سلام و درود خدا, فرشتگان خدا, بندگان خـدا, بـر تـو بنـده صالح خـدا. بر تو در روزى که زاده شدى, بر تـو در روزى که قیام کردى و بـر تـو در روزى که به جـوار رحمت حق پیـوستـى.
اماما, اى زیباتریـن جلوه تابـش نور الهى و نزول فیضهاى ربانى; اى راحلـى که در سفـر ابـدى خـود, حضـورى جـاودانه را در میـان مردمیان رقـم زد, تـو خاطره اى ماندگار در دل نسلهاى بشرى خواهى بود. اماما, حضـور تـو پـس از عروجت به ملکوت, همچنان تداوم یافته و خط تـو که آن را با سـر انگشتان تـدبیر و صلابت بـرخاسته از روح پـاک و ستـرگت در جان میلیـونها میلیـون انسان عاشق و شیـدا حک کـرده اى, همچنان و تا ابدالابـدیـن خواهد مانـد و خـواهـد بـود. اماما, لحظه لحظه زندگیت, سلـوک و رفتارت, عطـوفت و مهربانیت و منش بزرگـوارانه ات, راه روشنى براى زندگـى ما و همه آدمیان روى کره زمیـن است. راه روشنـى بـراى فلاح و رستگـارى.
در ذیل, خاطراتـى چند از یاران و نزدیکان آن راحل سفرکرده مان و آن فقیـد ارزشهایمان را زینت بخـش مجله کرده ایـم. با یاد او, که خود گفت:
((شک نباید کرد که انقلاب اسلامـى ایران, از همه انقلابها جـداست, هم در پیـدایـش و هـم در کیفیت مبارزه و هـم در انگیزه انقلاب و قیام.
و تردید نیست که ایـن یک تحفه الهى و هدیه غیبى بود که از جانب خـداوند منان, به ایـن ملت مظلـوم غارت زده عنایت شده است.)) با خورشیـد همیشه تابان انقلاب اسلامـى امام در خانـواده خـودشان همه حقـوق را رعایت مى کردند. ایشان به خـود حق نمى دادند که به مادر ما حتى یک فرمان کوچک بدهند.
مادر ما در منزل, در همه زمینه ها از آزادى کامل برخـوردار بـود و براى بیرون رفتـن از منزل نیز آزادى کامل داشت. فقط امام اگر جایـى در نظرشان نامناسب مى رسیـد, تذکر مـى دادنـد و طبیعى است.
مادر ما که از تمام آزادیهاى مشروع برخـوردار بـودنـد, از تذکر همسرشان که یک دوست و دلسـوز برایشان بـودند, ناراحت نمـى شدند, بلکه بـدان عمل مـى کردنـد. حضرت امام در هفته اول ازدواجشان با مادر ما به ایشان گفته بـودند, مـن از تو چیزى نمى خواهـم و هیچ امر و نهى ندارم مگر اینکه حرام خدا را انجام ندهـى و واجب خدا را انجام بدهى, یعنـى آن حکمى که خدا کرده, از تـو مـى خـواهـم.
رفتار امام در زنـدگـى ما تـإثیـر بسزایـى داشت. ما امـروز در خانـواده امام, آزادى کاملـى را احساس مـى کنیـم و مردها هـم در نهایت آزادى, زندگـى مـى کنند. نه زن با مرد, آن مقابله را دارد که به اختلاف و کشمکـش بـرسـد, و نه مـرد با زن, بلکه هر کـس در مـورد کارهاى خـود, تصمیـم گیرنده اصلى است. ایـن را مـن در اثر تربیت حضرت امام مى دانم.
خـانـم زهـرا مصطفـوى, دختـر حضـرت امـام(ره)
یک روز که امام از منزل خارج شده بـودند تا براى اقامه نماز به یکـى از مسجدهاى شهر نجف بروند, خانـم محترمى در حالت هیجان به سـوى ایشان آمـد و مـى خـواست پاهاى امام را ببـوسـد. امام عجیب ناراحت شـدنـد و خـود را کنار کشیـدنـد. سپـس خطاب به آن خانـم فرمودند: دخترم, اهل کجا هستى؟ و آن خانـم گفت: ایرانى ام و اهل شهر قـم هستـم. امام فرمـودند: خـدا خیرتان بـدهد, شما بروید و فرزندان خـوب, برومند و باتقـوا تربیت کنید که براى آینده مفید است.
حاج مصطفى کفاش زاده
حضرت امام در منزل با بچه ها خیلى مهربان و صمیمى بـودند و محیط خانواده ما پر از رفاقت و صمیمیت بـود. البته در عیـن حال خیلى هـم جدى بودند. ما مى دانستیم و به ما تفهیـم کرده بودند که اگر چیزى مخالف میلشان باشـد نباید آن را انجام دهیم و نمـى دادیـم. البته ایشان هـم نسبت به فروعات, ما را آزاد مـى گذاشتند, خیلـى سخت نمى گرفتند اما راجع به اصولى که خیلى به آنها مقید بـودند, هیچ کـس قدرت مخالفت نداشت. همیشه ما را مقید مى کردند که معصیت نکنیم و مـودب اسلامـى باشیـم. هر چقـدر در منزل, بازى یا شلـوغ مى کـردیـم هیچ ایرادى نمى گرفتند اما اگـر مـى فهمیـدنـد که کارى کـرده ایـم که همسـایه هـا اذیت شـده انـد به شـدت به مـا اعتـراض مى کردند.
بدیـن ترتیب ما سعى مى کردیم کارى کنیـم که ایشان خوشحال شوند و بـر خلاف میل ایشـان قـدمـى بـرنـداریـم. همان طـور که عرض کردم, روش تربیتـى شان خیلى قاطعانه بـود. مثلا اگر از روى بچگى یا شیطنت, کارى بر خلاف میلشان انجام مى دادیـم, شیوه تربیتى شان ایـن گونه نبود که ما را تنبیه کنند. حضرت امام آنچنان جذبه اى داشتند که ما خود به خود از ایشان حساب مى بردیـم و مواظب رفتارمان بودیم.
خـانـم فـریـده مصطفـوى, دختـر حضـرت امـام(ره)
وقتى آقا به حمام مى رفتند طبعا لباسشان را عوض مـى کردند. وقتـى لبـاسشـان را در مـىآوردنـد تـا بشـوینـد جـدا بـوى گل مـى داد. مـن یادم است در سال 1357, ظهر, ایشان تشریف مـى بردند به مسجدى که در آنجا نماز مى خواندند. مـن هـم در خدمتشان بـودم. وقتى به منزل برمى گشتند چـون هوا خیلى گرم بـود لباسشان را بلافاصله عوض مى کردند. اغلب وقتـى سه ساعت از شب مى گذشت ایشان بیرون مى رفتند و به حرم مشرف مى شـدند و زمانـى که برمـى گشتند, دوباره لباسشان را در مىآوردند و خودشان را معطر مى کردند و بـوى عطر همه جا را فرا مى گرفت.
دکتـر محمـود, بـروجـردى, دامـاد امام(ره)
یک وقت در نجف از طرف امام به مـن امر شـد که یک قبایـى بـراى امام تهیه کنم. مـن رفتم پیش یک خیاط آشنا و گفتـم که یک قبایى مـى خـواهـم که مناسب باشد براى آقا, چند تا نمـونه پارچه داشت, گرفتیم همراه با خیاط رفتیم خـدمت امام تا ببینیـم کـدام یک را ایشـان انتخـاب مـى کننـد تـا اینکه آن پـارچه را بخـریـم.
اتفاقا امام آن پارچه اى را انتخاب کرد که به نظر مـن خیلى جنـس بدى داشت و مـن آن را نمى خـواستـم. ایـن روش لباس پـوشیدن امام بـود. لباسشان همیشه تمیز بـود, مـرتب بـود, اما از جهت جنـس و کیفیت, خیلـى مراعات مى کردند و جنـس خـوب را نمى گرفتند از ایـن جهت که مـواظب بـودنـد وجـوهـات کمتـر مصـرف بشـود.
حجت الاسلام شیخ عبدالعلى قرهى
یکـى از مسایلـى که تمام دوستان امام بر آن اتفاق داشتنـد ایـن بـود که ایشـان به طـور مطلق, غیبت نمـى کـردنـد. از همـان ایام جـوانى, در مجلسـى که نشسته بـودند, اجازه نمى دادند به هیچ وجه کسى غیبت کند و اگر کسى مى خـواست شروع به غیبت کند, فـورا امام مطلب را بـرمى گـرداندند و رشته سخـن را تغییر مـى دادنـد. پـدرم رحمه الله علیه نقل مى کرد: ((در مجلسى که ایشان بـودند و در جمع دوستان, اگـر غیبتـى شـروع مى شـد و ادامه پیـدا مـى کـرد, ایشان بلافـاصله مجلـس را به هـم مـى زدنـد.))
دکتـر محمـود بـروجـردى, دامـاد حضـرت امام(ره)
حضـرت امام(ره) معمـولا هر روز ساعت 8 صبح در اتاق کارشان حضـور داشتند و به خلاصه اخبار گـوش مى کردند. خلاصه اخبار که تمام مى شد رادیـو را خامـوش مـى کـردنـد ابتـدا پزشک, فشار خـون معظم له را مى گرفت و پس از خروج پزشک, ما مشغول کار مى شدیـم. روز 29 اسفند سال 1361, فرمـودند: ((مـن فردا صبح ساعت 9 تا 15 / 9 مـىآیـم.)) تـإخیـرهاى استثناییشان هـم روى نظم و حساب بـود. ایشان مقیـد بودند که خبر دهند تا در یک مورد استثنایى هـم بى نظمى و بدقولى به وجود نیاید.
به هر حال ما روز نـوروز, فرداى آن روز, ساعت 9 و چند دقیقه به اتاق حضرت امام وارد شدیم.
هنـوز سـاعت 15 / 9 نشـده بـود که تشـریف آوردنـد.
با نشاطتر از روزهاى گذشته و متبسـم و با قباى نـو وارد شدند و به افراد حاضر که در مجمـوع با دکترها پنج نفر بـودند چنـد بار ((مبارک باشـد)) گفتند. سپـس خـودشان سراغ سکه هاى یک ریالـى را گرفتند و کف دست قرار دادنـد. افراد حاضر نیز بعد از دستبـوسـى هر کدام چند عدد برداشتند. مشابه ایـن برنامه در نـوروز سالهاى دیگـر نیز تکـرار شـد.
حجت الاسلام محمـدحسیـن رحیمیان
امام در حالـى به ایران وارد شدند که شـور و شعف بر مردم حاکـم بـود و خـود ایشان هـم تعبیر جالبى در ایـن مورد دارند. بعد از سخنـرانـى در بهشت زهـرا, امام اظهار تمایل کـردنـد که به داخل جمعیت بروند. عکسـى از حضرت امام نیز هست که نه عمامه و نه عبا دارند و وسط جمعیت گیر افتاده اند. امام در آن حالت فـرمـودنـد: ((مـن احسـاس کـردم قبض روح مـى شـوم)) تعبیـر امام ایـن بـود که ((بهتریـن لحظه هاى مـن همان مـوقعى بـود که زیر دست و پاى مردم داشتم از بین مى رفتـم. )) ایـن خود نهایت تواضع و خلوص امام را مـى رسانـد که ایـن طـور نسبت به مـردم ابـراز احساسات داشتنـد.
امیررضا ستوده
وضع ساده منزل حضرت امام در قـم در طـول زندگـى حاکـى از قناعت ایشان بـود و معروف است که آجـرهاى پله هاى حیاط ایشان سـاییـده شـده بـود. بنا مـى گـویـد تعداى آجـر تهیه شـود تـا آن آجـرهاى ساییده شده را عوض کند.
حضرت امام مـى فرمایند: همان آجرهاى ساییده را پشت و رو بکنید و کار بگذاریـد. یادم نمـى رود که لبـاسهاى حضـرت امام همیشه تمیز بـود. در لباسهاى آخـوندى, قبا که زیاد پـوشیده و شسته مى شـود, یقه اش زود پاره مـى شـود. در روزهایى که پاى درس حضرت امام حاضر مى شدیم, مشاهده مى کردیـم که یقه عباى ایشان معمـولا وصله دار است و این حاکى از قناعت ایشان بود.
آیت الله مرتضى بنى فضل
همیشه محیط زندگـى حضرت امام(ره), اتاق کار, محل عبادت و خـواب آن حضرت, از نظافت و پاکیزگى مى درخشید و فضاى پرطراوتـش از بوى دل انگیز عطرهاى بسیار خـوشبو آکنـده بـود. به عبارت روشنتـر به رغم اینکه حضرت امام, نمـونه کامل ساده زیستـى و صـرفه جـویـى در استفـاده از امکـانـات زنـدگـى بـودنـد, امـا در زمینه نظافت و پاکیزگى و استفاده از بهتریـن عطرها در حد کمال, مقید بودند که این هم منطبق با آداب و سنـن اسلامى و نظافت و طهارت ظاهرى لازمه و مقدمه تهذیب و طهارت معنـوى است. زیرا انسانهایى که در صمیـم جانشان شمیـم ایمان و رایحه جنت رضوان دارند, در خوشبـویى جسـم سزاوارترند. دوستان امام از دور و نزدیک, انـواع عطرهاى خارجـى و داخلى را به محضرشان اهدا مى کردند و امام تنها در ایـن زمینه بـود که با ذوق سـرشار و زیبـاپسنـد خـود, بهتـرینها را انتخاب مى فرمـودند تا آنجا که بعضـى از اصحاب دفتر نیز مقید بـودند که به هنگام تشـرف از همان عطـرهایـى استفاده کننـد که بـراى امام خـوشـاینـد بـود.
حجت الاسلام محمـدحسیـن رحیمیان
در سال 1365, قبل از رحلت امام, وقتـى مـن درسـم تمام شد, امام مرا صـدا کردند و گفتنـد: ((حالا که درست تمام شـده, وقت آن است که قلـم بردارى و بنویسى. شعر بنویسى, قصه و مقاله بنـویسـى.))
بعد امام گفتند: ((مرا مـى بینى; مـن چهل سال پیـش در باره ولایت فقیه کتاب نـوشتـم. همان که الان در بحثها بـر سرش دعوا است. آن موقع بود که همه جا بحث ولایت فقیه مطرح بـود. مـن وقتى از امام شنیدم که آن زمانها ایشان کتاب نـوشته اند, با تعجب و به شـوخـى گفتم:
((واى, آقـا! شما چقـدر متجـدد بـوده ایـد که سـالها پیـش کتـاب نوشته اید.)) باید بگویم وقتى ما پهلوى آقا بـودیـم, خیلى احساس راحتى مى کردیم و با ایشان رابطه خـوبـى داشتیـم. همه مان مسإله امام و پـدربزرگ بـودن را کنار مـى گذاشتیـم و وقتـى پهلـوى هـم بودیم, رفیق بودیم. امام با همه همیـن طور بودند, همه پهلویشان همیـن احساس را داشتند. به ما نصیحت مى کردند اما نه نصیحتى مثل بقیه پدربزرگها و بزرگترها.
جـورى به آدم نصیحت مى کردند که آدم اصلا احساس نمى کرد. شب که به آنچه امام گفته بـود فکر مى کردیم, مـى دیدیـم که امام به ما درس داده بود.
خانم لیلا بروجردى, نوه امام(ره)
از ویژگیهاى اخلاقى امام, عطوفت, مهربانى و خوش خلقى ایشان بـود. ما خیلى راحت مى تـوانستیـم در باره مسایلى که به وقوع مى پیوست با ایشان درد دل کنیـم. به طـور مثال, وقتى آیت الله خاتمى, پدر همسرم فـوت کردند و مـن براى شرکت در مراسـم سـوگوارى ایشان به یزد رفتـم, مادرم دایم مى گفت: ((امام خیلى سراغت را مى گیرند.))
ایشان از دورى مـن ابراز ناراحتى کرده بـودند و دلشان مى خـواست مرا ببینند و به مـن تسلیتى بگـویند. وقتى که به تهران رسیدیـم بلافـاصله زنگ زدنـد و پیغام دادند:
((زهرا فورا بیاید, مى خواهم ببینمش)) و این براى مـن خیلى جالب بـود که فـردى بـا وجـود ایـن همه مشکلات و دردسـر بـاز به فکـر خانواده اش است.
خانم زهرا اشراقى, نوه امام(ره)