گفتگو با خانم ایمگاردپین ، جامعه شناس و محقق آلمانى

نویسنده


  یک روز در کنار جامعه شناس و محقق آلمانى خانم ایمگاردپین

سوسن صفاوردى

 

 

اشاره:
در ویژه نامه سال گذشته پیام زن (شماره 68, آبان) مقاله اى را آوردیم با عنوان ایران و زنان ایرانى در ((ادبیات چادر)). آن مقاله که توسط خانم صفاوردى نوشته شده بود در شرح و تحلیل کتابى بود که یک محقق آلمانى با عنوان ((ادبیات چادر)) نگاشته است. این محقق و جامعه شناس, خانم ((ایمگاردپین)) است. آنچه اینک پیش روى دارید مشروح گفتگویى است که خانم صفاوردى اخیرا با خانم ((پین)) انجام داده است. در باور ما با توجه به اطلاعات خوب این پژوهشگر که عمر خویش را در غرب گذرانده است, این گفتگو نکات قابل توجه و خواندنى زیادى را در بر دارد; واقعیتهایى که ما را با دنیاى بیرون به گونه اى دقیقتر آشنا مى کند. یادآور مى شود خانم ((پین)) در دومین کنگره نقش امام خمینى در احیإ تفکر دینى نیز که در خردادماه سال جارى در تهران برگزار شد به عنوان یکى از مهمانان خارجى مقاله اى را ارائه داد.

خبردار شدم خانم ((پین)), محقق و جامعه شناس آلمانى از دانشگاه آفن, چند روزى در ایران است. با پرس و جو او را یافته و قرار ملاقاتى با او گذاشتم. خیلى دلم مى خواست او را ببینم و با او حرف بزنم و دریابم این همه افکار انقلابى, دید وسیع و تجزیه و تحلیل محققانه عارى از تإثیرات غربى را, چه کسى به رشته تحریر در مىآورد. خوانندگان پیام زن نیز پیش از این با یکى از کتابهاى ایشان به ((نام ادبیات چادرSchleir Lieteratur ))آشنا شده بودند و حال آشنایى با خود ایشان و شنیدن نظراتشان از نزدیک فرصتى بود که نمى بایست آن را از دست داد, هر چند که سعادت آشنایى با خانم پین در کنگره ارتحال امام خمینى(ره) قبلا نصیبمان شده بود, اما همان جا از ایشان قول گرفته بودم که در یک فرصت دیگر از نزدیک و با وقت بیشتر بتوانیم با او به صحبت بنشینیم. بالاخره روز موعد فرا رسید و در محلى که خانمPinn اقامت داشت قرار شد همدیگر را ببینیم. زنگ در را به صدا در مىآورم و به داخل خانه مى روم. با خوشرویى از من استقبال مى کند و اظهار خوشحالى مى کند که دوباره توانسته ایم همدیگر را ملاقات کنیم و من بلافاصله اولین سوال را مطرح مى کنم:

 خانم ((پین)) این همه افکار انقلابى از کجا آمده است؟ مقالات شما جزء نادرترینها و استثناهاى دنیاى غرب است؟
در جوابم نگاه مهربانش را به من مى دوزد و فقط لبخندى مى زند.

 بلافاصله مى پرسم: شما مسلمان هستید؟
دوباره لبخندى بر گوشه لبانش نقش مى بندد و جواب مى دهد: بلى, من تقریبا با شروع انقلاب اسلامى, اسلام آوردم. و خوشحالم که از همان اول این سعادت نصیبم شد که با اسلام تشیع آشنا شدم.

خانم دیگرى نیز همکار شما هستند, خانم ((مارلیزMarlies )), ایشان هم مسلمان هستند؟
بلى ایشان نیز مسلمان هستند و همسر ایشان لبنانى است.
تجزیه و تحلیل دقیق از مسایل, مطالعات وسیع, تحقیق و مهمتر از همه داشتن اصولى محکم که انسان بتواند مسایل را در آن قالب مورد بررسى قرار دهد, مسیر حق را هموار مى سازد و انسان قادر خواهد شد در امواج پرتلاطم تبلیغات غرب واقعیت را پیدا کند. البته نشان دادن این واقعیت به انسانهایى که نه تنها به دنبال تجزیه و تحلیل صحیح از مسایل نیستند بلکه حتى قادر به دیدن و درک کردن نیز نیستند, کارى بس جانفرساست. اما مسوولیت, سنگین است و به همین علت جایى براى ناامید شدن وجود ندارد, ما حتى اگر بتوانیم چشمان یک انسان را بر روى حق باز کنیم, باز هم برنده خواهیم بود.

O یکى از رایج ترین تصورات غرب از زنان مسلمان, تصویر زیبارویان مرموز و عشوه گر حرمسرا است. به نظر شما این تصویر چگونه به وجود آمده است و آیا امروز نیز این تصور وجود دارد؟
ـ تصویر مرموز و عشوه گر زیبارویان حرمسرا به صدها سال پیش برمى گردد و تصور و برداشت کلى ((شرق گرایى)) یعنى یک ایدئولوژى که استعمار شرق را پایه ریزى کرده, دنبال کرده و توجیه مى کند. مسلما براى استعمارگران اروپایى آنچه در وهله اول اهمیت داشت قدرت سیاسى بود و افزایش ثروتشان از طریق منابع طبیعى ارزان در سرزمینهاى مستعمره. از سوى دیگر, فرهنگ بیگانه براى آنها بسیار جذاب جلوه مى کرد, فرهنگى که آنان در دوردستها و سرزمین بیگانه با آن آشنا شدند. جلال و شکوه زندگى اشرافى, قصرهاى زیبا, باغها و مساجد و فرهنگ توسعه یافته عظیم, ماجراجویان, دانشمندان و نویسندگان را مجذوب خود مى کرد. سفرنامه ها, رمانها و شعرهاى آنان در اروپا خوانندگان زیادى را به سوى خود جلب مى کرد و همین طور بسیارى از هنرمندان, صحنه هایى از شرق را به تصویر مى کشیدند و خصوصا حرمسراها را. اروپاییهاى ثروتمند اعم از زن و مرد, تصاویر خود را به عنوان سلطان و یا پرنسسهاى قدرتمند رسم مى کردند که در موزه هاى زیادى از اروپا این تصاویر هنوز آویزان هستند.
البته در زندگى روزمره آنان نیز تإثیر و نفوذ مشرق به خوبى مشاهده مى شد; به طور مثال در معمارى, دکوراسیون منازل و مدها. این تصورات سنتى فریبنده و رمانتیک از مشرق که از قدیم وجود داشته هنوز نیز وجود دارد و زمان حال را نیز در بر مى گیرد. به طور مثال ما شاهد اخبار و گزارشهاى بیشمارى در مورد زندگى تجملى و ماجراهاى خانوادگى حکمرانان شرقى هستیم. تا قبل از سقوط رژیم شاه نیز نشریات آلمان, عملا هر هفته اخبار جدیدى از خانواده سلطنتى به چاپ مى رساندند. عامل موثر دیگر در انتقال چنین تصویرى, آگهیهاى تبلیغاتى صنعت توریسم است, که نقش مهمى را در انتقال این تصویر بازى مى کند و همچنین علاقه اى که اروپاییان و زنان اروپایى به رقصهاى سنتى شرق خصوصا ((رقص شکم)) دارند! مثلا در تقویم مراسم و جشنهاى مجله ((شرقder orient)) (()) مورخ ماه نوامبر 96 لغایت مارس 1997, صد ((فستیوال)) (جشن) و ((شو)) در شهرهاى مختلف آلمان تحت عنوان ((رقصهاى هزار و یک شب)) و یا ((شبهاى عربى)) اعلام شده اند. به غیر از این همچنین صدها کارگاه آموزشىWorkshops یادگیرى رقصهاى شکم و دیگر انواع رقصهاى عربى برگزار مى شود. و بالاخره این موقعیت براى زنان اروپایى در ((کارناوالهاKarneval )) به دست مىآید که خود را به صورت ((زلیخاى عشوه گر و طناز)) در بیاورند و بدین ترتیب تصویر سنتى ((شرق مرموز و فریبنده)) براى اروپا به عنوان عاملى براى استراحت و آرامش و تنوع و تجدید قوا از زندگى خشک و کار و زندگى دیکته شده روزمره جامعه صنعتى مورد استفاده واقع مى شود. البته علاوه بر این در این میان مشرق زمین به عنوان صحنه فرهنگهاى بومى و تزیینات باقى مى ماند که با اسلام و یا ارزشهاى اسلامى و واقعیت زندگى مسلمانان در کشورهاى اسلامى یا مهاجران مسلمان و زنان مهاجر مسلمان در اروپاى غربى هیچ ارتباطى ندارد.

O به نظر شما چگونه است که این تصویر زنان غیر منفعل پشت درهاى حرمسرا که جداى از هر چه که زندگى است بودند, تبدیل به تصویر جدید زنان متعصب بنیادگراى قابل ترحم که قربانیان مردسالاران اسلامى هستند گشت؟
ـ همزمان با این تصویر رمانتیک موجود از مشرق زمین, تصویرى دیگر نیز در ذهن اروپاییان غربى وجود داشت که تا به امروز نیز ما شاهد آن هستیم و آن تصویر زن به عنوان موجودى که هیچ گونه حقوقى از خود ندارد و کاملا تحت اختیار شوهران و یا پدرانشان هستند; تصویر مشرق زمین متعصب, خشن و غیر منطقىirrational
البته در هر دو تصویر, زنان رل اصلى را ایفا مى کنند و مرکز ثقل نقشها هستند. از یک طرف اروپاییان, مشرق زمین را به عنوان سرزمین قصه هایى از زیبارویان شعر, شکوه و جلال و فریبندگى و غیره ترسیم مى کنند و از سوى دیگر ((مشرق زمینى)) که در مقابل مغرب زمین متمدن, قابل احترام, روشنفکر, پاىبند به حقوق افراد خصوصا در مورد زنانrational منطقى است, قرار مى گیرد. محقق ادبیات ((ادوارد سعیدSaid Edward )), در تحقیقات و بررسیهاى خود در خصوص مشرق زمین این مسإله را بسیار قابل توجه ترسیم کرده است. تا سالهاى 60 و 70 قرن بیستم در مغرب زمین و همین طور خیلى از مسلمانان این طور تصور مى کردند که اسلام قدرت سیاسى و اجتماعى خود را از دست داده است. این طور تصور مى شد که مسلمانان تنها انتخاب بین دو راه را دارند; یکى راه کاپیتالیستى غربىWestlch Kapitalistisch _ و دیگرى راه توسعه سوسیالیستىSozialistischen Entwiekluaywh)) )), اما اینکه یک راه دیگر به نام راه اسلامى نیز به عنوان آلترناتیو (جانشین) وجود داشته باشد, به فکر کسى خطور نمى کرد و کاملا بعید به نظر مى رسید. اما برخلاف این تصور, موجى در دنیاى اسلام به وجود آمد که برگشت به ارزشهاى خود و فرهنگ اسلامى بود. مهم ترین عامل در این رابطه شکست عربها در مقابل اسرائیل در سال 1967 بود و یک عامل موثرتر و مهم تر, انقلاب اسلامى ایران در سال 79 لغایت 1987 بود. این جریان در غرب به منزله پیدایش نهضت غیر منطقى یا خشن, متعصب و برگشت به قرون وسطى تفسیر شد. زنان ایرانى که در چادرهاى مشکى در تهران و دیگر شهرها به طور چشمگیرى در تظاهرات علیه شاه شرکت گزیدند, به صورت ((سمبل و الگو))ى این نهضت در آمدند. این مطلب که زنان مسلمان در تإیید حرکتهاى اسلامى به پا مى خیزند و یا خود در سازماندهى و شکل گیرى نظام جامعه و کشور نقش ایفا مى کنند در نظر غرب مخالف و مغایر است با الگوهاى پیشرفت و حرکتهاى آزادیخواهانه, غرب نمى تواند چیز دیگرى تصور کند به غیر از اینکه تمامى زنان دنیا بایستى طورى زندگى کنند و طورى باشند که زنان اروپایى و غربى هستند. زنان مسلمانى که با عمل و کلمات خویش با این فکر مخالفت کنند, به منزله زنانى دیده مى شوند که قادر نیستند مدافع علایق و تمایلات خود باشند و فاقد توانایى بررسى جریانهاى اجتماعى و سیاسى خواهند بود. راجع به زنان مسلمانى که در حرکتهاى اسلامى مشارکت دارند و یا در یک حزب اسلامى هستند, چنین برداشت مى شود که آنان یا به وسیله رهبران مذهبى تشنه قدرت, فریب داده شده اند و یا اینکه پشتیبانى آنان از این نوع حرکتها سودهایى براى آنان به همراه مىآورد, از قبیل حمایتهاى مالى, امنیت و غیره. غرب معتقد است عده اى از این زنان بنیادگرا بدین طریق به این راه کشیده شده اند و عده دیگر دیر یا زود متوجه خواهند شد که مورد سوءاستفاده قرار گرفته اند و در واقع آنان نیز تحت ستم هستند. غربیها این زنان را ضعیف, ناتوان و فرصت طلب دانسته و احساس ترحم نسبت به این گروه زنان دارند.

O خانم پین, این تصویر ذهنى از بنیادگرایان چگونه به وجود آمده است؟ آیا این تصور به وجود آمده ارتباطى با کتاب بتى محمودى ((بدون دخترم هرگز)) دارد؟ و به طور کلى دلیل اصلى اینکه نویسندگان و یا خبرنگاران و یا محققان به این نتیجه مى رسند که اسلام دین خشونت, عقب ماندگى است و مانع روشنفکرى در چه چیز قرار دارد؟
ـ همان طور که شما نیز اشاره کردید تصویر اصلى که از زن مسلمان در غرب وجود دارد قسمت عمده آن از طریق رسانه ها انتقال داده مى شود و در این میان باید در نظر داشت که قدرت رسانه ها و افکار عمومى و سیاست به طور تنگاتنگ در یکدیگر گره خورده اند. البته دوست ندارم شما این طور برداشت کنید که من معتقد به یک ((توطئه رسانه اى)) هستم. یعنى اینکه ناشران روزنامه ها و یا تهیه کننده هاى برنامه هاى تلویزیونى و خبرنگاران متوجه هستند و یا طبق یک برنامه پیش بینى شده و در صدد توطئه علیه اسلام هستند و تلاش مى کنند به تماشاگران, شنوندگان و خوانندگان دروغ گفته و افکار آنان را مسخ کنند.
من بیشتر فکر مى کنم که هر جامعه اى داراى رسانه هایى است که با آن جامعه در تطابق است. این رسانه ها از یک سو بایستى نقش اجتماعى داشته باشند از قبیل رساندن اطلاعات, انگیزه هاى سیاسى, علایق اجتماعى, سرگرمى و غیره و همچنین در شکل دادن عقاید و تصویرهاى جهانى نقش ایفا کنند. این عقاید و تصویرهاى جهانى البته زمانى موفق خواهند بود که با سیاست کشور هماهنگى داشته باشند و یا وقتى که در جامعه آمادگى پذیرایى وجود داشته باشد. من و دوست همکارم, خانم مارلیز با همدیگر صدها مقاله روزنامه ها, مجلات, برنامه هاى تلویزیونى و رادیویى راجع به ((زن و اسلام)), ((اسلام و غرب)), ((اسلام به عنوان یک مذهب)) و غیره را مورد بررسى و تجزیه و تحلیل قرار دادیم و خیلى برایمان جالب توجه بود که چگونه اکثر مقالات در یک سرى ساختار اصلى و در یک سرى اظهارات اولیه با یکدیگر مطابقت مى کنند. این تطابق در دیدگاه سیاسى گروههاى کاملا راست, محافظه کارها, چپها و یا فمنیستها خودش را کاملا نشان مى دهد. همچنین در نشریات مختلف, ما متوجه این نقطه مشترک شدیم; عکسها, دلایل و تفسیرها در مجلات سطحى, در روزنامه هاى کثیرالانتشار, در نشریات فمنیستهاى چپ, در برنامه هاى تلویزیونى با محتواهاى علمى و توضیحى, مطالب بسیار شبیه هستند, حال اینکه این تشابهات و نقطه مشترک, به چگونه هستند توضیح مى دهم.
در برنامه ها و مقالات در خصوص اسلام و جهان اسلام و یا موقعیت زن مسلمان, همه چیز از دیدگاه ارزشها و تمایلات غربى سنجیده مى شود. اطلاعات محتوایى به طور معمول بسیار کم است و به ندرت یک مربى واقعى از اسلام, روش زندگى اسلام, عقاید و اهداف اجتماعى سیاسى زنان مسلمان وجود دارد. و انسان حتى مى تواند بگوید در بسیارى از مواقع تحلیلى که از زندگى زنان مسلمان در رسانه ها وجود دارد در حقیقت بیشتر راجع به وضعیت زنان غربى است. به طور مثال, اصل موضوع بر سر دعواى نقش جنسیتها از دیدگاه غربى است و یا آمارهاى مستند در مورد عدم موقعیتهاى مناسب براى زنان در زمینه اشتغال و یا حضور زنان در سیاست. در اینجا همه تصور قرون وسطایى که از اسلام ارائه مى شود و اینکه زنان مسلمان به عنوان انسانهاى طبقه دوم هستند و به زور ازدواج مى کنند و با کوچکترین مسإله اى از طرف شوهر رانده مى شوند و غیره, براى این است که زنان غربى ناراضى آرام نگه داشته شوند و به آنان این احساس داده شود که شما هنوز وضعیتتان نسبت به زنان مسلمان بیچاره, خیلى بهتر است و على رغم تمامى تبعیضها و سرخوردگیها شما حداقل مى توانید خود را جزء متمدنها و طبقه آزادیخواه و انسانهاى دمکرات پیشرو (پیش کسوت) به حساب بیاورید.
زنان غربى را به مثابه الگو و معلمین زنان مسلمان ترسیم مى کنند. و یک چنین اثر مشابهى که رسانه ها در آلمان و تمامى اروپا و غرب دارند از طریق ((ادبیات چادر)) نیز انجام مى شود که خصوصا در غرب بسیار در بورس است. کتاب بتى محمودى ((بدون دخترم هرگز)), به سال 1988 را مى توان نمونه بارزى براى این نوع ادبیات به حساب آورد. اگر چه قبل از این کتاب نیز کتابهاى دیگرى شبیه به آن به چاپ رسیده بود. این کتاب تا سال 1992, یعنى 4 سال بعد از چاپ, به 20 زبان ترجمه و در سرتاسر دنیا پخش شد و 12 میلیون تیراژ داشت, تنها 4 میلیون آن در آلمان غربى به فروش رسید. حتى فیلم آن نیز خیلى موفق بود. پیرو این کتاب, کتابهاى بسیار زیادى در خصوص زنان در کشورهاى اسلامى به بازار عرضه شد, که بعضى نیز به عنوان پرفروش ترین کتب دست پیدا کرده اند. بعضى از این کتابها رمانهاى سطحى هستند که تنها موضوعشان راجع به عشق و سرنوشتهاى غم انگیز بیگانه پشت پرده است. بعضى دیگر به موقعیت زنان مسلمان, فقر و سنتهاى مردسالارى در کشورهاى اسلامى به طورى جدى مى پردازند.
زنان نویسنده, عدم دستیابى به اصلاحات اجتماعى و جریانهاى دمکراسى و بعضا اشتباهات گروههاى سوسیالیستى را مورد انتقاد قرار مى دهند و ضعف حرکتهاى زن گرایانه را بیان مى دارند. مدل توضیحى, پیش گوییها و مطالبات آنان در یک طیف وسیع متغیر از هم, و از سوى دیگر غالبا در یک نکته متفق القول, آن هم این مطلب که علت اصلى عقب ماندگیها, فلج ماندن روشنفکرى, اخلاقیاتRigorisnrus و خشونت, همه در اسلام است!
الگوهاى فکرى و حرکتهاى اجتماعى که از اسلام سرچشمه مى گیرند از نظر این دیدگاه, همگى مخالف پیشرفت, دمکراسى, حقوق بشر و آزادى زنان است. البته من نمى خواهم بگویم که تمامى نویسندگانى که در حیطه ((ادبیات چادر)) قلم مى زنند دروغ مى نویسند, حتى در مورد تعدادى از آنها که ((کوبیدن اسلام)) در نوشته ها و نیت آنها کاملا مشهود است, آن طورى که آنها سرگذشتهاى خود و جریانهاى سیاسى را تفسیر مى کنند. اما آنچه که بدون استثنا همه در آن مشترک هستند, ناتوانى جدایى اسلام به عنوان مذهب از آداب و رسوم و سنتها در کشورهاى اسلامى است. اینان یا نمى خواهند و یا نمى توانند موقعیتهاى زندگى خود را در رابطه با جریانهاى اجتماعى و تاریخى غالب بر جوامع خودشان ببینند. بدین ترتیب به طور مثال, براى کسى تعجبآور نخواهد بود, وقتى که یک خانم ایرانى که در زمان شاه از طبقه مرفه جامعه بوده است, انقلاب را به عنوان سقوط و نابودى دنیاى خودش ببیند. و این خیلى تإثیر منفى خواهد داشت زمانى که این زنان, خود را نادى صداى زنان ایرانى دیده و ترسیمهاى آنان در خصوص جریانات و وقایع ایران در غرب, به عنوان تصویرهاى متعلق یک گروه و یا یک طبقه خوانده نشود و به عنوان ((حقیقت و واقعیت)) دیده شود. تکرار مداوم این تصاویر ارتباط مستقیم با تإثیر ((ادبیات چادر)) دارد. این ادبیات, تصویر غالب موجود در اروپاى غربى از اسلام و زندگى در یک جامعه اسلامى را به دست مى دهد.

O آیا این تصویر انتقالى در ادبیات چادر و رسانه هاى غربى بر پایه اطلاعات است یا نشإت گرفته ازp (تصورات و پیش ذهنیهاى اروپایى) هستند؟
ـ تصویرهاى تصورى از زنان بنیادگرا و یا زنان مورد ترحم قربانیان مردسالارى اسلامى در غرب بر پایهp وI (پرورده هاى ذهنى اروپاییان) هستند. و این مطلب را مى شود به راحتى از اینجا فهمید که خبرنگاران و نویسندگانى که در مورد اسلام و موقعیت زنان مسلمانى مطلب مى نویسند و یا از زندگى آنانى فیلم درست مى کنند, که نشإت گرفته از حرکتها و عقاید آن دسته از زنان ترک, عرب, ایرانى و یا مهاجرانى است که با عقاید و تصورهاى آنان نزدیک تر و همخوان تر است.
آنان زنانى هستند که غالبا برخاسته از طبقه مرفه و یا متوسط هستند و دیدهاى سیاسى و اجتماعى و تصورشان از نقش زن با آنچه که در غرب و اروپا تبلیغ مى شود مطابقت دارد و اسلام را مانع بزرگ و اصلى بر سر راه مدرنیزه شدن, حقوق بشر, دمکراسى و آزادى زنان مى بینند. و حجاب و روسرى را با تنفر به مثابه نشانه اى از ((برگشت به عقب و تحجر)) مى دانند. البته من حرفم این نیست که زنانى که این نوع طرز تفکر را دارند بایستى طرد شوند و یا حق حرف زدن ندارند, اما آنچه که با آن مخالف هستم و اشتباه است, عمومیت دادن سخنان و عقاید این افراد به همه زنان مسلمان, ایرانیان, ترکها و یا عربها است. این طرز تفکر و دید موجود از زنان مسلمان در اروپا و غرب که با مردم غربى عجین شده است و متإسفانه به مرگ و اضمحلال ارزشها, قواعد و تفکرات مذهبى در دیگر مردمان مى انجامد بدین صورت است که به نظر مى رسد یک برخورد و نشست تشریحى, بدون بینش ذهنى نسبت به موقعیت زنان مسلمان غیر ممکن شده است و ((دیالوگ)) و گفتگوى تفاهمآمیز مابین طرفین را که دیگر باید کاملا فراموش کرد. خصوصا هنگامى که موضوع بر سر حجاب و پوشش است, به غیر از مسإله تعیین هویت, اغلب, طرح و برنامه نیز مى دهند. تمامى خبرنگاران و نویسندگان غربى و همین طور زنان ترک و زنان ایرانى مدرن, معتقد هستند که پوشاندن موهاى سر ظلم است و نسبت به آن احساس تنفر دارند. به همین خاطر نیز معتقدند هیچ زنى, اگر که عقل درست حسابى داشته باشد به دلخواه, روسرى سر نمى کند و چادر نخواهد گذاشت. و در رابطه با زنان مسلمانى که از روى عقیده مذهبى اشان و با اعتقاد, خود را مى پوشانند, این عمل را طورى دیگر تفسیر کرده و آن را نوعى ((شستشوى مغزى)) در این زنان مى بینند. این زنان از دید این دسته افراد, زنانى ناتوان, بى اراده و مخلوقهایى اند که بیراهه رفته و قدرت مبارزه با نظام مردسالارى اسلامى را نداشته و به همین خاطر سر تعظیم در مقابل قوانین و ساختار این نظام فرود آورده اند!
بدین ترتیب است که در خبرهاى رسانه ها گزارش مى شود که زنان ایرانى به علت اجبار در سر کردن روسرى و چادر به نحوى غیر قابل تحمل تحت ستم و زیر فشار هستند.
براى کسانى که پنجره دیدشان به سوى واقعیتها هنوز کمى باز نگه داشته مانده است, مى بایستى روشن باشد که این نوع طرز تفکر, ترسیمها و ادعاها با اکثریت جامعه زنان ایرانى هیچ همخوانى ندارد و خلاف واقعیت است. و این مسإله در مورد زنان مسلمان کشورهاى دیگر نیز صادق است. به طور مثال, این طور تبلیغ مى شود که; زنان مسلمان ترک تمامى آنان مخالف با روسرى و اسلامى شدن کشورشان هستند و بر ضد آن قیام کرده اند. مثل این گفته که زنان طرفدار و دوستدار حزب رفاه از این گروه هستند! اما اینکه این مسإله به این روشنى, چگونه از واقعیت زندگى زنان مسلمان به این شکل درمىآید و این نوع تصاویر پاره, مورد علاقه و قابل فهم تر مى شود, به نظر من به این صورت است که اینها[ چادر و روسرى] الگویى روشن براى پیشرفت سیاسى اجتماعى اى را انتقال مى دهد که تصورات کم و بیش غرب مسیحى را تإیید مى کند. آشکارا و یا پنهان, این نوع ترسیمها این پیام را به دنبال دارد که اگر زنان روى خود را از الگوى غربى برگردانند, سرنوشتشان بدانجا ختم مى شود که به صورت پوسترهاى معلق خمینى, پوشیده در چادر سیاه بنیادگرایى درمىآیند و یا به صورت انسانهاى طبقه دوم در خواهند آمد که تحت سلطه و ستم پدران و شوهرانشان قرار مى گیرند و از زندگى اجتماعى محروم, و بدون هیچ گونه امیدى به آینده و موقعیتهاى شغلى و یا حتى کوچکترین خوشى از زندگى, به زندگى ادامه خواهند داد!!

O خانم پین, به نظر شما چرا پوشش زنان مسلمان به عنوان سمبل بنیادگرایى, عقب ماندگى و خشونت اسلام تبلیغ مى شود؟ پوشش چه نقش سمبلیکى را در اینجا به نمایش مى گذارد؟
ـ این یک واقعیت است که در برخورد دنیاى متمدن و اسلام بنیادگرا, پوشش و حجاب زن نقش اصلى را دارد. این برداشت تهاجمى غرب در مورد روسرى و چادر به صورتهاى مختلف توجیه مى شود که من آنها را در سه دسته بیان مى کنم:
اکثرا گفته مى شود که روسرى و یا چادر, زنان را زشت و پیر نشان مى دهد, یعنى اسلام زنان را مجبور مى کند تا خود را زشت کنند. البته این نوع قضاوت ظاهرى در مورد زیبایى و قشنگى, تا حدود زیادى به فرهنگ ارتباط دارد و متإثر و وابسته است به آنچه که مد است. زیبایى و زشتى کجا است و چه هست؟ آیا لباسهایى که 10 سال و یا 20 سال پیش به عنوان خیلى مدرن تلقى مى شد, امروز نیز همان طور خواهد بود؟ مطلقا نه. در سرتاسر جهان, مد غربى غالب شده است. مدهایى که زنان نیویورک, پاریس, توکیو و ریودو ژانیرو پوشیده مى شود و لباسهایى که از ژاکتهاى چرمى و جینهاى پاره پاره, کفشهاى لژدار بلند و غیره تشکیل شود و گاه در این بازى, عبا, روسریها و چادرهاى شرقى نیز به کار گرفته مى شود. در گذشته مخالفتهایى از سوى زنان غربى علیه این نوع مدها انجام مى شد ولى امروز از این نوع اعتراضها و مخالفتها دیگر اثرى باقى نمانده است. شاید این موقعیت صنعت مدسازى را بتوان در این مسإله دید که امروزه زنان بى توجه به تغییرات فصل به فصل مدها, فکر مى کنند این خودشان هستند که آزادانه نوع لباسهایشان را انتخاب مى کنند. آن دسته از انسانهایى که طبق مدهاى دیکته شده به سبب وضعیت مالى نتوانند پیش روند, مورد ترحم واقع شده و از کلوپ و مجامع افراد مدرن و زیبا و موفق طرد مى شوند.
هر کس دنباله رو نباشد به منزله منغص کننده عیش دیگران و یاوه گو به حساب مىآید. و اگر این مسإله در موضع اسلام انجام شود حس برترى غرب را به شدت تکان داده و مى لرزاند. و این دلیلى خواهد شد براى حملات تند و تهاجمى غرب علیه امتناع از پذیرش مدلهاى لباس غربى و اظهارات شدید و احساسى که علیه روسرى و زنان محجبه, انجام مى شود.
دلیل دیگرى که آورده مى شود این است که روسرى و چادر, اکثرا مانع بهداشت, و موجب بیمارى و مرگ مى شود. زنان ایرانى چادرى به عنوان ((پرنده هاى سیاه مرگ)) لقب داده مى شوند! زنان روسرى به سر ترک, غالبا مورد سوءظن هستند که داراى شپش هستند! این نوع استعاره, شاخصى براى یک تصویر نژادپرستانه از انسان است. از قدیم نژادپرستى, انسانهاى مورد تبعیض واقع شده را تنفرانگیز, کثیف, میکروب دار که ناقل بیماریهاى گوناگون و مرگآور بودند مى دید که براى انسانهاى سالم خطرناک بودند. این نوع برداشتهاست که مجوز اهانت, تحقیر و ظلم به طبقه مورد تبعیض را ایجاد مى کند و این فکر تا بدانجا پیش مى رود که انسانها رانده و یا نابود مى شوند. از نظر غرب, انسانهایى که روسرى و چادر دارند داراى جهان بینى منفعلانه و غیر واقعى هستند که در صدد هستند عقاید خودشان را با خشونت به زور به دنیا تزریق کنند و این طبیعى است که انسانهاى مدرن و همچنین زنان عرب و ترک ایرانى مدرن این گونه افراد را نمى توانند با خود برابر بینند و به همین خاطر یا بایستى آنها را آموزش داده و تربیت کنند و یا حداقل آنان را از قدرت سیاسى و اجتماعى دور نگه دارند.
اما دلیل سوم اینکه پوشش مو غالبا با پوشش کامل شخص, گنگى, طرد شدن از جامعه و عدم داشتن حقوق, برابر مى شود و برعکس آن, عدم پوشش و بى حجابى مورد تشویق و نشانى از آزادگى و عدم وابستگى با برخوردى باز با جهان. به طور مثال, زنان ایرانى که به عنوان وابستگان رژیم, خسارت از داست دادن ثروت, تجملات و زندگى خوش گذشته اشان را آه و ناله مى کنند, غالبا به منزله قهرمانان آزادیخواه, مبارزان دمکراسى و حقوق بشر! مورد حمایت واقع مى شوند و با آنها احساس همدردى مى شود. و تمامى قهرمانى آنان در این خلاصه مى شود که شجاعانه از گذاشتن و به سر کردن روسرى امتناع کرده اند.
البته ناگفته نماند برخورد متعصبانه و نسنجیده عده اى از زنان و مردان مسلمان نیز در این امر, یعنى قضاوت در مورد مسإله روسرى و چادر بى تإثیر نبوده است. کسانى که پوشش را مرکز ثقل و نکته اصلى یک جامعه اسلامى ترسیم مى کنند و اگر موى خانمى از روسرى بیرون بود و یا به هر دلیلى روسرى به سر نداشت به عنوان موجودى فاسد مورد توهین قرار گیرد, بایستى این انتظار را هم داشته باشند که آن کسانى که تفکر دیگرى دارند این نوع برخوردها را به اسلام و روش زندگى اسلامى مرتبط مى کنند.

O خانم پین, تمامى توضیحات شما متین است اما با این حال, این نوع برخورد غریبانه و مغرضانه غرب قابل درک نیست. شما نظرتان در خصوص این تصور چیست که این نوع برداشت از مسإله حجاب تا حدى نیز به دوران استعمار و نابودى فرهنگ اسلامى در کشورهاى مستعمره ارتباط دارد و نقش آنان را در این مسإله نبایستى کم رنگ دید؟
ـ مسلما پشت پرده جذابیت مشرق در رابطه با ((زیبارویان حرمسراها)) که اول سخنانم از آن حرف زدم, تنها تحسین و جذابیت وجود نداشته بلکه حداقل به همان میزان کشش نسبت به آنچه ممنوع است نیز وجود داشته است. اروپاییان در مناطق دورافتاده جهان اسلام قادر بودند به راحتى منابع و ثروت آنان را غارت کنند و این کار در مقابل مبالغ بسیار ناچیز و مسخره اى که حاکمین وقت که غالبا فاسد و بى لیاقت بودند و راه را براى استعمارگران هموار مى کردند, انجام مى شد و اما تنها راهى که مستعمرین, با قیام و مخالفت روبه رو مى شدند, زمینه هاى فرهنگى و چارچوب زندگى فردى مردم بود. اینها تنها عرصه هایى بودند که براى اروپاییان همیشه بسته و معما بودند.
از دیدگاه اروپاییان این مسإله در وهله اول به منزله نوعى مخالفت غیر واقعى در رابطه با ((آگاهى و تعلم)) تفسیر مى شد و اما از سوى دیگر, آنان این امر را به منزله قیامى علیه استعمار مى دیدند و عکس العمل اروپاییان, توهین و اقدامات زورگویانه نسبت به این عمل بود و زنان مسلمان در مرکز ثقل جنگهاى قدرت فرهنگى قرار داشتند, که راه را بر اروپاییان دشوار کرده بودند و آنان فکر مى کردند کلید نفوذ و تحت سلطه در آوردن شرق به دست زنان است و با روشهاى گوناگون سعى کردند به دنیاى زنان مسلمان راه پیدا کرده و از این طریق بر قدرت فرهنگى اسلامى پیروز گشته و بر آن فائق آیند. براى رسیدن به این امر, کشف حجاب اجبارى و اختلاط مجامع خوشى زنان و مردان را پیش کشیدند. و اکثرا نیز اروپاییان در کشورهاى شرقى حساس تر, رابطینى که آماده و راغب به این کارها بودند را پیدا مى کردند و این مسإله به طور مستمر تا به امروز ادامه داشته و قابل اثبات است. به طور مثال, با شعارها و حرکتهایى از قبیل ((آزادى)) و ((تساوى زن و مرد)) براى زنان مسلمان, که ریشه ضد مذهبى و ضد مسیحى دارد. در کنار سعى و تلاش عقیدتى و تربیتى که در سرتاسر جهان مى شود تا بر زنان مسلمان اثرپذیر باشد, مسلما توهین و تحقیر و تبعیض که بعضا نیز قانونى انجام مى شود نیز وجود دارد و به طور مثال, طرد زنان مسلمان محجبه که لباسشان نشانى از تعلق مذهبى آنان است, از مراکز و شغلهاى تخصصى, دانشگاهها, مراکز سیاسى و غیره, در همین راستا انجام مى شود.

O به نظر شما آیا ارتباطى بین تصویر ذهنى از زنان مسلمان و قدرت و سلطه سیاسى جهانى وجود دارد؟
ـ گزارشهاى در خصوص اسلام و کشورهاى اسلامى و زنان مسلمان را نباید یکطرفه دید, بلکه اینها را بایستى در ارتباط وسیع با سیاست خارجى و سیاست جهانى و منافع آنان دید.
با عنوان کردن مسایل حاد و وحشتآور در خصوص زنان مسلمان و وضعیت آنان از یک طرف به زنان غربى که در خانواده و یا در زندگى زناشویى مشکل دارند و یا بیکار هستند و آینده روشنى ندارند, انتقال داده مى شود که وضع این زنان نسبت به زنان مسلمان خیلى بهتر است و در دنیاى تاریکى که زنان مسلمان بایستى سر کنند! در مقایسه, اینان بایستى راضى باشند. مسإله بعدى قدرت و سلطه سیاسى است که غرب بعد از فروپاشى شرق با نفوذ در ارتباطات بین المللى, سعى در به دست آوردن آن دارد. پیشگوییهاى ساموئل هنتینگتونSamuel Huntingtons)) )) در مورد ((برخورد فرهنگها)) و بحثهایى که در این رابطه وجود دارد, روشن کننده این مسإله هست. سیاست مستقیم و یا حمله و دخالت نظامى و یا آشکارا غارت کردن منابع و ثروت مشرق زمین متضاد با آن تصویر ((غرب آزاد)) است, اگر چه وقتى راههاى دیگر ناکام مى ماند, این اعمال انجام مى شوند. لذا سیاست اتخاذى سلطه گرى غیر مستقیم مى بایستى در برابر اذهان عمومى جهان و مردم خود یک مشروعیتى پیدا کند. این نقش و وظیفه را به طور مثال ((طبقه بندى فرهنگى)) که توجه بیشترى را روز به روز به خود معطوف مى دارد, به عهده دارد.
بر طبق سیر تکاملى رایج, غرب تصویرى از بیشترین پیشرفتها و توسعه را به بشریت نشان مى دهد که در بر گیرنده آزادى, دمکراسى, حقوق بشر, تعقل و تساوى زن و مرد و غیره است که اساس این پیشرفت را در جدایى حکومت و کلیسا و سیاست و مذهب جلوه مى دهد. و در مقابل تصویر اسلام قرار دارد; اسلامى که شامل ایده هاى غیر واقعى است و مشوق و پایه گذار تروریسم و نظریه ((جهاد مقدس)). و به همین سبب, زمینه اى مناسب جهت ارائه تصویر ظلم و ستم و زنان سیاهپوش که در این رابطه سمبلى از عقب ماندگى اسلامى و زور را به نمایش مى گذارد, تقدیم مى دارد.

O حال با توجه به سیاستهاى برشمرده و خطرى که غرب احساس مى کند آیا این قابل فهم نیست که چگونه تصویر بنیادگرایان انتقال داده مى شود و هر نوع نیرویى جهت انتقال این تصویر به کار گرفته شود و از حمایت مالى برخوردار مى گردد؟
ـ به همین صورت نیز در اروپاى غربى تحت لواى ((بنیادگرایان)) مهاجرانى که از ترکیه, آفریقاى شمالى و دیگر کشورهاى اسلامى هستند و سعى در حفظ ارزشهاى اسلامى خود دارند و تعلق خود به جامعه اسلامیشان را از طریق پوشش خود نشان مى دهند, مورد تبعیض واقع مى شوند و مورد تحقیر هستند و برعکس, زنان مهاجرى که فرهنگ غربى را پذیرا هستند و سیاست غرب را حمایت مى کنند و خود را از اسلام جدا دانسته و طبق مدلهاى غربى زندگى مى کنند به عنوان ((زنان مسلمان خوب)) دیده مى شوند.

O خانم پین, با پوزش از اینکه سوالات متعددى مطرح شد, براى تکمیل بحث, اجازه دهید دو سوال دیگر مطرح کنم و آن اینکه آیا به نظر شما این تصویر ذهنى و طرز تفکر غربى بر روى رفتار و اعمال و عقاید زنان مسلمان اثر داشته است؟
ـ قطعا همین طور است. تصاویر دیکته شده از سوى غرب مسلما تإثیر بسزایى بر روى خودباورى زنان مسلمان دارند. از یک سو این خوشایند نیست که انسان مرتب از سوى جهان به اصطلاح متمدن, به عنوان مظلوم و تحت ستم متعصبین مذهبى و یا عقب مانده مورد ترحم قرار گیرد و مرتب طرد شود. از سوى دیگر, شعارهاى ((آزادى و تساوى زن و مرد)) غربى براى عده کثیرى از زنان مسلمان جذابیت دارند و آنها را به سوى خود مى کشد.
داشتن یک مدل موى مدرن, پوشیدن دامنى کوتاه, داشتن شغلى در یک اداره, گاه و بیگاه در کافه ها عیاشى کردن و شبها در دیسکوتک به سر بردن, مفهوم آزادى است که به ندرت نیز از این مفهوم سطحى (که به منزله خود را با معیارهاى غربى مطابقت دادن است, تطبیق در لباس, پیروى از منش و همسویى در اوقات فراغت و خصوص دنباله روى از فرهنگ مصرف گرایى) تجاوز مى کند. البته بایستى اضافه کنم من معتقد نیستم که غرب را به عنوان منشإ فساد و گناه مهر بزنم. اما سوال اینجاست که آیا آنچه که در غرب عموما به عنوان مثبت و یا منفى تلقى مى شود و یا چیزى که براى زنان اروپایى و غربى مفید واقع شده است, بتواند در مناطق و کشورهاى دیگر جهان نیز همان نفع را داشته باشد و کلا براى بشریت مضر نباشد. به نظر من, زنان مسلمان و مسلمین مى بایستى از توجه کردن به غرب دست بردارند و غرب را مورد توجه قرار ندهند. البته به این هدف در صورتى مى شود نایل آمد که ارزشها, علوم و روش زندگى اسلامى چنان توسعه یابند و مطرح شوند که مدل جایگزینى براى زمان امروز و بسیار پیشرفته را تقدیم کند, نه الگویى که به زمانهاى گذشته تعلق داشته است. الگوى اسلامى مى بایستى به گونه اى با زمان تطبیق داده شود که بتواند واقعا جانشینى در مقابل غرب سلطه گر باشد.
در این رابطه, لازم است نگاهى به جوامع اسلامى داشته باشیم. به طور مثال, زنانى که مى خواهند بر طبق موازین اسلامى و نه بر طبق سنتهاى غالب مردسالارى زندگى کنند, بسیار مشکل دارند. متإسفانه بسیارى از مسلمانان, اطلاعات کمى در مورد مذهب خودشان دارند. بر طبق قرآن و بسیارى از احادیث, زن و مرد مساوى هستند و در زمان زندگى پیامبر(ص) زنان در جامعه اسلامى از موقعیت بالایى برخوردار بودند, چه در خانواده و چه در زندگى اجتماعى اشان. پیامبر(ص) با زنان به احترام رفتار مى کردند و با آنان به نیکى برخورد مى کردند. و آنان را باهوش, متفکر و پرتوان مى دیدند. و کم نیستند مسلمانانى که به جاى پیروى از این الگو, ترجیح مى دهند بر طبق عادات سنتى خود عمل کنند; به طورى که زن را از بدو تولد به عنوان موجودى مى بینند که فقط براى کار خانه و تربیت بچه خلق شده است. این مردان ادعا مى کنند براى اینکه زنان موجب آشفتگى و فتنه نشوند بایستى از زندگى اجتماعى, سیاسى و یا احراز شغل, دور نگه داشته شوند و در اطاعت کامل از مردان باشند. در زمانى که ارتباط رسانه اى و شهرى بسیار مشکل بود و زنان از محدوده روستاى خود خارج نمى شدند و حداکثر ماجراى هیجان انگیز, سفر به روستاى نزدیکشان بود, این گونه برداشتها را خود زنان نیز باور مى داشتند و به آنها مى شد این طور تلقین کرد که موجودى کم تر و ضعیف تر به لحاظ فکرى هستند و زنان نیز این تبعیض طبقاتى اجتماعى باورشان شده بود. و به همین خاطر است که عده اى از مردان افسوس زمانهاى خوب گذشته را مى خورند. زمانى که زنان جایگاه خود را مى دانستند و به همین لحاظ مشکل به وجود نمىآوردند. این مطلب را نمى شود کتمان کرد که کم نیستند زنان مسلمانى که در کشورهاى اسلامى زندگى سخت و خشنى را به سر مى برند که از یک طرف مشکلات اقتصادى و عدم داشتن تحصیلات در دوران کودکى آنان را مجبور به زندگى و کار سخت کرده است, اما یک عده از مشکلات آنان نیز مربوط به وجود سنتهاى غلط است. به طور مثال هنوز در بعضى مناطق, دختران در مقابل برادرانشان مورد تبعیض شدیدى واقع مى شوند و یا اینکه خیلى از دختران جوان مجبور به ازدواج اجبارى هستند; بدون آنکه خود به آن تمایل داشته باشند. زنانى که به خاطر فقر فرهنگى و از طرفى فقر مالى, مجبور به تحمل شکنجه هاى شوهرانشان هستند و سالیان دراز با این تهدید شوهرانشان که اگر خواسته هاى آنان را برآورده نکنند یا آنها را ترک مى کنند و یا همسر دوم اختیار مى کنند, زندگى کرده اند. و اگر نیز مسإله جدایى پیش بیاید زنى که هیچ تقصیر نداشته, این بار بدون هیچ گونه حمایتى تنها گذاشته مى شود و از سوى جامعه و دیگران نیز تحقیر مى شود. کم نبوده اند زنانى که از طبقه هاى محروم و یا حتى تحصیل کرده به واسطه قوانین به اصطلاح معروف و یا منکر اسلامى مورد توهین واقع شده و از آنان سلب اختیار و حق و حقوق شده است. اما متإسفانه بسیارى از مسلمانان, فقدانها و ناگواریهاى در زندگى شخصى خودشان و جامعه را نمى خواهند ببینند و ظلم و ستمى که به زنان در زندگى شخصى مى شود را به عنوان امور داخلى و خانوادگى خود مى بینند و یا سعى در بى اهمیت جلوه دادن و منکر شدن این ظلمها دارند. و هر گاه نشود این ظلمها را منکر شد, تقصیر به گردن نفوذ استعمار و وابستگیهاى اقتصادى سیاسى و فرهنگ غربى انداخته مى شود و یا انحراف از چارچوب ارزشهاى اسلامى. در نتیجه, این انتظار پیش مىآید که با برگشت به ارزشهاى اسلامى تمامى مشکلات سیاسى, اجتماعى و فردى و فقدانها, خود به خود بایستى حل شود. معتقد هستم اصلا اینکه تإثیرات و نفوذ استعمار و جریان مدرنیزه کردن جوامع بر طبق مدلهاى غربى چه اندازه است آن قدر وسیع است که قابل ارزیابى نیست. از طرف دیگر, ارتباط فرهنگى مادى شخصیتها و نخبگان غرب زده کشورهاى اسلامى که از نظر عقاید و روش زندگى با جامعه اسلامى قطع شده و بیشتر به عنوان عروسک غربى در آمده اند, همه و همه مسایلى هستند که مورد انتقاد هستند و زنان مسلمان اگر انتقادى دارند به این مسایل دارند و از آنان نبایستى انتظار داشت که با برگشت به ارزشهاى اسلامى بایستى هر آنچه که سنتها نیز گفته اند را پذیرا باشند; حتى اگر این سنتها در تضاد با سنت و سیره پیامبر(ص) باشد.

O برخى از زنان مسلمان که در غرب زندگى مى کنند خود را با فرهنگ و عقاید غربى وفق داده و زندگى اشان با این نوع فرهنگ تطبیق یافته است. آنان این احساس را دارند که آزاد هستند و به تساوى با مردان رسیده اند و این زنان از سوى غرب نیز به عنوان نویسنده و شخصیتهاى فرهنگى دیده مى شوند که به همین خاطر در خصوص اسلام و زن در اسلام مورد سوال قرار گرفته و مطرح مى شوند. به طور مثال, نویسندگانى مثل تسلیمه نسرین و یا فاطمه مرنیسى که خودشان اقرار دارند که با مذهب ارتباطى ندارند و بعضا آن را کاملا رد مى کنند. این نوع برخورد غرب را شما چگونه تحلیل مى کنید؟
ـ این زنان در چشم غرب, نمونه زنان آزاد و مدرن هستند و از هر کجا که باشند, ترکیه, ایران و یا کشورهاى عربى, همیشه غرب آماده شنیدن سخنان آنان است و برایشان تبلیغ مى کنند. این مطلب از دو جنبه قابل بررسى است, اول آنکه مسایلى که اینان به منزله واقعیت اسلام, به عنوان کسانى که با اسلام مخالفت دارند, مطرح مى کنند آن قدر سطحى و بى اساس است که هر کس از اروپاییان و یا غربیان یک مقدار آگاهى داشته باشد بایستى متوجه این اظهارات بى اساس و چرت و پرت آنها بشود. به طور مثال, مرنیسى معتقد است که اسلام, اساسش بر مخالفت و ستم به زن پایه ریزى شده و از طرفى آن را دین آزاد و دمکراتیک معرفى مى کند و خود را مسلمان مى داند. اسلام او با آنچه که مسلمانان از اسلام مى شناسند کاملا مغایرت دارد. اگر اظهارات این افراد, طرفدار دارد, به علت تمایل غرب به این نوع اظهارات است. اینان همان چیزى را مى گویند و دیکته مى کنند که غرب سلطه گر تشدید مى کند و تإیید مى کند. مطلب بعدى این است که تقصیر خود مسلمانان در این مورد کم نیست. شما ببینید از زبان این گروه از زنان چقدر مطلب به بازار عرضه مى شود و اینان چگونه مسایلشان را در بوق و کرنا مى گذارند. اما من حتى یک کتاب نمى شناسم که بتوانم از این طرف به اروپاییانى که تمایل به شنیدن حقایق دارند, توصیه کنم. اگر هم تا به حال مطلبى وجود داشته براى مخاطب مسلمان خارجى تدوین شده و مخاطب خارجى با خواندن آن شبهاتش برطرف نخواهد شد. کتابها غالبا در چارچوب استانداردهاى علمى نیز نیستند. و کلا در این زمینه, فقدان زیادى وجود دارد چه از نظر فیلم و کتاب و چه مجله و غیره.

O خانم ((پین)), به عنوان نتیجه, پیشنهاد شما براى مبارزه با جو حاکم بر مطبوعات غربى و نظریات غربى چیست؟ و چگونه مى شود بر این جو غالب شد؟
براى از بین بردن این تصویر پاره و شکسته از زن مسلمان و اسلام چند کار بایستى انجام شود:
1ـ منابع اسلامى بایستى به دقت مورد مطالعه قرار گیرد.
2ـ سنت و سیره پیامبر(ص) مى بایستى الگو باشد.
3ـ بایستى خود را از آداب ورسوم وسنتهایى که ربطى به اسلام نداشته و نشإت گرفته از طبقات جامعه مردسالارى است, جدا کرد.
4ـ بررسى شود که على رغم غنى بودن توصیه ها و سفارشهاى اسلام در خصوص ارزش زنان, واقعیات زندگى زنان مسلمان در کشورهاى اسلامى چگونه به وجود آمده اند و در رفع آنها کوشید. زنان مسلمان بایستى در این رابطه آگاهى خود را بالا ببرند و مردان بایستى با نگاهى منتقدانه خود را بررسى کنند که آیا رفتار آنها, تصمیمات و عقایدشان با اسلام پیامبر(ص) هماهنگ است, یا سلاطین و حکمرانان.
5ـ در نهایت به عنوان آخرین پیشنهاد بایستى برنامه ریزیهاى دقیق و چارچوبهایى مشخص شود که قابل اجرا باشند و مسایل را زیباتر و بهتر از آنچه دیگران طرح مى کنند, پیاده کند. که البته در این راستا حرکتهاى امیدوارکننده اى خصوصا از سوى زنان جهت ارتقإ جامعه مسلمین انجام شده که امیدوارم با حمایت و پشتیبانى به هدف نهایى که استحکام اسلام و نظام اسلام و ارتقإ فرهنگى مسلمین و جامعه اسلامى را در پیش رو دارد, دست پیدا کنیم و الگویى از یک جامعه اى که فرهنگ غنى, پرتفاهم و سرزنده است و زنان در آن احساس رضایت کامل را دارند به دنیا عرضه کنیم.

پیام زن: با تشکر از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.

اشاره بهpicture) ) به معناى تصویر.
اشاره بهIdia) ) به معناى عقیده.