نویسنده

  ماسایو, حالا دیگر نام فاطمه رابرگزیده است

حسین مسلمى

 

 

خانم ((ماسایو یاماگوچى)) (فاطمه پاسبان) یکى از فارغ التحصیلان رشته ادبیات فارسى از دانشگاه ((مطالعات خارجى توکیو)) (بخش زبان فارسى و ایران شناسى) است. او از زمره زنانى است که در سرزمین بیگانه و در مرکز بى اعتقادى اخلاقى و اجتماعى که در آن بینش معنوى و اسلامگرایى با توجه به سیطره شوم فرهنگ غربى, جایگاه شایسته اى ندارد, متوجه ارزشها و معنویتهاى انسانى نهفته در درون خود شده و با پى گیرى و تحقیق و تفحص در زمینه ادیان, و بویژه دین مبین اسلام را یگانه راه نجات انسان از منجلاب پوچى و نیستى یافته و به آن گرایش پیدا نموده است. او که در محضر حضرت آیت الله گلپایگانى رضوان الله علیه در قم شرفیابى خود را به دین اسلام اعلام داشته نام ((فاطمه)) را براى خود برگزیده است. آنچه مى خوانید, حاصل گفتگویى است با ایشان که در ژاپن در دفتر کار همسرشان آقاى محمد پاسبان, (دفتر مجله پارس, چاپ توکیو) انجام شده است.
وقتى در دبیرستان مشغول تحصیل بودم, به جغرافیاى ممالک خاورمیانه علاقه وافرى داشتم و عکسهایى که در باره این ممالک مى دیدم, این علاقه را در من دو چندان مى نمود. در این میان عکسهایى از مساجد با آن معمارى خاص و کاشیکاریهاى برجسته و چشم نواز, بیشتر مرا به سوى خود جلب مى کرد و مرا آماده مى ساخت تا در جهت رفع حس کنجکاوىام در زمینه دین و مذهب, مطالعه و تحقیقاتى را به مرور شروع نمایم. براى من دیدن این بناهاى تاریخى, رویاهایى بود که هیچگاه تصور نمى کردم, روزى به واقعیت بپیوندند.
در اواخر دوران دبیرستان روزى یکى از دبیران من راجع به انتخاب رشته با من صحبت نمود که در این میان اشاره اى نیز به ادبیات کشور فارس نمود و با ذکر این مطلب که بیشتر دانشجویان در دانشکده زبان و مطالعات خارجى, انگلیسى را انتخاب مى کنند, از من درخواست نمود تا در صورت تمایل و علاقه شخصى, زبان فارسى را به عنوان رشته تحصیلى در مقطع دانشگاه انتخاب کرده و بر اساس آن سیر مطالعات خود را شکل دهم. این صحبتها و راهنماییها علاوه بر آنکه مرا از نوعى سردرگمى در انتخاب رشته نجات داد, زمینه شکل گیرى علاقه مرا که بخشى از آن همان علاقه به کندوکاو در جغرافیاى ممالک خاورمیانه بود, فراهم نمود. وقتى که دوره دبیرستان را به اتمام رسانیدم, پدرم پیشنهاد نمود که سعى کنم در امتحان ورودى یکى از دانشگاههاى دولتى ژاپن پذیرفته شوم, چون تإمین هزینه دانشگاههاى خصوصى براى خانواده ما مشکل بود.
من با تلاش فراوان و پشتوانه و علاقه اى که در دوران دبیرستان در وجود من جوشش داشت, در امتحان ورودى دانشگاه مطالعات خارجى توکیو بخش زبان فارسى و ایران شناسى پذیرفته شده و رشته ادبیات فارسى را انتخاب نمودم. هنگامى که مشغول تحصیل بودم تمام سعى و تلاش خود را به کار برده تا زودتر از موعد مقرر, محاوره زبان فارسى را یاد بگیرم. در سالهاى آخر دانشگاه, یکى از اساتید من با یک فرد ایرانى همکارى فرهنگى داشت و بیشتر روزها را با هم مى گذراندند و من نیز از طریق استاد با او آشنا شدم و این آشنایى زمینه تبادل فکرى و فرهنگى را برایم فراهم ساخت. ایشان در خلال صحبتهاى خود راجع به هدف از زندگى انسان و دین با من صحبت نمودند, که این عنوان یعنى مسإله دین براى من تازگى داشت, چون ما مردم ژاپن اطلاعات چندانى راجع به دین و به ویژه دین اسلام نداریم. در طى ارتباطهاى پى در پى و مستمر و از طریق مطالعه کتابهایى که در باره دین و بینش اسلامى از طریق ایشان در اختیار من قرار مى گرفت, من روز به روز به این مباحث علاقه و توجه بیشترى پیدا نموده و تا اتمام دوره دانشگاه توانستم ادیان مختلف را مورد بررسى قرار داده و هدف آنها را بشناسم. بعد از مدتها مطالعه به این نتیجه رسیدم که دین مقدس اسلام بهترین دین و ناجى انسانها مى باشد.
من از زمانى که مطالعه رشته زبان فارسى را در دانشگاه شروع کردم, به درسهایم روز به روز علاقه بیشترى پیدا مى کردم و ایرانیانى که به عنوان استاد مهمان به دانشگاه ما مىآمدند, خیلى مرا کمک مى کردند تا زبان فارسى را یاد بگیرم. با فراگیرى هر چه بیشتر زبان فارسى, دوست داشتم که آنچه را در باره ایران خوانده و یا از اساتید مهمان ایرانى شنیده بودم, از نزدیک مشاهده نمایم. بعد از اتمام تحصیلات با همان شخصى که مرا در دو سال آخر دانشگاه کمک کرده و مرا در مسائل دینى راهنمایى و ارشاد نموده بود, با مشورت و همفکرى دو طرفه, طى ارتباطهاى مستمر تصمیم به ازدواج گرفتیم و سپس به ایران آمدم و در شهر مذهبى قم در محضر یکى از مراجع تقلید وقت مرحوم آیت الله العظمى گلپایگانى به دین مقدس اسلام گرویدم و نام فاطمه را براى خود برگزیده و ازدواج نمودیم. محل زندگى من در تهران قسمت متوسط شهر بود و به راحتى مى توانستم با مردم ارتباط داشته باشم و بیشتر و بهتر مردم مهربان و مسلمان ایران را بشناسم. شنیدن کى بود مانند دیدن؟ براستى که این ضرب المثل خوبى در فرهنگ شما است. در ایران به واقعیت مردم ایران تا حد قوه و توانایى شناخت خود پى بردم. تا هنگامى که به ایران نیامده بودم, فکر مى کردم ایرانیان بیشترشان فروشندگان کارت جعلى تلفن و خلافکاران هستند که در ژاپن نمونه آنها را مى دیدم, به ویژه اینکه تبلیغات بلندگوهاى غربى علیه ایران بسیار گسترده و فراگیر بود. ولى وقتى به ایران آمدم, فهمیدم واقعیت همانى نیست که دیده ام و یا باندهاى غربى به ما نشان مى دهند و همچنین دریافتم عده اى که با عنوان ایرانى در ژاپن خلاف مى کنند, در کشور خودشان هم جایگاهى ندارند و منفور و مطرود هستند.
بین فرهنگ ایران و ژاپن جنبه هاى مشترکى وجود دارد, از جمله احترام خانمها به شوهرشان و حفظ نظام خانوادگى. البته متإسفانه در دنیاى امروز و نفوذ شتاب برانگیز و تبلیغات وسیع غرب به ویژه آمریکا از طریق وسایل ارتباط جمعى و خصوصا ماهواره و تإثیرپذیرى مخرب اثر مردم ژاپن به ویژه جوانان, جامعه ژاپن در حال فروپاشى خانوادگى است که این امر را مى توان با کمى تعمق در ارتباطات اجتماعى و خانوادگى مردم ژاپن شاهد بود. و این براى من به عنوان یک فردى که ملیت ژاپنى را در شناسنامه اش دارد و شاهد فروپاشى ارزشهاى اصیل سنتى و دیرینه حاکم بر روابط اجتماعى و خانوادگى در سنت و فرهنگ قدیم ژاپن است, غیر قابل تحمل است. پدرم با گرایش من به دین, میانه خوبى نداشت ولى چون مردم ژاپن طورى تربیت یافته اند که کارى به کار همدیگر ندارند و هر کسى در انتخاب مسلک و مرام خاصى, آزادى عمل کامل دارد, من نیز در انتخاب دین اسلام مشکل آنچنانى نداشتم. در امور خانواده و تربیت فرزندمان نیز مشکلى ندارم و برنامه ریزیها و تصمیم گیریها با مشورت طرفین و در محیط صفا و صمیمیت صورت مى گیرد. البته در تصمیم گیریها اگر شوهرم اطلاعاتش از من بیشتر باشد, تصمیم نهایى را به عهده وى مى گذارم. تاکنون نیز وابستگان شوهرم به من محبت زیادى کرده و احترام مى گذارند و در مدت اقامت در ایران با رفتارهاى شیرین و دوست داشتنى خود اجازه نمى دادند من احساس غربت نمایم. در ایران خداوند فرزندى به ما داد که اسمش را نیلوفر گذاشتیم. براى انتخاب اسم فرزندمان به رإى مادرشوهرم عمل کردیم و وى این اسم را انتخاب نمود.
در بدو ورود به ایران از نظر خوردن اغذیه ایران و آداب و رسوم خاص آن, مشکلاتى داشتم که بعدها به مرور زمان به آنها عادت نمودم. همسرم در کودکى پدرش را از دست داده بود, ولى مادرش در قید حیات بود و با ما زندگى مى کرد. وى زبان فارسى را چند کلمه اى بیش نمى دانست و به همین خاطر من مجبور شدم براى اینکه بتوانم با وى صحبت کنم و حرفهایش را متوجه شوم, تا حدى زبان ترکى آذربایجانى را یاد بگیرم. ایشان حدود یک سال و اندى با من زندگى کرد و بعد دار فانى را وداع گفت. وقتى که تازه به ایران رفته بودم از آمدن میهمانان زیاد دست و پا گم مى کردم, چون این رسم مهمان نوازى با جامعه فعلى ژاپن متفاوت است, ولى بعدها عادت کردم. اکثر روزها براى ناهار و شام میهمان داشتیم و من شخصا غذا مى پختم که متإسفانه اکثر میهمانان نمى توانستند بخورند و من و همسرم میل مى کردیم! من حدود دو سال و نیم در ایران زندگى کردم و خیلى چیزها در زندگى آموختم. ایرانیان خیلى مهمان نواز هستند و مخصوصا مردم ژاپن را دوست دارند. در کنار تمام این خوبیها و نکات مثبت و به یادماندنى که از ایران در خاطره ام مانده است, شخصیت بزرگوار حضرت امام(ره) را هیچگاه فراموش نخواهم کرد و احترام خاص و ویژه اى براى ایشان قائل هستم, چرا که ایشان یکى از مردان بزرگ جهان بشرى هستند. هر چند که نتوانستم در طى اقامت در ایران ایشان را از خلال کتابها و دست نوشته هایشان بشناسم. یکى از کتابهاى ایشان را نیز به زبان ژاپنى ترجمه کرده ام که هنوز چاپ نشده است. در حال حاضر در قسمت کنسولى سفارت ایران در توکیو کار مى کنم و با همسرم آقاى محمد پاسبان مشغول تهیه کتابى به زبان ژاپنى جهت استفاده توریستهاى ژاپنى که به ایران سفر مى کنند هستیم و در کنار اینها در تربیت بچه سه ساله ام نیز تلاش مى نمایم تا بتوانم در آینده فرد مفیدى به جامعه بشرى تحویل دهم.
اینک که مسلمان شده ام, موظف هستم احکام دین را شخصا اجرا کنم و دیگران را به این کار ترغیب و تشویق نمایم. البته این وظیفه, کار چندان آسانى نیست, و به مرور و با تإمل و حوصله فراوان باید انجام گیرد, چرا که مردم ژاپن از بدو زندگى با دین به معناى خاص آن بیگانه بوده و هستند. امیدوارم که خداى بزرگ مرا در این راه سخت و طاقت فرسا یارى دهد. در پایان از شما و همچنین از شوهرم, آقاى محمد پاسبان که بسیار اخلاق و رفتارشان را مى پسندم, تشکر و قدردانى مى نمایم که زمینه گفتگو با مجله شما را با من فراهم کرده اند, هر چند که خود را چندان شایسته این معرفى نمى بینم. براى مجله شما نیز آرزوى موفقیت و پیشرفت فرهنگى در جهت شناخت و شناساندن دین نجات بخش اسلام به تمام جهانیان بیگانه با دین را دارم.