امام خمینى ؛ شخصیت و کرامت زن

نویسنده


امام خمینى; شخصیت و کرامت زن

محمود لطیفى

تجـدیـد حیات فـرهنگ دینـى و احیاى ارزشهاى متعالـى انسـانـى و رویکرد مجدد بشر به کرامتهاى اخلاقى و معنـوى که در قهر بـى رحـم تمدن صنعتـى از آن روى گردانده بـود یکـى از ثمرات نهضت اسلامـى حضرت امام خمینى بود.
تفسیرى که حضـرت امام از دیـن ارائه داد و جهان علـم و تفکـر و تمدن را به حیرت فرو برد و اسلام ناب محمـدى صلـوات الله علیه و آله را به عنـوان الگـوى بـرتـر و گـریزگاه امـن بشـر از جهنـم اندیشه هاى مادى معرفى کرد, نه متکى بر اجتهاد در مقابل نص بـود تا گرفتار ارتداد جاهلى شـود و نه بر یافته هاى عقل تجربـى تکیه داشت تا در لجنزار فهم عصرى دیـن, همه ارزشهاى مقدس انسانـى را در پاى مادیات خشک و منطق مقـدس تحصلـى قـربـانـى کنـد و نه به بهانه انتظار ظهور مصلح جهانى و اعتقاد به تعطیل نمـودن دیـن و دنیـا از هـر گـونه تعهد انسـانـى و دینـى شـانه خـالـى کــرد.

حضرت امام جهان و انسان و اسلام را دقیقا آنچنان مـى دید که قرآن کریـم به تصویر کشیده بـود و اولیإ دیـن در پى تحقق آن لحظه اى از پاى ننشستند. او تـوحید را از درون کتابهاى کلامى و فلسفـى و ذهنیت اندیشمندان و دیـن شناسان برگرفت و به صحنه طبیعت و شریعت و واقعیت زمیـن و زندگـى و در کانون قانـون و قـدرت آورد. امام غبارهاى سیاه نخـوت عربـى و اجتهاد متکـى بر قیاس عقلى و مصلحت قـومـى و تجربه ما تریالیستى و خردورزى سکـولاریستـى را از چهره نبـوت و هـدایت وحیانـى الهى بـرگـرفت و آیات الهى را از مجلـس مردگان و گـورستان بـر فراز مناره صـراط مستقیـم سعادت انسانـى فـروزان سـاخت. و نیز ولایت و امامت و حـاکمیت حق و عدالت را که پـس از غیبت امام معصـوم(عج) از صحنه حیات و هدایت جـوامع بشرى رخت بـربسته و همـاننـد اسطـوره هـاى تاریخـى در درون کتـابها و مـوزه ها و زیارتگاهها عقـده گشـاى کمبـودها و سنگ صبـور رنجها و ظلمها و عقب افتادگیها و تحقیرها شده بـود در همان قالب و مثالى که اولیإ معصـوم ارائه فرمـوده بـودند متجلـى ساخت و ... نگاه امام به جایگاه زن و تبییـن کرامت او چنان تحولى در انسان شناسى دینـى پدید آورد که از یک سـو نگاه تفریطـى جاهلـى به زن را از صفحه ذهـن مـومنـان متکـى بـر وحـى پـاک نمـود و از سـوى دیگـر انـدیشه هاى فرزانه و فرهیخته را از نگرش افراطـى جاهلیت متمـدن بازداشت.
حضـرت امـام که اسلام را به مثـابه یک کل بهم پیـوسته مــى دانست معتقد بـود که عقیده و شریعت و عبادت مجموعه اى متکامل و هماهنگ هستند و به همین دلیل نمى توان بین دیـن و سیاست و دولت اختلاف و تعارضـى یافت, و نیز معتقـد بـود که فرهنگ, اساس سعادت و شقاوت ملتهاست و تلازمـى در بهره منـدى از علـوم و صنایع غرب با پذیـرش فـرهنگ استعمـارى و مـادى غرب نیست و مـى تـوان از صنعت آنـــان بهره مند شـد و فرهنگ الهى خـود را از دست نداد, و نیز به کرامت انسانـى و عزت مـومنان و قـوت و شـوکت مسلمانان بـاور داشت. او مصمـم بـود تا بتهاى ساخته شـده به دست بشر را بشکنـد و باورهاى شـرکآلـود را در هـر زمینه اى ریشه کـن کنـد و با التزام به اسلام ناب, حصـار تحجـر و التقاط در فهم و عمل اسلامـى را در هـم فـرو ریزد. از نظر حضـرت امام و در بیان و عمل او, هـم تحجـر مـردود بود و هم التقاط که به معناى رها کردن قیود صحیح براى فهم دیـن و اسلام است.(1) او مى گفت:
((مادامى که در مسیر حق باشیم پیروزیم ... حق بودن به ایـن است که ما همه چیزمان را اسلامـى کنیـم, عقایدمان عقاید اسلام باشـد, ایمان را در قلبمان تقـویت کنیم, اعمالمان را تطبیق بـدهیـم با اسلام, بـا قـرآن و اخلاقمـان را مهذب کنیـم, تطبیق بـدهیـم بــا اسلام.))(2) و معتقـد بـود: ((هر چه مـوافق دین و قـوانیـن اسلام باشد, با کمال تـواضع گردن مـى نهیـم و هر چه مخالف دیـن و قرآن باشد ... و لو الزامات بیـن المللى باشد, با آن مخالفیم.))(3) و به ایـن باور بـود که: ((ما نمى خـواهیـم در خارج از کشور وجاهت پیدا بکنیم, مى خـواهیم به امر خدا عمل کنیـم.))(4) و ترس ایشان از آن بود که:
((مبادا از حرفهاى خارجیها بترسیـم و در پیاده کردن احکام خـدا سستى کنیم.))(5)

سرمنزل مقصود

ما بیـش از آنچه مى تـوانیـم از نوشته ها و گفته هاى حضرت امام در ابعاد اجتماعى و تربیتى اسلام بهره مند شویـم باید در مشى عملى و رفتارهاى سیاسـى, عبـادى, اجتماعى, اقتصادى و خانـوادگـى حضـرت امام تـوجه کنیـم تـا به هـدفهاى تـربیتـى و سیاسـى اسلام و فهم شیوه هاى رفتارى آن دسترسى پیدا کنیم. به دیگر سخـن, فهم کامل و تبییـن جامع دیـدگاه حضرت امام نسبت به شخصیت زن و جایگاه رفیع او, زمانى میسر است که ما به مجموعه نظام فکرى, عقیدتى و اصـول اعتقادى اسلام تـوجه داشته باشیـم. جامعه اى که بخـواهد هر یک از مسایل سیاسـى, اقتصادى, اجتماعى و فرهنگى و تربیتـى خـود را از کشـورى وام بگیرد و تابع اصـول و ارزشها و بینشهاى غیر دینى که در معادلات سیاسى, فرهنگى حاکـم بر جهان جریان دارد باشد و دچار التقاط در جهان بینـى و وام گیرى در اندیشه و فرهنگ از ایـن و آن بشـود هیچ گاه به سرمنزل مقصـود نخـواهد رسید و نمى تـواند صاحب تمدنـى پایا و مستقل باشـد. و علت مـوفقیت حضرت امام در پیشبرد نهضت اسلامى و علت اینکه یکتنه و یکنفـس آن همه تإثیر در تحولات فـرهنگـى و اجتماعى اسلام و ایران و حتـى بسیارى از جـوامع غیـر اسلامى داشت و روز به روز و ایـن تإثیرگذارى افزایش داشت, ریشه در همیـن حقیقت دارد که او در گفتار و رفتار و شیـوه زندگانى و ظاهر و باطـن و در خانه و جامعه و در نـوع مـدیریت و مـرجعیت و حکـومتـش تابع یک نظام عقیدتى و فکرى واحد و بهم پیـوسته بـود.

این است که تبییـن نگرش امام به مقام زن و جایگاه آن بدون توجه به مجمـوعه فکرى و اعتقادى او, انسان را به بیراهه خـواهد کشید و اولین و بزرگتریـن اشتباه کسانى که مدعى قرائتهاى گوناگون در دیدگاههاى حضرت امام هستنـد از همیـن جا است که به دلیل جایگاه فکـرى و سیاسـى خودشان نتـوانسته اند و یا نخـواسته انـد امام را آنچنـان که بـود بشنـاسنـد و دریـابنـد.

نگرش تخصصـى در زمینه علـوم انسانى و اسلامى که از ملازمات جامعه صنعتـى و حاکمیت تکنـولـوژى است, در عیـن داشتـن مزایا و منافع قابل تـوجه یک آفت بزرگ را نیز به همـراه دارد, زیـرا انسان را از درک ارتبـاط واقعى بیـن اشیـإ و نگـاه تـوحیـدى به عالـم و انسجـام و تعامل بیـن ابعاد گـونـاگـون تکـویـن و تشـریع و فهم نظام منـد قـوانیـن فطـرى و شـرایع دینـى که منطبق بـر فطـرتنـد بازمى دارد.
تبییـن ارزش و مقام زن در اسلام فرع بر انسان شناسـى اسلام است, و آن نیز خـود از هستـى شنـاسـى و تـوحیـد نشـإت مـى گیـرد.

ممکـن است در پاره اى موارد شیوه هاى رفتارى و عناویـن و موضوعات و حتـى قـوانیـن فرعى اسلام با مکتب و فـرهنگ دیگرى تشابه داشته باشد حتـى ممکـن است هدفها نیز در یک ارزیابـى تخصصـى, مشابه و داراى شاخصهاى مشابه باشـد. اما انگیزه ها و نیات و دیدگاهـى که ایـن رفتار و گفتار از آن منبعث شده است حکمهاى متفاوتـى را بر دو عمل مشابه جـارى نمایـد. حضـرت امام در سال 41 خطاب به علـم نخست وزیر رژیم شاه مى نویسد: ((ورود زنها به مجلسیـن و انجمنهاى ایالتى و ولایتى و شهردارى مخالف قوانیـن محکم اسلام که تشخیص آن به نص قانون اساسى محـول به علماى اعلام و مراجع فتـواست و براى دیگران حق دخالت نیست و فقهاى اسلام و مراجع مسلمیـن به حرمت آن فتـوا داده و مى دهند.))(6) و همـو پـس از پیروزى انقلاب اسلامى و تإسیس مجلـس شوراى اسلامى حضور زنان را لازم, و قانونى را که به حضـور آنـان اجـازه شـرکت داده است قـانـون اسلام مـى شمارد.

ایـن است که بایـد به هنگام بحث از مقام زن در نگرش و روش حضرت امـام, تـوجه به مبـانـى فکـرى و فلسفـى و فقهى آن بزرگـوار که پشتـوانه و منشإ واقعى ایـن نگـرشها و رفتارها مـى باشـد داشته باشیم.

تفاوت دیدگاهها
بیشتریـن نقـدها و کج فهمیها در مـورد دیدگاه اسلام نسبت به زن و تبییـن شخصیت زن در سیـره حضـرت امـام, گذشته از عدم تــوجه به مبانـى اعتقادى, ناشـى از تفاوت دیدگاهها در زمینه مباحثـى است که به بخشى از آن اشاره مى شود:
الف: اسلام انسان را خلیفه خدا در زمیـن مـى داند که تسخیر طبیعت و عمارت زمیـن را به او واگذار نموده و او را بر سرنوشت خـویـش حاکـم قرار داده است. حضرت امام مـى فرماید: ((حق تعالـى به مقام اسـم جامع و رب الانسان بر صراط مستقیـم است. چنانچه فرماید: ان ربى على صراط مستقیـم ... و مربـوب آن ذات مقدس بدیـن مقام نیز بر صراط مستقیـم است ... آن بر وجه ظاهریت و ربـوبیت و ایـن بر وجه مظهریت و مربـوبیت. و دیگر موجودات و ((سائریـن الى الله)) هیچ یک بـر صراط مستقیـم نیستند بلکه اعوجاج دارنـد یا به جانب لطف و جمال و یا به طرف قهر و جلال. و مومنیـن, چـون تابع انسان کامل هستند و از پیـش خود قدمى برندارند و عقل خود را در کیفیت سیر معنـوى الـى الله دخالت ندهنـد از ایـن جهت صـراط آنها نیز مستقیـم و حشـر آنها بـا انسان کامل و وصـول آنها به تبع وصـول انسان کامل است.))(7) ولـى ((در اندیشه سکـولاریسـم مساوات میان انسانها به عنـوان یک ارزش به مثابه مساوات میان خدا و انسان و طبیعت ظهور یافت چـون سکـولاریسـم به جاى خـدا انسان را در مرکز منظومه معرفتـى خـود قـرار داد و به جاى آنکه ساختـار ذومـراتب هستـى از خلال مفاهیـم تـوحید و استخلاف انسان و تسخیر و آبادانى طبیعت و جهان (خدا سپس انسان و سپـس طبیعت تدریجى) مشاهده شـود همچنان که در دیدگاه تـوحیـدى چنیـن است عالـم وجـود در یک سطح افقـى و متشکل از سه اقـانیـم و اصـول متساوى (خـدا ـ انسـان ـ طبیعت) دیده شد. ایـن نـوع نگاه به عالـم هستى در اندیشه غربـى رفته رفته به مـرگ خـدا و در جهان غرب عملا به نابـودى انسـان و تخریب طبیعت انجامیـد. چنیـن نتیجه اى در مفهوم مساوات میان مرد و زن نیز انعکاس یافت و فقدان مرجعى مستقل از دو طرف ـ خـداوند ـ در نهایت به حـاکمیت و حکمیت واقعیت و سیطـره روابط قـدرت به اشکـال مختلف در میـان زن و مـرد انجـامید.))(8)
در انـدیشه تـوحیدى بناى بر کمال و سیر الـى الله است نه اینکه حاکـم و محکومى باشد, یکى فرمانروایى کند و دیگرى فرمانبرى ولى ((از آنجا که جنگ و ستیز, ارزش حاکـم بر نظم معرفتـى غربـى است آثـار و شعارهـاى زن سـالارى مـوجب شـد متقــابلا عده اى به معارضه برخاسته و بر بـرتـرى مـرد تإکیـد کننـد و در اثبات افضلیت او بکوشند. دلایل و حجتهاى ایـن تفکر متنوع بـود, برخى آراى خود را بر مبانى دینى استـوار کردند, گروهى کـوشیدند از نظر زیست شناسى و روانـى بـرتـرى مـرد را ثابت کننـد و بعضـى نیز با استناد به نمونه هاى تاریخى سعى کردند پست تر بـودن زن و ناتـوانى او را در خلاقیت و نـوآورى به اثبـات بـرسـانند.))(9)

و حضرت امام در نسخه تربیتى و عرفانى خـود نه مردان را به مقام ویژه اى نـوید مـى دهـد و نه زنان را از سیر تا اوج کمال انسانـى محروم مى شمرد و همان گـونه که به درخـواست یک زن در زمینه سلوک الى الله پاسخ مـى دهـد(10) پسرش را نیز با مراحل سیر الـى الله آشنا مى کند.(11)

ب: بایـد به ایـن اصل اساسـى نیز اعتـراف کـرد که در نگرش وحـى تشـریعى و تبییـن احکام تکلیفـى از لحظه اى که انسان مـورد خطاب مستقیـم یا غیـر مستقیـم الهى قـرار مـى گیـرد تا لحظه محاسبه و پاداش بیـن زن و مرد فرقـى نیست و هر حکمـى که بـراى مرد آمـده نسبت به زنان هـم جارى بوده و هر خطابى که به زنان شده نسبت به مردان هـم جارى بـوده است و آنچه در خطابهاى تشریعى نقـش ندارد جنسیت است و استثناهایـى که در مـوارد خاص دیـده مـى شـود ـ اگر واقعیت داشته باشد و مشمـول جهل و غرض ورزیها و اشتباه بیـن اصل و فرع و خلط بیـن ماده و تبصره نباشد ـ به دلیل تفاوتهاى زیستى و روانى بـوده که طبیعتا قـوانیـن ویژه را نیز نیاز دارد. زیرا یک سرى تفاوتهاى زیستـى و به تبع و تناسب آنها تفاوتهاى روانـى و روحى بیـن زن و مرد وجود دارد که نه تنها وجـود آنها خالى از حکمت نیست بلکه نشان اعتدال نظام آفرینـش و آگاهى و قانـونمندى حکیمانه آن و براى تداوم نسل بشر ضرورى بـوده و گرچه هیچ یک از زن و مرد به طـور یک جانبه مزیت چشمگیرى نسبت به دیگـرى ندارنـد ولـى ایـن تفاوتهاى زیستـى و روانـى مـوجب تفاوتهایى در جایگاه اجتماعى و رفتار و زندگـى شـده است که از آنها نیز گریزى نیست.

غربیانى که اساس زندگـى اجتماعى را قراردادهاى اعتبارى مى شمرند و از مقررات تشریعى هماهنگ با فطرت محروم شده یا خـود را محروم نمـوده اند هر گـونه محدودیت قانـونـى را به معناى سلب بخشـى از حقـوق فردى دانسته و متقابلا از مواردى که الزامات قانونى وجـود ندارد به نام آزادى و امتیاز نام مـى بـرنـد و قانـون و مقـررات الزامـى ـ تکلیفـى ـ را تحـدیـد مـرز آزادى مـى پنـدارند.
در صـورتـى که وضع قـوانیـن ـ محـدودکننده یا تـوسعه دهنده ـ در فرهنگ اسلام با نگرش غربـى تفاوت دارد. در اسلام وضع قانـون براى کمال انسانى و در جهت رشد و هدایت او و براى حفظ حریـم و احقاق حق او است; اعطاى حق است نه سلب حق و حفظ حـریـم است نه دخـالت در حریـم. و قـوانیـن تـوسعه دهنده نیز تنها به معناى رهایـى از الزام و تکلیف نیست بلکه میدانـى براى شکـوفایـى و رشـد اخلاق و امتحان و ابتلإ است. حضرت امام مى فرماید: ((اسلام اگر محدودیتـى براى مردان و زنان قایل شده است همه به صلاح خـودتان بـوده است. تمام قـوانیـن اسلام چه آنهایى که تـوسعه مـى دهـد چه آنهایـى که تحـدیـد مـى کنـد همه بر صلاح خود شماست بـراى خـود شماست.))(12)

مضافا بـر اینکه اخلاق نقـش اساسـى را در زنـدگـى انسان دارد و احکام محدودکننـده براى تنبه و تحـدید کسانـى است که به تإملات اخلاقى ملتزم نیستند و همـواره پاى از گلیـم خـود بیرون مى نهند. قانـون حداقل حدود ارتباطات را در زندگـى اجتماعى اسلام به عهده دارد نه حـد تمام و کامل را. چه اینکه قـاعده و اسـاس قـوانیـن اسلامـى بـر ابـاحه و حلیت و رخصت است و حـرمت و منع و تقییـــد استثنإ است.

شخصیت زن در فراسوى اندیشه ها
الف: حقیقت ایـن است که دستیابى به نقش زن و کرامت او در تاریخ اسلام و تا به امـروز کارى بـس دشـوار و حساس است زیـرا بـازگشت مسلمیـن به فرهنگ سنتى جاهلى در اثر فراز و نشیبهایى که پـس از رحلت پیامبر(ص) پیـش آمد و ناتوانى سیاستمداران حاکـم از ارائه الگـوى اسلامـى شفاف در زمینه هاى مختلف و از جمله در زمینه نگرش اسلام به زن مسلمان و تعارض و تبایـن بعضى از گفتارها و فتـواها با رفتار و عمل معصـومین و دیگر مسلمیـن, میدان هر گونه بیان و تصمیـم قاطع را محـدود نمـوده و محقق را از رسیـدن به یک نتیجه روشـن بازمى دارد. این است که بیشتر محققین غربى به هنگام اظهار نظر در مـورد شخصیت زن از منظر اسلامـى به نتایجـى دور از حقیقت رسیـده و دین اسلام و مسلمیـن را نسبت به زن و مقام و جایگاه او ظالم پنداشته اند.
نکته لازم به ذکـر ایـن است که امروزه در زمینه مباحث اجتماعى و فرهنگى و سیاسى و حتى اعتقادى, براى مسلمانان دو میراث متـوازى و تا حـدودى متبایـن به یادگار مانده است: آنان از سـویـى وارث تعالیمـى هستند که تـوسط اولیإ دین در صـدر اسلام و دیـن شناسان صادق و امیـن در طول تاریخ به دست آنان رسیده است. و بالطبع طى این مسیر براى همگان میسر نبـوده و میراث داران ایـن ثروت عظیـم به دلیل شـرایط سیـاسـى و اجتمـاعى حـاکـم محـدود و انگشت شمـار بوده اند. و از سـوى دیگر کـم نبـوده اند کسانـى که در مدت محدود همراهـى و مصاحبت پیامبر, همه نگرشهاى جاهلـى و فرهنگ قـومـى و عربى را نتوانستند از ذهـن خود بیرون کنند و با شرایط پیش آمده پـس از رحلت پیامبر و درگیریهاى سیاسى و جناحـى, ایـن دیدگاهها بعد سیاسى به خود گرفت و به نام سنت و دیـن ماندگار شدند. تلاشى که سیاست پیشگـان امـوى و عبـاسـى در تطبیق ایـن شعر جـاهلـى که مى گوید:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا
بنوهن ابنإ الرجال الاباعد

(یعنـى: فرزندان ما همانا فرزندان پسـران ما هستند و فـرزنـدان دختران ما فرزندان دیگراننـد) بر اهل بیت پیامبـر و اثبات ایـن معنـا که حضـرت حسـن و حسیـن علیهمـا السلام و فـرزنـدان آنـان, فرزندان علـى علیه السلام هستند و نه فرزندان پیامبر! بر صاحبان اندیشه و تحقیق پوشیده نیست.

و اگر به ایـن نکته نیز تـوجه کنیـم که گاهـى در اثـر همان جـو حاکـم, حـوادث خاص موردى ـ قضایاى شخصیه ـ را تعمیـم داده و به صـورت یک قاعده کلى و مبنایى جلوه مى دادند, و یا به عبارت دیگر تبصره ها و استثناها را به جاى قانون جا مى زدند, خواهیـم دید که دریافت اصـول و مـواد اساسـى نگـرش اسلام در مـورد زن ـ و دیگـر مباحث اجتماعى و سیاسـى ـ تا چه حـد دشـوار و پیچیده مـى باشـد.

ب: شخصیت انسـان در مفهوم انسـانیت او نهفته است و انســــانیت مجمـوعه اى از صفات والایـى است که از روح الهى نشئت گـرفته و در نهاد انسان ملکه شده است. تجلـى ایـن ملکات در مظاهر زندگـى یک شخص او را از دیگـران متمایز مـى کنـد و ((شخصیت)) ویژه اى به او مى بخشد و ((حریـم)) ویژه اى براى او منظور مى نماید. میزان تـوجه به ایـن حـریـم و رعایت آن در مناسبـات رفتـارى, نشـانه ارزش و کرامتـى است که براى آن ((شخصیت)) لحاظ مـى شـود. در ایـن نگرش, کرامت یک شخص به تناسب ملاحظه او با دیگران و نافع بـودنـش براى دیگـران نیست بلکه ناشـى از شخصیت ذاتـى او و به تناسب ملکاتـى است که در او بروز دارد.

کرامت, فراینـد شخصیت انسان و یک اصل کلـى است که داراى مصادیق و نمودهاى متفاوتى مى باشد. ایـن نمودها تا آنجا که در تعارض با اصل ملکات روانـى قـرار نگیرد و بیانگـر شخصیت واقعى شخص باشـد مـى تـوانـد متناسب با شرایط اجتماعى و فرهنگـى متغیر باشـد. به عنـوان مثال اصل عفاف و پاکدامنى کرامت ذاتى است ولى نمـودها و مظاهـر آن به تنـاسب شـرایط و جـوامع مـى تـوانـد تغییـر یابـد.

از سـوى دیگر با تـوجه به تفسیر فـوق ملاکهاى ارزشى امرى کسبى و قابل تحصیل مـى باشد و ربطى به جنسیت شخص ندارد چنانچه ربطـى به جغرافیا و نژاد و رنگ و سـن و ثروت و قیافه ندارد و به طور کلى ملاکهاى ارزیـابـى و ارزشمنـدى انسـان در حیطه امـور اختیـارى و اکتسابى است و در زمینه امـور فطرى و طبیعى و غریزى که از قدرت و اختیار انسان خارج است ارزش و کرامت معقـول نیست. بدیـن معنا که انتساب ایـن گونه ویژگیها به انسان روا نیست زیرا به اختیار و انتخاب خود او نبوده است.

ج: و سخـن آخر اینکه از ناپسندتریـن شیوه هاى تکریـم و ارجگذارى به زن, مقایسه او با مرد و اصـرار بـر ایـن امر است که ارزش زن تنها در مشابهت و بـرابـرى او با مـرد و در مقایسه با او نهفته است. ایـن شیوه تکریـم, تقلیدى کور از فرهنگ رسوب شده مردسالارى غربیان است که معتقد بـودند ـ و هنـوز هـم در فرهنگ عامه وجـود دارد و به آن معتقدند ـ زن موجـودى طفیلى است و نعمتهاى الهى ـ و از جمله زن ـ بـراى مردان آفریـده شـده است. و یا اینکه: مرد مـوجـودى داراى شرافت است و زن فاقد ایـن منزلت مـى باشـد. و یا اینکه: زن فاقـد شخصیت اجتماعى بـوده و نقشـى در تمـدن ندارد و ... (13)
بـراستى چه تکریمـى در ایـن امر نهفته است که گفته شـود: وقتـى زنان داراى شخصیت و ارزشند که در تمامـى مظاهر زندگـى و رفتارى همچـون مردان باشند!! مگر زن خود انسان نیست و مگر شخصیت مستقل نـدارد؟ ایـن است که حضـرت امام مـى فرمایـد: ((مع الاسف زن در دو مـرحله مظلـوم بـوده است: یکـى در جـاهلیت ... مـرحله جــاهلیت مرحله اى بـود که زن را مثل حیوانات بلکه پاییـن تر از او, زن در جـاهلیت مظلـوم بـود, اسلام زن را از آن لجنزار جـاهلیت بیــرون کشیـد. در یک مـوقع دیگـر در ایران, زن مظلـوم شـد ... با اسـم اینکه زن را مى خواهند آزاد کنند ظلـم کردند به زن, ظلمها کردند به زن. زن را از آن مقام و شرافت و عزت که داشت پاییـن کشیدند, زن را از آن مقام معنویت که داشت ((شیى)) کردند. به اسـم آزادى ... آزادى را از زن و مـردسلب کـردند.))(14)

سرچشمه کرامتهاى الهى
بر خلاف آنچه در فرهنگ غرب و مقلدیـن آنها رسوخ نموده است حضرت امام زن را نه تنها مـوجـودى ضعیف و وابسته و طفیلـى نمـى شمـرد بلکه معتقد است: ((احترامات بى حد رسـول الله به ایـن مولود شریف ـ حضـرت زهـرا(س) ـ نشان مـى دهـد که زن بزرگـى ویژه اى در جامعه دارد که اگر برتر از مرد نباشـد کمتر نیست.))(15) و مـى گـویـد: (((زن) عنصـر تابناکـى که زیـربناى فضیلتهاى انسانـى و ارزشهاى والاى خلیفه الله در جهان است.))(16) و باز مـى گـویـد: ((زنان در عصر ما ثابت کردنـد که در مجاهـده همـدوش مردان بلکه مقـدم بـر آنانند ... همینها که مظهر عفاف هستند در نهضت پیشقدم بـودند و در ایثار مال هم پیشقدم.))(17)
حضرت امام خـود را مرهـون زنان متعهدى مـى دانـد که: ((پیشاپیـش مـردان به میـدان رفته و سـد عظیـم شـاهنشـاهـى را در هــــــم شکستنـد.))(18) و همه مـردان را مـرهـون شجـاعت زنهاى شیـــردل مـى داند.(19) حضرت امام معتقد است: ((زن نقـش بزرگـى در اجتماع دارد.
زن مظهر تحقق آمال بشـر است. زن پـرورش ده زنان و مردان ارجمنـد است.))(20) ((زن مـربـى جـامعه است ... مـربـى انسانها زن است, سعادت و شقاوت کشـورها بسته به وجـود زن است, زن با تربیت صحیح خودش انسان درست مـى کنـد و با تـربیت صحیح خـودش کشـور را آباد مى کند, مبدإ همه سعادتها از دامـن زن بلند مى شود ... زن مبدإ همه خیـرات است.))(21) ((نقـش زنان در عالـم از ویژگیهاى خاصـى بـرخـوردار است, صلاح و فساد یک جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سـرچشمه مـى گیـرد.))(22) امام خمینـى معتقـد بـودنـد که: ((قضیه کشف حجاب یک مطلبـى نبـود که اینها مـى خـواستند زنها را ((مثلا ده میلیـون زن را)) بیاورنـد در جامعه وارد کننـد. اینها یک دستـوراتـى بـود که اینها مى گرفتند از خارج و براى اسارت ما اجـرا مـى کـردنـد.))(23) از نظر حضـرت امام:
((اینها مى خواستند ... با زور ایـن قشر را ـ بانوان ـ هم نابود بکنند. آن خـدمتهاى ارزنده اى که بانـوان ما عهده دار آن هستنـد, آن از دستشان گرفته بشـود و نگذارنـد اینها آن خـدمت اصیلـى که بایـد بکننـد و آن تـربیت بچه ها که بعدها مقـدرات مملکت به دست آنها است, اینها نگذارند که ایـن خدمت انجام گرفته بشود, مبادا بچه ها در دامن اینها تقـوا پیـدا بکننـد, در دامـن اینها تربیت اسلامى بشوند, تربیت ملى بشـوند.))(24) آنان با سیاستهاى شیطانى خـود: ((نیروى بانوان ما را به عقب راندند, بانـوان ما را منحط کردند, خیانت کردند بر ملت ما, بانـوان ما را ملعبه کردنـد ... اینها اهانت به مقام زن کردند. اینها مـى خـواستند زن را مثل یک شیى, مثل یک چیز, مثل یک متاع, به ایـن دست و آن دست بگذرانند. ـ و سپـس به زنان تـوصیه مى کنند ـ: زنها نباید مقام خـودشان را منحط کنند و خـداى نخـواسته بزک کرده بیرون بیاینـد و در انظار مردم فاسد قرار گیرند. زنها باید انسان باشند, زنها باید تقـوا داشته باشند, زنها مقام کـرامت دارنـد, زنها اختیار دارنـد ... زنها نباید گـول بخـورند. زنها گمان نکنند که ایـن مقام زن است که بایـد بزک کرده بیرون بـرود, با سر باز و لخت. ایـن مقام زن نیست, ایـن عروسک بازى است, زن بایـد شجـاع باشـد, زن بـایـد در مقدرات اساسى مملکت دخالت بکند, زن آدم ساز است, زن مربـى انسان است. ))(25) حضرت امام با اصرار بر ایـن امر که: ((امروز بایـد خانمها وظایف اجتماعى خودشان را و وظایف دینـى خـودشان را باید عمل بکننـد و عفت عمـومـى را حفظ بکننـد و روى آن عفت عمـومــى کـارهـاى اجتمـاعى و سیـاسـى را انجـام بـدهند.))(26)

ارزشهاى انحرافـى را در یک جمله که از شاه نقل مى کند به تصـویر مى کشد که: ((شاه براى زن ایـن خاصیت را قایل بود که مى گفت ((زن بایـد فـریبا باشـد)) ... از مقام انسانیت زن را فـرو کشیـد به مرتبه یک حیوان.))(27) هدف دیگر این توطئه اجتماعى فرهنگى ایـن بـود که: ((بانـوان را بکشنـد به ادارات, نه بـراى اینکه اداره درست بشـود, یکى اینکه ادارات را فاسد بکنند, یکـى اینکه بچه ها را از دامن مادر جدا بکنند و بچه ها که از اول که در دامـن مادر نباشند عقده پیدا مى کنند و اکثر مفاسد از ایـن عقده هایى است که بچه ها پیدا مى کنند.))(28)
امام خمینى در زمینه معرفى مجریان فرهنگى ایـن تـوطئه هاى شـوم مى فرماید: ((قلمهاى مسموم خطاکار و گفتار گـویندگان بى فرهنگ در این نیـم قرن سیاه اسارت بار عصـر ننگیـن پهلـوى زن را به منزله کالایـى خـواستنـد در آورنـد و آنان را که آسیب پذیـر بـودنـد به مراکزى کشیدنـد که قلـم را یاراى ذکر آن نیست. هر کـس بخـواهـد شمه اى از آن جنایات مطلع شـود به روزنـامه ها و مجله ها و شعرهاى اوباش و اراذل زمان رضاخان از روزگار تباه کشف حجاب الزامـى به بعد مراجعه کند.))(29)
و بـاز مـى فـرمایـد: ((کـافـى است نسلـى که آن روزگـار سیاه را درک نکـرده انـد به کتـابها, شعرها, نـوشته هـا, نمـایشنـامه هـا, تصنیفها, روزنـامه ها, مجله ها و مـراکز فحشـإ و قمـارخـانه ها و شـرابفروشیها و سینماها که همه یادگار آن عصر بـودند بنگرنـد و یا از آنان که دیده اند بپرسند و نیز سـوال کنند که نسبت به زن, ایـن قشر انسان پرور و آمـوزگار, چه ظلمها و خیانتهایـى در ظاهر فریبنده اى به اسـم ((زن مترقـى)) روا داشتند.))(30) تا جایى که مى فرماید: ((ایـن جانب به زنان پرافتخار ایران مباهات مى کنم که تحولى آنچنان در آنان پیدا شد که نقـش شیطانى بیش از پنجاه سال کـوشـش نقاشان خارجـى و وابستگان بـى شرافت آنان, از شعراى هرزه گرفته تا نـویسندگان و دستگاههاى تبلیغاتى مزدور را نقـش بر آب نمـودند و اثبات کـردند که زنان ارزشمنـد مسلمان دچار گمـراهـى نشـده و بـا ایـن تـوطئه هاى شـوم غرب و غربزدگان آسیب نخـواهـد پذیرفت.))(31)

کدام یک: جامعه یا خانه؟!
((گرچه اکثر نـوشته هاى اسلامى به حقـوقى که زن در سایه اسلام به دست آورده, اعتـراف دارنـد, اما غالب ایـن مکتـوبات از مفهوم ـ تقسیـم کار اجتماعى ـ دفاع مى کنند. بدیـن معنا که معتقدند عرصه کار زن, خانواده است در حالى که مسـوولیت عملى اقتصادى و سیاسى بر عهده مرد است.))(32)با ملاحظه اجمالـى در گفتار و رفتار حضرت امام روشـن مى شود در عین حالى که ایشان به جایگاه بى بدیل زن در تربیت و نقـش اساسـى او در انسانسازى اصرار مى ورزد و مـى گـوید: ((زن یکتا موجودى است که مى تواند از دامـن خود افرادى به جامعه تحـویل دهـد که از برکاتشان یک جامعه, بلکه جامعه ها به استقامت و ارزشهاى والاى انسـانـى کشیـده شـوند.))(33)
اما بنا ندارد روایت نقل شـده از حضرت زهرا(س) را به عنـوان یک اصل کلى و قاعده بگیرد و آن را بر مسـوولیتهاى سیاسى و اجتماعى و عبادى نیز تعمیـم دهد. نقل شـده است که: تقاضـى علـى و فاطمه الى رسـول الله صلـى الله علیه وآله فـى الخـدمه فقضـى علـى فاطمه علیهاالسلام بخدمتها مادون الباب و قضـى على علـى علیه السلام بما خلفه, فقـالت فـاطمه: فلا یعلـم مـا دخلنـى مـن السـرور الا الله باکفائى رسـول الله تحمل ارقاب الرجال.(34) حضـرت امیر و فاطمه علیهما السلام از پیامبر خواستند تا در تقسیم امور خانواده بیـن آن دو قضاوت کنـد, پیامبـر اکـرم(ص) نیز کارهاى مربـوط به درون خانه را براى فاطمه و کارهاى بیـرون خانه را بـراى علـى تعییـن کرد و حضرت زهرا در ایـن زمینه مى فرماید: جز خدا کسـى نمـى داند که مـن چقدر از این تقسیم خوشحال شدم زیرا از شانه به شانه شدن با مردان بیگانه نجات یافتم.
همان گـونه که اشاره شـد, بـرداشت حکـم فقهى و الزامـى از ایـن روایت در تقسیم کار و تعمیـم معافیت زن از عمل در بیـرون خانه, به مسـوولیتهاى سیاسـى و اجتماعى و تعهدات اسلامـى و دینـى امرى مشکل است و عملا نیز خود زهرا(س) چنیـن نکرد و هیچ گاه به بهانه این تقسیـم, خود را از وظایف اجتماعى و سیاسى معاف ننمود. ایـن روایت در بیان یک رابطه اخلاقـى خانـوادگى و در حد مدیریت امـور خانه و تقسیـم کار در خانه ـ و نه بیشتـر ـ مضمـونـى ارجمنـد و قابل الگـوگیرى دارد. بنابـرایـن حضـرت امام با همان تإکیـد و اصرارى که بـر نقـش تـربیتـى زن در خانـواده دارد, معتقـد است:

((حضـور زنان در صحنه هاى سیاسى و اجتماعى نه تنها لازم و واجب و ضـرورى است)) و: ((زن بـایـد در مقـدرات اسـاسـى مملکت دخــالت کند))(35)
و:
((مثل مـرد در همه شـوون همان طـورى که مـرد در همه شـوون دخالت دارد زن هـم دخـالت دارد))(36) بلکه

اولا: تـربیت انسان و کادرسـازى صحیح بـراى آینـده جـامعه, اگـر مهمتریـن مـوضـوع سیاسـى و اجتماعى نباشد حداقل در حـد یکـى از مهمتریـن امـور اجتماعى است و تربیت و پـرورش انسان بنیانگذارى هسته اولیه جامعه اسلامى است. و ثانیا: نقـش تربیتى زن منحصر در خـانه نیست بلکه حضـور آنان در صحنه ها مـوجب تشـویق و تـرغیب و تقـویت اراده مردان مى گردد و حضرت امام مـى فرماید: ((آمـدن شما خانمها به خیابانها و میدانهاى مبارزه مـوجب ایـن شـد که مردها هم قوه پیدا کنند. تقـویت بشـوند, روحیه آنها هـم با آمـدن شما تقویت بشود.))(37) و به طور کلى جدا ساختـن میدان فعالیت سیاسى و روابط اجتماعى از وظایف فـردى و خانـوادگـى امرى دشـوار و در واقعیت زندگى انسان مومـن که به حکم خدا عمل مى کند و نظام هستى را توحیدى مى داند دشوارتر است.
نگـاه اجمـالـى بـر آیـاتـى شبیه: ان المسلمیـن و المسلمــات و المومنین و المومنات و ...(38)

ما را به ایـن نکته هدایت مى کند که سه اصل مهم: مشارکت سیاسى و اجتماعى, تربیت و کمال جویى, انسان سازى و تداوم نسل در پرتـو دو اصل اساسى دیگر, اصل تعهد ومسـوولیت پذیرى, اصل طهارت و تقـوا ـ که یکى بیانگر تسلیـم و عبـودیت انسان در برابر خداوند متعال و دیگـرى ملاک ارزیابـى رفتار مسلمان است ـ وظیفه متساوى زن و مرد و سرفصل تمامـى فعالیتهاى انسان است. نه صنف مرد در برابر ایـن اصول تعهد ویژه و مسوولیت بیشترى دارد و نه صنف زن مى تـواند به هر دلیلـى درصد تعهد خـود به ایـن اصـول را کمتر از مرد بشمرد. تنها تفاوت بین ایـن دو صنف در دسترسـى به فضا و عوامل و شرایط مناسب براى هر چه بهتر پرداختـن به این مبانى است, و بنابرایـن چه بسا زنان با تـوجه به شرایط خاص زیستـى و روحـى به بعضـى از مصادیق ایـن اصـول نزدیکتـر از مـردان و یا مـردان به بعضـى از نمـودهاى آن مسلطتـر بـاشنـد, اما هیچ گـاه چنیـن نیست که مـرد مسـوولیت بیشتـر و زن, بـار تعهد کمتـرى داشته بـاشد.

حضرت امام با تمام اهمیتـى که بـراى تربیت فرزنـد و نقـش مادرى قایل است و ایـن شغل را از همه شغلها بالاتر مـى دانـد,(39) و یک بار به یکى از دخترانشان مى گویند: ((مـن حاضرم ثوابى را که تـو از تحمل شیطنت فـرزنـدت مـى بـرى با ثـواب تمام عبادات خـود عوض کنم))(40) اما در عیـن حال نسبت به وظایف اجتماعى زن و حضور او در صحنه غافل نبـودنـد. نکته اى که در اینجا بایـد تـوجه کرد, و خود موضوع مفصل و داراى ابعاد گوناگونى مى باشد, ایـن است که به دنبال انحـراف سیاسـى صـدر اسلام و روى کار آمـدن افـرادى که به تصریح خـود جاهل بـودند و تـوانایى پاسخگـویى علمـى به نیازهاى مردم را نداشتند, پـس از آن در طـول تاریخ هر جا که تعارضـى در مقام عمل بیـن دو حکـم شرعى پیـش مىآمد به جاى یافتـن راه حل و خروج متعهدانه از مورد تعارض, تصمیم بر تعطیل حکـم الهى به نفع هوا و هـوس مـى گرفتنـد. مثلا اگـر اجـراى امر به معروف و نهى از منکر با خطر جانى روبه رو مـى شد فراموش نمـودن حکـم الهى به صلاح تشخیص داده مـى شد و یا اگر دسترسـى به ولایت و حاکمیت الهى, جنگ و مرگ را به دنبال مى داشت با احاله آن به دوره حضور معصوم خـود را از هر گـونه زحمت و دردسر نجات مى دادند و اگر حضـور در صحنه اجتماع را براى زن در تعارض با حفظ حریـم عفاف و حیا مـى دیدند, یک روز به تناسب حـاکمیت جهل عربـى زنـان را از حضـور اجتمـاعى محـروم نمـوده و روز دیگر به تناسب حاکمیت جهل غربـى از عفاف و حیا و طهارت جامعه, چشـم پـوشیده و هیچ گاه براى حضـور اجتماعى عفیفـانه تصمیـم نمـى گـرفتنـد و تلاش نمـى کـردند.
با تـوجه به آنچه گذشت پافشارى بر ایـن موضوع که تنها راه تحقق کرامت و شخصیت زن مقایسه نمـودن او با مرد و شرکت رقابتى با او در اداره و کارخانه است, از ناپسندتریـن شیوه ارجگذارى به زنان است. حضرت امام مى فرماید: ((نقشه این بود که ایـن بانوان را از آن مقام اصیل بزرگى که دارند کنار بزنند ... و بعد هـم خواستند نتیجه بگیـرنـد که کار اصیل را از دست اینها بگیـرنـد و تـربیت اولاد را اینها نتـوانند بکنند ... البته شغل براى زن, شغل صحیح براى زن هیچ مانعى ندارد لکـن نه آن طـورى که آنها مى خـواستند. آنها نظرشان به ایـن نبـود که زن یک اشتغالى پیدا بکند, نظرشان به ایـن بود که زن را مثل مردها هـم, زنها را و مردها را از آن مقامـى که دارند منحط کنند, نگذارند یک رشـد طبیعى از براى قشر زن پیـدا بشـود یا یک رشـد طبیعى از بـراى قشـر مـرد; نگذارنـد بچه هـاى مـا تـربیت صحیح بشـونـد.))(41) و بـاز مـى فـرمـایــد: ((بـراى خانمها یک مطلب بالاتـر است و آن مطلب تـربیت اولاد است. شما گمان نکنید اینها که همیشه از مادر بـودن و از اولاد داشتـن و از تربیت اولاد داشتـن, اینها تکذیب مى کنند (مذمت مـى کننـد) و مطلب را یک مطلب خیلى سست مى گیرند و مطلب را مطلب بسیار پاییـن مى گیرند, اینها غرض صحیحى دارند. اینها مى خواهند از ایـن دامـن که بچه خوب مى خواهد در آن تربیت بشود, بچه ها را از ایـن دامنها دور کنند ... آنها مى خـواهندبقیه در صفحه 139 انسان درست نشـود ... از این جهت ایـن قدر تربیت اولاد را پیش مادر مبتذل کردند و ایـن قـدر تبلیغات کـردنـد که حتـى خـود مادرها هـم شایـد باور کردند.))(42)

یکـى از نزدیکان حضرت امام مى گـوید: امام نقـش مادر را در خانه خیلـى تعییـن کننـده مـى دانستنـد و به تـربیت بچه ها خیلـى اهمیت مى دادند. گاهـى که ما شـوخـى مى کردیم و مـى گفتیـم: پـس زن باید همیشه در خانه بماند؟ مـى گفتند: شما خانه را کـم نگیرید, تربیت بچه ها کـم نیست. اگر کسـى بتـواند یک نفر را تربیت کنـد, خـدمت بزرگـى به جامعه کرده است. ایشان معتقـد بـودند که تربیت فرزند از مرد برنمىآید و ایـن کار دقیقا به زن بستگى دارد چـون عاطفه زن بیشتر است و قـوام خانـواده هـم بایـد بر اساس محبت و عاطفه باشد.(43) البته از نظر حضرت امام که خـود مـوحدى عارف و عارفى واصل و شیفته تجلیات ربوبـى بـودند مقام مادر مقام ویژه اى است. او صریحا مـى فرماید: ((شما خانمها شرف مادرى داریـد که در ایـن شرف از مردها جلو هستید.))(44)

آغاز راه در پایان نگاه
لازم است در پـایان مـرورى که بـر دیـدگـاه احیاگـر اسلام ناب در تاریخ معاصر نمودیم به ایـن نکته تإکید نماییم که با چشـم پوشى از بعضـى تفاسیـر سطحـى که در گـوشه و کنار و به نام اسلام طـرح مى شـود, در میان اندیشمندان اسلامى همسـو با مبانى حضرت امام در زمینه شخصیت ارجمنـد و کـرامت مقام زن اختلاف قابل تـوجهى وجـود نـدارد, اما سخـن در این است که اگر هزاران بار بر ایـن مبانـى صحیح تإکیـد شود و با آرایه هاى گوناگـون نـوشته و گفته شـود و حتى به صـورت کاربردى و مواد قانونى در دستـور کار مجریان امور اجتماعى و فـرهنگـى کشـور قرار گیرد, تا اراده جمعى بـر عمل به طبق اسلام وجـود نـداشته باشـد و زن و مرد مسلمان عزم بر مقابله با آداب و رسـوم و سنـن به ارث رسیده از نظام شاهنشاهى ایران و قبایلى عرب و یـونانى غرب نگیرند, راه به مقصـود نخـواهند برد. مشکل امـروز ما عزم و اراده جمعى بـر عمل آگاهانه است و لا غیر.

در ایـن میان مقصود عده اى از طرح کنندگان موضوع زن و جستجـوگران مـو به مـوى نقاط ضعف و بـرجسته کـردن آنها و لغزشهاى اخلاقـى و رفتارى افـراد را به نظام و دیـن و وحـى نسبت دادن, طـرح اغراض سیاسـى است. اینان تلاش مـى کنند تا به منظور تضعیف نظام, وضع زن در اسلام و بویژه ایران را نامطلوب نشان دهند و ایـن گونه تبلیغ مى نماینـد که در اسلام و جمهورى اسلامـى هیچ گـونه شخصیت انسانـى بـراى زن منظور نشـده است تـا خـود را مـدافع شخصیت زن وانمـود کنند. اینان به کمتر از دگرگونى نظام سیاسى دینى قانع نمى شـوند و موضـوع دفاع از حقـوق و شخصیت زن را به عنوان شیوه مبارزه با نظام برگزیـده انـد و هر اقـدام مثبتـى را که در جهت حل شبهات و اصلاح رفتـار اجتمـاعى نسبت به زن انجـام گیـرد نه تنها آنـان را راضـى نمـى کند بلکه به دلیل اینکه ابزار مبارزه را از دست آنان مى گیرد با آن مقابله مى کنند.

عده دیگرى نیز آداب و سنـن رسوب شده را به حساب دیـن مى گذارند و گهگاه با استفاده از شیـوه هاى تبلیغى و جمله پـردازى احساسات را تحـریک مـى کننـد و ناآگاهانه آب را بـراى ماهـى گرفتـن خـود یا دیگران گلآلـود مى کنند. و عده اى نیز جز همرنگـى با غرب و راضـى کـردن غربیان و هماهنگـى بـا نظام سلطه جهانـى, هـدف دیگـرى از دلسـوزى براى زن ندارند و تا برافراشتـن پرچـم تسلیـم در برابر فرهنگ استکبارى دست از سیاست خـود بـرنمـى دارنـد. در پاسخ ایـن دایگان مدعى مهربانى! سخـن ساده و صمیمـى و باصفاى یادگار حضرت امام مرحـوم حاج سیداحمد خمینى را یادآور مـى شـویـم که: راستـش, دنیا در مـورد زنان تنها با شعار حـرکت کرده است. آخر تنها درد زنـان بیکارى نیست که اگـر کارى بـراى او در کـارخـانه اى و یـا اداره اى درست شـد, خـدمت لازم شـده بـاشد.

شما که در امـور زنان کار مى کنید مـى دانیـد که مردان در غرب زن را ((شـىء)) کـرده انـد و از آنـان به نفع خـود و سیـاستهایشـان استفاده مى کنند ... زن چـون کار نمى کرد و مرد نان او را مـى داد فکر مى کـرد با کار در عرض مردان شخصیت خـود را مـى یابـد. وقتـى وارد کار شد, دید گمشده اش را نیافته است. الهیـون مى گـویند: زن و مرد ندارد, همه مشتاق کمال مطلق اند و گمشده, آن است. پس ایـن سوال مطرح مـى شـود که براى پیدا کردن راه به سـوى کمال مطلق چه بایـد کرد و چه کرده ایـم. در ابتـداى انقلاب همه متـوجه آن کمال بـودند, لذا خود را فراموش کردند و ((مـن)) از بیـن رفت لذا بر قـدرتهاى بزرگ پیروز شـدند. ولـى امروز روساى زنان مانند روساى مردان برایشان ((من)) مطرح شده است چـون ((مـن)) مطرح شده است. خـدا به همان انـدازه فرامـوش شده است لذا گمشده گمشـده تر است. کسـى مى گفت: زنان تلاش مـى کنند بگـویند ما به اندازه مردانیـم و براى تساوى حقوق مبارزه مى کنیـم, ایـن دلیل است که مردان بالاتر و مهم ترند که پاسخ شنید وقتـى به مردان رسیـدند تازه مـى بیننـد آنچه بوده اند بهتـر بـوده است, چـون مـردان سـراپا نقصنـد.(45)

به بانـوان شرکت کننـده در کنفرانـس نیـم دهه زن, تذکر مـى دهـد که: ((اساسا هـر تشکیلاتـى که ایـن ابـرقـدرتهاى بزرگ در آن دست دارند, ایـن تشکیلات تشکیلاتى است که باید به نفع آنها تمام شود. همین سازمان ملل, همیـن جلساتـى که در خارج هست, شـوراى امنیت, همه اینها در خـدمت ابـرقـدرتها هستنـد و بـراى بازىدادن سایـر کشـورها است ... سـازمـانهایـى هـم که به هـر اسمـى اینها درست مى کنند مـى خواهند بکشنـد همه را به طرف منافع خـودشان. و ما به ابرقدرتها آنقدر سوء ظن داریـم که یک مطلب راستى هـم بگویند ما اعتقادمان طـورى مى شـود که براى مصلحتى گفتند که مردم را اغفال کنند.))(46)

زیرا یک از نوه هاى امام مى گوید:

((زمانى که در نمازجمعه بمب گذارى کرده بـودند مـن هـم در نماز شرکت داشتـم, مادرم و بقیه فامیل در محضر امام بودند و به خاطر مـن نگـران شـده بـودنـد. وقتـى وارد خانه شـدم, مادرم با حالت اعتراضآمیزى گفتند: تو چرا رفتـى; تـو که باردار بـودى به خاطر بچه ات هم که شده نباید مـى رفتـى ـ چـون قبلا هـم دشمـن تهدید به بمباران یا بمب گذارى کـرده بـود ـ ولـى آقا که سـر ناهار نشسته بودند با خنده به من گفتند:
سالمى؟ من تشکر کردم و آقا آهسته در گـوش مـن گفتند: خیلـى کار خوبـى کردى که رفتـى. خیلـى ازت خـوشـم آمـد که به چنیـن نمازى رفتى.))(47) و در نسخه هـدایتـى که بـراى فـرزنـدش نـوشته است مى فرماید: ((حقـوق بسیار مادرها را نمى توان شمرد و نمى تـوان به حق ادا کرد.
یک شب مادر نسبت به فرزندش از سالها عمر پـدر متعهد ارزنـده تـر است. تجسـم عط و رحمت در دیـدگـان نـورانـى مادر بـارقه رحمت و عطوفت رب العالمیـن است. خداوند تبارک و تعالى قلب و جان مادران را با نور رحمت ربـوبیت خـود آمیخته آن گـونه که وصف آن را کـس نتوان کرد و به شناخت کسى جز مادران درنیاید و ایـن رحمت لایزال است که مادران را تحملـى چـون عرش در مقـابل رنجها و زحمتها از حال استقرار نطفه در رحـم و طـول حمل و وقت زاییدن و از نوزادى تا به آخر, مرحمت فرمـوده. رنجهایـى که پدران یک شب آن را تحمل نکنند و از آن عاجز هستنـد. اینکه در حـدیث آمـده است که: بهشت زیر پاى مادران است, یک حقیقت است. و اینکه با ایـن تعبیر لطیف آمـده است براى بزرگـى عظمت آن است و هشیارى به فرزندان است که سعادت و جنت را در زیـر قـدم آنان و خاک پاى مبارک آنان جستجـو کنیـد و حرمت آنان را نزدیک حـرمت حق تعالـى نگه داریـد و رضا و خشنـودى پـروردگـار سبحـان را در رضـا و خشنـودى مادران جستجـو کنید.))(48)
پى نوشت :
1ـ برگرفته از سخنرانـى مقام معظم رهبـرى در سالگرد رحلت حضـرت امام در تاریخ 71/3/14.
2ـ صحیفه نور, ج9, ص245.
3ـ همان, ج1, ص17.
4ـ همان, ج8, ص251.
5ـ همان, ج18, ص179.
6ـ صحیفه نـور, ج22, ص30. و در ج13, ص68 تصـریح دارد که: فــرض کنید اینها یک زنى را هـم وارد مى کردند در مجلس اما چه زنى بود و چکار مى خواست بکند. حالا هـم وارد شدند بعضى خانمها در مجلـس, این ورود غیر آن ورود است.
7ـ چهل حدیث, ص531.
8ـ مشارکت سیاسى زن, نوشته دکتر هبه رئوف, ترجمه محسـن آرمیـن,
ص39.
9ـ همان, ص40 با تلخیص.
10ـ ره عشق, نـامه عرفـانـى حضـرت امـام به خـانـم طباطبـایـى.
11ـ وعده دیدار, ص79 و 104.
12ـ جـایگـاه زن در انـدیشه امـام خمینـى, 103.
13ـ نظام حقـوق زن در اسلام, ص115 و صفحات بعد.
14ـ صحیفه نور, ج6, ص185.
15ـ سیماى معصـومیـن در اندیشه امام خمینى, ص176 با تصرف اندک.
16ـ صحیفه نور, ج16, ص125.
17ـ همان, ج6, ص194.
18ـ همان, ج12, ص73.
19ـ جـایگـاه زن در انـدیشه امـام خمینـى, 102.
20ـ صحیفه نور, ج6, ص194.
21ـ همان, ج6, ص186.
22ـ همـان, ج16, ص125.
23ـ همان.
24ـ همان, ج6, ص182.
25ـ جـایگـاه زن در انـدیشه امـام خمینـى, ص102 ـ 103.
26ـ صحیفه نور, ج13, ص69.
27ـ همان, ج6, ص186.
28ـ همان, ج7, ص249.
29ـ همان, ج12, ص72.
30ـ همان, ج16, ص126.
31ـ همان, ج14, ص201.
32ـ مشارکت سیاسى زن, ص74.
33ـ صحیفه نور, ج16, ص125.
34ـ وسـائل الشیعه, ج14, ص123, حـدیث 25341.
35ـ صحیفه نور, ج5, ص153.
36ـ همان, ج11, ص254.
37ـ همان, ج9, ص109.
38ـ احزاب, آیه 35.
39ـ صحیفه نور, ج7, ص76.
40ـ برداشتهایى از سیره امام خمینى به کوشـش غلامعلى رجایى, ج1,
ص34.
41ـ صحیفه نور, ج6, ص182.
42ـ همان, ج8, ص240 ـ 241.
43ـ بـرداشتهایـى از سیـره امـام خمینـى, ج1, ص33.
44ـ صحیفه نور, ج6, ص157.
45ـ آیینه آفتاب, ص214.
46ـ همان, ج13, ص68.
47ـ همان, ج1, ص50.
48ـ جلـوه هـاى رحمـانـى, ص47 و: وعده دیـدار, ص98.