روشهاى تربیت قسمت 18 آخرین قسمت


 

روشهاى تربیت (18)
((آخرین قسمت))
سیدمهدى موسوىکاشمرى

 

 

تکرار و تلقین
در بحثهاى پیـش, سخـن از روشهایى رفت که در دو عرصه خـودسازى و دیگرسازى به کار مـىآیند و اینک در ایـن گفتار به یکـى دیگر از آنها پـرداخته و بـا ایـن بحث به ایـن سلسله از مبـاحث پـایـان مى دهیم.
در روانشناسـى ثـابت شـده است که روح انسـان داراى دو لایه است; یکـى خـودآگاه و دیگـرى ناخـودآگاه. تمامـى افکار و انـدیشه ها, احساسات و عواطف زودگذر و ناپایـدار که با اراده آدمـى در صفحه دل پـدیدار مى شـوند و با اراده او نیز رخت برمـى بندنـد و یا در محـدوده تعقل و استـدلال عقلـى جاى مى گیرنـد و در عمق جان آدمـى ریشه نگرفته انـد, در لایه سطحـى و خـودآگاه روان او ظهور و بروز دارند.
ولى آنچه از آن دست که گفتیـم به باطـن روح رسیده و در آن قسمت قـرار گرفته باشنـد, محتـویات ضمیر پنهان و ناخـودآگاه بشـر را تشکیل مى دهد. روح باطـن از ضمیر ظاهر تغذیه مـى کند و هیچ یک از یافته هاى ضمیر خودآگاه به کلى نابـود نگشته بلکه منزل عوض کرده و در ضمیـر نـاخـودآگـاه مـإوا مـى گزیننـد.
قرآن کریـم مـى فرمایـد: ((و ان تجهر بالقـول فانه یعلـم السر و إخفـى)). اگـر گفته آشکارى بگـویـى او به اسـرار و آنچه پنهان مى شـود آگاه است.(1) از معصومان(ع) این چنین در تفسیر ایـن آیه شـریفه آمـده است: ((السـر ما اخفیته فى نفسک و إخفـى ما خطـر ببالک ثم إنسیته)).
((سر)), چیزى است که در نفـس خـود پـوشیده مى دارى و ((اخفـى)), موضوعى است که به ذهنت آمده سپـس آن را به فراموشى سپرده اى.(2) شاید مقصود آیه, اشاره به همیـن دو گونه امور پنهانى روان بشرى باشد که در روانشناسى جدید معروف است. مکنـونات ضمیر باطـن, در صـورتـى که در نفـس, نهادینه و راسخ شـوند به طـور خـودکار عمل مى کنند و آنچنان قدرتـى مى یابند که تمامـى افکار و احساسات بشر را تحت شعاع خـویـش مـى گیرنـد, تا جایـى که نیروى اراده نیز از تإثیرات آن بر کنار نمى ماند.

جایگاه ایمان
از مـوضـوعاتـى که قـرآن کـریـم بـا صـراحت به آن پـرداخته است درجه بندى و مراتبى است که انسان سالک طى مى کند. کسى که خـود را در دایره حاکمیت دیـن قرار مى دهد باید مراحلى را بپیماید تا به کمال حقیقى برسد و بدون آن, نتیجه مطلـوب حاصل نمى شـود که منزل اول آن اسلام است.
گاهى مقصود از ((اسلام)) مجموعه قوانیـن و دستورات و معارف دینى است(3) و زمانى به عنوان پله اى از نردبان صعود و مرحله نخستیـن سیر معنوى و حرکت به سـوى پیاده کردن آمـوزه ها و یافته هاى دینى در خویش است.
قرآن کریـم مى فرماید: ((قالت الاعراب آمنا قل لـم تومنوا و لکـن قـولـوا إسلمنـا و لمـا یـدخل الایمـان فـى قلـوبکـم)). عربهاى بادیه نشیـن ادعا مى کنند که ما ایمان آورده ایم; به آنها بگو شما به مرتبه ایمان نرسیده اید, ولـى بگـوییـد ما اسلام آورده ایـم. و هنـوز ایمان در دلهاى شما وارد نشـده است.(4) در روایات نیز به تفصیل در ایـن باب سخـن رفته(5) و در بـرخـى از آنها گفتگـو از درجـات ده گانه است که هـر کسـى سهمـى از آن را داراست.(6) و در برخـى دیگر به طـور کلى چهار مرتبه ذکر شده است که عبارتند از:
1ـ اسلام
2ـ ایمان
3ـ تقوا


4ـ یقین.(7)
امام خمینى مى گـویند: ((گاهى مـى بینـى[ انسان] به ایـن واقعیات علـم دارد, لکـن ایمان ندارد. مرده شـوى از مرده نمـى ترسد, زیرا یقیـن دارد که مـرده قـدرت اذیت و آزار ندارد, آن وقت که زنـده بود و روح در بـدن داشت کارى از او ساخته نبـود, چه رسد اکنـون که قالب, تهى کرده است.
ولـى آنان که از مرده مـى ترسند, براى این است که به ایـن حقیقت ایمان ندارند, فقط علم دارند, به خدا و روز جزا عالـم اند, ولـى یقیـن ندارند, از آنچه عقل درک کرده, قلب بـى خبر است ...)).(8) قـرآن کـریـم تنها به دارنـدگان و حافظان مقام تقـوا وعده قطعى بهشت را داده است(9), و ایـن بیـانگـر ایـن حقیقت است که حتــى واجدان درجه ایمان نیز بدون دستیابـى به مرتبه تقـوا از احتمال ورود به آتـش و عذاب الهى مصـون نیستند و فقط تقواست که شخص را بیمه کـرده و از دخـول در جهنـم مصـونیت مـى بخشـد.

خودتلقینى و خودسازى
از موثرترین راههاى ورود حقایق و معارف به قلب, تلقیـن و تکرار آن و تلاش در جـاى انـداختـن و مستقـر کـردن آن در دل است. نقـش تلقین در ایـن خصـوص بـى بـدیل است و شایـد راز تکرار بسیارى از ذکرها نیز همیـن باشد و گرنه اقرار به وحـدانیت خداوند مثلا, با یک مـرتبه گفتـن ذکـر ((لا اله الا الله)) در صـورتــى که از روى اعتقاد و باور عقلى باشد, حاصل مى شـود و همیـن طور سایر ذکرها.
امام خمینـى خطاب به فرزند گرامى اش حاج سیـداحمـد مـى نـویسنـد: ((کوشش کـن کلمه توحید را که بزرگترین کلمه است و والاترین جمله است از عقلت به قلبت بـرسـانـى, که حظ عقل, همان اعتقـاد جـازم برهانـى است و این حاصل بـرهان اگر با مجاهـدت و تلقیـن به قلب نرسد فایده و اثرش ناچیز است.))(10) و باز مـى فرمایند: ((پسرم! چه خوب است به خود تلقیـن کنى و به باور خـود بیاورى یک واقعیت را که مـدح مـداحـان و ثناى ثناگـویان, چه بسا که انسـان را به هلاکت برسانـد و از تهذیب دور و دورتر سازد)). (11) روانشناسان, تلقین را یکـى از مـوثرتریـن راهها براى مبارزه و تضعیف یک صفت ناهنجار و جایگزینـى خلقـى پسندیده در روان آدمى مـى دانند و با ایـن روش به مداواى بیماران روحى و حتى جسمى خـویـش مى پردازند.
امیل کـوئه (1857 ـ 1926) از روانشناسانى بـود که براى نخستیـن بار از تجـربه خـودتلقینـى بهره گـرفت. پیرداکـو, در ایـن باره مى نویسد:
((کـوئه) حق داشت که مـى گفت: هنگامـى که نیـروى تخیل بـا اراده رویایـى و پیکار برمـى خیزد ایـن نیروى تخیل است که با هیچ برو, برگردى پیروزى را نصیب خود مى سازد به ایـن ترتیب ((کوئه)) براى نفسانیات و ضمیر باطـن و کلا بـراى نیـروى تخیل نقـش مهمـى قایل مى شد. او مى کوشید تا تلقیـن بیمارگونه را با ضد آنکه پایه صحیح و سـالـم داشته بـاشـد, از بیـن ببرد.
((کـوئه)) از بیماران خود مى خـواست گفته هاى تلقینى را روزى چند بار تکـرار کنند (هـر چند که بـدان اعتقاد نداشته باشنـد): مـن حـالـم هـر روز از روز پیـش بهتـر مـى شود ...
ایـن گفته ها که به طـور مکانیکى روزانه چند بار تکرار مى شد, به سوى ضمیر ناخـودآگاه (قعر احساس و عاطفه) روانه مى گردید و ضمیر ناخـودآگاه, سرانجام تحت تإثیر گفته هاى تلقینى قرار مـى گرفت و شخص را وادار مـى کرد تا رفتارى معقـولانه و طبیعى و ارادى داشته باشد)).(12) باز مى نویسد: ((آرى, نیروى شگرف تلقیـن را نمى توان دست کـم گرفت و از ایـن رو مى توان هر روزه تمرینها را انجام داد و به نتیجه اى دلخـواه دست یافت. در اینجا مـى خـواهـم از تلقیـن عمیق سخـن بگـویـم که مـى تـوانـد در درمـان تـواناییهاى جنسـى, سردمزاجى زنانه, ترسها, فـوبیاها ((ترسهاى بى دلیل)), اضطرابها, بـى خـوابیها, تیکها ((حـرکـات طفیلـى)), اعتیادات زیانآور, ضعف شخصیت, برخى عوارض پـوستى و امراض هیستریک, موثر واقع شود. پـس ملاحظه مى شـود که روش ابداعى ((امیل کوئه)) تـوانسته است اختلالات و بیمـاریهاى سهمگیـن را بـا کمـى پشتکـار و صـــرف وقت معالجه کنـد.))(13) بـر ایـن اساس, کسـى که گـرفتـار خـویـى ناپسنـد و ناخوشایند است مى تواند با بهره گیرى از ایـن روش, به درمان خویش بپردازد. مثلا شخص ترسو اگر روزى چندیـن بار, با تمرکز حـواس با خود بگوید: ((مـن شخص شجاعى هستم ... از هیچ کس باکى ندارم)) و یا فرد بخیل به خود بگوید: ((مـن بسیار آدم بخشنده اى هستم و به سرنوشت دیگران علاقه مندم)) و همچنین در سایر امور, و این تلقیـن را به طور مکرر و مستمر عملى کند, پـس از مدتى شاهد تضعیف و در مـواردى نـابـودى آن خـوى بـد خـواهـد بـود.
البته برخـى از روانشناسان معتقـدنـد, براى تإثیر بهتر تلقیـن باید از کلمات منفـى استفاده نشـود. مثلا به جاى اینکه بگـویـد: ((من آدم ترسـویى نیستـم)) ایـن گـونه تکرار کند که: ((مـن فرد شجاعى هستـم)) و تلقیـن بـدیـن صـورت, داراى تـإثیـر بیشتـر و مطمئن ترى است.

تلقین و دیگرسازى
نقـش تلقیـن در تـربیت و دیگرسازى نیز اساسـى و پـراهمیت است و تإثیر آن بر دیگرى کمتر از خـودتلقینى نیست. ایـن نکته, معروف است که با تلقیـن مـى تـوان سلامت را به شخص مـریض بـاز گـردانـد همچنان که با ایـن روش مى تـوان فـرد سالمـى را دچار مـرض ساخت. البته شخصیت تلقیـن کننـده, در میزان تإثیـر آن در سـوژه, نقـش مهمـى دارد و هـر چنـد تلقیـن گـر, در دیـدگـاه او مقبـول تــر و پـرجاذبه تر باشـد اثـر آن نیز زیادتـر و عمیقتـر خـواهـد بـود.
در خـودتلقینـى, اگـر ایـن عمل, خلاف اعتقاد شخص باشـد نیز اثـر مطلـوب خـود را بـر جاى مـى گذارد ولـى در مـورد شخص دیگر بایـد تلقیـن کننده به صورتى عمل کند که اعتماد سوژه خود را به خـویـش جلب کنـد تا او مطمئن شـود که تلقیـن گـر از روى اعتقاد و باور, این سخـن را بر زبان مى راند. در غیر این صورت ممکـن است او این کار را نوعى استهزا نسبت به خود احساس کرده و نتیجه عکـس, حاصل شود.
و نیز در خودتلقینى همچنان که اشاره شد لازم است ایـن عمل در هر نوبت به صورت مکرر واقع شود, ولى در تلقیـن دیگرى گرچه باید در نـوبتهاى متعدد بـدان مبادرت ورزیـد, ولـى تکـرار آن در هر بار لزومـى نـدارد; تنها بایستـى فرصتهاى مناسب در نظر گرفته شـود. مثلا وقتى که شخص ترسـو یک عمل شجاعانه از او سر زند و یا زمانى که شخص ضعیف النفسـى که بـراى هیچ اقـدام مهمـى اعتمـاد به نفـس نـدارد, کار نسبتا چشمگیرى از خـود بروز دهد القاى اینکه ((تـو مـى توانـى)) و ((در تـو شجاعت ورود در عرصه کارهاى بزرگ هست)), به طور ملموس و روشـن تإثیرات مثبت و بى بدیل خـود را بر شخصیت او بر جاى خواهد گذاشت.
امام خمینـى در خصـوص راز تکرار برخـى مـوضـوعات در قرآن کریـم مى فرماید: ((شما مى دانید که قرآن کتاب معجزه است و در عیـن حال در قـرآن راجع به مسـایل, تکـرار, زیاد است. بـراى اینکه قـرآن براى رشـد مـردم آمـده است. بـراى انسان سازى, مسایلـى که بـراى ساختمان انسان است نمـى شود یک دفعه بگـویند و از آن رد شـونـد, باید تـوى گوشـش مکرر بخوانند. تلقیـن با یک دفعه درست نمى شود. اگر بخواهید بچه اى را تربیت کنید باید یک مسإله را چندیـن بار با چند زبان, با چند وضع به او بخـوانید. مطلب یکـى باشـد لکـن طـرز بیانـش مختلف)).(14) آن بزرگ مـربـى روزگار ما تـوانست بـا بهره گیرى از نیـروى عظیـم تلقیـن, باورهاى غلطـى را که در اثـر دسیسه هاى طـولانـى استعمارى بـر افکار و اذهان امت اسلامـى حاکـم گشته بـود و قـرنها آنان را به عقب رانده و به استضعاف کشانـده بـود, از صحنه دلهاى آنان بزداید و ارزشهاى اصیل دینى و قرآنـى همچـون استقلال طلبى, آزادىخواهى, عزت و کرامت انسانى, بندگى حق, ایثار و شهادت طلبـى و امثال آن را جایگزیـن آن سازد و بـا ایـن تحـول و سازندگى معنوى, جامعه را علیه طاغوت به خروش آورد و در برابر بزرگتریـن قـدرتهاى مستکبـر و خـونآشام جهانـى به مقابله وادارد و شهد پیـروزى را در کام مـردم خـود بنهد. بـاشـد که ما وارثان صالح و لایقـى براى این ارزشها بـوده و همـواره ایـن آیه کریمه را نصب العیـن خویش داشته باشیـم که: ((ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم ...)) خداوند سرنـوشت هیچ قـومى را عوض نمى کند مگر اینکه آنها خود, در روحیات خویـش تغییر به وجود آورند.(15)

پى نوشت :
1ـ سوره طه, آیه 7.
2ـ سیـدعبـدالله شبـر, تفسیر القرآن الکریـم, دار احیإ التراث العربى, بیروت, چاپ سوم, ص306.
3ـ سوره آل عمـران, آیات 19, ;85 سـوره مائده, آیه 3 و غیـر آن.
4ـ سوره حجرات, آیه 14.
5ـ اصـول کـافـى 2, دار الکتب الاسلامیه, ص24 ـ 52.
6ـ همان, ص44 ـ 45.
7ـ همان, ص52.
8ـ جهاد اکبر یا مبارزه با نفـس, موسسه تنظیـم و نشر آثار امام خمینى, ص48.
9ـ سوره شعرإ, آیه 90.
10ـ نقطه عطف, ص24.
11ـ همان, ص21.
12ـ پیـرداکـو, ((روانشناسى تـربیتـى, خودشناسـى ـ خـودسازى)), تـرجمه: هـوشیـار رزمآزمـا, چـاپ صنـوبر, ص129.
13ـ همان, ص133.
14ـ صحیفه نور, ج9, ص153.
15ـ سوره رعد, آیه 11.