زنان ، بیعت ، هجرت و جهاد


  زنان, بیعت, هجرت و جهاد

زهرا آیت اللهى

 

 

[ بررسى حضور سیاسى اجتماعى زنان, ابعاد مختلفى را مى طلبد. آنچه در این پژوهش آمده, نگاهى است تاریخى به حضور زنان در بیعت, هجرت و جهاد در صدر اسلام. و این هر سه, مصادیقى روشن از نمودهاى حضور فعال بانوان در عرصه مسائل اجتماعى بویژه در بعد سیاسى مى باشد. در این بررسى, حضور زنان در قیام عاشورا نیز مى تواند در فصلى جداگانه و به عنوان شاهدى گویا آورده شود و به همین انگیزه این بخش نیز تهیه شد ولى به خاطر پرهیز از به درازا کشیدن بحث, از آن صرف نظر شد].

فصل اول
حضور زنان در بیعت
درک بهتر اهمیت حضور زنان در بیعتهاى دوران پیامبر و ائمه(ع), مستلزم در نظر گرفتن دو نکته مى باشد. نکته اول اهمیت خود بیعت به عنوان یکى از حساس ترین امور سیاست اسلامى در آن دوران است. در واقع در این بیعتها مسلمین بیان مى داشتند که در تحت هر شرایطى و در هر زمینه اى از اوامر رهبرى اطاعت خواهند کرد و در تبعیت از او هیچ گونه سستى به خود راه نخواهند داد. در تمامى بیعتهایى که افراد با پیامبر(ص) و پس از آن با ائمه(ع) داشتند مى دانستند که اگر با رهبر بیعت نمایند دیگر حق تک روى و یا مخالفت با رهبرى را ندارند. به بیان حضرت على(ع): ((انما الخیار للناس قبل ان یبایعوا))(1) مردم قبل از بیعت نمودن مختارند ولى پس از بیعت و اعلام وفادارى نسبت به رهبر, حق تخلف از عهد خویش را ندارند.
در همین باره حضرت رسول(ص) هم در جایى مى فرمایند: سه گروهند که (مورد غضب الهى واقع شده) خداوند با آنان سخن نمى گوید: یکى از این سه گروه افرادى هستند که با رهبر خویش فقط به جهت منافع دنیوى بیعت مى نمایند; اگر به واسطه بیعت به مطامع دنیوى خویش رسیدند بر بیعت خویش پایدار مى مانند و اگر نه, دست از حمایت برداشته و از بیعت تخلف مى نمایند.(2)
این عهدها و بیعتها آنچنان مهم بودند که خداوند در قرآن اجر وفاداران بر بیعت را اجر عظیم توصیف کرد و فرمود:
ان الذین یبایعونک انا یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم فمن نکث فانما ینکث على نفسه و من اوفى بما عاهد علیه الله فسبیوتیه اجرا عظیما.(3) آنان که با تو بیعت مى کنند جز آن نیست که با خدا بیعت مى نمایند; دست خدا بالاى دستهایشان است, پس هر که بیعت شکنى نماید به زیان خود شکسته است و هر که به آن وفا کند پس به زودى خداوند به او اجرى عظیم خواهد داد.
نکته دومى که باید تبیین شود تا بحث روشنتر باشد, شرایط زمانى و مکانى و اجتماعى هر کدام از این بیعتهاست لذا در این نوشته سعى مى شود هر یک از آنها را با در نظر گرفتن این شرایط بررسى گردد.

نخستین بیعت:
اولین بیعت در زمان رسالت پیامبر(ص) با عنوان عقبه اولى یا بیعه النسإ ذکر گردیده است. این بیعت در زمانى واقع شد که مسلمین به شدت از جانب کفار تحت فشار بودند. این فشارها که ابتدا با حصر اقتصادى در شعب ابیطالب آغاز شده بود, اینک با فوت حامى مقتدر و صاحب نفوذ پیامبر(ص), حضرت ابوطالب, به اوج خود رسیده بود تا بدانجا که پیامبرى که عظمت صبر و استقامتش کوه را به تمسخر مى گرفت با خداى خود این گونه نجوا مى کرد که:
اللهم الیک اشکو ضعف قوتى و قله حیلتى و هوانى على الناس یا ارحم الراحمین انت رب المستضعفین و انت ربى بمن تکلنى؟ خدایا ضعف نیرویم و ناتوانى در تدبیرم و ضعف ام را در میان مردمان به درگاه تو عرضه مى دارم. بارخدایا! تو مهربان ترین مهربانانى, تو پروردگار ضعیفانى و تو رب من هستى, اى پروردگارم, مرا به که واگذار مى کنى در این شرایط دشوار و سخت؟
در همین زمان بود که چند تن از اهل یثرب به نزد پیامبر(ص) آمدند و پس از آشنایى با اسلام با آن حضرت بیعت کردند. در این بیعت زنى به نام هفرإ دختر عبید بن ثعلبه, حضور داشت و حتى برخى از مورخان بر این باورند که از آنجا که حضور یک زن در امرى به این مهمى, آن هم در زمانه اى که زن از اولین حقوق فردى و اجتماعى خود محروم بود, بسیار شگفتآور مى نمود, این بیعت, بیعت النسإ نامیده شد.(4)

بیعت دوم
بعد از این بیعت, این گروه به یثرب بازگشتند و تبلیغات وسیعى را آغاز کردند. سال بعد 73 نفر مسلمان از یثرب به مکه آمدند تا هم حج بگزارند و هم آمادگى خود را براى اطاعت از پیامبر(ص) به او اعلام کنند. این گروه با پیامبر(ص) بیعت جدیدى کردند که به عقبه ثانى مشهور است.(5) بنا بر متون تاریخى, در این بیعت دوم هم چند زن حضور داشتند: نسیبه دختر حارث انصارى و خواهرش, نسیبه دختر کعب از بنى خزرج, ام منیع و اسمإ دختر عمرو بن عدى. این چند زن همراه با سایرین در شب سیزدهم ذىالحجه, مخفیانه در منى نزد پیامبر(ص) آمدند و با آن حضرت عهد کردند تا از پیامبر دفاع کنند همان گونه که از فرزندان و خانواده خویش دفاع مى نمایند. این بیعت هم در شرایط بسیار حساسى واقع شد چرا که مشرکین پس از فهمیدن ماجرا به سرعت به سوى یثربیان مسلمان آمدند تا آنان را دستگیر نموده و شکنجه نمایند, ولى مسلمین که مطلع گردیده بودند, به سرعت از مکه گریختند. مشرکین به تعقیب آنان پرداختند و در نهایت دو نفر از آنان را گرفتند که یکى شان گریخت و دیگرى پس از تحمل شکنجه هاى سخت توانست با وساطت یکى از دوستان خویش رهایى یابد و به یثرب باز گردد.
بیعت با پیامبر(ص) یک بار دیگر در جریان صلح حدیبیه تکرار شد. در زمانى که هنوز مکه پایگاه شرک بود و هنوز هم مشرکین گاه و بیگاه حملات سختى به مسلمانان مى نمودند. پیامبر به همراه گروه زیادى از مسلمانان به قصد انجام سفر حج عازم مکه گردیدند به امید آنکه همچون سایر قبایل و گروهها که در موسم حج به مکه رفته و حج مى گزارند, بتوانند خانه خدا را زیارت کنند. اما على رغم اینکه مسلمانان بارها اعلام کرده بودند که این سفر آنان صرفا زیارتى مى باشد باز هم با مقاومت قریش مواجه گردیدند و پس از اعزام نمایندگانى به سوى قریش متوجه شدند که قریش قصد مبارزه دارد; آن هم در شرایطى که مسلمین هیچ سلاح جنگى اى به همراه نیاورده بودند. در این وضعیت حساس و اضطرارى, مسلمین زیر درختى جمع شده با پیامبر(ص) بیعت نمودند تا از او اطاعت کنند و از اوامرش ذره اى تخلف ننمایند. این بیعت به جهت آنکه در شرایط بسیار حساسى صورت گرفت شإن نزول آیه اى واقع گردید که در آن خداوند رضایت خویش را از بیعت کنندگان بیان مى دارد:
لقد رضى الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت الشجره(6) ((به تحقیق خداوند از مومنین آنگاه که در زیر درخت با تو بیعت نمودند راضى گردید.))
سلمه بن اکوع مى گوید: موقعیت آنچنان حساس بود که در واقع مى توان این بیعت را بیعت مسلمین بر مرگ نامید(7), بدین معنا که آنها اعلام کردند که تا پاى جان از پیامبر(ص) دفاع مى کنند و در واقع اطاعت مطلق شان را از آن حضرت(ص) بیان نمودند. لذا در ضمن روایتى که در تفسیر على بن ابراهیم آمده بیان شده که مسلمین در بیعت رضوان عهد نمودند که در برابر افعال پیامبر(ص) مطیع محض بوده و در هیچ امرى با او مخالفت ننمایند.(8) حتى در این بیعت خاص هم تعدادى زن شرکت داشتند که از جمله آنها این سه زن در منابع ذکر شده اند: بیع بنت معود, ام هشام انصاریه و نسیبه دختر حارث.(9)

بیعت سوم:
بیعت دیگرى که در زمان پیامبر انجام شد, در جریان فتح مکه بود. با سقوط پایگاه شرک در مکه, مردم گروه گروه نزد پیامبر(ص) آمده و با آن حضرت بیعت مى نمودند. در این بیعت تفاوتى بین زنان و مردان وجود نداشت و همان گونه که مردان با رهبر بیعت مى نمودند زنان نیز بیعت مى کردند, حضور زنان در این بیعت بسیار گسترده بود و آیه اى نیز در همین ارتباط نازل شد. در این آیه اشاره مى شود که زنان مومنه با پیامبر(ص) بیعت نمودند مبنى بر اینکه به خدا شرک نورزند, فضائل اخلاقى را رعایت کنند و سرقت نکرده, زنا ننموده, فرزندکشى نکرده و نوزادان محصول زنا را به همسران خود نسبت ندهند, اوامر پیامبر(ص) را عصیان نکرده و مطیع او باشند.(10) در ارتباط با مضمون بیعت پیامبر(ص) با زنان, امام جواد(ع) مى فرمایند: مضمون بیعت, اقرار و ایمان به خدا و تصدیق رسول خدا(ص) بود.
نحوه بیعت نیز بدین صورت بود که فرمودند تا ظرفى پر از آب آوردند و ایشان دست مبارک خود را در آب ظرف فرو برده, بیرون آوردند و پس از آن زنان به عنوان اقرار و ایمان به خدا و تصدیق رسول خدا(ص) دست خویش را در آن آب فرو بردند و بدین گونه بیعت واقع گردید.(11) لازم به ذکر است که شیوه بیعت پیامبر(ص) با زنان به وضوح نمایانگر این امر است که اگر دین مقدس اسلام اصرار بر حضور زن در صحنه اجتماع و حمایت او از دین و رهبر دینى خود دارد تإکید بر رعایت حدود و مرزهاى لازم بین مردان و زنان جامعه نیز دارد.
علاوه بر این جلوه هاى حضور زنان در بیعتها, در کتب تاریخ و سیره به نام گروهى از زنان برمى خوریم که بعد از بیعت با پیامبر(ص) براى اثبات صداقت خویش در بیعت هم تلاش فراوان نمودند که از آن جمله مى توان این زنان را نام برد:
ام سلیط که براى اثبات اطاعت خود از رهبرى در جنگ احد همراه مسلمین شرکت کرد و کار آب رسانى را به عهده داشت; ام شریک که در تبعیت از فرامین پیامبر(ص) شکنجه هاى فراوان متحمل گردید و همچنین در جنگ احد و خیبر هم در جبهه ها خدماتى انجام مى داد; هند دختر اثاثه و ام معبد و کبشه بنت اوس و ام عطیه انصاریه.(12)
پس از دوران پیامبر(ص) باز هم حضور زنان را در مسإله بیعت براى خلافت حضرت على(ع) مى بینیم. خود حضرت هجوم مردم براى بیعت با ایشان را پس از قتل عثمان چنین توصیف مى فرمایند: بلغ من سرور الناس بیعتهم ایاى ان ابتهج بها الفقیر و درج الیها الکبیر و تحامل نخوزها العلیل و حسرت الیها الکعاب.(13)
شادى مردم بر اثر بیعتشان با من به جایى رسید که بچه ها شاد گشتند و پیران با قدمهایى لرزان و بیماران با سختى و مشقت به سوى بیعت آمدند و دختران جوان نیز به سوى بیعت آشکار گردیدند.
بجاست در پایان این فصل, ذکرى از امام خمینى به میان آوریم, روح هدایتگرى که از همان آغاز انقلاب, تلاش کرد تا درست مثل صدر اسلام و به همان شیوه محمدى(ص) ((حضور زنان در بیعت)) یا به زبان امروز ((دخالت آنان را در سیاست)) زنده کند. ایشان در یک جا مى فرماید:
((آنچه لازم است تذکر دهم, شرکت زنان مبارز و شجاع سراسر ایران در رفراندوم است, زنانى که در کنار مردان و بلکه جلوتر از آنان در پیروزى انقلاب اسلامى نقش اساسى داشته اند, توجه داشته باشند که با شرکت فعالانه خود, پیروزى ملت ایران را هر چه بیشتر تضمین مى کنند. شرکت در این امر براى مرد و زن از وظایف ملى و اسلامى است.))(14) و در جاى دیگر به صورت کلى تإکید مى کند:
((زن باید در مقدرات اساسى مملکت دخالت کند.))(15)

فصل دوم
حضور زنان در هجرت
تجربه تاریخى نشان مى دهد که در هر مقطعى, گروهى از مردم هستند که گرچه با هدایت فطرت الهى شان راه ایمان و صلاح را مى دانند ولى به دلیل زیستن و ماندن در جامعه کفر, جامعه اى که در آن جو غالب با عصیانکاران است و مومنین و صالحین تحت فشار, نهایتا همرنگ جماعت مى شوند و رفته رفته تحت تإثیر روح حاکم بر جامعه قرار مى گیرند. خداوند در چنین شرایطى امر به هجرت مى نماید. آیات 17 سوره نسإ(16), 56 عنکبوت و 10 زمر, همگى اشاره به این معنا دارند. آیات قرآن بدین گروه خطاب مى کند که عذر آنان پذیرفته نیست, در جامعه فسق یا چون موسى(ع) باید قیام نمود و جامعه را تغییر داد و یا ابراهیم وار نمرودیان را در سرزمین خویش به خود واگذار نمود و به سرزمین دیگرى هجرت کرد.
واضح است که هجرت, همواره آمیخته با سختیها و زجرها و رنجها خواهد بود چرا که هجرت یعنى ترک سرزمینى که با آن انس گرفته اى, خداحافظى با همه آنان که سالیان سال با ایشان بوده اى, دور شدن از علقه ها و علاقه هاى قدیمى و کوچ به سرزمین غریبى که حتى گاهى مردمش را نمى شناسى. همین رنج است که طبق روایات, مهاجر را مستوجب رحمت ارحم الراحمین مى کند. به فرموده امام رضا(ع): من فر بدینه من ارض الى ارض و ان کان شبرا من الارض استوجب الجنه و کان رفیق ابراهیم و محمد علیهما السلام: کسى که به جهت دینش از سرزمینى به سرزمین دیگر رود هر چند مسافت این هجرت یک وجب باشد, مستوجب بهشت خواهد گردید و رفیق حضرت ابراهیم و محمد علیهما السلام خواهد بود.(17)
در زمان پیامبر(ص) هم این ضرورت براى ترک جامعه کفر پیش آمد و در نتیجه آن دو هجرت تاریخى باشکوه و آمیخته با رنجها و خطرات فراوان واقع گردید. یکى هجرت به حبشه و دیگرى هجرت به مدینه. از این دو سفر, بسیار گفته اند و شنیده ایم ولى آنچه کمتر به آن پرداخته شده است حضور همپاى زنان با مردان بوده است; در این فراز سخت و شکوهمند صدر اسلام و یا اگر بخواهیم بهتر بگوییم در نهادن این اولین خشت از بناى حکومت اسلامى. در واقع آنچه اهمیت دارد حضور فیزیکى زن در این سفرها نیست, صرف بودن او همراه با مردان نیست, بلکه این واقعیت است که ایمان جدید آنچنان در رگهاى وجود زن مسلمان مهاجر ریشه دوانیده بوده که او را به این باور رسانده است که بتواند همه عقله ها و علاقه هایش را بگذارد و همه رنجها را به جان بخرد تا دینش را نگاه دارد. و اگر دقت کنیم, مى بینیم که رنج هجرت براى یک زن به خاطر لطافت وجودىاش, احساسات غنى تر و انسهاى دیرپاتر اگر بیش از مرد نباشد کمتر نیست.
بعد از این مقدمه کوتاه به بررسى تاریخى وقایع دو هجرت مى پردازیم:

1ـ زنان مهاجر به حبشه
در هجرت به حبشه که کاملا مخفیانه صورت گرفت حدود 83 مرد و 18 زن حضور داشتند(18) که گاه چند نفرى و گاه تنها به سوى حبشه هجرت کردند. در واقع این گروه مسلمانان, فضیلت دو هجرت را دریافتند چون بعدها نیز از حبشه به مدینه هجرت نمودند.(19) از زمره زنان در این گروه مى توان از اسمإ بنت عمیس نام برد که در همان روزهاى اولیه رسالت پیامبر(ص) حتى قبل از آنکه ایشان به دارالارقم (مکان مخفى دعوت به اسلام) بروند به آن حضرت ایمان آورد. پس از مدتى به جهت آزار شدید مشرکان به همراه همسر خود به حبشه هجرت کرد و پس از آنکه پیامبر(ص) و یاران به مدینه رفتند به همراه سایر مهاجرین حبشه عازم مدینه شد تا در جوار پیامبر(ص) به اسلام خدمت کند.
در مدینه بعضى از مهاجرین که با آسایش نسبى به دست آمده براى مسلمین, به فکر رسیدن به موقعیتى در حکومت نوپاى اسلامى افتاده بودند با تفاخر به ((اسمإ)) گفتند که ما بر شما در هجرت سبقت گرفتیم و او به دور از هر منیت و عجبى پاسخ داد: بله, شما با پیامبر بودید و او گرسنه تان را سیر مى ساخت و جاهلتان را عالم, حال آنکه ما دور از آن وجود مبارک در غربت مى زیستیم. من آنچه را که مى گویید به پیامبر عرضه مى کنم تا نظر مبارکشان را جویا شوم. پیامبر(ص) وقتى این گفتگوها را شنید فرمود: ((للناس هجره واحده و لکن هجرتان)) دیگران یک هجرت داشتند و شما دو تا.(20) این زن بزرگوار بعدها همسر شهید و هم مادر شهید مى شود و کارنامه فضایل خود را باز هم درخشانتر مى کند. همچنین حمایت او از ولایت نیز داستان دیگرى دارد که اینک مجال پرداختن به آن نیست.
از زنان دیگر مهاجر به حبشه مى توان از ام سلمه نام برد. او و همسرش ابوسلمه از اولین خانواده هایى بودند که ایمان آوردند و پس از تشدید آزار و شکنجه به حبشه رفتند اما زمانى که در آنجا شایع شد که کفار دست از شکنجه مسلمین برداشته اند, این زوج جوان تاب دورى از رهبرى را نیاورده و به سرعت به سوى مکه بازگشتند ولى دریافتند که خبر, شایعه اى بیش نبوده است بلکه بدتر از گذشته, این بار مشرکین زخم خورده, شدت شکنجه ها را بالا برده اند. ام سلمه و همسرش نیز از این امر مستثنا نشدند و آماج شکنجه ها و فشارها قرار گرفتند تا اینکه ابوطالب آنان را در پناه خود گرفت و مانع آزار بیشتر آنان شد.
پس از آغاز هجرت مسلمانان به مدینه, این زوج جوان نیز به همراه فرزند کوچک خود براى دومین بار تصمیم به ترک سرزمین کفر گرفتند اما در ابتداى راه, خاندان ام سلمه به آنان هجوم آورده و او را گرفته و مانع رفتنش شدند. فرزندش را نیز گروه دیگرى به همراه خود بردند. این زن با ایمان نزدیک به یک سال دور از همسر و فرزند خود به سر برد. در نهایت برخى از بستگانش به او رقت آورده و رهایش کردند. او نیز بعد از بازستادن فرزندش, شجاعانه و به تنهایى عازم هجرت به مدینه شد که در میان راه گروهى این زن و کودک غریب را یافتند و براى رسیدن به مدینه یاریش کردند. ام سلمه در مدینه به همسر خویش پیوست و به همراه او در فراز و نشیبهایى که براى امت اسلامى پیش مىآمد شرکت کرد و در نهایت به افتخار همسرى شهید نیز نائل آمد.
یادکردى از این نکته نیز بى مناسبت نیست که روزى, ام سلمه نزد پیامبر آمده و از آن حضرت پرسید: چرا با آنکه زنان چون مردان در امر هجرت شریک بودند نامى از آنان در این رابطه در قرآن نیامده است.(21) بعد از این پرسش ام سلمه بود که این آیه شریفه نازل گردید: ((فاستجاب لهم ربهم انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او إنثى بعضکم من بعض فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فى سبیلى و قاتلوا و قتلوا لا کفرن عنهم سیإتهم و لادخلنهم جنات تجرى من تحتها الانهار ثوابا من عندالله و الله عنده حسن الثواب.))(22)
غیر از ام سلمه, ام کلثوم و سهله دختران سهیل بن عمرو, رقیه دختر رسول خدا(ص), لیلى دختر ابوحشمه, سوده دختر زمعه نیز از گروه مهاجرین حبشه بودند که با شنیدن شایعه آزادى در مکه به آنجا بازگشتند و تحت آزار فراوان قرار گرفتند. غیر از این زنان که تاکنون نام بردیم نام این چند تن هم در تاریخ جزو مهاجرین به حبشه آمده است: فاطمه دختر صفوان بن امیه, امینه دختر خلف بن اسعد, ام حبیبه دختر ابوسفیان, برکه دختر یسار, حسنه همسر سفیان بن حمر, عفصه دختر عمر, لیلى دختر ابوحشمه بن غانم, عمره دختر سعدى بن وقدان و ام حرمله. از میان این زنان فاطمه دختر صفوان بن امیه و ام حرمله و ریطه دختر حارث بن جبیله با سه فرزندش موسى, عایشه و زینب در دیار غربت از دنیا رفتند.(23)

2ـ زنان مهاجر به مدینه
با بالا گرفتن فشارها و شکنجه ها از سوى مشرکین, مسلمانان نزد پیامبر آمده و شکایت کردند. پیامبر(ص) به آنان فرمودند: ((خدا براى شما برادرانى قرار داده و خانه هایى آماده کرده است)). آنگاه به آنان دستور مهاجرت به یثرب را دادند. این سفر نیز با خطرات بسیار همراه بود چرا که مشرکان از ماجرا با خبر شده بودند و تا آنجا که مى توانستند مانع رفتن آنها مى شدند. اما على رغم تهدیدات و آزار مشرکین, مسلمانان در گروههاى بسیار کوچک و گاهى حتى به تنهایى به سوى مدینه به راه افتادند تا حکومت نوپاى اسلامى را به رهبرى پیامبر(ص) تشکیل دهند. هجرت به مدینه از آنچنان اهمیتى برخوردار بود که خداوند در قرآن مى فرماید: والذین آمنوا و لم یهاجروا ما لکم من ولایتهم من شى حتى یهاجروا.(24)
در این هجرت نیز حضور گسترده زنان به چشم مى خورد. زنانى که تمام اموال و دارایى خود را, بىآنکه بدانند آیا هیچگاه دیگر به آنان باز خواهد گشت, در مکه بر جاى گذاشتند و راه خود را در بیابانى خشک و سوزان به مسافت حدود 470 کیلومتر به سوى مولا و مقتداى خود آغاز کردند. یکى از پررنج ترین آنها, هجرت فاطمه بنت اسد است. از امام صادق(ع) روایت شده که فرمودند: فاطمه بنت اسد مادر حضرت على(ع), اولین زنى بود که پیاده از مکه به مدینه, به سوى پیامبر(ص) هجرت نمود. (25) در فضیلت این زن همین بس که به واسطه لطف فراوانى که در دوران کودکى پیامبر(ص) به آن حضرت نموده بود ایشان او را مادر خود نامید.(26)
ام ایمن از دیگر مهاجرین به مدینه است. او از جمله کسانى است که بر مردان و زنان دیگر سبقت گرفتند و در همان اوان بعثت پیامبر(ص) به آن حضرت ایمان آوردند و در این راه, استوار و مقاوم ماندند. پیامبر(ص) هنگام هجرت مخفیانه خود از مکه به مدینه, اماناتى که نزد خود داشت به او سپرد تا بعدها حضرت على(ع) آنها را به صاحبانشان باز گرداند. در فضیلت ام ایمن همین بس که در زمان حیاتش پیامبر او را به عنوان زنى از اهل بهشت براى مسلمانان معرفى کرد.(27)
زینب دختر پیامبر(ص) نیز از دیگر زنان مهاجر بود. او که در هجرت از مکه به مدینه مورد تهاجم قرار گرفته و مجروح شده بود, بعدها به سبب عوارض همان جراحات از دنیا رفت.(28)
ام هشام انصاریه نیز زن دیگرى است که سختیهاى فراوانى را در راه هجرت متحمل شد. از خود او نقل شده: در راه آنچنان تشنگى بر من عارض شد که توانم را ربود و مرگ را در چند قدمى مى دیدم ولى با کرامتى از جانب خدا, آبى را یافتم و سیراب شدم و پس از آن آب حتى اگر روزهاى بلند و بسیار گرم را روزه مى گرفتم هرگز تشنه نمى شدم. (29)
سبیعه زن مسلمان دیگرى است که چون حتى همسرش از مشرکان بود به تنهایى از دیار کفر به سوى مولاى خود هجرت نمود و در حدیبیه به مسلمانان پیوست.(30)
حضرت فاطمه(س) به همراهى چند زن دیگر و به همراهى حضرت على(ع) به سوى مدینه حرکت کرد که این گروه نیز مورد هجوم مشرکین قرار گرفتند.
ام کلثوم بنت عقبه نیز یکى دیگر از زنان مهاجر است که آیه ((یا ایها الذین آمنوا اذا جإکم المومنات المهاجرات ...))(31) در باره هجرت او نازل شده است. در این رابطه نام زنان بسیار دیگرى نیز در کتب تاریخ ذکر شده است.
در اینجا باید نامى هم از زنان انصار بیاوریم و منصفانه نقش آنان را نیز در پناه دادن و نصرت مردان و زنان مهاجر در نظر بگیریم. بى شک مهمانپذیرى و زحمات انصار بود که از مدینه, مإمنى امن براى همه مسلمانان ساخت و شرایط تشکیل حکومت اسلامى را در این شهر فراهم کرد.

هجرت زنان پس از پیامبر(ص)
پس از رحلت پیامبر(ص) نیز تاریخ شاهد هجرت بسیارى از زنان و مردان صالح بوده است که دل کنده از یار و دیار به دور شمع وجود امام عصر خودشان گرد آمده اند و نام خویش را جزء اصحاب و راویان حدیث و ... جاودان ساخته اند. از میان این زنان, پیش از همه باید نام زینب(س) را برد و از هجرت او با قافله شهادت همراه امام حسین(ع) یاد کرد. نمونه دیگرى از هجرت این زنان بزرگوار, هجرت فاطمه معصومه(س) مى باشد که پس از آنکه برادرشان امام رضا(ع) به مرو سفر مى کند براى آنکه در جوار امام خویش قرار گیرد سفر طولانى خود را از مدینه به سوى مرو آغاز مى کند ولى بیمارى و رنج سفر, مهلت دیدار باقى نمى گذارد و در قم جان از بدن رنجور این زن مهاجر رخت برمى بندد و مدفنش در طول قرون منشإ برکات مى شود. امام رضا(ع) اصحاب خویش را تشویق مى نمودند که به زیارت قبر این بانوى بزرگ بروند و مى فرمودند: ((من زارها فله الجنه))(32) و یا ((ان زیارتها تعادل الجنه))(33): به درستى که زیارت او معادل بهشت است. حضرت(ع) تإکید داشتند که این زیارت همراه با معرفت نسبت به شإن عظیم این بانوى ارجمند باشد. لذا مى فرمودند: ((من زارها عارفا بحقها فله الجنه))(34) کسى که حضرت فاطمه معصومه را زیارت نماید در حالى که عارف به حق او باشد, بهشت از آن او است.
امام جواد(ع) نیز در ترغیب به زیارت آن حضرت مى فرمودند: ((من زار عمتى بقم فله الجنه))(35) هر که عمه ام را در قم زیارت نماید بهشت از آن او است و برتر از همه اینها در فضیلت این زن مهاجر, روایت امام صادق(ع) است که سالها قبل از تولد ایشان فرموده بودند: ((ان لنا حرما و هو بلده قم و ستدفن فیها امرإه من اولادى تسمى فاطمه فمن زارها وجبت له الجنه))(36) براى ما حرمى است و آن سرزمین قم مى باشد و به زودى زنى از اولاد من به نام فاطمه, در آنجا دفن خواهد شد. هر که او را زیارت نماید بهشت براى او واجب است.

همراهى با امام زمان(عج)
برخى روایات اشاره دارند که چگونه با شروع قیام حضرت مهدى(عج) زنان نیز چون مردان از هر سوى جهان براى یارى آن حضرت به سوى او هجرت مى نمایند; از جمله این سخن که: ((و یجىء و الله ثلاث مإه و بضعه عشر رجلا فیهم خمسون امرإه یجتمعون بمکه على غیر میعاد قزع کقزع الخریف یتبع بعضهم بعضا و هى الایه التى قال الله اینما تکونوا یإت بکم الله جمیعا ان الله على کل شىء قدیر))(37) قسم به خدا که سیصد و اندىاند که در میان آنان 50 زن حضور دارند در مکه بدون قرار قبلى چون ابرهاى پاییزى به دنبال هم اجتماع مى نمایند و مصداق این آیه مى گردند که هر کجا که باشید شما را خداوند خواهد آورد, به درستى که خداوند بر همه چیز قادر است.

فصل سوم
حضور زنان در جهاد
با آغاز رشد و تثبیت هر حرکتى دینى و الهى, دشمنان نیز هجوم شان را آغاز مى کنند. گروهى که منافعشان از رشد و گسترش این حقایق به خطر مى افتد دشمنانى سرکش خواهند شد که هیچ نوع تهاجمى را فروگذار نخواهند کرد. در این مرحله است که رشد و بالندگى عقیده حق و گسترش آن منوط به خاموش کردن و فرو نشاندن تهاجم این دشمنان مى گردد و اینجاست که ارزش جهاد در حفظ عقیده حق واضح مى گردد. در قرآن و کلام نورانى معصومین(ع) نیز مکررا به ارزش جهاد برمى خوریم. قرآن اصلا خصوصیت پیامبر و همراهان او را غلظت و شدت نسبت به کفار مى داند(38) و در آیه اى دیگر مجاهدان را بر قاعدان و نشستگان از نبرد برترى عظیم(39) مى دهد. ائمه(ع) نیز هر کدام به نحوى این ارزش و اهمیت را بیان کرده اند. حضرت على(ع) جهاد را پایه و ستون دین مى داند(40) و امام صادق(ع) در باره آن مى فرماید: ((الجهاد واجب مع امام عادل))(41) جهاد به همراه هر امام عادلى واجب مى باشد.
حضور زنان در این امر مهم را در چهار دوره زمانى متفاوت بررسى مى کنیم:

1ـ دوران پیامبر(ص)
مجموعا در زمان پیامبر(ص) حدود 75 جنگ (27 غزوه و 48 سریه) واقع شد. در این مقطع نیز زنان حضور داشتند و با رعایت مرزها و حدود, هر آنچه را که مى توانستند براى خدمت به جنگاوران و حمایت از پیامبر(ص) انجام مى دادند. در این رابطه, تاریخ, نام زنان بسیارى را ثبت کرده است که در اینجا به معرفى اجمالى گروهى از آنان مى پردازیم:

حضرت فاطمه زهرا(س):
آنجا که صحبت از حمایت از رهبرى به هر نوع آن پیش مىآید بى شک این نام زهرا(س) است که باید بیش از همه برده شود. چرا که کسى بیش از او در حمایت از رهبرى سرمایه نگذاشته است. او که وقتى هنوز کودکى بیش نبود ام ابیها و مرهم زخمهاى پدر شد. بعد از ازدواج با على(ع) نیز همه زندگى اش در دفاع از اسلام و رهبرى گذشت. على(ع) رزمنده اى است که بیشتر دوران زندگى اش را در میدانهاى جهاد در حمایت از پیامبر(ص) مى گذراند و این فاطمه(س) است که در تمام این اوقات در غیاب شوهرش مسوولیت اداره خانه و تربیت فرزندانى را دارد که باید مجاهدینى چون پدرشان بشوند. نقل شده که گاهى اوقات که با فرزندش حسن(ع) بازى مى کرد, او را بالا مى انداخت و براى او این اشعار را مى خواند:
اشبه اباک یا حسن
واخلع عن الحق الوسن
واعبد الها ذوالمنن
و لا توال ذا الاحن(42):
پسرم حسن, شبیه پدرت باش و از حق ریسمان ظلم را بر کن, خداوند صاحب نعمت را عبادت نما و صاحبان ظلم را دوست مباش.
علاوه بر اینها, آن حضرت گاه خود نیز در صحنه هاى نبرد حضور مى یافت و خدماتى انجام مى داد; از جمله نقل شده که در صحنه نبرد احد حضور داشت, خون از چهره رسول خدا(ص) شست و بر زخم ایشان مرهم نهاد و آنگاه خود شمشیر پدر و همسر شجاعش را شستشو داد.(43) در نبرد خندق نیز نقل شده که آن حضرت براى پیامبر(ص) نان مىآورد تا ضعف جسمانى, مانع از مبارزه نشود.(44) ایشان همچنین در فتح مکه نیز حضور داشت.(45) اما باعظمت ترین جلوه هایى که از جهاد این بانوى بزرگ در تاریخ به چشم مى خورد خطبه هاى او پس از رحلت پیامبر(ص) و سخنان شبانه او با انصار براى تحریک آنها به حمایت از على(ع) و در نهایت شهادت او است.
نسیبه بنت کعب:
نسیبه از جمله زنانى بود که در بیعت عقبه ثانیه با پیامبر بیعت نموده بود. او در بحرانهاى مختلفى که براى حکومت اسلامى پیش آمد حمایت حقیقى خویش را از پیامبر(ص) خود به اثبات رساند. در جنگ احد مسوولیت آبرسانى به مجاهدین را به عهده داشت. در این جنگ وقتى دشمن از گذرگاهى که عده اى به طمع جمعآورى غنایم از آن غافل شده بودند هجوم آورد, مردان سست پیمان فرار را بر جهاد ترجیح دادند و تنها حدود 10 نفر باقى ماندند تا از پیامبر دفاع کنند. یکى از این ده نفر نسیبه بنت کعب بود. او مشک را به زمین انداخته, با سلاحى که فراریان ترسو بر زمین نهاده بودند به دفاع از جان پیامبر مى پردازد. در این دفاع قهرمانانه جراحات بسیارى توسط دشمن به او وارد مىآید که تا آخر عمر خدا را بر آن نشانهاى افتخار حک شده بر بدنش شکر مى گفت. از خود نسیبه نقل شده که وقتى جان پیامبر(ص) را در معرض خطر دیدم با شمشیر از حملات دشمن جلوگیرى مى کردم و گاهى هم تیراندازى مى نمودم. ناگاه متوجه حمله یکى از مشرکین به پیامبر(ص) شدم; همراه با مصعب او را از حرکت به سوى رسول خدا بازداشتیم, ولى او ضربتى بر من زد که تا یک سال اثر آن بر شانه ام باقى ماند. پیامبر(ص) که متوجه زخم شدید شانه من شده بود, فورا یکى از پسرانم را صدا زده فرمود: زخم مادرت را ببند. وقتى پسرم زخم مرا بست دوباره برخاستم و به دفاع از پیامبر مشغول شدم. در همین هنگام متوجه زخمى شدن یکى از پسرانم شدم. فورا با پارچه هایى که براى بستن زخم مجروحین آورده بودم زخم او را بستم و به او گفتم: برخیز و از پیامبر(ص) دفاع کن.
مطلب قابل تإمل در داستان نسیبه, نحوه برخورد پیامبر با دفاع قهرمانانه این زن از ایشان است که نه تنها هیچ گونه منع یا نهى اى از پیامبر(ص) در باره این کار نسیبه, در تاریخ نمى بینیم بلکه مى بینیم که بعد از اتمام جنگ حضرت(ص) وقتى به مدینه بازگشت شخصى را به خانه نسیبه فرستاد تا از وضعیت جسمانى او به ایشان گزارش بدهد, و از خبر سلامت او خوشحال گردید. نسیبه از پیامبر خواست تا دعا کند خدا او را در بهشت ملازم آن حضرت قرار بدهد. پیامبر در حق او دعا فرمود و گفت: خدایا اینها را در بهشت رفیق من قرار بده.
در برخى روایات آمده است از جمله کسانى که به شرافت همراهى حضرت مهدى(عج) نائل مىآید و اخلاص خویش را دوباره در تاریخ اثبات مى کند نسیبه است که با رجعت به دنیا در زمره یاران حضرت قرار خواهد گرفت و به مداواى مجروحین مى پردازد. (46)

صفیه بنت عبدالمطلب:
در جریان خندق, هنگامى که مسلمین در کنار خندقهاى اطراف مدینه در حال دفاع از شهر بودند, در داخل مدینه, زنان و فرزندان مشغول دعا براى آنان و حامى معنوى ایشان بودند اما ناگهان تعدادى از زنان متوجه حضور مردى یهودى گردیدند که به قصد خیانت و جاسوسى به داخل شهر رخنه کرده بود. صفیه از حسان بن ثابت ـ مرد شاعر مسلمانى که همراه زنان در شهر مانده بود ـ تقاضا کرد که دشمن خائن را به قتل برساند ولى حسان جرإت نکرد این کار را بکند. صفیه هم بى هیچ هراسى خودش او را به قتل رسانید و با پرتاب سر او به سمت یهودیان سبب شد تا آنها متفرق شوند و دشمن داخلى نتواند کارى از پیش ببرد.
این بانوى بزرگوار در جنگ احد نیز شرکت داشت و وقتى که مردان گروه گروه از ترس حمله دشمن مى گریختند, مردانه در راه آنان ایستاده و آنان را از فرار نهى مى کرد. پس از اتمام جنگ بر سر جنازه مثله شده برادرش حمزه(س) رفت. پیامبر(ص) به فرزند او زبیر فرمود: زبیر, مادرت را دریاب! مبادا ببیند که با جسد مطهر برادرش چه ها کرده اند. صفیه گفت: من شنیده ام که بدن برادرم را مثله کرده اند. تحمل این رنج در راه خدا بسیار اندک است, به توفیق الهى در زمره صابران خواهم بود. پیامبر پس از شنیدن حرفهاى او فرمود: آسوده اش بگذارید, آنگاه صفیه چون کوهى استوار بر جنازه تکه تکه برادر نماز خواند و با آرامش تمام بازگشت.(47)

هند دختر اثاثه:
هند نیز از جمله زنانى است که در جنگ احد همراه مجاهدین بود و هنگامى که هند, همسر ابوسفیان براى تشجیع مشرکین به جنگ با مسلمین شروع به خواندن و سرودن اشعار کرد او نیز تاب شنیدن طعن بر اسلام و مسلمین را نیاورده و بلافاصله اشعارى براى خنثى کردن تبلیغات مسموم هند جگرخواره, سروده و خواند.(48)

هند دختر عمرو بن خرام:
همسر هند, عمرو بن جموح, فرزندش, خلاد و برادرش, عبدالله بن عمرو در جنگ احد به شهادت رسیدند. او اجساد مطهر این سه عزیز را بر شترى بسته و عازم مدینه شد. در بین راه وقتى به گروه زنانى برخورد که به سوى میدان جنگ مى رفتند بىآنکه به ناله و شکایت از مصیبتهایش بنشیند با رویى گشاده گفت: شما را مژده باد که پیامبر(ص) سالم و زنده است. تمام مصائب در برابر این نعمت بزرگ ناچیز است و شما را بشارت مى دهم که خداوند کافران را مملو از خشم و غضب برگردانید. و وقتى نیز پس از جنگ, پیامبر(ص) را زیارت نمود از آن حضرت تقاضا کرد که از خداوند بخواهد تا او را با شهدایش همنشین گرداند.(49)

ام سنان:
هنگام عزیمت پیامبر(ص) به خیبر, این زن به نزد ایشان آمده و گفت: یا رسول الله, دوست دارم که همراه شما بوده و هر کارى که از دستم برمىآید براى کمک به سپاه انجام دهم, رزمندگان تشنه را سیراب کنم, از لوازم رزمندگان محافظت نمایم و مجروحان را مداوا سازم. آن حضرت فرمود: ((على برکه الله)) و افزود: زنان دیگرى هم از من اجازه آمدن گرفته اند. اگر مى خواهى با ما بیا و اگر مى خواهى همراه قوم ات باش. ام سنان مشتاقانه گفت: دوست دارم که با شما باشم. حضرت فرمود: پس همراه همسرم ام سلمه باش. هند پس از گرفتن این اجازه همراه رزمندگان به جنگ خیبر رفت و همراه با زنان دیگر به مداواى مجروحان پرداخت.(50)

لیلى غفاریه:
این بانو هم از زمره زنانى است که پرستارى و مداواى مجروحین در جنگها را به عهده داشت.(51)

ام الفضل (لباب):
او همسر عباس بن عبدالمطلب و اولین زنى است که پس از خدیجه(س) ایمان آورد. نقل شده که پیامبر(ص) در باره او و دو خواهرش فرموده است: ((الاخوات المومنات))(52) میمونه و ام الفضل و اسمإ سه خواهر باایمان هستند. این بانوى مومن نیز در تعدادى از جنگها براى یارى رزمندگان شرکت کرد.(53)

سلمى:
سلمى در برخى از جنگها خدمات پرستارى را به عهده داشت. این بانو پرستارى و مامایى مى دانست و طبق نقل تاریخ در زایمان حضرت خدیجه و زایمانهاى حضرت زهرا(س) و در زایمان ماریه قبطیه و تولد ابراهیم فرزند رسول خدا(ص) مسوولیت مامایى را به عهده داشت.(54)

ام سلیط:
او نیز براى اثبات اطاعت خویش از رهبرى, در جنگ احد شرکت کرده و مسوولیت آبرسانى به رزمندگان را به عهده داشت.(55)

ام ایمن:
در چند جنگ از جمله خیبر و حنین به همراه لشگر اسلام بود و مسوولیت مداواى مجروحین و آبرسانى را به عهده داشت و در جنگ حنین خود شاهد و ناظر شهادت همسرش عبید بن زید بود.(56)
از میان زنان دیگرى که در جنگها همراه رزمندگان براى خدمات, شرکت داشتند مى توان این افراد را نام برد:
ربیع بنت معوذ, نسیبه دختر حارث, ام عطیه انصاریه, ام متاع, ام سلیم دختر ملحان, همسر مصعب بن عمیر و ...

2ـ دوران حکومت حضرت على(ع)
با شروع خلافت حضرت على(ع) جماعتى که در جریان انحراف سیاسى 25 ساله لذائذ دنیوى را چشیده و به آن خو کرده بودند, آنها که کیسه هاشان از غنائم فتوحات و از تقسیم ناعادلانه بیت المال پر شده بود, تاب عدالت على(ع) را نیاورده و جنگ به راه انداختند. در این دوره زنانى که مفهوم ولایت و حکومت عدل را با تمام وجود دریافته بودند سخت کوشیدند تا از على(ع) به هر نحو ممکن حمایت کنند. این بار جهاد زنان شکل دیگرى پیدا کرد. واضح است که مفهوم جهاد در نگاه اسلام همان شکل ثابت شمشیر کشیدن و جنگیدن نیست. خود حضرت على(ع) مى فرماید: ((الله الله فى الجهاد باموالکم و انفسکم و السنتکم(57))) خداى را خداى را در جهاد با اموالتان و جانها و زبانهایتان.
یا در جاى دیگرى اشاره مى فرماید: ((جاهدوا فى سبیل الله بایدیکم, فان لم تقدروا فجاهدوا بالسنتکم, فان لم تقدروا فجاهدوا بقلوبکم))(58) در راه خدا با دستهایتان مجاهده کنید; پس اگر نتوانستید با زبانتان و اگر بر آن هم قادر نبودید با قلوبتان جهاد کنید.
در این دوره زمانى, زنان که از رزم در صحنه نبرد معذور بودند مشکل جهاد با زبان را برگزیدند. گروهى در ظلماتى که تشخیص حق از باطل بسیار دشوار شده بود به روشنگرى اذهان و معرفى حق پرداختند. گروهى همسران و فرزندانشان را به پیوستن به امام(ع) تشویق کردند. برخى با جملاتى حماسه ساز و اشعار حماسى خود سپاه امام(ع) را علیه دشمن تشجیع نمودند و عده اى نیز با سخنانى چون تیغ تیز و بران به انتقاد از باطل پرداختند و هیبت و شکوه پوشالى آن را فرو ریختند. پس از این توضیح کوتاه به معرفى برخى از این زنان مجاهد مى پردازیم:

ام سلمه:
از هجرت و جهاد این بانوى بزرگوار در دوره پیامبر(ص) در فصلهاى پیش سخن گفتیم اما فضائل این همسر گرانقدر پیامبر به آن دوره ختم نشد. با به خلافت رسیدن حضرت على(ع) باز هم نام ام سلمه را پیشاپیش زنانى که حمایت از حکومت حق را با سلاح سخن آغاز کردند مى بینیم. هنگامى که رفته رفته زمزمه هاى مخالفت عایشه و ناکثین از گوشه و کنار بلند مى شود, ام سلمه تلاش فراوانى مى کند که با عایشه صحبت نماید و احادیث متعدد پیامبر(ص) در باره فضیلت حضرت على(ع) را به او یادآورى نماید و او را از مخالفت با آن حضرت باز دارد; ولى حب مقام, عایشه را از دیدن و شنیدن حقیقت کر و کور کرده بود. همچنین ام سلمه تلاش کرد که مهاجرین و انصار را متوجه حقیقت کند و ماهیت حرکت ناکثین را برایشان روشن نماید. پس از آن باز هم تاب نیاورده, دوباره نامه اى براى عایشه نوشته و او را از عاقبت آنچه در پیش داشت ترساند و شجاعت على(ع) و برندگى شمشیر او را به عایشه متذکر شد. هنگامى که دیگر کاملا از بیدار شدن عایشه ناامید گردید نامه اى به مولایش امام على(ع) نوشته و رهبر خود را از جزئیات توطئه دشمنان آگاه کرد. آنگاه فرزند خود عمر بن ابى سلمه را که بنا به گفته خودش, از جان برایش عزیزتر بود, براى حمایت از امام(ع) به سوى آن حضرت روانه ساخت و به او گفت: ((یا بنى! الزمه و الله ما رایت بعد نبیک اماما غیره)) پسرم همواره پیرو على باش قسم به خدا که بعد از پیامبر, امامى جز او نمى باشد.(59)

لیلى غفاریه:
این زن که شرکت او را به همراه پیامبر(ص) در جنگها براى مداواى مجروحین در فصل پیش ذکر کردیم, در این دوره نیز حامى ولایت باقى مانده و هنگامى که آتش فتنه جمل را رو به افزایش دید سعى فراوانى براى بیدار کردن عایشه نمود. احادیثى را که خود مستقیما از حضرت رسول(ص) در مدح حضرت على(ع) شنیده بود به او یادآورى کرد. از جمله این حدیث را براى عایشه بازگو کرد که پیامبر فرمودند: ((فانه اول الناس اسلاما و آخر الناس بى عهدا و اول الناس لى لقیا یوم القیامه)), على(ع) اولین فردى است که اسلام آورد و آخرین فرد در عهد است به من و اولین کسى است که در روز قیامت او را ملاقات خواهم نمود.(60)

ام اوفى:
ام اوفى نیز بانوى صاحب معرفتى است که پس از جنگ جمل براى توبیخ عایشه, به جهت عصیانى که علیه رهبرى کرده بود, پیش او رفته و با طرح سوالى زیرکانه فضاحت اعمال عایشه را به او یادآور مى شود. او ابتدا از عایشه مى پرسد: نظر تو در باره زنى که فرزند خردسال خود را به قتل برساند چیست؟ عایشه پاسخ مى دهد: چنین زنى مستحق آتش جهنم خواهد بود. بعد از این سوال, ام اوفى سوال خود را طرح مى کند که: بگو نظرت در باره زنى که هزاران نفر از پسران بزرگ خود را به قتل برساند چیست؟ (61) که در واقع این سوال او اشاره به این واقعیت بود که عایشه از عنوان ام المومنین (مادر مومنین) ـ که خداوند در قرآن به همسران پیامبر داده بود ـ براى تهییج و تحریک گروه بسیار زیادى از مسلمانان به جنگ استفاده کرده و در نتیجه هزاران مسلمان را در جمل به کشتن داده بود.

ام ذریح:
پیش از جنگ جمل, على(ع) قرآنى به دست مى گیرد و خطاب به اصحاب خود مى فرماید: چه کسى داوطلب است تا این قرآن را به دست گرفته نزد دشمن برود و آنان را به کتاب خدا بخواند. در حالى که مى داند شهید خواهد شد؟ جوانى از اهل کوفه داوطلب شده, قرآن را به دست مى گیرد اما دشمن ابتدا دست راست و سپس دست چپ او را قطع مى نماید و او در حالى که قرآن را به سینه چسبانیده بود, به شهادت مى رسد. فداکارى و حماسه این جوان و جنایت دشمنان, ام ذریح را سخت متإثر مى کند. اینجاست که این بانو تیغ زبان از نیام برمى کشد و شروع به سرودن اشعارى مى کند که از یک سو چون سلاح بر فرق دشمن فرود مىآیند و از دیگر سو به سپاه امام(ع) دلگرمى و هیجان مى بخشند.
پس از اتمام جنگ جمل, چهل (و یا هفتاد) زن از شیعیان حضرت على(ع) مإموریت مى یابند تا با لباسى به ظاهر مردانه, عایشه را از صحنه نبرد دور کنند و به مدینه بازگردانند تا منشإ فتنه هاى جدیدى نگردد.(62)

حضور در جنگ صفین
این بحث را با معرفى زنانى که در نبرد صفین حمایت خود را از امیرالمومنین(ع) اعلام و اثبات کردند دنبال مى کنیم:
ام الخیر بارقیه:
این بانو که در جنگ صفین, بر شترى خاکسترى رنگ سوار بود و تازیانه اى در دست داشت, هنگامى که سستى سپاه حضرت على(ع) را مى دید با صدایى بلند, همچون شتر نرى که دهانش کف کرده باشد شروع به فریاد زدن نمود و مانع فرار سپاه شد. او فریادکنان فضائل على(ع) را یکایک به آنها یادآور مى شد تا در نبردى که در پیش رو دارند سستى و تردید به خود راه ندهند و ماهیت باطل دشمن براى آنها مشخص باشد.
پس از شهادت امیرالمومنین(ع) و روى کار آمدن معاویه, معاویه به انحإ مختلف شیعیان را تحت فشار و تهدید قرار داد و آنها را که توانست کشت یا زندانى نمود. او این بانوى شجاع را هم به دربار خویش خواند تا شاید بتواند با تهدید و فشار او را نیز چون گروهى دیگر که از ترس, دینشان را به دنیا فروخته بودند, بترساند و او را از ذکر فضائل على(ع) در میان جامعه باز دارد. معاویه در این مجلس ابتدا به ام الخیر گفت که به یاد دارد که او چطور سپاه على(ع) را علیه سپاه معاویه تهییج مى کرد؟ و شروع به تهدید ام الخیر کرد. اینجا بود که بار دیگر عمق شهامت و فداکارى این بانو به نمایش در آمد و او بى هیچ تردید و وحشتى در دربار ترس و رعب معاویه, فریاد کرد: ((والله ما یسوءنى یابن هند! ان یجرى الله ذلک على یدى من یسعدنى الله بشقائه)) اى پسر هند! این مرا نمىآزارد که وسیله سعادت من با کمک شقاوت تو فراهم شود.(63)
آنچه آزادگى و شهامت این زن را بیشتر از پیش مشخص مى کند لحن خطاب او به معاویه در این سخن است. در سرزمین پهناورى که دیگر همه, معاویه را امیرالمومنین مى خوانند! ام الخیر او را پسر هند مى خواند تا یادآور شود که او فرزند هند جگرخواره بدنام است.

سوده همدانى:
او نیز داستانى بسیار شبیه ام الخیر دارد. او در جنگ صفین همراه سپاه على(ع) بود و براى تهییج و تحریک سپاه, شعر مى سرود و مى خواند تا به آنها ضرورت حمایت از على(ع) را یادآور گردد. معاویه او را نیز چون ام الخیر به دربار خواند و اشعارش را به او یادآور شد. سوده شجاعانه پاسخ داد که فضیلت على و پیروى از حق, سبب شد تا آن اشعار را بسرایم. و حتى به این پاسخ کوبنده هم قناعت نکرد; در همان دربار معاویه شروع به خواندن اشعارى به این مضمون کرد که عدالت هم با شهادت على(ع) مدفون شده است.(64)

زرقإ دختر عدى بن غالب:
نام این بانو نیز در تاریخ به خاطر خطابه هاى حماسى اش در تشویق شیعیان به جنگ با معاویه آمده است و هنگامى که چون ام الخیر و سوده, او نیز به دربار معاویه احضار شد, معاویه او را مخاطب قرار داده و گفت: به خدا اى زرقإ تو با على(ع) در هر خونى که ریخته است شریک هستى! و زرقإ با رشادت تمام پاسخ داد: مژده خیر به من دادى.(65)

ام البرإ بنت صفوان:
او هم از جمله زنانى است که در واقع فعالیت فرهنگى جنگ صفین را به عهده داشتند و با اشعار, روحیه رزمندگان را بالا مى بردند. اشعار این بانو آنچنان غرإ و برجسته بود که پس از جنگ, معاویه به او گفت: قاتلک الله یا بنت صفوان ... خدا ترا بکشد اى دختر صفوان که چیزى از کلام فرو گذار نکردى!.(66)

بکاره هلالیه:
او نیز به خاطر اشعارش به دربار معاویه خوانده شد و وقتى اشعارش را به او یادآور شد, بىآنکه از اقتدار سیاسى معاویه بر تمام سرزمینهاى اسلامى و خلافت بى چون و چراى او ذره اى ترس به خود راه دهد, پاسخ داد: قسم به خدا که گوینده این اشعار من هستم و این را تکذیب نمى کنم. اکنون نیز مى گویم که بعد از امیرالمومنین على(ع) خیر و برکتى در زنده ماندن نیست.(67)

عکرشه دختر اطس:
او نیز داستانى چون زنانى دارد که نام بردیم. حضور شجاعانه و مدبرانه بانوان در عاشورا خود فصلى بزرگ از تاریخ سراسر با شکوه و افتخارآفرین بانوان در جهاد حق علیه باطل است که بحثى مستقل را مى طلبد و به هر حال شاهدى گویا بر نقشآفرینى زن مسلمان و متعهد و آگاه در جامعه اسلامى و تاریخ پر فراز و نشیب امت اسلامى مى باشد.(68)

.1 الارشاد, ص 130.
.2 ثلاثه لا یکلمهم الله ... رجل بایع اماما لا یبایعه الا لدنیا, ان اعطاه ما یرید وفى له و الا کف, بحارالانوار, ج 67, ص 185 به نقل از خصال.
.3 سوره فتح, آیه 10.
.4 تاریخ الاسلام السیاسى, ج 1, ص 99. گروهى نیز در وجه تسمیه این بیعت به بیعت النسإ مى گویند چون رسول خدا(ص) با زنان مسلمان به عین شرایط مذکور در بیعت عقبه اولى (به خدا شرک نورزند, دزدى نکنند, زنا نکنند, فرزندان خود را نکشند ـ ) بیعت کرد و دیگر الزام به جهاد را مطرح نفرمود لذا این بیعت را بیعت النسإ نامیدند. این مفاد بیعت با زنان, مفاد بیعت پیامبر با زنان در فتح مکه است.
.5 در تعداد آنها اختلاف است. برخى تعداد 62 و برخى 73 و برخى 75 نفر ذکر کرده اند.
.6 فتح, آیه 18.
.7 صحیح مسلم, ج 3, ص :1486 سئل سلمه بن اکوع على اى شى بایعتم رسول الله یوم الحدیبیه؟ قال: على الموت.
.8 تفسیر على بن ابراهیم, ج 2, ص 315.
.9 اعلام النسإ المومنات, ص 624.
.10 ممتحنه, آیه 12.
.11 کانت مبایعه رسول الله صلى الله علیه و آله النسإ ان یغمس یده فى انإ فیه مإ ثم یخرجها و تغمس النسإ بایدیهن فى ذلک الانإ بالاقرار و الایمان بالله و التصدیق برسوله, تحف العقول, ص 337, احادیثى در کافى, ج 5, ص 526 و 527 و بحارالانوار, ج 63, ص 117 و 118 در این زمینه ذکر شده است.
.12 اعلام النسإ المومنات, ص 160, 166, 351, 216, 217, 602, 660.
.13 نهج البلاغه فیض الاسلام, خطبه 220.
.14 صحیفه نور, ج3, ص 452, ط.جدید. تاریخ 58/1/3.
.15 صحیفه نور, ج7, ص 76, ط.جدید. تاریخ 58/11/12.
.16 نسإ, آیه :97 به درستى که ملائک جان کسانى را مى گیرند در حالى که آنان ظالم به نفس خویش بودند. پس به آنان گویند: چگونه بودید؟ پاسخ مى دهند: ما در زمین ضعیف نگاه داشته شده بودیم (در جامعه کفر و ظلم قرار گرفته بودیم). ملائکه مى گویند آیا زمین خدا وسیع نبود تا در آن هجرت نمایید؟
.17 مجمع البیان, ج 3, ص 100.
.18 الطبقات الکبرى, ج 1, ص 207.
.19 برخى از آنان حتى رنج سفر را بیش از این هم متحمل شدند; چون بعد از شنیدن شایعه آزادى مسلمانان در مکه, به آنجا بازگشتند و دوباره بعد از مشاهده شکنجه ها به حبشه هجرت نمودند.
.20 اعلام النسإ المومنات, ص 117 و 118 با نقل از الطبقات الکبرى.
.21 این سوال به جهت شبهه اى بود که برخى فکر مى کردند مراد از الفاظى چون مهاجرین یا مومنین فقط مردان است. با اینکه الفاظ قبلى اشاره به هر دو گروه داشتند ولى با این حال جهت رحمت خاص نسبت به تلاش زنان در اعمال صالح, در بعضى آیات اشاره به زنان به صورت خاص هم مى شود.
.22 آل عمران, آیه :195 پس خدا خواست ایشان را اجابت نمود که همانا من عمل هیچ کس را از مرد و زن, ضایع نمى سازم. برخى از آنان از برخى دیگرند پس کسانى که هجرت نمودند و از سرزمین خویش اخراج شدند و در راه من آزار دیدند و جهاد کرده و کشته شدند همانا بدیهاى آنان را مى پوشانیم و آنها را به بهشتهایى که زیر درختانش نهرها جارى است وارد مى سازیم. این پاداشى است از جانب خدا و پاداش نیکو نزد خداست.
.23 اسامى به نقل از تاریخ پیامبر اسلام, تإلیف دکتر آیتى, ص129 تا ص145 (به نقل از سیره النبى, ج1 و 3, اسدالغابه, ح3).
.24 انفال, آیه 72, کسانى که ایمان آورده ولى هجرت نکردند دوست شما نیستند تا اینکه هجرت کنند.
.25 کافى, ج1, ص377.
.26 این زن به اندازه اى مورد عنایت خدا واقع شد که هنگام درد زایمان, خداوند او را در خانه خویش جا داد.
.27 اعلام النسإ المومنات, ص252 تا 255.
.28 همان, ص412 تا 415.
.29 همان, ص225.
.30 همان, ص418 ـ 419.
.31 ممتحنه, آیه 10.
.32 مستدرک الوسائل, ج3, ص227.
.33 سفینه البحار, ج2, ص446.
.34 همان.
.35 اعلام النسإ المومنات, ص 181.
.36 مستدرک الوسائل, ج3, ص227, سفینه البحار, ج2, ص446.
.37 بحارالانوار, جلد 52, ص223.
.38 فتح, آیه 29.
.39 نسإ, آیه 95.
.40 غررالحکم و دررالکلم.
.41 وسائل الشیعه, ج11, ص35.
.42 مناقب ابن شهر آشوب, ج3, ص389.
.43 سیره ابن هشام, ج3, ص106.
.44 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج11, ص129.
.45 المغازى, ص830.
.46 اعلام النسإ المومنات, ص625.
.47 همان, ص460.
.48 همان, ص660.
.49 مغازى واقدى, ج1, ص265.
.50 مغازى, ج2, ص687 و اعلام النسإ المومنات, ص163.
.51 اعلام النسإ المومنات, ص608.
.52 الطبقات الکبرى, ج8, ص132.
.53 اعلام النسإ المومنات, ص605, ام الفضل همچنین فرزندان بزرگوارى چون عبدالله بن عباس مفسر بزرگ قرآن کریم و یار حضرت على(ع), عبیدالله بن عباس حاکم یمن در زمان حضرت على(ع) و قثم بن عباس استاندار منصوب حضرت على(ع) براى مکه را در دامن خود پروریده است.
.54 اعلام النسإ المومنات, ص 446ـ447.
.55 همان, ص160.
.56 همان, ص253.
.57 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج17, ص5.
.58 بحارالانوار, ج100, ص49.
.59 اعلام النسإ, المومنات, ص 674 و 651.
.60 همان, ص608.
.61 همان, ص129.
.62 به نقل از عقدالفرید.
-63 اعلام النسإ, ج1, ص322 ـ اعلام النسإ المومنات, ص145.
.64 اعلام النسإ المومنات, ص450.
.65 همان, ص 366.
.66 همان, ص131.
.67 همان, ص 256.
.68 همان, ص 473.