امام خمینـى;
و الگـوهـاى دیـن شنـاختـى در مسـایل زنان
سیدضیإ مرتضوى
حضرت امام خمینى, پـس از معصومان(ع) که برگزیدگان خاص الهى اند, نسخه اى بـى مثال از شخصیتـى جامع است که براى تبییـن و شناخت وى بایـد از زوایاى متعددى نگریست و به تحلیل و ارزیابـى و مقایسه پرداخت. حضرت امام, در چهره یک انقلابـى بزرگ, کسـى است که یکـى از اصیل تـریـن انقلابها را تـا سـرمنزل پیـروزى رهبـرى کـرد. در مدیریت و رهبرى, نظامى را پایه ریزى و در سالهاى دشـوار شکل گیرى و علـى رغم تـوطئه ها و مانع تراشیهاى بسیار, رهبرى کرد که نسخه اى منحصر به فرد است. در مرجعیت دینى, یکـى از پرآوازه تریـن مراجع است و دامنه مـرجعیت ایشان بسـى فـراگیر گشت. در مقام استادى و تدریـس, به تعلیـم و تربیت صدها شاگرد در حوزه هاى مختلف اصول و فلسفه و اخلاق و عرفـان نشست. در نگـارش و بیـان, آثــارى را در زمینه هاى مختلف ارائه کـرد که بـراى سالهاى سال سـرمایه مـراکز علمـى و محـافل فکـرى و پـاسخگـوى بسیارى نیازها خـواهـد بـود.
در اخلاق و عرفان و سلـوک معنوى, هم از بعد نظرى و هـم در میدان عمل, به عنـوان یک عارف صاحب نظر, و سـالک عالـى مقـدار, در ردیف یکى از اولیاى عظیـم الشإن الهى, لنگر آرامش و ثبات ملتى شد که جهان استکبار و سلطه جـویان شرق و غرب, عزت و آزادى آن را نشانه رفته انـد. حتـى در ادبیـات عرفـانـى, مجمـوعه اى از زیبـاتـریـن سروده هاى عمیق عرفانى را بر جاى گذاشت و توان بالاى خویـش را در ایـن خصـوص نشان داد. در زندگى شخصى و سلـوک خانـوادگى در مقام همسر و پدر, نمـونه اى متعالـى و الگـویـى جاودانه از یک زندگـى موفق را ارائه داد.
اینها و ابعاد دیگرى از ایـن دست که با یک نگاه کوتاه به شخصیت آن عزیز به چشـم مـىآیـد, و نیز زوایـاى پنهان و لایه هــاى عمیق دیگرى از شخصیت امام که گذشت زمان آن را آشکار خـواهد ساخت, هر کدام در جاى خـود بسیار مهم است و سرجمع نیز نسخه اى مـى شـود که آن را ((امـام خمینـى)) مـى نـامیـم. امـا یکـى از مهمتـریــن و راهگشـاتـریـن ابعاد شخصیتـى امام و از یک منظر, مهمتـریـن بعد شخصیت ایشان, بعد دیـن شناسى و نوع نگرش ایشان به اسلام و تفسیرى که از دیـن ارائه مى کنـد و چهره اى که از اسلام ترسیـم مـى نمایـد مى باشد.
اگر از ایـن منظر به ویژگیهایى که شخصیت استثنایى حضرت امام را شکل مى بخشد نگاه شود, انسانى خـواهیـم یافت که بیشتریـن نسبت و عمیق ترین و جامع ترین درک را از دیـن شریف اسلام دارد. انسانى با ایـن ویژگیها, اسلام شناسى کم نظیر است که در حوزه علم و عمل و در عرصه عملى ساختـن مکتب, نمـونه اى اعلى و شخصیتى بى مثال به شمار مـى رود. او در عرفان عملـى و رهیافتهاى شهودى که از مسیـر دل و تصفیه درون به چنگ مـىآیـد, چنان که قرآن کریـم بر رابطه روشـن میان ((تقـوا)) و ((معرفت)) تإکید دارد به شناخت شهودى بسیارى حقـایق نایل آمـده است.(1) حضـرت امـام, در ((عمق)), ژرف تـریـن حقایق و معارف را در مباحث عرفانى, فلسفى, اخلاقى و تفسیرى خـود ارائه کرده است و در ((سطح)), اسلام را دین زندگى, دیـن حکومت و سیاست و دیـن مدیریت جامعه و سامان بخشى به زندگى مادى و معنـوى بشر مـى دانـد. در جایـى حضرت امام اسلام را نه دیـن حکـومت بلکه اساسا مساوى بـا حکـومت به معناى عام و فـراگیـر آن مـى شمارد و احکام و مقررات آن را در واقع قـوانیـن اسلام و بخشى از حکومت و به منزله امـورى ابزارى بـراى اجراى حکـومت و بسط عدالت معرفـى مى کند.(2) طبعا فرآیند دیـن شناسـى انسانى شایسته و وارسته چـون حضـرت امام که از ایـن منظر به دیـن و رهنمـودهاى آن مـى نگـرد, بسیار متفاوت است با نظریه پـردازى و در واقع ((تـوهـم پـردازى)) کسانى که یا به خاطر فقر ناشـى از تحجر و بسته نگرى, اساسا دیـن را امرى منفک از سیاست و مـدیریت جامعه مـى شمارنـد, و یا از سر روشنفکرنمایـى و وارفتگـى سیاسى ـ علمـى در نظریه نـویسـى, حتـى حکـومت و سیاست و مدیریت پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) را نیز امرى زمینـى و غیـر الهى و خـارج از رسـالت دیـن و در حـوزه تشخیص و خـواست عرف و جامعه معرفى مى کنند و عهده دارى آن تـوسط پیامبران و امامان را تنها ناشـى از تـن دادن به خـواست مردم مى دانند; و در بیشتـر روزگـاران که به گفته اینان, مـردمان چنیـن خـواست و اقبالى را نسبت به حکـومت انبیإ(ع) و ائمه(ع) نداشته اند, آنان نیز به تنها وظیفه و رسـالت خـود یعنـى ابلاغ دیـن بسنـــــــده کرده انـد!(3) اینک مجال پرداختـن مبسـوط به ایـن وجهه از شخصیت حضـرت امـام نیست. هـدف فقط اشـاره به ایـن است که اولا اگـر به شایستگـى هاى کـم نظیر حضرت امام در شناخت, قرائت و تفسیر صحیح و جامع از دیـن و شریعت اسلامى تـوجه شـود, و ثانیا به جایگاهى که ایشان از آن منظر حـوزه عمل دیـن و تـرسیـم و تفسیر چهره شریعت مقدس مى پردازند تـوجه شود, و ثالثا اگر به نیاز حیاتى و گسترده جـامعه به فهم و شنـاخت درست دیـن و عرصه عمل و کـارکـردهاى آن تـوجه شـود, و رابعا اگر به تلاش تخریبـى و گمراه کننـده دو جبهه افراط و تفـریط, به تقصیـر یا از قصـور, در حـوزه دیـن شناسـى و تحلیل منابع و تفسیر مخصـوص شریعت, تـوجه شـود, و خامسا اگر به کـم کارى, نسنجیده گرى و یا جزئى نگرى محافل مسـوول در ارائه چهره ناب و بىآلایش دیـن (و در اینجا مشخصا در چارچوب قرائتى که حضرت امام از آن دارنـد) و زدودن سلیقه ها, خرافه ها و نظریه پردازیهاى التقاطى از سیماى تابناک و پاک اسلام, تـوجه شود, اذعان خواهیـم کرد که مهمترین وجهه همت ما و لااقل یکى از مهمتریـن مسوولیتهاى ما, آن هـم در سال بزرگداشت امام خمینى, شناخت دیـن و آموزه هاى شـریعت از منظر نگاه امام و در چارچـوب الگویـى که آن بزرگـوار ارائه کرده است مـى باشـد. و پرواضح است روش اساسـى و منطقـى در نگرش به دین از ایـن منظر, دستیابى به اصـول و الگوهایى است که چارچوب نگرش امام به مسایل دینى و احکام شریعت را ترسیـم مى کند و از این طریق, دستیابـى به الگـویى جامع در دیـن شناختى امام و ترسیم نگره اى کامل و سازمان یافته از پیکره سالم و کامل دیـن که در باور ما نظام دیـن نیز همچون ((نظام احسـن)) آفرینش, ((نظام احسـن)) در تشـریع و ضـابطه منـدى همه چیز است حتــى ((غرامت یک خـراش)); چنان که در تعبیـر امام صـادق(ع) آمـده است.(4) اینکه مبادى رویکرد امام به دیـن شناختـى چیست و با کدام روش به تفسیر و تحلیل نصـوص و منـابع دینـى مـى پـردازد؟ و اینکه در هـــــرم دیـن شناختـى امـام کـدام عناصـر و اجزإ در ((قله)) و کـدام در ((دامنه)) و کـدام در ((قاعده)) قرار مـى گیرند؟ و جایگاه هر یک از اجزإ کلیت دیـن کجاست؟ و ملاک وحدت و انسجام و ارتباط منطقى میان اجزإ چیست؟
و پــرسشهاى بسیارى از ایـن دست, طبیعى است که در موضـوع مهم و حیاتـى دیــن شناختى از منظر اندیشه و نگاه امام مطرح مـى شـود و باید پاسـخ بیـابـد. امـا در ایـن فرصت چاره اى جز میانبر زدن و پرداختـن مستقیـم به موضـوع ایــن نوشته نیست. و آن ((الگـوهاى دیـن شناختـى در حـوزه شخـصیت زنـان و مسایل آنان)) مـى بـاشـد. اما پیـش از پرداختـن به بحثهاى مـورد نظر, ناگزیریم چنـد نکته تـوضیحـى را بـازگـو کنیم.
1ـ چنان که اشاره شد به نظر مى رسد عمده ترین و بلکه راهگشاتریـن کار در شناخت و شناسـانـدن انـدیشه هاى امام در زمینه هاى مختلف, ارائه اصول و الگوهایى است که از یک سـو تصویرى روشـن و جامع و حتـى الامکان سازمان یافته از اندیشه امام و نگاه تفسیرى ایشان از دیـن را در آن زمینه ارائه دهـد و به دور از جزیـى نگرى و نگـرش تبعیضآمیز به انـدیشه ها و مـواضع آن بزرگـوار باشـد, و از سـوى دیگـر بتـوانـد ملاکـى براى عمل و هر چه کاربـردىتـر شـدن آن, و معیارى براى ارزیابى دیدگاهها و عملکردها باشد. ایـن است که در ایـن مقـاله تلاش شـده است الگـوها و معیارهایـى بـراى نگـرش به جایگاه انسانـى اجتماعى بانـوان و مسایل آنان بر اساس اندیشه و نظر امـام و مستنـدسـازى اجمـالـى آنها, ارائه شود.
2ـ نیز چنان که اشاره شـد, وقتـى الگـوهاى ارائه شـده بـراى ما مـى تـوانـد به عنـوان ((الگـوهاى دیـن شناختـى)) مـورد استناد و استفاده قرار گیرد که به شخصیت حضـرت امام و جایگاهـى که از آن مـوضع, سخـن مى گـویند, و ایـن را تفسیـر مـى کننـد و شـرح و بسط مـى دهنـد, کـاملا تـوجه شـود. بسیارى انسـانها به تجزیه و تحلیل مسـائل دینـى مـى نشیننـد, از زبـان اسلام سخـن مـى گـوینـــد, به نظریه پردازى و تفسیر شریعت مى پردازنـد; به گـونه اى که مـى تـوان گفت نسبت نظریه پردازى در دین و سخن گفتـن از شریعت و کتاب نویسى و پژوهشگرى در حـوزه مسایل دینى, بیـش از سایر علوم و موضـوعات است, امـا پـرواضح است که نسبت و قـرابت اینها به حقیقت دیـن و واقعیت شـریعت, همه در یک سطح نیست, همه در یک مـــرتبه حجیت و قوتى که مایه آرامـش وجدان دینى و پایبندیهاى شرعى باشد نیست و چنین انتظارى نیز نمى رود.
شخصیتهاى علمـى و اندیشمندان و صاحب نظرانـى که سخـن و نظر آنان در حـوزه احکـام دینـى, ((حجت)) بـاشـد و در حـوزه ((عقیــده و باورهاى دینى)) مایه آرامـش و تحکیـم پیوندهاى اعتقادى مـومنان باشد, طیف وسیعى را شامل نمـى شـود و باید گفت در هر دوره گروهى محدود مى باشند و طبیعى است در ایـن گروه نیز کسانى که اندیشه و نظر آنان مبنـاى عمل جـامعه بـاشـد, انگشت شمـار خـواهنـد بـود.
حضرت آیت الله العظمـى امام خمینـى, از زبان دیـن و شـریعت, راه مى نمایند و به تفسیر و تبییـن آمـوزه هاى دینـى مـى پردازنـد, در جایگاه کسى سخـن مى گـویند که فقط بخشى از ویژگیهاى وى اینهاست: فقیه چیره دست, فیلسـوف, مفسـر, صاحب نظر در اخلاق و عرفان نظرى, عارف وارسته, و مرجع تقلیـد, با همه لـوازم و شـرایطـى که ایـن اوصاف دارد. سخن ایشان, سخـن یک نویسنده, سخنران, یا متفکر صرف یـا نظریه پـرداز محض یـا یک منتقـد و مصلح اجتمـاعى صـرف نیست.
انسانى در ایـن جایگاه, نمى تـواند و نباید سخـن به مبالغه گوید یا به انگیزه جاذبه هاى تبلیغاتـى و رضایت خاطـر ایـن شخص یا آن گروه و در خـوشاینـد مـریـدان, اظهارنظر کنـد. اگـر اضافه شـود امتیـازهـا و ویژگیهاى دیگـرى که در امـام بـود و از وى نسخه اى منحصر به فرد ساخته بود, بـویژه انسانى که علاوه بر اوصاف مذکور در جـایگـاه رهبـرى یک انقلاب و سپـس نظام, به تبییـن دیــــن و آمـوزه هاى شریعت مقدس مى پردازد, آن وقت به اهمیت اندیشه و نگاه امـام و قـرابت آن بـا حقیقت دیـن بیشتـر اذعان خـواهیـم داشت. این است که براحتى پاى ایـن ادعا مى ایستیـم که ما از حضرت امام خمینـى کسـى را نزدیکتـر و آشناتـر به شناخت اسلام و راه و رسـم اولیـإ عظیـم الشـإن آن (صلـوات الله علیهم) سـراغ نـداریــم.
3ـ موضوع ایـن نوشته همان گونه که از عنوان آن پیداست ارائه آن دسته از الگـوها و معیارهایـى است که در نگـرش به دیـن از منظر نگاه امام در حـوزه مسایل زنان, به دست مىآید و مى تـواند مبناى داورى ما در دیـدگاه امام نسبت به ایـن دست مسایل قـرار گیـرد. نکته لازم به ذکر ایـن است که آنچه در اینجا به عنوان اصول نگرش حضرت امام ارائه شـده است تنها سرفصلهاى عمده در ایـن مبحث است و بناى بـر استقـراى کامل و ارائه جامع همه آنچه مـى تـوانـد به عنوان یک اصل و معیار در ایـن زمینه به شمار رود نبوده است. آن کار که تلاشى مفید و راهگشا نیز خواهد بـود نیازمند فرصتى بیشتر و مجالـى متناسب با خـود است که اینک از حـوصله بحث بیرون است. همیـن مقدار نیز بحث را به درازا کشانده است. لذا از محـورهایى چون ((تفاوتهاى حقوقى)), ((اسلام دیـن زندگى)), ((مسوولیت برابر رشد)), ((تـوسعه و تحـدید بر اساس مصلحت)) که براى ایـن نـوشته پیـش بینى و مطالعه شده بـود صرف نظر شد. شاید در فرصتـى دیگر به آنها نیز بپردازیم.
ان شإالله. در ایـن فرصت فقط به دوازده محـور پرداخته شده است. چه اینکه, شرح و بسط و مستنـدسازى همیـن الگـوها نیز به مجالـى بیشتر نیازمند است, بویژه کار مستندسازى ایـن اصول و الگوها از نقطه نظر منابع دینى و ادله و نصـوص قرآنى و حدیثـى که در اینجا به ذکر نمـونه هایى محدود بسنده شده است; در حالـى که مـى دانیـم نوعا پشتـوانه دیـدگاههاى حضرت امام بـویژه آنگاه که به عنـوان اصول و در سطحى کلى تر بیان شده است, حجـم وسیعى از ادله دینى و شـواهد قرآنى و حدیثى است و پژوهشگرانى که به مستندسازى مـواضع و دیدگاههاى آن عالم فرزانه مى پردازند نوعا حجـم زیادى منابع و ادله در اختیار دارند که در تحقیقات خـود مى تـوانند از آن بهره برنـد. البته از انسان وارسته و پراستعدادى که حـدود 80 سال از عمر شریف خویـش را در شناخت اسلام و درک حقایق آن و دانـش شهودى همراه با تعهد و تعبد کامل به موازین و آمـوزه هاى دیـن پرداخته است و آن همه مشمـول تـوفیق و عنایت الهى قـرار گـرفته است نیز چیزى جز ایـن انتظار نمى رود که قلم و قدم او و بیان و حرکت او, تـرجمـان حقـایق دینـى و احکـام شـریعت مقـدس بـاشـد.
4ـ الگـوهاى ارائه شده, به سلیقه نـویسنده در سه بخـش آمده است; یکـى حـوزه کلام و انسان شناسـى, دیگرى خانـواده و تربیت و سـومى جامعه و فرهنگ مى باشد. ایـن تقسیـم بندى هر چند بر اساس همخوانى نسبـى میان مباحث هر بخـش صـورت گرفته و مناسب دانسته شـده است ولـى امرى ناگزیر نیست و مـى تـوانـد به گونه یا گـونه هاى دیگـر تقسیـم شـود; هدف, دسته بندى مطالب و تـوجه دادن به نـوع گرایـش سـرفصلها و عنـاویـن مـورد بحث بـوده است و نه بیشتر. آرزو و حتـى گمان نـویسنـده ایـن است که ایـن مجمـوعه بتـوانـد چارچـوبـى از نگاه و انـدیشه حضرت امام در حـوزه مسایل زنان را ارائه دهـد و ملاکهایـى را بـراى تبییـن مـوضـوعات جزئى تر و نیز ارزیابى عملکرد اجتماعى و روند جامعه انقلابـى ما در ایـن خصـوص پیـش روى نهد و در کنار دیگـر مبـاحث ویژه نامه, ((خط امام)) را در ایـن دست مسایل هـر چند به اجمال تـرسیـم کنـد. ان شإالله.
بخش اول
انسان شناسى و کلام
یکم:
انسانیت, عنصر مساوى و مشترک
یکى از الگوهاى اساسى در دیـن شناختى مسایل زنان, که مى تـوان با نگرشـى کلامى از آن سخـن گفت ایـن اصل است که زن و مرد در حقیقت انسانـى و آنچه وجه تمایز میان ایـن حقیقت با سایـر ((انـواع)) مـى باشـد, هیچ تفاوتـى ندارند. هر دو از یک حقیقت مشترک سرچشمه گرفته و از یک حقیقت برخـوردارند و آن همان است که ایـن موجـود داراى حیات را از دیگر جانداران جدا مـى سازد و حقیقت وجـودى وى قائم و بسته به آن است.
حقیقتـى که در اشاره به آن از تعابیـرى چـون ((مـن)), ((تـو)), ((او)), ((خـود)), ((خـویشتـن)) و ((نفـس)) به صـورت مطلق بهره مى بریـم. و همان که محور تعلق تکالیف و حقوق قرار مى گیرد. آنچه آدمى را از دیگر انـواع جاندار متمایز مـى سازد حقیقت انسانى او است و آنچه در مرحله تکلیف و مسـوولیت, مخاطب قرار مى گیرد همان حقیقت است. به عبارت دیگـر همان حقیقتـى که آدمـى را در مـرحله ((تکـویـن)) و شکل گیـرى حقیقت وجـودى وى, اساس هستـى او و مایه تمایز او است, همان حقیقت در مرحله ((تشریع)) و مسـوولیت دهـى و پاسخگـویى نیز ملاک و مخاطب قرار مـى گیرد و ((تکلیف)) متـوجه او مـى شـود و اعضا و جـوارح تنها ابزارى براى عمل به تکلیف هستند. قـرآن کریـم در هر دو مرحله, به صـراحت تفاوت میان زن و مرد را نفـى مـى کند; هـم آنگاه که از جایگاه انسانى زن و مرد در مرحله شکل گیرى حقیقت وجـودى آن دو سخـن مـى گـویـد, منشإیـى مشتـرک و حقیقتى یکسان را یادآور مى شود و هـم در مرحله اصل تکلیف و عمل, آن دو را به عنـوان عنصـر انسـانـى مخـاطب مـى سـازد و در مقـام ارزشگذارى و پاداش عمل یکسان مى نگرد. قرآن کریـم هر دو نکته را در این آیه جمع کرده است:
((یا ایها الناس انا خلقناکم مـن ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکـم)).(5) بخـش نخست آیه اشـاره به خـاستگاه اولیه آدمیان دارد که همه از یک نـر و ماده آفریده شـده اند و بخـش نهایـى آن ملاک ارزشگذارى و برترى آدمیان علـى رغم داشتـن حقیقت مشترک را بیان مـى کنـد. ملاکـى که کاملا در اختیار و به اراده خـود آنان است; یعنى عمل. اگر تفاوتى هست نه به خاستگاه و حقیقت مشتـرک آن دو, بلکه به واقعیات و ارزشهایـى بـرمـى گردد که با کمال اختیار و خواست خـویـش به آن جامه وجـود مـى پـوشنـد. قـرآن کـریـم در جاى دیگر, پـس از آنکه نحـوه نگرش خردمندان به آفرینـش آسمانها و دستاورد نگرش اندیشمنـدانه آنان همراه با خضـوع و کرنـش در مقابل حضرت حق و اندیشناکـى آنان از عمل خـود که مـوجب نگرانـى ایشان نسبت به آینده است و در نتیجه پناه جستـن به ذیل رحمت و غفـران الهى را بازگـو مـى کنـد, پاسخ خـداونـد را ایـن گـونه بیـان مـى فـرمـایـد:
((فاستجاب لهم ربهم انى لا اضیع عمل عامل منکم مـن ذکر إو انثى بعضکم من بعض));(6) ((خدایشان خواسته آنان را اجابت کرد که مـن عمل هیچ عمل کننـده از شما را, مـرد باشـد یا زن, ضـایع و تبـاه نخواهم ساخت, همه از هم هستید.)) ایـن همان حقیقت و اصل است که حضـرت امام خمینـى بـر آن تـإکیـد دارد. آنجا که مـى فـرمایـد: ((تاریخ اسلام گـواه احترامات بى حد رسـول خدا(ص) به ایـن مولـود شریف[ حضرت فاطمه(س]( است تا نشان دهد که زن, بزرگـى ویژه اى در جامعه دارد که اگر بـرتر از مرد نباشـد کمتـر نیست.))(7) قـرآن کـریـم نه تنها بـر یکسانى میان زن و مرد ـ در حقیقت انسانـى ـ تـإکیـد دارد بلکه اساسـا آن را یکـى از نشـانه ها و آیات الهى همچـون آفـرینـش آسمانها و زمیـن و آفـرینـش اصل آدمـى و تفاوت زبانها و رنگهاى آدمیان مـى شمارد و در ردیف بـرشمارى آیات الهى به یکسانـى میان زن و مـرد از نقطه نظر انسانیت و حقیقت وجـودى, اشـاره مـى کنـد و همیـن همسـانـى را مایه سکـونت و انـس و الفت مى شمارد و اگر جز ایـن بـود چگـونه مى تـوانست دستمایه سکـونت و آرامش غریزى آدمیان باشد:
((و من آیاته إن خلق لکم مـن انفسکـم ازواجا لتسکنـوا الیها و جعل بینکـم مـوده و رحمه, ان فـى ذلک لایات لقـوم یتفکرون)).(8) تعبیر ((مـن انفسکـم)) یعنى آفرینش از حقیقت و جنس خودتان, هـم از آیـات الهى است, هـم مایه سکـونت آدمـى است, و هـم دستمـایه اندیشه ورزى اندیشمندان. به همان سان که آفرینش آسمانها و زمیـن مایه و زمینه انـدیشه آنان و دستیابـى به ایمان بـرتـر و حقایق بیشتـر است, یکسانى و همسانـى زن و مرد نیز چنیـن دستمایه اى را براى انـدیشه ورزى آنان فراهـم ساخته است. حضرت امام در تإکیـد بـر همیـن حقیقت در جـاى دیگـر مـى فـرمـایـد:
((از[ نظر] حقوق انسانى, تفاوتى بیـن زن و مرد نیست زیرا که هر دو انسانند و زن حق دخالت در سرنوشت خویـش را همچـون مرد دارد. بله در بعضى از موارد تفاوتهایى بیـن زن و مرد وجود دارد که به حیثیت انسانى آنها ارتباط ندارد.))(9) بنابرایـن هر آنچه که در تعارض با ایـن حقیقت مسلم قرآنى و اسلامى باشد حتى اگر در منابع دینى یا تاریخى جاى گرفته است نمى تـواند مورد قبـول باشد. وقتى آیات متعددى که فقط بخشـى از آن در اینجا آمـد, زن و مرد را در حقیقت و هـویت انسانـى یکسان مـى شمارد و خاستگاه آن را یک زن و یک مـرد به یکسان معرفـى مى کنـد, دیگـر زن را نمـى تـوان فقط به عنـوان یک ((حامل)) و ((ظرف)) وانمـود کرد چنان که برخى گفتند:
((و انما امهات الناس اوعیه)); مادران ظرفهایـى بیـش نیستند! و یـا آن دیگـرى که در تعریضـى سیـاسـى گفت:
((بنونا بنـو ابنائنا و بناتنا بنـوهـن ابنإ الـرجال الاباعد)) فرزندان ما فقط فرزندان پسـران ما هستند, اما فرزنـدان دختـران ما فـرزندان مـردان بیگانه انـد! چه اینکه پذیرفته نیست در مقام تحقیر شخصیت انسانى زن و کاستـن از وزن حقیقت و هویت وجودى وى, او را طفیلى و زائده اى از گل وجـودى حضرت آدم(ع) بشماریـم. حتى اگر در ظاهر برخى متـون دینى آمده باشد. و از همیـن روى است که مى خـوانیـم امام صادق(ع) وقتى با چنیـن گفته اى ـ و باید گفت با چنیـن خرافه اى ـ مـواجه مى شـود به شـدت برخـورد مـى کنـد. ملاحظه فرمایید ایـن روایت را که زراره, آن محـدث و عالـم فرزانه, نقل مى کند:
((سئل ابـوعبـدالله(ع) عن خلق حـوإ و قیل له: ان اناسا عنـدنا یقـولـون: ان الله عز و جل خلق حـوإ مـن ضلع آدم الایسر الاقصى, فقال: سبحان الله و تعالى عن ذلک علوا کبیرا! إ یقول مـن یقول هذا: ان الله تبارک و تعالى لم یکـن له مـن القدره ما یخلق لادم زوجه من غیر ضلعه؟! و یجعل للمتکلـم مـن اهل التشنیع سبیلا الـى الکلام إن یقول: ان آدم کان ینکح بعضه بعضا اذا کانت مـن ضلعه! ما لهولإ؟! حکـم الله بیننـا و بینکـم ...))(10) کسـى از امـام صادق(ع) در باره آفرینـش حـوا پرسـش کرد و گفت: ما دسته اى مردم را داریـم که مى گویند: خداى عز و جل, حوا را از آخریـن دنده چپ آدم آفرید. امام(ع) فرمود: خداوند از ایـن سخـن براستى که منزه و برتر است. آیا کسـى که ایـن حرف را مى زند, معتقد است که خداى تبارک و تعالـى تـوان نداشت که براى آدم, همسرى را از غیر دنده او بیافریند؟ و راه را براى سرزنـش گران بازمـى کند تا بگـوینـد: آدم اگر همسـرش از دنـده او بـوده است پـس خودش با خـودش آمیزش مـى کرده است؟! ایـن گـویندگان را چه شـده است؟! خـدا میان ما و آنان داورى کند ...))
دوم:
خوشبختى, فرا راه همه
از بدیهى ترین الگـوهاى دیـن شناختى, در باورهاى دینى, یکسانى زن و مرد در دستیابى به هدایتى است که در منطق دیـن مایه خـوشبختى واقعى است. راه سعادت به روى همه گشـوده است. کالاى خـوشبختى در بازار ایمان و عمل, در معرض گزینـش و خـریـد همگان است, بـى هیچ تفـاوتـى میـان مـرد و زن. قـرآن و اسـاسـا دیـن, مـایه هـدایت ((انسان)) است و انسان است که مخاطب آیه هاى هـدایت و سعادت است و جنسیت از عوارض بیرونـى و خارج از مقام تکلیف به ((هدایت)) و تشـویق به کسب ((سعادت)) است. قـرآن خـود را ((هـدى للنـــاس)) مى شمارد. چه اینکه خود را ((هدى للمتقیـن)) مى داند و تقواپیشگى را در انحصار هیچ کـس نمى داند. آدمى, بـى هیچ تفاوتـى میان زن و مـرد, مکلف به هـدایت است. آدمـى در طـریق هـدایت, راهــــى جز ((تقوا)) ندارد و مگر هدایت جز تقـوا و خداباورى و خـداترسـى و خـداخـواهـى چیز دیگـرى است. آدمى, چه زن و چه مرد, مـى تـوانـد آرزومند سعادت جاودانه باشد. ایـن راهـى است که او برمـى گزیند: ((انا هـدیناه السبیل, اما شاکـرا و اما کفـورا)).(11) و ایـن, چنان که اشاره شد, از قطعى ترین و بدیهى تریـن آمـوزه هاى دینـى و عقلـى است. جز ایـن در نظام آفرینـش که آفریدگار آن آدمى را از سـر حکمت, و بـا اختیار و اراده عمل و نمایانـدن راه و بشارت و انذار آفـریـده است, نمـى تـوانـد بـاشـد.
یکـى از تعبیـرهاى زیباى قـرآن در بـاره سعادت حقیقـى که ادیان الهى همه به آن سـو فرا خـوانده اند ((حیاه طیبه)) است; زنـدگـى پاکیزه. چه اینکه پـاداش بهشت که ((جزاى احسـن)) الهى است بیان دیگـرى از ایـن سعادت جاودانه است. قـرآن کـریـم در چنـد جا به صـراحت به گـونه اى تشـویقآمیز و در قـالب ارائه یک اصل, تــوجه مى دهد که کسـى که ((عمل صالح)) را از سر ایمان به جاى آورد, چه مـرد بـاشـد چه زن, به آن ((حیات طیب)) و به آن ((جزاى احسـن)) خواهد رسید و ذره اى در باره او ستـم نخواهد شد. این آیات همیـن حقیقت تـردیـدنـاپذیـر را بـازگـو مـى کند:
((من عمل صالحا من ذکر او إنثى و هو مومـن فلنحیینه حیاه طیبه و لنجزینهم إجرهم بإحسـن ما کانوا یعملون)).(12) ((و مـن عمل صالحا من ذکر او إنثى و هو مومـن فاولئک یدخلون الجنه یرزقـون فیها بغیـر حساب)).(13) ((و من یعمل مـن الصالحات مـن ذکـر إو انثى و هو مومـن فاولئک یدخلون الجنه و لا یظلمون نقیرا)). (14) از ایـن روى طـى مراحل رشـد و ارتقاى به مراتب بالاتر انسانـى و دستیابـى به کمالاتـى که مسیـرى بـراى وصـول به ((حیاه طیبه)) و ((جزاى احسـن)) الهى است, امرى انحصارى نیست. ((عمل صالح)) عمل مردانه نیست. کما اینکه ((ایمان)), امرى مردانه نیست. به همیـن حقیقت و به امکان طـى منازل انسانـى و کمالات وجـودى اشاره دارد این سخن امام که مى فرماید:
((براى زن ابعاد مختلفه است. چنانچه بـراى مـرد و بـراى انسان. این ورق صـورى طبیعى نازل تـریـن مـرتبه انسان است و نازلتـریـن مرتبه زن است و نازلتـرین مرتبه مرد است. لکـن از همیـن مـرتبه نازل حرکت به سـوى کمال است. انسان موجـود متحرک است, از مرتبه طبیعت تا مرتبه غیب, تا فنا بـر الـوهیت.))(15) اگر راه رشـد و کمال یابـى براى همه گشـوده است, قهرا جلـوه هاى رشـد و زمینه هاى اجتماعى آن نیز در انحصار قشـرى خاص نیست. هر آنچه در دستیابـى به آن ((حیات طیب)) که قرآن به صراحت همه مـومنان را به آن فرا خـوانـده است, دخالت دارد, مشترک میان زن و مرد است. ((یا ایها الذیـن آمنـوا استجیبـوا لله و للـرسـول اذا دعاکـم لمـــــــا یحییکـم)).(16) عبادت و کرنـش در مقابل خـداوند از آن همه است, دانـش و هنـر از آن همه است. بـروز و ظهور تـوانـــــــاییها و استعدادهاى آدمى از آن همه است.
((در علم و تقـوا کوشـش کنید که علـم به هیچ کـس انحصار ندارد, علم مال همه است, تقوا مال همه است و کوشـش براى رسیدن به علـم و تقـوا وظیفه همه مـاست و همه شماست. ))(17)
:سوم
عاطفه, نقطه عطف زندگى
در تبییـن چارچـوب نگرش حضـرت امام به مسایل زنان, نـوع نگاه و تحلیل ایشان نسبت به موضـوعى که همواره در تحلیل برخى تفاوتهاى حقـوقى میان زن و مرد, به عنوان یکى از ویژگیهاى بانـوان مـورد استناد قرار مى گیرد قابل توجه است و مى تـواند به عنـوان یک اصل در دیـن شناختـى مسایل زنان و تحلیل شخصیت انسانـى آنان از منظر امام مـورد تـوجه قـرار گیـرد. قـوت عاطفه و گستـره احساسات در بانـوان که بـرخـاسته از لطـافت اولیه روح و متناسب بـا بـرخـى مـوقعیتهاى ویژه آنـان است, در مقـایسه بـا قـوت عقلانیت معاش و خطـرپذیـرى مـردان, واقعیتـى است که به صـورت نـوعى و اجمـــالا انکارناپذیر است و ایـن خـود نشان از حکمت بالغه الهى در تدبیر امر آفرینـش و سامان یافتـن معاش آدمیان و احساس نیاز متقابل و نقـش پذیـرى تکمیلـى آنان, دارد. به عنـوان مثال, تـربیت و رشـد فـرزنـد و آمادگـى بـراى پذیرش آن همه دشـوارى از نقطه آغاز تا بزرگ شدن فرزند و قدم گذاشتـن به جامعه, دشواریهاى دوران حمل و بیدارخـوابیها و رسیـدگـى به امر تغذیه و نظافت وى به انگیزه و تـوان و تحملـى بیـش از آنچه عقل تـدبیر و حسابگرى خـرد پـدیـد مىآورد نیاز است. تنها عشق و عاطفه است که مـى تـوانـد انگیزه و تـوان پذیـرش آن همه دشـوارى را ایجاد کنـد و از آدمـى, عنصـرى خستگى ناپذیر بسازد که فرهادوار کـوه سختیها را با سرپنجه عشق و احساسات خـود از سر راه بردارد. آدمـى به نـداهایـى برخاسته از عمق جان و فراخـوانهایى از پررمز و رازتریـن لایه هاى روح انسانى خـود, نیازمنـد است تا او را به بـى هیچ چشمـداشتـى به استقبـال سختیها و ناگـواریها وا دارد. عقلانیت تدبیر و خرد زندگـى چنیـن نیست که بـراى همه آن مـراحل و همه دشـواریها و خطـرپذیـــریها ((تمکین)) کند و به قول مولانا:
پاى استدلالیان چوبین بود
پاى چوبین سخت بى تمکین بود
این است که در سخن زیبایى از امام باقر(ع)به نقل فرزند بزرگوارش امـام صـادق(ع) ایـن واقعیت را چنیـن مـى خـوانیم:
((ان الله تبـارک و تعالـى جعل للمـرإه صبـر عشـره رجال, فاذا حملت زادها قـوه عشره رجال اخرى));(18) ((خـداى تبارک و تعالـى به زن, صبر و تحمل ده مرد داده است; و زمانى که باردار مى شـود, خـداونـد نیـروى ده مـرد دیگـر را نیز به وى مـى دهـد.))
پرواضح است که وجه روشـن ایـن توان, زور بازو و قدرت ماهیچه هاى بدن او نیست. بلکه همان لایه هاى زیریـن روح و عمق جان او است که او را قوت مى بخشد و در مقابل سختیها مقاوم مى سازد. ایـن مصداقى از همـان حقیقت است که حضـرت امـام صـادق(ع) در سخـن راهگشـا و تإمل برانگیز دیگرى بیان فرمـوده است: ((ما ضعف بـدن عما قـویت علیه النیه));(19) ((هیچ تنى, نسبت به آنچه که نیتـى استـوار و اراده اى قـوى براى آن وجـود داشته باشـد, دچار ضعف و ناتـوانـى نمـى شـود.)) آنچه مکمل خرد حسابگر مرد در راه بردن و تمشیت امر زنـدگـى است و مـوجب مـى شـود زن در برخـى صحنه ها که از تـوان و انگیزه مـرد بیرون است به ایفاى نقـش بپـردازد همان لایه زیریـن روح و عاطفه عمیق وى است که نقطه عطف زنـدگـى در بسیارى صحنه ها و مـراحل است. و در واقع صحنه گـردان ایـن نقشها چیزى جز همــان سـرپنجه قـوى و استوار و نستـوه ((عاطفه)) زن نیست; همان که در رهنمود امام صادق(ع) قـوت آن تا بیست برابر مرد شمرده شده است. و در سخـن امام, چنان که خـواهد آمد, داراى ((تحملى چـون عرش)) معرفى گشته است.
همیـن ویژگى روحـى, وقتـى در صحنه جامعه, در قالب صحیح خـود به ایفاى نقـش مـى پردازد, جلـوه هایى از آیت الهى و حکمت ربانى را, هم در ((صحنه)) و هـم در ((صحنه گردانـى)), نشان مـى دهـد. بارها حضرت امام از نقـش ((صحنه گردانـى)) بانـوان در میدان مبارزه تا پیـروزى سخـن گفته انـد که نمـونه هایـى را بازگـو کـردیـم. آنچه زمینه اى شـد که در نگاه امام از منظر عاطفه به عنـوان نقطه عطف زندگـى, به شخصیت زن و دیـن شناختـى مسایل آنان بپردازیـم, سخنى دیگـر از آن بزرگـوار است که جلـوه دیگـرى از ایفاى نقـش عاطفه بانـوان در ((صحنه)) است. و براستـى چه کسـى را سراغ داریـم که وقتى از قوت عواطف و احساسات بانوان سخـن مى گوید در ایـن سطح و به عنوان یک نقطه قـوت و یک محـور امتیاز, به تحلیل و تفسیر آن بپردازد; عاطفه اى که در خـدمت جنگ و جهاد مقـدس قرار مـى گیرد و ره تـوشه مجـاهـدانـى مـى شـود که در پشت جبهه و در واقع, در پشت صحنه, دستهاى عاطفه و ایمان بانوانى را مى بینند که نقـش جهاد و پیـروزى و شهادت را در دل آنـان رقـم مـى زنند:
((عواطفى که در بانوان هست مخصـوص خـودشان است و در مردها ایـن عواطف نیست و لهذا آن چیزى که در پشت جبهه از روى عواطف از بانـوان صادر مـى شـود بیشتر و بالاتر و ارزنده تر است از آن چیزى که از مردها صادر مى شـود. به موجب عواطفى که بانوان دارند آنها براى جبهه کارهاى بسیار مفید انجام داده اند و انجام مـى دهنـد و از همه مهمتر اینکه بانـوان بعد از انقلاب با تمام کـوشـش و حفظ عفت و حفظ جهات اسلامـى,همقـدم بلکه پیشقـدم در امـور کشـــــور بوده اند.))(20)
بخش دوم
خانواده و تربیت
چهارم:
زنان, زیربناى فضیلتهاى انسانى
در جایگاه تربیت و رشد انسانى جامعه, تردیدى نیست بانـوان نقشى تعیین کننده و بـى بـدیل دارنـد. به روشنـى پیـداست که ایـن نقـش نمـى تـواند امرى تشریفاتى و یا حتـى قراردادى باشـد. دست حق در نظام زیبا و حکیمانه آفرینـش, زن را در چنیـن جایگاه و طبعا در چنیـن مسـوولیتى قرار داده است. جایگاهى که هیچ قانـون و قرارى نمى تواند کلیت آن را نادیده بگیرد و هیچ شانه اى نمـى تـوانـد به جز خود وى, این مسـوولیت را بر خـود نهد. ایـن است که از آن به نقـش بى بدیل یاد مى کنیـم. و این چنین است که سخـن امام در ایـن باب که بارها نیز بر آن تإکید ورزیده اند, بیانـى از یک واقعیت تکوینى در ((نظام احسـن)) وجود و آفرینش آدمى و مناسبات انسانى اجتمـاعى آدمیان است و تـرجمه اى است از آنچه در منـابع دینـى و نظام تشریع در شریعت مقـدس آمده است. اگر خـداى تبارک و تعالـى با صفت ((رب)) پرورش دهنده و رشـددهنـده جهان و جهانیان است, زن نیز در نظام الهى چه نظام تکویـن و ((هستى)) و چه دستگاه تشریع و ((بایستى)), مظهرى از همیـن وصف و نام مى باشد. در سخـن کوتاه امـا پـربـار و آسمـانـى حضـرت صـادق(ع) آمده است:
((اکثر الخیر فى النسإ));(21) ((بیشتریـن خیر و خوبى در وجـود بانـوان است.)) جلـوه اى از این کلام آسمانـى در سخنان امام ایـن گونه آمده است: ((زن مربى جامعه است. از دامـن زن انسانها پیدا مى شوند.
مرحله اول مـرد و زن صحیح, از دامـن زن است. مـربـى انسانها زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به و جـود زن است. زن با تربیت صحیح خودش انسان درست مـى کنـد و با تـربیت صحیح خـودش کشـور را آباد مى کند. مبـدإ همه سعادتها از دامـن زن بلنـد مـى شـود. زن مبدإ همه سعادتها باید باشد.))(22) همیـن حقیقت را حضرت امام, در جاى دیگـر با تعبیـر ((عنصـر تابناکـى که زیـربناى فضیلتهاى انسـانـى و ارزشهاى والاى خلیفه الله در جهان است))(23) بـازگــو مـى کننـد. و بـرخـاسته از همیـن حقیقت است که پیامبـر اکـرم(ص) دختـران را بهتـریـن فـرزنـدان آدمـى مـى شمـارنـد:
((خیـر اولادکـم البنـات.))(24) حضـرت امـام, بـا اشـراف عمیق و همه سـویه اى که بـر شـریعت مقـدسه از یک سـو, و مناسبات اجتماعى تربیتى جامعه دارند, یکى از محـورىتریـن آموزه هاى خـویـش را در بـاب مسـایل زنان و جـایگاه خـانـوادگـى و اجتماعى آنان, همیـن مـوقعیت اساسـى و زیربنایـى براى آنان مـى شمارنـد و سخت بـر آن تإکید مـى ورزنـد. جالب است که در اشاره به اهمیت ایـن جایگاه, آن را با مقام تـربیتـى قرآن قرینه سازى مـى کننـد; هـم قـرآن را انسـان سـاز مـى شمـارنـد و هـم بـانوان را:
((قرآن کریـم انسان ساز است و زنان نیز انسان ساز. اگر زنان شجاع و انسـان سـاز از ملتها گـرفته شـونـد, ملتها به شکست و انحطـاط کشیده مـى شـونـد.))(25) از ایـن رو, به آن دسته از گفته هایـى که زنان را سرچشمه هر فساد و آلـودگى و گناه و در یک کلمه ((منشإ شر)) و تیره بختى آدمیان معرفـى مـى کنند حتـى اگر در میان برخـى منابع دینـى باشد, باید کاملا به دیده تردید نگریست و حـداقل در برابر ظواهر آن متـون, باید ایستادگى کرد و به گـونه اى از آنها بهره جست که در تعارض آشکـار بـا مبـانـى قطعى قـرآنـى و دینـى نباشد. فضیل که از یاران امام صادق(ع) است سخنـى از مردم جامعه خـود را ـ که اینک نیز در فـرهنگ مـا بـى رونق نیست! ـ بـراى آن حضرت(ع) بازگفت.
سخـن ایـن بـود که مردم مى گویند: در قیامت بیشتر دوزخیان, زنان هستند! امام(ع) در رد ایـن گفته به پاسخى نقضى و قابل فهم براى همه اکتفا کردند و فرمودند: ایـن چه سخـن بیجایى است؟! در حالى که گاه یک مرد در آخـرت, با هزار نفر از زنان دنیا در کاخـى از در یکپارچه ازدواج مى کند! ((قلت له: شىء یقـوله الناس: ان اکثر اهل النار یـوم القیامه النسـإ. قـال: و انـى ذلک و قـد یتزوج الـرجل فـى الاخـره الفـا مـن نسـإ الـدنیـا فـى قصـر مــن دره واحده؟!))(26)
پنجم:
انسان, نیازمند الگو
در دیـن شناختـى شخصیت و مسایل زنـان, یک امـر حیـاتـى, مسـإله الگوسازى و الگـودهى است. براى کمتر کسى تردیدى در نقـش تربیتى و سازندگى الگـوها در زنـدگـى آدمـى وجـود دارد. اگر هیچ تحلیل روانشناختى و دلیل علمى بر نقـش اساسى الگوها در شکل گیرى شخصیت فـرد و نحـوه سلـوک او و نیاز همه جانبه اى که به الگـوها دارد, وجـود نداشته باشد جز همان تجربه گسترده اى که هر فرد در زندگـى شخصى در ایـن خصـوص دارد و احساس نیاز به الگـو و تإثیر آن را عملا و از درون در خود یافته و مى یابد, در ضرورت اهتمام به ایـن مهم کفایت مى کند, بـویژه براى کسانى که احساسات و عواطف قـوى و پرتإثیر آنان احساس الگوخـواهى و زمینه تإثیرپذیرى از الگوها را در آنان دوچندان مى سازد. آدمى همـواره یک نگاه او به واقعیت مـوجـود خود است و نگاه دیگرش به نقطه اى است که خـود را شایسته وصـول به آن مى داند. یا لااقل آرزوى دستیابـى به آن را دارد. یک چشـم به کـاستیها و استعدادهاى کنـونـى و یک چشـم به آرمـانها, اهداف و وضعیت مطلوبى که براى خویـش ترسیـم مى کند دارد. هر کـس مى کـوشد فاصله میان واقعیت مـوجـود و حقیقت مطلـوب را به حداقل بـرسانـد و ایـن اصلـى است مشترک میان آدمیان و تـردیـدى در آن نیست. نیک مـى دانیـم که آنچه میان آدمیان متفاوت است واقعیتهاى متفـاوت ((مـوجـود)), و آرمـانها و واقعیتهاى بسیـار متفـــاوت ((مطلوب)) است. هر کسى شخصیت و واقعیت وجـود خـویـش را در آینه آینده به گـونه اى مى بیند و یا مى طلبـد و یا لااقل آرزو مـى کنـد, حتى اگر آرزویى دست نایافتنى باشد. خـوشبختى, همان حقیقت مطلوب, واژه اى نیست که همه یک معنـا و یک تفسیـر از آن داشته بـاشنـد. تلاش عمده پیامبران الهى(ع) و سرآمـد همه آنان, پیامبر خاتـم(ص) و اولیإ اسلام(ع) آشنا ساختـن آدمیان بـا چهره واقعى خـوشبختـى یعنى همان ((حقیقت مطلوب)) است که کمال طلبى هر کـس آن را فریاد مـى کنـد و در پـى آن مـى باشـد. آدمیان تفاوتشان در شکل دادن به شخصیت خـود و نحـوه سلـوک و حیـات, در تفسیـرى که از ایـن واژه محبـوب ارائه مـى دهنـد و در مسیرى که بـراى وصـول به آن ترسیـم مى کنند و در عواملى که در ایـن مسیر ـ که گاه به درازاى یک عمر است ـ یار راه مـى شمارند و در سطح و عمق آگاهى آنان به آنچه در پى آنند مى باشد.
دراینها نیز تردیدى نیست. آنچه اینک در پى تإکید برآنیـم ایـن است که آدمـى همه, هـر کـس به فـراخـور و به مقتضاى جهان بینـى, باورها, و تحلیل و تفسیرى که به اجمال یا به تفصیل از خـوشبختى و حقیقت مطلـوب خویـش دارد, در نقطه اى از آینده زندگـى خـود که لزوما عنصـر زمان در آن دخالت نـدارد و در واقع در نقطه اى دیگر از شخصیت و حیات انسانـى خـود, نمونه یا نمـونه هایى را در پیـش چشـم آینده نگر خود نصب مـى کند و آن را مرکز ثقل همت و تلاش خـود قـرار مـى دهـد. نمـونه هـایـى که از آن به عنـوان ((الگـو)) یاد مى کنیـم. الگوهایى که در شخصیت خویش و در شکل گیرى کمالات انسانى خـود, دستیابى به آن را هر چند نسبـى, امرى شـدنـى مـى دانـد یا آرزوى آن را در سر مى پروراند.
الگویى که مى تـواند جامع خـواستهاى آرمانى و مطلوب شخص باشد یا مجموعه اى از الگوها که در ترکیب خـود, چهره اى از الگـوى مطلـوب شخص را ترسیـم مى کند. اینجاست که نقش الگو و میزان تإثیرگذارى آن در شکل گیـرى و سلـوک آدمى نمایان مـى شـود. تلاش وى در هـر چه بهتر شناختـن الگو و پـى بردن به راز و رمزهاى مـوفقیت الگـو و کـوشـش براى کنار زدن موانع و هماهنگ سازى و تطبیق خـود با او و حتـى و لااقل آرزوى پیشـى گرفتـن از او, آغاز مـى شـود, آغازى که پایان نـدارد, آغازى که در مسیر تا انتها و حتـى پـس از پشت سر گذاشتن الگو ادامه مى یابد.
الگـوها به فـراخـور جاذبه اى که در شخص ایجـاد مـى کننـد نه فقط دستمایه نحـوه شکل گیرى شخصیت آدمى مـى شـونـد بلکه مایه اى بـراى تشخص اجتمـاعى و میزانـى بـراى نمـود بیـرونـى وى و معرفــى او مى گردند. بـس است که شخص براى معرفـى خـود, الگـوهاى شناخته شده خود را بازگـو کنـد. و ایـن خود زمینه اى براى افتخارخـوانیها و عاملـى بـراى خطکشیهاى اجتماعى و تمایز شخصیتـى آحاد جـامعه در میان خود و جوامع در سطح جهانى خواهد بـود. و ایـن قاعده اى است نه براى فرد بلکه بـراى هـر جامعه اى که در هیإت یک فـرد با یک هـویت جمعى ظاهـر مـى شـود و از دیگـر جـوامع متمـایز مـى گـردد.
و نیک مـى دانیـم آنچه نقطه مشترک و نخست در بحث الگـوخـواهـى و الگوسازى است, اصل ایـن نیاز و اصل تإثیربخشى و اصل فراگیرى و گستره آن به پهناى همه آدمیان است, اما نوع الگـو, خـوب یا بد, مثبت یا منفـى, ویرانگر یا اصلاح گر, همه و همه در مرحله بعد است و همیـن واقعیت است که کار مصلحان را دشوار مى سازد و امر هدایت را در مسیرى ناهمـوار مـى افکند. و اینجاست که الگـوهاى کاذب رخ مـى نماید و جاذبه هاى وسـوسه گر و دلفریب آن, تشخیص سره از ناسره را بر بسیارى آدمیان دشـوار مى سازد و کار را بر مبلغان ارزشهاى واقعى و تفسیـرگـران خـوشبختـى حقیقـى سخت مـى سـازد.
ادیان آسمانى, و در چهره کامل آن, قرآن کریم, ایـن زمینه غریزى و ایـن نیاز فطرى آدمیان را فرصتى بس مغتنم دانسته و همواره در کنار رهنمودهاى خویـش و در جهت رسالت هدایتگرى خـود, نمـونه هاى عینى و الگوهاى تجربه شده بشرى را در پیش چشـم آنان گذاشته و در وصف آنان سخـن گفته و مستقیـم و غیـر مستقیـم آنها را در همـان نقطه هایى نصب العیـن آدمیان قرار داده که در دعوت خویـش, بشر را به آن نقطه مى خواند; مثالها و نمونه هایى از میان خـود آدمیان و از جنـس آنـان و در شکل و شمـایل آنـان.
نمـونه هاى عینـى را در حیات و ممـات الگـو شمـرده است و از هـر فرصتـى بـراى تـوجه دادن به آنان استفاده کرده است. تا آنجا که براى نگاه به چهره آنان و حتـى براى نگاه به در خانه آنان ارزش قایل شـده و در ادبیات دیـن, براى آن ((ثـواب)) بـرشمـرده است.
یکى از الگـوهاى دیـن شناختـى در باره بانـوان و مسایل آنان, در نگاه حضرت امام خمینى ـ بـویژه با تـوجه به قـوت و گستره عواطف آنـان, که طبعا استعداد بیشتـرى در جذب به الگـوهـا را پـدیــد مىآورد ـ موضـوع مهم و حیاتى الگوطلبى و الگـوسازى و نقـش شگرف آن در شکل گیرى شخصیت بانوان مى باشد. و ایـن در واقع تإکیدى بر رویه روشـن قـرآن و متـون دینـى است که بـارها و بـارهـا مـورد استفاده قرار گرفته است. آیات متعددى در قالبهاى مختلف به ایـن سنت الهى در هـدایت بشـر تکیه کـرده و بارها نمـونه هاى عملـى و عینى از تاریخ و واقعیات هستى را با عنوان ((ضرب المثل)) بازگـو نموده و به این شیوه نیز تـوجه داده است. گاه از شیوه خود ایـن گونه یاد مى کند:
((و لقـد ضـربنـا للنـاس فـى هذا القـرآن مـــــن کل مثل لعلهم یتذکرون));(27) براى مردم در ایـن قرآن, در هر زمینه اى نمونه و مثل آوردیـم تا شاید یاد کنند و بپذیرند. و گاه براى پیامبر(ص) مثالـى را بازگـو مى کند تا براى مردم بیان کند.(28) گاه مثالها را به صـورت عام و براى همه بازگو مى کند و گاه نیز به الگوسازى و معرفـى نمـونه, چه نیک و چه بد, از جمع زنان مى پردازد. در دو آیه, پشت سـر هـم, نخست, دو نمـونه از زنـان زشت کـــردار را که اتفاقا هر دو نیز در خانه وحـى و در کنار پیامبرى از پیامبـران الهى بـودند مثال مىآورد; زن نوح و زن لـوط. آن دو با اینکه به تعبیر آیه در عقـد همسـرى و در اختیار دو نفـر از بنـدگان صالح الهى بودند, اما ایـن فرصت و موقعیت, نتوانست زمینه اى براى رشد ارزشهاى انسانـى و ارتقاى معنـوى آنان گردد. دست به خیانت زدند و نتیجه ایـن شد که همراه دیگر دوزخیان راهـى آتـش شـدند. سپـس براى مـومنان, آسیه همسر فرعون و مریـم دختر عمران را به عنوان نمـونه و الگـو معرفـى مـى کند که اولى علـى رغم حضـور در دستگاه فـرعون به مـوسـى(ع) ایمان آورد و بهشت را و نجـات از فـرعون و رفتـار او را طلب کـرد و دیگـرى, آن بـانـوى عبـــادت پیشه اى که خـودنگهدار بـود و عیسـى(ع) را مـادرى کـرد.
((ضـرب الله مثلا للذیـن کفروا امرإت نـوح و امرإت لـوط کانتا تحت عبـدین مـن عبادنا صالحیـن فخانتاهما فلـم یغنیا عنهما مـن الله شیئا و قیل ادخلا النـار مع الـداخلیـن و ضـــرب الله مثلا للذیـن آمنـوا امرإت فرعون اذ قالت رب ابـن لـى عندک بیتا فـى الجنه و نجنى من فرعون و عمله و نجنـى مـن القـوم الظالمیـن و مریم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فیه مـن روحنا و صدقت بکلمات ربها و کتبه و کـانت مـن القـانتیـن)).(29) حضـرت امـام مى فرماید:
((ما بایـد سرمشق از ایـن خاندان[ خانـدان پیامبر(ص]( بگیریـم; بانوان ما از بانـوانشان و مردان از مردانشان, بلکه همه از همه آنها.))(30) و در جـاى دیگـر تـإکیـد مـى فـرمـایـد:
((الگـو حضـرت زهـرا سلام الله علیها است. الگـو پیغمبـــر اسلام است.))(31)
معرفى صحیح و جامع الگوها
آنچه گفته شد تإکیدى مجدد بر نکاتى است که براى همه روشـن است و جاى تردید نیست و حضرت امام نیز بر همیـن اصل تإکید دارنـد. آنچه نکته اساسـى سخـن مـى بـاشـد, تفسیـر درست و تحلیل جامع از الگـوهـایـى عینـى است که اسلام ارائه کرده است.
مهم, پرهیز از یکسـویه نگرى و تلاش براى شناختـن کامل و شناساندن درست به جامعه است.
مهم ایـن است که اولا بتـوانیـم شخصیتهایـى را که بحق به عنـوان الگـوهاى جامع و اطمینان بخـش و حتى متصل به وحى به جامعه معرفى مى کنیـم, شاخصهاى ((اسـوه)) بـودن در قالب ادبیات و فرهنگ قابل فهم و قابل عمل و تـإسـى ارائه دهیـم و ایـن جز به مـدد شناخت درست تـاریخ و زمان, و تـوان تفکیک میان ((محتـوا)) و ((قالب)) شخصیت و سلـوک انسـان اسـوه امکـان نخـواهـد داشت.
به عنوان مثالى روشـن و ساده, همه مى خـوانیـم که صدیقه کبرا(س) در خـانه بـا آسیـاى سنگـى دستـى, آرد تهیه مـى کرده است.
((محتـواى)) اصلى قابل تإسـى ایـن عمل چیزى جز ارزش خانه دارى, کمک به همسر, و تلاش براى تـولید, نخـواهـد بـود و ((قالب)) آن, دستاسى است که حتـى مـوجب جراحت دست آن بانـوى بزرگ(س) مى شـود. دستـاس, خصـوصیتـى نـدارد. در همـان دوره نیز, ایـن فـرض که به شیـوه اى دیگـر از گنـدم, آرد تهیه شـود, چیزى از آن محتـــــوا نمـى کاست. آنچه زمان آن را عوض مـى کنـد قـالبهایـى است که ارزش محتـوا را ندارد و لزوما قابل تإسى نیست. نمـونه دیگر سخنرانى حضرت(س) در مسجد مدینه است.
بروشنـى پیـداست محتـواى قابل تإسـى آن, نکاتـى از قبیل ضرورت دفاع از حق, پیشگیـرى از ستـم, شناسانـدن حقایق و معارف, رسـوا ساختـن عاملان گمراهى, و در عین حال حفظ کرامت و عفاف و وقار زن مسلمان و نکاتـى از این دست است. ایـن محتوا مى تـواند در محیطى غیـر مسجـد بـاشـد, در دانشگاه یا شـرکت در اجتماعات مـردمـى و راهپیماییها, در مجامع جهانـى, در رسانه هاى گـروهـى, در مجالـس قانـونگذارى و یا پیـش از خطبه هاى نمازجمعه بـاشـد. و از همیـن منظر است که میان حضـور صدیقه کبرا(س) در مسجد مدینه و سخنرانى در پـس پرده, با حضور آن بزرگوار به همراه على(ع) و فرزندان در مقابل یکایک خانه هاى مهاجـران و انصار در مـدینه و تإکیـد بـر حقانیت على(ع) و استمداد براى احقاق حقـوق از دست رفته, تفاوتـى نیست.
ایـن اولا, و ثانیا و مـوکدا شرط دیگر آن است که تصـویرى جامع و گـویـا بـى هیچ اعمـال سلیقه اى از شخصیت الگـو ارائه دهیـم.
جزئى نگرى, و معرفى تبعیضآمیز در ابعاد گوناگـونى که شخصیت جامع الگـو دارد, و یک یا چند بعد را تإکید ورزیدن و ابعاد دیگر را به فرامـوشـى سپردن, بروشنـى پیـداست که اگر در کـوتاه مـدت نیز بتـوانـد برخـى اهـداف مقطعى را بـرآورده سازد اما در درازمـدت نمى تـواند پاسخگوى نیازهاى همه جانبه جامعه باشد. و حتى اگر از منظر باورهاى دینـى نیز شخصیت الگـو, از هر نظر مـورد احترام و تجلیل باشـد و علقه هاى قلبـى مـردم با وى قـوت داشته باشـد اما راهگشایى و هدایتگرى مـورد انتظار را نخـواهد داشت. کـوتاهى در معرفـى درست و جامع از شخصیت الگـو است که یک دختـر مسلمان, از سر نادانى در باره ((الگـوى زن)) در ایـن روزگار, سخنـى را بـر زبان مىآورد و از صداى جمهورى اسلامى پخـش مى شود که موجب ((کمال تإسف و تإثـر)) حضـرت امام مـى گردد و به تعبیر ایشان ((انسان شرم دارد بازگو نماید.)) و از نقطه نظر شرعى, گـوینده را تا لبه اعدام پیـش مـى بـرد.(32) و اینچنیـن است که حضرت امام, به شـرح ابعادى از شخصیت و سلـوک حضـرت فاطمه(س) به عنـوان شخصیت الگـو مى پردازد:
((اگر شما زنها هم و زنهاى ما هـم همه, کشـور ما همه, پذیرفتند که امروز روز زن است; یعنى روز تـولد حضرت زهرا که آن وقت و آن کمـال و آن وضعیت را دارد, پذیـرفتنــد که روز زن است, به عهده شما مسائل بزرگـى از قبیل مجاهده, که حضـرت مجاهـده داشته است, حضرت به اندازه خـودش که در ایـن ظرف کـوتاه مجاهده داشته است, مخـاطبه داشته است بـا حکـومتهاى وقت, محـاکمه مـى کــــرده است حکـومتهاى وقت را, شما بایـد اقتـدإ به او بکنیـد تا پذیـرفته باشید که این روز, روز زن است. یعنـى روز تـولد ایـن حضرت, روز زن است, زهد و تقـوا و همه چیزهایى که داشته است و عفافى که او داشته است و همه چیز. شما باید اگر پذیرا شـدید, آنها را تبعیت کنیـد و اگـر تبعیت نکـردیـد, بـدانیـد که شمـا داخل در روز زن نیستید.))(33)
ششم:
خانواده,نهادى محورى و اصیل
وقتى از منظر نگاه امام خمینى به دیـن شناختى زنان و مسایل آنان مى نگریـم, اصالت نهاد خانواده به عنوان مایه سکونت و انس جویى و محبت ورزى زن و شوهر و جایگاه امـن و آماده تربیت فرزندان از یک سو, و شرافت و مقام مادرى و مسوولیت خطیر ولى بـس پرارزش آن از سـوى دیگر, جلوه اى ویژه و جایگاهى محـورى دارد. عنایت و اهتمام خاصـى که آن فقیه فـرزانه و دیـن شناس بزرگ تـاریخ اسلام به ایـن نهاد بـویژه مقـام مادرى دارد, محـور ((خـانـواده ـ مـادر)) را بروشنـى در نگاه و اندیشه هر کـس که از منظر نگاه امام به ایـن محـور مى نگرد, از نظر مـوقعیت آن و مسـوولیتهاى ناشى از آن, به یکـى از حیاتـى ترین و زیربنایـى تریـن نهادها و مـوقعیتهاى بشرى درمـىآورد, و از نظر شـرافت و ارزش در قله خـوبیها و سـرآمـــد ارزشها قرار مـى دهـد. و امام در ایـن باب سخـن بسیار دارد و در اینجا به اندکى بسنده خواهد شد.
مدینه فاضله اى که اسلام ترسیـم مـى کنـد و جامعه مـدنـى و تـوسعه همه جانبه که اینک به عنـوان یک آرمان جهانـى براى ملتهاى مختلف و از جمله امت بزرگ اسلامـى درآمـده است, بـدون حضـور سازنـده و فعال ((نهاد مقـدس خانـواده)) و بـدون منظور ساختـن همه شروط و لوازمى که شکل گیرى و تحقق ((خانواده مطلـوب)) براى جامعه اسلامى ایجاب مى کند, امکان ندارد.
خانواده به عنـوان یک نهاد فـراگیـر اجتماعى, هسته اولیه جامعه به شمار مـى رود و خـاستگـاه مـوقعیت ممتـاز و ویژه آن به خصـوص جـایگـاه مـادرى, فقط رهنمـودهاى دینـى نیست. افزون بـر آن همه آمـوزه هایـى که در جهت شکل گیرى صحیح, تعییـن مسـوولیتها, راه حل مشکلات و تحکیـم پیـونـدهاى خانـوادگـى, صادر شـده است, منافع و ارزشهاى گسترده اى که در ایـن نهاد هویداست, به عنـوان واقعیاتى ملمـوس, بـراى همگان روشـن است. ایـن است که در سخنـى از حضـرت رضا(ع) مى خـوانیـم که اگر در باره ازدواج حتـى آیه اى نازل نشده بـود و سنت و روایتـى نیز وجـود نداشت, همان نیکى به خـویشان و انـس و الفتى که با دیگران در آن وجود دارد به اندازه اى هست که انسان عاقل و خـردمند, به آن رغبت کنـد و انسان مـوفق و کاردان به سوى آن شتاب ورزد:
((لـو لـم تکـن فـى المناکحه آیه منزله و لا سنه متبعه, لکان ما جعل الله فیه مـن بر القریب و تإلف البعید, ما رغب فیه العاقل اللبیب و سـارع الیه المـوفق المصیب. ))(34) پیشتـر آوردیـم که قرآن کریـم خاستگاه غریزى و فطرى پیـوند زناشـویى و تشکیل ایـن نهاد را آفـرینـش زن و مـرد از یک حقیقت (مـن انفسکـم) و عشق و مهربانى (مـوده و رحمه) و آرامـش خاطر (لتسکنوا الیها) مى شمارد و آن را از جمله ((آیـات)) الهى معرفـى مـى کنـد.(35) و در جـاى دیگـر جایگاه زن و شـوهر و نسبت میان آن دو را با استعاره زیبا و گـویـاى ((لبـاس)) یکـدیگـر بـودن بیـان مـى کنـد.
در ایـن نهاد, ((مـرد)) در مـوقعیتـى قـرار مـى گیرد که به بیان نبـوى(ص), پـس از اصل دیـن, فایـده اى برتر و منفعتـى بزرگتر از داشتـن همسـرى مسلمـان و سـازگـار و مسـوولیت شناس, نبـرده است.
و ((زن)), پس از اصل دیـن که نیاز فطرى انسانها و حاکـم بر همه آنهاست, تا بالاتـریـن مـرتبه بـرکت و سـودمنـدى قـرار مـى گیرد:
((ما استفاد امـرو مسلـم فائده بعد الاسلام افضل مـن زوجه مسلمه, تسـره اذا نظر الیها, و تطیعه اذا امـرها و تحفظه اذا غاب عنها فى نفسها و ماله.))(36) قداست ایـن نهاد, برخاسته از جایگاه آن و عنایت ویژه اى است که خداوند بزرگ در قلـم ((تکـویـن)) و رقـم ((تشریع)) به آن داشته و دارد. بنگرید این سخـن شریف پیامبر(ص) که هیچ نهادى در اسلام را در پیشگـاه خـداونـد دوست داشتنـى تـر و عزیزتـر از نهاد خـانـواده و پیـونـد زنـاشـویـى نمـى داند:
((مـا بنـى فـى الاسلام بنـإ احب الـى الله تعالـى و اعز مــــن التزویج)).(37) و قداست و شرافت آن از یک سـو تا آنجاست که اگر مرد بدون هیچ مانعى, با اینکه در محل خـود به سر مـى برد, شب را در بیرون از خانه به سـر بـرد و در جاى دیگر استـراحت کنـد, در سخـن امام(ع) عیـن نامروتى و خلاف جـوانمردى است.(38) و از سـوى دیگر در سخـن نبـوى(ص) و رهنمود علوى(ع) براى زن به مثابه صحنه جهادى است که او جهادگر آن میـدان است. (39) و ارزش رسانـدن یک جـرعه آب به همسـر به جز پـاداش اخـروى, از یک سـال روزه دارى و شب زنـده دارى برتر است.(40) بارها حضرت امام در تإکید بر اینکه اسلام دیـن زندگى است و براى همه زوایا و جـوانب زندگى برنامه و چـارچـوب دارد, مثـال تشکیل خـانـواده را شـاهــــد آورده است:
((احکام شرع, حاوى قوانیـن و مقررات متنوعى است که یک نظام کلى اجتماعى را مى سازد. در ایـن نظام حقـوقـى, هر چه بشر نیاز دارد فراهـم آمـده است; از طـرز معاشـرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خـویـش و همشهرى, و امور خصوصى و زندگى زناشویى گرفته تا مقررات مربـوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل, از قـوانیـن جزایـى تـا حقـوق تجارت و صنعت و کشاورزى. بـراى قبل از انجـام نکاح و انعقاد نطفه قانـون دارد و دستـور مى دهد که نکاح چگـونه صورت بگیرد و خـوراک انسان در آن هنگام یا موقع انعقاد نطفه چه باشد, در دوره شیرخـوارگى چه وظایفـى بر عهده پدر و مادر است و بچه چگـونه باید تربیت شـود, و سلـوک مرد و زن با همـدیگر و با فرزندان چگـونه باشد. براى همه ایـن مراحل دستـور و قانون دارد تا انسان تـربیت کنـد.))(41) شرح ایـن حقیقت بارها در کلام حضرت امام آمده است, از جمله:
((شما وقتـى اسلام را ملاحظه مـى کنیـد به حسب ابعاد انسـانیت او, طـرح دارد, قـانـون دارد, از قبل از اینکه انسـان به ایـن دنیا بیایـد, قبل از اینکه پـدر و مادر انسان ازدواج کنـد, طرح دارد براى اینکه ایـن بذر را خـوب تربیت کنـد, طرح دارد اسلام. زن را چه جور انتخاب کنید, شـوهر را چه جـور انتخاب کنید, در وقتى که ازدواج مـى کنید چه وضع باشد, با چه آداب باشـد, در وقت لقاح چه آداب باشد, در وقت حمل چه آداب باشـد, مثل یک زارعى که یک تخـم زراعت را مى کارد و مـواظبت مـى کند که زمیـن خـوب باشـد, آب, آب سالـم باشد, به مـوقع برسد, سایر تربیتها تربیتهاى نباتـى باشد که درست تربیت بشـود, اسلام براى تربیت انسان از قبل ازدواج پدر و مادر شروع کرده است, زمین را یک زمیـن سالـم مطهر مـى خـواهـد بـاشـد, زوج را یک زوج سـالـم صحیح انسـان صفت انتخـاب بکند.
بعد هـم آداب دیگر تا وقتى که متـولد مى شود و آداب رضاع و آداب حمل و رضـاع و تـربیت در دامـان مـادر و تـربیت در پیـش پـدر و تـربیتهاى بعدى که دنبـال ایـن مـىآیـد.))(42)
هفتم:
شرافت مادرى, ارزشى بى همتا
شإن مادرى, و شرافت و مسـوولیتـى که ایـن جایگاه دارد و تـوجه
ویژه اى که در متون دینى به منزلت مادر, نقـش و تإثیرگذارى آن, و طبعا مسـوولیتهاى وى شـده, انعکاس خاصـى در بیانات حضرت امام یافته است تا آنجا که عطـوفت و رحمت نهفته در دیـدگان مادر را, بـارقه رحمت و عطـوفت رب العالمیـن شمـرده و یک شب مادر نسبت به فرزند را از سالها عمر پـدر ارزنده تر دانسته است. خداوند بزرگ, در قرآن کریـم در دو مـورد وقتـى سفارش احسان و نیکـى به پدر و مادر را یادآور مـى شـود به دوران دشـوار باردارى مادر و تـولـد فـرزنـد و شیـرخـوارگـى آن اشاره مـى کنـد و در یک مـورد آن, از ((انسان)) مـى خـواهد که شکرگزار او و پـدر و مادرش باشد.(43) و بروشنـى پیـداست که چرا حضرت امام, شغل مادرى را شریفتریـن شغل مى شمارند:
((این مادر که بچه در دامـن او بزرگ مى شود, بزرگتریـن مسـوولیت را دارد و شـریفتـریـن شغل را دارد, شغل بچه دارى.
شریفتریـن شغل در عالـم بزرگ کردن یک بچه است و تحـویل دادن یک انسان است به جامعه. ایـن همان بـود که خداى تبارک و تعالـى در طول تاریخ بـراى انبیا فـرستاد. در طـول تاریخ از آدم تا خاتـم انبیا آمدند انسان درست کنند.))(44) و اینچنیـن است که در سخـن نبـوى(ص) هیچ شیـرى بـراى فـرزنـد, بهتـر از شیـر مــادر نیست:
((لیس للصبى لبن خیر مـن لبـن امه.))(45) و ارزش دوران باردارى و شیر دادن, با مرزبانـى در راه خـدا برابرى مـى کند و اگر ایـن دوران دشوار منجر به فـوت مادر شـود, جایگاهى چـون شهید خـواهد داشت و ایـن سخنـى است که به نقل امیـرالمـومنیـن(ع), پیـامبـر اکـرم(ص) در پـاسخ زنـى فـرمـود که پـرسیـد:
پـس زنان را از ارزش جهاد چه بهره اى است؟(46) التزام به نگرشـى که حضـرت امـام به دیـن و معارف اسلامـى دارد و شنـاخت الگـوهاى رفتارى دینى از منظر آن بزرگـوار, در گرو شناخت همه اندیشه ها و رهنمـودهاى امام و پـایبنـدى به همه آمـوزه هاى ایشان است. تنها نگاهـى کـوتاه به بیان امام در شرح شإن مادرى و مسـوولیت خطیر آن و رسالتى که هیچ چیز نمى تواند جایگزیـن آن گردد و نیز شرافت و ارزشى که ایـن جایگاه در نگاه امام به فراخور اهمیت و نقش آن دارد, هیچ تردیدى باقـى نمى گذارد که مادرى و مسـوولیتهاى ناشـى از آن, یک محـور اساسـى و بدون جایگزیـن در حرکت جامعه اسلامى و سلامت آن مـى باشد و هر چقـدر به دانـش و آگاهـى و رشـد و پیشرفت جامعه افزوده گـردد بـایـد ایـن رکـن, رفعت بیشتـرى یابـد و از استحکـام و استـوارى فزونتـرى بـرخـوردار گـردد.
و طبعا لـوازم و مقتضیات آن بیشتر مراعات شـود. یک جامعه اسلامى و انقلابـى که به تعادل رفتـارى و آگاهـى درست و بینـش تـوحیـدى همه جـانبه دست یـافته بـاشـد همـواره در سیـــــــاستگذاریها و برنامه ریزیهاى خـود, شإن و مسـوولیت و نیز شرافت و ارزش مادرى را یک اصل محـورى و بـى بدیل مـى شمارد و به مقتضاى آن به تنظیـم مناسبـات اجتماعى و سـامـان دادن امـر جـامعه و مـردم و حکـومت مـى پـردازد; اصلـى جـارى در همه صحنه هـا و حـاکـم بــــــر همه بـرنامه ریزیها. زیربناى معرفتـى و دینـى و ارزشـى ایـن امر نیز کاملا روشـن است. همه تلاشهاى فردى و اجتماعى حتى تشکیل حکومت در نگاه دیـن, باید در یک نقطه به هـم برسند و پیوند بخـورند و آن هـدایت و تربیت انسان است. اسلام نیز ((براى ساختـن انسان آمـده است. کتاب آسمانـى اسلام که آن قرآن مجید است, کتاب تربیت انسان است. ))(47)
و چه کسـى شایسته تر و مـوثرتر از مادر براى ایـن هدف. چه اینکه اگر انسان زاده نشـود, موضوعى براى هدایت وى و رسالت دیـن باقى نمـى مانـد. و اینچنین است که حضرت امام در شـرح ایـن شإن و در تبیین همیـن نقـش و مسـوولیت, چنان که به اشاره گذشت, در فرازى بسیار زیبا و از منظرى عرفانـى ـ تربیتـى به فرزند خـود مرحـوم حجت الاسلام والمسلمیـن حـاج سیـد احمـد خمینـى مـى نـویسنـد:
((حقـوق بسیار مادرها را نمى تـوان شمـرد و نمـى تـوان به حق ادا کـرد. یک شب مـادر نسبت به فـرزنـدش از سـالها عمـر پـدر متعهد ارزنـده تر است. تجسـم عطـوفت و رحمت در دیـدگان نـورانـى مادر, بارقه رحمت و عطوفت رب العالمیـن است. خداى تبارک و تعالى قلب و جان مادران را با نور رحمت ربـوبیت خـود آمیخته آن گونه که وصف آن را کـس نتـوان کرد و به شناخت کسى جز مادران درنیاید و ایـن رحمت لایزال است که مادران را تحملـى چـون عرش در مقابل رنجها و زحمتها از حال استقرار نطفه در رحـم و طـول حمل و وقت زاییدن و از نـوزادى تا به آخر, مرحمت فرمـوده, رنجهایـى که پدران یک شب آن را تحمل نکنند و از آن عاجز هستند. اینکه در حـدیث آمده است که ((بهشت زیـر قـدمهاى مـادران است))(48)
یک حقیقت است و اینکه با ایـن تعبیر لطیف آمده است براى بزرگـى عظمت آن است و هشیـارى به فـرزنــدان است که سعادت و جنت را در زیر قدم آنان و خاک پاى مبارک آنان جستجـو کنید و حرمت آنان را نزدیک حرمت حق تعالـى نگهداریـد و رضا و خشنـودى پروردگار سبحان را در رضـا و خشنـودى مادران جستجـو کنیـد.))(49) و صـد البته, چنان که در کلام امام صادق(ع) آمـده است, خـوشا به حـال کسـى که مادرش پاکدامـن و عفیف باشد.(50) جلوه اى از ایـن سخـن جعفرى(ع) را در ایـن فراز از سخنان امام مـى خـوانیـم; فرازى که استدلالـى روشـن و انکارناپذیر را در خود دارد و بارها حضرت امام در ایـن باره سخن گفته اند:
((شما خانمها شرف مادرى داریـد که در ایـن شـرف از مـردها جلـو هستید و مسوولیت تربیت بچه در دامـن خودتان دارید. اول مدرسه اى که بچه دارد, دامـن مادر است. مادر خوب, بچه خوب تربیت مى کند و خـداى نخـواسته اگر مادر منحـرف باشـد, بچه از همان دامـن مادر منحرف بیرون مىآید و چـون بچه ها آن علاقه اى که به مادر دارند به هیچ کـس ندارند و در دامـن مادر هستند تمام چیزهایـى که دارند, آرزوهایـى که دارند خلاصه مـى شـود در مادر و همه چیز را در مادر مـى بیننـد, حرف مادر, خلق مادر, عمل مادر, در بچه ها اثـر دارد.
لامحاله یک بچه در دامن مادر که اول کلاس است, ایـن دامـن اگر یک دامـن طاهـر پاکیزه مهذب باشـد, بچه از همیـن اول که دارد رشـد مـى کنـد, با آن اخلاق صحیح و با آن تهذیب نفـس و با آن عمل خـوب رشد مى کند. بچه وقتى در دامـن مادرش هست مى بیند مادر اخلاق خـوش دارد, اعمال صحیح دارد, گفتـار خـوش دارد, آن بچه ها از همان جا اعمالـش و گفتارش به تقلیـد از مادر که از همه تقلیـدها بالاتـر است و به تزریق مـادر که از همه تزریقها مـوثـرتـر است, تـربیت مى شود.))(51)
بخش سوم
جامعه و فرهنگ
هشتم:
زن و مرد, نقش تکمیلى متقابل
یکـى از نکات محورى در انـدیشه دیـن شناختـى حضرت امام در حـوزه مسایل زنان تـوجه به ایـن اصل است که زن و مرد همان گونه که در نظام آفـرینـش و ساختار تکـوینـى زنـدگـى آدمـى ((نقـش تکمیلـى متقابل)) دارند و در ایـن خصوص و با تـوجه به جایگاه و نقشى که هر یک از آن دو دارند, هیچ کـدام فرع بر دیگرى نیستنـد و تفاوت در نقـش به مقتضاى حکمت بالغه الهى و ضرورت آن در نظام آفرینش, به معناى اصل بـودن یکـى و فرعى تلقـى شدن دیگرى نیست, در نظام تشریع و تنظیـم مناسبات اجتماعى و جایگاه انسانى اجتماعى هر یک از آن دو نیز, مکمل یکـدیگـرنـد و یک محـور اسـاسـى در تحلیل و تبییـن تفاوتهاى قـراردادى و اعتبارى نیز همیـن نقشهاى تکمیلـى است که خـاستگاه آن عمـدتا تفـاوتهاى سـاختـارى هـر یک در نظام آفـرینـش مـى باشـد و در واقع یک تقسیـم کار طبیعى را مـى طلبـد.
خـاستگاه بخشـى از نقشهاى متفـاوت تکمیلـى, چنان که اشـاره شـد اقتضائات طبیعى هـر یک از طـرفیـن است. اما بخشـى از آن نیز به عرف و عادات اجتماعى و اعتباراتـى برمى گردد که فرد یا جامعه به هـر دلیل آن را بـراى خـود پذیـرفته است. اینکه به عنـوان مثال مادر, به صـورت غریزى احساس مى کند باید از کودک خـود حمایت کند یا به او شیـر بـدهـد, اعتبـارى و بسته به قـراردادهاى اجتماعى نیست; با ایـن تفاوت که در اولـى با پـدر مشترک است و در دومـى تنهاست, اما اینکه زن اجمالا نمـى تـواند بـدون مـوافقت شـوهر از خانه خارج شود یا شـوهر نمـى تـواند برخلاف قرار اولیه, زن را از شهر محل سکـونتـش به جایـى دیگر منتقل کند, امـورى است که خـود آنـان در چـارچـوب قـرارهـاى عام یـا خـاص پذیـرفته اند.
بهر روى, تردیدى نیست که موضوع ((نقـش تکمیلى)) در نظام آفرینش آدمى, و پیوندهاى اجتماعى و تنظیم روابط انسانى, از عام تریـن و ملموس ترین موضوعات است و کسى اصولا در صدد تردید در ایـن واقعیت نیست تا نیازى به تإکید بـر آن باشـد. آنچه مـورد تإکیـد است یکى این است که در ایفاى نقش تکمیلى و در قرار گرفتـن هر یک از زن و مرد در ایـن جایگاه که ((مکمل)) دیگرى مى باشند, یکى اصل و دیگرى فرع نیست, یا هر دو اصلنـد یا هر دو فـرع. قرآن کریـم به صـورت عام و فراگیر همه انسانها را در خـدمت یکـدیگر مـى شمارد; خـدمت متقـابلـى که زاییـده نیـاز متقـابل است:
((إهـم یقسمـون رحمه ربک نحـن قسمنا بینهم معیشتهم فـى الحیاه الدنیا و رفعنا بعضهم فـوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا و رحمه ربک خیر مما یجمعون));(52)
((آیا اینان رحمت پـروردگـارت را قسمت مـى کننـد! مـا میانشـان, امکانات زنـدگـى اشان را تقسیـم کـردیـم و آنان را بـر یکـدیگـر بـرتـریهایـى دادیـم تـا یکـدیگـر را به خـدمت گیـرنـد, و رحمت پروردگارت از آنچه آنان گرد هـم مـىآورند بهتر است.)) مفاد آیه شریفه تقسیـم بندى جامعه به افراد بادرجه و افراد بـى درجه, یعنى افرادى که فقط دیگران را به خدمت و ((تسخیر)) مـى کشند و افرادى که فقط به خـدمت و ((تسخیـر)) دیگـران درمـىآینـد نیست. نیــاز متقـابل است که تسخیـر متقـابل را در پى دارد.
شرایع الهى نیز در صـدد هـدایت بشـر به تنظیـم روابط و مناسبات عادلانه اجتماعى و معرفى ((حقوق متقابل)) اعضاى جامعه بـوده اند.
تبییـن تکالیف و مسـوولیتهاى متقابل اجتماعى و تقسیـم وظایف در جهت ایجاد روابط عادلانه, کارى است که در حـوزه مسـوولیت انبیإ الهى بـوده است. نمـود روشـن, عمیق و گستـرده آن در شکلــــــى سـازمان یافته همـراه بـا حقـوق و تکـالیف معیـن, در قـالب نهاد خانـواده شکل مى گیرد و ایفاى نقـش تکمیلـى هر یک از زن و مرد و سمت و سوى ایـن رابطه تسخیرآمیز, نه فقط در سطح ایجاد زمینه هاى همزیستـى مسالمتآمیز, بلکه پاسخگـویى به نـدایـى است که از عمق فطـرت و از نهان عواطف, غرایز و وجـود آدمـى به گـوش مـى رسـد و ((مایه)) آرامـش و سکونت نفـس را مى طلبد.(53) ایـن است که قرآن کریـم در خصـوص رابطه و نقـش تکمیلى زن و مرد, طبعا در چارچـوب نهاد خانـواده, آن را مایه سکـونت طرفیـن و در فضایـى آکنده از مودت و مهربانى مى شمارد:
((و مـن آیاته ان خلق لکم مـن انفسکـم ازواجا لتسکنـوا الیها و جعل بینکـم مـوده و رحمه)).(54) و همیـن نقـش را در شکلـى کاملا رسمـى, در قالب روابط همسرى با ایـن بیان که هر کـدام ((لباس)) دیگرى است بیان مى دارد:
((هـن لباس لکم و انتـم لباس لهن)).(55) و یا آنگاه که بر ایـن اصل الهى تإکید مـى ورزد که خداوند عمل هیچ عمل کننده اى را ضایع نمـى کنـد, چه مـرد باشـد چه زن, بلافاصله با تعبیر ((بعضکـم مـن بعض)) به همزادى زن و مـرد و نقـش تکمیلـى آن دو, ولـى بــا یک خاستگاه انسانى, اشاره مى کند.(56) جلـوه اى از ایـن نقـش متقابل تکمیلى را در ایـن فراز از بیانات حضرت امام به وضوح مى بینیـم:
((خدمت مردها هـم بسیارش مرهـون خدمت زنهاست. در مردها یک حسـى است که اگر ببینند زنها بیرون آمـده از خانه ها براى یک مقصـدى, اگر قوه شان یکى باشد, ده تا مى شـود و در مملکت ما ایـن طـور شد که بانوان همدوش بلکه جلـوتر از مردها از خانه ها بیرون آمدند و در ایـن راه اسلامى زحمت کشیدند و رنج دیدند, جـوان دادند, شوهر دادند, برادر دادند, معذلک رنج کشیـدند, عمل کردنـد, پشتیبانـى از اسلام کـردنـد و مـردها هـم بسیارى به تبع زنها ایـن کـار را کردند.))(57) حضرت امام این واقعیت را با همیـن مضمـون در چنـد جـاى دیگـر نیز بیان کـرده انـد اما نکته قـابل تـوجه آن است که ایشان یک عامل اساسـى در حـرکت و قیام خـودشان و استمرار آن را همیـن حضور و فداکارى بانوان مى شمارند. یعنى حضور و حرکت زنان, انگیزه حرکت امام و ادامه آن. ایـن نکته اى بود که حضرت امام در 13 بهمـن 57, یک روز پـس از بـازگشت به ایـران یـادآور شـدنـد:
((روز سکـوت نیست, روز فعالیت است; هر کـس در هر منصبى که هست, در هر مقامـى که هست نبایـد ساکت باشـد. ایـن فـریادى که اینها مى زنند, زنها را شما ببینید چه فریاد مـى زننـد, مردها چه فریاد مـى زنند, اینها پشتـوانه شما هستنـد. ((شکـر الله سعیهم)) اگـر اینها نبـودند, ما هیچ قدمى برنمـى داشتیـم, اینهایند که مـن را وادار مى کنند به قدم برداشتـن.))(58) و اینچنیـن است که یک ماه پـس از آن, در حالـى که انقلاب روزهاى نخست پیروزى را مى گذراند, همه را مرهون بانوان مى شمارند:
((ما همگـى مـرهـون شجـاعتهاى شمـا زنـان شیـردل هستیـم.))(59)
بنابـرایـن, زن و مـرد, هم در جامعه و روابط اجتماعى, و هـم در فضاى خانه و در مناسبات خانوادگى, دو وجـود مکمل یکدیگرند و نه دو قطب مخالفـى که وجـود هر یک, عرصه را بر دیگرى تنگ مـى کند و به ناگزیر یکى باید حذف شـود و یا کاملا در خدمت دیگرى باشد. از ایـن رو در شناخت و تنظیم مناسبات اجتماعى و خانوادگى میان زن و مرد و معرفـى وجهه انسانى اجتماعى آنان, حضـور و نقـشآفرینى هر یک بـدون دیگـرى را بایـد ناقص شمرد و صـد البته که انسانها در موقعیتها و شرایط متفاوت, وظایف و حقـوق متفاوت دارند و در کسب شایستگیهاى ارادى چـون ایمان, علـم, تقوا و جهاد, کسانى برترند که شـایستگـى بیشتـرى کسب کننـد, چه زن و چه مـرد.
((ما نهضت خـودمان را مدیـون زنها مى دانیـم. مردها به تبع زنها در خیـابـانها مـى ریختنـد, تشـویق مـى کـردنـد زنها مــردان را. خودشان در صفهاى جلو بـودند. زن یک همچو موجودى است که مى تواند ... یک قـدرت شیطـانـى را بکشـد.))(60)
نهم:
ارزشهاى وجودى, میزان شخصیت
یکى دیگر از الگوهاى دیـن شناختى در حوزه مسایل بانوان, توجه به ملاکها و معیارهـاى حقیقـى در ارزشگذارى شخصیت و وزن انسـانـى و اجتماعى, افـراد است. آنچه حضـرت امـام, در ایـن خصـوص یـادآور شـده انـد جلـوه اى از معیارهاى روشـن اسلام و تـإکیـدى بـر مفاد رهنمـودهایـى است که در آیات و روایات و در سیـره معصـومـان(ع) آمـده است. آنچه اساس شخصیت یک انسـان را شکل مـى دهـد فضـایل و ارزشهایـى است که در عمل اکتسابـى خـود و بـر اساس اراده و تلاش خویـش به دست مىآورد. عواملى چون رنگ, زبان, خویشاوندى, و جنس, تنها در شناخت آدمیان و تمـایز میان آنـان دخـالت دارد و نه در میزان ارزشهاى وجـودى و شخصیتى. قـرآن کریـم وقتـى از آفـرینـش آدمیان از یک مرد و زن سخـن مى گـوید, هـم, یکسان بـودن آنان در منشإ آفرینش را یادآور مى شود و هـم اینکه ایـن منشإ, فقط مرد یا فقط زن نیست, بلکه ((مـن ذکـر و انثـى)); مـرد و زن با هـم. آنچه خـاستگاه تمایز در ایـن مـرحله و شاخه شـاخه شـدن و قبیله قبیله گشتـن آدمیان یعنـى ((و جعلنـاکـم شعوبا و قبـائل)) است, امکان شناخت یکـدیگـر و تفاوت گذارى میان آنان در ایـن مقطع است که جزء نخستیـن و ضـرورىتـریـن نیازهاى زنـدگـى اجتماعى و حتـى خانوادگى است.
همان که قـرآن بـا تعبیـر ((لتعارفـوا)) از آن یاد مـى کنـد. تا اینجا, عوامل تمایز نوعا طبیعى و خارج از اراده و خـواست اولیه خـود افراد است و به هر حال ملاک و میزانـى براى ارزشگذارى نیست و اینچنیـن است که در ایـن مـرحله هیچ تفـاوتـى میان آدمیان در پیشگاه خـداونـد نیست چرا که همه آفریده او و رابطه وجـودىاشان با آفریدگار یکسان است. آنچه وجه تمایز و در واقع میزانـى براى ارزشهاى وجـودى و شخصیتى انسان, زن یا مرد, به شمار مى رود همان است که قرآن در پى اشاره به یکسانى آفرینـش و تفاوتهاى طبیعى و خاستگاه آن, با تعبیر ((ان اکـرمکم عنـد الله إتقیکـم)) از آن یاد مى کند.(61) ((تقـوا)) در معناى حقیقـى و گسترده آن که اینک مجال پـرداختـن به شـرح آن نیست, شامل پایبنـدى به همه مقـررات دینى و احکام الهى و همه ارزشهاى دینى مـى گردد. لذا اگر در جاى دیگرى از فضیلت جهاد و تفاوت مجاهدان و قاعدان سخـن مـى گـوید و تصریح مـى کند که خـداونـد ((جهاد))گران را بـر ((قعود))پیشگان, برترى ویژه اى داده است, در واقع یک مصداق روشـن از تقواپیشگى و کسب ارزش جهاد است.(62) اگـر از تمـایز میـان ((عالــــــم)) و ((جـاهل)) و طبعا بـرتـرى ((عالـم)) بـر ((جــاهل)) و در واقع, ((علـم)) بر ((جهل)) سخـن مى گـوید, میزانـى را ارائه مـى دهد که امرى اکتسابى است و جنسیت ملاکـى براى دستیابـى به آن نیست.(63)
آیـات چنـدى نیز که تفـاوتهاى ارزشـى میـان آدمیـان را یـادآور مى شـود, مثالها و نمونه هایى را که شاهد مـى گیرد امـورى خارج از جنسیت است. ((خبیث)) و ((طیب))(64), ((اعمـى)) و ((بصیـــر)) و ((ظلمـات)) و ((نـور))(65) و ((زنـدگـان)) و ((مـردگـان))(66), ((بهشتیان)) و ((دوزخیـان))(67), ((مـومـن)) و ((فـاسق))(68) و مـوارد چند دیگرى که در عدم همسانى و تمایز آشکار میان دو دسته از مـردمـان بیان کـرده است.(69) فهم تفـاوت میـان نمـونه هـا و تمثیلها نیز امـرى است وجـدانـى که قـرآن به داورى وجـدان خـود مـردمـان وانهاده است و نیـازى به استـدلال ندارد.
اگر قرآن کریـم از تفاوت و مراتب متفاوت آدمیان در نظام آفرینش نیز سخـن گفته, یکى به ایـن هدف شمرده است که تفاوتها, منشإ و مـوجب احسـاس ((نیـاز متقابل)) و در نتیجه ((خـدمت متقـابل)) و تنظیـم و تقـویت مناسبات و روابط اجتماعى باشد, و همه در خـدمت هم باشند,(70) و دیگرى به ایـن هدف که زمینه آزمون آنان فراهـم آیـد.(71) کما اینکه در تنظیـم روابط اجتمـاعى و مناسبـات میان آدمیان که طبعا بـر اساس جعل و در چارچـوب قـرارهاى اعتبـارى و ((نظام تشـریع)) مـى باشـد بـر همسانـى زنان و مـردان در اختصاص داشتـن دستاورد هر یک به خـود, تإکید مى ورزد و هر یک از آن دو را صاحب ارزشها و سرمایه هاى مادى و معنوى خـود مى داند و کسى را نـرسـد که چشمـداشتـى به سهم یـا کسب دیگـرى داشته بـاشـد:
((و لا تتمنـوا ما فضل الله بعضکـم علـى بعض للـرجـال نصیب ممـا اکتسبـوا و للنسإ نصیب مما اکتسبـن)).(72) و اگر در جایـى نیز پـس از تإکیـد بـر یکسانـى و همسانـى ((حقـوق)) با ((تکالیف)) زنان, در چارچـوب روابط زناشـویى (به حدس قـوى) یا فراتر از آن در مناسبات اجتماعى (به احتمالـى), به یک نـوع برترى مردان بـر زنان حکـم داده است(73), در مقـام تشـریع و چـارچـوب ((تـدبیـر منزل)) یـا ((تنظیـم روابط اجتمـاعى)) است که طبعا مسـوولیتهاى سنگین ترى متـوجه مردان است و پرواضح است که ایـن تمایز ربطى به ارزشهاى اکتسابـى هـر یک از آن دو, در زمینه هایـى که اسلام آنها را مـایه ارزش مـى دانـد; نـدارد. و به بیـان علامه طبـاطبـایـى: ((ان الاعمال التى یهدیها کل مـن الفریقین الى المجتمع هى الملاک لمـا اختص به مـن الفضل, و ان مـن هذا الفضل مـا تعیـن لحــوقه بالبعض دون البعض کفضل الرجل علـى المرإه فـى سهم الارث, و فضل المرإه علـى الـرجل فـى وضع النفقه عنها, فلا ینبغى إن یتمناه متمـن, و منه ما لـم یتعیـن الا بعمل العامل کائنا مـن کان کفضل الایمـان و العلـم و العقل و التقـوى و سـائر الفضـائل التــــى یستحسنها الدیـن, و ذلک فضل الله یوتیه مـن یشإ و اسئلوا الله مـن فضله)).(74) مضمـون سخـن ایـن مفسـر بزرگ ایــن است: ((ملاک امتیاز و ارزش, در هر یک از زن یا مرد, اعمالـى است که تقـدیـم جامعه مى کنند.
البته پاره اى امتیازات امـرى اختصاصـى است مثل افزونـى سهم ارث مرد بر زن, و امتیاز زن بـر مرد در عدم مسـوولیت نسبت به نفقه. در ایـن بخش هیچ کس نباید چشمداشتى نسبت به امتیاز دیگرى داشته باشد. و بخـش دیگر تنها به عامل آن بستگى دارد, هر کـس مى خواهد باشـد. ارزش و امتیاز ایمان و دانـش و عقل و پـرهیزگارى و سایر ارزشهایى که دین مى پذیرد, همه از ایـن نوع است. ارزش و امتیازى است که خداوند به هر کـس بخـواهد مى دهد و تـوفیق آن را باید از خداوند خـواست.)) و اینچنیـن است که حضرت امام خمینى در تإکید بـر فـداکارى اعجـابآمیز زنان بزرگ ایـران در طـول جنگ, یادآور مى شوند:
((اینجانب در طـول ایـن جنگ, صحنه هایـى از مادران و خـواهران و همسـران عزیز از دست داده دیـده ام که گمان نـدارم در غیـر ایـن انقلاب نظیـرى داشته بـاشـد)) و آنگـاه به نمـونه اى از ایثـار و ارزشهاى متعالـى و افتخـارآمیز بـانـوان به عنـوان یک خـاطــره فراموش نشدنى مى پردازند:
((و آنچه براى مـن یک خاطره فرامـوش نشدنـى است, با اینکه تمام صحنه ها چنیـن است, ازدواج یک دختر جـوان با یک پاسدار عزیز است که در جنگ هر دو دست خـود را از دست داده و از هر دو چشـم آسیب دیده بـود. آن دختر شجاع با روحى بزرگ و سرشار از صفا و صمیمیت گفت حال که نتـوانستـم به جبهه بروم, بگذار با این ازدواج دیـن خـود را به انقلاب و به دینـم ادا کرده باشـم. عظمت روحانى ایـن صحنه و ارزش انسانـى و نغمه هاى الهى آن را نـویسندگان, شاعران, گـویندگان, نقاشان, هنرپیشگان, عارفان, فیلسـوفان, فقیهان و هر کـس را که شماها فرض کنید, نمى تـوانند بیان و یا ترسیـم کنند و فداکارى و خداجویى و معنویت ایـن دختر بزرگ را هیچ کس نمى تواند با معیارهاى رایج ارزیابى کند)).(75) و ایـن مصداقى از رهنمـود آسمانى حضرت صادق(ع) است که فرمـود: ((الامرإه الصالحه خیر مـن إلف رجل غیـر صالح));(76) زن صـالح, به از هزار مـرد نـاصـالح است. و در بیان دیگر فرمود:# ((لیـس للمـرإه خطـر, لا لصالحتهن و لا لطـالحتهن, اما صـالحتهن فلیس خطرها الذهب و الفضه. و اما طالحتهن فلیـس التـراب خطرها; التـراب خیر منها;))(77) ((زن را ارزش و بهایـى نیست, نه بـراى صالح آنان و نه براى ناصالحشان. اما صالح آنان, در مقابلـش, طلا و نقره برابرى نمـى کند, و اما ناصالح آنان, ارزش خاک نیز ندارد و خاک بهتر از او است.)) در ضـد ارزشها نیز, تفاوتـى میان زن و مرد نیست و ایـن درست برخلاف تصـور جاهلـى و باور خرافه اى برخـى مـردم است که قبح ارتکاب گناه تـوسط زنان را در مـواردى بیشتـر مـى داننـد و ننگ آن را بـراى او حتـى اگـر تـوبه کنـد جـاودانه مـى شمارنـد, اما مرد را حتـى اگر اصرار بر آن ورزد مستحق چنیـن سرزنشـى نمـى شمارند. علامه طباطبایـى, خاستگاه چنیـن خرافه اى را همان تصـور دوران جاهلیت مـى شمارد که آنان را به زنـده به گـور کردن دختران وا مى داشت. # علت اصلى ایـن بـود که در تصـور آنان دختر وقتى بزرگ مى شد و به همسرى دیگرى درمىآمد بازیچه دست او مـى شـد و شـوهر هر گـونه که مى خواست از او بهره مى جست و ایـن مایه ننگ خانواده دختر بـویژه پدر او بود. آنگاه مى افزاید:# ((و قـد بقـى من هذه الخرافات بقایا عند المسلمیـن ورثـوها مـن إسلافهم, و لـم یغسل رینها مـن قلوبهم المربـون, فتراهـم یعدون الزنا عارا لازما علـى المرإه و بیتها و ان تابت دون الزانـى و ان اصر, مع ان الاسلام قـد جمع العار و القبح کله فـى المعصیه, و الزانـى و الزانیه سـوإ فیها));(78) ((ته مـانـده هایـى از ایـن خـرافه ها بیـن مسلمانان مـانـده است و از پیشینیان خـود به ارث برده انـد و مربیان جامعه, زنگار ایـن خرافه ها را از دلهاى آنان نشسته اند. لذا مـى بینـى که زنا را ننگـى مانـدگار نسبت به زن و خانـواده اش, حتى اگر تـوبه کند مى شمارند اما مرد زناکار را حتى اگر اصرار ورزد, نه. با اینکه اسلام ننگ و زشتـى را همه در گناه مى داند و مرد بدکاره و زن بدکاره, از ایـن نظر یکسانند.)) حضرت امام نیز چنـد روز پیـش از پیـروزى انقلاب اسلامـى بـا اشـاره به مـوقعیت زنـان در جمهورى اسلامـى مـى افزایند:
((ما همه گونه آزادى را به زن خواهیـم داد, البته جلوى فساد را مى گیریـم و در این مـورد, دیگر بیـن زن و مرد فرقى نیست.))(79) 2میزان ارزش2 تا اینجا, سخـن از ایـن رفت که شخصیت آدمـى, بسته به ارزشها و اعمالـى است که کسب مـى کنـد امـا اینکه میزان ارزش چیست و ملاک فضیلت کـدام است, مـوضـوعى است که نیازى به شـرح آن نیست و جاى جاى سخنان حضـرت امام, مستقیم و غیر مستقیـم گـویاى ارزشهاى متعالـى انسانى و اسلامـى و مـوازیـن آن است. به اجمال, تنها اشاره به دو فراز از سخنان آن بزرگوار مى شـود; یکى در شرح بـرخـى امـور که در رژیـم فاسـد گذشته به عنـوان ارزشهاى واقعى تـرویج مـى شـد, و دیگـرى در اشـاره به ارزشهاى حقیقـى.
((وقتى در قشر تـوده هاى مردم نگاه مى کردى, در بیـن زن و مرد هر دو طایفه, ارزش به لباس بـود و به طـرز پـوشیـدن لباس و دوختـن لباس و آرایـش, هر که بهتر لباس مى پوشید و شیک تر بـود در لباس, ارزشش پیـش مردم بیشتر بود و هر زنى که آرایشـش به طرز اروپایى بود و لباسـش از آنجا الهام مى گرفت, ایـن پیـش زنها هـم ارزشـش زیـادتـر بـود, البته پیـش اکثـر, ارزشها همه به امـور مـــادى بود.))(80) پیـش از پیروزى انقلاب اسلامى, در پاریس, وقتى یکى از خبرنگاران زن به حضـور حضرت امام مى رسـد و مطرح مـى کند که چـون امام وى را به عنـوان یک زن پذیرفته است, ایـن نشان مـى دهـد که نهضت, بـرخلاف تبلیغات دیگران که آن را عقب مانده مـى شمارنـد, یک نهضت مترقـى است! حضرت امام, اشاره مـى کنند که صرف پذیرفتـن یک خبرنگار زن ((دلیل بر ایـن نیست که اسلام مترقـى است)) و بعد با اشاره به تصـور ناصحیح بـرخـى افراد از ترقـى, اضافه مـى کننـد: ((ترقـى به کمالات انسانى و نفسانـى است و بااثر بـودن افراد در ملت و مملکت است, نه اینکه سینما بروند و دانـس بروند. و اینها تـرقیـاتـى است که بـراى شمـا درست کـرده انـد و شمـا را به عقب رانده اند.))(81)
دهم :
زن, آزاد و مسـوول در تعییـن سـرنوشت
یکى از مهمترین الگـوهاى دیـن شناختـى حضرت امام در حـوزه مسایل زنـان که در واقع وجهى اسـاسـى در تمـایز میان انـدیشه و نگـاه ایشان و بسیارى از بزرگان دیگرى که از زبان دین سخـن مى گفتند و مى گویند, به شمار مى رود, اصل و محـور فراگیر و گسترده اى است که در اینجـا بـا عنـوان مسـوولیت و دخـالت در سـرنـوشت از آن نام مى بریـم. ایـن مهم با تـوجه به سرفصلها و موضوعات متعددى که در مصـداق یابـى آن از منظر انـدیشه امام وجـود دارد مـى تـوانـد با تعابیر دیگر و یا در چند بخـش مجزا مطرح شـود. مجال اندک مقاله چاره اى جز شرح اجمالى و پرداختـن فهرست گونه به بخشى از عناوینى که زیرمجمـوعه ایـن اصل قرار مى گیرند, باقـى نمى گذارد. آنچه در ایـن بخـش مورد نظر است عمدتا از وجهه نظر مسـوولیت عملى زن در دو حـوزه فـرد و جـامعه است و نگـاهـى به بعد کلامـى و مبـــاحث انسـان شناختـى نـدارد. در آن زمینه به همان شـرحـى که در محـور ((خـوشبختـى, کالاى مشترک)), آمد بسنده مـى کنیـم. تردیدى نیست و کسـى نیز نمـى تـواند تـردیـد کنـد که زن نیز یکسان با مـرد, در سرنوشت خود دخیل است و پاسخگـوى عمل خـود مى باشد. مدار تکلیف و مسـوولیت, عبارت است از اراده و اختیار و آزادى عمل از یک سـو, و خرد و آگاهـى از سـوى دیگر. و هر انسانـى, زن یا مرد, در گرو دستـاوردها و اکتسابـات خـود است, چه خـوب و چه بـد: ((کل نفـس بماکسبت رهینه))(82)
و:
((لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت)).(83) در اینها تردیـدى نیست و کسـى نیز تردید نکرده است و نیازى به شرح و بسط آن نمـى باشد. آنچه در این مختصر از منظر دیـن شناسى امام به آن اشاره مى کنیم, همسانـى زن و مرد و مسـوولیت مشتـرک آنان در حـوزه عمل بانـوان بـویژه در زمینه هاى حضور اجتماعى مـى باشد. مظاهر حضـور اجتماعى اعم از تلاشهاى فرهنگى, آمـوزشى, سیاسـى و هنرى, تحصیل, اشتغال, و تـولیدات صنعتى, کشاورزى و دامى و دیگر فعالیتهاى اجتماعى با ((حفظ جهات شرعى)) اختصاص به قشـرى یا جنسـى خاص نـدارد و زنان نیز نه تنها حق پـرداختـن به آنها را دارنـد بلکه در بسیـــارى مـوارد تکلیف دینـى و اجتماعى آنان به شمار مـى رود و تلاش حضـرت امام نیز طـى سالهاى مبارزه و پـس از آن, از جایگاه مرجعى بزرگ و رهبرى که فقط و فقط از مـوضع احکام دیـن و تکالیف اسلامى سخـن مى گـوید, مصروف ایـن شد که بانـوان را به صحنه آورد و از قید و بنـدهاى خرافه اى و محرومیتهاى خـودساخته اى که بر تلاش اجتماعى و نقـشآفرینى آنان با توطئه دشمنان و ناآگاهى تـوسط برخـى دوستان بسته شده بـود بگشاید و آنان را به مرحله اى از رشـد و بالندگـى برساند که در ردیف یکى از افتخارات خـود و جامعه اسلامى در آغاز وصیت نـامه سیـاسـى الهى خـویـش اعلان کنـد:
((ما مفتخریـم که بانـوان و زنان پیـر و جـوان و خـرد و کلان در صحنه هاى فرهنگـى و اقتصادى و نظامى حاضر و همدوش مردان یا بهتر از آنان, در راه تعالـى اسلام و مقاصـد قرآن کریـم فعالیت دارند ... و از محـرومیتهایى که تـوطئه دشمنان و ناآشنایـى دوستان از احکـام اسلام و قـرآن بـر آنها بلکه بـر اسلام و مسلمـانان تحمیل نمـودند, شجاعانه و متعهدانه خـود را رهانده و از قید خرافاتـى که دشمنان بـراى منافع خـود به دست نادانان و بعضـى آخـونـدهاى بـى اطلاع از مصـالح مسلمیـن به وجـود آورده بـودنـد, خــــــارج نمـودند.))(84) اصل همسانى زن و مرد در جایگاه اجتماعى و حضـور سـازنـده و فعال در صحنه هـاى مختلف جـامعه به عنـوان یک انسـان مستقل, امـرى نیست که آشنـایـان به اسلام بـىآلایـش و رهــــا از داوریهاى پیـش ساخته و تکلفهاى خـودسـاخته, به آن اذعان نـداشته باشند.
مفسـر عالـى قـدر, علامه طباطبایـى در شـرح جایگاه اجتماعى زن در بیانى کلى مى نویسد:
((و اما وزنها الاجتماعى: فان الاسلام ساوى بینها و بین الرجل مـن حیث تـدبیـر شـوون الحیاه بالاراده و العمل فانهما متساویان مـن حیث تعلق الاراده بمـا تحتـاج الیه البنیه الانسـانیه فـى الاکل و الشرب و غیرها من لـوازم البقإ, و قد قال تعالى: ((بعضکـم مـن بعض))(85), فلها إن تستقل بـالاراده و لها إن تستقل بـالعمل و تمتلک نتـاجها کما للـرجل ذلک مـن غیـر فـرق, ((لها مـا کسبت و علیها ما اکتسبت)). محصول این بخش سخـن علامه ایـن است که زن در بـرآوردن نیازهاى انسانـى و اجتماعى خـویـش با مرد یکسان است و مى تواند مستقلا تصمیـم بگیرد و مستقلا عمل کند و مالک دستاوردهاى خـود است. در نگاه ایشان تنها دو ویژگى در زن است که طبعا و به مقتضـاى آن دو, مسـوولیتهاى خـاصـى را متـوجه او مـى سازد:
((احدیهما: إنها بمنزله الحرث فى تکـون النـوع و نمائه فعلیها یعتمد النوع فى بقائه فتختص مـن الاحکام بمثل ما یختص به الحرث, و تمتاز بذلک مـن الرجل. و الثانیه: إن وجودها مبنى على لطافه البنیه و رقه الشعور, و لذلک إیضـا تـإثیـر فـى احـــوالها و الـوظائف الاجتماعیه المحـوله الیها.))(86) ((آن دو ویژگى, یکـى جایگاه و مسـوولیت زن در چرخه شکل گیرى وجـود آدمى و رشد آن است که بقاى نسل متکـى بـر ایـن جایگاه است و طبعا در ((تشـریع)) و تنظیـم مناسبـات اجتمـاعى به مقتضـاى آن و نه بیشتـر, احکـام و مسـوولیتهایى را متـوجه او مـى سازد, و دوم, ساختار لطافتآمیز و ظرافتهاى ادراکى وى است که به گونه اى در مسـوولیتهاى محـوله به او تإثیرگذار مى باشد)) و شرح آن در بخـش دیگرى از همیـن نوشته بـا عنـوان ((عاطفه زن, نقطه عطف زنـدگـى)) آمده است.
حضـرت امام به مقتضاى شناخت همه جانبه و عمیقـى که از آمـوزه هاى دینـى دارند ـ به شرحـى که در مقدمه گذشت ـ رسالت خـود و انقلاب اسلامـى را دستیابـى زنان به مقـام والاى انسـانـى مـى داننـد, به گونه اى که بتـواند در سرنوشت خود دخالت کند: ((ما مى خواهیـم زن به مقام والاى انسانیت بـرسـد. زن بایـد در سرنـوشت خـودش دخالت داشته باشد.))(87) اگر قرآن کریـم سرنوشت جـوامع را به دست خود آنان مـى داند و پیشرفت و تحـولات نیک آن را در سایه تلاشهاى آحاد جامعه معرفـى مى کند(88) و انحطاط اخلاق و فرهنگ و زوال نعمتها و شکست تمدنها را نیز ناشى از عملکرد خـود مردم مى شمارد(89) ایـن ((مردم)) اختصاص به گروهى خاص ندارد. جلوه اى از ایـن اصل قرآنى همان است که در سخنان امام بـارها بـر آن تإکیـد شـده است; از جمله اینکه:
((اسلام زن را مثل مرد در همه شـوون, همان طـورى که مـرد در همه شـوون دخالت دارد, دخالت مى دهد.))(90) حضرت امام چنان که اشاره شد, دخالت در سرنوشت خـود و شوون اجتماعى را نه تنها حق بانوان بلکه تکلیف شـرعى و به عنـوان عمل به وظیفه دینـى و اجابت دعوت الهى مى شمارند و ایـن, آن الگـویى است که ما را در شناخت بیشتر دیـن یارى مى دهد و یک عامل اساسى در برترى اسلام در تکریم شخصیت زنان و حمایت از حقـوق اجتمـاعى و سیاسـى آنـان و تـإکیـد بـر مشـارکت و حضـور آنان در عرصه هاى مختلف اجتماعى در مقـایسه بـا دیگر مکاتب و نظامها است. ((ایـن بانوان را کى بسیج کرده که در همه شوون کشـور دخالت مى کنند و دخالت بجایى هـم مـى کنند؟ اینها را کـى, اینها را خـدا دعوت کـرده است. اینها لبیک بـراى خــدا دارند مى گویند.))(91)
پیامبـر اکرم(ص) دعوت خـویـش را از روز نخست متـوجه همه اقشار اجتماعى مـى دانست. دومیـن فردى که به او ایمان آورد یک زن بـود که تا آخر نیز به پاى ایمان خـویـش ایستاد و آنهمه فداکارى کرد و نام خـویـش را به عنـوان یکى از چهار زن برگزیده جهان تـوحید ثبت نمـود. زنان در همه صحنه ها حضور داشتند, حضـورى مسـوولانه و از سـر اداى وظیفه دینـى و رسـالت ایمـانـى خـود.
حضورى که در پاسخ به نداى پیامبر(ص) بـود. در نخستیـن بیعتى که با پیامبـر(ص) پیـش از هجرت در عقبه, از جانب چنـد نفر از مردم یثرب که هنوز نام ((مدینه)) را نیز به خـود نگرفته بـود, صـورت گرفت, از زنـى به نام هفرإ دختر عبیـد بـن ثعلبه نام برده شـده است و در اهمیت حضور وى همان بـس که برخى علت نامگذارى آن بیعت به ((بیعه النسإ)) را همیـن مـى دانند. در بیعت دوم در سال بعد نیز حداقل دو زن حضـور داشتند. در بیعت عمـومـى مردم مکه هنگام فتح آن نیز همه شرکت جستنـد. قرآن کریـم نیز به مسإله استقبال زنان از بیعت پـرداخته و پیامبـر(ص) را مـوظف به پذیرش آن کرده است.(92) در جریان هجـرت نیز که یک امـر حیاتـى بـراى مسلمانان بـود, چه در هجـرت مخفیانه به حبشه که از جمع حـدود یکصـد نفـر مهاجران, نزدیک 20 نفر زن شرکت داشت, و چه در هجـرت به مـدینه, پیش از هجرت پیامبر(ص) و پـس از آن که مسلمانان اموال خویـش را در مکه نهاده و به دنبال پیامبر(ص) روانه مدینه مـى شدند و حدود 500 کیلـومتـر راه را بـا دشـوارى بسیـار طـى مـى کـردند.
حضرت امام در باب ضـرورت مشارکت بانوان در آنچه که به سـرنـوشت جامعه اسلامى مربـوط مى شـود, در حـوزه هاى مختلف اجتماعى, بیانات بسیارى دارنـد که پرداختـن به همه نکات و آمـوزه هاى آن از مجال بحث بیرون است. آنچه در ایـن مختصر بازگـو مى شـود تنها اشاراتى بـس کوتاه, آن هـم به بخشى از محـورها و عناویـن است, افزون بر آنچه در سـایـر بخشهاى مقـاله آمده است.
مشارکت سیاسى:
یکى از محـورهایى که در حضـور اجتماعى بانوان, سخت مورد تإکید حضـرت امـام است, مسـإله مشـارکت سیـاسـى آنـان مـى بـاشـد:
((زن باید در سرنـوشت خـودش دخالت داشته باشـد. زنها در جمهورى اسلام رإى بایـد بـدهند. همان طـورى که مـردان حق رإى دارنـد, زنها حق رإى دارند.))(93) ((همان طـورى که مردها باید در امور سیاسـى دخالت کنند و جامعه خـودشان را حفظ کنند, زنها هـم باید دخالت کنند و جامعه را حفظ کننـد. زنها هـم بایـد در فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى همدوش مردها باشند.))(94) آنچه در ایـن نوشته, به عنوان محـور اصلى دنبال مى شود, ایـن نکته اساسى است که حضرت امام اینها همه را از موضع دیـن و در جایگاه معرفى اسلام بازگـو مى کنند. و چهره اى که از دین و شریعت ترسیم مى کنند جز ایـن نیست که بـانـوان دوشـادوش مـردان در عرصه هاى مختلف اجتماعى و شـوون زنـدگـى حضـور فعال و مسـوولانه دارند:
((خانمها براى اینکه یک چیزى مثلا دستشان بیایـد, ـ یک ـ یا فرض کنید که صاحب منصب بشوند نمىآیند بیرون خـودشان و بچه هایشان را به کشتـن بـدهند. ایـن اسلام و قرآن است که خانمها را آورده است بیرون و همـدوش مردها بل جلـوتـر از مـردها وارد در صحنه سیاست کرد.))(95)
حضور در عرصه سازندگى:
یکـى دیگر از صحنه هاى مشارکت فراگیر, مسإله سازندگـى همه جانبه کشـور و جامعه است که هیچ کـس نباید و نمـى تـواند تردید کند که بدون حضـور فعال بانـوان جامعه اسلامى بتوان در ایـن مهم تـوفیق کـامل به دست آورد. در ایـن خصـوص نیز حضـرت امام, تـإکیـدهاى زیادى دارند:
((همه ملت ایران, همه ملت ایران, چه بانـوان و چه مـردان بایـد ایـن خرابه اى که بـراى ما گذاشته اند, بسازنـد. با دست مرد تنها درست نمى شود, مرد و زن باید با هم ایـن خرابه را بسازند.))(96) ((زنان شیردل و متعهد, همـدوش مردان عزیز به ساختـن ایران عزیز پرداخته چنان که به ساختـن خـود در علـم و فرهنگ پرداخته انـد و شما شهر و روستـایـى را نمـى یابیـد جز آنکه در آنها جمعیتهایـى فرهنگى و علمى از زنهاى متعهد و بانـوان اسلامى ارجمند به وجـود آمـده است.))(97) حضرت امام اساسا معناى آزادى صحیح بانـوان را نیز همیـن مى شمارند که آنان بتوانند با حفظ شوون دینى و انسانى خـود, در سـازنـدگـى کشـور نقـش ایفـا کنند:
((امروز زنان در جمهورى اسلامى همدوش مردان در تلاش سازندگى خـود و کشـور هستند و ایـن است معناى آزادزنان و آزادمردان, نه آنچه در زمان شاه مخلوع گفته مى شد, که آزادى آنان, در حبـس و اختناق و آزار و شکنجه بـود)).(98) 2تلاش فرهنگى2: یکى از عرصه هاى حضور اجتماعى که از منظر دینـى, بـانـوان وظیفه دارنـد در آن مشارکت فعال داشته باشنـد, تلاش در عرصه فرهنگ به معناى وسیع کلمه است. و حضرت امام, بارها بـر ایـن مهم که طبعا بخـش عمـده اى از حیات اجتمـاعى را در بـر مـى گیـرد تـإکیـد کـرده اند:
((شما مـى دانید که فرهنگ اسلام در این مدت مظلـوم بـود, در ایـن مـدت چند صـد سال, بلکه از اول بعد از پیغمبر سلام الله علیه تا برسد به حالا فرهنگ اسلام مظلوم بود, احکام اسلام مظلوم بـودند, و ایـن فرهنگ را باید زنده کرد و شما خانمها همان طورى که آقایان مشغول هستند, همان طـورى که مردها در جبهه علمى و فرهنگى مشغول هستنـد, شمـا هـم بـایـد مشغول بـاشید.))(99)
مشارکت در نظارت عمومى:
نظارت فعال و متعهدانه بر آنچه در جامعه اسلامى بـویژه در اجزإ نظام اسلامى مـى گذرد و تلاش بـراى حسـن جریان امـور, وظیفه اى است شـرعى و متـوجه همه افراد جامعه, چه زن و چه مرد. زن نیز بایـد در نظارت بر امور, خـود را مسوول بداند. نظارت مسوولانه علاوه بر آگـاهیهاى لازم, نیازمنـد حضـور فعال و اظهارنظر در مسـایل است:
((بـایـد همه زنها و همه مـردهـا در مسایل اجتمـاعى, در مسـایل سیاسى وارد باشند و ناظر باشند; هم به مجلس ناظر باشند, هـم به کـارهاى دولت ناظر بـاشنـد, اظهارنظر بکننـد.))(100) ایـن سخـن امام, شعاعى از فـرمـان قـرآن کـریـم است که به صـراحت پیـونـد مسـوولانه و ایمانى زنان و مردان مومـن را یادآور مى شـود و آنان را عهده دار مسـوولیت امر به معروف و نهى از منکر مى شمارد, همان گـونه مسـوول اقامه نماز و اداى زکات و پیـروى از خـدا و رسـول مى داند:
((و المومنون و المـومنات بعضهم اولیإ بعض یإمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمـون الصلـوه و یـوتـون الزکـوه و یطیعون الله و رسـوله اولئک سیـرحمهم الله ان الله عزیز حکیـم.))(101)
آرى به گفته قرآن, این چنیـن جامعه اى با چنان پیـوندهاى ایمانى و مناسبـات اجتمـاعى مسـوولانه و نظارت همه جانبه در کنار انجـام دیگر وظایف دینى است که مـورد لطف و عنایت خداوند قرار مى گیرد.
حضـور در دفـاع و تـدارک میـدان نبـرد:
تحمیل جنگى ناخـواسته بر ملت انقلابـى ایران, فرصتـى تاریخـى را براى بانوان مجاهد و فداکار فراهـم آورد که گوهر وجود ایمانى و ارزشهاى انسانى خویش را به زیباترین و گویاتریـن شکل به نمایـش گذارنـد و زمینه اى شـد که حضـرت امام نیز وجه دیگـرى از مشارکت بانوان در مقدرات اساسى جامعه و سرنوشت خویـش را بازگو کنند. و اینچنیـن بـود که یکى از محورهاى اساسى در بیانات حضرت امام در باره جنگ تحمیلى و دفاع مقدس را, ضرورت و نحـوه حضـور بانوان و تلاش جهادى آنان تشکیل مى دهد; از آمـوزش نظامى گرفته تا تدارکات جبهه, تربیت فرزنـدان و تشـویق همسران و بستگان بـراى حضـور در میدان نبرد, حضور در سپاه و ارتـش و حتى حضـور خـود بانـوان در جهاد دفاعى که مسـوولیتى مشترک میان زن و مرد است. و اینها همه از نگاه دینـى, تحلیل و استـدلالهاى روشـن و انکارناپذیرى دارد.
((زنان در صـدر اسلام با مـردان در جنگها هـم شـرکت مـى کـردنـد. ما مـى بینیم و دیدیـم که زنان همدوش مردان بلکه جلـوتر از آنان در صف قتال ایستادند, خود و بچه هاى خود و جـوانان خودشان را از دست دادنـد و بـاز هـم مقـاومت کـردند.))(102)
((اگر خداى نخـواسته زمانى یک هجـومى به مملکت اسلامى بشود باید همه مردم, زن و مرد حرکت کننـد. مسإله دفاع ایـن طـور نیست که تکلیف منحصـر به مرد باشد یا اختصاص به یک دسته اى داشته باشـد; همه بـایـد بـرونـد و از مملکت خـود دفـاع بکنند.))(103)
((مـن از آنچه تا کنون به همت مردان و زنان باشرف و رزمنده شده است, امید آن دارم که در بسیج همه جانبه آمـوزش نظامى و عقیدتـى و اخلاقـى و فرهنگـى با تإیید خداوند متعال مـوفق شـوند و دوره تعلیمات و تمرینهاى عملى نظامى و پارتیزانى و چریکـى را شایسته و به طـورى که سزاوار یک ملت اسلامـى بپـاخـاسته است به پـایــان رسانند.))(104)
استـدلال بر ضرورت آمـوزش نظامـى تـوسط بانـوان در شکلهاى مختلف آن نیز کاملا روشـن است. کما اینکه امام خطاب به جمعى از بانوان مى فرمایند:
((اگر دفاع بر همه واجب شد, مقدمات دفاع هـم باید عمل بشود. از آن جمله قضیه اینکه ترتیب نظامى بـودن, یاد گرفتـن انواع نظامى بودن را براى آنهایى که ممکـن است. ایـن طور نیست که واجب باشد بر ما که دفاع کنیم و ندانیم چه جـور دفاع کنیم. باید بـدانیـم چه جور دفاع مى کنیم ... البته در آن محیطى که شما تعلیـم نظامى مى بینید باید محیط صحیح باشد, محیط اسلامـى باشد, همه جهات عفاف محفوظ باشد, همه جهات اسلامى محفوظ باشد.))(105) پایان بخش ایـن محور, سخـن دیگرى از حضرت امام در پیـش از پیروزى انقلاب است که هم تإکیدى بر مشارکت مسـوولانه بانـوان در جهاد شرعى است و هـم تـإکیـدى بـر حضـور فعال در جـامعه و مشـارکت در امـورى که به سرنوشت آنان مربوط مى شود:
((ایـن تبلیغات که ((اگـر اسلام پیـدا شـد مثلا دیگـر زنها بایـد بـروند تـوى خانه ها بنشیننـد و قفلـى هـم درش بزننـد که بیـرون نیـاینـد)) ایـن چه حـرف غلطـى است که به اسلام نسبت مـى دهنــد. صـدر اسلام زنها توى لشکرها هم بـودنـد, تـوى میـدانهاى جنگ هـم مى رفتند.))(106)
یازدهم:
عفاف و حجاب, دژى تسخیرناپذیر
وقتـى از منظر اندیشه و نگاه امام خمینى به دیـن شناسى در حـوزه مسایل زنان مـى پـردازیـم ضـرورت حفظ شـوون و شـرایطـى که یک زن مسلمان باید در حضور اجتماعى و سلوک و رفتار خـویـش به آن کاملا پـایبنـد بـاشـد, بخـوبـى آشکار است. همان که از آن به عفـاف و پـاکـدامنـى, و به حجـاب و پـوشـش شـرعى یـاد مـى کنیـم.
انقلاب و مبـارزه تـا پیـروزى هنـر امام بـود, امـا هنـر بزرگ و بى بدیل امام این بود که ایـن همه را با صبغه دینى و کاملا منطبق بر خـواستها و ارزشهاى دینـى سامان داد. آوردن بانـوان به صحنه انقلاب و میـدان مبارزه بى شک هنر امام بـود. اما هنر بـى نظیر وى آن بـود که آنان را با تإکید بر حفظ شوون شرعى به صحنه آورد و در میـدان دفاع از دستاوردهاى انقلاب, حاضـر نگه داشت; تـا آنجا که انقلاب او, ((انقلاب چادرها)) نام گـرفت. این حقیقت شیریـن از یک منظر جاى شگفتـى ندارد چرا که امام اساسا یکى از اهداف قیام خـود را نجات جامعه از فرهنگ بـى بنـد و بارى و زدودن مظاهر هتک کـرامت بـانـوان و آنچه خـود امـام از آن تعبیــــر به ((آزادى وارداتـى)) مـى کرد بود. هنر امام ایـن بـود که نه ضـرورت حضـور اجتماعى و سازنـده بـانـوان در سـرنـوشت خـود و جامعه را فـداى یکسـویه نگـرى و تنگ نظرى به دیـن و جایگاه زن نمـود و نه به عذر مبارزه و حضـور بانوان در صحنه هاى مختلف آن, چارچـوبهاى شرعى و شـوون مورد نظر شریعت در روابط اجتماعى بانوان را نادیده گرفت. در نگاه امام, شخصیت اجتماعى و کرامت انسانى زن مسلمان و حضـور سازنده او در جامعه و نقـش کامل وى در تعییـن سرنوشت خود, تنها با حفظ همه جهات شـرعى که در اینجا از آن بـا نام عفاف و حجـاب یـاد مـى کنیـم, ممکـن است و طبعا و لزومـا تحلیل شخصیت و ارائه چهره اجتماعى زن مسلمان از منظر دیـن شناسـى امام, در هر جایگاه و مسـوولیتى که قرار مى گیرد, عفاف و حجاب به معناى وسیع و صحیح آن به عنـوان یک اصل محـورى, حضـور دارد و صـــــد البته که نه ((عفـاف)) مـى تـوانـد در دایـره بسته سلیقه ایـن دیـن مـدار یـا سهل انگارى و ولنگـارى فکـرى و اعتقـادى آن تـوجیه گـر, تفسیـر و تعییـن مصداق گردد و نه ((حجاب)) بر مدار تنگ نظرى و تعصب بیجاى ایـن فرد یا آن گروه مى چرخد و نه مـوم صفت مى تـواند هر روز و به دلخـواه هر کـس به شکلى در آید. چارچـوب شرعى آن مشخص است و هر جا نیز عرف, موضـوع حکـم شرع باشد, مردم عرف خـود را مى شناسند. حضرت امام, بارها بر انجام وظایف و مسـوولیتهاى اجتماعى بانوان تإکید ورزیده اند و در عیـن حال حفظ سایر شـوون دینى را یادآور شده اند:
((امـروز بایـد خانمها وظایف اجتماعى خـودشان را و وظایف دینـى خـودشان را باید عمل بکنند و عفت عمـومى را حفظ بکنند و روى آن عفت عمـومـى, کارهاى اجتماعى و سیاسـى را انجـام دهنـد.))(107)
امام وظیفه دینـى را در جـاى دیگـر بـا اشـاره به وضعیت مطلـوب کنونى در ایران شرح مى دهند:
((همان طـورى که مردها باید در امـور سیاسى دخالت کنند و جامعه خـودشان را حفظ کنند, زنها هـم باید دخالت کنند و جامعه را حفظ کنند. زنها هـم باید در فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى همدوش مردها باشند. البته با حفظ آن چیزى که اسلام فرمـوده است, که بحمدالله امـروز در ایـران جـارى است.))(108) ایـن جلـوه اى از همان سخـن امیـرالمـومنیـن(ع) است که حیا و عفت را از صفات و دستـاوردهاى ایمـان شمـرد و جزء سجـایـاى آزادگـان و رسـم نیکان دانست:
((ان الحیإ و العفه مـن خلائق الایمان و انهمـا لسجیه الاحـرار و شمیه الابـرار));(109) ((حیـا و پـاکـدامنـى, نشـانه آزادگــى و جـوانمـردى و لازمه ایمـان است.)) ملتـى که آزادى یــافته, لازمه آزادى را حیا و پاکـدامنـى و رها شـدن از فرهنگ بـى بنـد و بارى مـى دانـد. پاکـدامنـى و حجاب نشانه آزادگـى است و مردان و زنان آزاده, آنـاننـد که بـا حیـا و پـاکـدامـن بـاشنـد.
آزادگى, خاستگاه و سرمنشإ بسیارى صفات نیک و سلـوک پسندیده از جمله حیا و خـویشتنـدارى است. ایـن سخـن امـام صـادق(ع) است که ((حـریت)) را جامع صفاتى مـى شمارد که اگر حتـى یکـى از آنها در کسـى نباشد, خیر چندانى در وى نیست; وفادارى, تدبیر, حیا, حسـن خلق و در نهایت که به تعبیـر امـام(ع) جـامع صفـات دیگــر است, آزادى: ((خمـس خصال مـن لـم تکـن فیه خصله منها فلیـس فیه کثیر مستمتع; اولها: الوفإ, و
الثـانیه: التـدبیـر, و الثـالثه: الحیـإ, و الرابعه:
حسـن الخلق, و الخامسه ـ و هى تجمع هذه الخصال ـالحریه.))(110)
حضـرت امـام در جـاى دیگـرى مـى فـرمـایـد:
((بانوان محترم ایران ثابت کردند که دستخـوش ایـن طور تـوطئه ها نشـده اند و نمـى شـوند و ثابت کردنـد که در دژ محکـم عفت و عصمت هستند و جـوانان صحیح و نیرومند و دختران عفیف و متعهد به ایـن کشـور تسلیـم خواهند کرد و هیچ گاه نخـواهند در آن راههایـى که قـدرتهاى بزرگ براى تباه کردن ایـن کشـور پیـش پاى آنها گذاشته بـود, به آن راهها نخـواهنـد رفت.))(111) بنابـرایـن, حفظ جهات شرعى به صـورت کامل در همه صحنه هاى حضور اجتماعى به معناى وسیع کلمه, یک الگـوى محورى, براى دیـن شناسى در حـوزه مسایل زنان از منظر حضرت امام است. حضرت امام, حتى بانوان را به آمـوزش نظامى تشـویق کرد و آن را در شرایطى واجب شمرد, و یا به عنوان نمـونه از عضـویت در ارتـش یا سپاه پاسـداران نهى نکرد اما همـواره با تإکیـد بر حفظ جهات شرعى و شـوون دینـى زن مسلمان.(112) تکمله این محـور, سخنى از امیرالمـومنیـن(ع) است, خطاب به مردم عراق, آنهم در زمانى که حضرت در رإس حکـومت بودند و شنیده بـودند در رفت و آمـد بـرخـى زنان و مردان حـدود و مرزهاى شـرعى و کـرامت انسـانـى بـانـوان رعایت نمـى گـردد: ((یا اهل العراق! نبئت إن نسإکـم یدافعن الرجال فى الطریق; إما تستحـون؟ !))(113) ((اى عراقیان! شنیده ام که زنان شما در راه با مردان برخـورد مى کنند! [و مثلا شانه به شانه مى شـوند] آیا شرم نمـى کنید؟!)) همیـن نکته را در گزارش دیگرى که مرحـوم کلینـى در کتاب کافـى آورده چنیـن مى خوانیم:
((إما تستحیـون و لا تغارون؟! نسـإکـم یخـرجـن الـى الاسـواق و یزاحمـن العلـوج;))(114) ((آیا شرم نمى کنید و به غیرت نمـىآیید که زنانتان روانه بازارها مى شـوند و با افراد لاابالى و بى ایمان برخورد مى کنند و مى لولند؟!))
دوازدهم:
تحصیل و تدریس, فرصتى براى همه
اسلام, دین دانـش و معرفت, اندیشه و قلـم است. جاى جاى این دیـن شـریف, دعوت به رشـد علمـى و تإکیـد بـر تحصیل کمالات معرفتـى, آموزش دادن و دانـش آمـوزى است. تاریخ اسلام, از نخستیـن روز آن گواه گویا و انکارناپذیرى بر این حقیقت روشـن است. آن همه آیات که به دانـش و کمالات معرفتـى و پـى بـردن به رمـوز عالـم و کشف حقایق هستى فرامى خـواند. و آن حجـم وسیع متـون حدیثى که در باب علـم و جنبه هـاى مختلف آن, وارد شـده و به مبــارزه علیه جهل و عقب مانـدگـى پـرداخته است و آن سیره حسنه و عملکـرد افتخارآمیز اولیإ دیـن علیهم السلام که بیشتـریـن تلاش را در گستـرش دانـش و معرفت و تعمیق و تـوسعه فراورده هاى علمـى داشته انـد و آن تاریخ علمى مسلمانان تا کنـون که از فرط روشنى هیچ نیاز به اشاره نیز ندارد.
اساسا اسلام که رسالت خود را ((هدایت)) مى داند, نمى تـواند جز بر مبنـاى دانـش و معرفت, به رسـالت خـود جـامه عمل پـوشـد.
اسلام که آدمیان را بـى هیچ تفاوتـى میان زن و مـرد مخاطب سخـن و تکلیف سازى خویـش مى داند و ((عقاب)) بى((بیان)) را به حکـم عقل, زشت مـى شمـارد, نمـى تـوانـد به دانـش و دانایـى فـرا نخـوانـد.
اسلام که سیادت و استقلال مـومنان به خـویـش را طلب مـى کنـد و به عنـوان یک اصل فـراگیر در طـول و عرض, در زمان و مکان, تإکیـد مى ورزد که ((و لـن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا))(115)
((کـافـران را هیچ راه سلطه و سیادتـى بـر مسلمانان نیست)), جز ایـن نیست که همه مـومنان را به جهاد علنـى فـراگیر دعوت کنـد. اسلام که حتـى رفتـارهاى عبـادى بنـدگـان را در جهت کسب معرفت و دستیابـى به مراحل معرفتهاى درونى و شناخت بیشتر حقیقت هستـى و ((ملکـوت)) آسمـانها و زمیـن مـى دانـد و اسـاسـا, پـایه اصلــى ((معراج)) به هـر معنـا و شکلـى که بـاشـد چیزى جز دستیابـى به حقایقـى برتر در جهان ملکـوت و در بارگاه قدس ربـوبـى نیست, چه اینکه, جانمایه اصلى نزول فرشتگان بـویژه فرشته وحى, اتصال بشر به جهان معرفت و عوالـم غیب و رمز و رازهایى است که آدمى جز به مدد ایمان به پیامبران(ع) و به واسطه وحـى, راه به آنها ندارد, هویت این دیـن چیزى جز معرفت و دانش در مراتب مختلف آن و ایمان به حقایق بـرتر هستـى و وفق دادن و هماهنگ ساختـن خـویـش با آن نیست. آیا چنیـن دینى در ذات خود اساسا مى تـواند با دانـش پذیرى نیمـى از مخاطبان خـود سازگارى نـداشته باشـد. ایـن درست به آن مانـد که گفته شـود این دیـن با هدایت و ایمان و سعادت جاودانه این نیمه کارى ندارد! آیا چنیـن مکتبـى هیچ منفعتـى در ناآگاهى مومنان به خـویـش دارد. ایـن درست به آن ماند که گفته شود اسلام منفعت و بقاى خـود را در بى ایمانى مردمان و هدایت نایافتگى آنان مى جـویـد! نیک درمـى یابیـم که چرا حضرت امام خمینـى, شکرگزار و ستایشگر فضایى هستند که بانوان ما را از عقاید بسته اى که دانـش را در انحصار مردان مى جست نجات بخشید و همه را دعوت مـى کنند که کـاستیهاى گذشته را نیز جبـران کننـد:
((بحمدالله امروز آن بندهایى که به عقاید ما بسته شده بـود رها شـد. امـروز تمـام قشـرهـاى ملت مشغول تـربیت و تعلیـم هستنـد. بانوان مشغول هستند. الان بانوان مشغول هستنـد. الان بانـوان جزو طلاب علوم دینیه در قـم و در جاى دیگر هستند و خـودشان در هر جا هستند مشغول تربیت و تعلیم هستند و این یک امرى است که در ایـن انقلاب تحقق پیدا کرد. آن وقت همچـو محصـور کرده بـودند که براى بانـوان هیچ حق قائل نبـودنـد که حتـى در یک مجمع ده نفرى وارد بشـوند و مسإله علمـى بگویند و مسإله عقیدتـى بگـویند. امروز اینها مى تـوانند با همه حفظ جهات اسلام در همه جاى کشور تبلیغات بکنند, بلکه در خارج از کشور هـم. ما بسیار عقب افتاده بودیم در ایـن امـور و امـروز بایـد تلافـى کنیـم, بـایـد نقیصه ها را رفع بکنیـم.))(116) جاى پـرداختـن به آن همه ادله روشـن در تإکیـد اسلام بر ضرورت تحصیل و تـدریـس دانـش و معرفت در رشته هاى مختلف علوم, بویژه علوم مورد نیاز جامعه و بالاخص دانـش هدایت و کمالات معنـوى, نیست و در ایـن مجال, نیازى به بازگـو کـردن حتـى بخـش کـوچکـى از آن نیز نمى باشـد. ما نمـى تـوانیـم و نباید ایـن همه برهانهاى روشـن و قطعى را نادیده انگاشته و به صرف وجـود برخـى متـون یا به عذر برخـى عوارض, تحصیل و تدریـس را چهره اى مردانه به آن بدهیـم و حتى آن را مایه ((فتنه)) براى نیمه دیگر احتمال دهیـم. ایـن چیزى جز تحجر و درآمیختـن سلیقه ها و عادات شخصى به دین و دیانت نیست. از ایـن رو اگر در برخى روایات, تعلیم بانوان به گـونه اى مـورد نکـوهـش قـرار گـرفته و از منع آنان از دانـش آموختـن سخـن گفته, این مضامین حدیثى را نمى توانیم بپذیریم. نه مـوازین حدیث شناسـى و حـدیث پذیرى چنیـن روا مـى دارد و نه اصـول استنباط و اجتهاد در شریعت مقدس مـى تـواند اینها را همراهى کند و نه با مذاق شریعت و دین, دانـش و معرفت همخـوانـى دارد. ایـن دسته روایات را بایـد به کنارى نهاد. یا به گـونه اى قابل قبـول به تإویل برد یا اگر چنیـن وجهى یا تـوانى نیست, مسـوولیت فهم آن را از خود سلب کرد و دانـش آن را ـ چنان که در تعبیر بزرگان دانـش حدیث رواج دارد ـ به صاحبان آن واگذار نمود. براى مبارزه با همیـن اندیشه هاى واپسگرا و در راستاى تشویق به رفع کاستیهاى گذشته و رشـد علـوم و بـرشمارى دستـاوردهاى انقلاب است که حضـرت امام, بر یکسانى زن و مرد در تحصیل و تدریـس تإکید مـى ورزند و الا کیست که نداند دانـش به معناى وسیع آن چهره اى مردانه نـدارد و نباید داشته باشد: ((علوم مطلقا, خصـوصا علـوم اسلامـى اختصاص به قشرى دون قشـرى نـدارد و بانـوان محتـرم ایران در طـول انقلاب ثابت نمـودنـد که همـدوش مـردان مـى تـواننـد حتـى در فعالیتهاى اجتماعى و سیاسـى خـدمتهاى ارزشمندى به اسلام و مسلمانان نمایند و در تـربیت و تعلیـم, جـامعه بزرگـوار بـانـوان پیشتـــــــاز باشند.))(117)
به حکم عقل و به حکـم داورى و خواست جوامع, روشـن است که رعایت تناسب و اولـویت بندى در گزینـش گرایشهاى علمـى و رشته هاى مختلف علـوم و احترام به حق انتخاب آحاد جامعه و حفظ مصالح عمـومى, و نکاتـى از ایـن دست, در گزینـش هر کارى و حرفه اى و دانشى دخالت خـواهـد داشت و این امرى طبیعى است اما ایـن به معناى تبعیض در دانـش یا اختصاصى کردن علوم نیست بلکه بهره ورى بهینه از فرصتها و امکـانات است. حضـرت امام در تشـویق به تـوسعه دامنه علـوم و تـوانـاییهاى علمـى بـانـوان مـى فـرمـاید:
((حالا طـورى شده است که خانمها همدوش با سایر برادران در تحصیل علـم و عرفـان و فلسفه و تمـام شعب علـم و ان شـــإالله صنعت, فعالیت مـى کننـد.))(118) و اینچنیـن است که اینک صـدها نفـر از بانوان ارجمند در حوزه هاى علوم اسلامى به تحصیل و تدریـس اشتغال دارند و هزاران نفر از آنان دانـش دین آمـوخته انـد, و اینچنیـن است که امروز بیـش از نیمى از دانشجـویان در مراکز آمـوزش عالى را دختران و بانـوان این سرزمیـن اسلامى تشکیل مـى دهند. خداى را بر ایـن حسـن توفیق سپاس مى گوییـم و درود بیکران اولیاى الهى و شهداى عزیز را به روح والاى حضرت امام خمینى مـى فرستیـم و سلام و تحیت خـویـش را نثـار آن بزرگ مـرد در خـانه ملکـوت مـى کنیـــم.
پى نوشت :
1ـ یا ایها الذیـن آمنـوا ان تتقـوا الله یجعل لکـم فـرقـانـا, انفال, آیه 29.
2ـ الاسلام هو الحکـومه بشـوونها, و الاحکام قـوانیـن الاسلام, و هى شـإن مـن شـوونها, بل الاحکـام مطلـوبات بـالعرض و إمـور آلیه لاجـرائها و بسط العداله, کتـاب البیع, ج2, ص472.
3ـ از جمله نک: مهدى حـائرى یزدى, حکمت و حکـومت, ص140 ـ 145 و دیگر صفحات .
4ـ ما خلق الله حلالا و لا حراما الا و له حد کحـد الـدار, فما کان من الطریق فهو من الطریق, و ما کان من الدار فهو مـن الدار حتى إرش الخدش فما سـواه, و الجلده و نصف الجلده; خـداوند هیچ حلال و حرامـى را نیافرید مگر آنکه داراى حد و مرزى همانند مرز خانه است که آنچه مـربـوط به راه است جزء راه است و آنچه مـربـوط به خانه است جزء خانه است. حتى[ به عنوان نمـونه] غرامت یک خراش و مـوارد دیگـر و یک تازیانه و نصف تـازیانه نیز معیـن شـده است; کافى, ج1, ص59.
5ـ حجرات, آیه13.
6ـ آل عمران, آیه 190 ـ 195.
7ـ صحیفه نور, ج14, ص200.
8ـ سوره روم, آیه 21.
9ـ صحیفه نور, ج3, ص49.
10ـ مـن لا یحضـره الفقیه, ج3, ص379.
11ـ انسان, آیه 3.
12ـ نحل, آیه 97.
13ـ مومن, آیه 40.
14ـ نسإ, آیه 124.
15ـ صحیفه نور, ج6, ص185.
16ـ انفال, آیه 24.
17ـ صحیفه نـور, ج19, ص120, به مناسبت روز زن در جمع بـانـوان.
18ـ بحارالانوار, ج103, ص241.
19ـ همان, ج70, ص205.
20ـ صحیفه نور, ج14, ص230.
21ـ وسائل الشیعه, ج14, ص11.
22ـ صحیفه نور, ج6, ص185.
23ـ همان, ج16, ص125.
24ـ مستدرک الوسائل, ج15, ص116.
25ـ صحیفه نور, ج5, ص153.
26ـ مـن لا یحضـره الفقیه, ج3, ص468.
27ـ زمر, آیه 27.
28ـ نگـاه کـن: کهف, آیـات 32 و 45, یـس, آیه 13.
29ـ تحریم, آیه 11 و 10.
30ـ صحیفه نور, ج5, ص283.
31ـ صحیفه نور, ج7, ص17.
32ـ صحیفه نـور, ج21, ص76, تاریخ 67/11/8.
33ـ صحیفه نور, ج19, ص279.
34ـ بحارالانوار, ج103, ص264.
35ـ روم, آیه 21.
36ـ مـن لا یحضره الفقیه, ج3, ص389.
37ـ بحـارالانـوار, ج103, ص222. و بـا انـدک تفاوت در: وسائل الشیعه, ج14, ص3, ابـواب مقدمات نکاح, باب 1, ج4, و مـن لا یحضره الفقیه, ج3, ص383.
38ـ هلک بذى المـروه ان یبیت الـرجل عن منزله بالمصـر الذى فیه اهله, وسائل الشیعه, ج14, ص122, ابـواب مقـدمات نکاح, بـاب 88, ج7.
39ـ ... ان حسـن تبعل احداکـن لزوجها و طلبها مرضاته و اتباعها موافقتها یعدل ذلک کله.
پیـامبـر(ص), الـدر المنثـور, ج2, ص153. و جهاد المـرإه حســن التبعل. علـى(ع), بحـارالانوار, ج103, ص252. # 40ـ ما من امرإه تسقـى زوجها شربه من مإ الا کان خیرا لها مـن عباده سنه صیام نهارها و قیام لیلها و یبنـى الله لها بکل شربه تسقـى زوجها مـدینه فـى الجنه و غفـر لها ستیـن خطیئه, وســائل الشیعه, ج14, ص123, ابـواب مقـدمـات نکـاح, باب 89, ج3.
41ـ ولایت فقیه, ص21.
42ـ صحیفه نور, ج5, ص20 و نیز نگاه کـن: ج3, ص122, و ج4, ص124, و ج5, ص107, و ج6, ص163, و ج7, ص69, و ج8, ص2, و مـوارد دیگـر.
43ـ و وصینا الانسان بـوالـدیه احسـانا حملته امه کـرها و وضعته کـرها و حمله و فصـاله ثلاثـون شهرا; به انسان سفـارش (احسـان و نیکى) به پدر و مادرش نمودیـم. مادرش او را به دشـوارى باردارى کرد و به دشـوارى او را وضع نمود, و باردارى و شیرخـوارى او سى ماه است. ((احقـاف, آیه 15)). و وصینا الانسـان بـوالـدیه حملته امه وهنا على وهـن و فصاله فى عامین إن اشکر لى و لوالدیک الى المصیر; ((لقمان, آیه 14)).
44ـ صحیفه نور, ج6, ص261.
45ـ بحارالانوار, ج103, ص323.
46ـ ذکر رسول الله(ص) الجهاد, فقالت امرإه لرسـول الله(ص): یا رسول الله! فما للنسإ مـن هذا شىء؟ فقال: بلى. للمرإه ما بین حملها الى وضعها الـى فطامها مـن الاجر کالمرابط فـى سبیل الله, فان هلکت فیما بیـن ذلک کان لها مثل منزله الشهید; مـن لا یحضره الفقیه, ج3, ص561.
47ـ صحیفه نور, ج5, ص283.
48ـ قـال رسـول الله(ص): الجنه تحت اقـدام الامهات; کنزالعمـال, ح45439.
49ـ جلوه هاى رحمانى, ص47.
50ـ طـوبـى لمـن کـانت امه عفیفه; بحـارالانـــــوار, ج5, ص285.
51ـ صحیفه نور, ج6, ص157.
52ـ زخرف, آیه 32.
53ـ نگاه کـن: درآمدى بر شناخت مسایل زنان, سیدضیإ مرتضوى, صص 41 ـ 62.
54ـ روم, آیه 21.
55ـ بقره, آیه 187.
56ـ انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثـى بعضکـم مـن بعض, آل عمران, آیه 195.
57ـ صحیفه نور, ج11, ص162.
58ـ همان, ج5, ص16.
59ـ همان, ص153.
60ـ همان, ج6, ص185.
61ـ یا ایها الناس انا خلقناکم مـن ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفـوا ان اکـرمکـم عنـدالله اتقیکـم ان الله علیـم خبیر, حجرات, آیه 13.
62ـ لا یستوى القاعدون مـن المومنین غیر اولى الضرر و المجاهدون فـى سبیل الله بـإمـوالهم و إنفسهم فضل الله المجـاهـدیــــن بإمـوالهم و إنفسهم على القاعدیـن درجه و کلا وعد الله الحسنى و فضل الله المجاهـدین علـى القاعدیـن إجـرا عظیما, نسإ, آیه 95.
63ـ قل هل یستـوى الذین یعلمون و الذیـن لا یعلمـون انما یتذکـر اولوالالباب, زمر, آیه 9.
64ـ قل لا یستـوى الخبیث و الطیب و لـو اعجبک کثـــــره الخبیث, مائده, آیه 100.
65ـ قل هل یستوى الاعمى و البصیر ام هل تستـوى الظلمات و النور, رعد, آیه 16 و نیز: و ما یستـوى الاعمى و البصیر, و لا الظلمات و لا النـور, فـاطـر, آیه 19, و نیز نگـاه کــــن: انعام, آیه 50.
66ـ و ما یستـوى الاحیإ و لا الاموات ان الله یسمع مـن یشإ و ما انت بمسمع مـن فـى القبـور, فـاطر, آیه 22.
67ـ لا یستـوى اصحـاب النـار و اصحـاب الجنه, حشر, آیه 20. # 68ـ إفمن کان مـومنا کمـن کان فاسقا لا یستـوون, سجده, آیه 18.
69ـ نگاه کـن: نحل, آیات 75 و 76, و: غافر, آیه 58, و: حـدیـد, آیه 10, و: هـود, آیه 24, و: زمر, آیه 29, و: تـوبه, آیات 19 و 20.
70ـ و رفعنـا بعضهم فـوق بعض درجـات لیتخذ بعضهم بعضـا سخـریا, زخرف, آیه 43.
71ـ و هـو الذى جعلکـم خلائف الارض و رفع بعضکـم فـوق بعض درجـات لیبلـوکـم فیمـا آتـاکم, انعام, آیه 165.
72ـ نسإ, آیه 32.
73ـ و لهن مثل الذى علیهن بـالمعروف و للـرجــــال علیهن درجه, بقره, آیه 228.
74ـ المیزان, ج2, ص271.
75ـ صحیفه نور, ج16, ص126.
76ـ وسائل الشیعه, ج14, ص123.
77ـ بحارالانوار, ج103, ص236.
78ـ المیزان, ج2, ص271.
79ـ صحیفه نور, ج4, ص259.
80ـ همان, ج17, ص127.
81ـ همان, ج4, ص259.
82ـ مدثر, آیه 38.
83ـ بقره, آیه 286.
84ـ صحیفه نور, ج21, ص172.
85ـ آل عمران, آیه 195.
86ـ المیزان, ج2, ص271.
87ـ صحیفه نور, ج5, ص153.
88ـ ان الله لا یغیر ما بقـوم حتى یغیروا ما بإنفسهم; رعد, آیه 11.
89ـ ذلک بـان الله لـم یک مغیـرا نعمه إنعمها علـى قـوم حتــى یغیـروا مـا بـإنفسهم; انفال, آیه 8.
90ـ صحیفه نور, ج5, ص153.
91ـ همان, ج12, ص237.
92ـ ممتحنه, آیه 12.
93ـ صحیفه نور, ج11, ص254.
94ـ همان, ج18, ص264.
95ـ همان, ج12, ص236.
96ـ همان, ج11, ص254.
97ـ همان, ج12, ص72.
98ـ همان, ج10, ص234.
99ـ همان, ج19, ص281.
100ـ همان, ج13, ص70.
101ـ توبه, آیه 71.
102ـ صحیفه نور, ج5, ص153.
103ـ همان, ج11, ص117.
104ـ همان, ص275.
105ـ همان, ج19, ص280.
106ـ همان, ج4, ص59.
107ـ صحیفه نور, ج13, ص69.
108ـ همان, ج18, ص264.
109ـ مستـدرک الـوسائل, ج14, ص255.
110ـ بحارالانوار, ج74, ص175.
111ـ صحیفه نور, ج14, ص230.
112ـ به عنوان نمونه نگاه کنید:
صحیفه نــور, ج4, ص103, و ج11, ص275, و ج13, ص65, و ج19, ص280, و ج21, ص172, و نیز استفتائات, ج1, ص503.
113ـ وسائل الشیعه, ج14, ص171.
114ـ همان, ص176.
115ـ نسإ, آیه 141.
116ـ صحیفه نور, ج18, ص99.
117ـ همان, ج19, ص33.
118ـ همان, ج18, ص263.