ناپسندى طلاق در کوچ نشینان


  ناپسندى طلاق در کوچ نشینان

 

 

به طور کلى کوچ نشینان, طلاق را زشت و ناپسند مى شمارند و سعى دارند تا حد امکان از وقوع آن ممانعت به عمل آورند. متإسفانه اطلاعات مردم شناسى یعنى آمار دقیق, در این ارتباط اندک است. اما همین اطلاعات کم نشان مى دهد که تعداد طلاق به نسبت کم است. چنان که نویسندگان کتاب ((بامدى)), در باره طلاق در بین بختیارى مى نویسند:
((بختیاریها طلاق را به منزله عملى نادرست و نکوهیده مى پندارند و از این روست که در این جامعه طلاق بسیار به ندرت دیده مى شود. وقتى در تنگ بامد از جمعى بامدى سوال شد که آیا از بامدیها کسى را مى شناسید که زنش را طلاق داده باشد آنها فقط از یک نفر که در گذشته مى زیسته است یاد کردند. به عقیده بامدیها جدایى از همسر براى مرد ننگ بزرگى محسوب مى شود)).
از طرفى بر اساس گزارش آیرون, طلاق در بین ترکمنها نیز به ندرت اتفاق مى افتد. وى در این باره یادآور شده است که:
((طبق ادعاى ترکمنها طلاق در میان آنها ممنوع است ... از 194 ازدواج که در بین اجى قویها به وقوع پیوسته 91 مورد با مرگ یکى از دو همسر خاتمه یافته و فقط در یک مورد طلاق صورت گرفته است که آن هم مربوط به ازدواج بین یک مرد ترکمن با یک زن غیر ترکمن بوده است. این زن که نزدیک به 30 سال داشت با یک مرد ترکمن 69 ساله بیوه در مقابل 700 تومان شیربها ازدواج کرده بود (این مبلغ کمتر از 110 شیربهاى یک زن ترکمن بوده است) این زن با آنکه یکى از لهجه هاى ترکى را به عنوان زبان مادرى صحبت مى کرد با این حال مرتبا به این بهانه که از آداب و رسوم ترکمنها پیروى نمى کند مورد سرزنش و ملامت قرار مى گرفت. در نتیجه این سرزنشها سرانجام دیوانه شد ... پس از گذشت چند ماه شوهرش او را طلاق داده و نزد برادرش فرستاد و از طرفى تقاضاى 700 تومان را نمود.
... یکى از مطلعین در باره این طلاق اظهار داشت که این گونه زنان ارزان هستند و ارزش همان مبلغ (ناچیز) را دارند ... به طور کلى مى توان نتیجه گرفت که ممنوعیت طلاق در میان ترکمنها کاملا رعایت مى شود)).
قشقاییها نیز هر چند طلاق را ممنوع نمى دانند اما طلاق در بین آنها به ندرت اتفاق مى افتد. در حقیقت, نگارنده نتوانست در بین تیره هاى نره اى, ایمانلو و همچنین عمله زیادخان (از طایفه دره شورى) که مورد بررسى قرار گرفتند یک مورد طلاق پیدا کند.
در بین باصریها و لرهاى لرستان, طلاق اتفاق مى افتد اما بسیار کم. نگارنده در یک بررسى از 147 خانواده از تیره لبوموسى (ایل باصرى) متوجه 3 مورد طلاق گردید و همچنین در بررسى 182 خانوار از لرهاى لرستان 4 مورد طلاق گزارش داده شد. به طورى که مطلعین لر و باصرى اظهار داشتند در گذشته طلاق به ندرت اتفاق مى افتاد و ظاهرا در سالهاى اخیر تعداد طلاق زیادتر شده است.
با آنکه کوچ نشینان در مورد طلاق سخت گیر هستند, با این حال طلاق را در مواردى, به خصوص منع نمى کنند. به عبارت دیگر, زن و مرد طبق شرایطى مى توانند همدیگر را طلاق دهند. به طور کلى شرایط طلاق تا حد زیادى به نفع مردان است زیرا آنها هر زمانى اراده کنند مى توانند زن را طلاق دهند; به شرط آنکه ((مهریه)) او را بپردازند. از طرفى, زنان دست کم در سه مورد مى توانند تقاضاى طلاق نمایند و این حقى است که جامعه کوچ نشین براى آنها قایل است. این سه مورد عبارتند از:
1) بدرفتارى شوهر ـ با آنکه در بین کوچ نشینان, شوهر حق تنبیه همسرش را دارد یعنى مى تواند او را کتک بزند (نگارنده, در چند مورد شاهد بوده است که شوهر با چماق همسرش را خونآلود کرده است) با این حال سخت گیرى شوهر نباید از حد معینى تجاوز کند. به دیگر سخن, شوهر نباید از حق خود سوءاستفاده کند. در صورتى که شوهر مرتبا با همسرش بدرفتارى کند زن مى تواند از او طلاق بگیرد.
2) ضعف جنسى ـ اگر شوهر عنین باشد زن مى تواند در صورت تمایل از او طلاق بگیرد.
3) عدم حمایت ـ مرد موظف است وسایل راحتى زن و فرزندانش را تا حد امکان برآورده سازد. در صورتى که به علت تنبلى و یا عمدا از زیر بار چنین مسوولیتى شانه خالى کند زن در صورت تمایل مى تواند تقاضاى طلاق کند. اما اگر مرد با وجود تلاش مداوم نتواند آن طور که باید و شاید وسایل راحتى همه را فراهم کند, زن حق طلاق ندارد. شوهر نیز در موارد زیر مى تواند در صورت تمایل, تقاضاى طلاق کند.
1) خیانت ـ در صورتى که زن با مرد دیگر رابطه نامشروع برقرار نماید, شوهر حق دارد وى را طلاق دهد. البته در این گونه موارد گاهى ممکن است کار به جاى بسیار خطرناکى بکشد, به طورى که جان زن و آن بیگانه در خطر مرگ (توسط شوهر و اقوام شوهر و خود زن) قرار گیرد.
2) عدم معاشرت ـ در صورتى که زن به هر علت یا عللى در این وظیفه کوتاهى کند, مرد مى تواند او را طلاق بدهد.
3) بدرفتارى ـ در مواردى که زن بیش از حد ناراحتى ایجاد کند, شوهر حق دارد او را طلاق دهد.
همان طورى که از این مطالب برمىآید زن و مرد طى شرایطى مى توانند از یکدیگر جدا شوند, اما در عین حال مى توان یادآور شد که طلاق در بین کوچ نشینان به ندرت اتفاق مى افتد. آنان معتقدند که طلاق زشت است و رسم آنها بر این است که تا حد امکان, مرتکب طلاق نشوند. عوامل متعددى در این میان دخالت دارد که مهمترین آنها چگونگى وضع اقتصادى کوچ نشینان از یک طرف و آداب و رسوم مربوط به ازدواج (به خصوص مسإله پرداخت شیربها) و سایر جنبه هاى فرهنگى و اجتماعى از طرف دیگر مى باشد. اصولا نظام اقتصادى و مخصوصا شیوه تولیدى کوچ نشینان به گونه اى است که افراد و بخصوص زنان, کمتر از استقلال اقتصادى برخوردارند و مردان به علت درآمد کم و با توجه به مقدار شیربها نمى توانند به آسانى و به طور دلخواه, همسر خود را طلاق دهند و مقدمات ازدواج را فراهم آورند. از طرفى, مسإله ازدواج و طلاق از جمله مسایلى است که نفع و یا ضرر گروهها را در بر دارد و افراد نمى توانند به سادگى و بدون توجه به نظریات اعضإ قبیله و یا تیره خود تصمیم بگیرند. بالعکس, در جامعه شهرى بخصوص قشر تحصیل کرده (اعم از زن و مرد) از استقلال اقتصادى و اجتماعى بیشترى برخوردار بوده و به همین جهت در امر ازدواج, آزادى بیشترى دارند. چنان که اگر یک زن از شوهر خود ناراضى باشد مى تواند بدون دردسر زیاد از او جدا شده و حتى بدون آنکه به خانه پدرى برگردد, به طور فردى زندگى کند. در صورتى که زنان ایلات و عشایر در صورت طلاق ناگزیرند به خانه پدر برگردند. بنابراین به نظر مى رسد محددیتهایى که شیوه تولید و سایر عوامل فرهنگى و اجتماعى براى زنان و مردان کوچ نشین به وجود آورده است مانع از طلاق باشد.
منبع: کوچ نشینى در ایران, دکتر سکندر امان اللهى بهاروند, ص123 ـ 126.