اسلام و مبـادله غیـر مستقیـم خـدمـات بیـن زنـان و مردان


 

اسلام و مبـادله غیـر مستقیـم خـدمـات بیـن زنـان و مردان
غلامرضا صدیق اورعى

 

 

طـرح مسإله: همه مـى دانیـم که در اسلام بـانـوان وظایف الزامـى اندکى در قبال شـوهر دارند ولى به عنـوان یک امر استحبابى اکید بر خدمت کردن بانوان به شوهران خـود, تإکید فراوان رفته است و رضایت شـوهر از بانـو بسیار مـوثـر در حیات اخروى سعادتمنـدانه بانو شمرده شده است. امروزه که بانوان اهل اطلاع و دانـش و حضور اجتماعى گسترده اى در جامعه ما هستند برخى به طـور مستقل یا تحت تإثیر مباحث مطرح در جـوامع غربى از این بیانات و از ایـن نوع بینـش گلایه هایى کـم یا زیاد دارند و حتـى برخى احساس مى کنند که دیـن اسلام به زن نگاهـى تحقیرآمیز داشته است و یا احکام واجب و مستحب و حرام اسلام در امور مربوط به زن و مرد و مربـوط به شوهر و بانـو ـ نعوذ بالله ـ غیر عادلانه است و از ایـن قبیل ذهنیتها و عواطف. در نـوشته حـاضـر سعى داریـم بـا استفـــاده از روش و چارچـوبهاى نظرى جامعه شناسى ایـن امر را تـوضیح دهیـم تا بصیرت بیشترى نسبت به ساخت و کارکرد احکام اسلامـى حاصل آیـد و تـوجهى باشـد براى ((ضرورت پرداختـن به دفاع معقـول از عقایـد و احکام اسلام)) و حفظ سنتهاى صحیح و عادلانه و کـارآمـد در جامعه.

چارچوب مفهومى:
لـوى استـروس مـردم شنـاس شهیـر فـرانسـوى و ارایه دهنـده نظریه ساختگرایى براى محتـواى ساختهاى اجتماعى, مضمون مبادله اجتماعى را پذیـرفته است و معتقـد است که هـر جـا سـاخت هست, ارتبـاط و انتقال هست و همه ایـن ارتباط و انتقالها به صورت مبادله است و اصول ایـن مبادله ها, مبادله پیام توسط ساخت زبان و مبادله زنان توسط ساخت خویشاوندى و مبادله کالا و خدمات تـوسط ساخت اقتصادى, است.
لـوى استروس در باره مبادله اجتماعى یک تقسیـم بنـدى ارایه کرده است: مبادله محدود و مبادله عام. وقتـى یک مشترى با ارایه پـول به فروشنـده, از فـروشنـده کالا مـى گیـرد, ایـن چنیـن مبادله اى, مبادله محدود نامیده مـى شـود. مبادله محدود هدیه به ایـن صـورت است که مثلا شما به هنگام سالگـرد ازدواج خـواهرتان به او هـدیه مـى دهیـد و او نیز چنـد ماه بعد براى سالگرد ازدواج شما به شما هـدیه اى بـا همـان حـدود قیمت یـا معنـى, مـى دهد.
مبادله محدود زنان از نظر لـوى استروس عبارت است از مواردى که:
دو خـانـواده که هـر دو پسـر و دختـر آمـاده به ازدواج دارنـد, دخترشان را به عقـد پسر دیگرى درآورنـد که پسر هر کـدام, داماد دیگرى و دختر هر کدام, عروس دیگرى مـى گردد. امرى که در مناطقـى از کـردستـان شیـوه ((زن به زن)) نـامیـده مـى شود.
((مبادله عام)) وقتـى وجـود دارد که گیرنـده زن, پیام, هـدیه و ... از شما, به طور مستقیـم ما به ازإ آن را به شما ندهد بلکه او از شما بگیرد و خـودش به دیگرى بدهد و شما هـم به ازإ چیزى که به او داده ایـد, از شخص یا خانـواده دیگرى ما به ازإ آن را بگیرید. کارکرد و اثرى که لـوى استروس براى مبادله عام, بـر شمرده است; عبارت است از گستـرش میـدان مبـادله و ایجـاد یک محیط اجتمـاعى بزرگ. به عنوان مثال, اگر دو خانـواده دختـران و پسران خـود را به عقد یکدیگر درآورند, شبکه خـویشاوندى آنها داراى دو خانواده مبـدإ خواهد بـود و بسیارى از مـوقعیتهاى خـویشاوندى در افراد اندکى مصداق مى یابد ولى اگر خانواده ((الف)) از خانـواده ((ب)) عروس بیاورد و دختـرش را به خانـواده ((ج)) بـدهـد و خـانـواده ((ب)) نیز از خانواده ((ت)) عروس بیاورد, خانـواده هاى ((الف)), ((ب)), ((ت)) و ((ج)) با یکدیگر خـویشاوند مى شـوند. لوى استروس تحـریـم ازدواج بـا محـارم را بـر ایـن اسـاس تـوضیح مـى دهــد. براى آشنایى با آرإ لـوى استروس مـى تـوان به کتابهاى نظریه هاى جامعه شناسـى و نیز به کتاب ((لـوى استـروس)) اثـر ادمـونـد لیچ مراجعه کرد.

مبـادله مستقیـم و مبـادله غیـر مستقیـم
به نظر نگارنـده, آسان تـر آن است که دو نـوع مبادله یادشـده را مبادله مستقیم و مبادله غیـر مستقیم بنامیـم. نکته دیگـر اینکه به نظر نگارنـده غیر از اثـر و کارکـردى که لـوى استـروس بـراى مبادله غیر مستقیـم (مبادله محـدود) بیان کرده است, مبادله غیر مستقیـم یک اثـر و کارکرد دیگرى نیز دارد که اهمیت آن کمتـر از اثر یادشده نیست و آن عبارت است از اینکه: وقتى مبادله به طـور مستقیـم برقرار مـى شـود دوام مبادله و یا دوام هنجارهاى مبادله تضمین شده نیست زیرا طرفیـن مبادله مستقیـم مى توانند ـ در صورت احساس مشکل بـودن یا هر عامل فردى و عاطفى دیگر ـ با یکدیگر بر سر تـرک یک مبادله معیـن یا تغییر مقـدار و نـوع مبادله تـوافق کنند. مثلا فرض کنید مبادله هدیه سالگرد ازدواج تـوسط دو خـواهر چند سال انجام شده است و ایـن دو خـواهر با یکدیگر رابطه صمیمى دارند و الزامات ناشى از حضـور دیگران نیز بر ایـن مبادله سایه سنگینـى نـدارد. در ایـن حـالت احتمـال زیادى وجـود دارد که دو خـواهر یادشده با رشـد تـورم یا هر امر مشابهى با یکـدیگر صحبت کنند که: لازم نیست امسال براى هم هدیه بیاوریم. هر کدام هـم با شـوهرمان در ایـن باره صحبت مى کنیم و توضیح مى دهیـم. یا تـوافق مـى کننـد که فقط یک شـاخه گل بـراى یکـدیگـر هـدیه بیـاوریــم.
اما وقتى مبادله به طور غیر مستقیـم انجام مى شـود, کسى که چیزى به شما مى دهـد از شما چیزى نمـى گیرد پـس تـوافق شما با او ـ که لازم نیست چیزى بدهـى ـ به معنـى ایـن نیست که شما از دادن معاف شده اید چـون شما نگرفتید ولى به کـس دیگرى باید پرداخت کنید. و کسى که بنا است از شما چیزى بگیرد براى نگرفتـن تـوافق نمى کند. یک مثال بزنیـم: بسیارى از خانـواده ها در شهرهاى بزرگ ایران از اینکه باید به دخترشان به هنگام عروسـى جهیزیه مفصلـى بـدهنـد, ناخشنـود هستند زیرا فشار اقتصادى قابل تـوجهى را بر آنان وارد مى سازد ولى با وجود نارضایى بیـش از نیمى از خانواده ها از ایـن امر, این امر تـوسط اکثـریت قـریب به تمام ایـن خانـواده انجام مى شـود و ایـن هنجار با قـوت ادامه دارد. زیرا خانواده ((الف)) باید جهیزیه را به خانواده ((ب)) بدهد ولى دختر خانـواده ((ب)) عروس او نیست که بخـواهـد به طـور مستقیـم از خـانــواده ((ب)) جهیزیه بگیـرد و امکـان تـوافق بـاشـد که: ((نه مـى دهیــم و نه مـى گیـریـم)) بلکه خانـواده ((الف)) بایـد جهیزیه دختـرش را به خانواده ((ب)) بـدهد و خانـواده ((ب)) تـوافق نخـواهـد کرد که: ((جهیزیه نگیرد.)) اما همیـن خانواده ((الف)) پسرى دارد و دختر خانواده ((ج)) را براى پسرش عقـد مـى کند. حالا خانـواده ((الف)) که جهیزیه دختـرش را به خانـواده ((ب)) داد, از خانـواده ((ج)) انتظار دارد که جهیزیه اى تهیه کـرده و به خـانــــواده ((الف)) بدهند و چـون خانواده ((الف)) در ارتباط با خانـواده ((ج)) فقط گیرنده جهیزیه است حاضر نیست توافق کند و جهیزیه نگیرد. پـس با وجود ناخرسندى خانواده هاى ((الف)), ((ب)) و ((ج)) از وجود ایـن رسم, همچنان این رسم را اجرا مى کنند و نمى توانند با توافق بیـن دو خانـواده از عمل به آن سر باز بزننـد. نکته ظریف تر اینکه در برخى مناطق ایران دخترى که عروس مى شـود جهیزیه نمىآورد بلکه در کل یک اجتماع رسـم است که خانواده داماد وسایل زندگـى خانـواده تـازه تشکیل شـده عروس و دامـاد را فـراهـم کنند.
ممکـن است به نظر برسد ایـن رسم از لحاظ بار و فشار اقتصادى با رسـم جهیزیه آوردن عروس فرقى ندارد; زیرا اگر فرض کنیم هر پدرى یک دختـر و یک پسـر دارد, اگر رسـم جهیزیه عروس رایج باشـد, یک پـدر ـ که یک پسر و یک دختر دارد و آنها ازدواج مـى کننـد ـ فقط وسایل کامل یک خانـواده تازه تشکیل یافته را فراهـم مـى کنـد. و اگر رسم جهیزیه عروس رایج نباشد بلکه رسـم ایـن باشـد که داماد جهیزیه بیاورد باز هـم یک پـدر ـ طبق فـرض یادشـده ـ فقط وسایل کامل یک خانـواده تازه تشکیل یافته را فراهـم مى کند. اما چنیـن نیست زیرا وقتـى باید پدر داماد وسایل زندگى جدید پسر و عروسـش را فراهم کند, چون نباید ایـن وسایل را به خانواده دیگرى تحویل دهد عملا میزان وسایل اعطایى به پسر داماد شده, کاهـش مى یابد در حالـى که در اجتماعى که عروس جهیزیه مـى بـرد نه تنها به تـدریج مقدار جهیزیه کمتر نمى شود که بیشتر هـم مـى شـود و وسایل زندگـى خانـواده تازه تشکیل شـده کامل است. پـس ایـن اثـر مبادله غیـر مستقیـم در ثبات هنجارها و تداوم رعایت آن توسط مردم بسیار مهم است. اکنـون به مـوضـوع اصلـى نـوشته بپـردازیـم.

مبـادله غیـر مستقیـم خـدمـات زنـان و مردان در اسلام:
زنان و مردان همچـون همه انسانها نیازمند به همکارى با یکـدیگر و مبادله خدمات و محبت و ... هستند و در همه جوامع مـوجـود نیز تبادل عواطف و خـدمات بیـن انسانها برقـرار بـوده و هست. بـراى مبادله خدمات بیـن زنان و مردان درون خانواده و نظام خویشاوندى دو فرض قابل تصور است: یا مبادله به صورت مستقیـم طراحى شـود و یا مبادله به صورت غیر مستقیم. آنچه در دیـن اسلام مورد سفارش و تإکیـد قرار گرفته است مبادله غیر مستقیـم خـدمات بیـن زنان و مردان درون نظام خـویشاوندى است. همان طور که در ابتداى مسإله مطـرح شد, در اسلام به بانـو سفارش اکیـد شـده است که بـراى جلب رضـاى الهى به شـوهـرش خـدمت کنـد و حتـى در روایتـى از رســول اکرم(ص), جهاد بانـوان خـوب شـوهـردارى کـردن دانسته شـده است. البته به شوهر نیز در باره حسـن سلوک با بانو توصیه فراوان شده است. از سـوى دیگر, در اسلام حق مادر بسیار گـرامـى دانسته شـده است و هر چنـد احسان به والـدیـن ـ چه مادر و چه پـدر ـ پـس از بنـدگـى خـدا مطرح شـده است ولـى در روایتـى پیامبر اکرم(ص) در تـوصیه به کسـى که مـى خواست به والـدیـن خـود نیکـى کند ابتـدا فرمـودند به مادرت نیکى کـن و ایـن امر را سه بار مطرح کردند و در دفعه چهارم فرمـودند به پدرت نیکى کـن. در ایـن باره روایات دینـى فـراوان است و همه مـردم مسلمان با هـر سطح از آگاهـى به خـوبى به این دو نکته آگاهند. زیباتر اینکه ایـن دو مطلب در یک عبـارت در کنـار هـم از رسـول اکـرم(ص) نقل شـده است:
((قال رسـول الله(ص): اعظم الناس حقا على المرإه زوجها و اعظم الناس حقـا علـى الـرجل امه.))(1) ((پیامبـر اکـرم(ص) فـرمـود: بزرگترین مردم از لحاظ حق بـر زن, شـوهرش است و بزرگتریـن مردم از لحاظ حق بـر مـرد, مادرش است.)) به عبارت دیگـر: نسبت به یک زن بیشترین حق را شـوهرش دارد و نسبت به یک مرد بیشتریـن حق را مادرش دارد و اگر انسانها بخـواهنـد حق دیگـران بـر خـود را به خـوبـى ایفا کننـد, یک زن بایـد بیشتریـن خـدمت و مراعات را به شـوهرش روا دارد و یک مرد بایـد بیشتریـن خـدمت و مراعات را به مادرش روا دارد.
اگر اندکى دقت کنیـم در هنجار اسلامى یک زن بیشتریـن خدمت را به یک مرد انجام مـى دهـد و در عوض بیشتریـن خـدمت را از مرد دیگرى دریافت مى کند و یک مبادله عادلانه و غیر مستقیـم محقق مى شود. یک زن به مردى به نام شـوهر در افراد هـم نسل خـود خدمت مى کند و از مردى به نام فرزنـد پسـر در افـراد غیر هـم نسل و در نسل بعد از خـود خدمت دریافت مـى کند. و همه آثار گفته شده براى مبادله غیر مستقیـم در ایـن مبـادله وجـود دارد.
علاوه بر این, باید بگـوییـم که اسلام در ایـن مبادله عادلانه غیر مستقیـم و داراى بستر اجتماعى پایدارى بیـن زن و مرد, به دلایلى که در جاى دیگر شرح داده شـده جانب زن را گرفته است. مثلا خـدمت زن به شوهر استحبابـى است و حق عظیـم شـوهر بر بانـو در مـوارد واجب بسیار محدود است ولـى حق عظیـم مادر بر پسر در همه مـوارد واجب است مگـر اینکه خلاف فـرمان خـدا و یا خـارج از تـوان پسـر باشد.
نکته دیگر اینکه شوهر در قبال حق بر بانو داراى وظایف سنگیـن و گستـرده اى نسبت به بانو است و در واقع بانـو غیر از مبادله غیر مستقیم با شوهر, به طـور مستقیـم نیز بر شـوهر حق دارد و خدمات دریافت مى کند که ایفاى ایـن خدمات تـوسط شوهر به بانو الزامى و واجب است نه مستحب مثل حق نفقه; ولى از آن سـوى مادر که دریافت کننده بزرگتریـن حق از پسر خـویـش است و آن هـم به طـور واجب و الزامـى است, وظیفه الزامـى در قبـال پسـرش بسیـار انــدک است: زایمان و مشـارکت در گذاردن نام نیک بـر او و ماننـد آن. زیـرا حضانت طفل بر پـدر واجب است و حتـى شیـر دادن فـرزنـد بـر مادر الزامـى نیست تـا چه رسـد به امـور دیگر.

پى نوشت :
1ـ کنزالعمال, حدیث 44771.