ازدواج شریدار طنز

نویسنده


  ازدواج شریدار با یک مرد آمریکایى

رفیع افتخار

 


 

شاید شما ((شریدار)) را نشناسید. اما اینک شریدار 46 ساله نه تنها در هند بلکه در بسیارى از کشورها خانمى شناخته شده و معروف است. او برخلاف اکثر هندیان در خانواده اى مرفه زاده شد و از همان اوانى که زبان گشود و خوب و بد را از هم تشخیص داد حسادتى شدید نسبت به مادر, در وجودش زبانه مى کشید; حسادت به ناخنهاى مادر!
مادر شریدار حسابى به ناخنهایش مى رسید و ساعتهاى متوالى وقتش را صرف تمیز کردن, شکل دادن و رنگآمیزى آنان مى کرد. شریدار کوچولو مادر را مى دید و با کنجکاوى و دقتى مثال زدنى, تمام حرکات او را به هنگام آراییدن ناخنها مى پایید. مادر شریدار خستى در مانیکور کشیدن ناخنهاى شریدار از خود نشان نمى داد و نسبت به این کار اهتمامى جدى مبذول مى داشت, اما این به تنهایى براى رضایت و فرو نشاندن عطش ((لاک زدن)) شریدار کافى به نظر نمى رسید. او دوست داشت خود به تنهایى مانیکورکشى کند. بنابراین با خود نقشه اى کشید و روزى که مادر در خانه نبود به سر وقت لوازم آرایش او رفت و به اصطلاح, دلى از عزا درآورد! بقیه قضایا را خودتان مى توانید حدس بزنید. مادر سر رسید و شریدار را حسابى دعوا کرد. بعدا شریدار گفته بود آن واقعه را هرگز فراموش نکرده بود. او با خود فکر کرده بود: ((من که گناهى مرتکب نشدم. فقط دلم مى خواهد مثل مامان ناخنهاى دراز و رنگى داشته باشم ... من تنها همان کارى را کردم که او هر روز با ناخنهایم انجام مى داد. مگر فرق من و مامان چیست؟ او فقط ناخنهاى بلندترى دارد ...)) سپس با خود اندیشیده بود: ((شاید اگر ناخنهاى من به اندازه ناخنهاى مامان باشند من هم بتوانم ساعتها وقتم را روبه روى آینه بگذرانم و روى ناخنهایم لاک بکشم ... بابا هم که مرا دوست دارد, هر چقدر لاک ناخن بخواهم برایم خواهد خرید. فقط باید ناخنهاى درازى داشته باشم. دراز, دراز, دراز, ...)). بنابراین در دل آرزو کرد ناخنهاى درازى داشته باشد. درازتر از ناخنهاى مادر و هر کسى دیگر.
فرداى آن روز و هنگامى که او از خواب برخاسته بود آرزوى خود را متحقق شده دیده بود. بله, ناخنهایش دراز شده بودند; درست در شکل و شمایل و اندازه ناخنهاى مادر! اما در کمال تعجب و در سالهاى بعد روند رو به رشد دراز شدن ناخنهاى شریدار هیچ گاه متوقف نشدند. بنا به گزارش دوستان و آشنایان و تإیید مقامات محلى, اندازه ناخنهاى شریدار در سنین مختلف به شرح زیر بوده است:
10 سالگى 20 سانتى متر
12 سالگى 25 سانتى متر
15 سالگى 42 سانتى متر
18 سالگى 57 سانتى متر
26 سالگى 83 سانتى متر
33 سالگى 100 سانتى متر
40 سالگى 120 سانتى متر
46 سالگى (در حال حاضر) 132 سانتى متر
عده زیادى از تحلیل گران اقتصادى بحران سال (1374) (1955م) در هند را مرتبط با ناخنهاى شریدار دانسته اند. آنان خاطرنشان مى سازند مردم و بخصوص توریستهاى کشورهاى دیگر که براى تماشا و بازدید از ناخنهاى شریدار به شهر و محل اقامت او مىآمدند با خرید حداقل یک جعبه مانیکور جهت اهدا به این بانو, موجب کمبود تصنعى مانیکور و بالا رفتن سرسامآور قیمت آن در کشور شده و دولت را واداشتند مقادیر متنابهى مانیکور از دیگر کشورها جهت مبارزه با این افزایش قیمت خریدارى نماید. این تحلیل گران میزان خسارت ناشى از واردات مانیکور به کشورشان را بیش از یک میلیون دلار تخمین زده اند. شریدار تا مدتها از اینکه ناخنهایى به آن بلندى و منحصر به فردى دارد ـ که مایه غرور و شهرت او بودند ـ به خود مى بالید اما از سن 25 سالگى به بعد بود که نگرانى به اعماق روحش رخنه کرد چرا کسى به خواستگاریش نمىآید؟!
مردان زیادى زبان به تحسینش مى گشودند اما براى مثال حتى یک نفر هم براى خواستگارى پا پیش نمى گذاشت. تنها در 35 سالگى شریدار, زن مرده اى بالاى پنجاه سال داراى پنج بچه اظهار تمایلى از خود نشان مى داد. اما در همان صحبتهاى اولیه شریدار متوجه شد هر گاه نگاههاى مرد بر ناخنهاى دراز او متوقف مى شود گویى این ناخنها در قلب مرد فرو مى روند چرا که ناخودآگاه چهره اش درهم و فشرده مى شد و در نهایت, بدبختانه, مرد زن مرده سریعا انصراف خود را اعلام نمود. بنابراین شریدار چاره را در این دید که از طریق اعلان به روزنامه ها و دادن آگهى رسمى به شوهریابى دست یازد. او دقیقا پنج سال منتظر ماند (از نوامبر سال 1989 تا نوامبر 1995) اما گویى قلب همه مردان هندى سنگ شده بود. حتى یک نفر براى دلخوشى هم تماس نگرفت و ابراز تمایل نشان نداد. متإسفانه حتى تلفنى نیز سراغى نگرفتند تا حداقل شرایط شریدار را بدانند و مرهمى بر زخمهاى او بگذارند. تو گویى شریدار جزو نفرین شدگان محسوب مى شد. اینک او کاملا ناامید و احساس بدبختى مى نمود و این در حالى بود که به 46 سالگى نزدیک مى شد.
در این زمان, مادر که ناراحتى و تیره بختى دخترش را از نزدیک شاهد بود, پیشنهاد کرد همین اعلان روزنامه ها, به کشورهاى پیشرفته اى چون آمریکا ارسال کند. دلیل مادر شناخت و درک مردان کشورهاى پیشرفته نسبت به ناخنهاى دراز زنان در کشور خودشان بود. بارقه امیدى در قلب شریدار سو سو گرفت. فورا در روزنامه هاى پرتیراژ آمریکایى و اروپایى آگهى هاى متعدد مبنى بر درخواست شوهر داد.
مادر شریدار درست فکر مى کرد. دیرى نپایید که فردى آمریکایى از شریدار تقاضاى ازدواج داد. او ((جرى لاک)), صاحب فروشگاه بزرگ لوازم آرایشى مقیم ایالت جورجیا بود. جرى ضمن ارسال تقاضانامه اى مبنى بر درخواست ازدواج اظهار امیدوارى کرده بود به کمک همسر آینده اش بتواند فروشگاه را بهتر از گذشته ـ همراه با استقبال بى نظیر مشتریان ـ اداره نماید. شریدار فورا این تقاضا را پذیرفت.

گلآقا ویژه بانوان و آقایان!
سیصد و سى و سومین شماره ((گلآقا)) همراه نامه اى فوق محرمانه! از آبدارخانه مبارکه شاغلام به دست ما رسید. ما هم بنا به رسم صداقت گلآقایى که با کسى سر و سرى ندارند ناچار از افشاى محتواى آن هستیم. فرستنده نامه, کمینه, عیال ممصادق در این نامه که به نمایندگى از اصحاب و اذناب آبدارخانه گلآقا فرستاده خبر از کودتاى درون گروهى یک هفته اى! جماعت نسوان مستقر در بخشهاى گوناگون آبدارخانه گلآقا داده و شماره ویژه هفته زن گلآقا (شماره 29) را ساخته و پرداخته خانمهاى همکار مجله گلآقا اعلام کرده اند.
ما ضمن عرض خسته نباشید به همکاران ارجمند مجله گلآقا, در ازاى عمل به خواسته اشان ـ که اعلام این خبر در اولین شماره جریده بود ـ به این عزیزان پیشنهاد مى کنیم: اگر من بعد نتوانستند در مورد آقایان! مضمونى براى طنز و فکاهى بیابند, خیلى کارى به کار زنان که همواره موضوع طنزها و ضرب المثلهاى بین ملل بوده اند نداشته باشند, زیرا همین مقدار میراث مکتوب! از شعر و ضرب المثل و ... که به جنس زن اختصاص یافته فعلا! کافى است.
بوستان ((گلآقا)) معطر باد