زن و خـانـواده, فـرهنگ و آداب محلى (8)
عرف و ازدواج در ایل سرخى

 

 

عرف عبارت است از قـواعد نامکتـوب که در گذشته در جـوامع بشـرى وجـود داشته و سـازمـان اجتمـاعى آنها را سـامـان مـى داده است.
تکامل عرف به پیدایـش ((قانون)) انجامیده; اما در جوامع کنونى, هنوز نیز در جـوار قوانیـن مدون, عرف و رسوم به حیات خود ادامه داده و بسیارى از مسایل اجتماعى را, از جمله بـرخـى مسایلـى که قـوانیـن عاجز از حل آنند را سامان مـى بخشنـد. در عشایر ایران, معمولا عرف با مذهب عجیـن بوده و تعالیـم مذهبى خمیرمایه بسیارى از قـواعد عرفـى را تشکیل مى داده است.
در ایل سرخى به عرف, ((رسـومات)) مى گـویند. (ایل سرخـى قبیله اى است در کوهستانهاى مرتفع, جنگلى و صعب العبـور جنوب شیراز که از دیرباز به ستیزهاى خونیـن با قدرتهاى سیاسى و عشایرى جنوب و با رژیـم پهلـوى دست یازیـده و نام آن بـراى مـردم فارس نامـى است آشنا) سوگند و احترام به سادات از جمله رسـوم سرخـى است, یعنـى مـراعات آنها لازم است و عدم رعایت آنها مـوجب از میـان رفتـــن ((وجهه اجتماعى)) فرد و خـوار شدن او در نزد جامعه مـى شـود. در زیـر نمـونه هـایـى از رسـوم ایل سـرخـى را بیـان مـى داریم:
((غیرت گیـرى)) (حمایتگـرى): حمایت از عضـو طایفه و ایل یکـى از رسـوم بنیادیـن ایل سـرخـى است, حمایتگـرى ابعاد مختلفـى دارد:
حمایت مادى: سنت بـوده است که اگر کسى به علل مختلف اموال خـود را از دست داده و بـى بضاعت شـده, رییـس ایل از دیگر خانـوارهاى طایفه او, به اندازه کافـى دام و وسایل زندگى جمع کرده و به او مى داده تا به سطح معمول تمول طایفه برسد و اگر فرد مذکـور مجرد بـوده با جمعآورى کمک از طایفه خـود او بـرایـش زن مـى گـرفته و اسبـاب لازم بـراى تشکیل یک عائله متـوسط را به او مـى داده است.
((خوندارى)): بزرگتریـن جرم در عرف ایل سرخى, قتل نفـس است. در ایـن مـورد خانواده مقتـول, خود را خـوندار به حساب آورده و حق مشروع خود مـى داند که قتل را تلافـى کند. حق خـونـدارى به پـدر, برادران و پسران مقتـول انتقال مى یابد و در صورت فقدان آنها به خـویشاوندان درجه دومـى او تعلق مـى گیـرد. در مسإله خـونـدارى طایفه مقتـول به حمایت از خوندار برمى خیزد و مجمـوع طایفه خـود را خـوندار مى داند. در موارد قتل عضو ایل تـوسط بیگانه, مجموعه ایل, خـود را خـونـدار مـى دانـد و بـراى قصاص قاتل وارد میـدان مى شود. تا وقتى که خوندارى به مرحله ((خون بس)) نرسد ایـن تلاش و ستیز ادامه مى یابد.
مراسـم خون بـس به ایـن شکل است که با وساطت سادات, رئیـس ایل و ریـش سفیدان و بزرگان ایل, قرآنى به گردن قاتل مى انداختند و او را به خانه خوندار مـى بردنـد. طایفه قاتل در ازاى خـون مقتـول, دخترى را به ازدواج خـوندار در مىآورد و گاه مقدارى پـول و دام نیز به او مـى پرداخت و در نتیجه خوندار درجه یک, حق خـود را در قصاص مى بخشید. اگر مراسـم خون بس انجام نگیرد, کینه ادامه خواهد یافت. در بـاره دیـرپایـى و عمق ایـن عرف نمـونه زیـر گـویاست:
در سالهاى دهه 30 یکى از اعضاى طایفه دهدار سرخـى تـوسط یکى از اهالى کـوهمره به قتل مى رسد. در آن زمان رئیـس ایل اعمال نفـوذ مـى کند و قاتل را (چـون قتل غیر عمد بـوده است) به شیراز فرارى مى دهد و به نحـوى خانـواده مقتـول را راضـى مى کند, اما خـون بـس انجام نمى شـود. سالها مى گذرد. پـس از پیروزى انقلاب اسلامى (یعنى با گذشت قریب به 30 سال) خانـواده خوندار ادعاى ((خـون)) مى کند و قاتل مجبـور مى شـود بابت خـون بـس, دخترى را به تزویج خانواده مقتول در آورد!
پیمان برائت: پیمان بـرائت, نـوعى خـون بـس مـوقت است. در شرایط جنگى که مسإله بود و نبود ایل مطرح بـوده است, اگر دو خانـوار با هـم ((خـوندار)) بـوده انـد, با وساطت سادات و ریـش سفیدان و بزرگان, پیمانى به نام ((پیمان برائت)) میان آنها منعقد مـى شده و سپس با خیال راحت در کنار هم علیه دشمـن مى جنگیده اند. مراسـم به این صورت بوده است که طرفیـن در مجلسى با حضور سادات و ریـش سفیدان مى نشسته انـد. در ایـن مجلـس قرآن مجید را باز مـى کرده و خنجر جـوهرى (آبدیده) را روى سوره ((برائت)) (تـوبه) قرار داده و سپـس به قرآن سـوگند مى خـورده اند که در طول جنگ به هـم خیانت نکننـد. این پیمان در سخت تـریـن شـرایط مراعات مـى شـده است. در جنگهاى مشتـرک ملا سـرمست و ملا مهدى, علیه انگلیسها و رژیـــــم پهلـوى, میان آنها (به دلیل سـوء تفاهماتى که در مسإله مرگ ملا شهباز بوده) چنیـن پیمانى منعقد شده و در عملیات مختلف صمیمانه همکارى داشته اند.

کهله حضرت عباس:
((کهله)) به معناى سنگ چیـن است. ((کهله حضرت عباس)) نوعى پیمان غیر مستقیـم براى جلوگیرى از سرقت است. هرگاه مسافرى در کوه یا بیابان گرفتار شود و به دلایلى نتـواند مال خـود را حمل کند, آن را رها ساخته و اطرافـش را سنگ چین مى کند (کهله مـى بندد.) چنیـن سنگ چینـى به معناى سپـردن مال به حضـرت عبـاس است و در غیاب او هیچ کـس, حتـى دزد, جرإت ندارد بـدان دست زند و امـوال, سالـم باقى مى ماند.

ناموس پرستى:
سرخیها خـود را ناموس پرست مى دانند. مسلما تعصب ناموسى در تمامى مـردم ایـران عمیق و ریشه دار است. اما بایـد اذعان داشت که ایل سرخـى در ایـن زمینه تعصب شدیدى دارد. سرخیها شدیدا نسبت به زن بى حجاب حساسند و بى حجابـى زن را بسیار زشت مى دانند. ایـن روحیه حتى در سالهاى اوج یـورش فرهنگ غربى (1342 ـ 1357) وجـود داشت. یکـى از رسـوم ایل سرخـى ایـن بـوده است که در گذشته, در دوران جنگهاى عشـایـرى, هیچگـاه به قـافله اى که در آن زن بــوده حمله نمى کرده اند و به قول خـودشان ((اگر قافله اى با صدها قاطر اسلحه و طلا عبور مى کرد و در آن یک زن مسافر بـود, چنیـن قافله اى مورد تعدى سـرخـى قـرار نمـى گـرفت. )) بزرگ پـرستـى: سـرخیها خـود را ((بزرگ پرست)) مى خـوانند. بزرگ پرستى بدان معناست که سرخى احترام ریـش سفیدان و بزرگان ایل را رعایت کرده و نسبت به مراعات شوون آنها تعصب دارد. بـى احتـرامـى به بزرگـان و ریـش سفیـدان ایل و طایفه خشـم ایل را برانگیخته و عکـس العمل آنها را در پـى دارد.
باید تـوجه داشت که بزرگ پرستـى یک رسـم آگاهانه است و به معناى پیروى کورکورانه نیست.

ازدواج و خانواده
نقـش اجتماعى زن: زنان بیـن 60 تا 65% جمعیت ایل سرخى را تشکیل مى داده اند. زن در اقتصاد ایل نقـش حساسى دارد و قالیبافى, قسمت مهمى از کار دامدارى و کـوچ, بخشـى از کار کشاورزى, و جنگل کاوى به دوش او است.
سرخـى خود را ((نامـوس پرست)) مى خـواند و براى حیثیت و کرامت زن اهمیت فـوق العاده قایل است. زنان سـرخـى بسیار زحمتکـش بـوده و شیـوه زندگیشان ساده و فارغ از هر گـونه اسراف و تجمل است و به دلیل کار زیاد, زود شکسته مى شـوند. داشتـن پسر زیاد در سرخى از افتخارات محسـوب شـده و از ایـن روى, زنان سـرخـى مشقت زایـش و پـرورش پنج تـا پـانزده فـرزنـد را تحمل مـى کنند.
زنان سرخى در مسایل اجتماعى شرکت داشته و به هیچ روى خانه نشیـن نبـوده اند. در مواقعى که ایل نابهنگام مـورد یورش قرار مى گرفته است, زنان فعالانه در دفاع شـرکت مـى جسته و اکثـرا تیـرانـدازان ماهـرى بـوده انـد. آنها در مـوارد اضطـرارى بـا پایه هاى چادر و وسایل نان پزى دفاع مى کرده اند. اما شرکت زنان در جنگهاى تهاجمـى عیب محسـوب مـى شـده است و در مـواقع جنگ, زنان و کـودکان را به ارتفـاعات مـى بـرده و در غارهـا محفـوظ مـى داشته اند.
زنان سرخى از آنجا که پرورنده نسل جدید بـوده اند, نقـش مهمى در انتقال ((میراث فرهنگـى)) ایل و پرورش فرزندان خـود با روح عرق ایلى و افتخار به پدران ـ بـویژه اجداد و پدران سلحشـورى که در جنگ کشته شده اند ـ داشته و مى کوشیده اند فرزندان خـود را با روح احتـرام به مذهب و عرف ایلـى تـربیت کنند.
مراسـم ازدواج: قبل از ازدواج, خویشاوندان داماد (معمولا مادر و خـواهر), عروس را دیده و از سلامت جسمى و روحى او مطمئن مى شـوند و او را مـى پسندنـد. حـدود 90 درصـد ازدواجها طبق سلیقه مادر و خواهر داماد صورت مى گیرد. پـس از توافق داماد, ((شیرینى خوران)) یا ((بله برون)) (خواستگارى) است که تـوسط ریـش سفیدان طایفه یا ایل و پـدر و خانـواده داماد انجـام مـى شـود. سپـس قـراردادهاى مختلف, شفـاها منعقـد و شیـربها و باشلق و ((بازورى)) (بـازورى عبـارت است از مخارجـى که خـانـواده عروس صـرف ازدواج مـى کنـد. جزیى تریـن مخارج خانـواده عروس, حتى هیزم, محاسبه و جزء بازورى محسـوب مى شود که داماد بایـد آن را بپـردازد) تعییـن مـى شـود و خانـواده داماد آنها را مـى پـردازد. عقـد در خـانه عروس انجـام گرفته و مهریه و جهیزیه مشخص مى شود که بسته به استطاعت طرفیـن, باید مفصل باشـد و بر سر مقـدار آن گاه کار به جـدال مـى کشیـده است. در گذشته, تفنگ نیز جزء جهازیه عروس بـوده است. جهاز بى بى سلطنت (همسر ملا شهباز, رئیـس ایل و کلانتر کـوهمره) در سال 1294 شمسـى عبارت بـوده است از اسبـاب نقـره به انضمام یک عدد قلیان نقره, 30 رإس میـش, 2 توپ گلیم, یک تـوپ جاجیـم, یک تخته نمد, 20 مـن مـس, یخدان با وسائل آن به ارزش 40 تـومان, تفنگ فلیز 2 قبضه, تفنگ 5 تیـر هشت قبضه, تفنگ ده تیـــــــر یک قبضه, تفنگ سـوزنـى پـران یک قبضه, جعبه مخمل بـا اشیـإ مـوجود در آن.
در مـوقع عزیمت عروس به خانه داماد, پـدر عروس مقـدارى پـول یا سکه طلا بـا مقـدارى نان, نمک و یک جلـد قـرآن کـوچک در پارچه اى مى پیچـد و به کمر عروس مـى بندد تا داماد در حجله آن را باز کند و محتـویات را بردارد. به ایـن رسـم ((دورکمرى)) مـى گـویند. در مراسـم عروسـى, ساز و نقاره بشدت نـواخته شـده و زنان به صـورت جمعى و دایـره وار ((دستمـال بـازى)) مـى کننـد و مـــــــردان به ((ترکه بازى)) (چـوب بازى) مى پردازند. عروس را با لباس زیبا سوار اسب مـى کننـد و بـا عده اى سـوار مسلح به محل عروسـى مـىآورنـد. ملازمان او با رسیدن به محل عروسـى تیراندازى هـوایـى مـى کنند و ورود عروس را خبـر مـى دهنـد. زنان دستمال بازىکنان و مـردان بـا تیراندازى هـوایى به استقبال عروس مى شتابند. مـوقعى که عروس از اسب پیاده مى شـود, خانواده داماد باید هدیه اى (قالى یا گاو) به عنـوان ((پـاانـدازون)) به خـانـواده عروس بـدهد.
داماد را با دست و پاى حنا بسته در وسط حلقه بزرگـى مى نشانند و دستمـال ((قلاقـى)) هفت رنگ به گـردن او مـى بنـدنـد و سـر او را سلمانى اصلاح مى کند. به ایـن مراسـم ((سرتراشـون)) مى گـویند. در ایـن موقع از مردم پول جمع مى شود و هر کس بنا به وسع خود مبلغى مى دهد. سپـس لیست اسامى را با صداى بلند مـى خـوانند. کسانـى که پـول بیشترى داده اند, به تـرتیب در صـدر لیست قـرار مـى گیرند.
معمـولا بزرگان ایل و منطقه مـى کـوشنـد تا با پرداخت پـول بیشتر نامشـان در صـدر لیست بـاشـد و گاه بـر سـر ایـن کار, رقابت در مى گیرد. بعد از مراسـم ((سرتراشون)) داماد را سـوار بر اسب مى کنند و با عده زیادى همراه, براى زیارت به نزدیکتریـن امامزاده مـى برنـد.
در حجله, یک نفـر از سـادات به اتفـاق دامـاد و عروس ((نمـــاز زفاف)) مى خـواند و خارج مى شود. تا ایـن لحظه صورت عروس پـوشیده بـوده و داماد او را نـدیـده است. داماد سکه یا پـولـى به عروس مى دهـد و او صـورت خود را مـى گشاید و سپـس مادر یا خـواهر عروس ((زیرزبونى)) مى گیرند و از حجله خارج مـى شـوند. ((زیرزبـونـى)) بـدیـن معناست که عروس در حجله مطلقا حرف نمـى زنـد تا داماد یک سکه طلا یا مبلغى پـول به مادر یا خواهر او بدهد. او سکه را زیر زبـان عروس مـى گذارد و عروس سخـن مـى گـوید.

بعضى از باورها و آداب
ـ مردم به عطسه اعتقاد دارند و موقع عطسه (صبر), تـوقف مى کنند. ـ روزهاى 5, 13, 16, 21 و 25 هـر مـاه قمـرى نحـس است. در ایـن روزها عروسـى یا کـوچ نمـى کننـد. روز 13 هـر ماه نیز نحـس است. ـ شنبه هـا عروسـى نمـى کننـد و مـى گـویند:
((شنبه کـار, شنبه بـار, شنبه عروس خـونه نیـار.))
ـ در ماههاى محرم, صفر و رمضان قالیبافى و جاجیـم بافى نمى کنند.
مـرغ را روى تخـم نمـى خـوابـاننـد و عروسـى نمـى کنند.
ـ اگر مسافر خسته اى از راه برسد, کـودک زیر چهل روز را از چادر خارج مى کنند, تا از راه رسیده خستگى در کند و سپـس کودک را باز مـى گرداننـد. در چنیـن مـواقعى نگه داشتـن کـودک بـدشگـون است. ـ زن حامله که به زیارت کـربلا بـرود, کـودک از راه نرسیـده نیز لقب ((کربلایى)) مى یابد.
ـ در ایل سـرخـى القاب, ملا, مزیر, زار, دهـدار و خان رایج است.
((ملا)) محتـرمـانه تـریـن لقب است و عمـومیت دارد و بـــــــراى احتـرام گذارى به هـر کـس مـى تـوان او را ملا نامید.

منبع
برگرفته از ایل ناشناخته (پژوهشـى در کـوه نشینان سرخـى فارس), عبدالله شهبازى, ص150 ـ 168.