آمـوزه هـاى زنـدگـانـى حضـرت زهـرا(س) (4) احمد لقمانى
صفات همسران
در خـانـواده فـاطمه زهـرا(س) و امیـر مـومنان(ع)
اشاره
تـاکنـون دانستیـم باورهاى پـاک و آسمان زاد مـا چـون بـا شناخت الگـوهاى شایسته همراه شـود, ارمغانهایـى ارزشمند همانند رویـش رشد و اندیشه, نواندیشى و کمال جـویى به همراه خـواهد داشت و در پـى آن تمامـى دیـن باوران بسان نیروهایى تازه نفـس و هـوشمند در سنگـرهاى ناپیـداى دفاع از ارزشهاى الهى, هماره آماده و بیـدار خـواهنـد بـود تـا از راهزنـى فکـرى, فـرهنگـى استکبـار و غارت انـدوخته هـاى معنـوى خـداجـویـان جلـوگیـرى کنند.
در آینه نگـاه رهبـر فـرزانه انقلاب, حضـرت آیت الله خــــامنه اى نگریستیـم و شیـوه دشمـن را حمله به عقبه جامعه اسلامـى به طـور آرام, مخفیانه و با هجـوم باورهاى تازه براى تهى ساختـن نسل نو از ارزشهاى دینـى و اصـول انقلابـى دانستیـم که با دامـن زدن به شهوات و بـى بنـد و بـاریهاى اجتمـاعى و منزوى سـاختــن اسلام از صحنه هـاى سیـاسـى,اجتمـاعى دنیـا انجـام مـى پذیـرد.
آن بـاور و ایـن نگاه, ما را بـر آن داشت به عالـى تـریـن صحیفه سعادت, قرآن, رو کنیم و چگونگى موفقیت ایـن شیوه را جویا شویم.
در قـرآن, دعوت به ((اسـوه حسنه)) را یافتیـم که نخستیـن آنان, سخنگوى وحـى خداوندى, رسـول اکرم(ص) است. الگـویـى که پروردگار بزرگ, خـود, بـراى درسآمـوزى تمام عصـرها و نسلها به معرفـى آن پرداخت و فرمود:
لقد کان لکـم فى رسول الله اسوه حسنه همانا براى شما در[ اقتدا و پیـروى] رسـول خـدا سـرمشقـى نیکوست.
سپـس بانویى بزرگ را که ((فضایل او هـم تراز صفات بى نهایت رسـول اکرم(ص)))(1) بـوده و ((افتخار خاندان وحـى))(2) شمرده شده است و او فاطمه زهرا(ع) است. اسـوه حسنه اى که فرزنـد عزیز او, امام خمینى در سخـن عصمتآساى خـود, او را تمام ((حقیقت انسان))(3) و ((تمـام نسخه انسـانیت))(4) دانست و فـرمـود:
[))حضرت فاطمه زهرا(س]( زنى بود که اگر مرد بود نبـى بـود, زنى بود که اگر مرد بود به جاى رسول الله بود)).(5) ... و بدیـن سان به ((سـرچشمه حیـات)) و ((زلال زنـدگـى)) دست یـافتیـم. نخستیـن جرعه اى که از کـوثر صفات آن پاک بانوى هستـى نـوشیـدیـم, ((صفات فاطمه(س) و شـوهر عزیزش امیرمـومنان(ع))) در زندگانـى مشترک آن دو بـود که تاکنـون به هشت ویژگى درسآمـوز براى تمامى همسران ـ بـویژه جـوانـان شیفته و ژرف انـدیـش ـ پـرداختیـم.
بصیرت و بینـش نسبت به زندگـى, شناخت همسر و ابعاد روحـى روانى او, همدلى و همراهى با همسر در صحنه هاى گوناگـون زندگى, احترام به شخصیت همسـر, آراستگـى ظاهرى و استفاده از عطـر و آرایـش در زندگى, ساده زیستـى, ایثار و مهرورزى, بیدارى و پایدارى (اخلاص و شکیبـایـى) در زنـدگـى, عناویـن بحثهاى گذشته بـود, اینک ادامه گفتارمان را پى مى گیریم:
9ـ خوشرویى و خوش اخلاقى
دفتر زندگى هر یک از ما برگه هایى گوناگـون از صفاتـى متفاوت با خـود دارد. برخى از ایـن صفات با آثار زشت و زیباى آن, تنها در درون آدمـى نهفته است و دامنگیر دیگران نخـواهد شد; همانند ریا و اخلاص. پاره اى دیگر افزون بـر تإثیر شخصـى, آثارى خانـوادگـى داشته, همسر, فرزندان و اطرافیان را در پرتـو خـود قرار مى دهد; مثل آنکه زن و یا شوهر همیشه با لباسى فرسـوده, قیافه اى ژولیده و چهره اى چـروکیـده از خشـم و خشـونت با دیگران به سر بـرنـد و افزون بر جهنـم سیار درونى, بـوستان زندگى را آتشکده اى سـوزنده بـراى اطـرافیان سازنـد. به گـونه اى که بـا ورود آنان به خانه, تمامى افـراد, اعلام عزاى عمومـى نمـوده و با خـروجشان از منزل, زنگ راحت زده شـده و همه به شادى و شادمانـى پردازند. اما چـون ایـن گونه افراد در جامعه ظاهر مى شوند و یا به میهمانى مى روند, لباسى شیک و زیبا به تـن کرده, چهره اى شاد و متبسـم پیدا نموده و براى اظهار شخصیتى برتر, به نمایـش خـوشبختى با واژه هایى خاص و نشست و بـرخاستهایـى تآترگـونه مـى پردازنـد!! دسته اى دیگر از صفات, افقـى فراتر از خـود و خانـواده داشته, به جامعه اى که در آن زندگـى مى کنیـم نیز سرایت مـى کنـد به گـونه اى که بسان سکه اى سـرنـوشت سـاز بیـش از دو رو نـدارد; یـا آدمـى را به اوج عزت و ارزشمندى مى رساند و یا آنکه به حضیض ذلت و سرافکنـدگـى مـى برد.
همـاننـد خـوشـرویـى و خـوش اخلاقـى, یا تـرشـرویـى و بـداخلاقـى.
همسـرانـى که به دور از دوربیـن نگاه دیگـران و بیزار از زنجیر تکلفات و قید و بندهاى شخصیت نما با هـم زندگى مى کنند, بـى اعتنا به امـواج احساسـات افـراد و یا زنـدگـى اطـرافیان, بـا چهره اى گشاده, لبانـى متبسـم, اخلاقى خـوش و قلبـى پرمهر به رشد حقیقـى خویش و رویش نـونهالان خـود مشغولند, بیـش از دیگران شهد شیریـن خوشبختى در کام خـود دارند و احساس آرامـش روحى و آسایـش روانى افزونترى مـى نماینـد; گرچه سنگلاخهاى فقر و ناهمـواریهاى نادارى همیشه مقابل دیـدگانشان بـاشـد. و دیـرى نمـى گذرد که بسیارى از زرداران و زیـورانـدوزان, در حسرت لحظه اى از راحتـى روح و روان اینان به سـر مـى بـرنـد و افزون بـر آثار نیک اخـروى به بـرکات سعادت بخـش دنیـوى ایـن صفت اشـاره مـى کنند.
زهراى بتـول(ع), بانـویـى بزرگ و اسـوه اى حسنه است که علاوه بـر صفات فردى, از خوشرویـى, خـوش اخلاقـى و شیـوه هاى شایسته پـدر در زندگى, بهره هاى فراوان برده بـود. او رسـول خدا(ص) را مى دید که چـون از چیزى خـوشـش مـىآمد, چهره مبارکـش مانند قرص ماه روشـن مى شد. با تبسمى بر لب ـ به زیبایى غنچه ـ سخنان خـود را کوتاه, جامع و با پیوستگى بیان مى نمـود به گـونه اى که شنونده آن را به خـوبـى به حـافظه سپـرده و کامل فـرا مـى گـرفت. گفته دلنشیـن و آمـوزنده پـدر خود را هماره در یاد داشت که روزى به اصحاب خـود فرمـود: آیا به شما خبر ندهـم که کـدامتان به مـن شباهت بیشترى دارید؟ و آنان یکصدا گفتند:
بلـى یا رسـول الله. و پیامبـر(ص) فرمـود: کسـى که خلقـش نیک تر, بـرخـوردش بـا مـردم ملایـم تـر و بیـش از همه به بـرادران دینـى مهربان تـر بـاشـد ... فـاطمه(ع) همیشه هنگام زیارت پـدر, او را خـوشرو مى دید بدون آنکه بخندد; و اندوهگیـن مـى دید, بـدون آنکه چهره اش در هـم کشیده باشد; دل نازک, مهربان و متواضع. به گونه اى که بیـن اصحـاب خـود, به طـور مسـاوى به همگـان چشـم مـى دوخت و یکنواخت به آنان مى نگریست. هر کـس موفق به درک حضـور رسـول الله مـى شـد مـى گفت: مـاننـد آن جناب, احـدى را ـ نه قبل و نه بعد ـ ندیده ام.
به اطرافیان خود مـى فرمـود: مزاح, از خـوش اخلاقـى است, همانا با شـوخـى مـى تـوانى برادر دینـى ات را مسرور و شاد نمایى و گاه آن حضرت, خود نیز شـوخى مى کرد تا افراد را خـوشحال سازد. روزى مرد عربـى نزد رسـول الله(ص) آمـد و براى حضرت, هدیه آورد و همان جا گفت: پـول هـدیه مرا مرحمت کـن. پیامبـر خندیـدنـد و پـس از آن ماجرا, هرگاه غمگیـن بـودند مى فرمـودند: آن اعرابـى کجاست, کاش مىآمد.
فـاطمه(ع) خـود از پـدر شنیـد که فـرمـود:
جبرئیل از جانب پروردگارم بر مـن نازل شـده گفت: ((اى محمد! بر تـو باد که ((حسـن خلق)) را با خود همراه سازى زیرا بدخلقى, خیر دنیا و آخـرت را از بیـن مـى بـرد. ))(6) از ایـن رو فاطمه(س) در زندگى زناشـویى خـود با همسر بزرگوارش على(ع) با چهره اى گشاده, رویى خوش, لبانى متبسـم و همراه با مزاح و شوخى(7) روبه رو مى شد تا بـدیـن طـریق, غبار غم و اندوه از آینه وجـود شـوهر دلبنـدش بزداید و محیط خانه و خانـواده را با طراوت و نشاط و به دور از یکنواختى و خستگى سازد. برخوردهاى محبتآمیز و معاشرتهاى شیریـن او بـا افـراد, سبب جذب آنـان در بـرخـورد نخست مـى شـد و نـوعى دلـدادگـى و محبت نسبت به زهراى مرضیه(ع) پـدید مـىآمد. ام سلمه همسر رسول خدا(ص) مى گوید:
پـس از ازدواج با رسول الله(ص) مـن عهده دار امور دخترش فاطمه(س) شدم اما به خـدا سـوگند, او در آداب اجتماعى شیـوه هاى اخلاقـى و آگاهیهاى زندگانى, برتر از مـن به همه مسایل بـود.(8) روزى زنى نزد زهـرا(س) آمـد و گفت: مادر پیـرى دارم که در مسـایل نمـاز, پـرسشهایـى دارد و مرا فـرستاده تا مسایل شـرعى نماز را از شما بپرسـم. حضرت فرمـود: بپرس. و آن زن, مسایل فراوانى مطرح کرد و یک یک پاسخ شنید. همیـن که پـرسشهاى او به ده عدد رسیـد, خجالت کشیـد و آثـار شـرم و حیـا در چهره اش نمـایـان شد و گفت:
اى دختر رسـول خـدا! بیـش از ایـن نباید شما را به زحمت اندازم.
فاطمه(ع) با رویى گشاده و اخلاقـى شایسته فرمـود: باز هـم بیا و آنچه سـوال دارى بپرس, آیا اگر کسى را اجیر کنند که بار سنگینى را به بـالاى بـام ببـرد و در مقـابل یکصـد هزار دینــار طلا مزد بگیـرد, چنیـن کـارى بـر او دشوار است؟
زن جـواب داد: نه. هرگز! چه کسى در مقابل ایـن مبلغ گزاف احساس خستگى مى کند؟! آنگاه حضرت فرمود: ((مـن هر مسإله اى را که پاسخ مـى دهـم, بیـش از فاصله بین زمیـن و عرش, گـوهـر و لولـو پاداش مـى گیرم. پس سزاوار است که بر مـن سنگیـن نیاید.)) سپـس حدیثـى چشمگیر از پدر خود, رسول الله(ص) در باره ارزش والاى علم و عالـم بیان نمـود, به گـونه اى که آن زن با شادمانى و خرسندى فراوانـى بـا دخت رسـول خـدا(ص) خـداحـافظى کرد.(9).
تإثیر معجزهآساى خوشرویى و خـوش اخلاقى براى تمامى مردان و زنان ـ بـویژه جـوانان ـ در سخـن گـرانسنگ فاطمه زهـرا(ع) به خـوبـى نمایان است که فرمود: بشر فى وجه المـومـن یوجب لصاحبه الجنه و بشر فـى وجه المعاند المعادى, یقى صاحبه عذاب النار.(10) پاداش خوشرویى در برابر مومن, بهشت است و خـوشرویى با دشمـن انسانهاى ستیزه جـو, انسـان را از عذاب آتـش بـاز مى دارد.
باور ایـن حقیقت والا از عمق دل و جان, فاطمه(ع) را به شـوخى با علـى(ع) وامـى داشت, همـاننـد روزى که آن حضـرت, حسیـن(ع) را در خردسالـى بر روى دستان خـود نـوازش مى داد و مى فرمـود: انت شبیه بابى, لست شبیها بعلى.(11) حسیـن جان! تـو به پدرم شباهت دارى و به پدرت على شبیه نیستى. و امام(ع) با سخنان همسر عزیزش, نسیـم شـادى و شـادمـانـى بـر چهره اش مـى نشست و تبسـم مـى نمـود.
10ـ شیفتگـى عبـادت; دلـدادگـى اطاعت
آیـه قــرآن که گل دفتر است
معـرفت فـاطــمه و کوثر است
نــور نــداریم چنـین قاهره
عالــمه و طیــبه و طــاهره
عــرش خدا رقــعه منشــوراو
نور على نور على نور او(12)
آرامـش جان و سبکبالى خاطر, نعمتى است که با حضـور دایمى ما در محضر پروردگار مهربان به دست مىآید و با دل مشغولى, آشفتگـى روح و اضطراب روان از آشیانه دل پرواز مى کند. بسیارى از ما پیـش از ورود تـإثیـرگذار در اجتماع از چنیـن ارمغان آسمـانـى ـ یعنـى شیفتگـى راز و نیاز با خـداونـد بزرگ و لذت از مناجات بـا او ـ بهره ها داریـم اما جلـوه هاى گوناگـون زندگـى همانند شغل, خانه, همسر, فرزنـد, دارایـى و ... از ما دلبـرى کرده, بسان تـوفانـى پـرخروش, ذره ذره آن مهر و محبت را از بلـور قلبمان مـى ربایـد.
خـوشحال و خـرسند, انسانهاى بلندهمت و والاگـوهـرى هستنـد که از ورود نامحرمان و رهزنان به حـرم دل جلـوگیرى کـرده, قفل محبت و وابستگى به جلوه هاى زندگى نمى زنند و تمامى ابزار و لـوازم رفاه را در خدمت خود مـى خواهند و خـویـش را خدمتگزار هیچ یک از آنها نمـى کنند. هماننـد دخت رسـول الله(ص) که ((بتـول)) یعنـى از همه بـریـده و به خـدا دل بسته(13) بـود و نام ((زهرا)) داشت, زیرا هنگام عبادت, فـروغ نـورش بـراى ساکنان آسمان مـى درخشیـد, همان گـونه که نـور ستارگان آسمان براى زمینیان درخشندگـى دارد.(14) آنگاه که دخترى بـود در خانه پدر و فرشته وحى بر رسول الله نازل شده بـود تا خـواسته هاى فاطمه را اجابت کند, چـون پیامبر, پیام خداوند را فرمـود: حضرت در جـواب پدر گفت: ((مرا حاجتى جز ایـن نیست که پیـوسته ناظر جمال زیبا و والاى خـداوند باشـم.))(15) و چـون رسـول اکرم(ص) دعایى به دخت عزیز خـود مىآمـوزد, آن بانوى والاگوهر مى فرماید:
((ایـن دعا از دنیـا و آنچه در آن است در نزد مـن محبـوب تــــر است)).(16) ایـن دلـدادگـى و عشق چشمگیـر به یـاد و منـاجـــات پروردگار, چنان تإثیرى در وجود او گذارده بـود که در نمازش از ترس خدا نفس نفس مى زد ـ و گریه در گلویـش مى شکست ـ(17) برخى از افراد چنیـن باور داشتند که ((در میان امت اسلام, کسى خداپرست تر از فاطمه نبـود. او آنقـدر در نماز مـى ایستاد که قـدمهایـش ورم مـى کرد.))(18) آیا به راستـى الگـویـى برتـر از فاطمه(س) بـراى تمامى زنان, مردان و همسران مى تـوان یافت؟ اسـوه حسنه اى که عشق و ارادت به دادار یکتـا و پـروردگار بزرگ را در متـن دل و جـان خـود حفظ مى نمـود و محبت همسر و فرزندان و جلـوه هاى دیگر زندگى را در مسیر آن عشق قرار مى داد.
انـس فاطمه(س) با قرآن و طـراوت روح وى با کلام وحـى به گـونه اى بـود که چـون سلمان از سـوى رسـول خـدا(ص) بـراى کارى به خـانه زهـرا(ع) روانه شـد, به در خانه آن بانـو که رسیـد صـداى او را شنیـد که مشغول تلاوت قـرآن است(19) و روزى دیگـر که وارد خـانه حضرت مـى شـود, فاطمه را در حال کار در منزل و آسیاى جـو, مشغول خواندن قرآن مى بیند. (20) آرى, ایـن انـس مقدس چنان تإثیرى در خانه و اهل خانه داشت که فضه, خـادمه او, تـا بیست سال به غیـر از قرآن لب نگشـود و تمامـى پاسخهاى خـود را با آیات قرآن بیان مـى کرد(21) و از آثار ایـن انـس, آن است که فاطمه(ع) در صحـراى محشـر هـم قرآن زمزمه مـى کنـد(22) و هنگام ورود به بهشت نیز با تلاوت آیات الهى وارد مى شـود,(23) همان گونه که به همسرش على(ع) وصیت مى کند که براى مـن در نخستیـن شب مرگم و بر سر تربتم زیاد قرآن بخـوان.(24) از آن هنگام که سخـن روح بخـش پـدر را شنید که غروب جمعه, زمانى است که هر کـس آن را مراقبت کند و در آن لحظه دعا نماید, دعایـش مستجاب خـواهد شد, به خدمتگزارش مى فرمود: بر فراز بلنـدى برو و هرگاه دیدى نیمه خـورشید غروب کرده, مرا خبر کـن تا دعا کنـم(25) و دعاى او پیـش از آنکه براى خـود, همسر و فرزندان باشـد بـراى اطـرافیان, همسایگان و تمامـى دردمنـدان و آرزومندان بـود. (26) همان گونه که در روز قیامت از سوى خداوند ندا مى رسد: ((اى فاطمه! از من هر چه مى خواهى درخواست کـن تا به تـو عطا کنـم و تـو را خـرسند نمایـم)) و حضـرت عرض مـى کنـد: . ((الهى انت المنى و فـوق المنى, اسإلک ان لا تعذب محبى و محبـى عترتى بالنار)) (27) خداوندا! تو امید مـن, بلکه بالاتر از امید من هستى; از تو مى خواهم دوستان مـن و دوستان خاندان مرا به آتش دوزخ عذاب نکنى.
روزى امیرمومنان(ع) به همسر خـود فاطمه گفت: نزد رسول الله برود و از پیـامبـر خـادمـى بخـواهـد. او نیز رفت و ضمـن نشـان دادن پینه هاى دستـش عرض کـرد: ((آسیاب کـردن, مـرا به زحمت انـداخته است)), آنگـاه درخـواست خـادمـى کرد.
پیامبـر(ص) در پـاسخ فـرمـود: آیا نمـى خـواهـى ـ به جاى خادم ـ هدیه اى به تـو دهـم که از همه دنیا ارزشمندتر باشد؟ هنگامـى که براى خـواب آماده شدى, سى و چهار بار ((الله اکبر)) و سـى و سه بار ((الحمد لله)) و سى و سه بار ((سبحان الله)) بگـو. (28) از آن روز ایـن ذکـر, آشناى همیشه بـر لبان زهـرا(ع) شـد و به نام ((تسبیحـات حضـرت زهـرا(ع))) شهرت یافت.
تإثیر اکسیـرگـونه ایـن ذکـر, بـدان حـد است که امام باقـر(ع) فـرمـود: خـداونـد در حمـد و ستـایـش, به چیزى بـرتـر از تسبیح فاطمه(ع) عبادت نشـده است و امام صادق(ع) آن را بـرتـر از هزار رکعت نماز مستحبـى شمرده است.(29) برخـى از دیـن باوران و افراد مذهبـى که در ابعاد عبادى کـوشا و شکیبـا هستنـد, در ((عرصه هاى اطاعت)), دچار ضعف و گاه دگرگـونى مى شـوند. ایـن حقیقت بدان حد شهرت یافته که ضرب المثلى عبرتآموز گشته که بعضى چـون سخـن مرجع خود را که با سلیقه و خواست درونى خـود نسبت به عزادارى, مخالف است روبه رو شـده انـد به آن مرجع پیشنهاد تقلید یک روزه از خـود در افکـار, آداب و رسـوم غلط داده انـد!! و ایـن واقعیتـى تلخ و ناگوار است که در مراسـم گوناگـونـى که احساسات بر فکر و فرهنگ آدمى حکمفرما مى شـود, هواها و هوسهاى خـود را برترى مى بخشیـم و با تـوجیهاتى شیطانى در پى گشـودن راهى هستیـم همانند آنکه: یک شب است, سالها آرزو داشته ام, مگر مـى شود رسـومات تـرک شـود؟ در حالـى که چنیـن معبـرهاى دشـوار و حساس, صحنه هاى امتحـان ما در برگزیدن خواسته دل در برابر خـواسته خدا و انتخاب هوسها به جاى وظیفه و رسالت خواهد بود.
و فاطمه زهرا(ع) که تمامـى ما در صدد پیروى و الگـوپذیرى از آن حضرت در تمامى ایـن صحنه ها هستیـم, تنها به یک چیز توجه داشت و آن ((انجام وظیفه)) بود و بـس. در کنار پدر, هماره خشنودى رسول خـدا را بر خواست خـود مقدم مـى داشت و از هر آنچه در اختیار او بـود مى گذشت و مى فرمـود: ((سـوگند به خدا, پیامبر را بر خـواست خـود و دیگـران مقـدم مـى دارم.))(30) و در کنار همسـر, به تمام وظایف همسرى خـود عمل مى کرد: هیچ گاه على(ع) را آزرده خاطر نکرد و هرگز سخـن خود را بر گفته او برتر ندانست. همواره همسرى مطیع و گـوش به فرمان بـود, گرچه خواست و میل خـود, چیزى دیگر باشد. (31) روزى که عمر و ابوبکر براى دیدار فاطمه(س) با على(ع) سخـن گفتند, ذره اى علاقه در وجـود او نبـود اما چون همسرش اظهار علاقه نمود, فرمود: ((على جان! خانه, خانه تو است و مـن کنیز و گوش به فـرمان تـو)).(32) گاه که شـوهر عزیزش از علت آگاه نکردن فاطمه نسبت به نبـود غذا در منزل پرسـش مى کرد مـى گفت: مـن از خدا شرم دارم, چیزى را که قدرتـش را ندارى بر تـو تحمیل کنـم.(33) و در آن روز سیاه, روز شکستـن استخـوانهاى سینه و روز تـازیـانه بـر بازوان حضرت, چـون همسر خـود را با چنان وضع دلخراشى دید که به سوى مسجد مى برند, آنان را تهدید به نفریـن نمود و فرمود: ((رها کنید پسرعمویـم را, قسـم به خدایى که محمد را به حق فرستاد اگر دست از وى برندارید, سر خـود را برهنه کرده و پیراهـن رسـول خدا را برافکنده و در برابر خدا فریاد برخـواهـم آورد و همه شما را نفرین مى کنـم.)) و در حالى که دست حسـن(ع) و حسیـن(ع) را گرفت, به طـرف قبـر رسـول الله(ص) روانه شد.
در ایـن هنگام علـى(ع) که از ماجـراى پـس از نفـریـن همسـرش که نابودى تمامـى افـراد بـود, خبـر داشت, سلمان را به سـوى فاطمه فـرستـاد تـا او را منصـرف سـازد و او پـس از شنیـدن پیـــــام امیرالمومنیـن(ع), تمامى امواج احساس خود را به اقیانوس بیکران عشق به ولایت, روانه سـاخت و بـا لحنـى از سـر اطـاعت عرض کـرد: ((علـى جان! جانـم فـدایت و سپر بلایت. اى اباالحسـن, همـواره با تـوام چه در خـوشیها و چه در سختیها ... به خانه باز مـى گـردم, مى روم و صبر مى کنـم, سخـن آن بزرگوار را مى پذیرم و از او اطاعت مى کنم.))(34)
ـ هنرمندى و هنرآفرینى در زندگى
کیست نور چشم احمد؟ فاطمه
کیست تإنیث محمد؟ فاطمه
هر کجا سبزست نام فاطمه ست
این سیادت از مقام فاطمه ست
آب کوثر چیست؟ اشک فاطمه
ابر مى گرید ز اشک فاطمه
ناز آن اشکى که زهرا باورست
واى بر چشمى که بى زهرا ترست(35)
عقل, قلب و اعضاى بدن, سه رکـن ارزشمند و بنیادیـن انسان محسوب مى شـوند. از عقل, خرد و اندیشه مـى تراود, از قلب, احساس, عشق و هنر تبلـور مـى یابد و با اعضاى بـدن, فرمانهاى عقل و قلب اجـرا مى شود.
فاطمه بانـویـى بـى همتا در آفـرینـش بـود که با رشـد انـدیشه و خـردورزى وسیع خـود به کمـال عقل دست یـافت و به دور از هـوا و هـوس, احساسات پاک و عاطفه پرطراوتـى از اعماق قلب خـود به دست آورد. در پرتـو ایـن موفقیت بى نظیر, دوستى و دشمنى, خواستنها و نخواستنها و تمامى جلـوه هاى احساس خـود را در معیارهاى خداوندى قرار داد و پس از ایـن دو; اعمال و رفتار خویش را الگویى یگانه و اسوه اى آسمانى براى تمامى زنان و مردان ساخت. از ایـن رو رسول خدا(ص) همیشه بر سه مـوضع از بدن دختر عزیزش بـوسه مـى زد; سینه فاطمه را مـى بـوسیـد که نشان بـوسه بـر احساس و عاطفه او بـود, پیشانى زهرا را مى بوسید که بیانگر تإیید فکر و اندیشه وى بـود و بر دستان فرزند دلبندش بـوسه مى زد تا به همه بفهماند, تمامـى اعمال و رفتار دخترم مورد قبول مـن است؟ به دیگر سخـن, با ایـن بوسه ها مى فرمود:
فکر فاطمه, فکر من است, احساس او, احساس مـن است و تمامى اعمال او مـورد قبـول من.هر کـس با اندیشه هاى او مخالفت کنـد, با مـن مخالفت کرده است و کسانى که مورد حب و بغض زهرایـم قرار گیرند, محبوب و مبغوض مـن خـواهنـد بـود و اینان مـورد رحمت و یا لعنت خداوند خواهند بود.
با نگاهـى به جلـوه هاى هنرمندى و هنرآفرینـى زهراى مرضیه(س) در زنـدگى, در مـى یابیـم که ایـن ویژگـى پرارزش در وجـود آن بانـو دستاورد صفاتـى چـون عشق به زنـدگـى, علاقه منـدى به همسـر, نشاط روحـى, امیـد به آینـده, استفاده صحیح و بجـا از لحظه هاى عمـر, لطافت روح و سلامت نفس بوده است.
بدون شک انسانهایـى که صحـن زندگـى خـود را با نـوعى هنر, زینت بخشنـد, فـرصت هر گـونه بـى حالى, تنبلـى, کسالت, خستگـى کاذب و بـى حـوصلگى را از خود گرفته, از خـود یادگارانى ماندگار, آثارى نفیـس و آمـوزه هایـى ارزشمند باقـى خـواهند گذاشت. آثارى که در چهره هاى اقتصادى, اجتماعى, فرهنگـى و یا سیاسـى, رخ نشان مى دهد و گاه مسیر تاریک تاریخ را به عرصه روشـن حقیقت رهنمون مى سازد. ((شعر)) شـایسته, هنـرى زمـردیـن و پـربها است که در هـر زمان, بویژه صدر اسلام, ارزش والایى داشته است و فاطمه زهرا(ع) در ایـن عرصه, نمـونه هـاى ارزشمنـدى بـر جـاى گذاشته است. در لحظه هــاى آغازیـن زنـدگـى خـود با علـى(ع), غنچه لب را به ستایـش شـوهـر نمـونه اش گشـود و بـا اشعارى زیبـا فـرمود:
اضحـى الفخار لنا و عز شامخ و لقد سمـونا فى بنى عدنان(36) ...
افتخـار و عزت والا, از آن ما شـد و ما در میان فـرزنـدان عدنان سربلنـد شـدیـم تـو به بزرگـى و برترى رسیدى و از همه آفریده ها والاتر شدى و جـن و انـس از عظمت تـو عقب ماندند معصـوم ((على)) است, بهتریـن کسى که گام بر خاک نهاده, بزرگـوار و داراى احسان و نیکـى والاییهاى اخلاقـى و بزرگیها از آن اوست, تـا آنگــاه که مرغان بر شاخه ها به ترنـم مشغولند آنگاه که با کودکان خود بازى مى کرد و به تربیت روحـى و پرورش جسمى آنان مـى پـرداخت, در قالب شعر ادیبانه با آنان سخـن مى گفت. به پسر عزیزش حسن(ع) مى فرمود:
اشبه اباک یا حسن و اخلع عن الحق الرسـن و اعبد الها ذالمنن ولا توال ذالاحـن(37) حسن جان! مانند پدرت على(ع) باش و ریسمان را از گردن حق بردار خداى احسان کننده را پرستش کـن و با افراد دشمن و کینه تـوز دوستـى مکـن در صحنه هاى دیگـر زندگـى هماننـد گفتگـوى علـى(ع) با فاطمه در باره سخاوت و ایثار آن بانـو, سخـن آخریـن حضرت با فضه هنگام پرواز روح از پیکر پاک او, سـوگـوارى و بیان ماتـم و اندوه خویش در رحلت رسول خدا(ص) و هنگام بیان دشمنى او نامردمیهاى ستمگران بعد از پیامبر(ص) به شعرهاى شیـوا همگام با چینش درست الفاظ و بیان روشـن احساسات, نشان از هنرمندى خاص آن حضـرت در ایـن عرصه است. ((سخنـورى)) فاطمه(ع) با زیباتـریـن و بلندترین کلمات, زبده ترین و گزیده تریـن معانى, بدون خـواندن از نـوشته اى و در جمع بـى شمـارى از مـردم مـدینه, نگیـن زرینـى از ارزشهاى آن بانو را در جلوه هاى هنرى نمایان مى سازد. به گـونه اى که دوستـان و دشمنان از انبـوه معانـى و جلـوه دلـربـاى الفاظ, انگشت حیـرت بـر دهان گذاشته و بزرگان عرصه ادب را به تفسیـر و تـوضیح کلمـات و عبارات فـرا خـوانـده انـد.(38) ایـن سخنان بـا ویژگیهاى گوناگـون ادبـى ـ اجتماعى, فرهنگى ـ سیاسـى و روانى ـ کلامـى خـود به درستـى و زیبایى ((سیناى صلابت یا خطبه اى خدایى)) نام گـرفته است.(39) ((تـواناییهاى بیرون از باور فاطمه(ع) در پاسخگـویى به پرسشهاى فکرى فرهنگـى افراد)) جلـوه اى ارزشمند از دیگر ابعاد شخصیتـى آن حضرت است; ایـن ویژگـى چشمگیر در زمانـى نمایان مى شد که زنان را نه تنها فردى همچـون دیگر افراد محسـوب نمى کردند, بلکه انسان نیز نمـى دانستنـد و دختران را مایه ننگ و سرافکندگى خانواده مى شمردند!!
((حضـور مـوثـر در عرصه هـاى نظامـى و در پشت جبهه بـراى کمک به مجروحان جنگ و بستـن زخـم و مداواى آنان)), افقى روشـن از دیگر آفاق چشم نواز شخصیت حضرت زهرا(ع) است. از آنجا که ایـن نوشتار, حـوصله اى انـدک و صفحاتـى محـدود دارد, اجازه دهیـد به بهتریـن هنرها و هنرآفرینیهاى پاک بانـوى هستـى اشاره کنیـم که آن ((هنر بندگـى و عبـودیت)) است; هنرى که سالهاى کـوتاه عمر آن حضرت را بلنـداى تاریخ انسانیت و به وسعت ارزشهاى الهى گستـرش بخشیـد و جاودانه ساخت. از ایـن رو ابعاد دیگر هنرآفرینـى آن بانـو را در خانه و کنار همسر و فرزندان و پـس از رحلت رسول خدا در دفاع از ولایت و امـامت و ... را به فـرصتـى دیگـر و بحثهاى آینــده, وا مى گذاریم.
آنچه در ایـن فرصت ارزشمنـد, درسآمـوزى تمامـى افـراد ـ بـویژه همسـران جـوان ـ را اهمیت بـرتر و والاتـرى مـى دهـد, استفاده از تمامـى ظرفیتها, استعدادها و قابلیتهاى خـود در فراگیرى دانشها و هنرهاست. ایـن گام مـوفقیت در عمر و زندگانى تمامـى ما آثارى گرانبها و جاودان خـواهد داشت زیرا همسرانـى که در کنار کارهاى روزمره خـود عقل و اندیشه را با احساس و عاطفه پیوند زنند و در عرصه هایى هنرآفرینى نمایند, بدون شک استفاده از لحظه هاى زندگـى را ارزش شمـرده, از سخنـان کـم ارزش و بـى بهاى روزمــره نسبت به جلـوه هاى زودگذر, دورى کرده, شادابى دل و طراوت روح خـود را با پرهیز از بیکارى و حتى گناه و نافرمانى حفظ نمـوده و با پیشرفت در صحنه هاى روح پرور هنرى ـ که هیچ برخـوردى با دستـورات آسمانى اسلام ندارد ـ هر روز شاهد رشد و شکوفایى استعدادهاى خـود بـوده و محبت و علاقه افزونتـرى مـى یـابنـد.
ـ تربیت و سازندگى در زندگى
چارده آیینه پاک و صیقلى
یازده آیینه از نسل على
به به از پیوند یاس و نسترن
هم حسین اینجا شکوفد هم حسن(40)
تربیت و سازندگى کـودکان به سه عامل سرنوشت ساز از گذشته, حال و آینده آنان بستگـى دارد. عامل نخست ـ که در دیدگاه آیات قرآن و سخنـان معصـومـان علیهم السلام بـدانها اشـاره شـده است و امتیاز آمـوزه هاى تـربیتـى اسلام محسـوب مـى شـود ـ ((وراثت)) نام دارد. حقیقتـى که در آن کـرامتها, ارزشها, روحیات و تمـامـى ویژگیهاى اخلاقى پدر و مادر در بعد مثبت و یا منفـى به چشـم مى خـورد و به فرزند آنان منتقل مى شود. گرچه ایـن عامل راه رشد و تکامل را بر فرزندان مسدود نمى کند اما در ناهموارى ایـن راه ـ نسبت به صفات ناشـایست ـ و همـارى آن ـ در روحیات و اخلاق پسنـدیـده ـ مـوثـر خـواهد بـود. عامل دوم; خانـواده و شیوه هاى تربیتى پدر, مادر و یا اطرافیان خـواهد بـود و سومیـن عامل; محیط تعلیـم و تربیت و جامعه محسـوب مـى شـود. زندگانى فاطمه زهرا(س) و امیرمـومنان(ع) کانون تربیت و سازندگى در ایـن سه بعد تإثیرگذار بـوده و براى تمامـى شیفتگان تعلیـم و تـربیت, آمـوزه هاى گـرانبارى به همراه دارد به گـونه اى که حضرت امام خمینـى در ایـن باره مـى فرمایـد:
((این خانه کـوچک فاطمه(س) و ایـن افرادى که در آن خانه تـربیت شـدنـد که به حسب عدد, چهار ـ پنج نفـر بـودنـد و به حسب واقع, تمام قدرت حق تعالى را تجلـى دادند, خدمتهایـى کردند که ما را و شما را و همه بشر را به اعجاب در آوردند. صلـوات و سلام خـداوند تعالى بر ایـن حجره محقرى که جلوه گاه نور عظمت الهى و پرورشگاه زبـدگان اولاد آدم است. زنـى که در حجره اى کـوچک و خانه اى محقر, انسانهایى تربیت کرد که نـورشان از بسیط خاک تا آن سـوى افلاک و از عالـم ملک تا آن سـوى ملکـوت اعلا مـى درخشـد.))(41) در زیارت مطلقه امـام حسیـن(ع), عامل نخست پـرورش و تـربیت آن حضــرت را وراثت پـاک و طهارتآمیز بیـان مـى کنیـم و شهادت مـى دهیـــم که: ((گـواهى مى دهـم که شما در اصلاب پاک و ارحام مطهر بـودید و هیچ غبارى از شرک و جهالت بـر دامنتان ننشست))(42) و سیـدالشهدا(ع) نیز در هنگـامه سخت و غمآلـود کـربلا که دشمـــن او را به ذلت و سـرسپـردگـى به طاغوت دعوت مـى کرد فرمـود: ((دامان پاک مادرم و طهارت وجـود او به مـن اجازه نمـى دهد که از شهامت, آزادمنشـى و کرامت انسانـى دست بردارم و زیر بار ستـم روم)).(43) پاره اى از شیـوه هاى تربیت و سازندگى فاطمه زهرا(ع) در زندگـى او عبارتنـد از:
الف ـ نامگذارى شایسته:
سفـارشـى که تمـام معصـومـان علیهم السلام بـدان پـرداخته انــد و امیرمـومنان(ع) یکـى از حقـوق فرزندان بر پدران را نام نیکـو و پسنـدیـده مـى شمـارد.(44)
ب ـ انجـام سنتهاى پسنـدیـده اسلامـى:
عقیقه(قـربـانـى بـراى بیمه نمـودن سلامتـى کـودک),
صدقه (به خـاطـر استمـرار بقـاى وجودى طفل)
تراشیدن موهاى فرزند در روز هفتـم و صدقه دادن هـم وزن موهاى او از طلا یـا نقـره به قـابله همسـایگـان و درمـانـدگـان
خواندن اذان در گوش راست
اقامه در گوش چپ (براى آشنایى نوزاد با آواى توحید, نغمه نبـوت و سـرود ولایت از آغازیـن سـاعات زنـدگـى خود)
از سنتهاى مـورد تإکیـد رسـول الله(ص) بـوده که فاطمه زهـرا(س) براى فرزندانش بدانها عمل کرد.
ج ـ جـایگزیـن نسـاختـن هیچ عاملـى به جـاى عاطفه مادرى:
درک اهمیت و تإثیر شایان مهر پـدرى و عاطفه مادرى, آن حضرت را بر آن مى داشت که براى جلـوگیرى از مشکلات روحـى روانى, پرهیز از کمبـودهاى شخصیتى و حتى دورى فرزندان خود از مشکلات جسمانى, هیچ محفل و دامانـى را جایگزیـن آغوش پـرمهر و عطـوفت مادرى نسازد, گـرچه در وضعیت سخت و طـاقت سـوز اقتصـادى به سـر بـرد.
د ـ استفاده از بازى, تحـرک و رقابت بـراى پـرورش جسمـى, روحـى کودک:
صحنه هاى مختلف بازى فرزندان حتـى با رسـول الله(ص), پـدید آوردن روحیه تحـرک و تلاش و ایجـاد رقابت و مسـابقه, نمـونه اى از ایـن شیـوه دلپذیـر است. که از ایـن میان به بـرگزارى مسابقه خطاطـى توسط زهراى مرضیه(ع) بین حسـن(ع) و حسیـن(ع) مى توان اشاره کرد. مسابقه اى که رسـول خـدا و امیرمـومنان و فاطمه زهرا علیهم السلام از قضاوت, خـوددارى کـردنـد تا آنکه اسـرافیل از جانب خـداونـد قضـاوت را به عهده مـادر آن دو گذارد و آن حضـرت بـــــا الهام خـداوندى گردن بنـد خـود را پاره کرد تا هر که بیشتریـن دانه را جمعآورى نمـود, برترین آن دو باشـد اما در پایان جبـرئیل امیـن آخریـن دانه را نیز به دو نیـم کرد تا هر دو به طور مساوى دانه بـردارند و هـر دو در ایـن رقابت سـربلند و پیروز گـردنـد.(45)
ه ـ پرورش شوق پرستش و عبادت:
بیدارى فرزنـدان در نیمه هاى شب از گریه هاى مادر در مناجات(46), شنیـدن دعاهـاى آمـوزنـده حضـرت(47), تـوجه فـاطمه(ع) به شبهاى قـدر(48) و یـا هنگـام غروب آفتـاب بـراى احیـا و دعا کــــردن فرزنـدان(49), آماده سازى کـودکان براى آشنایـى با قرآن, نماز و راز و نیاز با خـداونـد از خردسالـى(50), و سرانجام فروزش شعله عشق عبادت و ریزش شیرینـى و حلاوت مناجات با خداوند از شیـوه هاى تربیتى فاطمه زهرا(ع) بود.
و ـ استفاده از جاذبه هاى شعر براى آشنایى کـودکان با آمـوزه هاى دینى:
لالایـى مادران براى کـودکان, اگر با اشعارى پرمحتـوا و هـدفمنـد باشد سرزمیـن پاک و پرطراوت وجـود اطفال را آماده پذیرش بذرهاى بالندگى و بینـش صحیح مى کند. زهراى بتـول(ع) در شعر لالایى خـود, ابتدا کودک را به سرمشق گیرى از پدر تشـویق مى کند تا مظهر تمامى صفـات و فضـایل گـردد (اشبه ابـاک یا حسـن); سپـس به مهمتـریـن مسـوولیت او که حق پذیرى و ستـم ستیزى است اشاره مى نماید (و اخلع عن الحق الرسـن); آنگاه او را به اساسى ترین اصل دین که توحید و خدامحورى است, رهنمون مى سازد (و اعبد الها ذالمنـن); و سرانجام آینه اى از آینه تابناک وى را ترسیـم مى کند که دورى از دوستى با افراد بدخواه و کینه جـو خـواهد بـود (و لا تـوال ذا الاحـن).(51) امید آنکه با همتـى والا و بینشـى روشـن به درسآمـوزى از تمامـى آموزه هاى زنـدگانـى فاطمه زهـرا و امیـرمـومنان(ع) بپـردازیـم.
ان شإالله.ادامه دارد.
پى نوشت :
1ـ صحیفه نور, ج12, ص72 و ج6, ص185 و ج19, ص121.
2ـ همان.
3ـ همان.
4ـ همان.
5ـ همان.
6ـ سنـن النبـى(ص), علامه طباطبایى, صص20, 36, 41, 47, 48, 49 و 60.
7ـ بحـارالانـوار, مـرحـوم علامه مجلسى, ج43, ص45 و 75.
8ـ همان, ص10.
9ـ بحارالانوار, ج2, ص3.
10ـ تفسیـر منسـوب به امام حسـن عسکـرى(ع), ص;354 کتاب عوالـم, ج11, ص;628 بحـارالانوار, ج72, ص401 و ج75, ص401.
11ـ رک: منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج3, ص;389 فضـائل الخمسه مـــن الصحـاح السته, ج3, ص;21 بحـارالانوار, ج43, ص286.
12ـ احمـد عزیزى, بـرگزیـده اى از قطعه شعر ((گل زهرا)), کـوثر, ش8, ص90.
13ـ نک: مستـدرک عوالـم, ج1, ص80 و ;81 بحارالانـوار, ج43, ص15.
14ـ رک: علل الشرایع, ج1, ص215.
15ـ ریاحین الشریعه, ج1, ص105.
16ـ بحارالانوار, ج92, ص404.
17ـ ارشاد القلوب دیلمى, ص105.
18ـ حسـن بصـرى: ر ک: منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج3, ص;341 بحارالانوار, ج43, ص76 و 84.
19ـ بحارالانوار, ج43, ص46.
20ـ همان, صص88 و 87.
21ـ همان.
22ـ همان, ج53, ص23.
23ـ رک: سفینه البحار, ج2, ص375.
24ـ بحارالانوار, ج79, ص27.
25ـ نک: معانى الاخبار, ص399.
26ـ رک: علل الشرایع, ج1, ص216 و 181.
27ـ نک: بیت الاحزان, محـدث قمى, ص27.
28ـ رک: کنزالعمال, ج2, ص57.
29ـ اصول کافى, ج3, ص343.
30ـ بحارالانوار, ج43, ص27.
31ـ همـان, ص134 و ;47 نهج الحیـاه, ص22, الکـوکب الــدرى, ج1, ص196.
32ـ نک: کشف الغمه, ج2, ص;26 منـاقب ابـن شهر آشـــوب, ج2, ص;77 احقـاق الحق, ج10, ص323 و ج18, ص50.
33ـ بحارالانوار, ج43, ص59.
34ـ نک: الکـوکب الدرى, ص196 و ;187 تاریخ یعقـوبـى, ج2, ص;116 اختصـاص شیخ مفیـد, ص;181 احتجـاج طبـرسـى, ص86.
35ـ کفشهاى مکـاشفه, احمـد عزیزى, نخل و خـون, ص493 و 494 (بـا گزینش).
36ـ نلت العلا و علـوت فـى کل الـورى و تقاصـرت عن مجـدک الثقلان اعنـى علیا خیر مـن وطإ الثـرى ذالمجـد و الافضال و الاحسان فله المکـارم و المعالـى و الحبـا مـا ناحت الاطیار فـى الاغصـان نهج الحیاه, ص184. 37ـ رک: منـاقب ابـن شهر آشـوب, ج3, ص;389 مسنـد احمـد, ج6, ص;283 فضائل الخمسه, ج3, ص21.
38ـ به سخنان ارزشمنـد مقـام معظم رهبـرى در تـاریخ 25 / 9 / 71 در این باره مراجعه کنید.
39ـ عنـوان تحلیل, بـررسـى و تـوضیح کامل و همه جانبه خطبه حضرت زهرا(ع) است که در آینـده, در پـى سلسله مقالات آمـوزه ها, تـوسط نـویسنـده ایـن مبـاحث, مطـرح خـواهـد شـد: رک: پیام زن, ش85, فروردین 78, ص92.
40ـ کفشهاى مکـاشفه, ص493 و 494 (بـا گزینش).
41ـ صحیفه نور, ج16, ص67 (18 / 12 / 60) و ص135 (25 / 1 / 61).
42ـ رک: مفـاتیح الجنـان, زیـارت امـام حسیـن(ع).
43ـ نک: مجمـوعه سخنان امام حسیـن(ع) در کـربلا, چـاپ انتشـارات اسلامـى, قـم; جلـوه هاى رفتارى حضرت زهرا(ع), نـوشته خانـم عذرا انصارى.
44ـ نک: نهج البلاغه, خ399.
45ـ بحـارالانـوار, ج43, ص309.
46ـ همان, ص81.
47ـ دعائم الاسلام, ج1, ص282.
48ـ همـان; وسایل الشیعه, ج2, ص12.
49ـ همـان (بـا استفـاده کتـاب چشمه در بستـر, نــــوشته مسعود پورسیدآقایى).
50ـ رک: وسـایل الشیعه, ج2, ص;12 مسنـد احمـد حنبل, ج1, ص236 و ج5, ص230.
51ـ بحـارالانـوار, ج43, ص286. (بـا استفـاده از مقـاله لالایـــى
بیـدارى, نـوشته آقاى حسیـن غفارى; مجله کـوثر, ش8, ص78 و 79).