مردان و زنان ، ادب نگاه تفسیر سوره نور قسمت 15


در محضر خورشید
درسهایى از تفسیر سوره نور
قسمت پانزدهم
مردان و زنان, ادب نگاه

سیدضیإ مرتضوى

 

 

((قل للمومنین یغضوا من إبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکى لهم, ان الله خبیر بما یصنعون و قل للمومنات یغضضن من إبصارهن و یحفظن فروجهن و لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها و لیضربن بخمرهن على جیوبهن و لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن إو آبآئهن إو آبآء بعولتهن إو إبنآئهن إو إبنآء بعولتهن إو اخوانهن إو بنى اخوانهن إو بنى اخواتهن إو نسائهن إو ما ملکت إیمانهن إو التابعین غیر اولى الاربه من الرجال إو الطفل الذین لم یظهروا على عورات النسإ و لا یضربن بإرجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن و توبوا الى الله جمیعا إیها المومنون لعلکم تفلحون)).
آیات 30 و 31

شرح کلى:
ورود به محلهاى مسکونى و غیر مسکونى دیگران و اماکن عمومى, موضوعى بود که در سه آیه پیش آمد و شرح آن گذشت. در این بخش, دو آیه مورد بحث, ضمن تإکید بر ضرورت پاس داشتن از ادب چشم و خوددارى از نگاههاى آلوده و صیانت دامن خویش از نگاه دیگران, توسط مردان و زنان باایمان, نخست حکم الزامى پوشش اسلامى را براى بانوان مسلمان بیان مى کند و سپس مواردى را که از این حکم کلى, استثنإ شده بازگو مى نماید. آیه نخست, بیان کننده وظیفه مردان مسلمان و آیه دیگر بازگو کننده مسوولیت شرعى بانوان مسلمان مى باشد; مسوولیتى که به یک معنا از حساسیت بیشتر و ظرافت فزونترى برخوردار است. به خاطر پرهیز از طولانى شدن بحث, شرح و بسط بخشى از آیه دوم را که مربوط به مسإله پوشش است در قسمت آینده خواهیم آورد و در این قسمت به شرح جملات مربوط به ((نگاه)) مى پردازیم.
نکات ادبى:
دو کلمه ((یغضوا)) و ((یغضضن)), یکى مربوط به مردان مومن و دیگرى مربوط به زنان مومن, از ریشه ((غض)) گرفته شده اند و این ریشه در اصل به معناى کم کردن و نقصان مى باشد. این معنا را, هم راغب اصفهانى, لغت شناس معروف قرآنى ذکر کرده و هم مفسر بنام شیعه, مرحوم طبرسى. ایشان در تفسیر ارزشمند خود آورده است: ((الغض: النقصان, یقال: غض من صوته و من بصره, اى نقص, و غض بصره: اذا ضعفه عن حده النظر)).(1) ((غض)) به معناى نقصان و کاهش است. مى گویند: ((غض من صوته)) یا ((من بصره)) یعنى کاهش داد. و وقتى گفته مى شود ((غض بصر)) کرد که آن را از چشم دوختن و تیزبینى و خیره شدن باز دارد.
نکته دیگر در همین خصوص, این است که ((غض)) از نظر ادبى مصدر و فعلى است که در اصل داراى ((مفعول)) است و اصطلاحا به این دسته از فعلها, ((متعدى)) مى گویند و ((غض)) در داشتن مفعول نیازى به حرف کمکى مانند ((من)) ندارد و مستقیما مى تواند مفعول بگیرد. از این رو اضافه شدن کلمه ((من)) در این دو آیه, به کلمه ((ابصار)) که مفعول مى باشد باید توجیهى داشته باشد. برخى آن را حرفى ((زائد)) دانسته که در معنا دخالتى ندارد. برخى دیگر به معناى ابتدا و آغاز شمرده اند و برخى نیز به معناى ((جنسیت)) گرفته اند. احتمال دیگر که به نظر مى رسد تناسب بیشترى با اصل معناى ((غض)) داشته باشد, معناى ((تبعیض)) است. و این اشاره اى لطیف به عدم حرمت همه موارد نگاه مى باشد, زیرا همه مى دانیم که هر نگاهى حرام نیست و در برخورد با نامحرم نیز آنچه وظیفه شرعى و حکم الزامى است چشم ندوختن و خیره نشدن و پى گیرى نکردن نگاه است و نه فرو بستن کامل چشم و نه نگاه نخست که نوعا ناخودآگاه و بدون انگیزه چشم چرانى است. شخص در مواجهه اولیه با نامحرم, وقتى نگاه خود را از او برمى گیرد گویا که از نگریستن خود کاسته است, یعنى ((غض)) کرده است. چنان که همین تعبیر در قرآن کریم در باره صداى بلند نیز آمده است, آنجا که لقمان به فرزندش سفارش مى کند: ((و اغضض من صوتک, ان انکر الاصوات لصوت الحمیر)). صداى خودت را پایین آور که همانا ناپسندترین صداها, صداى درازگوش است.(2) و یا آنجا که در توجه دادن به ادب سخن گفتن در حضور پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: ((ان الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله اولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقوى)). آنانى که صدایشان را در پیش رسول خدا پایین مىآورند, آنها کسانى اند که خداوند دلهایشان را براى پرهیزکارى امتحان کرده است.(3)
نتیجه اینکه, میان کلمه ((غض)) و ((غمض)) که هر دو نیز در مورد چشم به کار مى روند فرق است, زیرا ((غمض)) به معناى برهم نهادن پلکهاست و با کلمه ((عین)) به کار مى رود. مثل اینکه مى گویند: غمض عین کن; کنایه از اینکه صرف نظر کن. بر خلاف ((غض)) که با کلمه ((بصر)) یا ((نظر)) به کار مى رود و به معناى کم کردن نگاه و خیره نشده است. و از همین جاست که میان ((عین)) و ((بصر)) نیز فرق است. همان گونه که در زبان فارسى نیز میان کلمه ((چشم)) و ((دیده)) تفاوت است. کاربرد ((عین)) در باره چشم, نوعا بدون در نظر گرفتن کارایى این عضو مى باشد ولى کلمه ((بصر)) و دیده با این توجه به کار برده مى شود که کار دیدن از آن سر مى زند. با این توضیح, علت استفاده از کلمه ((ابصار)) در آیه شریفه و نه ((اعین)) یا ((عیون)) نیز آشکار مى گردد. مراجعه به موارد دیگرى که الفاظ ((غض)) و ((غمض)) و ((عین)) و ((بصر)) به کار رفته تإییدى است بر نکته یاد شده.
نکته دیگرى که از نظر ادبى در باره دو کلمه ((یغضوا)) و ((یغضضن)) مى تواند مورد توجه قرار گیرد حالت ((جزمى)) این دو فعل از نظر ((اعراب)) است. (البته دومى, محلا چنین حالتى دارد.) از این رو باید دید عامل ((جزم)) آن دو چیست؟
توضیح این قالب جمله بندى, در این مورد و موارد مشابه دیگر این است که در واقع این فعلها جمله اى جوابى, براى یک فعل شرطى مى باشند که حذف شده است و قرینه حذف آن, فعل امرى است که پیش از آن آمده است و در اینجا این فعل امر همان ((قل)) مى باشد. همانند این جمله پیامبر(ص) که ((صوموا تصحوا; روزه بگیرید سالم بمانید)).(4) پس در واقع, ترکیب و قالب اصلى جمله ((قل للمومنین یغضوا من ابصارهم)) چنین است: ((قل للمومنین, إن یغضوا من ابصارهم, انک ان تقل لهم یغضوا)). یعنى: به مومنان بگو که چشمهایشان را ندوزند; تو اگر به آنها بگویى, چشم نخواهند دوخت)).
از طرف دیگر رابطه و ترتبى که میان فعل امر ((قل)) و ((یغضوا)) وجود دارد همانند ترتب ((جمله جوابى)), بر ((جمله شرطى)) مى باشد و این نشان مى دهد که ماده ((قول)) در اینجا به معناى دستور دادن و امر کردن است. لذا آیه در واقع چنین معنا مى شود: ((مردان مومن را به فروبستن چشم فرمان ده, که اگر آنان را به چنین کارى دستور دهى, آنان دیده برخواهند گرفت.))
همین بیان در باره ((یغضضن)) در آیه دوم نیز عینا جارى است.
((فروج)): تعبیرهایى کنایى, نوعا پس از مدتى که به کار مى رود, در اذهان, معنایى مرادف مورد استعمال پیدا مى کند و در واقع در معناى استعمال شده, صورت معناى حقیقى را مى یابد تا جایى که هنگام استعمال از حالت کنایى خارج شده و مستقیما معناى مورد نظر را مى رساند. کلمه ((فروج)) و مفرد آن نیز تعبیرى کاملا کنایى است; هرچند اینک در استعمالات روزمره, معنایى صریح یافته و از این رو ممکن است استعمال آن خوشایند نباشد اما پر واضح است که در اصل معناى لغوى آن هیچ نوع قبح و رکاکتى نهفته نیست و قرآن کریم نیز بر اساس همان معناى کاملا کنایى به کار برده است که اشاره به نهانگاه مرد و زن, دارد.
((لایبدین)): ((ابدإ)) به معناى آشکار ساختن و اظهار کردن است. پس ((لایبدین)) یعنى آشکار نکنند.
((خمر)): این کلمه, جمع ((خمار)) است و اصل ریشه آن به معناى پوشاندن مى باشد. اگر به مایعات مست کننده نیز ((خمر)) گفته شده, هم از این رو است که عقل را در حال مستى مى پوشانند و قوه اندیشه و تعقل فرد در هنگام مستى, ناتوان مى گردد. ((خمار)) در اصل به معناى هر چیزى است که در پوشاندن و ستر چیزهاى دیگر به کار مى رود ولى در عرف به پوششى گفته مى شود که بانوان, سر خود را با آن مى پوشانند; همانند روسرى و مقنعه.
((جیوب)): این لفظ نیز جمع است و مفرد آن ((جیب)) مى باشد که به معنى ((سینه)) و ((قلب)) است, و در اینجا به تناسب حکم و موضوع, به معناى سینه به کار رفته است.
((بعوله)): این کلمه جمع ((بعل)) است که به معناى شوهر مى باشد. و از آنجا که از این کلمه یک نوع استعلإ و توان و استوارى در سختیها و استقلال, فهمیده مى شود در موارد مشابه دیگر نیز تعبیر ((بعل)) استعمال شده است; چنان که به زمین بلند, درخت بزرگ خرما, سواره بر مرکب و بت اصلى نیز ((بعل)) گفته مى شود.
((ملکت إیمانهن)): ملکیت معنایى روشن دارد اما با ترکیبى که در اینجا یافته و از آنجا که تعبیر ((ملک یمین)) به منزله یک اصطلاح, در موارد زیادى از آیات و روایات به کار مى رود, مناسب مى نماید که در باره آن توضیح داده شود; هر چند این تعبیر از نظر مصداق, معناى روشنى دارد که همان غلام و کنیز مى باشد.
((إیمان)) جمع ((یمین)) است و ((یمین)) در اصل, ظاهرا به معناى ((دست راست)) است و به ((قسم)) و ((پیمان)) نیز که ((یمین)) گفته اند به خاطر آن بوده که افراد هنگام سوگند و پیمان دستهاى راست یکدیگر را مى فشردند یا بهم مى زدند. البته این احتمال نیز رفته است که اصل آن به معناى قوت و توان باشد و دست نیز چون مظهر قدرت انسان است, نام ((یمین)) به خود گرفته است و اگر به سوگند نیز ((یمین)) گفته شده از همین رو مى باشد که موجب قوت و استوارى عهد و پیمان مى شود.
این احتمال نیز مى رود که ((یمین)) همریشه با ((یمن)) به معناى برکت و میمنت باشد و از آنجا که دست راست را به فال نیک مى گرفته اند و یا پیمان و سوگند خود را با ذکر امورى که از نظر آنان مقدس به شمار مى رفت متبرک مى ساختند, به دست راست اطلاق ((یمین)) شده است. چنان که در قرآن کریم نیز این امر به صورت استعاره و با عنوان ((اصحاب یمین)) در باره نیکان و ((اصحاب شمال)) در باره بدان به کار رفته است.(5) بنابراین, معناى ((ملکت ایمانهن)) چنین مى شود: ((آنچه را ((یمین))هایشان صاحب شده است)). یعنى بردگانى که مالک شده اند. لکن این پرسش همچنان باقى است که ((یمین)) در اینجا, که مالکیت به آن نسبت داده شده, به کدام یک از دو معناست؟ آیا منظور مالکیت ((دست)) است و یا مالکیت ((پیمان و قرار))؟ به عبارت دیگر, منظور, آنچه دستانشان مالک شده است یا آنچه با پیمان و عقد مالک شده اند؟ تردیدى نیست همان گونه که زمخشرى نیز آورده, این تعبیر, استعمالى مجازى است(6) و مالک واقعى خود شخص است, اما اینکه مجازا این مالکیت به ((دست)) نسبت داده شده یا به ((پیمان و عقد)), نظر صریحى دیده نشد. بهرروى, به نظر مى رسد در این مورد و موارد مشابه دیگر, ملکیت بردگان, مجازا به دست نسبت داده شده است.
((التابعین)): معناى لغوى ((تابع)) روشن است ولى در باره مصادیق آن, و اینکه چرا با این عنوان از آنان نام برده شده است, نظرهاى چندى ارائه شده که جاى تإمل و خرده گیرى دارد. با اینهمه با توجه به معنا و مفهوم ((تابع)) و قید ((من الرجال)) که پس از آن آمده, در اینجا, در شرح ((تابعین)), مى توان گفت: منظور آن دسته از کسانى هستند که هرچند از نظر جسمى رشد کرده اند اما رشد عقلى لازم را ندارند و همین نقص, آنان را به مسایل جنسى بى توجه نموده و در خود, احساس نیازى به آن ندارند و نوعا دنباله رو و طفیلى بستگان خود هستند تا نیاز غذایى و حمایتى آنان برآورده شود و از خود اراده و استقلال چندانى ندارند و از همین روى است که نیازمند سرپرست و قیم مى باشند. متصف شدن این دسته افراد در آیه, با تعبیر ((غیر اولى الا ربه)) نیز ناظر به همین امر است. نگاه اینان همانند نگاه کودکانى است که معنا و مفهومى جز خود نگاه در بر ندارد و آثار و تبعات منفى در پى ندارد.
((اولى الاربه)): ((اربه)) یعنى نیاز و حاجت, ولى در اینجا, منظور همان خواست شهوى و نیازى است که شخص را به سوى ازدواج مى کشاند. ((اولى)) نیز به معناى صاحبان و دارندگان است. لذا این ترکیب به معناى ((نیازمندان)) مى باشد. و بدین ترتیب, معنا و مفاد ترکیب ((التابعین غیر اولى الاربه من الرجال)) چنین است: آن دسته از مردان طفیلى که نیازمند سرپرستند و اراده مستقلى ندارند و در خود احساس نیاز جنسى نمى کنند.
این در صورتى است که مصداق ((تابعین)) را بر اساس ظاهر روایات, تنها منحصر در عقب ماندگان ذهنى و دیوانگان بشماریم, ولى اگر دامنه آن را شامل همه مردانى که نیازمند سرپرستى دیگران هستند بدانیم, مردان سالخورده اى که دیگر احساس نیاز جنسى ندارند را نیز در بر مى گیرد. با توجه به همین ملاک است که برخى, آن را شامل ((خواجگان)) نیز دانسته اند.
((الطفل)): طفل لفظى مفرد است و معنایى روشن دارد اما وصفى که در آیه براى آن آمده, کلمه ((الذین)) است که جمع مى باشد. و این نشان مى دهد که ((الف)) و ((لام)) در کلمه ((الطفل)) معناى جمع را مى رساند که اصطلاحا به آن الف و لام ((استغراق)) گفته مى شود. یعنى الف و لامى که نشان دهنده شمول لفظ نسبت به همه مصادیق آن مى باشد. لذا کلمه یاد شده در اینجا به معناى اطفال است; منتها نه همه اطفال, بلکه آنهایى که احساس نیازى به امور جنسى پیدا نکرده اند, و این همان است که با تعبیر ((لم یظهروا)) بیان شده است.
((لم یظهروا)): این کلمه از ریشه ((ظهور)) به معناى غلبه و علو همراه قوت, گرفته شده و منظور آن دسته از کودکانى است که هنوز احساس جنسى در آنان قوت نگرفته و چنین توانى نیافته اند; یعنى هنوز بالغ نشده اند.

شرح تفصیلى:
((قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم))
پیامبر اکرم(ص) که مسوولیت ابلاغ آیات الهى و دستورات دینى را دارد, در این آیه شریفه, مإمور مى شود دو وظیفه شرعى را به مردان مسلمان ابلاغ کند; یکى پرهیز از نگاه حرام, و دیگرى نگهدارى دامن و نهانگاه خویش از نگاه دیگران. در آغاز, در شرح نکات ادبى, آوردیم که ((غض)) به معناى کم کردن و کاهش دادن است و اضافه شدن کلمه ((من)) نیز ظاهرا به همین تناسب است. پیامبر(ص) موظف مى شود به مومنان بگوید از نگاهشان کم کنند و آن را آزاد و رها نگذارند.
چشم پوشى از چه؟
یک نکته درخور توجه در این فراز این است که مردان مومن از چه چیز باید دیده برگیرند؟ این پرسش از اینجا ناشى مى شود که دستور ((غض بصر)) در آیه به صورت مطلق آمده و تصریحى نسبت به مورد آن صورت نگرفته است, و این خود منشإ چند دیدگاه در شرح آیه شریفه میان مفسران گشته است:
1ـ برخى مفسران به قرینه جمله ((و یحفظوا فروجهم)), متعلق و مورد ((غض بصر)) را با آن یکى دانسته و در نتیجه جمله نخست مربوط به حکم الزامى خوددارى از نگاه به شرمگاه دیگران و جمله دوم مربوط به نگهدارى نهانگاه خود از نگاه دیگران است. یعنى مردان مومن, هم باید از نگاه به شرمگاه دیگران بپرهیزند و هم خود را از نگاه دیگران حفظ کنند. همین معنا باعث شده که برخى, ((غض)) را به معناى ((غمض)) گرفته و گفته اند منظور ترک نگاه است و نه کاهش آن و خیره نشدن.
2ـ برخى دیگر از مفسران, با توجه به فضاى کلى آیه بویژه آیه بعد که در آن سخن از حجاب رفته, منظور از فراز مورد بحث را لزوم پرهیز از نگاه به زنان نامحرم دانسته اند و شإن نزول آیه را نیز موید این دیدگاه مى گیرند. شإن نزول آیه, در سخنى از امام باقر(ع) این گونه بیان شده است:
((جوانى از انصار, در مدینه, در مسیر خود با زنى روبه رو شد. در آن زمان, زنان مقنعه هاى خود را پشت گوشهایشان قرار مى دادند (و طبعا گردن و مقدارى از سینه آنان آشکار مى ماند.) جوان به آن زن که از روبه رو مىآمد نگاه کرد و هنگامى که زن از کنار او مى گذشت نیز همچنان او را دنبال کرده و به او نگاه مى کرد تا زن داخل کوچه باریکى شد و او همچنان به دنبال او مى رفت و از پشت سر به او چشم دوخته بود که ناگهان صورتش به استخوان یا شیشه اى که در دیوار بود برخورد کرد و چهره اش شکافت. وقتى آن زن رفت, جوان به خود آمد و متوجه شد که خون بر لباس و سینه اش جارى است. پیش خود گفت: به خدا سوگند اینک حتما پیش رسول خدا(ص) خواهم رفت و او را از این وضع آگاه خواهم ساخت. این بود که به حضور پیامبر(ص) آمد. پیامبر(ص) که او را دید پرسید: چه شده است؟ جوان ماجراى خود را باز گفت. این هنگام بود که جبرئیل, این آیه را آورد: ((قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم)). (7)
بر اساس این احتمال, آیه مورد بحث دو حکم الزامى را به مردان مسلمان یادآور مى شود; یکى چشم ندوختن به زنان نامحرم, و دیگرى حفظ شرمگاه خود از نگاه دیگران.
3ـ احتمال دیگر که قویتر از دو احتمال قبلى به نظر مى رسد این است که متعلق ((غض)) همان گونه که در خود آیه نیز مطلق آمده, عام است و همه نگاههاى آلوده را شامل مى شود; نگاههایى که مفسدهآمیز است و یا هتک حرمت دیگرى به شمار مى رود. مردان مسلمان وظیفه دارند از چشم دوختن به آنچه شارع مقدس بر آنان نمى پسندد خوددارى کنند و عدم ذکر متعلق چشم پوشى, یا به خاطر وضوح آن است یا به اتکإ فهم عرفى مخاطبان در چنین مواردى و یا به هدف توجه دادن به اصل حکم و ارجاع تفصیل و شرح آن به بیانات دیگر در کلام پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) و بهرحال این اطلاق, یک نوع عمومیت و گستردگى مورد نهى را مى رساند.
این احتمال با روایتى که در شإن نزول آیه آوردیم نیز منافاتى ندارد زیرا که مورد یاد شده در روایت, یک مصداق آیه خواهد بود و شاهد آنکه, على رغم این روایت که شإن نزول آیه را مسإله چشم چرانى و خیره شدن به زن نامحرم مى داند در روایاتى دیگر, که شرح آن خواهد آمد, براى بیان حرمت نگاه به شرمگاه دیگران, به همین آیه استشهاد شده است.
چنان که اشاره شد, پس از تإکید بر پرهیز از چشم چرانى, جمله ((و یحفظوا فروجهم)) لزوم حفظ شرمگاه را یادآور مى شود, اما اینکه از چه چیز حفظ شود, در این مورد نیز تصریحى در آیه وجود ندارد. فقط فرمان مى دهد که به مومنان بگو شرمگاه خود را نگاه دارند. از این رو, این احتمال مى رود که این دستور تإکیدى بر پاکدامنى و پرهیز از فحشا و زنا و کارهاى ناپسند مشابه باشد, ولى نظر بسیارى از مفسران و نیز مفاد برخى روایات در این خصوص, این است که هر جا در قرآن کریم کلمه ((حفظ فرج)) به کار رفته, منظور نگهدارى از ارتکاب زنا مى باشد جز در این آیه که منظور نگهداشتن و دور داشتن آن از نگاه دیگران است. چنان که در سخنى از امام صادق(ع) آمده است:
((کل آیه فى القرآن, فى ذکر الفروج فهى من الزنا الا هذه الایه, فانها من النظر)).
در هر آیه اى از قرآن که سخن از شرمگاهها رفته, منظور نگهدارى آن از زنا است جز این آیه که مربوط به نگاه است.(8)
برخى جمله ((ازکى لهم)) که به صورت صفت تفضیلى و در ادامه آیه آمده را شاهد بر تفسیر دوم مى دانند, زیرا اگر منظور حفظ خود از ارتکاب زنا و فحشا باشد, در صورت وقوع آن, اساسا پاکى و طهارتى باقى نخواهد ماند تا گفته شود مومنان باید حفظ شرمگاه کنند چرا که این کار براى آنان پاکتر (ازکى) است.
بهرحال, چه جمله ((و یحفظوا فروجهم)) را چنان که در روایت یاد شده آمد, منحصر به موضوع نگهدارى از نگاه دیگران بدانیم و چه آن را به معناى مطلق پاکدامنى و عفاف بگیریم, شامل لزوم ستر عورت و حفظ شرمگاه از نگاه دیگران مى شود و در این تردیدى نیست.
((ذلک ازکى لهم, ان الله خبیر بما یصنعون)).
در بخش نخست آیه, ملاحظه شد که پیامبر(ص) موظف مى شود به مردان مسلمان یادآور شود هم نگاه خود را کنترل کنند و هم خود را از نگاه دیگران نگه دارند. حال در تإکید بر آن, نخست با جمله ((ذلک ازکى لهم)) و اشاره به حکمت و مصلحت نهفته در این حکم, آنان را به امتثال این فرمان الهى تشویق مى کند و یادآور مى شود که حفظ چشم از نگاههاى آلوده و حفظ خود از نگاه دیگران, به مصلحت انسان است. انسانى که خواست غریزى و شهوانى خویش را در رها گذاشتن نگاه خود و جلب نگاه دیگران مى شمارد و محدودیتى که در آیه شریفه بر آن تإکید شده است را مخالف آزادى خود مى داند و بهرحال این سوال براى او وجود خواهد داشت که چرا باید دیده و دامن خود را بر خلاف غریزه و میل درونى اش, محدود کند و چرا نباید آزاد باشد؟ مگر نگاه چه آثار سوئى را به دنبال دارد؟ این جمله کوتاه, با این بیان که صیانت دیده و دامن, براى آنان بهتر و پاکیزه تر است, پاسخى است اجمالى به پرسشهاى یاد شده; پاسخى که شرح و تحلیل آن به داورى خود مردمان و وجدانهاى پاک و روشن آنان واگذار شده است. کیست که نداند و یا نپذیرد که خیره چشمى و چشم چرانى یک بیمارى روانى و عادتى ناپسند است که علاوه بر هتک حرمت انسانها و هتک امنیت اجتماعى و شخصیتى آنان, در پى خود آثار سوئى را دارد و به تعبیر زیبا و گویاى برخى روایات گاه یک نگاه است که تبعات و حسرتهاى زیادى را به دنبال دارد.(9) و به تعبیر پیامبر اکرم(ص) نگاه, تیرى از تیرهاى شیطان است. و یا به تعبیر امیرالمومنین(ع), چشمها, شکارگاههاى شیطان است. و کیست که نداند و یا نپذیرد رفتارهایى که به هدف جلب توجه و نگاه دیگران صورت مى گیرد, حاکى از فقر درونى شخص و حقارت و کمبود شخصیتى وى مى باشد و سهل انگارى و بى مبالاتى در حفظ نهانگاههاى خویش از نگاه دیگران, نشان از کم شخصیتى و خوارى درونى و هتک و زوال مرزهاى ادب انسانى و پرده هاى حیاى درونى شخص دارد.
مردى که دیده خود را بر هر صحنه اى مى گشاید و خود را آلوده به چشم چرانى و هوسبازى در نگاه به این و آن, مى کند همانند تشنه اى مى ماند که سراب را آب مى پندارد و همانند بیمارى است که شفاى خویش را در لجنزارى متعفن مى جوید. لجنزارى که در قیافه خوراکى مطبوع و دلنشین جلوه کرده است.
جوانى که نه براى حفظ شخصیت اجتماعى و عزت انسانى خود, بلکه به انگیزه جلب نگاه آلوده دیگران و یا جلب توجه آنان, رفتار و منش و ظاهر خود را تنظیم مى کند و شکل مى بخشد, در واقع انسان دام گسترى است که نخست و پیش از هر کس دیگر خودش اسیر آن دام است و در بند شده است. او اسیر نگاه و توجه و حتى یک لبخند دیگران است. و اینها حقایقى است که براى هر کس قابل درک است و لذا محدودیتها و احکام خاصى که شریعت مقدس در زمینه موضوعاتى چون نگاه و پوشش قایل شده, مسایلى کاملا تعبدى و دور از فهم اجتماعى و تحلیل عقلایى نیست. مسایلى است قابل درک براى همه.
در قسمت قبل, در شرح آیه 28, به تفصیل به شرح معناى ((ازکى)) پرداختیم و تکرار نمى کنیم. حاصل سخن آنکه, کنترل دیده و دامن, در پاکى انسان و جامعه و کمک به رشد انسانى ـ اجتماعى تإثیرى حیاتى و غیر قابل انکار دارد و پدیده چشم چرانى و خودنمایى عادتى ناپسند و مرضى روانى است که چه بسا شخص را تا سر حد مرگ همه ارزشها و ارتکاب هر زشتى و گناهى مى کشاند. در ادامه ملاحظه خواهید کرد که در روایات نیز به این مهم پرداخته شده است.
جمله ((ان الله خبیر بما یصنعون)) تإکید مجددى است بر لزوم اهتمام به این فرمان الهى, و هشدار به اینکه خداوند, به آنچه اینان مى کنند یقینا آگاه است. و رفتار آنان اگر از نگاه این و آن نیز پنهان بماند اما خداوند که آگاه به همه امور است, جزء جزء رفتار آنان و زوایا و لایه هاى پنهان آن را مى داند و هیچ چیز بر او پوشیده نیست. شخص اگر در ظاهر نیز به گونه اى نگاههاى آلوده خود را پنهان سازد و خودنمایى خویش را توجیه سازد ولى زیرکانه خواسته هاى شهوانى و نگاهها و نماهاى آلوده خود را دنبال کند, و به عنوان مثال با اینکه چهره اش به طرف نامحرم نیست اما با گوشه چشم, پنهانى به او خیره شود, خداوند بخوبى مى داند و از رمز و راز نهفته رفتار او آگاه است. چنان که عبدالله بن مسلمه مى گوید از امام صادق(ع) در باره شرح این گفته خداى عز و جل ((و یعلم خائنه الاعین))(10) (خداوند آگاه به چشمهاى خائن است) پرسیدم; فرمود:
((إلم تر الى الرجل ینظر الى الشیى و کإنه لا ینظر الیه, فذلک خائنه الاعین)).
ندیده اى که گاهى شخص (در واقع) به چیزى مى نگرد ولى (در ظاهر) گویا که به آن نگاه نمى کند! این همان ((چشمهاى خائن)) است که در آیه آمده.(11)
از سوى دیگر, جمله ((ان الله خبیر بما یصنعون)) همان گونه که هشدار به کسانى است که با نگاههاى حرام و آلوده خود حرمت ارزشها و مرزهاى الهى را مى شکنند و در نگهدارى خویش از نگاه دیگران سهل انگارى و بى مبالاتى مى کنند, مى تواند مایه دلگرمى و تشویق کسانى باشد که با وجود زمینه نگاههاى گناهآلود و على رغم خواسته هاى غریزى خویش, از آن چشم فرو مى بندند و گرد آن نمى گردند و در برابر نامحرم و در مواجهه با صحنه هاى آلوده, حتى اگر دیگرى نداند و نبیند نیز روى مى گردانند و حرمت حکم خدا و ارزش انسانى خود را پاس مى دارند, چرا که خداوند تعالى به رفتار شایسته اینان نیز آگاه است و در دنیا و آخرت پاداشى نیک نصیب آنان خواهد ساخت.
تردیدى نیست که اگر چشم سر به روى نامحرمان و صحنه هاى گناه و ناپسند بسته شد, چشم دل به روى حقایق و واقعیتهاى بس ارزشمندى باز خواهد شد و زیباییهاى رخ نشان خواهد داد که قابل قیاس با مظاهر زیبایى مادى و جاذبه هاى زودگذر دنیایى نخواهد بود و این خود پاداش بزرگى براى کسانى بویژه جوانانى است که یوسف گونه, در سایه سار تقوا و پرهیزگارى مى مانند و گرد گناه نگاه و آلودگى چشم چرانى نمى روند. این همان حقیقت است که به گونه اى زیبا و دلنشین در روایت پیامبر اکرم(ص) آمده است:
((غضوا ابصارکم ترون العجائب)).
دیده هایتان را برگیرید, بى شک شگفتیها خواهید دید.(12)
در پایان شرح این آیه, این نکته نیز درخور ذکر است که خطابهاى قرآنى, در بیشتر موارد با تعابیر و قالبهایى آمده است که در زبان عربى براى ((مذکر)) به کار مى رود ولى پر واضح است در این خطابها و تعابیر, جنس مذکر مراد نیست و شامل زنان نیز مى گردد و استفاده از چنین تعابیرى, تنها بر اساس قاعده اى ادبى و روشى روشن در بیان خطابهاى عام مى باشد. به عنوان مثال, بسیار واضح است که دستور به اقامه نماز در جمله ((اقیموا الصلاه)) اختصاص به مردان ندارد و فعل ((اقیموا)) به صورت عام شامل زنان و مردان, هر دو, مى شود. قرآن کریم در مواردى که حکم و خطاب اختصاص به یک دسته داشته و یا عنایت ویژه اى به تفکیک زنان و مردان در خطاب, وجود داشته, به صورت جداگانه بیان کرده است و طبعا در چنین مواردى, تعابیر و قالبها اختصاص به مذکر یا مونث مى یابند. یکى از این موارد آیه مورد بحث است. یعنى منظور از ((مومنین)) خصوص مردان مسلمان است و این آیه شامل زنان نمى گردد و این به قرینه مقابله و به دلیل تصریح حکم بانوان به صورت جداگانه در آیه بعد با عنوان ((مومنات)) است هرچند در حکمى که براى مردان مسلمان ذکر شده تفاوتى نداشته باشند.
((و قل للمومنات یغضضن من إبصارهن و یحفظن فروجهن)).
این بخش از آیه دوم که مربوط به بانوان مسلمان است از نظر شرح و تفسیر مورد نظر, تفاوتى با آیه پیش که وظیفه مردان مسلمان را بیان مى کرد ندارد. بنابراین بحثهاى گذشته شامل این بخش از آیه دوم نیز مى شود و همان وظایف و احکام براى زنان نیز وجود دارد. البته بانوان در خصوص روابط اجتماعى و خانوادگى خود احکام و مسوولیتهاى دیگرى نیز در همین زمینه در چارچوب پوشش اسلامى دارند که در ادامه آیه شریفه آمده است و در قسمت بعد به آن خواهیم پرداخت.

روایات:
در خصوص مسإله نگاه, آثار و احکام آن روایات بسیارى وجود دارد که طبعا از حوصله و چارچوب این بحث که بیشتر ناظر به جنبه هاى تفسیرى آیات مى باشد بیرون است. برخى روایات نیز طى بحث گذشت. آنچه مى خوانید نمونه هاى دیگرى از سخنان اهل بیت(ع) در زمینه ((نگاه)) است که نکات راهگشا و بس ارزنده اى را پیش روى مى گذارد.
1ـ على(ع): ((العین رائد القلب)).(13)
چشم, پیشاهنگ و دیده بان دل است.
2ـ على(ع): ((العیون مصائد الشیطان)).(14)
چشمها شکارگاههاى شیطانند.
3ـ پیامبر اکرم(ص): ((ایاکم و فضول النظر فانه یبذر الهوى و یولد الغفله)). (15)
برحذر باشید از نگاه زائد, چرا که تخم هوا و هوس مى پاشد و غفلت مى زاید.
و این سخن همان است که در روایت بعد نیز آمده است.
4ـ امام صادق(ع) خطاب به عبدالله بن جندب: ((یابن جندب! ان عیسى بن مریم قال لاصحابه: ... ایاکم و النظره فانها تزرع فى القلب الشهوه و کفى بها لصاحبها فتنه. طوبى لمن جعل بصره فى قلبه و لم یجعل بصره فى عینه.))(16)
عیسى بن مریم از جمله به اصحابش فرمود: بپرهیزید از یک نگاه; چرا که شهوت را در دل مى کارد و همان یک نگاه براى صاحبش به عنوان مایه فتنه و فریب بس است. خوشا به حال کسى که دیده خود را در قلبش نهاد و آن را در چشمش جاى نداد.
5ـ پیامبر اکرم(ص): ((النظر سهم من سهام ابلیس فمن ترکها خوفا من الله إعطاه الله ایمانا یجد حلاوته فى قلبه.))(17)
نگاه[ حرام] تیرى از تیرهاى شیطان است; هر کس به خاطر ترس از خدا آن را وا نهد و دیده فرو بندد, خداوند ایمانى را به او عطا خواهد کرد که شیرینى آن را در قلبش مى یابد.
6ـ حضرت امام رضا(ع) در بیان فلسفه و حکمت حرمت نگاه به نامحرم, فرموده است: ((و حرم النظر الى شعور النسإ المحجوبات بالازواج و الى غیرهن من النسإ لما فیه من تهییج الرجال و مایدعو التهییج الى الفساد فیما لا یحل و لا یحمل و کذلک ما إشبه الشعور الا الذى قال الله تعالى: ((و القواعد من النسإ ...)) فلا بإس بالنظر الى شعور مثلهن.))(18)
علت اینکه نگاه به موهاى زنانى که با داشتن همسر, پرده نشین و مستورند و نیز سایر زنان, حرام شده, این است که موجب تحریک مردان و انگیزه کشیده شدن به فساد و ارتکاب کارى که حلال و قابل تحمل نیست, مى شود. همچنین هر آنچه در این جهت همانند موهاى زنان باشد. البته آن موردى را که خداوند در آیه ((و القواعد من النسإ))(19) استثنإ کرده, اشکالى ندارد که به موى امثال آنان نگاه شود.
اشاره حضرت(ع) به آیه 60 همین سوره مى باشد که زنان سالخورده اى که دیگر از سن ازدواج گذشته اند را از حکم الزامى پوشش کامل معاف مى دارد. ضمنا عبارت ((لا یحل و لا یحمل)) در نقلى دیگر به این صورت آمده است: ((لا یحل و لا یجمل)).(20) یعنى باعث مى شود مرتکب کارهایى شوند که جایز و شایسته و خوشایند نیست.
7ـ على(ع) نقل مى کند که پیامبر(ص) فرمود: ((یا على! لک اول نظره و الثانیه علیک لالک)).(21)
اى على! اولین نگاه براى تو است (و از آن بابت چیزى بر تو نیست) و دومین آن علیه تو مى باشد و نه به نفع تو.
روشن است که منظور از ((اولین نگاه)) که در روایات چندى آمده, لحظه اول نگاه است و نه یک نگاه هرچند به درازا بکشد. یعنى آن مقدار از نگاه که ناخودآگاه و بدون توجه و به گونه اى گذرا صورت گرفته است. حتى نگاه نخست نیز اگر با توجه و آگاهى قبلى به این باشد که چشم به سوى نامحرم گشوده مى شود, جایز نیست. روایت بعدى شاهد این سخن است.
8ـ جریر مى گوید: ((سإلت رسول الله(ص) عن نظره الفجإه, فإمرنى إن إصرف بصرى.))(22)
از پیامبر(ص) در باره نگاه سرزده و ناگهانى (که پیش آمده) پرسیدم, به من دستور فرمود دیده ام را برگردانم.
9ـ على(ع) در باره کسى که به هر دلیل نگاهش به زنى نامحرم افتاده و روح او آلوده به خیال او شده و ممکن است دچار وساوس شیطانى گردد, این رهنمود را فرموده است:
((اذا رإى احدکم امرإه تعجبه فلیإت إهله فان عند إهله مثل ما رإى و لا یجعلن للشیطان الى قلبه سبیلا و لیصرف بصره عنها. فان لم تکن له زوجه فلیصل رکعتین و یحمد الله کثیرا و یصلى على النبى و آله, ثم لیسإل الله من فضله فانه یبیح له برإفته ما یغنیه.))(23)
هنگامى که یکى از شما زنى را دید که او را خوش مىآید به سراغ همسر خود برود, چرا که مشابه آنچه دیده, خانواده اش نیز دارد, و هرگز براى شیطان راهى به درون قلب خویش نگشاید و دیده اش را از آن زن برگرداند. و چنانچه همسرى نداشت دو رکعت نماز گزارد و خداى را حمد و ستایش زیاد کند و بر پیامبر و خاندانش درود فرستد و آنگاه از خداوند خواستار فضل و کرم او گردد; چرا که خداوند با رإفتى که دارد, آنچه را موجب غنا و بى نیازى او مى گردد, به او واگذار خواهد کرد.
10ـ هنگامى که دختر شعیب(ع) به پدرش تإکید کرد موسى را به کارمزدى بگیرد, استدلال او براى پدر چنان که در قرآن آمده این بود که: ((ان خیر من استإجرت القوى الامین)).(24) بهترین کسى که به کار مى گمارى, انسان تواناى امین است. صفوان بن یحیى در شرح و تفسیر این جمله دختر شعیب, از امام کاظم(ع) نقل مى کند که شعیب(ع) به دخترش فرمود: دخترم! این شخص, قوى است و قوت او را با کنار زدن سنگ, توسط او پى بردى, اما امین بودن او را از کجا دانستى؟ دختر شعیب(ع) پاسخ داد: اى پدر! من پیشاپیش او راه افتادم; ولى او به من گفت: از پشت سر من حرکت کن, اگر راه را گم کردم و به اشتباه رفتم مرا راهنمایى نما, چرا که ما مردمانى هستیم که به پشت سر زنان نگاه نمى کنیم:
((قال لها شعیب(ع): یا بنیه! هذا قوى قد عرفتیه بدفع الصخره, الامین من إین عرفتیه؟ قالت: یا إبت! انى مشیت ورائه فقال: امشى من خلفى فان ضللت فإرشدینى الى الطریق, فانا قوم لا ننظر فى إدبار النسإ)).(25)

دو روایت بعدى را در وصف نگاههاى پسندیده بازگو مى کنیم.
11ـ پیامبر اکرم(ص): ((النظر الى العالم عباده, و النظر الى الامام المقسط عباده, و النظر الى الوالدین برإفه عباده, و النظر الى الاخ توده فى الله عز و جل عباده.))(26)
نگاه به عالم (ربانى) عبادت است, و نگاه به پیشواى عدالت پیشه عبادت است, و نگاه به پدر و مادر از روى مهربانى و رإفت, عبادت است, و نگاه به برادر مسلمانى که به خاطر خداى عز و جل او را دوست مى دارى, عبادت است.
12ـ پیامبر اکرم(ص): ((النظر فى ثلاثه إشیإ عباده; فى وجه الوالدین و فى المصحف و فى البحر.))(27)
در سه چیز نگریستن عبادت است; در چهره پدر و مادر, و در قرآن, و در دریا.
ادامه دارد.

1ـ مفردات القرآن فى مجمع البیان, ص282.
2ـ لقمان, آیه 11.
3ـ حجرات, آیه 3.
4ـ بحارالانوار ج96, ص255.
5ـ سوره واقعه, آیات 27, 38, 41, 90 و 91 و سوره مدثر, آیه 39.
6ـ اساس البلاغه, ص514.
7ـ وسائل الشیعه, ج14, ص138.
8ـ بحارالانوار, ج104, ص33.
9ـ على(ع): کم من نظره جلبت حسره. مستدرک الوسائل, ج14, ص271.
10ـ مومن (غافر), آیه 19.
11ـ معانى الاخبار, ص144.
12ـ بحارالانوار, ج104, ص41.
13ـ غرر الحکم و درر الکلم.
14ـ همان, و مستدرک الوسائل, ج14, ص271.
15ـ بحارالانوار, ج72, ص199.
16ـ بحارالانوار, ج78, ص284.
17ـ همان, ج104, ص38.
ـ18 علل الشرایع, ص565, و نیز بحارالانوار, ج104, ص34.
19ـ نور, آیه 60, ((و القواعد من النسإ اللاتى لا یرجون نکاحا فلیس علیهن جناح إن یضعن ثیابهن غیر متبرجات بزینه و إن یستعففن خیر لهن و الله سمیع علیم.))
20ـ عیون الاخبار, ج2, ص96 و بحارالانوار, ج104, ص34.
21ـ من لا یحضره الفقیه, ج4, ص11.
22ـ کنزالعمال, حدیث 13641.
23ـ بحارالانوار, ج10, ص115.
24ـ قصص, آیه 26.
25ـ من لا یحضره الفقیه, ج4, ص12.
26ـ بحارالانوار, ج74, ص73.
27ـ همان, ج10, ص368.