روشهاى تربیت(9)
محبت ورزى

سیدمهدى موسوىکاشمرى

 

 

در قسمت پیش, به موضوع ((تکریم شخصیت)) به عنوان یکى از راههاى دیگرسازى پرداختیم و اینک به یکى دیگر از مهمترین آنها تحت عنوان ((محبت ورزى)) مى پردازیم.
بى شک, یکى از مهمترین و شریفترین خدماتى که انسانهاى تربیت یافته به جامعه بشریت کرده و مى کنند, تربیت و تهذیب آنهاست. و بزرگترین رسالت انبیإ الهى نیز همین بوده است. و چه خدمتى از این بالاتر که انسانها در سایه هدایت مردان و زنان بزرگ, گوهر وجود خویش را یافته و در رشد و کمال آن بکوشند؟
و بدیهى است انگیزه این کار بزرگ, ((محبت)) است, که شخص مربى را به سرنوشت محبوب خود علاقه مند کرده و زحمت تربیت را بر او آسان مى نماید.
در جوامع غربى, تربیت عمدتا بر اساس انگیزه ها و علاقه هاى شخصى صورت مى پذیرد و ممکن است در مواردى نیز محبت و خدمت به نوع نیز دخالت داشته باشد ولى اساس تربیت در اسلام ((محبت الهى)) است. توضیح اینکه: محبت صفتى در نفس انسان است و به چیزى تعلق مى گیرد که به اعتقاد او داراى خیر و خوبى باشد. در حالى که همه خوبیها و جهات نیک در وجود است و عدم, چیزى نیست تا خیرى در آن فرض شود و بر این اساس آنچه محبوب شخص واقع مى شود وجود و مظاهر آن است.
بسیارى از مردم از اصل وجود غافلند و تنها به مظاهر آن توجه مى کنند, یعنى تنها به موجودات و عالم کثرت مى نگرند ولى از منشإ آنها و هستى صرف, که مبدإ پدیده هاست بى خبرند و چون در آنها صورتهایى از کمال و زیبایى مى بینند, آنها را به طور مستقل و جداى از اصل وجود, محبوب و معشوق خویش قرار مى دهند. ولى مومنان و عارفان مقام حق, هستى حقیقى را از خدا دانسته و موجودات دیگر را, وابسته به او و در مقامى بالاتر و ظریفتر, عین وابستگى به او مى دانند و بر پایه همین اعتقاد نیز همه خیرات و فیضها را از او به حساب مىآورند و جهات نیکى هم که در پدیده هاى هستى مشاهده مى کنند, از عنایت او دانسته و جلوه اى از او مى شمرند و بدین علت همه عشق و محبت خود را تنها متوجه ذات مقدس او مى کنند و چون سایر موجودات را از آثار و وابسته به او مى شناسند, از این جهت به آنها نیز محبت مى ورزند. و به این عشق, ((عشق حقیقى)) مى گویند زیرا به همان موضوعى تعلق یافته است که باید تعلق گیرد; در حالى که به نوع اول آن, ((عشق مجازى)) گفته مى شود. چون در جایى قرار گرفته است که جایگاه اصلى آن نبوده و در حقیقت مناسب آن نیست.
مومن, افراد بشر را مخلوق الهى و بندگان او دانسته و گوهر انسانى را جلوه اى از عنایات حق شناخته و خدمتگزارى به آنان و بویژه تعلیم و تربیت آنها را, به عنوان یک وظیفه مهم و کارى مقدس مى شمارد. گذشته از این فرزند را بخصوص, نعمت خداوند بر خود مى داند(1), و تهذیب و آموزش او را قدردانى و شکر نعمت به حساب مىآورد. و لذا این نوع تعلیم و تربیت داراى ویژگیهاى زیر است:
1ـ با این نگرش, مربى کار خود را براى خشنودى خدا مى کند و پاداش خود را از خداوند مى طلبد و هیچ چشمداشتى از دیگران ندارد. و این از عوامل مهم توفیق در امر تربیت است.
این نکته معلوم است که یکى از مهمترین موانع تإثیرگذارى داده هاى تربیتى آن است که شخص و یا افراد مورد تربیت احساس کنند, مربى از کار خود بهره شخصى برده و به واسطه آن در جستجوى کسب شهرت, مقام, موقعیت اجتماعى و یا نفع مادى دیگرى است. و لذا به فرموده قرآن مجید, شعار تمامى پیامبران الهى, که وظیفه عمده آنها تربیت نوع بشر است, این بوده است که ما در قبال این خدمت خود, هیچ نوع بهره مادى از هیچ کس نمى خواهیم و به جز پاداش الهى, امید و آرزویى نداریم.(2)
2ـ مربى چون این عمل را کارى الهى تلقى مى کند, در مواجهه با مشکلات آن, احساس خستگى نکرده و در مبارزه با موانع آن, از تلاش نمى ایستد و با صبر و متانت و حوصله, که برخوردارى از آن, از شرایط لازم توفیق در این امر است, بدین کار بزرگ اقدام مى کند. استقامت و تلاش بى وقفه و خستگى ناپذیر رسول گرامى(ص) و امامان معصوم علیهم السلام, در راستاى تربیت امت نمونه هایى واضح, در این خصوص است.
3ـ نتیجه تربیت در این نظام, بازیابى حقیقت انسانى است و فرد مورد تربیت, به جوهره وجودى خود, که عبودیت و وابستگى به حق است, به خوبى واقف مى شود و در سایه همین احساس است که انسان, تربیتى جامع مى بیند و تمامى فضایل و مکرمتهاى بشرى, در عالیترین و کاملترین سطح ممکن خود, در وجود او شکل گرفته و کمال مى یابد. و به علت همین خصیصه, تربیت دینى پایدارترین و راسخترین تربیتهاست, و خصلتهاى کسب شده از آن, حتى در دشوارترین اوضاع و سخت ترین موقعیتها نیز, به کمک شخص آمده و در هر فراز و نشیبى به او مدد مى رساند.

تإثیر محبت ورزى در تربیت
همچنان که در هر نظام تربیتى, محبت, فلسفه و اساس آن محسوب مى شود, اظهار آن نیز از روشهاى بسیار موثر و کارآمد, در جهت تحقق دادن و پایدار کردن محصولات و داده هاى تربیتى, در اعماق روح و جان آدمى به شمار مىآید.
انسان اسیر محبت و محکوم آن است, تا جایى که گفته اند: ((الانسان عبید الاحسان)) احسان و اظهار دوستى, مى تواند بشر را تا سر حد بندگى به پیش ببرد و البته این نتیجه طبیعى محبت ورزى نسبت به انسانى است که فطرت بشرى خویش را از دست نداده باشد.
محبت دوستیها را تحکیم و کدورتها را برطرف مى کند. پیوندهاى اجتماعى را تعمیق کرده و به اعتمادهاى مردمى تقویت مى بخشد. مربى مى تواند با روش احسان به فرد مورد تربیت, ابتدا دل و روح او را تسخیر کرده و به اختیار خود در آورد, آنگاه بى هیچ مشکلى به این امر مبادرت ورزد.
برخى گمان مى کنند باید دیوارى از ترس و وحشت بین والدین و فرزند باشد تا تربیت, جامه عمل بپوشد. ولى غافل از اینکه اگر ترس فرضا بتواند به طور جزئى موثر باشد, تا وقتى این اثر هست, که عامل ترس نیز موجود باشد و به محض برطرف شدن آن, صفات ناهنجار و زشتى که در پس حجاب ترس پوشیده بود, با قدرتى بیشتر که حاصل سرکوبى و انباشته شدن آن است, خود را نشان خواهد داد, در حالى که تحقیقات جدید و نیز تجربه هاى فراوان گویاى این حقیقت است که صمیمیت و محبت و احساس اطمینان و آرامش و اعتماد حاصل از آن, در امر تربیت, بسیار موفق تر از عامل ترس بوده است و صاحبان این روش, خود را در این زمینه بسیار موفق و ظفرمند مى دانند.

محدوده محبت نسبت به فرزند
عده اى بر این پندارند که اظهار محبت به فرد مورد تربیت, بخصوص فرزند, او را لوس و از خودراضى بار مىآورد; و لذا نباید با فرزند با زبان دوستى حرف زد و با او خودمانى شد. ولى اشتباه آنان در این است که خیال مى کنند, لوسى فرزندان از اظهار علاقه و دوستى نسبت به آنان است, در صورتى که این حالت, ناشى از بکارگیرى بى مورد محبت است نه از ابراز آن. محبت اگر در جاى خودش صورت پذیرد, نه تنها کودک و نوجوان را از خودراضى بار نمىآورد بلکه برعکس, هر چه اظهار آن شدیدتر و زیادتر باشد آثار مثبت خود را نیز بیشتر و نمایان تر خواهد ساخت.
به نظر مى رسد بکارگیرى محبت در دو مورد مى تواند داراى اثر منفى در امر تربیت باشد:
1ـ عملى کردن خواسته ها و خواهشهاى فرد مورد تربیت, حتى در مواردى که به صلاح او نباشد. زیرا غالبا کودک و نوجوان بر اثر ضعف بنیه عقلى, اسیر عواطف و احساسات و خواسته هاى نفسانى خویش است و ممکن است چیزى را بخواهد که یا فراتر از بنیه اقتصادى خانواده است و یا سودى به حال او ندارد و یا چیزى را بطلبد که عملى کردن آن نقض مقررات دینى و یا اجتماعى است. براى نمونه:
بسیارى از نوجوانان دوست دارند با نداشتن گواهینامه رانندگى, پشت فرمان بنشینند و یا در حال مسافرت خانوادگى در جاده هاى شلوغ در کنار پدر تعلیم رانندگى ببینند.
کودک و نوجوان به بازى با آب علاقه مند است و دوست دارد صرفا به جهت بازى با آن شیر آب را براى مدت طولانى باز نگه دارد و این مایه حیاتى و بى بدیل را هرز داده و اسراف کند.
کودک میل دارد وقتى با والدین خود براى تفریح به پارک مى روند, آنها اجازه دهند تا او آزادانه گلهاى زیباى آنجا را بچیند و به فضاى سبز آسیب زند. و مواردى از این قبیل.
در این گونه از خواسته ها, مربى باید با زبانى نرم و محبتآمیز, با فرد مورد تربیت خود سخن بگوید و خود او را به فکر کردن وا دارد و زشتى کار او را با زبانى در خور فهم او بازگو کند و با دادن شخصیت و فرصت فکر به او, وجدان و انصاف خود او را بیدار کند تا او خود نسبت به آن عمل تمایلى نشان ندهد. تسلیم شدن در برابر این دست خواسته ها نتایجى منفى خواهد داشت که از خودراضى و لوسى فرزند یکى از آنهاست.
2ـ توجه به خواسته هاى کودک در مواردى که عملى کردن آن تجاوز به حق دیگرى باشد; مثلا گاهى دوست دارد وسایل شخصى برادر و خواهر خود و یا کودک دیگر همسال خویش را در اختیار خود بگیرد. و یا بر سر سفره غذا, آن چه در ظرف دیگران است بردارد. برخى یا به خاطر محبت بیجا و یا به جهت راحت کردن خود از دست بهانه گیریهاى کودک, خود به آسانى تمایلات بى مورد او تن مى دهند و بدین وسیله نهال تجاوزگرى و سرکشى را در جان فرزند خود غرس مى کنند و با ایجاد و تقویت این خوى منفى در کودک خود, او را از خودراضى و لوس بار مىآورند. این چنین فرزندى هم والدین خود را عذاب خواهد داد و هم براى اجتماع موجودى مزاحم و حق نشناس خواهد بود و هم خود در اثر توقعات زیاد از دیگران و بر آورده نشدن آنها از سوى آنان, در رنج و احساس محرومیت به سر خواهد برد.

محبت ورزى در سیره معصومان علیهم السلام
بى تردید, یکى از عوامل مهم رشد اسلام و توفیق حیرت انگیز حضرت رسول خدا(ص) در راه تشکیل جامعه اى نمونه و سرشار از فضایل و کرامتهاى انسانى و نجات مردم جاهل از ظلمت به نور, و از گمراهى به هدایت, همان عطوفت و مهربانى و نرم خویى و محبت بیکران و عام او نسبت به همه نوع بشر بود. تا جایى که خداوند او را ((پیامبر رحمت))(3) دانست و راز موفقیت او را در همین امر معرفى فرمود.(4)
مرحوم محدث قمى مى نویسد: ((و ذکر العلمإ فى اخلاقه(ص) انه کان یولف الناس و لا ینفرهم و یکرم کریم کل قوم و یولیه علیهم و یقول(ص): اذا إتاکم کریم قوم فإکرموه. و یحذر الناس و یحرس منهم من غیر إن یطوى عن إحد منهم بشره و لا خلقه. یتفقد إصحابه و یعطى کل جلسائه نصیبه. لا یحسب جلیسه إن إحدا إکرم علیه, من جالسه لحاجه صابره حتى یکون هو المنصرف عنه, من سإله حاجه لم یرده الا بها إو بمیسور من القول. قد وسع الناس خلقه و بسطه, فصار لهم إبا و صاروا عنده فى الخلق سوإ)).
((دانشمندان در توصیف رفتار حضرت(ص) گفته اند: آن حضرت با همه مردم انس مى گرفت و آنها را از خود نمى راند و بزرگ هر قومى را بزرگ مى شمرد و به سرپرستى آنان مى گماشت و مى فرمود: هر گاه بزرگ قومى بر شما وارد شد, او را گرامى بدارید. از مردم نسبت به خود بر حذر بود ـ و چون دشمنى زیادى از ناحیه کافران و مشرکان متوجه او بود, از شر آنان ـ خود را حراست مى کرد بدون اینکه نسبت به هیچ یک از آنها خوش رویى و خلق نیکوى خویش را دریغ کند. از یاران خود تفقد مى کرد و بهره هر یک از همنشینان خویش را ادا مى کرد. رفتار او با همنشین خود به صورتى بود که گمان نمى کرد, هیچ کس از او در نزد آن حضرت گرامى تر و عزیزتر باشد. هر کس به خاطر کارى که داشت با آن بزرگوار مجالست مى کرد, آن حضرت او را پذیرا بود و او را ترک نمى کرد تا اینکه خود آن شخص حرکت کرده و برود. و هر کس که رفع حاجتى را از او مى خواست, او را رد نمى کرد; مگر اینکه نیاز و مشکل او را برطرف مى ساخت و اگر ممکن نبود, او را با زبانى خوش, قانع و راضى مى کرد. خلق نیکو و گستره عطوفتش, همه مردم را فرا گرفته بود, و براى آنان پدرى مهربان بوده و از دریاى مهربانى و لطف خود, همه انسانها را به طور یکسان بهره مند مى ساخت.))(5)
رسول خدا(ص) وقتى مإموریت یافت تا خویشان خود را به دین جدید و آئین توحید, دعوت کند, در مجلسى که به همین منظور تشکیل داده بود پیش از ابلاغ دعوت خود, از آنها با غذا که از گوشت گوسفند و شیر فراهم آمده بود, به خوبى پذیرایى کرد و آنگاه دستور خدا را به آنها رساند.(6)
آن گروه گرچه در آن مجلس دعوت آن حضرت را نپذیرفتند و از آن با تمسخر گذشتند, ولى چه بسا همین کار رسول خدا(ص) موجب شد تا آنها تحت تإثیر قرار گیرند و از تعرض بیشتر و ایجاد درگیرى و نزاع و خرده گیرى که مزاحم ما شدى و ما را براى چنین امرى در اینجا گرد آوردى, صرف نظر کنند.
و نیز در حالات امام حسن مجتبى(ع) آمده است که روزى آن حضرت سوار بر مرکب خود بود. مردى از اهل شام با آن حضرت روبه رو شد و تا جایى که در توانش بود, به آن بزرگوار مظلوم, ناسزا گفت. امام مجتبى(ع) در تمام این مدت سر تا پا سکوت بود و کلمه اى بر زبان خود جارى نساخت. وقتى مرد شامى از بدگویى خود فارغ شد, آن حضرت در حالى که لبخندى بر لبانش نقش بسته بود, رو به آن شخص کرده و بر او سلام کرد. سخنانى بدین مضمون فرمود: ((اى مرد, گمان مى کنم غریب هستى و خستگى راه دارى. اگر چیزى از ما بخواهى عطا مى کنیم. اگر ارشاد بخواهى هدایت و راهنماییت مى کنیم. اگر گرسنه باشى غذایت مى دهیم. اگر لباس بخواهى و یا نیاز دیگرى داشته باشى برآورده مى کنیم. و اگر به مسکن احتیاج داشته باشى, برایت فراهم مى سازیم و اگر بار خود را به خانه ما فرود آورى و به سراى ما درآیى تا میهمان ما باشى و تا وقت رفتن در نزد ما باشى, راحت تر خواهى بود. زیرا امکانات ما براى پذیرایى تو فراوان است.)) وقتى مرد شامى این شیوه را از امام مجتبى(ع) مشاهده کرد به گریه افتاد و به امامت آن حضرت اقرار کرد و گفت: تا کنون تو و پدرت دشمن ترین مردم پیش من بودید. ولى از اینک شما محبوب ترین خلق خدا نزد من هستید. پس از آن, بر آن حضرت وارد شد و تا در مدینه بود, مهمان آن جناب بود و از محبان و معتقدان خاندان نبوت و اهل بیت رسالت(ع) گردید.(7)
این شیوه برخورد, سیره مستمر پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) آن حضرت بود و آنان با استفاده از همین روش, مردم را به دین خدا جذب و دلها را به سوى خود و هدایتهاى دینى خویش متوجه کرده و قلبهاى سخت و سنگ گون را نرم و منعطف مى ساختند و بدین وسیله موفق شدند, از آن مردم وحشى و بیابان گرد و دور از فرهنگ و اخلاق, انسانهایى مومن, بافضیلت و باکمال, تربیت کنند.
ادامه دارد.
پى نوشت :
1ـ مکارم الاخلاق, حسن بن فضل الطبرسى, نشر موسسه اعلمى, تهران, ص219, عن الصادق(ع): ((البنات حسنات و البنون نعمه)) دختران حسنه براى والدین و پسران نعمتند.
2ـ سوره یونس, آیه 73, سوره یوسف, آیه 105, سوره شعرا, آیه 110 و غیر آن.
3ـ سوره انبیإ, آیه 107.
4ـ سوره آل عمران, آیه 159.
5ـ کحل البصر فى سیره سید البشر, مطبعه الشهید, قم, ص66 ـ 67.
6ـ الارشاد, شیخ مفید, کتابفروشى بصیرتى, قم, ص29.
7ـ منتهى الامال, شیخ عباس قمى, نشر سازمان انتشارات جاویدان, محمدحسن علمى, ص222.