیشه هایى است که در یک دهه اخیر پس از تک قطبى شدن جهان ـ حداقل از نظر فرهنگى ـ پدید آمده است. عده اى اصرار دارند تا ما را وارد عرصه هاى جدید فرهنگى کرده و اندیشه هاى نو را به عنوان اندیشه هایى که بشر در پذیرش آن ناگزیر است, بر ما تحمیل کنند. در اینجا دو عامل فشار در کار است; یکى اصرارى که به طور طبیعى از ناحیه غربیها بر ما وجود دارد; دوم عوامل درونى که با اختیار و انتخاب, ما را به این سمت و سو سوق مى دهد. در حال حاضر همه عوامل دست به دست هم داده اند تا ما را وارد دنیاى جدیدى بکنند و به هر زبان ممکن, زبان و زمان دنیاى جدید را بر ما تحمیل کنند. در اینجا گاه صحبت از حفظ سنتها به میان مىآید اما مقصود آنها از این شعار چیزى شبیه شعارهایى است که حتى غربى ترین کشور غربى مانند فرانسه حفظ آنها را توصیه مى کند و علاقه به ماندگارى آنها دارد.
در این قبیل توصیه ها, بحث از برخى از مسائل فرعى سنتى است که اصولا بود و نبود آنها لطمه اى به حضور قاطع فرهنگ غربى وارد نمى کند. در نگاه اینها تمام آنچه در سیستم حقوقى و ارزشى ماست باید مطابق و هماهنگ با اندیشه هاى جدید باشد; اما به فرض سنت خواستگارى یا جشن عروسى یا چیزهایى شبیه اینها باید به عنوان سنت محفوظ بماند, این چه سودى دارد. بود و نبود این قبیل سنتها که بسیارى از آنها ریشه دینى نیز ندارد, چه ضررى به تمایلات غربگرایانه ما دارد؟
به هر روى ما در معرض یک فشار جدى از سوى عوامل خودى هستیم; کسانى که زبان دنیاى جدید را, زبان تفاهم و آشتى دانسته درک متقابل را راه حل نهایى مى کنند. تصور اینکه یک فرهنگ غالب با یک فرهنگ مغلوب که در درازاى چندین قرن در برابر هم بوده اند, به تفاهم برسند, آنهم به چه قیمتى و با از دست دادن چه چیزهایى, البته آسان نیست. حداقل اگر شرایط برابرى در میان بود, امکان آن وجود داشت که از چنین تفاهمى سخن گفت.
مى دانیم این تفاهمى است که غرب به کمک آن قصد تحمیل خواسته هایش را دارد, یعنى تفاهم یکطرفه و البته با استفاده از همه اهرمهاى فشار و مهمتر از همه, از طریق اتحادیه اروپا در درجه نخست و یونسکو در مرحله بعد.
به طور معمول عوامل داخلى که شیفته فرهنگ جدید هستند, گرایشى جز این ندارند که فرهنگ خود را تإویل بر فرهنگ جدید کرده و راه را براى ورود هر چه بیشتر در آن فراهم کنند. در این سیاست فرهنگى, به هر نوع شباهت صورى فرهنگى تمسک مى شود تا به نوعى تمایل به فرهنگ جدید در نیروهاى داخلى نیرومندتر شود. مثلا اگر قرار است تکثرگرایى دینى که اصلى اصیل از اصول تمدن جدید است و همه اندیشه ها را به طور نسبى در صراط مستقیم مى داند, به عنوان یک اصل دینى عرضه شود, به راحتى با مبحث وحدت ادیان یا تمایل اسلام به پیوند با اهل کتاب بر سر اصل توحید استناد مى شود; در حالى که آن اصل قرآنى با این اصل غربى از کفر تا توحید فاصله دارد.
تمایل به چنین گرایشى در طول بیش از یکصد سال در میان متجددین مسلمان مطرح بوده است; کسانى که از یک سو شیفته فرهنگ جدید بوده اند و از سوى دیگر تمایلات دینى داشته اند. بسیارى به بخش دوم, اعتقادى نداشته اند و تنها براى فریب مومنان و متدینان دست به این قبیل استدلالها زده اند.
در مسائل مربوط به زنان همین گرایش وجود دارد. بخشى از مسائل توسعه فرهنگى که به معناى قرار گرفتن در گردونه فرهنگ جدید عالمگیر است, مربوط به مسإله زن است. زمینه هاى بهره بردارى از این مسإله سبب حساسیت موضوع شده است. تمایلى که به طور کلى در اصل این سیاست فرهنگى وجود دارد, رفتن به سمت نگرشى است که در آن سوى عالم حاکم است. اگر بحث از حق و باطل و درست و نادرست, صرف نظر از تمایلات عصر جدید بود, باز امید آن بود که بر اساس تعریفى خاص از حق و باطل و درست و نادرست, از اصلاح و تحول و بازنگرى صحبت کرد; اما اصولا بیشتر کسانى که این مسائل را مطرح مى کنند, قبل از هر چیز تحت تإثیر حرکت پدیدآمده در غرب, اصل تحول را پذیرفته اند, آن هم تحول به سوى ارزشهاى تعریف شده عصر جدید. آنها یکسره ((داشت))هاى خود را اعم از آنچه دینى یا عرفى بوده, پشت سر گذاشته و به سرعت خواهان ترقى و تحول و تکاملند. گویى کسى تردید ندارد که وضعیت باید عوض شود, آن هم به سود و به سوى تمدن جدید غربى, صرف نظر از اینکه با هویت دینى ما, با عرفیات مقبول میان مردم ما, با ارزشهاى سنتى و جهت گیرى کلى ما توافق داشته باشد یا نه.
در این گرایش, انتقاد از گذشته بلکه انکار آن یک اصل است و براى این کار هیچ لزومى به اینکه از جنبه هاى مثبت داشت ها صحبت شود وجود ندارد, بلکه تنها و تنها انتقاد از محدودیتها و نقصهاست, آن هم محدودیتهایى که در تعریف جدید از زن مطرح شده و به اعتقاد اینان باید هر چه زودتر از بین برود.
جنب و جوش تحول و توسعه در این زمینه, رنگ غالب تمامى یا بخش اعظم مطالبى است که در نشریات وابسته به این گروه مشاهده مى کنیم. در این نگرش به زن به عنوان موجودى که به طور دائم در فرهنگ گذشته ـ که پایه و اساس آن نگرش دینى بوده ـ مورد تهاجم و محدودیت و مصیبت بوده نگاه مى شود. براى این کار غربیها مواد و خوراک لازم را فراهم کرده و مى کنند. یک شرکت انتشاراتى به ریاست بتى محمودى که از چند سال پیش او را مى شناسیم, تنها دست به انتشار آثار زنانى مى زند که در دنیاى اسلام از مصیبتهاى خود سخن گفته اند. تإسیس چنین مرکزى بى شبهه نشانگر آن است که غرب روى این مسإله انگشت نهاده و از آن به عنوان یک اهرم فشار استفاده مى کند.
در تمام این مسائل یک جنایت فرهنگى صورت مى گیرد و آن اینکه غرب از یک سو تلاش مى کند روى این قبیل مسائل به عنوان ارزشهاى فرهنگى مستقل تکیه کند و حساب آنها را از واقعیت سلطه جدا کند و از سوى دیگر وقتى این قبیل ارزشها از نظر تئوریک پذیرفته شد اصرار بر تحقق آنها داشته و از آن به عنوان یک بهانه براى تحکیم سلطه سیاسى خود بهره مى گیرد. انتظار آن را نیز باید داشت که نهادهاى مربوطه در غرب, جوایزى را براى کسانى که در اینجا سنگ ارزشهاى آنها را به سینه مى زنند در نظر بگیرند و فشار تبلیغى خود را به فرهنگ اسلامى فزونى دهند.
در این سوى, ما جداى از روشنفکران غیر دینى, گرفتار روشنفکرى دینى نیز هستیم که ارزشهاى جدید غربى را به عنوان ارزشهاى انسانى و اسلامى پذیرفته و تلاش در تطبیق آنها با دین دارد. این طایفه دین را مى پذیرد اما دینى که ارزشهاى جدید را مورد تإیید قرار دهد. به همین دلیل از بخشهاى زیادى از دین صرف نظر کرده از آنها سخنى نمى گوید; اگر کسى مطلبى از ناگفته ها را ابراز کند با چماقهاى فکرى عصر جدید مورد حمله و هجوم قرار مى گیرد; در نتیجه بخشى از دین از صحنه کنار مى رود.
راستى زن مسلمان ما به کدام سوى مى رود؟ چه آینده تعریف شده اى را انتظار مى کشد؟ در تغییر و تحولات عصر جدید چه جایگاهى را طلب مى کند؟ در این سمت گیرى نگاهش به زن غربى است با اندکى اصلاحات! یا به اسوه هاى اصیل دینى؟
یک اصل در این رویکرد باید پذیرفته شود و آن اینکه ما تنها و تنها بر اساس آنچه که در دین در تبیین جایگاه زن و تعیین تکلیف براى وى آمده باید تصمیم بگیریم و در این جهت اکراهى از پذیرش حق نداشته باشیم, حتى اگر به مذاق ما تلخ آید. در چنین چارچوبه اى مى توان در حدى که اجتهاد دینى اجازه مى دهد سخن تازه گفت آن هم نه آنکه بناى مجتهد ما آن باشد که حتما سخن جدید بگوید. واقعیت آن است که گاهى مجتهدان جدید ما نیز وقتى اظهارنظر مى کنند تمایل بدان دارند که در راستاى نگرشهاى جدیدى که به زن شده, مطالب تازه اى ارائه دهند. به عنوان مثال ملاحظه مى شود که تنها در یک مصاحبه, چندین حکم فقهى اجماعى زیر سوال برده مى شود و اعلام مى گردد که: به نظر من اگر در این موارد, فقها و حقوق دانان تجدید نظر بکنند و مجددا با ((دیدى باز)) وارد مسائل شوند, ((کثیرى)) از این حکام تغییر مى کند. (1)
مقصود از دید باز چیست؟ این پذیرفتنى است که استنباطهاى فقهى ممکن است مختلف باشد, اما آیا ممکن است در برابر اجماع تمامى فقهاى اسلام, اعم از شیعه و سنى که اجماعشان هم ناشى از نصوص شناخته شده اى است, حکم جدیدى که دلخواه روشنفکرى دینى است عرضه کرد؟ دید باز چیست و چه اندازه کارساز است. مى دانیم که باب توجیه فراخ است و گشاد. اگر قرار باشد با تحلیلهاى ذهنى و لفاظیهاى شاعرانه آیه و قرآن هم توجیه شود در آن صورت نه براى این قبیل آیات فقهى, حتى براى دیگر محکمات قرآنى نیز جاى ارائه ((برداشتها)) باز مى ماند; بویژه اگر با ((دید باز)) به آنها نگاه شود. در آن صورت چه اصل یا اصولى براى کنترل وجود دارد؟ تغییر در احکام فقهى گذشته بدین معنا نیست که ما درعصر جدید, تنها در یک بحث در عرصه مسائل زنان, یکجا چندین حکم فقهى که تقریبا بلکه تحقیقا مورد اتفاق نظر تمامى فقهاى اسلام است عوض کنیم. بى شبهه در این قبیل موارد, تغییر از باب استنباطهاى سنتى علما و فقها نیست. این ((دید باز)) که عبارت دیگرى از رسوخ ارزشهاى دنیاى جدید است, یکباره سبب چنین تحولى مى شود. در سالهاى اخیر شاهد تإثیر این دید باز در عرصه معرفت دینى بوده ایم و دیده ایم که چطور با ارائه یک نظریه, نیمى از دین باطل اعلام مى شود.
البته باید اعتراف کرد که در گذشته, عرف سایه بر استنباطهاى فقهى داشته است. و در نتیجه در راستاى تإکیدات فقهى, اعم از الزام و استحباب, افراطهایى صورت گرفته است, اما اصلاح آنها همزمان با تحمیل عرف جدید که همان رسوخ بلکه تحکم اندیشه هاى جدید است, نشان از انحرافى دیگر است. وقتى قرار باشد ما فقه و شرع را با حقوق بشر که برخاسته از تفکر انسان گرایانه عصر جدید است ـ و البته بخشى از آن آزادیهایى است که ممکن است با اندیشه دینى نیز هماهنگ باشد ـ تطبیق دهیم, آن هم یک طرفه, یعنى شرع تابع حقوق بشر شود, باید انتظار یک فاجعه دینى را داشت.
ابزارى که براى این نگرش در فقه مورد استفاده قرار مى گیرد, توسعه اى است که به نام عقل و احکام عقلایى انجام مى شود. ارزشهاى جدید غرب, نظام اجتماعى پذیرفته شده در غرب و عرفیات حاکم بر آن, که البته مبنایش مصلحت سنجیهاى انسان جدید غربى و مناسبات تازه موجود در آن است, به عنوان اصول عقلایى مطرح مى شود و بعد هم با اظهار اینکه مبناى این قبیل احکام بنإ عقلاست, به عنوان احکامى برخاسته از شرع اسلامى عرضه مى شود. مقصود از بنإ عقلا چیست؟ آیا مقصود از عقل, عقل جدید غربى است؟ عقلى که خود در طول یکصد سال گذشته, در هر یک یا دو دهه, بخش عمده اى از دیدگاههاى خود را عوض کرده و به جاى آنها دیدگاههاى نوینى را عرضه مى کند؟ طبیعى است که در طى چند دهه آینده نیز همین وضعیت ادامه داشته باشد; در آن صورت تکلیف شرع ما با این عقل متجدد نوگراى متحول که هر روز بناى عقلا را عوض مى کند چیست؟ چنانکه یکى از پژوهشگران به درستى نوشته است: نقش زنان در خود غرب یکصد سال پیش, یعنى در دهه آخر قرن سیزدهم / نوزدهم, با نقشى که زنان اینک در دهه آخر این قرن دارند بسیار تفاوت داشته است; جهان اسلام چه تضمینى دارد که نظر و نگرش غرب در این زمینه در دهه آخر قرن بعد کاملا دیگرگون نشده باشد؟ منتقدان غربى در هر زمان تنها بر اساس مدهاى رایج در غرب آن زمان از جامعه اسلامى انتقاد مى کرده اند. و لذا نباید این انتقادات را جدى گرفت.
به هر روى, زمانى که یک محقق, اصل را بر پیروى از عقل غربى گذاشت و حکم شرع را از آن عقل استنباط کرد و با تإویلات یا به اصطلاح برداشتهاى جدید, آیه و حدیثى را موافق میل عقل غربى تفسیر کرد, نباید چیزى جز آشفتگى در احکام شرعى را انتظار داشت. این آشفتگى بنیان مذهبى جامعه ما را سست خواهد کرد و به مرور ساختار جامعه ما را به امید آنکه به نوعى مشابهت با جامعه جدید غربى برسد دستخوش دگرگونى خواهد ساخت. اکنون شاهد آثار نفوذ آن فرهنگ در فزونى آمار طلاق هستیم.
تحریک جامعه زنان ما براى رسیدن به آنچه غرب بدان رسیده است, بدون آنکه در چارچوب فرهنگ دینى و عرفى ما باشد و بدون آنکه زنان در عمل و به طور طبیعى و بر پایه تربیت دینى به چنین احساسى رسیده باشند, کارى است که جز خسارت و زیان به همراه نخواهد شد. امروز با نفوذ فرهنگ بیگانه, روحیه زن مسلمان ایرانى را دگرگون کرده و او را به سرپیچى از شوهر تحریک مى کنیم. طبعا باید انتظار جدائیهاى بیشترى داشته باشیم که با سست کردن ارکان خانواده فراهم کرده ایم.
راه حل آن است که ما با تفکر در منابع خودى و با تکیه بر ساختار سنتى به اصلاح عرفیاتى بپردازیم که به احتمال محدودیتهایى را براى زنان ما ایجاد کرده است. درست همان طور که بسیارى از عرفیات ما ـ چه آنها که تحت تإثیر ارزشهاى دینى بوجود آمده چه آنها که ناشى از برخى سنتهاى ریشه دارتر از لحاظ تاریخى بوده و مربوط به اقوام مختلف است ـ قابل احیا و استفاده بوده و مى توان و باید براى رواج آنها سرمایه گذارى کرد.
یک مشکل عمده ما در ارتباط بااندیشیدن در حوزه حقوقى مدنى, این است که حقوق دانان دانشگاهى ما با فرهنگى تربیت شده اند که مبناى آن آرإ و آرمانهاى جدید است. زمانى که بحث از قانون و حقوق در این زمینه مى شود, اساسا نسبتى میان بنیادهاى فکرى آنها با آرإ و آرمانهاى دینى از انسان و جامعه و حقوق و ... ندارد. با وجود چنین وضعیتى به خوبى مى توان حدس زد که چرا نویسنده اى که به مقایسه قوانین مربوط به حقوق خانواده پیش و پس از انقلاب اسلامى پرداخته, تنها چیزى که نظر ندارد, فقه اسلامى است. در مقاله یکى از این تحصیل کرده ها در انواع و اقسام مقایسه ها, کمترین اشاره اى به حقوق اسلامى, دست کم آن اندازه که همه مسلمانها در آنها مشترکند, نیامده است. در این قبیل موارد مى توان به خوبى آثار دوگانگى در آموزشهاى دینى و دنیوى را که از یکصد سال پیش در ایران ما از یکدیگر جدا شده دریافت. فضاى آموزشهاى دنیوى که مبنا و ملاک را حقوق بشر جدید قرار داده و حقوق فردى و اجتماعى را منهاى مصلحتهاى دینى و الهى مطرح مى کند, چیزى جز تعارض با فرهنگ دینى را به همراه ندارد. بازگشت به فقه اسلامى در روزهاى پس از انقلاب اسلامى, یک ارزش فرهنگى است; اصلاح آنچه که پیش از انقلاب در عدول از فقه اسلامى بوده, بازگشت به سیره دینى برگرفته از قرآن و حدیث است. این حکومت آرمانى دینى است بر مبناى حکومت امام على(ع) که مهمترین هدفش از بین بردن مصلحت اندیشى هاى خلفاى قبلى و احیاى سیره نبوى بود. چنین حرکتى از نظر یک نویسنده نوگراى طرفدار اندیشه هاى غربى که راه رفته آنها را مهمترین آرمان خود مى داند, اندیشه اى است ارتجاعى و متحجرانه و طبعا مورد تمسخر. از دید این نویسنده, فقه اسلامى منبعث از ((مذهب مردانه))اى است که به تحریک وى, زنان باید آن را مورد حمله قرار دهند و به انتظار روزى باشند که در حقوق خانواده در ایران ((زن را همسان مرد ارزشیابى)) کنند. اساسا بحث مقایسه این قبیل مسائل در منظر فقه اسلامى که مى بایست متکى به نصوص دینى بوده و بر اساس حق تعریف شده دینى باشد, کار نادرستى است. البته قبول چنین نگرشى براى یک روشنفکر, حتى برخى روشنفکران دینى هم دشوار و غیر قابل قبول است. در مواردى براى آنکه بحثشان خالى از اشارت دینى نباشد با جسارت تمام مى گویند: این قوانین ربطى به اسلام ندارد: ((و من با قاطعیت مى گویم از اسلام نیست)). گو اینکه سالهاست در متون دینى تحقیق و تتبع کرده اند که این چنین کلمه قاطعیت را به کار مى برند. اگر بقیه احکام صادره از ایشان نیز با همین قاطعیت باشد تکلیف روشن است.
در این میان تکلیف عرف با شرع را باید تا اندازه اى از یکدیگر تفکیک کرد. مى دانیم که بحث تطابق عرف و شرع درست همانند عقل و شرع, در مباحث اصولى مورد توجه قرار گرفته است. در شرع اعتناى به عرف توصیه شده اما به طور قطع معناى آن این نیست که اگر در جامعه, وضعیت فرهنگى و سیاسى خاص آن, به صورت عرف مقبول پذیرفته شد, حتى اگر مخالف با شرع و مبانى و مصالح دینى باشد, باید بدان تن در داد. در این موارد حکم شرع, مقدم, و مقابله با عرف و اصلاح آن, اصلى پذیرفته شده است. روزگارى عرف ناهماهنگ با شرع, به اقتضاى خصلتهاى منطقه اى, بر شرع غلبه کرده و حتى این احتمال را باید داد که بر ذهنیت کسانى از فقها یا دین شناسان تإثیر گذاشته است. تفکیک عرفیات ضد شرع به هر صورت امرى لازم و پرهیز از دخالت دادن آنها در ارائه حکم براى یک فقیه امرى ضرورى است. متإسفانه امروزه درست عکس آن روزگار است. این بار عرفیات جدید است که جاى عرفیات قدیم را گرفته و على رغم تعارض میان برخى عرفیات جدید با شرع, روشنفکران عرف گراى جدید ما سعى در غلبه دادن آنها بر اندیشه هاى فقهى دارند.
یک محقق و نویسنده طرفدار حقوق غربى که یا در غرب تحصیل کرده یا در همین کشور و همان اندیشه ها را خوانده, بر آن نیست تا به تفاوتهاى بنیادینى که میان یک جامعه غیر دینى با جامعه دینى وجود دارد بیندیشد. او در حد حقوق خانواده, به آرمانهایى مى نگرد که در طى چند قرن اخیر بر اساس حقوق طبیعى فرد و در برابر حقوق الهى قرار داده شده براى انسان ارائه شده است. حتى بر آن نیست تا بفهمد در دنیاى غرب که این حقوق براى زن یا مرد پذیرفته شده, در ارتباط با آزادیهاى جنسى چه مى گذرد. صرف نظر از آنکه در غرب شخصیت و حیثیت خانواده و طبعا زن و مرد لجن مال مى شود, اوضاع از هر جهت متفاوت با یک جامعه دینى است. توجه به این تفاوت حتى از دید عقلانى, جداى از تقید به فقه دینى, مى تواند در عدم توصیه به رعایت آن نظام حقوقى در یک جامعه شرقى دینى موثر باشد. لازم است به یک مورد اشاره کنیم.
سالهاست در مطبوعات و نوشته هاى این قبیل نوگراها بحث ازدواج زودرس دختران مورد طعنه قرار گرفته و با لحنى دلسوزانه و در قالب دفاع از حقوق زن از آن سخن گفته مى شود. بحث بر سر چیست؟ اولا بحث از بلوغ و ثانیا بحث ازدواج دختر نابالغ با اذن ولى. مکرر گفته ایم که این مباحث در چارچوبه استدلالهاى فقهى قابل تإمل است اما مخالفت این قبیل افراد از منظر دیگرى است. آنچه مورد نظر ایشان است اینکه وقتى از قانون لزوم داشتن سن هیجده سال براى ازدواج زن سخن به میان مىآید, از آن به عنوان یک قانون مترقى یاد کرده و سن پانزده سالگى یا نه سالگى مورد تمسخر قرار مى گیرد. در این شرایط باید دید در چه جامعه اى و با چه ساختارى به این مسإله نگریسته مى شود. براى قرنها در دنیاى اسلام و حتى غیر اسلام, هیچ کس چنین امرى را نه قبیح مى شمرد و نه مخالف عقل. احساس دنیاى غرب جدید این است که براى تشکیل خانواده که لزوما هم در خانواده بحث بر سر تإمین مسائل جنسى نیست, داشتن چنین سنى لازم است. این وضعیت در دنیایى توصیه مى شود که وضعیت آن از لحاظ آزدیهاى جنسى بویژه همجنس بازى براى افراد پانزده و حتى کمتر, فاجعهآمیز است. به این گزارش توجه کنید:
در پى بزرگترین راهپیمایى همجنس بازان که روز بیست و هشتم جولاى در پاریس برگزار شد دولت جدید فرانسه حمایت خود را از حقوق اجتماعى, مالى و ارثى, برابر با آنچه که شریکهاى زناشویى از آن بهره مند هستند اعلام کرد. چنین قانونى تقاضاى اصلى حدود سیصد هزار شرکت کننده در راهپیمایى فوق الذکر بود ... طبق نظرسنجیها, اکنون دوسوم فرانسویها فکر مى کنند که همجنس بازان باید از همان حقوق برخوردار باشند که زوجهاى ازدواج کرده هستند ... در فرانسه همجنس بازى به شرط رضایت, بین افراد بالاى 15 سال قانونى است ... وزیر دادگسترى فرانسه, الیزابت گوئیگو, خواهان حقوق بیشترى براى همجنس بازان است ... متداولترین همجنس بازى شانزده سالگى است. اما در فرانسه و دانمارک و سوئد 15 سالگى است ... پیش رس ترین همجنس بازى از نظر معیارهاى قانونى در اسپانیا است که همجنس بازان مى توانند در سن دوازده سالگى بطور مستقیم و غیر مستقیم با هم رابطه داشته باشند.
این تازه گوشه اى از جنایتهاى دنیاى جدید است. آن هم در سن دوازده سالگى و حداکثر شانزده سالگى. چگونه است که یک غربى سن ازدواج را هیجده مى داند اما به پسر دوازده سال اجازه چنین کارى را مى دهد؟ در غرب آزادى جنسى در هر شکل و صورت تنها به یک ((رضایت)) بستگى دارد و در برابر, کمترین تقیدى جز در موارد معدود دیده نمى شود. در یک جامعه دینى این قبیل آزادیها نه با رضایت و نه بى رضایت روا شمرده نمى شود, بلکه این دست مسائل تحت ضابطه هایى است که هدف آنها حراست از روح و روان دینى و الهى افراد است. بحث بر سر ضابطه هایى است که چارچوبه خانواده و فرزند و حلال زادگى را حفط کند.
یک بار نشده که این نوگراها که محو حقوق غربى اند از این که غرب به طور کامل به همجنس گرایى اعتقاد دارد انتقاد کنند. البته اگر قرار باشد از منظر دینى به مسإله همجنس بازى نگریسته نشود, چه بسا دیر یا زود برخى از همین نوگراها از این مسإله نیز به عنوان حق طبیعى فرد دفاع کنند!
در مسإله چندهمسرى و تک همسرى نیز وضعیت چنین است. زمانى که تک همسرى به عنوان یک حق مطرح مى شود و منشإ آن هم درک غربى است, باید توجه به محیط و شرایط نیز داشت. در کشورهاى غربى مى توان آزادیهاى جنسى را در حد افراط ملاحظه کرد. هزاران زن بى شخصیت در هر شهر و منطقه, فحشإ را به عنوان یک شغل پذیرفته اند و تمدن جدید و نظام حقوقى غرب و مطبوعات هم از آن دفاع مى کند. در ژاپن, در هر کیوسک تلفن در مناطق ویژه, صدها دفترچه راهنما براى این قبیل افراد وجود دارد که قانون مدافع آنهاست. در چنین جامعه اى که آزادیهاى جنسى را در این حد پذیرفته, در مقایسه با یک جامعه دینى, چگونه مى توان از حقوق خانواده همسان میان غرب و شرق سخن گفت. چطور است که حقوق بشر از این هزاران زنى که بسیارى شوهر رسمى نیز دارند, دفاع نمى کند؟ تنها دل به این خوش داشته که این مرد یا آن زن در محضر رسمى, در شهردارى و در کلیسا, تنها به داشتن یک همسر شناخته شده است!
اساسا برخى نوگراهاى ما که اندیشه هاى وارداتى را تبلیغ مى کنند, یا از اساس به این قبیل واقعیات بى توجه اند یا در انتظار روزى هستند تا اجازه یابند از حقوق فردى جدید که در غرب براى آزادیهاى جنسى و همجنس گرایى داده مى شود دفاع کنند. فقط مى ماند که روشنفکران مدعى دیندارى یک توجیه براى آن بیابند! بدون تردید اسلام چند همسرى را پذیرفته و این نص آیه قرآن است. و همان طور که قرآن فرموده هیچ کس از زن و مرد حق آن را ندارد که وقتى خدا و رسول حکمى کردند از خود مطلبى در برابر حکم و حق الهى عنوان کند. این حقى است الهى و تعریف شده. مسامحه در ابراز آن, ارائه تإویلات و برداشتهاى نادرست و مخالفت با آن و هرگونه عقب نشینى در برابر این قبیل احکام, از یک مسلمان ساده چه رسد به فقیه و متدین پذیرفتنى نیست. در چنین مواردى که نصوص دینى به صراحت از حقى و حکمى سخن گفته, برداشتهاى عقل گرایانه که از قضا زمانى است و مکانى و برگرفته از فشار فرهنگى ناشى از غرب, هیچ گونه ارزشى ندارد. مکرر اشاره کرده ایم که غرب تا چند دهه قبل چیزى مى گفت, اکنون چیز دیگرى و آینده هم نامعلوم. چشم داشت به دستاورهاى عصر جدید در این زمینه کارى عبث و بیهوده است.
توصیه ما به زن مسلمان این است که حقوق خود را بر اساس آنچه که از متن دین است برگیرد. تردیدى نیست که احکام فقهى بر اساس مبانى اجتهادى در معرض تغییر است اما نباید این براى بى اعتنایى به احکام موجود که توسط فقها و علماى متدین و معتقد به نصوص دینى صادر مى شود بهانه شود. ملاک در شناخت این احکام, درک متخصصان دیندار یعنى مراجع دینى است نه کار برخى روشنفکران مدعى دیندارى که الگو و آرمانشان دنیاى غرب است.
زن مسلمان معتقد باید بداند که حقوق او تنها در پرتو تعریف دینى آن حقوق, معتبر و ارزشمند است. چنان که صلاح و سداد او در دنیا و آخرت چنین است. او باید براى حفظ شخصیت خود از این اصول دفاع کند و به نداهاى تحریک کننده و خانمان براندازى که زن غربى, بلکه انسان غربى را لجن مال کرده و اکنون به سراغ او آمده, گوش ندهد. اگر زن مسلمان در شرایطى خاص مشکلى مانند محدودیت در چارچوبه اجازه شوهر را داشته باشد, زن غربى در همان حال در معرض دهها نوع فساد و فحشاى رسمى از ناحیه خود و شوهرش قرار دارد که در هر صورت قانون از آن دفاع مى کند. گزارشهایى که نشان مى دهد قریب پنجاه درصد از فرزندان متولد شده در فرانسه نامشروع بوده و غالبا پدر شناخته شده اى ندارند, حکایت از این فاجعه دارد. آیا این دو مشکل قابل مقایسه است؟ مسإله حجاب زن و شوهر نیز در حد تعریف شده شرعى به همین صورت است.
توصیه ما آن است که زنان ما با ایجاد تشکلهاى اسلامى از حقوق حقه اسلامى خود در برابر مدعیان احقاق حقوق زن که تمایل به رها کردن زن از قید احکام مذهبى دارند دفاع کنند. ما نیازمند یک تشکل قوى از سوى زنان براى حفظ حقوق اسلامى آنها هستیم. اگر تلاشى نکنند باید در انتظار تغییر و تحولاتى باشند که در اثر فشار فرهنگى برخى روشنفکران در کشورشان پدید آمده و اگر نه آنها را, یقینا نسل بعدى و بعدتر را تحت تإثیر قرار خواهد داد. متإسفانه آثار این مسإله را مى بینیم و از زن مسلمان انتظار آن را داریم تا به طور جدى وارد صحنه شده و از حق و حیثیتى که خدا بدو عنایت کرده دفاع کند. زن مسلمان باید به دنبال ((فلاح)) و ((رستگارى)) خود باشد نه چیز موهومى به نام ((آزادى غربى)) که پیش از هر چیز و بیش از هر چیز شخصیت او را از میان خواهد برد. اگر کسى گمان مى کند که نگاه نویسنده این مقاله نگاهى تحقیرآمیز به زن است, بداند که در اشتباه محض است. آنچه از دید نویسنده اهمیت دارد رعایت حرمت فقه و چارچوبه نگاه دین به زن مسلمان است. اگر قرار باشد زن مسلمان از دید قرآن و سنت تعریف شود, خواهیم دید که حرمت متناسب با شخصیت خود را داراست. این مطلبى است که مقاله حاضر در صدد بیان آن نیست. براى انسان مسلمان مهم ((فلاح و رستگارى)) است که زن و مرد مسلمان در برابر آن مساویند و هیچ کس را بر دیگرى برترى نیست.
.1 مجله فرزانه, شماره 8, ص10, گفتگو با عنوان ((تعامل و تعارض بین فقه و حقوق بشر.))