نویسنده

اخلاق معاشرت (27)

جواد محدثى

 

 

تشـویق
هرچند از مقوله هایى چون ((تشویق)) و ((تنبیه)), در مباحث تربیتى گفتگو مى شود, ولى از آنجا که ((رفتار تشویقآمیز)), یکى از شیوه هاى نیک در معاشرت و برخورد با دیگران است, مورد بحث قرار مى گیرد.

انسان و نیاز به ((تشویق))
اغلب یا همه افراد, به لحاظ برخوردارى از غریزه ((حب نفس)), دوست دارند که مورد توجه و عنایت قرار بگیرند. توجه به این نیاز, در حدى که به افراط کشیده نشود و آثار سوء نداشته باشد, عاملى در جهت تغییر رفتار یا ایجاد ((انگیزه عمل)) در انسانهاست.
وقتى کسى را مورد تشویق قرار مى دهیم و به خاطر داشتن صفتى یا انجام کارى مى ستاییم, در واقع حس ((خود دوستى)) او را ارضإ کرده ایم. این هم, جاذبه و محبت مىآفریند, هم, نیت و انگیزه پدید مىآورد یا تقویت مى کند.
همچنان که از لفظ تشویق نیز برمىآید, به معناى ((بر سر شوقآوردن)) و ((راغب ساختن)) در ماهیت تشویق نهفته است. این کار, نیازمند شناخت ما از روحیات و خصلتهاى روانى اشخاص به معناى عام, و از ویژگیهاى روحى فرد مورد تشویق به طور خاص است. در تشویق, باید از لفظ, شیوه و برخوردى استفاده کرد که در درون شخص, شوق و نیت و علاقه ایجاد کند و این محرک درونى, او را به تلاش بیرونى وادار کند, نه اینکه صرفا یک ((تحریک بیرونى)) باشد.
بعضى خصلت ((تشویق دیگران)) را ندارند و به دلیل خودخواهى, غرور, حسد یا هر عامل دیگر, هرگز زبان به ستایش و تمجید از خوبیهاى دیگران نمى گشایند و گفتن یک کلمه تشویقآمیز, برایشان بسیار سنگین است, هرچند خودشان پیوسته دوستدار آنند که مورد تشویق دیگران قرار بگیرند.
برخى هم به گونه اى تربیت شده اند که براحتى زبان به تعریف از دیگران و خوبیهایشان مى گشایند و نه تنها تشویق خوبان برایشان سنگین نیست, بلکه از این کار, لذت هم مى برند. و ... چقدر تفاوت میان این دو گونه افراد است!
داشتن زبان و لحن تشویقآمیز, موهبتى خدایى است. نشان کمال روحى و همت بلند و علاقه به بالندگى و رشد انسانهاست. تشویق, در نیکان و نیکوکاران, زمینه بیشتر براى ((عمل صالح)) پدید مىآورد و نسبت به بدان و بدیها, اثر غیر مستقیم بازدارندگى دارد. اگر در جامعه اى میان نیک و بد فرقى گذاشته نشود و به شایستگان فرزانه و فداکار و فرومایگان تبهکار به یک چشم نگاه کنند, این عامل سقوط اخلاقى و ارزشى جامعه است; صالحان مإیوس و دلسرد مى شوند و فاسدان جرإت و گستاخى مى یابند. این مضمون کلام حضرت على(ع) است که در عهدنامه اى که به مالک اشتر نخعى نوشت, او را به این ارزشگذارى و بهادادن به نیکان صالح فرمان داد:
((لا یکونن المحسن و المسیى عندک بمنزله سوإ, فان فى ذلک تزهیدا لاهل الاحسان فى الاحسان و تدریب لاهل الاسائه)).(1)
اى مالک ... هرگز ((نیکوکار)) و ((بدکار)) نزد تو یکسان و در یک جایگاه نباشند, چرا که در این کار, بى رغبتى نیکوکاران در امر نیکوکارى است, و ورزیدگى و شوق بدکاران براى بدى است.
تفاوت گذاشتن میان نیک و بد در نوع برخورد و احترام و توجه, نه تنها با ((عدالت)) منافاتى ندارد, بلکه سوق دادن جامعه به سوى صلاحیتهاست و ارج نهادن به نیکها و نیکان است. این تفاوت رفتار به خاطر تفاوت عمل دیگران, هم در محیط خانه و میان فرزندان قابل عمل است, هم در محیط درسى و میان دانشآموزان و دانشجویان. هم نسبت به کارمندان, سربازان, خدمتگزاران و اقشار مختلف دیگر.

تناسب تشویق و عمل
هم در بحث تنبیه و توبیخ, هم در مقوله ستایش و تشویق, باید تناسب میان ((عمل)) و ((میزان تشویق)) مراعات شود, تا اثر مطلوب را ببخشد. بدون این تناسب, یا افراط مى شود یا تفریط, و هر دو زیانبار است. البته هر یک از این زیاده روى یا کوتاهى در تشویق و ستایش هم ریشه ها و عللى دارد.
على(ع) مى فرماید:
((الثنإ باکثر من الاستحقاق ملق و التقصیر عن الاستحقاق عى او حسد)).(2)
ستایش بیش از حد استحقاق و شایستگى, تملق و چاپلوسى است. و کم گذاشتن و کوتاهى از حد استحقاق, ناتوانى یا حسادت است.
این سخن, ضمن تإکید بر همان ((تناسب)), دو جنبه افراط و تفریط را در این مسإله یادآور مى شود و به ریشه آن هم اشاره دارد. زیاده روى در مدح, یا از جهالت و نشناختن قدر و ارزش کارها و اشیإ سرچشمه مى گیرد, یا نشانه روحیه چاپلوسى و نوکرصفتى و حقارت نفس و روح است. حضرت امیر(ع) در سخنى دیگر مى فرماید:
((اکبر الحمق الاغراق فى المدح و الذم)).(3)
بزرگترین نادانى, زیاده روى در ستایش یا بدگویى است.
هرچند سخن از تشویق است, ولى مدح و ستایش نیز, یکى از جلوه هاى تشویق و روشهاى رغبتآفرینى در افراد به شمار مىآید.
از آنجا که تشویق, براى انگیزش به کار نیک است, اگر کمتر از ((ارزش کار)) و ((فضیلت صفات)) باشد, موجب کم اهمیت جلوه یافتن آن کار و صفت مى گردد. مثلا اگر یک دانشآموز, پس از یک سال تلاش پیگیر در امر تحصیل و داشتن معدل ((بیست)), فقط با یک ((بارک الله)) و ((احسنت)) تشویق شود, روحیه خود را از دست مى دهد, یا اگر در برابر فداکارى عظیم و ایثار چشمگیر یک انسان وارسته, تنها به ستایش مختصرى اکتفا شود, حق او ادا نشده است. برعکس, اگر در برابر کار نیک کوچکى عظیمترین تشویقها به عمل آید, مثلا در یک جلسه و در یک مسابقه حضورى براى کسى که یک پرسش عادى را فى المجلس جواب داده, یک ((سفر حج)) جایزه بدهند, این نیز بدآموزى دارد, هم ارزش آن جایزه لوث مى شود, هم براى آنان که با تلاش بیشتر, شایستگیهاى والاترى را از نظر علمى و عملى دارند ولى مورد تشویق قرار نمى گیرند, دلسرد و مإیوس مى کند.

روشهاى تشویق
اینکه هر کس را چگونه مى توان بر سر شوق آورد و از کار شایسته او تجلیل و تقدیر کرد, در شرایط مختلف و نسبت به افراد مختلف متفاوت است. یکى را با لفظ محبتآمیز و کلمات تحسین کننده مى توان تشویق کرد, یکى را با تحویل گرفتن و برخورد احترامآمیز, یکى را با پول و جایزه, یکى را با مطرح ساختن و نامآوردن. یکى با کتاب و هدیه هاى فرهنگى تشویق مى شود, یکى با لوازم مصرفى و خانگى, یکى هم با خوراک و اطعام. در همین زمینه هم مراعات تناسب میان ((نوع تشویق)) با ((فرد مورد تشویق)), مهم است. به این خاطر, آنان که به مناسبتهاى مختلف به افراد, هدیه و جایزه مى دهند, یا مى خواهند افراد شایسته را مورد تشویق و تقدیر قرار دهند, به این ریزه کاریها باید توجه کنند.
گاهى یک ((لوح تقدیر)) و متن زیبا و آراسته و قاب شده, که قیمت مادى چندانى هم ندارد, براى کسى بسیار نفیس و ارزشمند و شوق انگیزتر از آن است که مثلا صدهزار تومان پول نقد به او داده شود. البته گاهى هم برعکس است, چون لوح تقدیر براى کسى نان و آب نمى شود ولى ((وجه نقد)) را مى تواند در پرداخت قرض و قسط یا تإمین نیازهاى زندگى به کار بندد.
حتى اگر تشویقهاى مادى و لوازم مصرفى باشد, باز این نکته که به چه کسى, چه چیزى هدیه شود, مهم است. طرف به تناسب شغل, سن, شرایط زندگى و ویژگیهاى شخصى, گاهى از یک پتو, یا ضبطصوت, دوره ترتیل قرآن, آلبوم عکس, لباس و کفش ورزشى, سفر عمره و سوریه, اردوى تفریحى, کتاب, مدال و ... خوشش مىآید و برایش ارزش دارد.
در مورد کتاب هم, حتى نوع کتاب به تناسب مخاطب مورد تشویق باید گزینش شود. به بعضى باید قرآن و صحیفه سجادیه داد, به بعضى رساله احکام, به بعضى اخلاق و تربیت, به بعضى کتاب طباخى و آشپزى, به بعضى کتابهاى علمى و فنى, به بعضى فرهنگ لغت, به بعضى دوره اى تفسیر, به بعضى کتاب قصه و رمان, به بعضى دیوان شعر, به بعضى مجموعه اى نفیس از نقاشى یا خط و ... مى بینیم که هر کس از نوعى کتاب که مورد علاقه یا نیاز او است, بیشتر لذت مى برد و آن هدیه, بیشتر براى او نقش تشویقى دارد.
حضرت على(ع) در نهج البلاغه نسبت به نوع رفتار با فرماندهان نظامى و سران سپاه و ارتش, به مالک اشتر توصیه مى کند که آنان را بر اساس میزان مواسات و خدمت و تلاش, مورد احترام و تقدیر قرار بده و براى آنکه در امر مبارزه با دشمن و جهاد, ((یکدل)) باشند, زندگى آنان را تإمین کن و خواسته هایشان را برآور. آنگاه مى فرماید:
((و واصل فى حسن الثنإ علیهم و تعدید ما ابلى ذوو البلإ منهم, فان کثره الذکر لحسن افعالهم تهز الشجاع و تحرض الناکل)).(4)
پیوسته ستایش نیک نسبت به آنان داشته باش و رنجها و بلاها و آزمونهاى آنان را برشمار, چرا که یاد کردن بسیار از کارهاى نیک آنان, شجاع را به شور و جنبش وا مى دارد و سست و بى حال را هم به حرکت مى کشاند.
امام امت(ره) از این شیوه تشویقى چه در آغاز پیروزى انقلاب و چه در طول سالهاى دفاع مقدس استفاده مى کرد. در آغاز انقلاب که عده اى طرح ((انحلال ارتش)) را مطرح مى کردند, امام از فداکاریها و همدلیهاى آنان با ملت ستایش کرد و آنان را به صحنه انقلاب کشید, و در سالهاى حماسه نیز, زبان و بیان و قلم تشویقآمیز حضرت امام(قدس سره) نسبت به رزمندگان و ارتش و سپاه, نقش عمده در حماسهآفرینى و خطشکنى و شهادت طلبى و پیروزیهاى ماندگار و پرافتخار داشت.
پس نوع تشویق و تقدیر از نظامیان, کارمندان, محصلان, کارگران, کوچکها, بزرگها, خانمهاى خانه دار, پزشکان و پرستاران و ... باید فرق کند و متناسب با خود آنان باشد و نشان دهنده ارج گذارى به کار خاص آنان باشد. ((تشویق به نحوى باید باشد که تشویق شونده, احساس کند دیگران به ارزش کار او پى برده اند و از کارى که او کرده, خوشحال و سپاسگزارند)).(5)
البته نباید تشویق, ایجاد ((غرور)) کند. ظرفیت افراد را هم نسبت به تشویق باید سنجید. گاهى بچه ها به خاطر تشویق, لوس و بى ادب و پرتوقع مى شوند. گاهى بزرگترها به خاطر نداشتن ظرفیت لازم براى تقدیر, خود را مى بازند و متکبر و بى اعتنا مى شوند یا از رشد و پویایى مى مانند. به این عوارض منفى هم, باید توجه داشت. به فرموده حضرت امیر(ع): ((کم من مغرور بحسن القول فیه)), چه بسا کسانى که با سخن نیک دیگران در باره آنان, مغرور مى شوند.(6)

شرایط تشویق
در یک کار تشویقى, باید نکاتى مورد توجه قرار گیرد که به ((اثربخشى)) تشویق, کمک مى کند و بدون آنها, یا از اثر مى افتد, یا اثر منفى به بار مىآورد. برخى از این نکات, از این قرار است:
1ـ تشویق, همراه با درک و تشخیص و کشف استعدادهاى رشد طرف مقابل باشد.
2ـ ارزش عمل نیک و خصلت شایسته, شناخته شود و به فرد مورد تشویق هم شناسانده شود.
3ـ تشویق, ((رشوه)) به حساب نیاید و ((حق و حساب)), تلقى نشود.
4ـ به اندازه و بجا باشد و از حد معمول و متناسب و متعارف, تجاوز نکند, تا خاصیت خود را از دست ندهد.
5ـ همراه و توإم با عمل فرد باشد, چون فاصله زیاد بین تشویق و کار نیک, آن را از ارزش و اثر مى اندازد و نقش شوقآورى آن از بین مى رود. در حدیث است که: مزد کارگر را, پیش از آنکه عرقش خشک شود بپردازید.
6ـ تشویق, همراه با توجیه و تبیین باشد و فرد بداند که چرا و به خاطر چه کارى مورد تشویق قرار گرفته است. این مسإله در توبیخ و تنبیه هم هست. همچنان که مجازات, بدون آنکه طرف بداند چرا تنبیه مى شود, عامل بازدارنده نیست, تشویق بدون توجیه و تبیین هم اثر انگیزهآفرینى و تحریکى به کار خیر ندارد.
7ـ تشویق, با عمل خوب, تناسب داشته باشد, نه مبالغهآمیز, نه کمتر از حد مطلوب. تشویق, مثل مصرف دارو براى بهبود یک بیمارى است. مصرف بیش از حد یا کمتر از مقدار توصیه شده, اثر درمانى ندارد, بلکه گاهى هم زیانبار است.
گاهى مى توان با تشویق انسانهاى شایسته, راهى براى جلوگیرى از فساد فاسدان یافت. این تإثیر غیر مستقیم تشویق است. پیامبران الهى, هم ((مبشر)) بودند, هم ((منذر)). ولى گاهى کار بشارت و تشویق, کارسازتر از تهدید و تنبیه و توبیخ است.
حضرت على(ع) مى فرماید: با پاداش دادن و تشویق نیکوکار, شخص بدکار و فاسد را از بدى و فساد باز دارید: ((ازجر المسیى بثواب المحسن)).(7)
((تشویق نسل جوان, در زرورق پیچیدن و باد زدن و هندوانه زیر بغل آن دادن نیست. تشویق واقعى عبارت است از درک و کشف استعدادهاى فرزندان و ایجاد فرصت و محیط مساعد براى تجلى و شکوفایى آن ... محیط تشویقآمیز, عبارت است از پیوند دادن آموزش و پرورش به زندگى اجتماعى, آگاه ساختن نسل جوان از مسوولیتهاى خویش و دادن فرصت مناسب براى ایفاى این مسوولیتها)).(8)
به امید آنکه با بهره گیرى از تشویق (بیش از توبیخ و سرزنش), زمینه هاى مناسبترى براى رشد فضایل اخلاقى در جامعه و خانواده و در رفتار و اخلاق افراد پدید آوریم.
ادامه دارد.
پى نوشت :
1ـ نهج البلاغه, فیض الاسلام, نامه 53.
2ـ همان, حکمت 339.
3ـ غررالحکم (چاپ دانشگاه), ج2, ص396.
4ـ نهج البلاغه, نامه 53.
5ـ آموزش و پرورش براى فردا, آصفه آصفى, ص88.
6ـ غرر الحکم, ج4, ص548.
7ـ نهج البلاغه, حکمت 168.
8ـ آموزش و پرورش براى فردا, ص91 و 93.