گفتگـو بـا خـانـم فیـروزه گل محمـدى ، نقـاش و تصـویـرگـر کـودک

نویسنده


 

هنر به نظر من یک نوع ذکر است;
ذکـر آن ایـامـى که در زیبـایـى و کمـال مطلق بـودیـم

گفتگـو بـا خـانـم فیـروزه گل محمـدى, نقـاش و تصـویـرگـر کـودک

محبوبه پلنگى

 

 

در کف هر یک اگر شمــعـى بــدى
اختـلاف از گفــتشان بیـرون شدى
چشم حس, همچون کف دست است و بس
نیســت کـف را بر همه او دسترس
چشم دریــا دیـگر است و کف دگر
کف بهــل وز دیــده دریــا نگر
شمع, سمبل عشق است که عقل الهى را بیدار مـى کند درست سمبل حـس. اگر عقل الهى به کار گرفته شود برداشتها از حقایق یکسان خـواهد بـود و هیچ اختلافـى بیـن ادیـان الهى وجـود نخـواهـــد داشت...
چشمان مردمان بـر کف دستانشان و حسهایشان نقـش بسته است و لباس حسى اشان نقـش و نگار چشـم دارد ... و در اینجا هدف مولانا ((حس, قـابل اعتمـاد نیست)) را القـإ مـى کند.
ایـن قسمتى از سخنان فیروزه گل محمدى نقاش و تصـویرگر کـودک است که در خصـوص کتاب ((فیل در خانه تاریک)) بیان مـى کند. وى که در آثار خود ضمـن حفظ ارزشها و مبانى نگارگرى به شیوه اى مدرن و با بهره گیرى از آرمانهاى فطرى بشر که بـرخاسته از فطرت معنـوى است و با حضـورى شـاعرانه که نـوعى کیفیت زیبـا و عارفـانه را القا مى کند, سعى در نمایش هنر نمادیـن و رویایى داشته تا آنجا که به خلق فـرمهاى بـدیع و شگـرفـى در نگـارگـرى دست یافته است.
پیام زن یک بار در شماره 34 مجله, گفتگویى را توسط خانم آرمیـن بـا خـانـم گل محمـدى داشته است و اینک بیـش از چهار سـال از آن مصاحبه مى گذرد. بار دیگر با وى که مـوفق به کسب نشان نقره اى در رقابتهاى تصـویرگرى کتاب کودک مرکز فـرهنگـى یـونسکـو در منطقه آسیا و اقیانـوسیه گـردیـده و حـرفهاى شنیـدنـى زیـادى دارد در دهلـى نـو ـ هنـدوستـان ـ به گفتگـو مـى نشینیم.
بـا سپـاسگزارى از شما لطفـا ابتـدا یک معرفـى اجمالـى از ایـن مسابقه برایمان داشته باشید.
ایـن رقابتها را 20 سال پیـش فـردى به نام ((نـوما)) اهل کشـور ژاپـن بنیاد نهاد و پـس از مدتى آن را به بخـش فرهنگى یـونسکـو واگذار کرد و بخـش فـرهنگـى سازمان ملل نیز با کمکهاى گوناگـون خـود به این بنیاد آن را حمایت کـرد. ایـن مسابقه هر دو سال یک بار در ژاپـن ـ توکیو ـ برگزار مى شود. به رغم آنکه در نام مرکز مذکـور منطقه آسیا و اقیانـوسیه ذکر شـده ولـى هنرمنـدان سراسر جهان به غیر از اروپا و امریکاى شمالـى در آن شرکت مى کنند و هر هنرمند براى شرکت در رقابتها مى بایستـى حداقل پنج تصـویر از یک کتاب ارایه کند.
ضمـن آنکه مى تواند چند کتاب را در مسابقه شرکت بدهد. جوایز این رقابتها شامل یک جایزه بزرگ, دو جـایزه دوم و 10 نشـان ((رانـر آپRunner up (( و بیست مـدال تشـویقى است. شما با چند اثر در ایـن مسابقه و رقابت جهانـى شرکت کردید و به کسب چه جایزه اى نایل شدید؟
در ((کنکـور نـوما)) کلا امسال]1377[ 60 کشـور جهان با 614 اثر شرکت داشت که نسبت به دوره هاى قبل پیشـرفت چشمگیـرى داشت و مـن شاهـد ایـن پیشرفت از ده سال پیـش تاکنـون بـوده ام. چـرا که در تمامى دوره هاى مسابقات ((کنکـور نوما)) شرکت کرده ام که حاصل آن سه نشان ((رانـر آپ)), یک نشـان تشـویقـى و رتبه دومـى ((نشـان نقره اى)) اخیر بـوده است. ایـن نشان اخیر را با شرکت دادن کتاب ((فیل در خـانه تـاریک)) کسب کرده ام.
از ایـن کتـاب ((فیل در خـانه تـاریک)) بگـویید.
در مثنوى مـولانا داستانى هست که حکایت از حضـور فیلى در خانه اى تاریک دارد. و مردم براى دیدن آن هجـوم مـى برند و چـون دیدن آن در تاریکى ممکـن نیست با حـس کردن دست براى شناسایى آن مى کوشند و هر یک تعبیرى متفاوت دارند.
ایـن کتاب در میان کارهایـى که تـا به حال انجام داده ام به نظر خودم منحصر به فرد است.
ایـن کتاب داراى سبکى نو و جدید است. بخـش روایت داستان فیل در مثنوى مولانا, شامل ده بیت شعر است که خط داستانى تصـویرگرى شده است و در کنار هر تصـویر بیتى یا مصرعى از شعر مولانا آمده است. اشعار را به خط خود نوشته ام و در خلق ایـن اثر هر چه از درونـم مى جوشیده است بدون قید و بند, نقش بسته است. ایـن کتاب را براى نـوجـوانان ((گروه سنـى (ه))) تصـویرگرى کرده ام و با آگاهـى از اینکه شاید ایـن گروه سنى درک عرفانى کتابهاى مـولانا را نداشته باشند فقط به بخـش روایت داستان بسنده کرده ام و شاید از مجموعه این اشعار, چند بیت دیگر نیز در باره هدف مـولانا از آوردن ایـن داستان انتخاب کنم و براى آن تصـویرگرى کنـم و در نهایت تصاویر ایـن کتاب پانزده, شانزده تصویر مى شود که با سبکى خاص تصویرگرى شده است.
از عرصه هـاى فعالیت فـرهنگـى هنـرى خـودتـان بگـویید.
بنده به طـور اتفاقـى وارد رشته هنر شدم.از دور که به آن روزها نگاه مى کنم, مى بینم که ایـن اتفاقات را اگر کنار هم بگذاریم در واقع تکه هاى یک داستان بـوده و وقتـى به یکدیگر متصل شـوند, یک داستان دوست داشتنى را به وجود آورده اند که اصلا به آن شانـس یا اتفاق نمـى تـوان اطلاق کرد. مـن در ابتـدا اصلا در فکـر نقاشـى و تصـویرگـرى نبـودم. در دبیرستان رشته هنر را انتخاب کـردم و در دانشگـاه هـم معمـارى داخلـى را خـوانــدم. البته به دلیل رشته تحصیلى ام تا حدودى با رنگ شناسـى و تاریخ رنگ آشنایى پیدا کردم. یک بار هـم در کلاس هشتـم دبیرستان یک تابلـو رنگ و روغن کشیـدم ولـى پس از آن تا 20 سال دست به نقاشـى جدى نزدم. پـس از اتمام دانشگـاه به عنـوان دکـوراتـور شـروع به کـار کردم.
یک بار وقتى دکـور پرورشگاهى را در شمال ایران به عهده گرفتـم, در نقشه اى که تهیه کـردم چنـد تـابلـو هـم وجـود داشت. از مــن خواستنـد تابلـوها را خـودم بکشـم. در واقع از آن زمان بـر روى تصاویر گل و پرندگان براى کـودکان شروع به کار کردم. در سال 57 گـروه کـودک تلـویزیـون مـرا دعوت به کـار کــرد و بعد از تهیه تصـویرهایى براى چند داستان کـودکان در تلـویزیون, کیهان بچه ها از مـن دعوت کرد شعرها و داستانهاى بچه ها را تصویر کنم. در این مدت غیر از کار تصویرگرى کارهاى دیگرى هـم انجام دادم. از جمله مدت سه سال مدیر مسوول و عضو شوراى سردبیرى مجله زن روز بـودم, ولى از سال 63 کار مجله را رها کردم و به طور جدى به تصـویرگرى پرداختم.
در خلق آثـار هنـرى خـود چه دورانـى را گذرانـده اید؟
هر هنرمنـدى در سیر کارى خـود, دوران متفاوتـى را از نظر روحـى پشت سر مى گذارد و گاهى متوجه است و گاهى هم ممکـن است متوجه آن نبـاشـد. مـن هـم در سـالهاى مختلف ایـن تفاوت و دگـرگـونـى را داشته ام. و آنچه در ایـن سالها به وضوح مى تـوان آن را در آثارم پیگیرى کرد, تفاوت رنگهاست. در ابتـدا مـن از رنگهاى سبز سرد و گرم در کنار سـرخابـى ها و قرمزها در کارهایـم استفاده مـى کردم. قـرمز رنگ بسیار شـوق انگیزى بـرایـم بـود. و سبزهـا را به دلیل اینکه قرمزها بدرخشند, در کارهایـم به کار مى بردم. ولـى بعد از چند سال دیگر آن رنگها را دوست نداشتـم و دلـم مى خـواست رنگهاى سرد و زمستانى را از پشت یک ((مه گرفتگى)) ببینم که ایـن دورانى کوتاه بود و پـس از آن گرفتار رنگهاى بنفـش, زنگارى و فیروزه اى و سرخابـى شـدم و شکلها کمتـر مه گرفته و تار هستنـد. و در حال حـاضـر دارم درگیـر رنگهاى زرد و سیـاه مـى شوم.

هر فـردى نگاه خاصـى به هنر دارد, شما هنـر را چگـونه یافتیـد؟
هنر به نظر مـن یک نـوع ذکر است. ذکر آن ایامـى که در زیبایـى, کمال و لطافت مطلق بودیم و بعد به حکـم ((نسیان)) آن را فراموش کردیـم و سپس در ایامى و در زمانى جرقه اى زده شد و یک لحظه, یک صحنه اى از ناخـودآگاهى الهى به ((آگاهى مادى)) مى رسد و تقاضایى تجلى مى یابد و آن زمان است که ذکر ((خفـى)), ((جلـى)) مـى شـود.
از شکل, فـرم و سبک هنـرى خـود بگـویید.
مـن از ابتدا شیفته هنر شرقى بـودم و در آغوش هنر شرقى و سنتـى احساس امنیت مى کردم. ایـن نگرش بیشتر به سمت نقوش بکار رفته در قالیها, گچبـریها, کاشیها و معمارى و نقـاشیهاى مینیاتـور است. همیشه سعى مـن این بـوده که یک بازنگرى به ایـن نقـوش و فـرمها داشته باشم و تلاشم ایـن است که آنها را مناسب حال و هواى زمانى که در آن هستیم به تصـویـر بکشـم. مـن در کارهایـم سعى کـرده ام اندازه ها و ترکیبات نقـوش را عوض کنـم و با بکار بردن تکنیکهاى خاص و رنگآمیزى جدید خالق خیال تازه اى باشـم. مـن مینیاتـور را به جهت سنتـى بـودنـش خیلـى دوست داشتـم. و از طرفـى از شکلهاى یکنواختش خسته شده بودم. ایـن است که فکر کردم سبکى داشته باشم که ضمـن داشتـن جنبه هاى سنتـى مینیاتـور تازگیهایى داشته باشد. مـوتیفهاى ایرانى را از روى کارهاى ایرانـى ماننـد فرش و امثال آن انتخاب مـى کنـم. آمیزش آنها را عوض کرده و از آن کار بزرگـى مى سازم. مـن با جـوهر و آب رنگ کار مى کنـم و از ترکیبات رنگى که مـورد استفـاده انسـان امـروز است استفـاده مـى کنم.
چـون در هر دوره اى اصول زیبایى شناسى انسان فرق مى کند. باید دید انسان امروز چگـونه مـى تـوانـد انسان 7 یا 8 قرن پیـش باشـد جز اینکه بخواهد ایـن مـن را به صورت نمایـش نه به شکل پـوشیده از واقعیتها و حقایق موجود خلق کند و مـن این کار را دوست نداشتم, دلـم مـى خـواست امـروز را ببینـم و تصـویـر کنم.
در کارهایتان بیشتر گل, پرنده و زن و خورشید به چشـم مـى خـورد, اینها سمبل چه هستند؟
هر هنرمندى حرفهایى براى گفتـن دارد. مـن هم مقدارى حرف داشتم. حـرفهایـى که با روح انسان ارتباط دارد تا بـا جسـم او, و ایـن مفاهیم را نمى تـوان با قلـم ترسیـم کرد مگر اینکه براى آن سمبل پیدا کنید. مثلا اگر بخـواهم بگویـم یک دسته روح با هـم مى رقصند چگونه مى توانم آن را نشان دهم. البته منظورم از روح, مردم ایـن دنیاست. مـردمـى که جسمشان را فـرامـوش کـرده و به خلـوص روحـى رسیـده انـد. ایـن سمبل در عرفـان, پـرنده است.
مـرغ بـاغ ملکـوتـم نى ام از عالم خاک
چنـد روزى قفسـى سـاخته انـد از بـدنم

مـولانا خیلـى زیبا این سمبل را تعریف کرده است. اگر مفهوم ایـن شعر را قبـول داشته باشیـم بـایستـى ایـن شعر را بشکافیـم. مـن مى خواهـم راجع به مفهوم ایـن شعر حرف بزنـم. پـس پرندگان را به عنـوان سمبل روح انتخاب کرده ام. این یک زبان بیـن المللـى است و مـن با بکار بـردن ایـن زبان با بیننـده ام در هـر کجاى دنیا که باشد گفتگـو مى کنـم. تابلویى دارم به نام ((سماع)) که از سماع مـولانـا که رقص خـاصـى دارد, الهام گرفته است.
مولانا پـس از رفتـن شمس واله و شیداى او مى شود و دیوان شمـس را مـى سراید. اشعار دیـوان شمـس حاکـى از وجـد و سرور است. مـن با الهام از ایـن رقص مـولانـا تـابلـوى سمـاع را کشیــدم که در آن پـرندگان که سمبل روح هستنـد به رقص پـرداخته انـد. شما به ایـن پرندگان که نگاه کنید مـى بینید هر کـدام حالت بخصـوصـى دارنـد.
و اما خورشید. خـورشید در منابع عرفانـى سمبل خـداست که بر همه مى تابـد و برایش فرق نمـى کند زیر پایـش چیست و کیست. همه را از نـور کریمانه برخوردار مى کند و چـون خـورشید سمبل خداست مـن در بیشتـر کـارهـایـم از آن استفـاده مـى کنم.
تصـویر زن در بیشتر کارهاى شما دیده مى شـود, راجع به آن تـوضیح بدهید.
چنـد سالـى است که روى شخصیت زنان قـدیـس کار مـى کنـم. رد پـاى ((آب)) را در زنـدگـى آنان جستجـو کـردم تا به آناهیتا رسیـدم. آناهیتا ایزد بـانـویـى اسطـوره اى در آسمان است. اشکالـى از او ساخته و پرستـش مى کردند. آناهیتا مادر آبها و سمبل بارورى است. سـرش کـوه هاست و دامنـش تمـام دریاها و بعد مـونث کـائنات است.
بر اساس دست نـوشته هاى قدیمـى آناهیتا نگاهدارنده زایـش در ایـن زمین و بانوى آبهاست.
مـریـم هـم سـرنـوشتـش, بـا آب بستگى دارد.
ضمـن اینکه در دنیاى خاکـى است, به بزرگترین و استثنایـى تـریـن خلقتها دست مى زند. ایـن بانو وجـودش پرورش دهنده رسـولى است که پدر ندارد. مریـم در فصل زمستان در بیابانى خشک وضع حمل مى کند.
با به دنیا آمدن عیسـى چشمه اى از زیر زمیـن باز مى شـود که همان چشمه حقیقت است.
و بـالاخـره, آنچه را که ایـن زنان در گذشته داشته انـد در وجـود فاطمه(س) تکامل مى یابد.
خـدا به پیغمبر اسلام پسرهایـى مى دهد ولـى پسرهاى او مـى میرند و دخترى مى دهد که نسل ((سیادت)) را ادامه مـى دهـد. به همیـن دلیل معتقدم سیادت از یک زن شروع شده و ایـن زنها هستند که سیادت را انتقال مى دهند نه مردها. قرآن به محمد(ص) در ایـن مورد مى گوید:
((انا اعطیناک الکوثر)) ما به تـو کـوثر دادیـم. وقتـى در باره کوثر مطالعه مى کنیم, مى بینیـم کوثر چشمه بهشتى است که آبـش شیر و عسل است. قرآن کریم مى گوید: ((ما حقیقت ایـن چشمه کوثر را در وجود یک زن خلاصه کرده و به تو دادیـم.)) مـن بر اساس مطالعاتـم بر روى ایـن زنان تصاویرى از آنها کشیده ام از قبیل: ((تـوسل)), بـا الهام از دعاى تـوسل, ((مـادر زمیـن)), ((لحظه آفـرینـش)), ((ساقى کوثر)) و ((تسبیح)).
و تابلـوهایـى با الهام از روایتهاى مربـوط به حضـرت مـریـم به نـامهاى ((عروس محـراب)), ((لحظه بشـــــارت)) و ((درخت نخل)).
چه جـایگـاهـى بـراى رشـد و کمـال انسـان در هنـر مـى بینیـــد؟
بـا یک شعر از حـافظ شـروع مـى کنم که:
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دگـران هـم بکننـد آنچه مسیحـا مـى کرد

در این وادى و دنیاى روح القـدسـى و در ایـن نقطه مسیحایـى دیگر قلـم و رنگ و موضـوع ماده نیست بلکه ایـن دست روح است که نقشها را مىآفریند و این عیـن کمال است که هنرمندى بتـواند مـوضـوعات فراتـر از عالـم خاکـى را تصـویر کنـد. ((عصـر عاشـورا))ى آقاى فرشچیان را ببینید. سالها واقعه عاشـورا و کربلا را تصویر کردند ولـى از ((عصـر عاشـورا)) صـداى چکـاچک شمشیـرها و صـداى نـاله بـازمـانـدگـان را بـا گـوش جـان مـى تـوان شنید.
و ایـن گونه هنر جاودانه مى شود و با مخاطبـش در هر جاى دنیا که باشـد, حـرف مـى زنـد. و بیان, بیان فطرت مـى شـود. و فطـرت زبان بین المللـى است. زیباتریـن لحظه براى مـن لحظه اى است که چشمهاى شاگردان و هنرجویان مـن مى درخشد, آنگاه که معناى این شعر را در بحث جـدى ((هنـر معرفتـى)) مـى شنـود که:
سالها دل طلب جام جـم از ما مى کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا مى کرد
و ایـن یعنى راهیابى و پیدا کردن راه و بیدار شدن و حرکت و دیگر مهم نیست که ایـن نهال کى به میوه برسد; ولى مى رسد. اگر عاشق بمـانـد و مـوضـوع را دنبـال کنـد, حتمـا مـى رسـد.
به همیـن دلیل مـن بیشتر آثارم را بر اساس اشعار عرفانـى شعراى ایرانى مانند مولانا, ابوسعید ابى الخیر, سهروردى, حسین بـن منصور حلاج و حـافظ و شـاعر معاصـر سهراب سپهرى و خلاصه, همه عرفـا کار کرده ام.
خانـم گل محمـدى, چه هـدفـى را در کارهاى تصـویرگـرى خـود دنبال مى کنید؟
مـن بعد از مدتى کار, به ایـن فکر افتادم که داستان کارهایم را خودم انتخاب کنـم. یک وقت دیدم که روى ادبیات معاصر کار بسیارى انجام پذیرفته در حالـى که ادبیات قـدیـم ناشناخته مانـده است. فکر کردم که حیف است ادبیات قدیـم که ثروت بیکران کشـورمان است به نسل جـوان معرفـى نگـردد. گنجینه هاى پـر ارزش, درسهاى ادب و اخلاق و زندگى که با زیبایى خاصى و شیـوه هاى بدیع و گـوارا بیان شده است, از دسترس ایـن نسل جـوان دور نگاه داشته شود. در واقع به دنبال ایـن هدف بـوده و هستـم که کتابى را در اختیار نوجوان قرار دهـم که در کنار داستان, به شناخت او از ادبیات کشـور نیز کمک کند که نمونه اش کتاب ((شغالى که در خـم رنگ افتاد)) است که از مثنـوى مـولانا استفاده کرده ام و در ابتـداى کتاب زندگـى نامه شاعر و در انتهاى کتـاب, لغات سخت را بـا معنـى آن و اصل اشعار آورده ام. و اینجا جا دارد بگـویـم کتاب و کتابخـوانى کـودکان و نـوجـوانـان, حکـم سـرنـوشت سـازى بـراى آینـده کشـــــور دارد.
در حال حاضر بیشترین سرمایه گذارى در دنیا روى ایـن نسل است. در واقع تمام مطالب آموزشى نمى تواند از طریق سیستـم آموزش و پرورش به کـودک و نـوجـوان منتقل شـود و بهتریـن ابزار و طریقه بـراى ارایه مفـاهیـم و ارزشها و آمـوختنیها کتـاب است و بــــــس که ماندنى ترین است و بهتریـن نقش را در انتقال مطالب ایفا مى کنند. براى کـودکان امروز بایـد سرمایه گذارى کرد تا نیروهاى کارآمـدى بـراى فـردا بـاشنـد. و ایـن در حـالـى است که ایـران در زمینه تصـویرگرى کتاب کـودک جزو پنج کشـور اول دنیاست و نقـش عمـده و بارز ایران را در بنیانهاى جهانى به خـوبى مى تـوان مشاهده کرد. اما متإسفانه ناشریـن ایرانى از چاپ کتاب کـودکان که پر هزینه است, روىگردان هستند. و آنها در پـى نشر کـم هزینه و پر درآمـد هستند که متإسفانه کتاب کـودک جزو آنها نیست و جاى بسـى تإسف است. مقـوله کتاب کودکان شامل تصـویرگر, ناشر و نویسنده مى شـود که اگر بتـوان ایـن سه گروه را به سطحـى رسانـد که مـورد قبـول معیارهاى انسانـى و جهانـى بـاشـد, منافعش به نسل آینـده کشـور برمى گردد.
شمـا در خصـوص نشـر آثـارتـان مشکل داشته اید؟
مـن هفت اثر دارم که جایزه جهانى گرفته اند ولى اکنـون در انبار است و حـدودا 5 سال است که هنگام کار به مسإله نشـر اثـر فکـر نکرده ام. تصـویرگرى مثنوى مـولانا, سهروردى, زبان پرندگان عطار, داستانهاى حضرت سلیمان و ... همه در انبار هستنـد و منتظر چاپ.
چاپـى که در شإن عرفاى ما, نفیـس بـاشـد. البته در ایـن خصـوص پیگیریهایـى کرده ام که پاسخ شنیدم: اگر ناشر پیـدا کنـم, وزارت ارشاد حمایت خـواهـد کرد. و ناشـر هـم پیـدا کرده ام و تا امروز تـرتیب اثـرى داده نشـده است و پیگیـریها ادامه خـواهــد داشت.
نقاشیهاى شما, نقاشـى دیوارى نیست, اما زینت بخـش دیـوارهاى شهر تهران شـده است, در ایـن مـورد بگـویید.
هنر یک مقـوله فطرى بشـر است. یک نـوع ذکر است و هنر تجسمـى از ((المصـور)) یکـى از اسمـإ الله است و از آنجـا که تـابلـوهاى نقاشى معمولا در گالریها و نمایشگاهها محصور مى شود و تـوده مردم از دیدن آن محرومند, خواست مـن به عنوان یک هنرمند این بوده که نقاشیهایـم با فطـرت آدمها ارتباط بـرقرار کنـد; ضمـن اینکه به زیبـا شـدن محیط شهر نیز کمک کرده است.
چنـد نقـاشـى دیـوارى در سطح شهر تهران داریـد؟
یک نقاشـى در میدان فاطمى, یکى در میدان محسنى (مادر) و یکى در میدان ولى عصر و نـوع دیگرى از نقاشـى که در زیر پل شیخ فضل الله کار شده و مجمـوعا 700 متر مربع است و در واقع شامل چند تابلـو است. موضـوع ایـن تابلـو باز کردن تسبیح در قرآن و در کنار پیامبران مختلف است که مـن سه پیامبر را کشیده ام. حضرت داوود, حضرت مسیح در کنار مریـم و حضرت یـونـس و چهار پیامبـر دیگر که هنـوز کار نشده است. و اوج قضیه هم در مورد معراج پیامبر خاتـم است که در سوره اسرا موضوع معراج حضرت آمده است. بیشتریـن آیات مربـوط به تسبیح نیز در همین سوره است.
از تإثیرگذارى بـر فطرت مردم در سطح شهر و کشـور صحبت کردیـد؟ در نمایشگاههاى خارجـى ارتباط نقاشـى بـا فطـرت آنان را چگـونه یافتید؟
مـن در بسیارى از کشـورهـاى دنیا تـاکنـون نمـایشگـاه داشته ام, خاورمیانه و آسیا و اروپـا, خاوردور, آمـریکا و جمهوریهاى تازه استقلال یافته شـوروى که آخریـن نمایشگاه مـن در نیویورک برگزار شـد. حـدود 40 اثـر از مجمـوعه آثـارم که شامل نقاشـى و نقاشـى دیـوارى و تصـویرگرى مـى شد در آنجا به نمایـش گذاشته شده بـود. البته مدعویـن اکثرا ایرانى بودند و عده اى هـم خارجى که بالطبع دوستـدار این گـونه آثارند, از این نمایشگاه دیدن کردنـد. ایـن نمایشگاه بعد از برپایى حدودا 60 نمایشگاه, تجربه جالبـى بـود. البته قبلا در آمریکا نمایشگاهى انفرادى از کارهایـم بـوده ولـى خـودم شرکت نداشتـم, ضمـن اینکه بیننـدگان آن اکثـرا آمریکایـى بـودنـد. 90 درصـد خـانمهاى ایـرانـى مقیـم آمـریکا که از ایـن نمایشگاه دیـدن مى کردند سـراغ نقاش را مـى گرفتنـد. و زمانـى که مطمئن مـى شـدند که همه ایـن نقاشیها را مـن کشیده ام و در تهران زندگـى مى کنـم و همه ایـن کارها را هـم در تهران و ایران انجام داده ام و از همه مهمتـر تحصیلاتـم نیز در ایـران بــــوده است و جالبتـر اینکه همه ایـن کارها هـم بعد از انقلاب انجام پذیـرفته است, وقتـى مطمئن مـى شـدند که همه ایـن ماجراها در ایران اتفاق افتاده, سـوالشان ایـن بـودند که آیا در ایران اجازه مى دهند که از زن نقاشى شود؟
آیا زنان نقاش را اعدام نمى کنند؟! (ایـن سـوالى بـود که یک نفر یواشکى از مـن پرسید!) و متإسفانه ایـن دیدگاه عده اى از زنانى بود که اهل فرهنگ بودند و بسیار تإسفآور بود و براى ایـن زنان تحصیلکـرده و اهل فـرهنگ بسیار عجیب بـود که یک زن بتـوانـد با حجاب اسلامى, این همه آثار به قـول اکثر آنان ((دلنشیـن و پر از نشاط و زنـدگـى)) را در کشـور ایران انجام دهـد و بعد نمایشگاه بیـن المللى هم داشته باشد. و براى مـن نیز برخورد بعضى از آنان هنگام ورود به نمایشگاه و قبل از اینکه بفهمند بنده نقاش هستـم با آن نگاه هاى تحقیرآمیزى که به سوى مـن مى کردند (به خاطر پوشش و حجاب) بسیار عجیب بـود ولـى ایـن تعجبهاى دوطـرفه یک ربع بعد مبـدل مـى شـد به حیـرت آنـان و افتخـار من.
حضـور هنـرمنـدان زن را در ایـن گونه محافل بیـن المللـى چگـونه مى بینید؟
هر گاه زنان هنرمند ما در مجامع بیـن المللى ظاهر شدند, از آنان استقبال شده, و به جرإت مـى تـوان گفت که حتـى استقبال در خارج از کشور بیشتر از داخل بـوده است. به جز بخـش سینمایى, در سایر بخشهاى هنرى, سالهاى زیادى است که زنان ما از محافل بیـن المللى هنـرى دور مانده انـد و در ایـن مـورد بسیار ضعیف عمل شـده است. البته این به علت عدم شناخت مسوولیـن فرهنگى ما از بیان هنر که بسیار گیراتر و شیریـن تر از سایر زبانهاست, مى باشد. و زمانى که ما به طـور کلـى تقـریبا در تمام رشته ها در ایـن گـونه مجامع و محافل هنرى حضور نداریـم, چگونه مى توان در ایـن خصوص نظر داد و صحبت کرد.
متـإسفانه ایـن عدم شناخت در سـالهاى اخیـر در داخل کشـور هـم فراگیر شده است و فعالیتهاى چندانى در زمینه هنرى دیده نمى شـود و اگـر هـم هست, بسیار ضعیف است. در تمام زمینه هاى هنرى افـراد لایق و استـاد کـم نـداریـم و حـرفهاى بسیارى نیز بـراى گفتـن و رویارویـى با دنیاى حاضر, که هنر ما را ببینـد و بشنـود داریـم اما متـإسفانه بسیار ضعیف عمل مـى کننـد. به هـر حال آینـده ان شإالله آینده روشنى باشد و ما هـم به آن دلبسته ایـم تا ضعفهاى سالهاى گذشته جبران شود.
بحث هنـر را مـى تـوان زنـانه و مـردانه کـرد؟
قطعا نه. هنر یک مقـوله فطرى بشـر است. جمیل, خالق, لطیف و ... از اسمـإ الله است و در خمیـره آدم به ودیعه گذاشته شـده است. آدم. نه زن و نه مـرد. و مـن هیچ وقت به دنبـال زنـانه مـردانه کـردن هنر نبـوده و نیستـم. اما به یک چیز معتقـدم که مسـوولیت بارورى و زایـش در عالـم بر دوش زن گذاشته شده است که براى حفظ ایـن مسـوولیت حساسیت و لطایف و ظرایف و تحمل بیشترى را خداوند نصیب او ساخته است. از ایـن دیدگاه است که مـى تـوان گفت در بعد متعالـى هنرمند, یک زن هنرمند که تـوانسته باشـد از بعد مادى و خاکى دنیا فاصله بگیرد, تخیلـش و دسترسى اش به دنیاى ((مثل)) یا ((عالـم ملکـوت)) سریع تر است که ایـن, نیاز به یک بـررسـى عمیق دارد و در اینجـا نمـى تـوان بیشتـر از ایـن وارد بحث شد.
زنـدگـى خـانـوادگـى یک زن هنـرمنـد چگونه است؟
خـوب پیداست که زندگى خانـوادگـى یک زن هنرمند, نمـى تـوانـد یک زنـدگـى طبیعى باشـد و شکل دیگرى دارد. بحمـدالله مـن جزو زنان خوشبختى هستـم که شوهرم هنرمند است و آرشیتکت است و حال و هواى مرا درک کرده و به آن احترام مى گذارد و مهمتریـن عامل موفقیت و حرکت خـودم را حضـور او و روحیه و ظرفیت روحى بالاى او مى دانـم. از طرفى مسإله نظم هـم عامل موثرى در رتق و فتق امـور زندگیـم مى باشد, که اگر نباشـد همه کارها بهم مـى ریزند. چرا که مـن هـم مانند تمام زنان در باره کارهاى خانه درگیر هستـم. امـور بچه ها و رسیدگى به دروس آنان و بیشتریـن کارهاى زندگى و خانه, به دوش خودم است. اما مـن با سرعت حرکتـم که یک اخلاق ذاتى است و تبعیت از نظم در هنگام کـار, بحمـدالله تـوانستـم به فعالیت خـود نیز ادامه دهـم و در امـور خانـوادگى دچار تضاد و اشکال نشـوم. سعى مى کنم با برنامه ریزى کار کنـم و به کارهایـم نظم بدهـم و تا حد امکان آن را پایه اصلـى بدانـم و معمـولا هـم سر وقت کارم را به پایان مـى رسانم. مـوضـوع دیگرى که بایـد به آن اشاره کنـم ساده گـرفتـن نـوع زنـدگـى روزمره است و محـدود کـردن رفت و آمـدهاى خانوادگى و دوستانه, که ایـن عوامل, زمینه کارى بیشترى را براى من فراهم مىآورد.
شما اینک به واسطه شغل همسرتان که دیپلمات مى باشند, در دهلى نـو زنـدگـى مـى کنیـد, فعالیتهایتـان در اینجا چیست؟
در تلاش براى جمعآورى داستانهاى مربـوط به کـودکان و نـوجـوانان هنـد که همبستگـى و پیـوستگـى ریشه اى بـا فـرهنگ ایــران دارد, مى باشم. هدفم از جمعآورى ایـن داستانها, ترجمه و تصویرگرى آنها در قـدم بعدى است. بـا مسـوولان شـوراى کتـاب کـودکان ((اى.بـى. بى.واى)) شعبه هند وابسته به بنیاد ((هانـس کریستیـن اندرسون)) در ارتباط مستقیـم هستـم. در مجلس کتاب کودکان که در ایـن کشور برگزار مى شـود, به طور جدى شرکت خـواهـم کرد. و شاید روزى حاصل ایـن ارتبـاط, خلق ((کلیله و دمنه)) دیگـرى, ایـن بـار در عرصه تصـویرگرى باشـد و بعد تمام کردن بعضـى کارهاى نیمه کاره و دیگر کشیدن تابلوهایى که با الهام از هنر هند و چند ساعتى هـم آموزش نقاشى.
مى تـوانم سـوال کنـم چرا فقط براى خانمها تدریـس نقاشى مى کنید؟
پسران ما فرصتهاى زیادى را براى همه گـونه آمـوزش داشته انـد اما دخترها در ایـن زمینه همیشه محدود و ضربه پذیرتر بودند. در ثانى هدف مـن از تشکیل ایـن گونه کلاسها چه در ایران و چه در دهلى نو, صرفا تدریس نقاشى نبوده, بلکه بیشتر سعى داشتـم که آدمها را با خودشان و با هنرمند درونشان آشنا کنـم و آشتى بدهـم. چون همیشه ایـن نظر را داشته ام که درون هر فردى هنرمنـدى خفته که نیاز به بیدار شدن دارد. به همیـن دلیل, همیشه بعد از دو سه ماه تدریـس اصـول اولیه و جدى ((خـودشناسـى)) شروع مـى شـود که فضاى کلاس را تغییر مى دهد, آدمها عوض مـى شـونـد و به درون خـود تـوجه بیشترى مى کنند تا بتـوانند آثارى را که خلق مى کنند دیگر تکرارى نباشد. مـن به دنبال کشف دنیاى دیگرى هستـم و خـوشبختانه هـم به نتیجه رسیده است. مـن در مورد خودم بارها گفته ام اگر صد بار دیگر هـم به دنیا بیایـم قطعا هنر را انتخاب مى کنـم و تردیدى هـم ندارم.
با دیـدن سیـر آثار نقاشیتان یک نـوع پختگـى در آثار شما دیـده مى شود. دلیل آن چیست؟
نمى توانم آن را کاملا بیان کنم و یا معرفى کنم. مـن آرام و قرار ندارم. زنـده بودن ذوق و شـوقـم, مرا از جایـى که نشسته بـودم, بارها بلند کرده است و چنـد قـدم جلـوتر بـرده است. یک تحرک با هدف, گاهى خواندن کتاب و یا تحقیق, گاهى تمریـن و نقاشى و گاهى دنبال وسیله نقاشـى دویـدن و نمایشگاه رفتـن و بالاخـره چیزى که انگیزه ایجاد کرده است و براى مـن بسیار دوست داشتنـى است. حالا اگـر شما اسـم آن را پختگـى مـى گذاریـد به خـودتان مربـوط است.
در آخـر با تشکـر دوباره از اینکه وقتتان را به ما دادیـد اگـر ممکـن است فهرست آثـار و نمایشگـاهها و دستـاوردهاى خـود را در اختیار مجله بگذارید.

کتابهاى چاپ شده
1ـ داستـان دوستـان (به زبان اردو)
2ـ عجب اشتباهى!
3ـ زاغى و زیرک
4ـ آب و مهتاب
5ـ کلاس دوم ج
6ـ پـرنـدگـان خـونیـن بـال حـرم (فارسـى, انگلیسى, اردو)
7ـ شغالى که در خم رنگ افتاد
8ـ ساز من ساز جیرجیرک
9ـ افسانه روباه حیله گر
10ـ دارکـوب تـا کـى به درخت مـى کـوبد
11ـ دیـدار بـا دریـا کتـابهاى زیـر چـاپ
1ـ قصه هاى شاهنامه(1)
2ـ قصه هاى شاهنامه(2)
3ـ کیمیاگر سعادت
4ـ هدهد و سلیمان
5ـ سلیمان و ملکه صبا
6ـ سمندر
7ـ فیل در خانه تاریک
8ـ زبان پرندگان
نمایشگاهها
1ـ تهران, ایـران 1350, نمـایشگـاه نقـاشـى
2ـ اسلامآبـاد, پـاکستـان 1364, نمـایشگـاه نقـاشـى
3ـ ورشـو, لهستـان 1365, نمـایشگـاه نقـاشى
4ـ کـراچـى, پـاکستـان 1365, نمـایشگـاه عکاسى
5ـ اسلامآبـاد, پـاکستـان 1365, نمـایشگاه عکاسى
6ـ لاهـور, پاکستان 1366, اولیـن مسابقه و نمایشگاه بین المللى پاکستان
7ـ لاهـور, پـاکستـان 1366, نمـایشگـاه عکـاسـى
8ـ لاهـور, پاکستان 1366, نمایشگاه عکاسى از آثار تاریخى ایران
9ـ لاهـور, پـاکستـان 1366, نمـایشگـاه نقـاشـى.
10ـ اسلامآبـاد, پـاکستـان 1366, نمـایشگـاه نقـاشــى
11ـ تـوکیـو, ژاپـن 1367, ششمیـن ((کنکـور نـومـا))
12ـ براتیلاوا, چک و اسلـواکـى 1368, نمایشگاه تصـویرگران برنده
13ـ سئول, کـره جنـوبـى 1368, نمـایشگـاه تصـویـرگـران بـرنـده
14ـ تهران, ایران 1369, اولیـن نمایشگاه تصـویرگران کتاب کـودک
15ـ دهلـى نـو, هنـد 1369, نمـایشگـاه نقـاشـى
16ـ تهران, 1370, اولیـن جشنـواره کتـاب کـودک
17ـ تـوکیـو, ژاپـن 1370, هفتمیـن ((کنکـور نـومـا))
18ـ سئول, کـره جنـوبـى 1370, نمـایشگـاه تصـویـرگـران بـرنـده
19ـ براتیلاوا, چک و اسلـواکـى 1371, نمایشگاه تصـویرگران برنده
20ـ بـراتیلاوا, چک و اسلـواکـى 1371, نمایشگاه تصـویرگران کتاب کودک
21ـ بلـونیـا, ایتـالیـا 1371, نمـایشگـاه کتـاب کـودک
22ـ سـان فـرانسیسکـو, آمـریکـا 1371, نمـایشگـاه نقـاشى
23ـ کـالیفـرنیـا, آمـریکـا 1371, نمـایشگـاه نقـاشـى
24ـ تهران, ایران 1371, اولیـن نمایشگاه آسیایى تصویرگران کتاب کودک
25ـ تهران, ایـران 1371, نمـایشگـاه تصـویـرگـران کتـاب کــودک
26ـ سئول, کـره جنـوبـى 1371, نمایشگاه بیـن المللـى کتاب کـودک

دستآوردها
1ـ بـرنـده بهتـریـن تقـویـم سـال 1364, کـراچـى, پـاکستـان
2ـ برنده مـدال رانر آپRunner UP) ) در ششمیـن مسابقه ((کنکـور نـوما)) از طرف مرکز فرهنگى یـونسکـو در آسیا براى تصاویر کتاب ((عجب اشتبـاهـى!)) 1367 تـوکیـو, ژاپـن.
3ـ بـرنـده پلاک طلا و دپیلـم افتخار از طـرف کانـون پـرورش فکرى کـودکان و نـوجـوانان بـراى تصاویر کتاب ((زاغى و زیرک)) 1370, تهران
4ـ برنـده مـدالRunner Up)) رانر آپ در هفتمیـن مسابقه کنکـور نـوما از طرف مرکز فرهنگـى یـونسکـو در آسیا بـراى تصاویر کتاب ((سـاز مـن سـاز جیـرجیـرک)) 1370, تـوکیـو, ژاپــن
5ـ انتخاب نقاشى از طرف سازمان یونسکـو براى تقـویـم سال 1992.
6ـ تقدیرنامه از وزیر آموزش و پرورش به عنوان تصـویرگر برگزیده کتاب کودکان, 1370 تهران.
7ـ تقدیرنامه از شهردار تهران به عنـوان تصـویرگر برگزیده کتاب کودکان 1370, تهران
8ـ بـرنـده مـدال بلـوریـن و دیپلـم افتخار بـراى تصاویـر کتاب ((افسانه روباه حیله گر)) در اولیـن نمایشگاه آسیایى تصـویرگران کتاب کودک 1370, تهران.
9ـ برنـده مـدال برنز براى تصاویر کتاب ((زاغى و زیرک)) از طرف سـازمـان یـونیسف در نیـویـورک در مسـابقه بیـن المللـى ((کمـال زیبایـى)) در آثار تصـویرگران کتاب کـودک, عذرا جک کیتـس 1371, نیویورک آمریکا
و آخرین بـرنـده مقام دوم در نهمیـن ((کنکـور نـوما)) تـوکیـو.