روشهاى تربیت (17)
نقش تنبیه در تربیت
سیدمهدى موسوى کاشمرى

 

 

در شماره هاى پیـش به بـرخـى از روشهاى مشترک در باب خـودسازى و دیگـرسازى پـرداختیـم و اینک یکـى دیگـر از آن روشها را از نظر مى گذرانیم.
تربیت و تهذیب در انسان از دو راه با دشـوارى روبه رو است, نخست اینکه طبیعت بشـرى از جهت اینکه بعد مادى و حیـوانـى دارد, میل به ارضاى بى قید و شرط تمایلات نفسانى خود دارد و اقناع ایـن دست از نیازهاى خـویـش را بـى تـوجه به مزاحمت آن با حقـوق دیگـران, دنبال مى کنـد و در ایـن راستا همه چیز را براى خود مـى خـواهـد.
مـوضـوعات اخلاقـى, مسایلى اند که آزادى او را در ایـن جهت محدود مـى کنند و بسیارى از خـواسته هاى نامشروع و مفسده انگیز او را به سـود مصالح انسانى و آرمانى او قـربانـى مـى سازنـد و کثیـرى از زیاده خـواهیهاى او را به نفع حقـوق اجتماعى و سلامت جامعه کنترل مـى نمـاینـد و سختـى ایـن کـار بـر کسـى پـوشیده نیست.
دیگر اینکه اگر کسى مدتـى از عمر خـویـش را با صفات ناشایسته و قبیح به سر برده باشد و خـویهاى زشت, براى او طبیعت ثانـوى شده و در جانش ریشه بگذارند, تغییر این صفات, گرچه براى او ناممکـن نیست ولـى مبارزه با آن و نهادینه کردن فضیلتهاى اخلاقـى به جاى آن, در نهایت دشـوارى و صعوبت است.
انسان براى به حرکت در آوردن خـود به سـوى چنیـن هـدف متعالـى, گذشته از همت والا به محـرکهایـى نیازمنـد است, تا نفـس مایل به تنبلـى و رکـود را, به حـرکت و تلاش وادارد.
تشویق, تحسیـن, محبت و بزرگداشت, هر کدام در جاى خـود از عوامل مهم در ایـن راستا, بخصوص در مورد انسانهاى عادى و متـوسط و یا پاییـن تر از آن است, و شایـد نقـش آن به مراتب از ((تنبیه)) در ایـن باره بیشتـر باشـد ولـى در جاى خـود از تإثیـر تنبیه هـم نمى توان چشم پوشید.
نکته لازم به تـوضیح, این است که تحسیـن و نیکـوداشت, همواره در مورد دیگرسازى مناسب و مـوثر است ولـى در خصـوص خـودسازى, گرچه بشارت بخشـى و مژده دادن نفـس به حاصل پرسـود کارهاى پسنـدیده و خـوب در دنیا و آخرت, سازنـده و حـرکتآفرین است, ولـى تحسیـن و تمجیـد آن به خاطر کار شایسته اى که از او سر زده, چه بسا او را مغرور کـرده و از خـود غافل سازد, ولـى مجـازات و تنبیه آن, به علت عمل زشتى که کرده است, برایش مفید و موثر است. و بدیـن جهت در کلمات معصومان علیهم السلام, مومنان از تـوجه و چشـم دوختـن به عملهاى صالحى که از آنان صادر مى شـود ـ هر چند زیاد هـم باشد ـ بـرحذر داشته شـده انـد.(1) امام سجاد(ع) در فرازى از دعاى شریف ((مکـارم الاخلاق)) به خـداونـد عرض مـى کنـد:
((اللهم صل علـى محمـد و آل محمـد و حلنـى بحلیه الصـالحیــن و البسنـى زینه المتقیـن فـى بسط العدل ... و استقلال الخیـر و ان کثـر من قولى و فعلى و استکثار الشر و ان قل مـن قـولى و فعلـى ... . پـرودگارا! بـر محمـد و آل او درود فرست, و مرا در گسترش عدالت به زیور صالحان زینت بخـش و با لباس اهل تقـوا بیارا ... و در اندک شمردن کار و سخـن خوبـم گرچه بسیار هـم باشد و انبوه دانستـن بدیهاى زبان و عملم, با وجود کـم بودن آن ...))(2) یکى از بزرگان معرفت و سلوک در رساله اى که منسوب به ایشان است ضمـن بیـان شـرایط سیـر و سلـوک به سـوى خـداونـد, یکــى از آنها را ((مواخذه)) دانسته و مى نویسد:
((آن عبـارت است از اینکه بعد از ظهور خیانت, در مقام تإدیب و تنبیه و سیاست بـرآیـد, به عتاب و خطاب, بلکه به زجـر و ضـرب و عذاب, چنان که از یکـى از اکـابـر مإثـور است که در مصلاى خـود تازیانه داشتـى و بعد از محاسبه نفـس و ظهور خیانت, خـود را با آن تإدیب کـردى. و دیگـرى مـى گذشت, در راه عمارتـى تازه دیـد, پرسید چه وقت ساخته اند؟
پـس به ملاحظه ایـن سـوال لغو, سالى آب نیاشامید و شخصى در زمان حضرت عیسـى(ع) در عذرخـواهـى از اینکه روزى شکایت از گرما کرد, چهل سال عبادت کـرد. و چنانچه خیانتـى که صادر شده, امرى باشـد که مکافاتـى براى آن در شرع رسیـده به مکافات آن شتابـد. ))(3) نقل شده است آیت الله بروجردى نذر کرده بـود هرگاه براى غیر خدا خشمگیـن شـود یک سال روزه بگیرنـد. روزى یکـى از شاگردان هنگام درس, ایشان را آزرده کرده و به خشـم مىآورد. آن بزرگوار نیز پس از آن در مقام عمل به نذر خود, یک سال تمام در آن هواى گرم قـم روزه گرفتند.

تنبیه و دیگرسازى
امروزه گرچه بیـن روانشناسان و دانشمندان تعلیم و تربیت, عنصر اصلى در ایـن باره, محبت و تشـویق است ولى تإثیر و نقـش تنبیه بجا نیز مورد توجه است, و در حقیقت بیشتریـن حساسیتى که در نظر آنها نسبت به ایـن مسـإله وجـود دارد, در استفـاده بــى رویه و نابجا از آن در تربیت است که نتیجه منفـى آن بـر کسـى پـوشیـده نیست.
اسلام نیز اساس را در ایـن خصوص, بر محبت و تکریم قرار داده است ـ که از آن در شماره هاى گذشته مقاله, سخـن رانده ایـم(4) ـ گرچه در نظام تـربیتـى آن, تنبیه نیز ـ بـا رعایت شـرایط آن ـ امـرى مقبول و پذیرفته است.
به ایـن نکته نیز باید تـوجه داشت که در منطق اسلام, مالک حقیقى همه اشیإ و موجودات از جمله انسان, تنها خداوند است و هیچ کـس حق تصـرف بر دیگـرى و حتـى بـر خـود را جز با اذن و رضایت الهى نـدارد و به همیـن دلیل نیز خودکشـى و ضرر زدن به خـود, باطل و حرام است و بر ایـن اساس حق تنبیه هـم از آن خـداوند است و اصل در ایـن زمینه جایز نبـودن آن در مورد خود و دیگران است مگر در جـایـى که حکـم جـواز آن از سـوى خـداونـد صـادر شـده بـاشــد. رسول گرامى اسلام(ص) فرمودند:
((ابغض الناس الى الله رجل جرد ظهر مومـن بغیر حق)). مبغوض ترین مردم پیـش خداوند, شخصى است که پشت مـومنى را ـ براى تازیانه ـ بدون حق, برهنه کند.(5) در اسلام, به جهت جلـوگیرى از رواج ستـم و فساد, براى برخـى از گناهان حـد معمـولـى, مقرر گشته و بـراى سایر آنها در صـورتى که علنى انجام گیرد تعزیر و تإدیب در نظر گـرفته شـده است که در صـورت اثبات آن, به وسیله دستگاه قضایـى اعمال مـى گردد. از نبـى اکرم(ص) روایت شـده است که فـرمـودنـد: ((یوم واحد من سلطان عادل خیر مـن مطر اربعیـن یـوما و حد یقام فى الارض إزکى مـن عباده ستیـن سنه. یک روز در دولت سلطان عادل به سر بـردن, بهتر از باران چهل روز است و یک حد از حـدود الهى که در زمیـن بـرپا شـود, از عبـادت شصت سال مفیـدتـر است.))(6)
همچنان که اشاره شـد اجراى حـد و تعزیر, در مورد افراد مـومنان نسبت به یکـدیگر که اختیار و ولایتـى یکـى بر دیگرى ندارد, تنها بر عهده حاکـم اسلامى است و اما در موارد وجـود ولایت, همچون پدر و فرزنـد, ولـى یتیـم و یا جایـى که اختیار تربیت شخصـى به دست دیگرى باشـد ماننـد معلـم, اجراى تنبیه و تإدیب به دست ولـى و مربى در صـورت لزوم, مجاز شمرده شده است, که در ادامه آینده به برخى از آن اشاره خواهیم کرد.

شرایط تنبیه
در مـورد تنبیه و به منظور تإثیرگذارى مثبت و نیز مشروعیت آن, شـرایطـى در روایات ذکر گردیده است که بایـد مربـى لزوما بـدان توجه داشته و به کار بندد:
1ـ ابتدا باید مربـى, میزان آمادگى و اندازه فراگیرى شخص مـورد تربیت خود را بشناسد, که آیا مثلا فلان موضوعى که مى خـواهد در او پیاده کرده و از او بخـواهد, چیزى بیشتر و بالاتر از حد استعداد و ظرفیت او نیست؟ کـودکى که تحت تربیت پدر یا معلـم خـویـش است گاهى بسیارى از موضـوعات اخلاقى و آداب اجتماعى و یا احکام دینى را درست متـوجه نمى شود و بسیارى از بدیها و خوبیها را نمى فهمد. در ایـن صـورت تنبیه کردن او به خاطـر تـرک و رعایت نکـردن آن, کارى عاقلانه و مشروع نیست. او نمى فهمد چرا تنبیه مى شود و چنیـن کارى جز ایجاد تنفر و لجبازى و سرکشـى در کـودک ثمره اى نـدارد. بنابـرایـن, تـوان فهم یک وظیفه اجتماعى و یا تکلیف شرعى و نیز آگاه بودن و دانستـن آن, شرط اصلى و حتمى تإثیر تنبیه به خاطر عدم رعایت آن است.
عبدالله بـن فضاله مى گـوید: ((از امام باقر(ع) یا صادق شنیدم که مى فرمود:
پسربچه تا هفت سالگـى آزاد است. وقتـى به ایـن سـن رسیـد به او گفته مى شود صورت و دو کفـش را بشوید و نماز بگذارد و پـس از آن رها مى شود تا نه سال تمام شـود. آنگاه به او تعلیـم وضـو و امر به نماز مـى شـود و در بـاره آن زدن نیز جایز است. وقتـى نماز و وضـو را فـرا گـرفت, ان شـإالله خـداونـد پـدر و مــادر او را مىآمرزد.))(7) یکـى از روانشناسان مـى گـوید: ((... گاهـى اوقات پیـش از اینکه کـودک معناى گناه را بفهمد او را تنبیه مـى کنند, با ایـن ترتیب از اول تخـم بـدى را در دلـش مـى کارنـد و بعد از اینکه مـوجـود شریرى از آب در آمد, شکایت مـى کنیـم که چرا باید این طور باشد ... ))(8)
بـر اساس روایت دیگـرى از امام صادق(ع), حق تنبیه در جایـى است که مربى نسبت به موضـوع مـورد نظر, با شخص تحت تربیت خـود سخـن گفته و او را کاملا تـوجیه کرده باشد ولى در باره کارى که امر و نهى قبلـى در خصـوص آن صادر نشده و ناآگاهانه از او سر زده است چنیـن حقـى وجـود ندارد.(9) 2ـ گذشته از آنچه ذکر شـد, لازم است مربـى, کـودک خلافکار را در یکـى دو بار نخست عفـو کرده و تهدید کنـد که پـس از ایـن از ناحیه او تخلف و نافرمانـى صـورت پذیرد تنبیه خـواهد شد; آنگاه چنانچه لازم دید به ایـن کار اقدام کند. و ایـن مضمون حـدیثـى از امام صادق(ع) است.(10) اگر فـرد مـورد تربیت, هم نسبت به اصل وظیفه آشنا باشد و هـم از کیفر مسامحه و نافرمانى خـود, آگاه باشد و در عیـن حال یکى دو بار نیز از سوى مربى خـود بخشیده شـود, در ایـن صـورت باز هـم اگر سرپیچى کند, اجـراى تنبیه را حق خود دانسته و ایـن کار, تإثیر بایسته خـود را خواهـد گذاشت, ولـى در غیر ایـن صـورت ممکـن است او خـود را مستحق تنبیه نـدانسته و آن را در حق خـود ظالمانه انگارد و بـا ایـن تصور, تنبیه نه تنها اثر مطلوبى نخـواهد داشت بلکه تإثیر مخـرب و نامطلـوب آن قابل انکار نیست. 3ـ همچنان که اشاره شـد, روش اصلـى در باب تـربیت, محبت ورزى و دوستـى است و از ایـن راه کار تربیت, بسیار راحت تر و سهل الـوصـول تر و نیز عمیق تر خـواهـد شـد. در حـدیثـى رسـول اکـر(ص) فـرمـودنـد:
((اکـرمـوا اولادکـم و احسنـوا ادبهم یغفـر لکـم.
فرزندانتان را گرامى بدارید و آنها را نیکـو ادب کنید تا مـورد بخشـش خداوند واقع شـوید.))(11) در ایـن سخـن پیامبر گرامـى(ص) ابتـدا تکریـم و احتـرام به فرزنـد را از مـومنان خـواسته و به دنبال آن تـربیت نیکـو را سفارش کرده است و ایـن خـود حاکـى از تإثیرى بى بدیل محبت در تربیت و رابطه تنگاتنگ بین ایـن دو امر است. باز همان حضرت در روایت دیگرى فرمودند: ((نظر الـوالد الى ولده حبا له عباده)).
نگاه محبتآمیز پدر بر فرزند خـود, عبادت محسوب مى شود.(12) حضرت رضا(ع) به مردى فـرمـودنـد: ((پـدر و مادر دارى؟ عرض کـرد: نه, فرمود: فرزند دارى؟
گفت: آرى. فرمود: به او محبت کـن که ایـن کار براى تو به عنوان نیکى به پدر و مادر شمرده خـواهد شد.))(13) اصـولا ارزش و کرامت انسان, اقتضا مـى کند تا تربیت او بر همیـن پایه استـوار گردد و در این راه, تنبیه به عنـوان آخـریـن داروى علاج, مـورد استفاده قرار گیرد.
4ـ تنبیه انـواع مختلف دارد و تنها در کتک خلاصه نمـى شــود و چه بسا صـورتهاى دیگـرى از آن بسیار مـوثـرتـر و کارگشاتـر باشـد. سه نفر از مسلمانان صدر اسلام به جهت سستـى و بـى تـوجهى از شرکت در یکـى از جنگها و همراهـى با پیامبر اکرم(ص) خـوددارى کردند.
البته بعدا از ایـن کار خود پشیمان شدند و پس از اینکه آن حضرت به مدینه برگشتند, نزد ایشان آمده و معذرت خـواهى کردند, ولى آن حضرت به مصلحت دیدند براى جلوگیرى از تکرار چنیـن عملى از سـوى آنها و نیز ممانعت از سرایت احتمالى آن به برخـى دیگر, آنان را تنبیه کنند و بدیـن منظور با آنها سخـن نگفتند و به دیگران نیز سفارش فرمودند تا با آنها این چنیـن کنند. مسلمانان یکپارچه از آنان کنار گـرفتند و حتـى کـودکان با آنها سخـن نمـى گفتنـد; به گـونه اى که شهر مـدینه بـر آنان تنگ آمـد و به ناچار به کـوهها پناه بردند. کسان آنها برایشان آب و غذا مـىآوردند و بـدون هیچ گفتگـویى آنان را ترک مى کردند. تا آنکه پـس از پنجاه روز بدیـن صورت گذشت و اینان از خود نیز بیزار گشته و تـوبه واقعى کردند. خـداونـد با نزول آیه اى از قرآن(14) تـوبه آنها را پذیرفت.(15)
قطع رابطه و قهر موقت, جـدا کـردن کـودک از آنچه مـورد علاقه او است, تـوبیخ و تهدید, ترشرویى و بى مهرى و غیر آن, خود از وجـوه مختلف تنبیه انـد که به بسیارى از آنها در روایـات مختلف اشـاره گردیده است(16).
بنابرایـن کتک زدن گرچه خـود یکى از صـورتهاى تنبیه بـوده و در جاى خـود خالى از فایده نیست ولـى با وجـود راههاى دیگر تنبیه, استفاده از آن تنها در صـورتى مفید است که چاره اى از آن نباشد. و رعایت ایـن نکته در مورد کودکان و نوجـوانان, از اهمیت بسیار بـرخوردار است. امام امیرمـومنان(ع) در فرازى از سفارش خـود به فرزند گرامى اش امام حسـن مى فرماید: ((و لا تکـونـن فمـن لا تنفعه العظه الا اذا بـالغت فـى ایلامه, فـان العاقل یتعظ بــــالاداب و البهائم لا تتعظ الا بالضرب)).
از کسانى مباش که پند و اندرز در تربیت او سـودى نمـى دهد و فقط با کتک خوردن درست مى شود. انسان هوشمند به یقیـن با ادب کردن و پند مربـى به راه مـىآید و چهارپایان تنها با زدن و تنبیه بدنى تربیت مى گردند.(17)
5ـ لازم است که هر یک از اقسام تنبیه, بخصـوص تنبیه بدنـى, تنها با انگیزه تربیت و به جهت آن باشـد و از روى دلسـوزى و علاج درد و به عنـوان داروى سمـى و تلخـى که بناچار بایـد از آن استفاده کرد صـورت پذیرد, و از اینکه ایـن عمل برخاسته از خشـم و غضب و براى فروکـش دادن غیظ خـود شخص باشد به شـدت پرهیز کرد. و تنها در ایـن صورت مى تـوان به نقـش اصلاحى آن امیدوار بـود و گرنه چه بسا ممکـن است عنان اختیار از دست تنبیه گـر خارج شـده و از حـد معقـول و مفید و مشروع آن تجاوز کند, و با ایـن کار نه تنها از زمره مربیان خارج شـده بلکه در شمار ستمگران و متجاوزان محسـوب گردد.
در روایت آمـده است که: ((نهى رسـول الله(ص) عن الادب عنـــــــد الغضب)). پیامبـراکـرم(ص) از تـإدیب هنگـام چیـرگـى خشـم, نهى کردند.(18)
6ـ در بـرخـى روایات سخـن از تحـدیـد و بیان تعداد مجاز ضرب در تنبیه بـدنـى است و تجـاوز از آن مـوجب قصـاص و تلافـــــى است.
از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمـودند: ((عده اى از کـودکانى که نوشتـن مىآموختند, نوشته هاى خـود را به امیر مومنان(ع) عرضه کردند تا بهتریـن آنها را برگزیند. آن حضرت فرمود: تـوجه داشته باشید که ایـن کار, خود نوعى داورى است و ستم در آن مانند ستـم در حکومت و قضاوت است, به معلـم خـود ابلاغ کنید که اگر در مقام ادب کردن بیـش از سه ضربه به شمار وارد آورد, از او قصاص گرفته مى شود)). (19)
باز در حدیث دیگرى حماد بـن عثمان مـى گـوید: از امام صادق(ع) در باره تإدیب کـودک و مملـوک پرسیدم, حضرت فرمـودند: پنج یا شـش ضـربه مجـاز است و آن را بـا مـدارا و به دور از خشـونت انجـام بده.(20) 7ـ تنبیه در صورتى نتیجه مثبت خـواهد داد که مربى پـس از آن به دنبال راه علاج و یافتـن راه حلى براى فرد خلافکار باشد, تا چنانچه سرپیچـى و مخالفت او به جهت فشار از ناحیه عاملى خاص واقع شـده بـاشـد, به طـور ریشه اى به اصلاح آن پـرداخته شـــود.
در روایتـى از امام صادق(ع) در باره شخصـى که گناهـى مرتکب شده بـود نقل شده که شخصـى را به حضـور امیر مـومنان(ع) آوردند, آن حضرت به دست او زدند تا جایى که سرخ شد سپـس با هزینه بیت المال به او همسـر دادند.(21) ادامه دارد

پى نوشت :
1ـ وسـائل الشیعه, ج11, مکتبه الاسلامیه, تهران, چـاپ پنجـم, ص145, ح13 و ص246, ح8 و ص543, ح1 و 3 و ج1, بـاب 22 و 23, صص71 ـ 79.
2ـ صحیفه سجـادیه, دعاى 20, نشـر موسسه بعثت تهران, ص68.
3ـ رساله سیـر و سلـوک, منسـوب به بحـرالعلـوم, انتشارات حکمت, ص143.
4ـ پیـام زن, شماره مسلسل 78, ص68.
5ـ مستـدرک الـوسائل, چاپ قدیـم, ج3, ابـواب مقدمات الحدود, باب 23, ص220.
6ـ همان, باب 1, ح10, ص216.
7ـ وسـائل الشیعه, ج3, ابـواب اعداد الفـرائض, بـاب 3, ح7, ص13.
8ـ پـرورش کـودک, تهران, ((ژان پیاژه)) استـاد دانشگـاه و عضـو آکـادمـى فـرانسه, انتشـارات نیمـا, ص36.
9ـ وسـائل الشیعه, ج18, ص582, ابـواب بقیه الحـدود, بـاب 8, ح3.
10ـ همـان, ص522, ابـواب حـد السـرقه, باب 28, ح1.
11ـ مکارم الاخلاق, رضى الدیـن طبرسـى, تهران, مـوسسه اعلمى, ص222.
12ـ مستدرک الوسائل, ج2, ص626, ابـواب احکام الاولاد, باب 64, ح2.
13ـ همان جا, ح4.
14ـ سوره توبه, آیه 118.
15ـ مجمع البیـان, بیـروت, دار احیـإ التـراث العربـى, ج5, ص79.
16ـ وسائل الشیعه, ج11, ابـواب الامـر و النهى, باب 6 و 7 و غیـر آن.
17ـ نهج البلاغه, تحقیق صبحـى الصـالح, نامه 31, ص404.
18ـ وسـائل الشیعه, ج18, ابـواب مقـدمـات حدود, ب26, ص337.
19ـ همـان, ابـواب بقیه الحـدود, باب 8, ح2, ص582.
20ـ همان جا, ص581, ح1.
21ـ همان, ص574, باب 3, ح1.