سرود فردا
نرگس گنجى
زهرا اعرابى ـ صادقآباد
خواهر گرامى! شما ((خدمت به عزیزان اهل ذوق و ادب)) را در چاپ اشعارتان مى دانید و این کار را ((بها دادن)) و ((تشویق)) تلقى مى کنید و نشر آثار شاعران بزرگ و معروف را از این جهت که خوانندگان مى توانند آنها را در دیوانها بخوانند خالى از ضرورت یافته اید.
آیا واقعا چنین است؟ بارها آثارى از خوانندگان به دست ما رسیده است که خود مى گویند ((مطالعه اى در زمینه شعر ندارند)) و ((نخستین سروده)) خود را براى مجله فرستاده اند, با این حال مصرا توقع چاپش را دارند؟! با آنکه گاه خود مى گویند که نمى دانند آنچه فرستاده اند ((شعر)) است یا نه؟
ما بارها از چنین دوستانى ـ به خاطر چاپ نکردن شعرشان قهر یا دشنام دیده ایم ولى چه کنیم که فرق ((شعر)) و ((ناشعر)) را مى دانیم و نمى توانیم ناشعرى را گرامى بداریم و شعر را فرو گذاریم.
چنین سرایندگان زودرنجى ـ و بسیارى خوانندگان دیگر ـ اگر وقتى براى خواندن شعر ناب و فهمیدن آن صرف مى کردند, اصولا یا زحمت سرودن به خود نمى دانند یا زحمتهایى را که شاعران اندیشمند گذشته را ـ براى آنکه سخنشان قبول افتد و در نظر آید ـ درک مى کردند و انتظار نداشتند, غوره نشده حلوا شوند!
متإسفانه ما بارها دیده ایم بعضى شاعران ((نوجوان)) ـ و حتى ((نوپیر)) ـ را که اگر شعرشان را در مراسمى بخوانند یا در جایى آن را چاپ شده ببینند, دیگر سروده خود را بى عیب و نقص مى دانند ـ مثلا اگر کسى خرده اى بر شعرشان بگیرد, خشم مى گیرند که: عجب حرفى مى زنید, این شعر ((چاپ شده است))!
به نظر ما, در بازار فرهنگ, چاپ کردن اثر بد, ((چاپیدن)) است و چاپ نکردن اثر خوب, ((احتکار)).
اینچنین نیست که همه شاعرانى که براى مجله اثرهایشان را مى فرستند جوان باشند. البته جوانان بیشترند, ولى از هر گروه سنى آثارى به دست ما مى رسد; همه ما به راهنمایى و تشویق نیازمندیم و البته جوانان بیشتر. براى مطالعه آثار جوانترها شما مى توانید به مجله هاى مربوط (مثل ((سروش نوجوان)), ((رشد)) جوان و نوجوان و . ..) مراجعه کنید.
از بین سروده هایتان بنا داریم, از ((آدینه اى دیگر)) در مجله استفاده کنیم و احتمالا با اصلاح و تغییرى کوچک و ضرورى.
از لطف و توجهى که همیشه نسبت به مجله و مطالب آن دارید, سپاسگزاریم و موفقیت شما را آرزو مى کنیم.
ابراهیم حقى ـ تهران
برایتان صبر و اجر آرزو مى کنیم و براى همه رفتگان آمرزش و رحمت نامحدود الهى.
در باره شعرتان گفته اید ((شایگانهاى بکار رفته تعمدى است)). آیا این توضیح ضعف در قافیه را به قوت تبدیل مى کند؟! منع از چنین اشکالى به خاطر این بوده است که خلاقیت محدود نشود زیرا جواز تکرار, محدود کننده خلاقیت و نوآورى است. تنها استثنایى که در این باب پذیرفته اند شعر صائب است; یا شاید بتوان گفت سبک صائب; آن هم به این سبب که در این گونه شعر, هر بیت, شعرى مستقل قلمداد مى شود و به لحاظ مضمون و محتوا ((وحدت کالبدى)) با دیگر بیتها ندارد. در این گونه شعرها ردیف و قافیه جز خیال آخرین نقش ندارد و نقش هر پرده را به جایى دیگر دارد. اما در شعر شما به خاطر وحدت موضوعى در سراسر شعر, چنین تساهلى نمى توان کرد.
شعر شما فارسى است ولى از تإثیر لهجه و زبان خود نوشته اید: مثلا به جاى ((بوسد پاى مادر)) گفته اید بوسه ((ز)) پاى مادر!
یا در این بیت:
بر سینه هاى ما زد, دست اجل جدایى
زهرى اجل ((مهیا دید)) از براى مادر
منظورتان این است که ((اجل بر سینه هاى ما دست جدایى زد و زهر مهیا کرد ...)) همچنین در این مصرع: ((کون و مکان گویا محتاج روى او بود)) مجبوریم به جاى ((مکان)) ما ((مکانه)) بخوانیم تا اختلالى در وزن احساس نشود!
با این حال سعى مى کنیم گزیده اى از ابیات را با اندک تصرف و اصلاح در مجله بیاوریم تا منظورمان از آنچه گفته ایم روشنتر گردد. موفق باشید.
زهرا بلوچ زاده ـ ؟
نامه و سروده هایتان رسید. متشکریم. ترجیح مى دهیم به جاى صحبت کردن در باره تک تک بیتهاى شما ـ که وقت و مجال زیاد مى طلبد ـ به این دو سفارش همیشگى خود به دوستان ادب دوست اکتفا کنیم که: بسیار مطالعه کنید و حرف دل خودتان را به زبان و بیانى که براى خودتان آشناست بزنید. آثار دیگرتان را هم بفرستید. موید باشید.
طاهره جعفرى ـ قم
شعر شما هرچند به لحاظ محتوا ارزشمند است, اما چون اطلاعات شما در باره شعر محدود است نتوانسته اید این محتواى ارزشمند را در قالبى مناسب بیان کنید. براى بیان مطالب داستانى در شعر بهترین قالب, مثنوى است. در مثنوى با تغییر مطالب در هر بیت, قافیه نیز تغییر مى یابد و این امر باعث مى شود که شما در سخن گفتن آزادتر باشید. حال آنکه شما در شعر خود چون ملزم به قافیه واحد در تمام بیتها هستید, هدف اصلى, قربانى تنگى قافیه شده است.
براى اینکه به تجربه هاى خوب و موفقى در این زمینه دست یابید به کتابخانه هاى شهرتان مراجعه کنید و آثار ((نظامى)) و مثنوى ((مولوى)) و منطق الطیر ((عطار)) و ... را مطالعه کنید تا با شیوه هاى طرح داستانهاى حکمتآموز در قالبهاى مناسب شعر آشنا شوید. پیروز باشید.
على دلیر ـ ایوانکى
غزلتان رسید. از آشنایى با شما خوشوقتیم. غزلتان نشان مى داد که شما, چون بسیارى از شاعران جوان, شیفته ترکیبات استعارى هستید. از این رو به شما توصیه مهمى داریم و آن اینکه به منطق حاکم بر این ترکیبات دقت کنید و از ترکیبات تصادفى یا شخصى خوددارى کنید. یعنى ترکیباتى که تصادفا به ذهنتان مى رسد, براى خودتان و دیگران معناى روشنى ندارد ولى شکوه آهنگین آنها شما را جذب مى کند. ترکیبات شخصى آنهایى هستند که به خاطر زمینه هاى عاطفى و شخصى براى خودتان معنادار است ولى براى سایر شعرشناسان گویا نیست. بارها این بیت صائب را به دوستان شاعر یادآور شده ایم که:
بهوش باش نسازى طعام خود را شور
که شعر همچو طعام, استعاره چون نمک است
به این ترکیبات در شعر خودتان توجه کنید:
خشکى گویاى کویر, عطش مبهم, ته مانده رویا, هیمنه بى نظرى, سرسبزى رسوا و ...
اصولا ترکیبات به فرض رابطه تخیلى (منطق شعرى) با یکدیگر, نیازمندند که در بیت هم خوش نشسته و نقش مناسب خود را ایفا کنند. یعنى ترکیبات روان مإنوس شعرتان مانند: تشنه ترین شاعر, آغوش سحر, تاراج عطش, قافله رنگ و ... نیز نیازمند تمهیداتى براى تإثیرگذارى بیشتر هستند که در آینده به آن خواهیم پرداخت. منتظر آثار دیگرتان هستیم. پیروز و موفق باشید.
حجت بقایى ـ تهران
نامه شما رسید. از توجه شما سپاسگزاریم و عواطف شما را ارج مى گذاریم. امیدواریم با مطالعه بیشتر آثار ادبى و مذهبى در زمینه هاى مورد علاقه خود موفقتر باشید.