زن, خانواده, جامعه, نگاهى دوباره
(مرورى بر کتاب ((زن)))

سیدضیإ مرتضوى

 

 

تصویرى که اسلام بر پایه متون اصیل از زن نشان مى دهد, این است که زن انسان است اما مرد نیست; چنانکه مرد نیز انسان است ولى زن نیست. ساحتهاى زندگى نیز به دو بخش انسانى و جنسیتى تقسیم مى شود. ساحت انسانى, زن و مرد نمى شناسد, جنسیت نمى پذیرد و از وصف مرد بودن و زن بودن به دور است. چنان که فرمود: ((یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم))(حجرات,13). پس در بعد انسان شناسى, اصل وحدت نوع میان زن و مرد, به عنوان مبنایى ترین و فراگیرترین اصل در ارزشگذارى جنس زن و مرد به شمار مى رود; حقیقتى که فراتر از ملاک ((جنسیت)) است. در آن دسته از خطابهاى قرآن و رهنمودهاى دینى که مخاطب آن, هویت انسانى مى باشد, مثل اصل ایمان به توحید, نبوت, معاد و اصولا مقوله اعتقادات, از آنجا که مستقیما با ((خویشتن)) و ((نفس)) آدمى مرتبط است و به آن ((گره)) مى خورد, تفاوت بى معناست و اگر پذیرفتیم عمده ترین و اصلى ترین ارزشهاى دینى, در بخش اعتقادات شکل مى گیرد, اذعان خواهیم کرد که در نگرش مجموعى به مسایل زنان, در بعد انسان شناسى و در مبنایى ترین ارزشها یعنى اعتقادات و به عبارت دیگر در امور انسانى, ((تبعیض جنسى)) راه نخواهد داشت. اما در ساحت جنسیتى زندگى, زن باید زن باشد و کار زنانه کند و به لوازم و آثار آن پاىبند گردد, هم چنانکه مرد باید در این عرصه, مرد باشد و کار مردانه کند. شناخت و تفکیک این دو میدان و به دست آوردن آثار و لوازم, احکام و قوانین حاکم بر هر یک کارى سهل نیست و زمینه اى است سخت براى لغزیدن و به افراط رفتن یا در تفریط گرفتار آمدن.
برخى ساحت انسانى را, تمام ساحتهاى زندگى زن و مرد پنداشته و هر گونه تفاوت را منکرند و اگر بتوانند مى خواهند با طبیعت نیز ستیز کنند تا هر چه رنگ تفاوت دارد, بزدایند. و گروهى دیگر ساحت جنسیت را تمام ساحتهاى زندگى انسان مى انگارند هر چند به لفظ انکار مى کنند. از این رو, دایره کمالات مرزبندى مى شود و اثرپذیرى و اثرگذارى منفى میان این دو جنس چنان اوج مى گیرد که یکى همواره عامل مفاسد و شرور مى گردد و دیگرى برحذر از حضور و موجودیت او.
برخى در دایره اى ((بسته)) با تکیه بر بخشى از متون دینى و ظواهر ادله و با انسان شناسى ناقص و ناپخته خویش, به زنان و مسایل آنان مى نگرند و بسیارى محدودیتها و قید و بندها را در ذهن و اندیشه و نیز در دستورالعملهاى خویش پدید مىآورند, و برخى ((رها)) از برخى چارچوبها و ملاکهاى روشن دینى و بى توجه یا کم توجه به موازین شرعى به تجزیه و تحلیل مسایل زنان مى نشینند و بیشترین تلاش خود را نه در فهم جامع و صحیح مسایل آنان, بلکه در تطبیق نصوص دینى و متون شرعى با اندیشه ها و ذوقیاتى که به آن خو گرفته یا به کام ذوقشان خوش نشسته, به کار مى بندند.
این است که در بررسى و شناخت صحیح زن و مسایل او به عنوان بخشى از دستگاهى که براى هدایت انسان آمده, باید نخست به مبانى و ملاکها و اصولى توجه کرد که به عنوان دستمایه هاى اصلى و زیرین و سنگ بناى شناخت درست زن و مسایل او به شمار مى رود. کما اینکه در حوزه مطالعات دینى و بهره جستن از علوم نیز نکاتى اصولى وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد.
((زن)) عنوان کتابى است از مجموعه ((از اسلام چه مى دانیم؟)) که توسط پژوهشگر محترم حجت الاسلام, مهدى مهریزى به نگارش آمده است. برخى اصول که در حوزه مطالعات دینى زنان و نیز بهره گیرى از دستاورد علوم, در نگاه مولف به عنوان مبنا و معیار به شمار مى روند اینهاست:
1ـ در مطالعات دینى نباید از محوریت قرآن غفلت ورزید. قرآن منبع نخستین و اصلى, در دین شناسى است. حدیث و روایت را باید در پرتو آن مطالعه کرد. و نیز باید که تمامى قرآن, قصه ها, آیات الاحکام, معارف, مواعظ و ... را منظور داشت.
2ـ در مطالعات دینى باید مجموعه سخنان, اقوال, سیره عملى پیامبر(ص) و پیشوایان دینى(ع) را گرد آورد و کنار هم نهاد; آنگاه به استنباط و استخراج آرإ رو کرد. تجزیه کردن روایات و آیات نارواست; منظور نکردن سیره عملى پیامبر و امامان لغزشى بزرگ است و در مباحث زن شناسى هم نباید این اصل را از نظر دور داشت.
3ـ مسإله جعل و تحریف و تإثیر فرهنگهاى غیر دینى, نباید نادیده انگاشته شود. چه بسا در پژوهشها و دقتها معلوم گردد که آنچه را ما از دین مى شناسیم, امرى غیر دینى باشد که در خلال قرون از فرهنگهاى دیگر رسوخ کرده است.
4ـ در استفاده از دستاورد اندیشه هاى بشرى و علوم تجربى باید اتقان و مسلم بودن آن را احراز کرد. چه بسیار دیدگاهها و نظریه ها به ویژه در حوزه انسان شناسى عرضه شده, که هیچ مبناى علمى ندارد و نمى تواند مستند محقق و پژوهشگر قرار گیرد.
5ـ در بررسى مسایل زنان باید واقعیتهاى خارجى, تاریخ گذشته ملل و اقوام گوناگون را در نظر داشت.
اینها به عنوان اصول موضوعه اى است که مولف تلاش کرده است در نوشته خویش, مبناى تجزیه و تحلیل موضوعات ششگانه کتاب قرار دهد.
نخستین بخش کتاب که در واقع اساسى ترین موضوع در ((زن شناسى)) مى باشد به تبیین ((شخصیت زن)) پرداخته است, و این درست ناشى از این واقعیت است که بسیارى از داوریهاى غلط, ریشه در تلقى نادرست از زن دارد. هر جریان فکرى بر اساس تصویرى که از شخصیت زن ارائه مى کند مى تواند در دیگر مسایل زنان نظر دهد. آنچه در این کتاب به استناد آیات بسیار و روایات متعدد مورد تإکید قرار گرفته این است که از نظرگاه اندیشه اسلامى, زن انسانى است که همه مواهب رشد را داراست, نقص و خللى در جوهر وجودش نیست, ابزار تکامل و رشد را به اندازه مردان واجد است, در حیات و آفرینش موجودى مستقل است و طفیل دیگرى نیست.
حضور زن, در سه عرصه کلان زندگى فردى, خانواده و جامعه, با عنوان ((کمالات انسانى)), ((زن و خانواده)) و ((مشارکت زنان در حیات اجتماعى)), سه بخش بعدى کتاب را به خود اختصاص داده است.
نخستین ساحت هویت مشترک زن و مرد, عرصه کمالات انسانى است و باب کمالات انسانى در پرتو شریعت اسلامى, یکسان به روى زنان و مردان گشوده است. هم بر اساس متون و منابع دینى یعنى قرآن و سنت مى توان از این حقیقت سخن راند و هم از شواهد تاریخى و خارجى مى توان کمک گرفت و اثبات نمود که تکامل انسانى در دو عرصه دانش و سلوک معنوى عنصرى منحصر به مردان نیست.
تنها زمانى مى توان به شخصیت انسانى برابر زن و مرد معتقد بود که آن را بتوان در ساحتهاى حیات به اثبات رساند. عرصه زندگى خانوادگى از اساسى ترین عرصه هاى حیات انسانى زن و مرد است. براى دستیابى به آگاهى از هویت مشترک زن و مرد در ساحت خانواده باید نخست تلقى دین از ازدواج و تشکیل خانواده را روشن ساخت و سپس به تبیین این نکته پرداخت که زن در خانواده چه جایگاهى دارد؟ این دو پرسش به استناد و اتکاى متون دینى در سومین بخش کتاب بررسى شده است. هر چند به نظر مى رسد اگر در این بخش به پرسشى اساسى تر و به گونه اى مشروحتر پرداخته مى شد مناسب و بلکه لازم مى نمود و خللى نیز به تناسب حجم مباحث کتاب وارد نمى ساخت و آن اینکه اساسا جایگاه خانواده و تعریفى که از منظر دین و شریعت اسلامى نسبت به این نهاد بشرى داریم چیست؟
عرصه حیات اجتماعى, سومین ساحت تکاپو و تلاش آدمى براى نیل به کمال است. بخشى عظیم از استعدادها و تواناییها در این میدان به فعلیت رسیده و شکفته مى شود. نیز این عرصه در دستیابى به کمالات فردى و موفقیت در حیات خانوادگى به روشنى موثر است.
در نگاه مولف, حیات اجتماعى سه عرصه کلان دارد: 1ـ اشتغال و فعالیتهاى اقتصادى; 2ـ فعالیتهاى اجتماعى چون تعلیم و تربیت, ورزش, هنر; 3ـ مشارکت سیاسى. پرسش این است: آیا همه این حوزه ها با همه گستره خود, در انحصار مردان است و زنان را سهمى نیست؟ یا اساسا محدودیتى نیست و این عرصه جنسیت برنمى تابد؟
همواره تفریطها, افراطها را در پى دارد. عرصه مشارکت اجتماعى زنان نیز از این آفت به دور نبوده است. مراجعه به قرآن کریم و سیره پیامبر(ص) و امامان(ع) راهى معقول و روشن را معرفى مى کند. عنوانهاى ((جواز مشارکت اجتماعى)), ((انگیزه هاى مشارکت)) و ((آداب مشارکت)) محورهاى سه گانه اى است که مولف ضمن آن به استناد آیات و روایات متعدد, راه معقول و مورد نظر خویش را بیان مى کند.
شایسته بود مولف محترم نخست طرح و چارچوب کلى کتاب و انگیزه تإلیف آن را به گونه اى روشن بازگو مى کرد تا خواننده بتواند سطح خواست و توقع خویش از آن را در دستیابى به پرسشهاى خود هماهنگ با طرح اولیه و انگیزه نویسنده کند. هر چند مطالعه مباحث کتاب و نیز آشنایى با دیگر آثار مولف نشان مى دهد که در این نوشته و به تناسب طرح کلى ((از اسلام چه مى دانیم؟)), هدف, ترسیم نمایى کلى و نه چندان مشروح از چهره زن در دستگاه فکرى دینى و در نظام آداب و احکام شریعت بوده است ولى با این حال, در باب مشارکت اجتماعى و بویژه بخش مشارکت سیاسى پرسشهاى عمده اى و حداقل مطرحى وجود دارد که خواننده در پى آن است و در این بخش پاسخى دریافت نمى کند.
جمع میان مسوولیتهاى اجتماعى و وظیفه خطیر خانه دارى به گونه اى که هر یک به فراخور جایگاه و اهمیت خود به انجام رسد موضوعى بسیار درخور توجه است. و همین مهم, نویسنده را بر آن داشته است که در پایان این بخش, خوانندگان را به سه نکته توجه دهد:
1ـ رسیدگى به امور خانه و تربیت فرزندان وظیفه اساسى زن است و البته براى پایدارى و سلامت خانواده, مردان و همه نهادهاى اجتماعى باید بکوشند;
2ـ اساسى بودن وظیفه خانه دارى زنان, به معناى نفى وظیفه هاى دیگر اجتماعى نیست. هم زنان به جامعه نیاز دارند و هم جامعه بدون زنان نمى تواند سالم و بالنده باشد;
3ـ ادعاى تعارض قطعى و دایمى میان وظیفه خانه دارى و امور دیگر امرى باطل و نادرست است.
از آن رو که برخى موضوع ((حجاب و عفاف)) را مغایر با حضور اجتماعى زن مى انگارند, بررسى این مسإله پنجمین بخش کتاب را به خود اختصاص داده است. تحلیل ابعاد حجاب و عفاف در زندگى زنان و پاسخگویى به برخى پرسشها هدف این بخش مى باشد. هدف نویسنده این بوده است که معناى متضاد با بى بند و بارى, لیبرالیسم جنسى و به تعبیر قرآن ((تبرج)) را تشریح کند و به این پرسش پاسخ گوید که آیا زنانگى زنان و مردانگى مردان مى تواند در صحنه اجتماع بروز داشته باشد یا اینکه در انحصار محیط خانواده است و زن و مرد در عرصه اجتماع باید به عنوان دو انسان ظاهر شده و به فعالیت بپردازند؟ مولف با تإکید بر اینکه حیا و عفت به عنوان یک فضیلت انسانى, مبناى روابط زن و مرد در فرهنگ اسلامى مى باشد و پوشش و متعلقات آن, در راستاى حفظ و رشد این خصلت قرار دارد و منع از تبرج و اختلاط نیز با همین فلسفه شکل گرفته, تلاش کرده عفاف را به عنوان فلسفه پوشش و در واقع روح آن معرفى کند و سپس به تبیین شرایط عمومى پوشش بپردازد, با این نتیجه گیرى کلى که در اسلام براى پوشش حدود و شرایط عمومى بیان گشته و به شکل و نوع خاصى تإکید نشده است. زیرا لباس و پوشش از امور تعبدى توقیفى نیست. اگر لباس, آن شرایط عمومى را داشت و آن حدود را پوشاند دیگر منعى در آن نیست و این به اختلاف اوضاع و احوال متفاوت خواهد بود.
((کتاب شناسى توصیفى مجموعه ها)), ششمین و آخرین بخش کتاب را تشکیل مى دهد. و این علاوه بر نشان دادن اهتمامى که مراکز علمى و محافل فرهنگى اسلامى در دوره هاى مختلف گذشته و حال نسبت به زنان و مسایل آنان داشته اند, مى تواند علاقه مندان به این دست مباحث را در دستیابى به منابع مختلف و آشنایى اجمالى با آنها یارى کند. پیش درآمد این بخش, یادکردى از چند نکته است; یکى اینکه سابقه تإلیف و تدوین در باره مسایل زنان, در حوزه فرهنگ اسلامى, بسى دیرینه است و به قرنهاى نخست باز مى گردد. البته آنچه تا قرن سیزدهم نگاشته شده غالبا اختصاص به گردآورى و نقل احادیث, تاریخ و نقل حوادث پیرامون زنان, و احکام فقهى ویژه بانوان دارد و نوعا از هرگونه تجزیه و تحلیل خالى است و با نگرش رایج در باب زن که موجودى ناتوان و ضعیف, فتنه گر و ... مى باشد نگاشته شده است. اما همزمان با ارتباط مسلمانان با دنیاى غرب, دوره اى دیگر در تإلیف آغاز مى گردد که با نقد و رد و تحلیل همراه است.
دیگر اینکه ما شاهد گسترش پژوهشها و نوشته ها, کتاب شناسى ها و کتابنامه ها در باب مسایل زنان هستیم. نگاهى به کتابنامه ها و کتاب شناسى هایى که در همین زمینه تاکنون منتشر شده نشان دهنده حجم کارهاى انجام شده است. گسترش نشریات ویژه زنان نیز قابل توجه است.
نویسنده, بحث اصلى در این بخش را به معرفى توصیفى پنج مجموعه در مسایل زنان اختصاص داده است; با این انگیزه در گزینش که ((این کتب بیش از یک جلد است و با نگاههاى جدید به مسایل پرداخته اند, گرچه نویسندگان آنها داراى یک طرز فکر نبوده اند. در این مجموعه ها به بیشتر مسایل مطرح در حوزه مطالعات زنان پرداخته شده و پرسشها و شبهات جدید را نیز منظور داشته اند. از سوى دیگر این مجموعه ها به زبان عربى تدوین شده و قابل استفاده براى فارسى زبان نبوده است.))
مجموعه هاى یاد شده عبارتند از:
1ـ المفصل فى احکام المرإه و البیت المسلم, 11 جلد;
2ـ تحریر المرإه فى عصر الرساله, 6 جلد;
3ـ مسائل حرجه فى فقه المرإه, 4 جلد;
4ـ المرإه فى الفکر الاسلامى, 2جلد;
5ـ جامع مسانید النسإ, 2 جلد.
تلاش نویسنده محترم در معرفى این مجموعه ها کارى است مفید و درخور استفاده اما نقشى که استاد شهید آیت الله مرتضى مطهرى در تبیین و تحلیل منطقى و راهگشاى مسایل زنان به عنوان نقطه عطفى در تاریخ مباحث زن و خانواده در جامعه ما داشته است مناسب و شایسته مى نمود که به تناسب این بخش, به آثار آن متفکر ارجمند نیز پرداخته شود و حداقل پیش از پرداختن به مجموعه هاى یاد شده در ردیف آثار قابل توجهى که در باب مسایل زنان نگاشته شده از آثار ایشان نیز یاد شود.
((زن)) در حجم 240 صفحه و در قطع رقعى, با توجه به بخشهایى که دارد و با توجه به شیوه اى که نویسنده محترم در نگارش و تدوین آن به کار بسته است, در مجموع براى علاقه مندانى که به دنبال آشنایى اجمالى با این دست مباحث هستند, کتابى خواندنى را پیش روى مى نهد.