خواهر ر.ک ـ اصفهان
برادرA.B.V ـ کاشان
خواهرA.N ـ فارس
خواهر فاطمه.خ ـ همدان
خواهر ر.م ـ شیراز
خواهرS-M P-A ـ استان گلستان
خواهرB.B.A ـ اراک
خواهر ف.ش ـ مازندران
خواهر م ـ س ـ اسلامشهر
خواهر م.الف.ى ـ صفاشهر
مشاور این شماره:
دکتر زهرا آکوچکیان
چه کنم به همسرم علاقه مند شوم؟
خواهر ر.ک ـ اصفهان
چهار ماه است به عقد یکى از افراد نزدیک فامیل درآمده ام. برخلاف او که مرا بسیار دوست دارد من احساس گرمى ندارم و رفتار و گفتار من در برخورد با ایشان سرد است. این ازدواج نه به اجبار بوده و نه با تمایل زیاد, بلکه دو دل بودم که آیا با این انتخاب خوشبخت مى شوم یا با انتخاب فرد دیگر؟ و به هر صورت با موافقت خانواده, من هم انتخاب نهایى خود را کردم. حال مى خواهم بدانم چگونه مى توانم احساس محبت نسبت به همسر را در خود تقویت کنم و روابط عاطفى ام را با او غنى تر سازم؟ سوالات دیگرى نیز دارم که مى خواهم پاسخگو باشید.
خواهر گرامى!
مواردى در زندگى انسان وجود دارد که در آن حالت, نسبت به یک چیز احساس محبت و مهرورزى پیدا مى کند.
یکى احساس نیاز انسان است. وقتى انسان به یک چیز احساس احتیاج و نیازمندى داشته باشد و کمبودها و نقایص خویش را در گرو رسیدن و به دست آوردن چیزى بداند با همه وجود براى به دست آوردن آن تلاش مى کند و همه امکانات خویش را براى به دست آوردن آن تجهیز مى کند. حالا این امکانات یا مادى است یا معنوى. این احساس طلب با علاقه همراه است و زایاى عشق و محبت.
حالت دیگر وقتى است که انسان صمیمانه خواستار چیزى باشد و براى به دست آوردنش همه توان خویش را به کار مى گیرد و از خود و از جان مایه مى گذارد. این خواستن نیز ایجاد احساس محبت و علاقه مى کند. بخصوص وقتى که مانعى براى رسیدن به خواسته وجود داشته باشد و انسان باید از خیلى چیزهاى دیگر به خاطر آن بگذرد. در نتیجه این ((مطلوب)) نیز براى انسان بسیار باارزش خواهد بود و قدر آن را مى داند. و هنگامى که به آن مطلوب دست یافت علاوه بر دانستن قدر آن چیز, چون آن را حاصل لحظات گرانبهاى سپرى شده در مسیر رسیدن به آن مى داند که بخشى از عمر او بوده, آن چیز برایش ارزشمند خواهد بود. و حالا شما خواهر گرامى, بدون هیچ رنج و مشقتى, گوهر گرانبهایى را به دست آورده اید که گویا نه بدان احساس نیازى داشتید, ((چرا که گویا خانواده خوب و صمیمى دارید)) و هیچ وقت به طور عینى و واقعى نیز به مسإله ازدواج نیندیشیده بودید. و نه خود طالب حقیقى و واقعى این ازدواج و این فرد بوده اید.
شما گوهر باارزش عشق و محبت را بدون تحمل رنج و مشقت و بدون نیاز و بدون طلب در دامان خود دارید و حال این همه خوشبختى, شما را سردرگم کرده است. به طورى که دیگر در رفتار و کلام یا حتى بروز عواطف قادر نیستید واکنشى متناسب با آنچه هست را نشان بدهید. حکایت شما حکایت کسى است که در بستر دریا چشم به دنیا گشوده است و بخواهد از آب تعریفى داشته باشد. باید تعریف آب را از کویرنشین تشنه اى پرسید که او با هنر وجود خویش آب را براى ما تعریف خواهد کرد.
شاید اگر والدین شما و دیگر افراد بزرگ فامیل به شما قدرى فرصت مى دادند که قبل از ((بله)) گفتن, کمى بیشتر در مورد ازدواج بیندیشید و سپس در مورد فردى که مى خواهید انتخاب کنید, لختى بیشتر فکر کنید, عواطف شما فرصت بیدارى و قضاوت مى یافت و حالا نگران بى تفاوتى و بى احساسى خویش نبودید. هر چند شما هم اکنون نیز مى توانید این جریان را در ذهن خود مرورى داشته باشید.
ـ توقعات خود را از زندگى بشناسید.
ـ بدانید از همسر آینده خود چه مى خواهید.
ـ فکر کنید چه خصوصیاتى در وجود همسر شما باید باشد که شما را راضى کند.
ـ به زندگى دیگران, افراد پیرامون, آدمهاى دیگر دقت کنید. ببینید توقع بیشتر آن افراد از زندگى مشترک و شریک زندگى شان چیست؟
ـ کمى آدمها را با همدیگر مقایسه کنید. در تواناییهایشان, رفتارشان و شکل برقرارى ارتباطشان با یکدیگر تعمقى کنید.
ـ به خود نیز عمیقتر فکر کنید. از زندگى چه مى خواهید و چگونه مى خواهید در زندگى فردا عمل کنید.
- فکر کنید چه کسى در پست و بالاى زندگى فردا مى تواند نقطه امنى براى شما باشد.
در آخر باید بگوییم که محبت گوهر و کیمیاى باارزشى است که همچون نهالى اگر بر زمین مستعدى بنشیند, به بار خواهد نشست و انبوه تر خواهد شد ولى اگر در زمین بى حاصل بنشیند و با محبتى متقابل آبیارى نشود به زودى به خشکى و زردى خواهد گرایید. با توجه به خصوصیات مثبت همسرتان و در مقایسه با دیگران, به ارزشمندى همسر خویش پى خواهید برد. و با پاسخگویى به سوالاتى که اشاره شد, احساستان بیدار خواهد شد. شما هنوز نوجوانید و پایان دوره آن را مى گذرانید. عواطف شما هنوز لطافت خود را دارا بوده و فقط بایستى بندهاى تردید, دو دلى و بى توجهى را از آن گشود. پاسخى هر چند کوتاه به یک علاقه یا ابراز محبت نه تنها آن علایق را بیشتر مى کند که در فرد پاسخ دهنده نیز اشتیاقى بیشتر براى ابراز عواطف بیشتر و عمیقتر را فراهم مى کند.
در مورد سوالاتى که کرده اید خدمتتان عرض کنیم که بارها و بارها این سوالات در مجله مطرح و پاسخ داده شده است, سوال اول نیز احتمال وقوع چنین چیزى با بى توجهى وجود دارد. ولى مجددا عرض مى کنیم که در مورد سوال دوم حتما بایستى به پزشک مراجعه نمایید از دستکارى محل خوددارى کنید.
در مورد سوال سوم نیز باید بگوییم آن مشکل تإثیرى در باردارشدن ندارد. ولى یکى از علل مهم سردمزاجى افراد بعد از ازدواج مى تواند همین مسإله باشد. خدا یار و یاورتان.
با مشکل وسواس چه کنم؟
برادرA.B.V ـ کاشان
پسرى بیست ساله و دانشجو هستم. سالهاست از مشکل وسواس رنج مى برم. در دوران کودکى والدین من سعى مى کردند کنترل شدیدى روى رفتارهاى من داشته باشند و هر رفت و آمد و حرکتم زیر نظر آنها بود; به طورى که منجر به حساس شدن من روى رفتار دیگران شده بود و همیشه احساس مى کردم دیگران در مورد من حرف مى زنند یا نیشخند مى کنند. در دوره نوجوانى به شدت مبتلا به وسواس شستشو شدم; به طورى که گاه ساعتها در حمام مى ماندم و باز از پاکى و طهارت خود اطمینان نمى یافتم. این حالت تاکنون ادامه یافته است, مشاوره و خواندن کتابهاى متعدد برایم سودى نداشته است.
برادر گرامى!
با توجه به شروع این اختلال از کودکى و مزمن بودن آن, شما بایستى به طور جدى و پى گیر اقدام به معالجه نمایید. از شرایطى که برایمان شرح دادید تنها مشاوره یا خواندن کتاب به شما کمکى نمى کند. بلکه شما حتما بایستى اقدام به معالجه دارویى همراه با رفتاردرمانى نمایید. لذا مراجعه به روانپزشک ضرورت داشته و به دلیل آنکه خود نیز از وجود این حالات ناراحت هستید و براى بهبودى اشتیاق دارید, ان شإالله پاسخ خوب درمانى نیز خواهید داشت. ولى باید در درمان خود پشتکار داشته باشید. چون حداقل درمان وسواس یک سال است. و اگر با تخفیف علایم درمان قطع شود, احتمال عود بیمارى بخصوصى که بیمارى شما مزمن است زیاد خواهد بود. هر چند وسواس بیمارى مشکلى است ولى قابل درمان بوده و هیچ نگرانى براى زندگى آینده شما وجود ندارد.موفق باشید.
آینده گرى در تصمیمات
خواهرA.N ـ فارس
خواهر گرامى!
از حالا اگر در زندگى خود یک نکته مهم و اساسى را بیاموزید در مراحل مختلف زندگى آینده تان براى پیشرفت و موفقیت در کارهایتان به دردتان خواهد خورد. این نکته مهم و اساسى اولویت قایل شدن در کارها و رتبه بندى آنهاست. شما با توجه به علاقه زیادتان به ادامه تحصیل و ورود به تحصیلات عالیه بهتر است این اولویت دادن به کارهایى که زمان انجام آن محدود است و تعیین کننده سرنوشت شما است را رعایت کنید.
هم اکنون هر دل مشغولى دیگر براى این هدف شما مضر خواهد بود و شما را از مسیرى که باید طى کنید منحرف مى کند.
نکته دیگرى که باید به آن توجه کنید این است که هیچ گاه حتما اولین انتخاب, بهترین انتخاب نیست. چه بسا شما که چنین عاطفى و پرشور با مسایل برخورد مى کنید, در شرایط دیگرى با افراد دیگرى برخورد کنید که خصوصیات برجسته و باارزشى دارند و احساس مشابه پیدا کنید و احساسات قبلى خود را کودکانه بشمارید. چرا که شما هم اکنون همان طور که از لحاظ جسمى در حال رشد هستید از نظر روحى, روانى و عاطفى و عقلانى هم در حال رشد بوده و این رشد فکرى و عاطفى طرز تلقى شما نسبت به دنیاى پیرامون و افراد را دگرگون خواهد ساخت. شما هم اکنون یک جور به دنیاى اطراف نگاه مى کنید و سالهاى آینده نگاه دیگرى خواهید داشت; بخصوص وقتى در محیطى قرار بگیرید که هر روز یافته هاى جدید و بیشترى از دنیاى پیرامون خود داشته باشید; مثل محیط دانشگاه و یا محیطهاى آموزشى دیگر. یا حتى محیطهاى حرفه اى و شغلى. به هر صورت وقتى با عناصر جدیدى برخورد کنید ذهنیتتان نیز نسبت به قبل در مورد مسایل مختلف, تغییر خواهد کرد و تفسیرى جدید از آن خواهید داشت چون دیدتان وسیع تر شده و اطلاعات بیشترى از محیط کسب کرده اید.
بنابراین, خواهر محترم, با توجه به این نکته مهم و اساسى, دل به دریافتهاى کنونى خود سپرده و خود را به آنچه که مناسب تر است مشغول کنید, سپس با آرامش خاطر مسایل دیگر را مورد نظر قرار دهید. در این مورد خاص, بعد از گذشت یک سال (به شرط تغییر عوامل پیرامونتان مثل شرایط تحصیلى و غیره) اگر هنوز هم چنین فکر و احساسى دارید آن را با یکى از افراد خانواده بخصوص مادر به شکلى متین و سنجیده مطرح نموده و از او راهنمایى بخواهید. توصیه مى کنیم براى تصمیم گیرى در موارد حساس زندگیتان تا مى توانید از افراد عاقل, باتجربه و بزرگسال کمک بگیرید تا دوستان همسن. چرا که آنان نیز به دلیل آنکه در شرایطى مشابه شما هستند و تجربه زندگى اجتماعیشان نیز کم است, احتمال دارد راهنماییهایشان نه تنها سودمند نباشید که موجب دردسر و ضرر شما هم باشد; حتى اگر از روى خیرخواهى این توصیه انجام شود.با آرزوى شادکامى شما.
آیا علاقه مندى به قهرمانان ورزشى اشکال شرعى دارد؟
خواهر فاطمه.خ ـ همدان
مدتى است که دور به فوتبالیستها افتاده و خیلى از نوجوانان و جوانان و اخیرا بخصوص دختران به آنها اظهار علاقه مى کنند. عده اى نسبت به آنها خیالپردازى کرده و آرزوى ارتباط و نزدیک شدن به آنها را دارند. و عده دیگرى, به دلیل اینکه آنها براى کشورشان افتخار کسب کرده اند به آنها علاقه دارند. آیا این علاقه اشکال شرعى دارد.
خواهر گرامى!
چندى قبل سوالى به همین مضمون پاسخ داده شده بود و لازم است مجددا مطالبى را خدمت شما عرض کنیم. هر انسانى تواناییهایى دارد که به واسطه آن تواناییها مى تواند خود را به دیگران نشان دهد. در افراد مختلف نیز این توانمندیها متفاوت هستند و بروز این توانمندیها نشانه همه شخصیت آن فرد نیست, بلکه بخشى از وجود او است. بنابراین اگر کسى در یک بعد شخصیت خود رشد کرد به منزله رشد همه ابعاد آن نیست. گرچه منافاتى با آنکه فرد در همه زمینه هاى دیگر انسانى خویش هم رشد کند ندارد. از طرفى, کسى که قادر شد کارى را به خوبى انجام دهد لازم است مورد تقدیر و سپاس قرار گیرد, چون براى انجام آن زحمت فراوان کشیده است. در این مورد خاص نیز چنین است. کسى که بتواند در یک زمینه ورزشى خوب عمل کند یا نویسنده, شاعر, هنرپیشه و یا ... خوبى باشد دلیل آن نمى شود که در همه زمینه هاى دیگر نیز چنین باشد که تنها به خاطر همین یک توانایى مورد انتخاب قرار گیرد.
اینها هر کدام براى خود انسانى مجزا با خصوصیاتى متفاوت هستند و این گونه برخورد کردن برخى نوجوانان ((بخصوص دختران)) در مقابل آنها کاستن از ارزش زحمت آنهاست. هر چند این حس قهرمان پرورى و قهرمان دوستى در نوجوانان بسیار قوى است و اغلب با این قهرمانان همانندسازى کرده و آنها را الگوى خود به عنوان فرد ایدهآل خویش قرار مى دهند. اما اگر به آنچه که در فوق گفته شد دقت شود و نسبت به آن عنایت شود گرایشهاى قهرمان دوستى نوجوانان حدت زیادى نخواهد داشت و یا معضلى ایجاد نخواهد کرد.
احترام و علاقه به یک انسان به خاطر توانمندیهایى که دارد و اعمال شایسته اى که انجام داده نه تنها اشکال شرعى ندارد که پسندیده هم هست, چرا که در روایت داریم ((من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق)). ولى باید مراقب بود این برخورد قدرشناسانه از حد اعتدال خارج نشود و موجب بروز رفتارهاى اغراقآمیز و نسنجیده در ابراز محبت نگردد و نیز برخى علاقه مندیها و دلبستگیهاى کاذب و خیالى را فراهم نکند.
چرا که شماى علاقه مند و طرفدار نیز انسانى هستید همچون فرد مورد علاقه و در ابراز این علاقه بایستى شإن انسانى خویش را حفظ کنید. در غیر این صورت این ارادتمندى بى ارزش و ناپسند است.
علاقه و دوستدارى واقعى این است که من تلاش کنم مناسب با شإن و موقعیت زمانى, مکانى خویش توانمندیهاى خویش را همچون فرد مورد علاقه افزایش دهم یا اگر خود امکان انجام آن را ندارم, مشوق و یار دیگران در این امر باشم و به تلاش خود براى رشد بیشتر اضافه کنم.موفق باشید.
خواهر ر.م ـ شیراز
خواهر گرامى!
یک بار غسل کردن الان شما براى کوتاهى در انجام غسلهاى واجبى که بایستى در گذشته انجام مى شده و کوتاهى کرده اید کفایت مى کند و دیگر لازم نیست براى هر نماز یا عبادت غسلى انجام شود مگر آنکه عذر شرعى هم اکنون رخ داده باشد که ضرورت آن را ایجاب کند و گرنه براى کوتاهى گذشته یک بار که الان انجام دهید کافى است.
همان طور که بارها گفتیم هم اکنون نیز تکرار مى کنیم هر انسانى وقتى متوجه زشتى اعمال خود شود و از این مسیر دست بردارد چه در عمل بیزار از گذشته باشد چه در قلب خود نسبت به آن شیوه عملکرد انزجار داشته باشد و سعى در جبران گذشته کند یعنى توبه کرده است و این توبه واقعى است و خداوند خود در پاسخ این سوالتان که مى پرسید: آیا با وجود ندامت خدا توبه مرا مى پذیرد یا خیر مى فرماید: ((ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین)) به راستى که خداوند توبه کنندگان را دوست دارد و هم چنین کسانى که پاکى و طهارت مى جویند را نیز دوست دارد. (بقره, آیه 222)
((انه من عمل منکم سوء بجهاله ثم تاب من بعده و اصلح فانه غفور رحیم)) کسى که از روى نادانى خلافى مرتکب شود و بعد از آن توبه کند و در صدد اصلاح و جبران گذشته باشد, پس به درستى که خداوند نسبت به او مهربان است و گذشت مى کند. (انعام, آیه 54)
در مورد سوالهاى اخیرتان نیز در شماره 72 مجله پاسخ داده شده است.
هدایت و رحمت خداوند همراهتان.
همه از وضع من خبر دارند به جز پدر و مادرم!
خواهرS-M P-A ـ استان گلستان
دخترى هفده ساله هستم. در راه مدرسه با فردى آشنا شدم. دختر هوسرانى نیستم ولى آن دوستى را پذیرفتم و علاقه شدیدى به او دارم. هر کار بگوید مى کنم حتى اگر به ضررم باشد. من تمایل به ازدواج دارم ولى او اصلا اهمیت نمى دهد و مى گوید به هیچ وجه خیال انجام چنین کارى را ندارد. به قدرى ذهن و فکرم مشغول این قضیه است که حتى مورد بسیار مطلوب و خوبى از من خواستگارى کرده ولى من حاضر نیستم حتى به آن فکر کنم. همه حتى اهل محل از وضع من خبر دارند به جز والدینم!
خواهر گرامى!
هر چند تمایلى به چاپ نامه نبود ولى به ضرورت, گوشه اى از نامه را ذکر کردیم; آن هم براى آنکه والدین گرامى نیز آن را مطالعه کنند و به امید آنکه در برابر رفت و آمدها و رفتارهاى فرزندان خود هشیارتر باشند و این قدر از زندگى نوجوان خود غافل نباشند که او هر چه بخواهد بکند و همه نیز بدانند جز پدر و مادر در حالى که باید جزء اولین مطلعین باشند.
خواهر محترم, شما با شور و حرارت این رابطه را عشق نامیده اید و مى گویید هر چه بخواهد و بگوید انجام مى دهید, حتى اگر به ضررتان باشد! در صورتى که در واقع این عشق نیست, اسارت است. عشق آزادگى است و موجب رشد, ولى این رابطه موجب حقارت و بندگى. شما در دلبستگى و عشق چه را مى جویید. آیا بالاتر رفتن, سرافراز شدن, احساس غرور کردن, رشد کردن و توانمندتر شدن را یا نزول و حقارت و ذلت و رکود و سستى را؟ این رابطه به شما چه داده است؟! جز یک سرگرمى که در واقع شما بازیچه دیگرى هستید. کسى که تنها شما را براى تفریح مى خواهد و حتى حاضر نیست وعده آینده اى دور را بدهد و این قدر برایتان ارزشى قایل نیست که براى همه لحظه هاى زندگیش شما را انتخاب کند, چقدر ارزش خواستن دارد. اگر یکى از والدین که این قدر برایتان زحمت کشیده اند آن هم بدون توقع متقابل, به یکى از خواسته هاى شما بى اعتنایى کنند چقدر از بى مهرى آنها مى نالید و حال شما به سرابى دل خوش کرده اید که حتى به سراب نیز نمى ماند که آب را تداعى کند. کمى به خود بیایید و بیشتر بیندیشید. شما فرصت گرانبهایى را در زندگى براى یک هوا و هوس دارید از دست مى دهید. آرى هوا و هوس یعنى آنچه شما مى خواهید و چیزى که دلتان به دنبال آن است حتى اگر برایتان این قدر ضرر داشته باشد و همه حیثیت و شخصیت شما را مورد تهدید قرار داده باشد!
شما دارید آینده اى پاک و روشنى را با ذلت دلدادگى به یک سراب, از دست مى دهید و معامله مى کنید. شمایى که الفباى سوداگرى را هم نمى دانید ادعاى تجارت دارید. الفباى سوداگرى آن است که حداقل در این سودا اگر سودى به دست نمىآورى ضرر نکنى. عمیقتر فکر کنید; در این معامله چه به دست مىآورید و چه از دست مى دهید.
ضمنا در مورد تماس حضورى تنها مى توانید بعدازظهرهاى یکشنبه و سه شنبه از ساعت 8 ـ 4 عصر, به کلینیک ویژه بیمارستان نور اصفهان مراجعه کنید. ولى بهتر است به صورت مکاتبه باشد.
هدایت خداوند همراهتان.
پدر و مادرم با ازدواج با فرد مورد علاقه ام موافق نیستند.
خواهرB.B.A ـ اراک
دخترى نوزده ساله هستم که در سال آخر دبیرستان درس مى خوانم. حدود یک سال و نیم است با فردى آشنا شده ام که هم اکنون نیز به خواستگاریم آمده ولى خانواده ام بدون دلیل محکم او را رد مى کنند و با ازدواج من مخالف هستند. به خاطر این, هم اکنون به شدت دچار افسردگى و آشفتگى شده ام. کسى که والدین براى ازدواج با من در نظر دارند کسى است که حتما بایستى شغل بالا و وضعیت اقتصادى خوبى داشته باشد.
سخنى با والدین گرامى
تردید نیست که پدر و مادر بیش از هر کس به آینده و خوشبختى فرزندان خویش مى اندیشند. با توجه به این نامه و نامه هاى متعدد دیگر لازم است نکاتى را با والدین عزیز در میان بگذاریم.
مشکلاتى از این دست و مشابه آن که نگرانى والدین را برمى انگیزد ضرورت توجه بیشتر آنها به رفتار فرزندان خویش, بخصوص نوجوان و جوان را مى طلبد. برخى از والدین در ابتدا فرزند خویش را چنان آزاد مى گذارند که او انتخابش را مى کند و خود را با چنین انتخابى وفق داده و مدتى از عمر خود, آن هم حساسترین لحظات آن را صرف آن مى کند و آن وقت پدر و مادر در میانه راه, مسیر دیگرى را پیش پاى او مى گذارند. البته این بدان معنا نیست که حتما انتخاب نوجوان صحیح بوده و بایستى بدان تن داد. مسإله این است که این همه غفلت از زندگى فرزندان چرا؟! یک دختر نوجوان چقدر اجازه دارد به تنهایى خارج از منزل سر کند که به راحتى چنین روابطى براى خود مهیا کند. آن وقت بعد از آنکه او انتخابش را کرد و شیوه زندگى روزمره خود را طبق این انتخاب تنظیم نمود, آثار جانبى این تغییرات که در رفتار و کردار نوجوان ظاهر مى شود والدین را نگران کرده و شرایطى که خود در ((ذهن)) دارند و معلوم نیست چقدر با علایق, سلیقه و خواست فرزندشان هماهنگ باشد را مى خواهند به او تحمیل کنند. حال این تمایل پدر و مادر چه به نفع آینده فرزند باشد چه نباشد در هر صورت مقابله, درگیرى و ناسازگارى یا بى اعتنایى فرزند را در پى خواهد داشت.
در این شرایط, والدین چقدر موفق خواهند بود معلوم نیست. آن هم وقتى که هنوز بسیارى از چیزها را نمى دانند. آنها که مسوولین تربیتى فرزندان خود هستند, بسیارى از زوایاى موجود تحت تربیت خویش را نشناخته و نمى دانند چگونه براى ((همه)) آن موجود تصمیمى صحیح بگیرند و هماهنگى نظر فرزند را با تصمیم خویش داشته باشند.
نکته دیگر, مواردى است که جوانى به خواستگارى دخترى مى رود و والدین یکطرفه تصمیم به رد یا قبول او مى گیرند. بدون آنکه نظر فرزند خود را جویا شده و از او در مورد پاسخ مثبت یا منفى, که موافق نظر والدین یا مخالف باشد سوال کنند و توضیح بخواهند. این جویا شدن نظر فرزند, از چند جنبه اهمیت دارد. هم براى آنکه سمت گیرى فرزند خود را بهتر درک کنند و نقطه نظرات او را بفهمند, و هم بسیارى از ((نگفته هایش)) را دریابند, و هم آنکه به شخصیت او بها داده و ارزش قایل شوند. چرا که او با ازدواج مسیر مستقلى را بر خواهد گزید و باید توانایى کافى را براى برخورد با مسایل خویش به نحو احسن داشته باشد. یک موجود وابسته فردا چگونه بلافاصله بعد از انجام مراسم ازدواج مى تواند بعنوان فردى مستقل, صاحب درایت و درک کافى از محیط پیرامون عمل کند. آن هم عملى که میزان خطایش حداقل باشد. آیا او براى این صبغه زندگى آماده شده است که از او توقع درست عمل کردن در قبال والدین, همسر یا فرزند و ... را داشته باشیم؟ ملاکهاى انتخاب همسر براى فرزندان خود را مورد تجدیدنظر قرار دهید, ملاک را صحت عمل و رفتار و اعتقادات دختر یا پسر در نظر بگیرید و سپس به شرایط مادى, که البته قابل انکار نیست, توجه نمایید.
و اما خواهر گرامى!
هر چند مسیرى که شروع کرده اید درست و به صواب نبوده است اما حالا که قرار است صورت درستى به خود بگیرد و به ازدواج خاتمه یابد, نظر خود را در مورد این فرد با مادر یا هر کس از نزدیکان که با او مى توانید راحت باشید (و البته مادر بهترین مشاور است), در میان بگذارید تا در این مورد میاندارى کرده و با والدین یا با پدر صحبت نموده و دلایل واقعى آنها در مورد رد ازدواج این فرد با شما را بشنوند و نهایتا به یک توافق منطقى برسید.
البته خواهر گرامى, ما در درجه اول باز هم تإکید داریم در مورد زندگى خود با تعمق بیشترى بیندیشید و اطمینان نسبى کسب کنید که در نظر خود اشتباه نکرده باشید.
خدانگهدار.
خواهر ف.ش ـ مازندران
خواهر گرامى!
در مورد سوالات شما مکررا پاسخهایى در مجله درج شده است. با مراجعه به آنها به طور کامل پاسخ سوالات خود را دریافت خواهید کرد.
همین که متوجه عمل غلط خود شده اید, حرکت در مسیر اصلاح خیر است. تکرار این عمل ممکن است تغییرات ظاهرى در جسم شما ایجاد نماید. ازدواج شما مانعى ندارد و بدون هیچ مشکلى مى توانید زندگى مشترک و سالمى داشته باشید. جواب سوال سوم شما آرى است. براى عدم تکرار آن رفتارها بهترین کار افزایش فعالیت بدنى مثل ورزش مستمر و مداوم, خوددارى از پوشیدن لباسهاى تنگ و زبر, کاهش مصرف غذاهاى پرکالرى, اجتناب از تنهایى و بیکار ماندن و پرخوابى مى باشد.
براى حفظ خود از وسواس فکرى و اقدام به چنین اعمالى در روایات متعدد آمده است که بر ذکر ((لااله الا الله, لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظیم)) و خواندن سوره هاى ناس و فلق مداومت داشته باشید. و با توجه و دقت به مضامین آنها این اذکار و آیات را تلاوت کنید.
دست حق یارتان.
هدفتان را روشن کنید
خواهر م ـ س ـ اسلامشهر
خواهر گرامى!
مشکلات متعددى در مورد ادامه تحصیل خویش عنوان کرده اید; مثل محل دانشگاه, رشته مورد علاقه, موافقت والدین و محدودیتهاى خانوادگى. این طور که برمىآید شما یک بار در رشته هاى خوبى قبول شده اید ولى متإسفانه آن فرصت مطلوب را از دست داده اید. حالا مشخص نیست چطور شما که به تربیت بدنى علاقه مند بوده اید, یکباره قصد شرکت در رشته دندانپزشکى کرده اید و این گونه خود را معطل ساخته اید. اگر هدف شما کاملا براى خودتان روشن باشد, به احتمال قوى مى توانید خانواده را با خود همراه کنید اما این همه دو دلى و تردید در انتخاب, اعتماد دیگران نسبت به انتخابى صحیح از جانب شما را سست مى کند.
ازدواج شما هنوز دیر نشده است, اول راهید. نگران نباشید. شما مدتها مشغول تحصیل و درس بوده اید, روابط خانوادگى و اجتماعى تان محدود بوده است و این نداشتن خواستگار دلیل بد ریخت بودن نیست. خصوصیاتى را هم براى یک زن خوب تصویر کرده اید, برداشتى غلط است. چه دخترانى که بهره چندانى از حسن ظاهرى نداشته اند, ولى با برخوردهاى خوب و مودبانه در جامعه, مهربانى, عطوفت, شعور و احترام نسبت به دیگران و ایمان, چنان در دل افراد جا باز کرده اند که هر کس در برخورد با آنها قبل از آنکه چهره نازیبایشان تإثیر منفى در او بگذارد, اخلاق خوش و حسن رفتارشان سبب جذب دیگران به سویشان شده و زندگیهاى خانوادگى خوبى را تشکیل داده اند.
حسن ظاهر و آراستن چهره و ظاهر شدن در ملإعام, مقبولیت نمىآورد, هر چند ممکن است لحظاتى در برخورد, کسانى را به خود جذب کنند, ولى این جاذبه دوام ندارد, و تازه افرادى هم که فریب این آراستن را بخورند یا به آنها بها بدهند, کسانى نیستند که ارزش یک عمر زندگى کردن را داشته باشند. به تعبیر زیباى قرآن ((ضعف الطالب و المطلوب)) هر دو ناچیزند و بى مقدار.
شما هم با حسن خلق, محبت کردن, احترام گذاردن به دیگران, خوش قلب بودن نسبت به افراد و رعایت ادب, وقار و متانت, دوست داشتن و درک دیگران, قادر خواهید بود در دل اطرافیان احساس احترام مقبولیت و محبت نسبت به خود را ایجاد کنید.
جهت رفع گودى کمر که احتمالا ایجاد درد کمر هم خواهد کرد, با یک متخصص ارتوپد مشورت کرده و نرمشهاى توصیه شده از جانب آنها را رعایت کنید.
در آخر ذکر این مطلب ضرورى است که مشورت کردن و دیگران را طرف مشاوره قرار دادن, به معناى آن نیست که فکر کردن و سنجیدن را کنار بگذاریم و به کل, همه پاسخها را از دیگران بخواهیم و دیگران را مسوول جهت دادن زندگى خود کنیم و مسوولیتمان در انتخاب را نادیده بگیریم.
شما نیز براى سوالاتى از این دست و بسیارى سوالات دیگر, در ابتدا با فکر کردن به شرایط موجود و مقدورات خود چاره اندیشى نمایید. سپس براى تکمیل اطلاعات با مطالعه کتاب, مجله و ... و پرس وجو کردن, سوال نمودن از افراد بااطلاع در زمینه مورد علاقه, هر آنچه از اطلاعات براى یک تصمیم گیرى لازم دارید را جمعآورى نموده و نهایتا خود برگزینید که چه مى خواهید بکنید.
بخش ادبى مجله از هر گونه آثار ادبى اعم از شعر, مقاله و ... استقبال مى کند. لطفا آثار خود را براى مجله ارسال نمایید; در صورت مناسب بودن در مجله منعکس خواهد شد.
پیروز و سربلند باشید.
با شناختن خود و ترس از آینده احساس بى کفایتى مى کنم
خواهر م.الف.ى ـ صفاشهر
دخترى 16 ساله هستم. ترس در مورد چند چیز است که بسیار مرا آزار مى دهد.
یکى ترس از نشناختن خود و تواناییها و استعدادهایم است. هر چند معلمان و مشاورها و خانواده ام مى گویند تو در درسهایت موفقى و هر رشته اى را بخواهى انتخاب کنى موفق مى شوى. این حرفها اضطرابم را تشدید مى کند و احساس ناتوانیم را بیشتر. احساس ناتوانى از شناخت خودم یک طرف و ترس از عدم قبولى در کنکور و وارد شدن به رشته اى که نتوانم آن را ادامه دهم از طرف دیگر دارد دیوانه ام مى کند.
وقتى باید همه مطالب درسى را در ذهن داشته باشم و یا قادر باشم همه مسایل درسى را خوب پاسخ بدهم و من این گونه نیستم, احساس ناامیدى مى کنم, چرا که باید این گونه باشم تا بتوانم در کنکور موفق شوم. از حالا ترس از کنکور و قبول نشدن در آن آرامشم را از بین برده. درسها را خوب نمى فهمم. در حل مسایل ریاضى و ... مشکل دارم. اطمینان بخشى معلمین یا والدینم هم موثر نیست.
من آرزو دارم به مراتب علمى بالا دست یابم و خدمتگزار این مردم باشم و تنها به خاطر خدا قدم بردارم ولى با نشناختن خود و ترس از آینده احساس بى کفایتى مى کنم.
خواهر گرامى!
مطلق گرایى و کمال گرایى مطلق آفت رشد و پیشرفت انسان است. وقتى شما بخواهید در همه زمینه هاى زندگى و تحصیل بهترین باشید و شرط موفقیت خود را برتر بودن و همه چیزدان بودن بدانید, چون هیچ انسانى جز معصوم قادر به آن نیست آینده خود را محتوم به شکست خواهید دانست.
در مملکت ما مگر چند نفر نابغه هستند که آنها همه چیز را بفهمند, خوب یاد بگیرند و رشد کنند یا دانشگاهها را پر کنند و شما نتوانید. و بعد با این فکر چنین هراسى را به جان خود بیاندازید. در هر مرحله از زندگى همیشه تصور کنید دیگران هم مثل شما هستند و مى توانند نقصهایى مثل شما داشته باشند; منتهى به شکلى دیگر و با تفاوتهایى دیگر. تفاوتها دلیل برتر بودن یا ضعیف تر بودن نیست. وجود تفاوتهاست که در انسان, انگیزه براى تحرک و فعالیت بیشتر ایجاد مى کند, انسانها را از یکدیگر متمایز مى سازد و زندگى را رونق مى بخشد.
ترس مبهمى که از کنکور دارید تا حدى طبیعى و تا حدى نامعقول است. انسان در برخورد با هر شرایط جدید, بخصوص وقتى فکر مى کند شیوه عملکرد او در آنجا نقش تعیین کننده دارد و میدان رقابت هم وسیع باشد, دچار اضطراب مى شود. وقتى این اضطراب منجر به فعالیت و کوشش بیشتر شود و باعث شود فرد خود را براى مقابله با شرایط جدید آماده سازد و تمام قواى خود را براى این مقابله بسیج کند, مفید و حتى لازم و ضرورى است.
اما اضطراب و ترس انسان وقتى نامعقول است که به جاى آنکه فرد را وادار به آماده سازى و تلاش بیشترى کند او را زمین گیر سازد و قدرت هر کار را از او سلب کند. یعنى همین وضعیتى که شما دارید. اضطراب مفرط نسبت به آینده, فرصت آماده سازى براى شرایط کنونى را از شما سلب کرده است.
اضطراب مفرط مى تواند بر قدرت یادگیرى, حافظه, توانایى حل مسإله تإثیر منفى بگذارد و به دلیل کاهش تمرکز در اضطراب, فرد قادر به یادآورى مطالب آموخته شده یا فراگیرى مطالب جدید نخواهد بود.
نگرانى دیگر شما در مورد خودشناسى نیز تا حدى شبیه نگرانى قبلى است. اول بایستى نگرشى که نسبت به خودشناسى دارید براى خود مشخص کنید که به چه چیز خودشناسى مى گویید. اظهار ناراحتى مى کنید که در این مورد موفق نیستید ولى به خوبى رفتارها, علایق, انگیزه و هدف خود در زندگى را بیان مى کنید. مى گویید استعداد درسى شما مورد تإیید مسوولین دبیرستان یا خانواده است. هدفتان پیشرفت مدارج علمى است و انگیزه آن ایمان به خدا و خدمت به خلق خداست. اینها که شما بدان رسیده اید چیز کمى نیست. چرا که مجموعه افکار, احساسات, عواطف, علایق و اعتقادات کى بودن, کجا رفتن (هدف) اجزایى از وجود ((من)) هستند. هر چه بیشتر به فهم اینها نزدیک شویم, معرفت ما به خودمان بیشتر شده است. خودشناسى مراتبى دارد. چیز ثابتى نیست که بگوییم کسى به آن دست پیدا کرد یا نکرد. هر کس به میزانى خود را مى شناسد.
اما آنجا که مى گویند (من عرف نفسه, عرف ربه) این مرحله نهایت معرفت ((خود)) است و نیاز به تلاش, مراقبت و محاسبات عمیق دارد و راهى است که پیش پاى هر انسانى گشوده است.موفق باشید.